واقعی ایرانی (حتما"بخوانید)دخترهاوپسرها

خلاصه چند زندگی واقعی را که شاهد بودم میگویم اگر شخصی خواست بیشتر توضیح میدهم:
1- روستا زاده ای فقیر واز درس فراری تا 23 سالگی هزار تومان هم نداشت بعد ها مدیر یکی از 3 شرکت بزرگ دنیا
2-نوجوانی که در17سالگی اسیر جنگی تا 7سال بعد در اسارت اکنون استاد یکی از 3 دانشگاه دنیا
3- مردی که به عشق پزشکی در 4 کنکور موفق شد 1- دیپلم به کاردانی 2-کاردانی به کارشناسی3- کارشناسی به ارشد 4-اعزام دکتری که باید در 3 کنکور اخر یکی از 3 نفر اول میشدو اکنون استاد دانشگاه خارج از کشور
4- مردی که بار بر بازار بود روی کارتن میخوابید و الان میلیارد ها ثروت دارد
وکسانی که فلج اطفل وسرطان ،زندان،ورشکستگی،خیانت دوست ،نامردی نزدیکان(برادر و...) مرگ عزیزان وطلاق و...نه تنها شکستشان نداد بلکه موفقتر وخوشبخترشان کرد اگر هر شخصی درخواست کرد رموز موفقیت انان را تا جائیکه شاهد بودم میگویم

موارد جالبی هستن ولی لطفا شرحی از زندگیشون بنویسین تا بتونیم بیشتر استفاده کنیم.
مرسی

امید جان بیصبرانه منتظر خواندن ادامه مطلبتان هستم .

لطفا" مورد را انتخاب کنیذ همه انها که یه رمان میشود

مورد سوم لطفا .
با تشکر

با سلام به digitalman:
در یکی از بهترین دبیرستانهای تهران بین سالهای 58 تا62 تحصیل میکرد و درسخوان هم بود ولی بدلیل اینکه سال 1362 اولین کنکور سراسری بعد از سالها برگزار میشد رقابت بسیار سنگین بود ولی او واقعا" عاشق بود عاشق علم پزشکی بسیار تلاش کرد ودرس خواند ولی در آن سال فوق دیپلم یکی از رشته های پیرا پزشکی قبول شد مایوس نشد وبا نمرات عالی فارغ التحصیل شد اعلام شد در مقطع لیسانس دانشجو میپذیرند وبا توجه به سهمیه های مختلف اگر میخواست قبول شود رتبه 5 کمتر نشود شبانه روز خواند ودر ان سال نفر سوم ایران شد ودر دانشکده پزشکی البته در یکی از زیر شاخه ها مشغول تحصیل شد بعد که لیسانس را گرفت او انقدر مقاله ومطلب درباره پزشکی خوانده بود و ترجمه کرده بود که بعضی مواقع استاد ها برای کمک در تدریس از او کمک میگرفتند وچون در محیط فعال بود خبر دار شد برای تربیت مربی فوق لیسانس مشابه رشته او ایجاد شده که در امتحان آن از کل کشور 5نفر میگیرند که باز هم در شرکت کرد وموفق شد وچند سالی هم به جهت طرح وتعهد در دانشگاه درس داد وازدواج کردو با همسرش به قاره ای دیگر رفتند که اکنون سالی یک بار به ایران میاید ولی ان چیزی که او را متمایز میکرد عشق واقعی اوبه علم بود نه مادیات ورفاه حاصل از ان

خوش به حالش ولی الان کنکور قبول شدن گاو نر میخواهد و مرد کهن!!! باید 1000 تا کلاس کنکور و . . . هم بری. ای خدا دوباره قسمت ما هم بکن دستت درد نکنه خدا جونم.
مرسی omed بازم از این داستانهای درس مرس داشتی بزار اما مفصل تر توضیح بده.

عرض کنم الان کنکور آسانتر است چون اون موقع یک میلیون داوطلب بود وفقط دانشگاه سراسری که خیلیاش یا منطقه جنگی بود یا تعطیل دانشگاه آزاد و... نبود وکل ظرفیت صد هزار نفر هم نمیشد توضیح بیشتر هم اینکه چهار تا خواهر وبرادرند که هر چهار تا دکتری دارند در داروسازی وداخلی وخون وازمایشگاه وهنوز هم از هر فرصتی برای یادگیری استفاده میکنند

بزرگي ميگويد: انسان اگر هر چيز جز انگيزه‌اش را از دسد دهد ميتواند به موفقيت برسد:305:

خوشابحال تمام كساني كه براي زندگي انگيزه دارند.

