من دختري 20 ساله هستم. قراره با مردي 28 ساله ازدواج كنم. ايشون شرايطشون خيلي خوبه ولي اين تفاوت سني منو نگران كرده. همچنين اينكه ايشون تهران زندگي مي كنند و قراره بعد از ازدواج من هم براي زندگي كردن به تهران برم. به نظرتون چيكار كنم؟؟؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
من دختري 20 ساله هستم. قراره با مردي 28 ساله ازدواج كنم. ايشون شرايطشون خيلي خوبه ولي اين تفاوت سني منو نگران كرده. همچنين اينكه ايشون تهران زندگي مي كنند و قراره بعد از ازدواج من هم براي زندگي كردن به تهران برم. به نظرتون چيكار كنم؟؟؟؟؟
از دوستان بخصوص افراد متاهلي كه اختلاف سنيشون با همسرشون حدود 8 ساله مي خواهم كه منو راهنمايي كنين.
به نظر من اگه ایشون و شما درک درستی از موقعیت سنی هم داشته باشین و بتونین در مسائل مربوط به همدیگه یکدل باشین فکر نمیکنم این اختلاف سنی بتونه تاثیری در روند زندگیتون بزاره.فقط باید بتونین در موقعیت های مختلف خودتون رو به جای هم بزارین و شرایط طرف مقابل رو به درستی تشخیص بدین.
در مورد زندگی در تهران متوجه نشدم که ایشون تهرانی هستن و شما از جای دیگه یا اینکه هر دو از یک شهرین و به دلیل دیگه میخواین در تهران زندگی کنین. که این دو مسئله با هم خیلی تفاوت داره.
وا!چقدر عجیب!
عزیزم 8سال که چیزی نیست و یه فاصله ی معقوله چیش تورو نگران کرده؟
اين موضوع منو نگران كرده كه شايد همديگرو درك نكنيم. هردوتامون مشهدي هستيم ولي ايشون حدود 7-8 ساله كه براي تحصيل و كار به تهران رفتن . براي ادامه تحصيل و كسب موقعيت كاري خوب مي خوان چند ساله ديگه تهران باشن. من تمام شرايطشونو قبول كردم ولي اين 2 تا موضوع ذهنمو درگير كرده. واقعا ازداوج چقدر سخته!!!!!!!!!!!!
عزیزم من متوجه نگرانیت نمی شم به نظرت 8سال تفاوت سنی خیلی زیاه؟
چیش نگرانت می کنه؟
همه ميگن تفاوت سني براي ازدواج خوبه بين 4-5 سال باشه و بيشتر از اون ممكنه دردسر ساز باشه چون ممكنه دوطرف همديگرو درك نكنند. از هر نظر خودمون و خانواده هامون خيلي شبيه بهم هستيم. ولي من به خاطر اين ترديدام تا بحال 2بار جواب رد دادم و والان كه جوابم مثبته موندم چيكار كنم. براي جواب منفيهام براشون دليل آوردم . همش مي ترسم اگه تو ازدواجم شكست بخورم چي ميشه؟؟؟؟؟؟؟خواهشا راهنماييم كنين
سلام
تفاوت 8 سال کمی زیاد است اما خیلی زیاد نیست . و در صورتی که از نظر سایر مسائل مشکلی نداشته باشید این مورد به تنهایی مشکلی ایجاد نمیکند .
برای اینکه ببینید میتونید همدیگر را درک کنید یا نه میتونید در دوران نامزدی مسائل مهم را مطرح کنید و با هم صحبت کنید و همینطور روی رفتار وی دقت کنید .
برای ازدواج موفق هم باید بدون درگیر کردن احساس بر اساس آموزشهایی که وجود دارد و مشورت با افراد آگاه در این زمینه ، عمل کنید .
عزیزم اختلاف سنی فقط یه عدده حالا 8 یا 4 به خودی خود تاثیری نداره. اینکه آدما توی زندیگشون چی بدست آوردن یا چی میخوان اون مهمه.
خانومم اگه اون بخواد تو رو از بالا نگاه کنه وبه چشم یک بچه که باید راه و چاهو نشونش بده؛یا تو به اون به چشم یه آموزگار که باید ازش سرمشق بگیری. این میشه مشکل تو زندگیتون. برای عقد عجله نکن بیشتر باهاش معاشرت کن تا بهتر بشناسیش.
زندگی توی تهران برای آدم های شهرستانی دو نتیجه کاملا" متفاوت داره.چون اصولا" تغییر محیط می تونه انسان رو به کمال نزدیک یا از اون دور کنه.
اگه تونستی از گذشته و خانوادت بیشتر توضیح بده تا دوستان دقیقا" بهت بگن توی پایتخت چه خبره چی انتظارتو میکشه.
منم با سپیده موافقم به نظرم 8سال تفاوت سنی زیادی نیست عزیزم البته نگرانی هات طبیعیه ولی فقط یه دلهره است که باید خودتو از دستش راحت کنی دایی و زن دایی من 10 سال تفاوت سنی داشتن همچنین هزاران مورد دیگه که هیچ مشکلی پیش نمی یاد به قول سپیده سن یه عدده کی می تونه بگه ما ها هر کدوم واقعا چندسالمونه؟؟؟؟؟خیالت را حت باشه چیزای مهم تری از این تفاوت هست که باید به اونا فکر کنی.
من قبلا هم گفته بودم الانم تکرار میکنم که این موضوع مهمه ولی اگه بخواین درست تصمیم بگیرین باید نسبت به هم به یک شناخت کافی برسین.
:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pooarot
از دوستان ممنونم
هردوتامون ادامه تحصيل برامون خيلي مهمه به همين دليل من زندگي تو تهران رو قبول كردم. ميدونم سخت هست. ولي يكسري مزايا هم داره.يك مشكل ديگه اي كه هست اينه كه ايشون دوست دارن فعال باشن و از منم اين انتظار رو دارن. و از طرفي احساساتي هستن . به نظرتون كسي كه خيلي اهل برنامه ريزي باشه اهل بيرون رفتن و مسائل ديگه اي هم هست.؟؟؟؟؟؟ با خودش صحبت كردم ميگفت چون من احساساتي هستم مي خوام انتخابمو عاقلانه انجام بدم واحساساتم رو در انتخابم دخيل نمي كنم تا بعد از ازدواج احساساتم متعلق به همسرم باشه.و بعد از ازدواج زندگي عاشقانه اي رو شروع كنم. و اين مسئله باعث شده كه فرايند
ازدواج ما خيلي طول بكشه. نظر شما دوستان چيه.؟؟ به خاطر راهنمايي شما دوستان عزيز ازتون ممنونم
سلام دوست گرامی ،در این شرایط آرامش خود را حفظ کنید و خود را دچار سر در گمی نکنید .در آرامش بهتر میتوان تصمیم گرفت.نقل قول:
نوشته اصلی توسط ****
یه سوال؟شما در این چند وقت که به خاطر امر ازدواج با ایشان در ارتباط بوده اید آیا به شناخت کافی از طرف مقابل دست یافته اید؟شما ؛باید شناخت بیشتری از خواستگار خود پیدا کنید (از هر نظر)در این صورت میتوانید به راحتی به جواب سوال خود برسید که آیا همدیگر را درک میکنیم یا نه.
اختلاف سنی دختر و پسر نباید آنقدر زیاد باشد که دوره رشدی آنها متفاوت شود و در علاقه ها، سرگرمی ها ، طرز نگرش و بینش و انرژیهای روانی با هم متفاوت و یا احتمالا درگیر شوند.
اختلاف سنی دختر و پسر: کلیک کنید
دوست گرامی.برای اینکه موضوع "درک همدیگر "را بهتر متوجه شوید .به این چند مورد توجه کنید .
مهمترين عوامل توافق در ازدواج عبارتند از :
1 - رشد عاطفي و فكري
2 - تشابه علايق و طرز تفكر(درموضوع هاي مهم زندگي توافق نظر داشته باشید و اين توافق معمولا" روي علايق و طرز فكر قرار مي گيرد.)
3 - تشابه مذهبي ( مسائل عيني مذهبي مد نظر است نه كليات )
4 - تشابه تحصيلي و طبقاتي
5 - تشابه طرز فكر نسبت به امور جنسي
6 - تشابه علاقه به زندگي و سرعت عمل در كارها
7 - رابطه با خانواده زن و شوهر
موفق باشید
به نظر من 8سال نه تنها زیاد نیست که خوبم هست ایشون یه مرد کامل شده سردی و گرمی زندگی رو چشیده و تجربه هاش زیادن نگران نباش
مرجان جون مرسي از راهنماييت. ولي ديگه دير شد.آخه جواب رد دادم. ولي نمي تونم از فكرش بيام بيرون
چرااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من توي يك تاپيك ديگه هم يك موضوعه ديگه رو گذاشتم. مشكل من پدرش بود. پدرش اصولا مخالف ازدواجه بچه هاش با غريبه ها بود طوري كه گفته بود به هيچ وجه روي من حساب نكنين. از آنجايي كه قضيه خواستگاري اين آقا از من از ارديبهشت شروع شد و همه خانوادش بغير از پدرش اصرار زيادي روي اين ازدواج داشتند من خيلي درگيري فكري دارم. حدود يك ماه پيش جواب منفي نهايي رو دادم . طي اين چند ماه من 2بار ديگه هم جواب رد دادم ولي خودش و خانوادش دوباره پاپيش گذاشتن البته بغير از پدرش. تو اين مدت بخاطر خواستگاري ايشون من حتي اجازه ندادم خواستگاراي ديگم يك جلسه بيان. بعد از جواب رد به ايشون هم با اينكه خواستگارايي برام اومدن ولي من چون يك تجربه تلخ داشتم موقع صحبت با خواستگارام حرفي نميزنم و به همشون جواب منفي دادم. ما حتي آزمايش هم رفتيم و مهريه رو تعيين كرديم ولي مخالفت پدرش منو نگران كرد و من نتونستم كنار بيام . خانواده اين آقا هم از دست پدرشون خسته شدن. چون 2 فرزند ديگش خواستن ازدواج كنن پدرش مخالفت كرده. حالا من موندم با كلي فكر. مي خوام تا چندسال ازدواج نكنم. يعني نمي تونم. خسته شدم. برام دعا كنين. موقع سال تحويل منو فراموش نكنين
راستي اين آقا (خواستگار سابق) فكر كنم ارديبهشت آزمون دكترا داره. براش دعا كنين قبول بشه. براي منم دعا كنين. اگه منم بنده لايقي باشم موقع سال تحويل كه پيش امام رضا هستم براي همه دعا مي كنم. اميدوارم هيچ كي هيچ مشكلي نداشته باشه. اميدوارم زودتر امام زمان هم ظهور كنه
مي خوام تا چندسال ازدواج نكنم. يعني نمي تونم.
فکر می کنی گذشته تلخ رو فدای آینده کردن چه نتیجه ای داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