من حساسم يا اون بي محبته؟؟
با سلام خدمت دوستان عزيز.خيلي خوشحالم كه با اين سايت آشنا شدم.حالا ديگه دوستان زيادي رو براي درد دل كردن پيدا كردم.
الان كه دارم اين مطلب رو مي نويسم با نامزدم دعوام شده و اون گرفته خوابيده منم به اين سايت پناه آوردم تا درد دل كنم.
نامزدم ادعاش مي شه كه منو خيلي دوست داره ولي امروز حسابي اعصابم خرد شد.حرصم از اين در اومده كه اگه به نامزدم بگم منو ببر بيرون كلي بهانه مياره كه وقت ندارم و اين چيزا .تو اين سه ماه هم فقط منو با ماشين برده بيرون و اصلا با هم قدم نزديم و يا مغازه و خريد و اين چيزا اصلا و اين براي من معذلي شده.حالا امروز كه بيرون بود بهش زنگ زدم گفتم من فلان جا هستم منو مي رسوني خونه اگه كار نداري برگشته گفته من همكارم و پسرشو كه خونشون دوره از شهر آوردم مغازه موندم تو ماشين تا لباسشو ببره عوض كنه بعد برسونم خونشون !!!!!!منو ميگي آتيش گرفتم منم همونجا ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم گفتم آره ديگه اونا برات مهم ترن اگه من بودم منو نمي رسوندي حالا هم مي گي نمي توني دنبال من بياي.اصلا نمي خوام برو به اونا برس اونا مهم ترن و اين چيزا.قطع كردم.دوباره زنگ زد گفت بمون اونجا بيام.منم گفتم نمي خوام قطع كردم.يه ذره بعد تر زنگ زدم گفتم بيا منو برسون خونه اونم گفت من اومدم خونه ديگه نمي تونم.(اعصابش خرد بود)منم پياده اومدم خونه تو خونه هم هم من براش قيافه اومدم هم اون.بعد هم رفت خوابيد.منم اعصابم خرده خرده.لازمه كه توضيح بدم اون همكارش همسن باباي منه و نامزدم انگار وظيفه شه هر روز اونو مي رسونه تا خونشون.فكر كنم اگه 3 شب هم زنگ بزنه نامزدم مي پره مي ره تا برسونتش !!!!!خيلي حرصم مي گيره.اونوقت منو بيرون بردني غم دنيا اينو مي گيره.فقط هم با ماشين ميريم بيرون.اصلا پياده باهام نمياد.من كه مي دونم را.مي ترسه همكاراش ببيننش بگن زن ذليل شده.واي كه چقدر ازش عصباني ام.دفعه قبل هم كه داشتيم با ماشين دور مي زديم هي مي گفت بريم خونه من خسته ام.بعد يهو پسر همكارشو ديد بوق بوق بوق كه آقا بيا برسونمت خونه تون با ماشين تو راهي نرو.هي پسره مي گفت نه مرسي .به زور سوارش كرد و اونهمه راهو به خاطرش رفت تا اونو برسونه.حالا منو ميخواست بگردونه خسته بود.يكي به من بگه من حساسم يا اون بي محبته؟
خيلي رفتارش مردووه هست اصلا از احساس چيزي نمي دونه گاهي حرفاي محبت آميز مي زنه.مثلا من بايد هر شب بهش بگم منو بغل كن.وگر نه اين چيزا رو بي معني مي دونه ميگه يعني چي شب واسه خوابيدنه ديگه.من خسته ام.
اگه هم نگم مي خوابه و من ناراحت مي شم تا كي خوابم نمي بره.
محبتش بيشتر ماليه.هر چي بخوام حتي بيشترش بهم پول مي ده.اونقدر كه از پول ديگه سير شدم.بهم محبت هم مي كنه ها ولي توقع من براورده نمي شه.شما ها ميگيد من چيكار كنم؟من پر توقعم يا اون بي احساسه؟
من سعي مي كنم بهش همش محبت كنم . ولي احساس مي كنم اصلا نمي فهمه.تو همين سايت خوندم گفته بودن زياد هم محبت كنيم براشون عادي مي شه آيا اينطوريه؟؟؟
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
شما پر توقعید! شما اصلا می دانید رابطه دو طرفه یعنی چی؟
خلق نشده اید که توقعات شما به عنوان زن برطرف شود. این را در نظر داشته باشید. چه احساسات جالبی دارید که حتی از خستگی و ناراحتی همسرتان نه تنها ناراحت نمی شوید و غمگین نمی شوید که توقع دارید آن را بروز ندهد. مبادا شما را آزرده خاطر سازند. خوشحال باشید که همسرتان احساساتی از جنس احساسات شما ندارد!! شما پشت جمله من خسته ام توقعات خودتون رو می بینید بدون اینکه بدونید چطور می شه خستگی اونو برطرف کرد. خوشحالم که ازدواج نکرده ام. همین.
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام maryjooon
خوش آمد ميگم كه به اين سايت اومديد.
متن شما رو خوندم.مواردي به نظرم رسيد:
1- تعريف تفريح از نظر شما و نامزدتون متفاوته،البته اين مشكل نيست بلكه شما بايد هوشيارانه عمل كنيد.نامزد شما نظرش اينه كه با ماشين شما رو بگردونه اما شما دوست داريد پياده روي كنيد.بهر حال ايشون هم نيتش اينه كه شما را بگردونه ،اما به طريق ديگه پس نبايد آزرده بشيد. نبايد ايشونو تحريك كنيد بلكه با درايت و نرمي اين فاصله اي كه براي تعريف تفريح داريد رو كم كنيد.
2-شما چطور مطمئنيد كه ايشون اينطور فكر ميكنند كه همكاران بهش بگن زن ذليل؟شما چطور مطمئنيد رسوندن همكارش دليل بر كم توجهي به شماست؟آيا واقعا اين چيزايي رو كه از نامزدتون گفتيد بهش مطمئنيد؟به نظرم كمي تند ميريد.
3- درهر چيزي(حتي صفات و عادات خوب)سعي كنيد ميانه رو باشيد.نه افراط نه تفريط.محبت هم اگر زياد از حد بشه ديگه تبديل به عادت ميشه براي طرف مقابل،و ديگه معنيش كم رنگتر ميشه.
اگر خواستيد ميتونيد پست خصوصي بزنيد.
sorena_arman عزيز،همراه قديمي اين سايت:43:
كمي آرامتر!
:162:
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryjooon
با سلام خدمت دوستان عزيز.خيلي خوشحالم كه با اين سايت آشنا شدم.حالا ديگه دوستان زيادي رو براي درد دل كردن پيدا كردم.
الان كه دارم اين مطلب رو مي نويسم با نامزدم دعوام شده و اون گرفته خوابيده منم به اين سايت پناه آوردم تا درد دل كنم.
نامزدم ادعاش مي شه كه منو خيلي دوست داره ولي امروز حسابي اعصابم خرد شد.حرصم از اين در اومده كه اگه به نامزدم بگم منو ببر بيرون كلي بهانه مياره كه وقت ندارم و اين چيزا .تو اين سه ماه هم فقط منو با ماشين برده بيرون و اصلا با هم قدم نزديم و يا مغازه و خريد و اين چيزا اصلا و اين براي من معذلي شده.حالا امروز كه بيرون بود بهش زنگ زدم گفتم من فلان جا هستم منو مي رسوني خونه اگه كار نداري برگشته گفته من همكارم و پسرشو كه خونشون دوره از شهر آوردم مغازه موندم تو ماشين تا لباسشو ببره عوض كنه بعد برسونم خونشون !!!!!!منو ميگي آتيش گرفتم منم همونجا ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم گفتم آره ديگه اونا برات مهم ترن اگه من بودم منو نمي رسوندي حالا هم مي گي نمي توني دنبال من بياي.اصلا نمي خوام برو به اونا برس اونا مهم ترن و اين چيزا.قطع كردم.دوباره زنگ زد گفت بمون اونجا بيام.منم گفتم نمي خوام قطع كردم.يه ذره بعد تر زنگ زدم گفتم بيا منو برسون خونه اونم گفت من اومدم خونه ديگه نمي تونم.(اعصابش خرد بود)منم پياده اومدم خونه تو خونه هم هم من براش قيافه اومدم هم اون.بعد هم رفت خوابيد.منم اعصابم خرده خرده.لازمه كه توضيح بدم اون همكارش همسن باباي منه و نامزدم انگار وظيفه شه هر روز اونو مي رسونه تا خونشون.فكر كنم اگه 3 شب هم زنگ بزنه نامزدم مي پره مي ره تا برسونتش !!!!!خيلي حرصم مي گيره.اونوقت منو بيرون بردني غم دنيا اينو مي گيره.فقط هم با ماشين ميريم بيرون.اصلا پياده باهام نمياد.من كه مي دونم را.مي ترسه همكاراش ببيننش بگن زن ذليل شده.واي كه چقدر ازش عصباني ام.دفعه قبل هم كه داشتيم با ماشين دور مي زديم هي مي گفت بريم خونه من خسته ام.بعد يهو پسر همكارشو ديد بوق بوق بوق كه آقا بيا برسونمت خونه تون با ماشين تو راهي نرو.هي پسره مي گفت نه مرسي .به زور سوارش كرد و اونهمه راهو به خاطرش رفت تا اونو برسونه.حالا منو ميخواست بگردونه خسته بود.يكي به من بگه من حساسم يا اون بي محبته؟
خيلي رفتارش مردووه هست اصلا از احساس چيزي نمي دونه گاهي حرفاي محبت آميز مي زنه.مثلا من بايد هر شب بهش بگم منو بغل كن.وگر نه اين چيزا رو بي معني مي دونه ميگه يعني چي شب واسه خوابيدنه ديگه.من خسته ام.
اگه هم نگم مي خوابه و من ناراحت مي شم تا كي خوابم نمي بره.
محبتش بيشتر ماليه.هر چي بخوام حتي بيشترش بهم پول مي ده.اونقدر كه از پول ديگه سير شدم.بهم محبت هم مي كنه ها ولي توقع من براورده نمي شه.شما ها ميگيد من چيكار كنم؟من پر توقعم يا اون بي احساسه؟
من سعي مي كنم بهش همش محبت كنم . ولي احساس مي كنم اصلا نمي فهمه.تو همين سايت خوندم گفته بودن زياد هم محبت كنيم براشون عادي مي شه آيا اينطوريه؟؟؟
دوست خوب سلام
من تصور میکنم هر دو علل این مشکل باشد یعنی حساسیت زیاد شما که در نتیجه به بی محبتی اون منجر شده !!
حتماً میپرسی چرا؟ خوب عزیز دل من شما اونطوریکه معلومه و خودت گفتی هنوز نامزدید !!(اونوقت تو یه خونه هستید؟!!) این یعنی اول زندگی مشترک که هر دو هنوز عادات دوران تجرد رو کاملاً ترک نکرده و وابسته به دوستان صمیمی خویش هستید !! بنابراین فرصت لازم است که این عادات به مرور زمان و توجه هر دو به علائق یکدیگرترک شده و صمیمیت شما جای آنها را بگیرد ، توجه داشته باشید حساسیت زیاد باعث ایجاد تنفر و یا سرخوردگی از ازدواج خواهد شد ، بنابراین سعه صدر به خرج داده و سعی کنید یکدیگر را مجبور به اجرای خواسته های زیاده از حد خویش قرار ندهید .
با تشکر
افسانه
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
من نمی دونم چرا این قضیه رو سعی دارین طبیعی جلوه بدین.
مرد بنده خدا صبح تا شب کار کنه که بیادسرورشو ببره خارج خونه بگردونه؟ بابا انصافم بد چیزی نیست!! حیوان که نگرفتید برای باربری.مرد ازدواج کرده که اینا رو ببینه؟
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
من نمی دونم چرا این قضیه رو سعی دارین طبیعی جلوه بدین.
مرد بنده خدا صبح تا شب کار کنه که بیادسرورشو ببره خارج خونه بگردونه؟ بابا انصافم بد چیزی نیست!! حیوان که نگرفتید برای باربری.مرد ازدواج کرده که اینا رو ببینه؟ من به شخصه می گم گور پدر این ازدواج. عجیبه مردها چجوری با این کنار میان. واقعا موندم. تو رو به خدا یکی با پیغام خصوصی چیزی به من بگه چطور در ذهن خودش با این کنار میان که مثلا خانومش تا حالا بیکار بوده و اون از سر کار خسته بیاد و بازم به اوامر همسرش گوش کنه و اونو برای تفریح ببره بیرون .
اگه اینه زندگی مشترک!!! و این عشق و عاطفه زنانه است؟ بابا گور پدر زندگی مشترک . نخواستیم...
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام عزيزم
فكر ميكنم يه كمي تند تند داين ميرين جلو و لين عاقبت كارو كمى مشكل ميكنه ... كمى صبور تر باش و جبهه نكير.
ولي درمقابل بهت بكم اكه خواسته هايي دارى كه ميدونى اكه بعدا" كوتاهى كنه , تو ديوونه ميشى , سعىكن حتما" قبل از ازدواج باهاش سنك هاتو وا بكنى و به تفاهم برسى...
