عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام به تمام دوستان عزیز
من دختری بودم که با هیچ پسری رابطه نداشتم این آقا هم بعد از 7-8 ماه صحبت فقط در حد صحبت کردن سکس و شروع کردیم . برای من خیلی جذاب بود همه چیز. چون تا حالا من هیچ رابطه ای نداشته بودم تا اینکه بعد از 2 سال دوستی یک دفعه بدون اینکه من بخواهم و به قول خودش بدون هیج اراده ای پرده پاره شد بعد از این موضوع قضیه ازدواج و پیش کشیذیم ولی خانواده ها وقتی همدیگه رو دیدند راضی نشدند برای ازدواج . و تصمیم گرفتیم ترمیم کنیم ترمیم کردم ولی بعد از چند وقت دوباره پاره شد ما همچنان سکس داشتیم پسره می گفت اگه من با تو ازدواج کنم در آینده به خاطر اینکه این موضوع پیش آمده معتاد می شم . باید بریم پی زندگیمون چون خانداده ها راضی نمی شوند . یک دفعه تصمیم گرفت که پا روی حرف خانواده ها بگذاره . ولی روز بعد که دیدمش مثل اینهایی که تمام زندگیشون و از دست دادند زولیده به هم ریخته خیلی ناراحت وقتی این صحنه را دیدم بعد زنگ زدم گفتم هر چی تو بگی برو پی زندگیت و هر کسی را که دوست داری انتخاب کن به من گفت اول تو ازدواج کن اگه مشکلی پیش آمد میام می گم من این کار رو کردم ولی من هر چی فکر کردم نتونستم می ترسیدم این کار رو بکنم به هر حال 8 سال از این قضیه می گذره 8 سال دوستی 8 سال شادی و ناراحتی ها را باهم بودیم ولی چون من فهمیدم که با تمام این اوصاف من و برای زندگی نمی خواد و شاید در اینده اگر ازدواج کنیم با من دچار شکست در زندگی بشه بهش گفتم ازدواج کن یک هفته قبل از اینکه برند عقد کنند به من گفت 2 روز دیگه نیای زندگیم و به هم بریزی فکرهات و کردی من هم چون می دونستم اون من و نمی خواهد به عنوان زنش . بهش گفتم برو ازدواج کن برو هر چی تو دوست داری اتفاق بیفته . بعد از یک هفته شنیدم ازدواج کرده خیلی برام سخت بود خیلی . در همون لحظه که فهمیده بود من خبردار شدم زنگ زد دید من دارم گریه می کنم گفت به قران محمد اگه تو بگی می روم و فسخ می کنم زهر مالم کردی تو خودت به من گفتی برو ازدواج کن اره خودم گفتم برو ازدواج کن چون می دونستم اون من و دوست داره ولی نمی تونه من و به عنوان زنش قبول کنه حالا من موندم و این ننگی که تمام وجودم و ناراحتی گرفته و همیشه داره ازادم می ده تا حالا به خاطر اینکه این پسره پشتم هست دلم خوش بود حالا که اون ازدواج کرده و منو با این لکه ننگ تنها گذاشته خودم کردم که لعنت بر خودم باد .خیلی دوستش داشتم عاشقش بودم ولی اون می گفت من هم حال کردم تو هم حال کردی تو برو با یک نفر دیگه ازدواج کن حال کنی من هم با یک نفر دیگه ازدواج می کنم حال میکنم ادم که همش نباید پلو مرغ بخوره دلش و می زنه باید تنوع غذا خورد . به هر حال من اون و دوست داشتم و می دونستم اون هم من و دوست داره ولی نمی خواهد با من ازدواج کنه من تمام کارهایم از روی اشتباه و نادانی بوده کاش هیچ وقت با این پسر اشنا نمی شدم کاش هیچ وقت سکس نمی کردم و ای کاش ......