انگیزه شرط لازم موفقیت است ولی کافی نیست باید برنامه وعلم کافی هم برای رسیدن به هدف هم باشد.
یاد آوری میکنم همه این آدمها ایرانی و در قید حیاتند.(کسی مختصر داستان موردی دیگر را نمی خواهد )؟

اول يه سوال داشتم از omed عزيز، گفتي تا جاييكه شاهد بودم يعني همه ي اين ها رو ديدي؟
دوم اينكه من در مورد همشون كنجكاوم ولي اول 1 و 4 رو بگو.

سلام !

1- آدمی میشناسم که نزدیک 100 کیلو گرم جرم و حدود 30 کیلوگرم اضافه وزن داشت و روز اول ورود به باشگاه فشار خونش افتاد ، بیحال شد و همه بهش خنیدن ! همون فرد الان یکی از معروف ترین استادان همون رشته ی ورزشی در سطح کشوره ، با سنی بسیار کم !!!

2- آدمی میشناسم که با حداقل امکانات و در دورترین نقطه از شهر خودش (با حدود 2000 کیلومتر فاصله) درس خوند و الان یک از مدیران دولتی و مدرسان موفق دانشگاه دولتی کشوره ...

...

:shy::72:

اول: تشکر میکنم از آقا یا خانم asrin gozali:
چون الگوهایی را در ورزش و علم معرفی نمودند که اگر اطلاعات بیشتری از راز موفقیت این آقایان ارائه کنند ممنون خواهیم شد .:73:
دوم:سرکار خانم sahar.sh:
بله هر چهار نفر از اقوام و آشنایان هستند و نقل قولها از نزدیکترین دوستان و فامیل به این اشخاص است و برخی هم از طرف خودشان واما موارد :
1-در یکی از روستاهای نزدیک اصفهان در حدود 60 سال پیش متولد شده خیلی شیطان و بازیگوش بوده و همیشه از درس فراری تا سن حدود 16 سالگی که متوجه میشود یکی از اقوام در حال گرفتن دیپلم و رفتن به دانشگاه است میرود در روی تخته سنگی بیرون ده و با خود میگوید که درس که نخواندهای پول هم که نداری حالا چند سال دیگر باید بروی پادویی همان فامیلت در همان وقت هواپیمایی از روی آسمان ده رد میشود با خود میگوید آنقدر درس میخوانم و آنقدر پولدار میشوم که هزاربار سوار طیاره شوم !بعذ هر سال دو کلاس وبرخی را جهشی میخواند دیپلم میگیرد و وقتی 25 سال هم نداشت فقط با یک کت وشلوار ولی با اعتماد به نفس بینظیر به آمریکا میرود میگوید وقتی از هواپیما پیاده شدم دو ساعت تمام گریه میکردم که من کجا آمدم !!ولی درس میخواند و کار میکند وکار میکند و درس میخواند تا با نمرات ممتاز فوق لیسانس میگیرد وچون شاگرد ممتازی بود در همان زمان به استخدام شرکتی بزرگ در میاید و با پشتکاری بی نظیر یکی از موفقترین مدیران آنجا میگردد او سالی یکی دو بار میاید و خیلی زادگاهش را دوست دارد و به آن افتخار میکند و بارها برای توسعه انجا کمک کرده است:227:
4-بسیاری از روستاییان وقتی به تهران میامدند چون جایی نداشتند همگی باهم در خانه هایی که حیاط بزرگی داشت و دارای اتاقهای زیادی بود ساکن میشدند (مثل فیلمهای قدیمی) و چون وضعی نداشتند به جای قالی و یا حتی زیلو از کارتن استفاده میکردند ولی این با هم بودن حسنی که داشت کمک در کار وکاسبی بود که همه در یک صنف متمرکز میشدند و این قدرت زیادی به آنها میداد و کسی که میتوانست از این وحدت درست بهره ببرد کسی است که بعد ها
با مدیریت درست ثروت زیادی بدست آورد رمز کار در خود باوری ،مردم داری ،توکل و البته شاید هم کمی شانس و اقبال است

خواهش میکنم omed جان

رازی در کار نیست !!! هر دوی اونها زحمت کشیدند ! همین ! :shy:

:72::72::72: