-
خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام.من خيلي وقته ميام تالار گفتگوي همدردي و اكثر پستا رو خوندم ولي با ارسال موضوع جديد مشكل داشتم تا الان رفع شد.
ميخوام يه توصيفي از خودم و زندگيم بكنم تا بيشتر بتونيد كمك كنيد.من و امير (همسرم)هر دومون 24 ساله هستيم و دو ساله كه ازدواج كرديم.اكثر جواب بچه هاي سايت رو ميدونم كه حالا چي ميگن،حتما ميگن چرا اين قدر سن كم ازدواج كرديد؟؟؟وكلي هم سرزنش ميكنن و شليد هم حق داشته باشن اما باور كنيد راه ديگه اي نداشتيم.19 ساله بوديم كه با هم دوست شديم و از همون اوايل دوستي هر دو خانواده مطلع شدن و خانواده ي من يه خانواده ي مذهبي و پدرم نظامي بود و خيلي غير منطقي...رفتارهاي خيلي بدي با دوتامون كردن...يه داداش دارم كه 3 سال از خودم بزرگتره و بارها دست رو من بلند كرد و منو تو خونه زنداني ميكردنو موبايلمو ازم گرفتنو،يه ترم از دانشگاه به اجبار مرخصي گرفتم و كارم روز و شب شده بود گريه و تنهايي،با امير هم بد رفتاري كردن حتا چند بار روش دست بلند كردنو تو اين دنيا به جز امير ديگه هيچ كس رو نداشتم...تا اينكه مهر شد و گذاشتن برم دانشگاه و از شانس بدم با داداشم هم دانشگاهي بودم و مدام به پاي من بود(اينو بگم كه تا قبل از اون موضوع يه دختر پر تحرك و فعال بودم و اگه 12 شب هم ميومدم خونه كاري باهام نداشتن و يه جورايي ديگه بهم اعتماد نداشتن و اين برام=مرگ بود)تو اولين فرصت با امير تماس گرفتم و كلي با هم گريه كرديم و از اينكه اين قدر از هم دور بوديم و چه قدر سختي كشيده بوديم.امير هم تو اون 5 ماه زير نظر رونپزشك بود مدام از قرصاي آرام بخش استفاده ميكرد و خيلي داغون بود.من دانشجوي تهران بودم و امير دانشجوي شيراز...خلاصه سرتون رو درد نيارم خانواده ها به اجبار مارو نامزد كردن البته تو اين حين خيلي اتفاقاي ديگه هم افتاد كه اگه براتون تعريف كنم زار زار گريه ميكنيد...يك ماه نامزد بوديم و بابام گفت حتما بايد عقد كنيد و 21 سالگي عقد كرديم...تو زمان عقد خيلي از طرف خانواده ام اذيت شدم مامان و بابا اصلا يك ريال هم از روز عقد بهم ندادن و گفتن وظيفه ي شوهرته و تازه دانشگاه آزاد هم ميخوندم و امير بيچاره از صبح تا شب كار ميكردو درس ميخوند و به خاطر بدي رفتار خانواده ام تصميم گرفتم با هيچ بسازم و زندگيمو شروع كنم و با يه جشن خيلي مختصر و با يه سفر ماه عسل رفتم سر خونه زندگيم...
به خاطر كار امير اومدم شيراز،بميرم اميرم خيلي سختي كشيد و چون خرج دانشگاه منو اجاره خونه و هزاران سختي ديگه از دانشگاه انصراف داد كه اين موضوع رو هيچ كس نميدونه...اما تو روحيه خودش خيلي تاثير گذاشت.اوايل خيلي با هم دعوا داشتيم مثل همه زنو شوهرا...گاهي وقتا ميگفت باباي تو مجبورم كرد كه به اين زودي ازدواج كنم و اين قدر تو زندگي له بشم و هيچ حامي تو زندگي نداشته باشم...تو شيراز تنهاي تنهاي هستيم خانواده ي من تهران و خانواده امير كرج هستن...
اينو بگم كه امير تو ماجراي رسيدنمون 2 بار خودكشي كرده بود و يه جورايي عذاب وجدان داشتم اما عاشقش بودم و هستم و چيزي كه همش منم اذيت ميكنه كاراي امير تو بحث و دعواهاست،عادت داره وسايل خونه رو ميشكنه اون اوايل همه چي رو ميشكست و اصلا براش مهم نبود كه قيمتش چه قدره،حتا يه بار يه مجسمه اي كه خيلي گرون بودو چند وقت صبر كردم تا بالاخره پولش اود دستم تا بخرمش،با هم رفتيم خريد و خيلي ذوق كرده بودم كه خريدمش اما موقع برگشتن بالاي پول هوايي بحثمون شدو از اون بالا پرتش كرد پايين و بلند بلند داد زد كه ديوونم كردي و همش تيكه كلامش همينه كه ديونم كردي و ديگه خسته شدم...خلاصه يه مدت خيلي خوب شده بود و شايد 6 ماهي ميشد كه دعوامون نشده بود چيزي هم نشكسته بود اما دوباره شروع كرده حالا كه دارم اينو مينويسم 3 روزه با هم قهريم و ديشب ساعت 2 دعوامون شدو 7 8 تا ليوانو يه گلدونم رو شكست و هنوزم جمعش نكردم...اينم بگم من خيلي لج بازم و وقتي اين كارا رو مينه با بي تفاوتي نگاش ميكنمو ميگم هر چي دوست داشتي بشكن و راحت ميرم ميخوابم(البته در ظاهر) و اونو بيشتر عصباني ميكنه...
نميدونم چي كار كنم،گاهي فكر ميكنم انتخابم اشتباه بوده گاهي فكر ميكنم زيادي لوسش كردم و ...
خيلي سرتون رو درد آوردم اما يه چيز ديگه هم بگه...از ارديبهشت كه تولدم بود تا الان هيچ هديه اي واسم نخريده و من بارها و بارها واسش هديه گرفتم اما فكر ميكنم خيلي بي تفاوت شده...
شما بگيد چي كار كنم فقط سرزنشم نكنيد چون روحيه ام واسه سرزنش كردن اصلا خوب نيست...
ممنونم[/size]
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام دوست عزیز
لطفا اینم بگید که چرا دعوا می کنید؟و اصلا اختلافاتتون به خاطر مشکلات قبل از ازدواجتون هست یا اینکه مسئله به رفتارهای بعد از ازدواجتون بر می گرده؟
امیدوارم اینجا بتونن کمکتون کنن.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام درسا
درسا خانوم همسر شما طبق گفته خودتون زیر فشار زندگی مجبور به رها کردن دانشگاه شده همون طور که گفتی برای خرج دانشگاه شما و اجاره خونه و خرج زندگیون از دانشگاه یعنی حق مسلم خودش گذشته کم کاری نیستا! از لحاظ روحی در شرایط بدی هستش شاید به ظاهر نشون نده و شما فکر کنید چرا برای یک موضوع کوچیکی میزنه همه چیو میشکونه ولی این نشونه اینه شوهرت به خاطر مشکلاتتون که روی دوش ایشون بوده(نسبت به شما خیلی بیشتر)از لحاظ روحی ضعیف شده و نمیخواد به دلیل غرور مردونه بهتون نشون بده دلیل اصلی ناراحتیشون چیه برای همین زمانی دیگه با کوچکترین مسئله دیگه کنترلشو از دست میده...
از طرفی هم در دوران مجردی دست به خود کشی میزده یعنی آسیب به خودش حالا به خودش آسب نمی رسونه ولی شکل بروز ناراحتیش تغیر کرده با صدمه رسوندن به لوازم خونه
به نظر من به یک روانپزشک مراجعه کنید
""اينم بگم من خيلي لج بازم و وقتي اين كارا رو مينه با بي تفاوتي نگاش ميكنمو ميگم هر چي دوست داشتي بشكن و راحت ميرم ميخوابم(البته در ظاهر) و اونو بيشتر عصباني ميكنه...""
کار خیلی بدی میکنید مطمئن باشید به رابطه شما و همسرتون به مرور زمان سرد تر و سرد تر میشه به جای اینکه آرومش کنی کاری می کنی که بیشتر عصبی بشه؟ هیچ وقت این کار رو نکن چون وقتی بیشتر لجشو در بیاری ممکنه اون لحظه دست به کاری بزنه که یک عمر پشیمون بشی... به نظر من از این به بعد بیشتر مراعات حال شوهرتو بکن و از طرفی موقع دعوا برخورد مناسب داشته باش.... میتونی این برخورد مناسبو از طریق روانپزشک یاد بگیری...
میشه دلیل دعواهاتونو کمی توضیح بدید...