سع كن برنامه ريزى كنى تا اونهم خيلي اذيت نشه مثلا" يه برنامه, حسابي براي اخر هفته اينطوري هم توقعت مياد بايين و هم بيشتر به جفتتون خوش ميكذره و هم اون عادت ميكنه سر يه روز مشخص براى نامزدش وقت صرف كنه.
اميدوارم مشكلت حل بشه
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
مرسي كه به گفته هام توجه كردين.لازم ديدم بيشتر توضيح بدم.نامزد من حتي براي خريد حلقه با من بيرون نيومد.گفت با مامانت برو من مي رسونمتون ولي پياده نمي شم !!!!!
براش حلقه انتخاب كرديم يه روز بعد در حد چند لحظه پياده شد و اونو خريد.تو اين مدت حتي يه بار هم با هم مغازه ها رو نگشتيم و خريد نرفتيم.مي گه همكارام منو ميبينن چي ميگن ميگن اسير زنش شده !!!!مي گه من در طول روز معاملات بزرگي انجام مي دم بعد زشته كه همون روز عصر با زنم تو مغازه مانتو فروشي باشم !!!(نامزدم تاجره)ميگه من تا مغازه مي رسونمت با مامانت يا دوستات برو
ضمنا با اينكه نامزديم ولي اون خونه ما هستش چون تو شهر ما غريبه هر شب با هميم.با مامانم اينا هم خيلي صميميه.من هر كاري كردم نتونستم راضيش كنم حتي يه بار با هم قدم بزنيم.باور كنيد برام عقده شده.ديروز بهش گفتم آخه عيده همه نامزدا بيرونن خريد مي كنن لااقل بريم يه ماهي قرمز با هم بخريم.راحت گفت نه !!باور كنيد من اگه جاش بودم هيچ وقت دل نامزدمو نمي شكوندم.بهش كه مي گم ميگه اينا مسايل كوچيكيهستم.اهميتي ندارن.خودتو اصلاح كن كه ناراحت نشي.مردم صد تا مشكل دارن.مشكل مالي دارن.نامزدم فقط بلده پول بده.(واسه عيد تو اين چند روز بهم يك مليون و هشتصد پول داد.باباشم عيدي سيصد هزار تومن فرستاد)باور كنين از پول سير شدم.محبت مي خوام.
امروز صبح باهاش دوباره بحثم شد.اومد نازم كنه يه كمي كه نازم كرد و من تازه داشتم لذت مي بردم انگار كه جيره بندي كرده يهو گفت بسه ديگه پاشو بريم!!!!حالم گرفته شد.ناراحت شدم گفتم چرا اينطوري مي كني.اصلا من ديگه توقع نازو نوازش ازتو ندارم.اونم گفت وقت شناس نيستي.الان وقت كاراي اضافي نيست!!!!!!!!
اصلا نفهميد من هم شايد نيازهايي اشته باشم.(ديشب هم كه اومده بود سمتم فقط به فكر خودش بود انگار من وسيله ام.فقط بي احساس پرسيد تو هم مي خواي ... منم كه روم نمي شه اينهمه رك بگم آره مي خوام گفتم نه خسته شدي بخواب !!! اونم خوابيد اينم كه از صبح )فقط بهش گفتم برات متاسفم همين.اونم بهش برخورد گفت از سر صبح اعصاب واسه آدم نمي ذاري.
خيلي دلم مي خواد بشينيم منطقي با هم صحبت كنيم مشكلاتمونو قبل از اينكه بزرگتر بشن حل كنيم.ولي حيف كه هميشه تفره مي ره ميگه اعصابم خرد مي شه.صبح كه داشتيم ميومديم سر كار(من مي مونم شركت اون مي ره گمرك)بهش گفتم هر وقت دلت خواست زندگيت بهتر از اين كه هست بشه بيا تا يه كم صحبت كنيم.گفت هر چي ميخواي بگي من خودم بيشترشو بلدم!!!!!!!!!!!!
گفتم پس چرا عمل نمي كني گفت تو حرف زدنتو بلد نيستي.
گاهي با خودم تصميم ميگيرم ديگه به كارش كار نداشته باشم و مثل دوتا غريبه زندگي خودمو بكنم اونم زندگي خودشو.اينجوري اذيت هم نمي شم ازش هم توقع ندارم.برم سر كار پول در بيارم ماشين بخرم كنكور فوق ليسانس بدم و ...اونم برا خودش راحت باشه.هيچ توقعي هم ازش نداشته باشم.
ولي باز نمي شه آخه من خيلي بهش وابسته شدم.هميشه هم از زندگي ها ي گرم و محبت آميز خوشم ميومده.
تروخدا بگيد چيكار كنم
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
ببینید نوع انتخابتون نشون می ده که برای شما ثروت همسرتون مهم بوده.ایشون اون نیازتون رو تامین می کنند نیازهای دیگتون رونمایی کرده. من فقط چند سوال می پرسم ازتون:
1- در قبال این توقعاتی که از همسرتون دارید چه کاری برای اون انجام می دین. برای رفع خستگیش ، کمک به شرایط زندگیش و...
2- دیدگاهتون در مورد زندگی مشترک چیه؟ زندگی مشترک رو برای این می بینید که مرد بیاد توقعات زنو جواب بده؟ یا دوطرفست؟
من شما رو زیادی متوقع می دونم.
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
واقعا من از مشاوره های آقای سورنا و نوع لحن صحبتشون در شگفتم !!! بعد از این همه مدت ... !!!
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام دوست عزیز
نمیدونم دقیقا چی بگم که واقعا بتونه راهنمای ات بکنه اما بدون وقتی مشکلتو خوندم اون موقع فهمیدم مشگل من زیاد بزرگ نیست ومردها باهم فرق میکنند وهر مردی خصوصیتی داره وهرکدام به گونه ای ابراز محبت می کنند اون تو یی که باید بفهمی واقعا دوست داره یانه البته اینو بگم من همیشه تو این تایپیکا میگردم شاید بامقایسه مشکلات وخواندن نامه های دیگران بتونم خودم ومشگلمو محک بزنم شاید با خوندن تایپیک من در تردید در انتخاب همسر توهم بتونی استفاده ای بکنی البته این سایت دنیایی از راهنمایی ها ومشاوره ها است که خیلی مفیده ومن سعی میکنم بیشتر استفاده کنم تا پاسخ بدم وخیلی هم برای من مفید بوده موفق باشی عزیزم فقط توقعت را پائین ببر
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
خانم maryjooon سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه؟ یه چیزی از توصیفاتتون دستگیرم شد و اون اینکه شما خیلی دارید تند میرید یه کم صبورتر، یه کم آرومتر، دارید تمام اون مسائلی که میشه با درایت و به قولی سیاست زنانه میشه حلش کرد یکدفعه و توی زمان کوتاهی توقع میکنید و به بن بست میخورید و سرخورده تر میشید و کم کم این جور مسائل رو بزرگ میکنید و هر روز به خاطر ناراحتی دیروز موضوع بی اهمیت اون روز رو هم به یه ناراحتی بزرگ تبدیل میکنید یه کم صبورتر! شما دارید راه رو اشتباهی میرید، درسته! همه ی حرفهایی رو که زدید من درک می کنم و میفهمم و بهتون حق می دم که این احساسات رو داشته باشید اما شما و همسرتون دارید مثل آدم هایی که یه عمره در کنار هم بودن و یه جورایی بدون صمیمیت خاصی با نیش و کنایه با هم حرف میزنید، من نمیگم که شما خودتون رو در مقابل همسرتون مغرور نشون بدید و یا اینکه بخواید از زیادی محبت بهش خودتون رو له کنید اما سعی کنید که این اول راهی خیلی رک با همسرتون برخورد نکنید که شکاف بین تون عمیق تر بشه!
یه سری پیشنهادات براتون دارم لطف کنید یه کم بیشتر بهش فکر کنید:
1. روزهایی که خسته هستش و شما بهش احتیاج دارید لطفا لطفا رعایت کنید حتی اگه براتون سخته و حتی اگه این روزها شد چند روز، اگه گفت خسته هستم و سعی کرد که بخوابه لطفا بهش نگید که بغلم کن یا بوسم کن، بذارید بخوابه، حتی بدون اینکه ناراحت بشید، و بهش بگید که مثلا فقط یه دونه بوست کنم بعدش بخواب! و بعد بدون هیچ ناراحتی بخوابید و صبح یا چند روز بعدش توی موقعیتی که حالش خوبه و سرحال، بهش بگید که مثلا دیشب یا فلان شب خیلی بهت احتیاج داشتم اما وقتی دیدم خسته ای درکت کردم و گذاشتم که بخوابی، اما خیلی دلم می خواد که شب، وقتی که حوصله داشتی مثلا فلان کار رو برام انجام بدی و یا فلان رفتار رو بکنی، این جوری احساس می کنم که بیشتر دوستم داری!و برای برآورده شدن این موضوع لطفا عجله نکنید و انتظار نداشته باشید که همون روز اون کار رو براتون انجام بدن، و دوباره و دوباره با لحن آروم تر و مهربون تر اگه انجام نداد براش تکرار کن و تکرار کن!
2. جوری باهاش حرف بزن که احساس کنه که درکش میکنی، حتما بهش بگو که میفهمم که سرت شلوغه و تو یه تاجر هستی و با آدم های زیادی سروکار داری و بعضی وقتها برات سخته که با من بیای و بریم خرید، من هم به خاطر تو این چند وقته سعی کردم که با مادرم برم خرید و تو رو بابت این موضوع اذیت نکردم اما دلم می خواد که بعضی موقعها برای 1 ساعت هم که شده باهم بریم بیرون و دوست دارم که توی خرید بعضی از لوازماتم تو هم نظر بدی و کنارم باشی، این جوری احساس می کنم که چقدر برات مهمم، تو با اینکه اصلا وقت نداری و سرت خیلی شلوغه، اما حداقل یه ساعت به خاطر من وقت گذاشتی و کنارم بودی، نمی دونی این جوری چقدر احساس می کنم که دوستم داری!
3. حتما ازش تشکر کن تا بدونه که قدرشناس تلاشهاش هستی! بهش بگو که من می دونم که تو چقدر زحمت می کشی و به خاطر من و زندگی مون چقدر تلاش می کنی، همین عیدی این همه پولی که بهم دادی، واقعا می بینم که با چه تلاشی به دستش آوردی و وقتی فکرش رو می کنم میبینم که چقدر همسر دست و دلبازی دارم و چقدر من و خریدهام و عیدیم براش مهم بوده که این همه پول بهم دادی بابت خرید، به همین خاطر دوست دارم بهت بگم دستت درد نکنه، ( با ذوق حرفهات رو بهش بزن) عجب مرد خوبی من دارم، اما ای کاش لااقل توی یکیش، توی یکی از خریدهام باهام بودی، اون وقت نمی دونی چقدر خوشحال می شدم
4. آروم آروم تو خلال صحبتهات و گذر زمان بهش بفهمون که پول برات مهمه و مهتر از اون محبت و توجهی هست که از نظر تو محبت و توجه و براش کم کم باز کن که چه چیزهایی و انجام چه کارهایی برای تو به معنی محبته و تو با انجام اون رفتارها چه احساسی بهش پیدا میکنه
و5. مهمتر از هر چیزی هیچ وقت از انجام این کارها حتی اگه توی کوتاه مدت جواب نگرفتی ناامید نباش و با نیرو ادامه بده و یه کم صبور باش و سعی کن روزهای شادی رو برای خودت و همسرت بسازی
مطمئنم که موفق میشی
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
خيلي ممنون از همه ي دوستان و خصوصا جناب del . شايد شما راست بگيد و من يه ذره حساس باشم آخه بچه آخر و يكي يدونه هستم.
راستي ديروز رفته بودم شركت ديدم يه ساعت بعد نامزدم هم اومد.من سرد برخورد كردم ولي نامزدم دوباره اومد طرفم و بغلم كرد و گفت كه دوستم داره و دلش نمي خواد روابطمون خراب بشه.با ماشين برد و منو كلي گردوند.عصر هم بازم منو برد بيرون و سبزه و ماهي قرمز خريديم.(البته با ماشين تا دم دست فروشي كه سبزه مي فروخت رفت و پياده نشد!!!! هر چي گفتم تو هم پياده شو گفت چه فرقي داره بخر ديگه !!!ولي ايندفعه گير ندادم)خلاصه...
بهش گفتم چرا با من نمياي پياده بگرديم ؟؟ مگه چه عيبي داره لااقل دليلشو بگو مي گه من دوست ندارم برم مغازه ها رو بگردم بعد شيش تا از كارگرهام هم همون جا رو دارن مي گردن.واسم بده(ما تو شهر كوچيكي زندگي ميكنيم و احتمال ديدار زياده)
خلاصه كه فعلا بهش گير نميدم.نصيحتهاي شما دوستان رو برم عمل كنم ببينم چي ميشه
باز هم در جريان ميذارمتون
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام دوست عزیزم maryjooon من هم مثل بقیه دوستان نظرم اینه که تو خورده کم صبر و عجولی .
شاید اون بخاد برات یه کاری بکنه اما تو با عجله ای که نشون میدی بهش فرصت نمیدی اما عوضش ازش گلایه میکی که چرا فلان کارو نکردی .
وقتی مشکل خودت حل شد انگار دیگه مشکلی نداری و به فکر مشکلات اون نیستی .
شاید هم شوهرت رو با کس دیگه ای مقایسه میکنی و دوست داری هرکاری که اون برا ذنش میکنه شوهرت هم همون کارو بکنه اما عزیزم شوهرت که اونو ندیده یا مثل تو تو رفتار اونا دقیق نشده که ببینه چه کار باید بکنه .
اونا هم عیبایی دارن اما تو فقط محبتایی که اون میکنه به زنش رو میبینی و همونا رو هم از نامزدت طلب میکنی .
باید بدونی که با مقایسه افراد با هم و حسودی به زندگی دیگران کاری درست نمیشه هر کی باید خودش و در جای خودش باشه ما نمیتونیم برای دیگران تکلیف روشن کنیم که برامون چه کار کنند تا ما لذت ببریم تنها کاری که میتونیم اینه که از کاری که اونها برامون میکنند لذت ببریم .
البیته ببخشدید که اینجوری نذر دادم و یه چیزایی رو پیش فرض کردم .امیدوارم گذشت زمان و صحبت با نامزدت آرومت کنه .
نگران نباش گلم تو خیلی خوبی و از پس همه چیز برمیای . مطمئنم که یه مدت بعد به این صحبتایی که کردی میخندی وخدا رو شکر میکنی که همچین زندگی داری !
به: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
دوست عزیز
مو ضوع پاده روی رو برای خودت یه معضل کردی .
عزیزم شاید نامزدت از این کار لذت نمیبرد. مواظب باش سر جریانهای الکی حرمتها شکسته نشود .چون بعدها جبرانش خیلی مشکل است.
مطمئن باش تو حساسی و نامزدت بی محبت نیست.
به: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سعی کنید خصوصیات همسرتان را خوب بشناسید ولی قبل ازاون حالات خودتان را هم خوب خوب باید شناخته باشید سعی کنید خودتان را باخصوصیات همسرتان وفق دهید درهمین حال راههایی که به نظرتان برای بهبودی زندگی مشترکتان مناسب هست بکاربرید. بنده خودم به شخص وقتی خانه مادرشوهرم هستم باهمسرم ،ایشون نسبت به من کاملا بی تفاوت میشن یعنی دوطبقه هست من شب زودتر میرم بالا که اونم بیاد باهم باشیم ولی ایشون همان پایین سرگرم کارای مامانش میشه یا اینکه تلوزیون تماشا میکنه ...اوایل زندگی مشترکمون خیلی بهم برمیخورد که چرا ما که تازه بهم رسیدیم اون نسبت به من بی توجهی نشون میده ؟؟آخه خونه خودمون ایشون اصلا اجازه تلوزیون روشن کردن هم به بنده نمی دن وخیلی زودنماز خوندیم وشام صرف بدون هیچ برنامه ی خیلی زود باید می خوابیدیم ...به همین خاطراون رفتارای خونه مادرش برای سنگین بود...اما به مرور زمان خودم راوفق دادم گفتم خب مادرش تنهاس میخواد کمکش کارارو بکنه یا باهم کمی حرف بزنند به همین خاطر دیگر گیری بهش ندادم تاراحت باشه ...بااینکه به خاطر دوری خونمون بامحله کارش ظهرا میره خونه مامانش که نزدیکتره .....پس شما شرایط همسرتان را بسنجید وبعد قضاوت بکنید.
به: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
دوست من نامزد هستيد و خام
زندگي خيلي پيچيده تر و پر مساله تر از اين حرف هاست
من هم تقريبا مثل تو بودم ولي فهميدم و سعي مي كنم برطرفش كنم
البته با توكل بر خدا و به كمك همسر عزيزم
در مورد شما بايد بگم از اين موضع هاي بچگانه اي كه اون به كار خودشو و من به كار خودم نگير كه صد در صد غير عملين خودم تجربه كردم.يه موضوع ديگه اينكه شما تا حدي بچگانه نگاه مكنيد كه بخشي از زن بودن شماست و خيلي هم بد نيست اما به جا
در مورد رابطه اي كه مي خواسته داشته باشين و شما خستگي و رو گفتين مي تونست نقطه شروع دوباره باشه و فراموشي همه چيز هايي كه در گذشته اتفاق افتاده
اگه اون براي خريد حلقه از ماشين پايين نيومده مال سه ماه قبل بوده ولي امروز كه از خواب پاشده براي تو و عشقش مره تو محيط خشن و بي رحم كار امروز و اين لحظه را ببين
اگه نقطه ضعفي داره كه نميخواد همكاراش مثلا فلان فكر كنند تو همسر شدي كه عيب پوشي كني نه اينكه به سرش بزني و اون احساس كنه كه بدتر شد و بيشتر از تو فاصله بگيره
بعد هم يه چيز مهم تو درباره رفتار خودت نگفتي تو براش چه مي كني پناه خستگي هاش مي شي
عزيز دلم من هم مثل تو بودم ولي زنگي خيلي جدي تر از خريد يه شاخه گل روز ولنتاينه و آدم نمي تونه هميشه خيلي رمانتيك باشه براي بعضي لحظه ها لازمند ولي نه براي همه لحظه ها
در كنار همه اين حرف ها در كل زن ها حساستر و احساساتي ترند و همين جنبه اگر در جهت درست و به جا كار گرفته شود همه خستگي هاي مرد را درمي آورد و او را عاشق تر ميكند
راستي نكند براي پولش ارزش قائل نشوي اگر روزي مردانگي اش را ناديده و بي ارزش بداني ان روز روز مرگ عشق است نه اينكه منظورم اين باشد كه مردانگي يعني پول ولي فعلا او در همين حد بلد است شما بايد يكديگر را بالا بكشيد
اعتراف آخر اين نوشتن من را هم كه هنوز كاملا خوب نشدم آرام كرد
به: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
دوست عزیز خیلی داری تند میری یه کم آرومتر یه خورده بیشتر فکر کن شما از خط تعادل خارج شدی اسیر افراط و تفریط هستی :احساسی مطلق یا بی احساس مطلق:
"""...گاهي با خودم تصميم ميگيرم ديگه به كارش كار نداشته باشم و مثل دوتا غريبه زندگي خودمو بكنم اونم زندگي خودشو.اينجوري اذيت هم نمي شم ازش هم توقع ندارم.برم سر كار پول در بيارم ماشين بخرم كنكور فوق ليسانس بدم و ...اونم برا خودش راحت باشه.هيچ توقعي هم ازش نداشته باشم...."""
هر دوی شما حق دارین و هر دوی شما هم دارین اشتباه می کنین اما شما یه خورده بیشتر می دونی چرا؟ برای اینکه همسرت با زبون خودش گفته "تو حرف زدنتو بلد نیستی " یه کم فکر کن شاید راست میگه شاید تو نمی تونی منظورتو برسونی .
دوست عزیز موقعیت همسرتو درک کن شاید حق داره که این کارا رو نمی کنه به دلایلی که برات میاره فکر کن شاید منطقی باشن.
شما حساس نیستی اما اما با واقعیت نمی خوای کنار بیای فقط اون چیزایی رو که در ذهنت در دوران مجردی داشتی الان می خوای که حتما پیاده سازی بشه اما فراموش کردی که واقعیت با رویا فاصله داره و قبول کن که این واقعیت از اون رویایی که در ذهن داشتی خیلی قشنگتره. فقط کافی که واقع بین باشی و منطقی فکر کنی و سطح درکتو بالا ببری .
سعی کن اونقدر درکت بالا باشه که همسرت بتونه بهت اعتماد کنه و باهات حرف بزنه من فکر می کنم که الان همسرت نمیتونه باهات راحت حرف بزنه حس می کنه نمی تونی درکش کنی .در اون صورت هم کامل به حرفات و به نیاز ها توجه می کنه .
موفق باشی و امیدوارم با حرفام ناراحتت نکرده باشم.
به: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
زندگي انقدر پر از مساله خواهد بود كه اگه بخواي به هر كدوم اينجوري بها بدي ادامه دادن سخت مي شه.
پذيرفتن تفاوت بين آدم ها و اينكه هر كسي براي ابراز محبت روش خودشو داره مي تونه بهت كمك كنه. از الان سعي كن هكسرت رو اونجوري كه هست دوست داشته باشي و بپذيري ذهنت رو به روي دنيا و آدم هش باز كن و قبول كن كه به تعداد ادم هاي روي كره زمين راه براي ابراز عشق هست و همسرت هم يكي از اين هاست.