حالا اون پی خوشی خودش و من هم تنها و با این قضیه پیش امده دیگه نمی تونم حتی فکر ازدواج و بکنم
زندگی بدون ازدواج هیچ ارزش نداره و برای من همه چیز بی معنی شده و خودم را به درس خواندن و رفتن به کلاسهای مختلف سرگرم می کنم
نظرتون و بنویسد خوشحال می شم از راهنمائیهاتون
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
نه عزیزم . در شرایط الانت بهتره که با کسی رابطه برقرار نکنی این یه اشتباه دیگه است . سعی کن اصلا به این موضوع فکر نکنی . تا شرایط ازدواج پیش بیاد و در آن صورت هم حتما با خانوادهات مشورت کن .
عزیزم به هیچ وجه با روحیه الانت با کسی رابطه برقرار نکن
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
دوست عزيز
من واقعا از بابت اتفاقي كه افتاده براتون متآسفم اما با زانوي غم بغل گرفتن كار به جايي نمي بري و با انجام يه عمل نادرس عمل نادرست قبلي جبران نمي شه باز خوبي اش اينه كه خانواده ات در جريان باشن يعني هستن يا نه ؟
بهتره به آينده خوش بين باشي و به خدا اميدوار اون بنده هاشو مي بخشه و مطمئن باش اگه بهش اعتماد كني بد نمي بيني
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
من هم اعتقاد دارم باید یه مدتی تنها باشی با خودت خلوت کنی ..تا خودتو دوباره پیدا کنی بعد بتونی برا زندگیت تصمیم درست بگیری ..اگه الان با کسی وارد رابطه بشی مطمئن باش دوباره اشتباه میکنی ... پس به خودت وقت بده ..بگذار یه مدتی زمان ازش بگره خیلی چیزا با گذشت زمان حل میشه
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
من هیچ کدوم از تجربیات تورو نداشتم( ارتباط عمیق عاطفی با پسر یا سکس) ولی میتونم بفهمم که وقتی به انتها میرسی یعنی چه، حس اینکه خودت به تنهایی مسئولیت کار خودت و کس دیگه ای رو به دوش بکشی یعنی چه.
اما من یه کم از تو جلوترم .خدارو شکر مشکلم حل شد دیگه احساس نمیکنم که تو بن بست گیر افتادم فقط به خاطر اینکه بالا رو دیدم ازت می خوام توهم ببینی.اونی که اون بالا نشسته، به عرش تکیه داده واسه اینه که دست من و تو رو بگیره رابطتو باش قوی کن ببین چه نتیجه ای میگیری اون وقت همه کائنات تعجب می کنن. میبینی که با بکارت یا بی بکارت چقدر دوست داره و هر لحظه می تونی حضور گرمشو احساس کنی.
امتحان کن ببین چه حسه خوبیه.
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام به نظر منم خودتو سرگرم کن با هر چیزی که بهش علاقه داری ورزش درس و مطالعه ..... ولی در مورد پرده بکارتت به نظر من ترمیم کن اما اگر خواستگاری داشتی بهش بگو که قبلا رابطه سکس داشتی ولی اگر راجع به بکارتت سئوال پرسید نه بگو ترمیم کردم نه بگو سالم بوده بگو اینو میشه از طریق گواهی متخصص بفهمیم متخص هم اون چیزی که میبینه میگه
البته این نظر شخصیه منه شاید از نظر بعضیا درست نباشه ولی اصل سکسو از خواستگارت نباید پنهان کنی ولی از این به بعد هم برای خودت مشغولیات مثبت فراهم کن از گذشته هم درس بگیر برای اینده هم هم تلاش کن هم توکل به خدا
وقتی کسی گناهی میکنه اول توبه میکنه راه پذیرفته شدن توبه هم پشیمانیه قلبیه
دیگه هم به فکر رابطه با شخص دیگه ای نباش
صیر داشته باش.
اینقدر هم از پشیمانیت پیش بنده های خدا نگو همین که واقعا از صمیم قلبت پشیمان باشی از گذشته تلاش هم بکنی برای جبران تا اونجا که میشه خداهم انشا الله میگذره نیاز نیست به در گاه بنداهای خدا بخشیده بشی!!!!!
این ماجرا هم برای کسی دیگه ای مگر همون کسی که خواستگار شما بود دیگه بیان نکن.
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
دوست گرامی سلام
چند تا سوال ؟
خانواده شما از این موضوع اطلاع دارند ؟
شما چند سالتون هست ؟
آیا تا به حال خواستگار داشتید به چه بهونه ای جواب منفی می دادید ؟
چند تا سوال از روی کنجکاوی فقط همین ؟
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام بر دوست عزیز و گرامی. گاهی اوقات بیشتر ماها توی لحظه حال زندگی می کنیم اما کسانی موفق ترن که علاوه بر زندگی در لحظه حال به فکر ادامه زندگی خود در آینده نیز باشند و شیرینی یا تلخی این لحظه های کوتاه آنها را از آینده دور نکند. دوست عزیز شما را درک می کنم و می دانم از چه زبانی سخن می گویی چون کم نیستند مثل شما که دچار چنین مشکلاتی هستند.
اما کاری است که شده پس بهتره از این به بعد برای آینده خود فکر کنبد چون زندگی در لحظه حال در جا زدن است همه امید شما باید به آینده باشد. شما شاید پل های پشت سرتونو خراب کرده باشید اما هنوز روبه روی شما پل های زیادی وجود داره. از همین الان فکر آن آقا و خاطراتش و تلخی هایش را از ذهنتان بیرون کنید..
به کارهای روزمره مشغول شوید اگر محصل هستید با تمام وجود درس را ادامه دهید اگر شاغل هستید به شوق کار کنید اگر دختر خانه هستید به فعالیت های ورزشی ... سر زدن به کتابخانه رفتن به کلاس های متعدد سر خود را گرم کنید.
مشکلی نیست انشاالله با گذر زمان تمامی مشکلات حل می شود.
من روش هایی هم می شناسم که براحتی مشکل (داخلی) شما حل می شود با توکل به خدا از این به بعد زندگی خوبی را آغاز کنید. موفق باشی دوست عزیز.
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام به هیچ عنوان به شوهرت نگو(البته اگه میخواهی با یک مرد ایرانی زندگی کنی)....اگه خواستگاری خوب داشتی قبول کن .ولی بهشون بگو من دوست ندارم برم پزشک برگه بیارم.یا همون تاییدیه بگیرم ما رسم نداریم...خواهر هام هم نگرفتن....یا اگه اصرار کردن بگو شما با اصرارتون دارید به من تهمت میزنید....شب عروسی هم میتونی کمی سس گوجه فرنگی با یک دستمال کاغذی به محل بمالی(یک خورده هم موقع نزدیکی اول خودتو منقبض تر میکنی که طبیعی تر باشه) ...و البته جوری نباشه که خیلی زیاد باشه فقط به انداره یک قطره کوچک از سس گوجه کافیه (البته تند و فلفلی نباشه) و ترجیح بده شب اول اطاق تاریک یا نیمه تاریک باشه.....البته میدونم خیلی ها که تا اینجاا خوندید...دارید به من ناسزا میگید ..مخصوصا اقایون.ولی باور کنید من خودم انسان مذهبی هستم.ومیدونم دروغ گفتن خیلی عمل زشتی است.ولی بهتر از زنا کردن است.میدونید اگه این دختر ازدواج نکنه چقدر افسرده خواهد شد.همیشه خودش را سرزنش خواهد کرد.و وقتی پا به 30 سال گذاشت از خود ارضایی خسته شد ....رو به فساد و روابط نا مشروع خواهد اورد.این یک حقیقت است...از مدیر گرامی خواهش میکنم این پست رو حذف نکنید.من بین بد و بد تر ...........بد را انتخاب میکنم.