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
ممنونم دوستاي خوبم.شايد باورتون نشه شايد دليل خاصي نداشته باشه و بي خودي سر مسائل كوچيك خودمون بزرگش ميكنيم.ولي آخرين دعوامون سر موضوع دانشگاه رفتن من بود.آخه من الان ترم 9 هستم و اين ترم درسم تموم ميشه.امير كارش طوري هستش كه ساعت2 تا 10 شب ميره سر كار و وقتي مياد خونه خيلي خسته اس دوست داره من هميشه كنارش باشم حتا اگه بره تو اتاقش و 6 ساعت كاري به كارم نداشته باشه ميگه دوست دارم تو خونه باشي و وقتايي كه نيستم بري بيرون،(آخه نصفي از كاراشو تو خونه پاي كامپيوتر انجام ميده)و من فكر ميكنم اين جوري زندانيش شدم.اين ترم يه درس تخصصي دارم كه جمعه برگزار ميشه و نميذاره جمعه برم دانشگاه و سر اين موضوع از 4شنبه شب دعوا داشتيم.ميگه يه جمعه خونه هستم تو هم ميخواي بري پي خوش گذروني خودت،وقتي كه فكر ميكنه من كه ميرم دانشگاه خوش ميگذرونم آتيش ميگيرم.البته اينو ميدونم كه پيش خودش ميگه من از تموم درسم گذشتم اما اون از 3 واحدش نميگذره...نميدونم چي كار كنم.هم از زندگي خسته شدم هم از درس خوندن آخه اگه 2 ساعت كلاس داشته باشم بايد 6 ساعت از خونه بيرون باشم چون دانشگاهي كه رشته ي منو داره تو يكي از شهرهاي اطرافه و من 4 روز در هفته ميرمو ميام و در واقع 4 روز امير صبحها تنهاست و وقتي من ميام رفته سر كار و شايد 2-3 ساعت در طول روز با هم باشيم و امير خيلي خيلي حساسه و به من وابسته،اين خيلي اذيتم ميكنه.
ديشب برنامه داشتم با يكي از دوستام صبح برم خريد اما خيلي راحت موقع خواب گفت صبح نميشه بري و بعد از ظهر برو و همون موقع دعوامون شد و من اومدم تو پذيرايي رو كاناپه بخوابم و اومد سر و صدا كرد و چند تا چيز شكستو منم به اجبار رفتم رو تختو.ولي باهاش لج كردمو تا 2 كه ميخواست بره سر كار خودمو زده بودم به خواب و ناهار نخورده رفت سر كار و خيلي دلم واسش سوخت.البته ساعت 12 اومد يكم نازم كردو با شوخي گفت خيلي پر رويي باشو ديگه.ولي محلش نذاشتمو با بي محلي گفتم برو بيرون ميخوام بخوابم.
تقصير خودمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
درساي عزيز من در حدي نيستم كه نظر بدم اما در همين يك موضوعي كه مي نويسم تجربه كردم / دوست خوبم مطمئن باش بهترين مرده دنيا هم تا يه حدي ظرفيت داره و اگر به مرزي برسن كه ديگه نازت خريدار نداشته باشه هر كاري كني تغيير نمي كنن اشتباه نكن بزار هنوز قهر كردن و ناز كردنت براش فاجعه باشه نه يه امر عادي. موفق باشي
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام دوست عزیز....اول از همه به شما و بخصوص به همسرتان تبریک می گوییم که با تمام مشکلات توانسته ید زندگی مشترک را تشکیل دهید البته درست هست که زود ازدواج کردید اما کاری هست که شده..
دوست گرامی شما نوشته اید(ولی من محلش نذاشتمو گفتم بو بیرون)....این برخورد شما از هزاران حرف و ناسزا برای همسرتان بدتر بوده....چرا؟؟؟ چون بعد از دعوا اگر طرف مقابل معذرت خواست و شما قبول نکردید در واقع بدون آگاهی شما او را خرد می کنید..پس دیگر این عمل را تکرار نکنید..خواهش می کنم.
اما در مورد برخوردها همسرتان باید بگوییم او خسته شده است و کمی هم حق دارد.....ودلیل اینکه با دانشگاه رفتن شما مخالفت می کند این است که """با خود فکر می کند شما برای او ارزش قائل نیستید و بخاطر او حاضر نستید که از دانشگاه بگذرید"" البته او اشتباه می کند چرا؟؟چون طاغت خود را از دست داده هست.
باور کنید او در فشار هست و از آنجا که مرد هست و مسولیت زندگی به گردن اوست دیگر بریده است....
در این شرایط شما نباید او را تنها بگذارید...قهر کردن فایده ای ندارد جز دور شدن هر چه بیشتر شما از هم....سعی کنید به همسرتان بفهمانید که او را عاشقانه دوست دارید و برای تلاش هایش ارزش قائلید..با او صحبت کنید و بگویید که """می فهمم همه تلاشت برای راضی کردن و خوشبخت کردن من است...می دانم تا به حال چه سختی ها و مشغت هایی برای زندگیمان کشیده ای.. می دانم در شرایط بدی قرار داری اما به من هم حق بده...من باید تمام کوشش خود را بکنم تا درس را تمام کرده و به نحوی به تو کمک کنم.""
دوست گرامی من واقع خوشحال هستم از اینکه شما بهم رسیده اید و می دانم چقدر همسرتان را دوست دارید....پس او را تنها نگذارید ..امروز روزی هست که باید در کنار همسرتان باشید و به او روحیه دهید تا او هم مطمئن باشد کسی هست که وقتی از کار برمی گردد بگویید خسته نباشی..وکسی هست که باید برای خوشبخت کردن او تلاش کند.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
درسای عزیز وروردت رو به تالار تبریک می گم
دوست عزیز اینکه شما زود و در حالیکه بچه بودین ازدواج کردین هیچ اشکالی نداره اما اینکه الان هر دوی شما دارین اینقدر بچهگانه رفتار می کنین خیلی عجیبه! من فکر می کنم شما دوست عزیز در زندگی مشترکتون داری کمکاری می کنی اینکه هر دوی شما به بعد روحی زندگی مشترکتون بی توجه هستین واضحه اما خود شماضعف بیشتری داری مدبرانه تر برخورد کن مگه میدون جنگه که تو لج می کنی وبعد.... یه کم منصف تر باش همسرت تلاش زیادی برای حفظ زندگیتون کرده و هنوز هم داره ادامه می ده پس بهتره تو هم صبور تر باشی و بیشتر درکش کنی همراهش باشی سعی کن آرومش کنی نه اینکه بیشتر عصبیش کنی من می خوام اینو ازت بخوام که یه کم عاقلانه تر فکر کنی و به خواسته های همسرت احترام بذاری حتی اگه غیر منطقی باشه مطمئن باش اینجوری آرومش می کنی سطح فکرتو بالا ببر بزرگتتر فکر کن من فکر می کنم زندگی مشترک ارزشش بیشتر از ایناس پس به خاطر حفظش بیشتر از اینا تلاش کن به بار دیگه می گم که اگه اشتباهی رخ می ده هر دوی شما به یک اندازه مقصرین من نمی خوام بگم همه ی تقصیرا گردن شماس اگه ناراحتت کردم منو ببخش.موفق باشی.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام درسای عزیز
خانومی همه ی مطالبت رو خوندم مشکل زندگی شما اینه که به عنوان یه زن خیلی بی سیاست رفتار می کنی گلم با این فشاری که رو همسرت هست انتظار نداشته باش که در مواقع عصبانیت درست رفتار کنه وقتی عصبانی می شه به جای اینکه بیشتر آتیشش بزنی باید ارومش کنه این هنر توهه که به عنوان یه زن دعوا رو خاتمه بدی گاهی مردها هم احتیج دارن نازشونو بکشی گاهی رفتاری می کنن تا جلبتوجه کنن ولی وقتی با بی تفاوتی روبه رو می شن بیشتر عصبانی می شن هیچ چیز به اندازه ی محبت کردن شما نمی تونه خسته گیه همسرت رو از تنش در بیاره
من می دونم شما هم به واسطه ی دانشگاه رفتن خسته می شی ولی نباید این خستگی رو نشون بدی
یه چیزی رو خواهرانه بهت می گم گلم هیچ وقت تو دعوا هات رخت خوابت رو از همسرت جدا نکن این بچه گانه ترین کاریه که من دیدم
مراقب خودت باش
موفق و پیروز باشی
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام عزیزم به نظر من بچه ها به خوبی راهنمایی ات کردند اما منم یه چیزو اضافه کنم که شما ها که دور از خانواده تون تنها زندگی می کنید این بهترین فرصته که بهتر دور از هیاهوی خانواده خوش باید. چرا سعی میکنی با حساسیت های نابجا زندگی خودت و شوهرتو خراب کنی به نظر من تو اگه جوری باهاش برخورد می کردی که مطمئن می شد تو از زحماتی که برای زندگیتون میکشه قدردانی اونهم دیگه سر رفتن یک روز به دانشگاه اینقدر ناراحتی نمی کرد در ضمن اینم بگم دانشگاه خیلی هم اجباری نیست که همش بری سر کلاس . مثلا میتونی از 4 جلسه غیبتت طوری استفاده کنی که هر جمعه شوهرتو تنها نذاری
در ضمن من با ادامه دادن قهر وقتی یکطرف پا پیش میذاره کاملا مخالف بودم و هستم مثلا با شوهرم قرار گذاشتیم حتی در شدیدترین دعواها وقتی یکطرف اومد برای آشتی همه چیز رو تموم کنیم اینجوری بهم نزدیکتر میشیم و دعواهامون بیشتر ا چند ساعت طول نمیکشه. یه چیز دیگه هم اینکه ائایل زندگیتونه شماها هر دو از خانواده دور شدید یه کم حس تنها شدن در سالهای اول به آدم فشار میاره باعث میشه همش سر کوچکترین چیزی دعوا کنید با صبر و گذشت زمان همه چیز حل میشه.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام درسا خانم
راستش عزيزم اگه يه كم تجربه هاي بچه هاي تالار رو داشتي اينجوري رفتار نميكردي
به قول يكي از دوستان : هر آدمي يه صبر و تحملي داره
شايد تو فكر كني كه تا آخر عمرت تو قهر كني و اونم مياد نازتو بكشه ولي بترس از زماني كه تو قهر كني ولي اون عين خيالشم نباشه !! اگه ميخواي زندگيتون سرد بشه !! اگه ميخواي عشق و علاقه تون از بين بره و همسرت ازت زده بشه !! اگه ميخواي كاسه ي صبرش لبريز بشه ، پيشنهاد ميدم كه به كارهايي كه ميكردي ادامه بدي
خانمي !! خود من تجربه كردم ، البته نا با همسرم ، با دوستم !! خيلي هاي ديگه هم هستن !!
وقتي كه زياد واسه ي مرد ناز كني !! وقتي كه خردش كني و توقعت اين باشه كه هميشه اون واسه معذرت خواهي بياد جلو !! وقتي عذر خواهيش رو قبول نميكني !! وقتي ... بايد در انتظار زماني باشي كه ديگه رنگ هيچ كدوم از اين جور چيزها رو نبيني !
براي يك بار هم كه شده تو كوتاه بيا !! اينقدر مغرور نباش !! سعي كن دركش كني !! واقعا ازت خواهش ميكنم حرصش رو در نيار !! مطمئن باش اينجوري زياد دووم نميارين ! زندگي كه بچه بازي نيست !
اگه شوهرت رو دوست داري ! پس سعي كن دركش كني و خوب مثلا چي ميشه تو بعد از ظهر ها بري خريد به جاي صبح ها ؟
مگه ترم آخرت نيست ؟ پس ان شا الله كه تا 4 ماه ديگه همه ي اين مسائل تموم ميشه ! سعي كن با شوهرت حرف بزني و قانعش كني !! بگو فقط 4 ماه ديگه فرصت ميخواي
ببين عزيزم راه حل مشكلت زياد سخت نيست ولي اگه اين رفتار هات ادامه پيدا كنه ! بايد منتظر ديدن عواقبشم باشي !! سعي كن دركش كني و توقعت رو كم كني !! بعد از دانشگاهتم برو دنبال كار تا كمك خرجش باشي !! وقت بيشتري باهاش بگذرون !! بابا اونم خيلي تحت فشاره ! دركش كن ! خيلي مسئوليت هاي سنگيني داره ! شما هم كه انگار بي خيال رفتار ميكني بدترش ميكني
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام
به نظر من شما یا داری تمام مسئولیت را میندازی گردن شوهرت یا این طور وانمود میکنی چرا بهش نشون نمیدی که بهش علاقه داری و برای بهتر شدن زندگیت و کمک بهش حاضری هر کاری بکنی؟ اگه همسرت دوستانشو به شما ترجیح بده ناراحت نمیشی؟ شما با رفتارت این رو به همسرت القا میکنی که دوست داری آزاد باشی و هر کاری که دوست داری انجام بدی و از اون هم اجازه نمیگیری و منظورم از اجازه گرفتن اینه که احساس کنه که مرد خونه هست نه این که نقشی نداره. این که به شما میگه دانشگاه و خرید رو وقتی برو که من نیستم که نشونه خوبیه یعنی دوست داره در کنارش باشی، خوبه که محلت نده و براش مهم نباشه که هستی یا نیستی؟ خدای نکرده اگه از زندگی و از شما سرد بشه اگه از شما محبت نبینه این کمبود رو یه طور دیگه جبران میکنه ها...
همسر شما درشرایط سختی هست نزار فکر کنه که همه چیز رو خودش باید تامین کنه و شما به فکر نیستی اگه از لحاظ مادی نمیتونی کمکش کنی از لحاظ معنوی بهش روحیه بده در گذشته هم که وضع روحی بدی داشته پس شما باید کمکش کنی و تنهاش نزاری حالا خدا رو شکر کن که خودشو با شکستن وسایل خونه تخلیه میکنه خوب بود مثل هزاران نفر دیگه دست رو زنش بلند میکرد؟ شما میتونی کم کم بهش آرامش بدی تا این عادت رو ترک کنه.... الان همونطور که شما از خانواده دور هستید و زیر بار فشار زندگی هستید همسر شما هم علاوه بر دوری از خانواده داره یه زندگی رو هم می چرخونه....
میدونم که شما هم خیلی ناراحتی و سختی میکشی اما باید بیشتر به همسرت برسی. اصلا شما و همسرتون که همدیگر رو کم میبینید چرا وقتی خونه هست دوست داری بری بیرون یا وقتی میبینی دوست داره خونه باشی برنامه ات رو طوری تنظیم نمیکنی که اون هم راضی باشه؟ آخه چرا فکر میکنی زندانی شدی؟ خوبه اون هم بگه من گیر یک زندگی اجباری افتادم و مجبورم که جون بکنم و خرج تو کنم؟؟؟!!! این چه دیدی به زندگیه؟ به جای این که از اون لحظه ها لذت ببری این فکر رو میکنی؟ زندگی مسئولیت داره نمیشه که فقط به میل خودت باشی. حتما رفتن به دانشگاه رو خیلی مهم نشون میدونی و تمایل خودتو زیاد نشون میدی یا یه کاری میکنی که فکر میکنه که میری خوش گذرونی. وقتی میبینی اصرار کردنت برای رفتن رو جمعه به دانشگاه باعث دعوا میشه به نظر من پیگیر نباش و روز جمعه رو با همسرت خوش بگذرون و سعی کن جزوه ها رو از دوستانت بگیری و با استادت هم صحبت کنی. عزیزم وقتی برای آشتی پیش قدم میشه چرا روی خوش بهش نشون نمیدی؟ باید بهش نشون بدی که برای شما مهمه، دوستش داری و نمیتونی ناراحتی و سختیشو ببینی. فکر کنم شما احساساتو نشون نمیدی حس قدر دانیت را بهش نشون بده.
میدونم الان از این که این همه نصیحت کردم دلخور شدی اما شما باید هم به خودت و هم به همسرت کمک کنی شما نقش مهمی رو در این میون دارید. منتظر نتیجه هستم.... موفق و سلامت باشی؟
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
نمی دونم چرا زندگی شما رو که خوندم احساس کردم دارم مقداری از خاطرات خودم رو مرور می کنم، حرفی ندارم بزنم فقط اینکه خوبه همیشه به یاد داشته باشید که به خاطر چه چیز با مشکلاتتون کنار اومدین، اون همه سختی تحمل کردین. اگه دوست داشتی می تونی سرگذشت من رو بخونی ...
خیلی تنهام
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام وقتی زندگیت رو خوندم نمی دونم چرا ولی واقعا فکر کردم که همسرت از ته دل دوستت داره و حاضره که به خاطر زندگیتون هر کاری رو بکنه؟
به نظر من دوست داشتن و ابراز عشق بزرگترین هدیه ی خداوند به ادم هاست! دلم می خواد بهت بگم که قدر زندگیت رو بدون و آرامش بیشتری به همسرت بده!
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
خوب هر كي به يه چيز حساسه همسر شما هم دوست نداره وقتي خونست شما بيرون باشي يا بهش بي توجه باشي ايشون حق داره از شما بخواد كه بيشتر توجه كني و ببينيش مگه نه!!؟
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام به همه دوستاي خوبم.واقعا از همتون به خاطر راهنمايي هاي دلسوزانتون ممنونم،از صميم قلبم ازتون سپاسگذارم...
فكر ميكنم مشكلم حل شد و از ديشب به خودم قول دادم بيشتر دركش كنم.تا قبل از اين بيام و حرفامو بنويسم تصميم داشتم چند روز اين مسئله رو كش بدم و فكر كنم اون جوري اوضاع خيلي وخيم تر ميشد پس يه تصميم عاقلانه گرفتم يعني راهنمايي دوستان ديشب خيلي بهم كمك كرد،فكر كنم بعضي وقتا يادم ميره شوهرم خيلي خوبه و خيلي اوقات خيلي نا شكرم مثلا به خاطر دوري از خانواده ها خيلي از مشكلاتي كه بچه ها دارن رو نداريم و يه جورايي عزيزتريم پس تصميم گرفتم لحظه هاي زندگيمو خراب نكنم...انگار نوشتن اتفاقات خيلي بهم كمك كرد و وقتي خودم دوباره خوندمشو از راهنمايي بچه ها استفاده كردم فهميدم كجاي كار اشتباه بود پس كمر همتو بستمو اول به خونه رسيدم كه خيلي ريختو پاش بود و بعد به خودم و لباسي رو كه دوست داشت پوشيدم و شامي رو كه امير دوست داشت درست كردم،10:30 اومد خونه منم در وروديو روش قفل كردم و بعد از كلي خواهش و التماس راش دادم تو(يكم باهاش شوخي كردم).خيلي خجالت كشيدم وقتي كه ديدم واسم يه شاخه گل خريده و گفت معذرت ميخوام... و ديشب رو تبديل كرديم به يكي ديگه از شباي قشنگ زندگيمون...
امير موقع خواب موبايلشو آوردو يه آهنگ جديد از احسان خوجه اميري واسم گذاشت كه نشنيده بودمش و فكر كنم حرف دل همه ي مرداست....تازه فهميدم كم كاري از من بود نه از اون.قسمتي از اونو مينويسم شما هم بهش فكر كنيد...
گريه نميكنم نه اينكه سنگم
گريه غرورم رو به هم ميزنه
مرد براي هضم دلتنگي هاش
گريه نميكنه،قدم ميزنه
گريه نميكنم نه اينكه خوبم
نه اينكه دردي نيست نه اينكه شادم
يه اتفاق نصف و نيمه ام كه
يهو ميون زندگي افتادم
اگه يكي باشه منو بفهمه
براش غرورم رو به هم ميزنم
گريه كه سهله،زير چتر شونه هاش
تا آخر دنيا قدم ميزنم...
راستي صبح هم رفتيم واسه 2 فروردين بليط گرفتيم كه بيام پيش خونواده ها و امروز هم قراره 2 3 ساعت مرخصي بگيره بريم خريد.(فكر كنم يه جورايي ميخواد به خاطر كارم ازم تشكر كنه)
از همتون ممنونم.....واقعا ممنون.آرزو ميكنم همه مشكلاتشون حل بشه.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
خيلي خوشحال شدم خبر خوبي دادي خانمي هميشه خوش خبر باشي
خوش باش :D
شاد باش
هميشه بخند:46:
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
راستي اهنگ خيلي مناسبي هم واسه جو ديشبتون بوده جالب بود
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
واقعا خوشحال شدم وقتی نوشته هات رو خوندم و ازت بابت شعر قشنگت هم ممنونم. آره، بعضی از ما بعضی موقعها یادمون میره که چه گنجی رو در کنارمون داریم و قدرشو نمی دونیم و گاهی تذکرات و نکات دیگرون هست که ما رو به یاد گنج عزیزمون میندازه
تو و من و همه ی اونهایی که در کنارشون گنج هست باید بیشتر توجه کنند و بیشتر قدر بدونن
از صمیم قلبم برات آرزوی خوشبختی و شادکامی می کنم
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
دوست گرامی شاید ندانید وقتی اعضای تالار خبر خوشحال کننده ای از سوی شما می شنوند و اینکه توانسته اید با مشکل خود کنار بی یاید غرق در شادی می شوند...
من و همه اعضا تالار برای شما و همسرتان آرزوی بهترین ها را داریم و امیدواریم هر جا و در هر شرایطی که هستید موفق باشید.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
انشااله به تو هم کنار شوهرت خوش بگذره ودیگه اینقدر حساس نباشی.
سال خوبی داشته باشید
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
مهرباني باغ سبزي است که از روزنه ي پنجره ها بايد ديد مهربانم مگذار لحظه ا ي روزنه ي پنجر ها بسته شود
امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت زندگی کنید:72:
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام
هنوز بچه هستی عزیزم، هنوز نمی دونی شوهرداری یعنی چی؟مشکلت اینه. شوهر شما به خاطر شما و زندگیش درس و آیندش بوسید و گذاشت کنار انوقت برای شما خیلی سخت یک روز جمعه در کنارش باشی و خستگی یک هفته رو از تنش در بیاری. مشکل 95 درصد از دختران ما که با شوهرشون مشکل دارن همینه که یک دنده و لجبازن.من در رفتار شما خیلی نقصهای زیادی می بینم که اگر زندگیتو دوست داری باید اصلاحشون کنی.در ثانی من خودم اهل شیرازم و تهران هم بودم زندگی در شیراز کم هزینه تر از تهران هست و خانواده هاتون هم نیستند که هی دخالت کنن.پس چرا زندگی رو با این رفتارهای بچه گانه و بیخودی به دهن خودت و شوهرت زهر مار می کنی؟شوهر تو یک تنه بدون کمک کسی زندگیشو شروع کرده ، فشار عصبی زیادی روش هست تو رو خدا درکش کن.اون وقتی میاد خونه به جای غرغر کردن آرومش کن وحمایتش کن.چرا کاری می کنی که از کوره در بره و همه چیز بشکنه؟مقصر اصلی خودتی رفتارت رو اصلاح کن تا زندگی آرومی داشته باشی.کلاسهات یه جوری بزار که وقتی شوهرت خونه هست تو هم خونه باشی. ببخشید مرض نداشته که زن بگیره و فقط خودش بندازه تو دردسر می خواسته یه مونس و همدمی داشته باشه.نه یک نفر که فقط نق و نوق کنه و به فکر خودش و اینده خودش باشه.مطالعه خودت رو ببر بالا و با مسائل منطقی تر برخورد کن.نه با لجبازی و غرور.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
:72:دوست عزيزم
براى 1 لحظه خودت رو بكذار بجاش اونموقع كمى به خودت مياى...
اون از همه جيز تو زندكيش به خاطر تو كذشته , تو بخاطر اون از جى كذشتى؟!!!!!!!!!!!
غرورش به عنوان يك مرد له شده , بترس از روزى كه تركت كنه بخاطر فشار مسئوليت و كم لطفى هاى تو...
همه جيز بستكى به خودت خواهد داشت. اون رو براى خودت حفظ كنى يا ازش يه مرد عصبي تر و غير منطقى تر بسازى.
-
به: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
درسای عزیز من قصد ازردنتو ندارم
اما عزیزم من
با نظر شادزی موافقم.امیدوارم که دامنه ی صبرتو کمی گسترده تر کنی.
-
به: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام درسا ي عزيزم شوهر شما براي رسيدن به تو از خيلي چيزهاي مهم زندگيش گذشته و تو بايد دركش كني چه اشكال داره كه تو به خاطر شوهرت يك ماه مرخصي بگيري و كمي به نياز هاي اون برسي شوهر تو تورو دوست داره و به همين دليل از بي توجهي تو ناراحت ميشه همين شكستن ظروف هم براي جلب توجه توست توبايد قدر شوهرت رو بدوني و حتي به خاطر اون بايد فداكاري كني همون كاري كه اون به خاطر تو انجام داده اون وقتي تو رو نداشته تنها بوده قرار نيست حالا هم كه تو رو داره تنها باشه كمكش كن تا به آرامش برسه اميدوارم كه شاد خوشبخت باشي گلم
-
به: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
مرسي "سپيده عشق" و "شهامت عزيز" حق با شماست.ممنون كه حرفاي دلم رو خونيد و راهنمايي كرديد.
-
به: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
می دونم گفتی حوصله سرزنش شنیدن نداری !!!چون روح لطیفت تا حالا سختی کشیدنو یاد نگرفته! یاد نگرفته ایثار رو . یاد نگرفته از همسرش درس عشق واقعی ونه بازی کلامی !!(گذشتن از شرایط تحصیلی و ... برای ادامه تحصیل شما ) رو یاد بگیره و اینقدر الکی ادعا نکنه من عاشقم!!
واقعا عجیبه برای من که این مرد چطور با شما تا حالا ساخته! از همه زندگیش گذشته براتون و شما از هیچ چیزی برای اون نگذشتید.
گاهی اوقات از اینکه مجرد هستم واقعا خوشحال می شم. واقعا. گاهی اوقات آرزو می کنم اگر زندگی آینده من اینگونه قرار است باشد که از تمام دار و ندارم بزنم و نصیبم این شرایط باشد مرگ قبل از ازدواج نصیبم شود.
واقعا به حال این مرد که حتی ایثارش هم به چشم نمیاد باید گریه کرد. امیدوارم همین زندگی مجردی با همه تنهاییهاش برای من یکی ادامه داشته باشه.
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
dorsa جان سلام
از اینکه توانسته ای راه درست رو بری خیلی خوشحالم. امیدوارم همواره بیش از پیش مشکلات زندگیت حل بشه. فقط اینو بدون شوهر خوبی داری اما اول زندگی تونه و بالطبع مشکلات مالی زیاد دارین. سعی کن با شوهرت طوری رفتار کنی که اون بتونه درد دلش رو به تو بگه. توی غربت تو غیر از اون و اون غیر از تو هیچکسو ندارین، پس با هم مهربون باشین.
دوستان خوب درسای عاقل از 18 اسفند به این ور منطقی تر شده و سعی کرده خانم خوبی برای همسرش باشه پس برای چی دوباره دارین سرزنشش می کنین. بهتر نیست به جای این کارا الان دیگه تشویقش کنیم؟! آخه طفلی گناه داره.....خوب همه اشتباه میکنن، این خانمی هم الان داره جبران میکنه.....کار قشنگی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! :104::104::104:
پیروز باشی. :72::72::72::72::72:
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
آفرین به تو خانم گلم خوشحالم که واقع بینی وشهامت پذیرش اشتباهت رو داشتی خوشبختی حق توست وتوباید برای حفظ این خوشبختی نهایت تلاشت رو بکنی همیشه شاد و خوشبخت باشی دوست گلم:73:
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
سلام
معلومه که هنوز دوست داره، در این موضوع شک نکن
با خوندن نوشته هات، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که همسرشما تا حد زیادی غیرمنطقیه. بارزترین رفتار غیر منطقیش هم خودکشی بود. شاید بهتر بود همون موقع به این نکته توجه بیشتری می کردی
اما حالا که ازدواج کردین سرزنش و پشیمونی معنا نداره. باید سعی کنی این خصلت رو به ایشون یادآور بشی و سعی کنی کمکش کنی تا عوض بشه
سختی های زندگیتون رو به یادش بیار تا فراموش نکنه که شما راحت به هم نرسیدین. شاید اینجوری قدر زندگی رو بیشتر بدونه و با رفتارهای نادرست خرابش نکنه
-
RE: خيلي سخته...هنوز دوستم داره؟؟؟
setaeh_fnl عزیز سلام
به تالار همدردی خوش اومدی
خدمتت عارضم که به تاریخ آخرین پست این تاپیک اگر توجه کنی می بینی که مال بیش از یک سال پیشه . یعنی پست زدن و مخاطب قرار دادن صاحب تاپیک دیگه جایگاهی نداره چون مراجعه نمی کنه .
لذا در ارسال پست به این موضوع توجه داشته باشید که چند روز یا هفته ای بیشتر از تاریخ آخرین پست نگذشته باشه . البته در مورد تاپیک هایی که مراجع راهنمایی خواسته و الا تاپیک های محتوایی ، که ارائه مقاله و ..... را دارند می شود به روز کرد