عزیزم به هیچ کس نگو حتی مادرت....حتی در اینده به شوهرت حتی برای حلالیت از شوهرت هم بهش نگو(مثلا موقع حج)...حتی دوستان صمیمی در دنیای واقعی...(چون الگوی بد ایجاد خواهد شد).ولی کاری رو که گفتم بکن.من خودم دختر بودم ازدواج کردم.وتاییدیه هم گرفتم.و میدونم سر پزشک رو نمیشه کلاه گذاشت.اون با یک نگاه همه چیز رو میفهمه.تو باید به من یک قولی بدی اونم اینه که اگه ازدواج کردی به شوهرت و لطفی که خدا شامل تو کرده متعهد باشی .توبه کن و هیچ وقت حتی به گدشته بر نگرد.کارهای خوب و حسنه اعمال زشت رو از بین میبرن.این یادت باشه که تاانجا که میتونی واجبات رو ترک نکن و حتی اعمال مستحبت زیاد کن.به دیگران کمک کن و شوهرت رو دوست داشته باش .همیشه در نظر بگیر خدا چه لطفی به تو کرده که تو رو پیش اون رسوا نکرده.
من دوستی دارم که مامایی خونده.میدونید که ماما ها هم مثل متخصصین زنان و زایمان تاییدیه میدن.....راستش من یک بار ازش پرسیدم تا حالا دیدهای که کسی بهت دروغ بگه...اون گفت مورد های زیادی است که من براشون تاییدیه دادم ولی پرده بکارت نداشتن.من ازش پرسیدم چرا دادی چرا دروغ گفتی؟اون گفت من موقع معاینه همه را از اطاق بیرون میکنم.من و مریض همیشه تنها هستیم.. وقتی میبینم بیمارم پرده ندارد بهش میگویم.اگه راستش رو به من بگه ..من ازش میخوام که (همون کاری که من بالا توضیح دادم)رو در شب عروسی انجام بده و ازش میخوام که توبه کنه .... ومن براش تاییدیه صادر میکنم.
تا حالا که 5 سال ماماست هیچ مشکلی نداشته....دوستم همیشه میگه انسان جاییز الخطاست....و به خاطر یک بچگی ویا اشتباه نباید یک زندگی رو خراب کرد.البته اگر توبه کند.
چه بسا کسانی که پرده هم داشته اند و شوهر کرده اند ولی به همسرشان خیانت کرده اند...و خیانت فقط در حد زنا نیست....حرف زدن با شخص نامحرم بدون اینکه شوهرت راضی باشه هم یک خیانت است.نگاه ....خنده....و مسایل دیگه....
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام گلم میدونم تو شرایط سختی هستی درکت می کنم ولی تو صبور باش وبا کمک دوست یا کسی که بات در ارتبا ط هست دردودل کن وبا یا د خدا دیگه این اشتباه و نکن چون تو یک بار تاوان این اشتباه سنگین رو دادی سعی کن به خدا نزدیک تر شوی تا دیگر گناه نکنی
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام
نمی خوام چیزی بگم چون معتقدم که نه حرفی مونده واسه گفتن که دیگرون نگفته باشن نه حرفی مونده برای شنیدن که شما نشنیده باشی یا ندونی!
الان هم مواخذه کردن و سرزنش کردن شما هم گره ای از مشکلی باز نمی کنه و تنها شما رو بیشتر آزده خاطر و ناراحت تر میکنه و فاصله بین ما و تو دوست خوب رو زیادتر از زیاد میکنه!
خیلی سخته خیلی بده میدونم اینکه یه عمری رو به بودن کسی دل گرم باشی با حضورش پشتت گرم باشه با دست گرفتنش تمام اطرافیانت حتی خودتم بشه اون و حالا چشم باز می کنی و می بینی کسی نیست هیچ کسی نیست کسی که یه روز توی چشماش تمام زیبایی های دنیا رو میدید توی اشکاش غم دنیا میشست تو دلت با یه تبسمش تو از ته دل قهقه می خندیدی کسی نیست که تو بغلش گریه کنی کسی نیست که توی این سرما دستت رو بگیره و ببوسه
عادت کردی به تنی که شاید اذیتت هم کرده باشه ولی حالا کنارت نیست تا لمست کنه مهم نیست پیش کی باشه مهم اینکه کنار تو نیست
ولی خانم خوشگل فراموش نکن تو این کار ها رو برای کسی کردی که فنا شدنی بود یه روزی از پیشت می رفت حالا امروز با دخالت بزرگترها و خواست شما یا با مرگ که هیچکسی توش سهمی نداشت بالاخره می رفت چرا نمیای این همه نیازت رو از کسی بخوای که نمیمیره فنا نمیشه از آدمها نخواه که به قول یکی از دوستان تالار اونها آه + دم هستن
وقتی خیلی دلت گرفت خواستی با یکی حرف بزنی یکی لمست کنه چه تنت چه روحت برو یه جای خلوت و دنج یه امامزاده یه پارک یا حمام خونتون زیر دوش یا شب لب پنجره اتاقت به ماه ذول بزن با خدا حرف بزن به خدات بگو که دوستش داری بهش بگو که بهش نیاز داری خیلی تنهایی حرف دلت رو بهش بگو پیشش گریه کن از هرکسی گله و شکایتی داری پیشش بگو حتی بهش اعتراض کن بگو چرا خودش رو نشون نمیده چرا دستت رو نمیگیره چشمات رو ببند فکر کن کنارته خدا رو میگم دستت رو آروم بکش روی تنت با ذره ذره تنت حسش کن نمی دونی چه کیفی داره با خدات حرف بزنی از خدات فقط یه چیز بخواه "صبر" از خدا بخواه که بهت صبر بده تا همه چیز رو تحمل کنی جفا روزگار و تقدیر و سرنوشت رو
دیروز خیلی دلم گرفته بود رفتم پارک چند تا محله بالاتر از خونمون جاییکه کسی رد نمیشه اگه هم بشه من رو نمیشناسن نشستم رو تاپ و به یاد بچگیام یه دل سیر تاپ بازی کردم به آسمون نگاه کردن با خدای خودم حرف زدم پیشش گریه کردم ازش حساب کتاب خواستم پیشش اعتراف به گناهام کردم خلاصه اش آروم شدم توی اونجا غیر از من یه دختر و پسری هم بودن که به من نگاه می کردن و فکر کردن من دیوونه ام یه آهنگی گذاشته بودن که هنوزم یه تیکه اش مدام توی ذهنم تکرار میشه می گفت: باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست!
وقت کردی یه سر هم به بهشت زهرا هم قطعه های جدید هم قطعه های قدیم بزن ببین خونه آخر ما کجاست چی با خودمون می بریم یه سر به غسالخونه بزن ببین مرگ چیه چه جوری می میریم بهت کمک میکنه که با رفتارها و برخوردهای مردم راحتتر کنار بیای و تحملش برات آسون تر میشه من قبلا می رفتم بهشت زهرا ولی حالا با یه دید دیگه میرم میرم ببینم زندگی چیه برای چیه!
بیاید برای هم دعا کنیم تا بفهمیم زندگی برای چیه و چطوریه!
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
:43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط وهم
سلام
نمی خوام چیزی بگم چون معتقدم که نه حرفی مونده واسه گفتن که دیگرون نگفته باشن نه حرفی مونده برای شنیدن که شما نشنیده باشی یا ندونی!
الان هم مواخذه کردن و سرزنش کردن شما هم گره ای از مشکلی باز نمی کنه و تنها شما رو بیشتر آزده خاطر و ناراحت تر میکنه و فاصله بین ما و تو دوست خوب رو زیادتر از زیاد میکنه!
خیلی سخته خیلی بده میدونم اینکه یه عمری رو به بودن کسی دل گرم باشی با حضورش پشتت گرم باشه با دست گرفتنش تمام اطرافیانت حتی خودتم بشه اون و حالا چشم باز می کنی و می بینی کسی نیست هیچ کسی نیست کسی که یه روز توی چشماش تمام زیبایی های دنیا رو میدید توی اشکاش غم دنیا میشست تو دلت با یه تبسمش تو از ته دل قهقه می خندیدی کسی نیست که تو بغلش گریه کنی کسی نیست که توی این سرما دستت رو بگیره و ببوسه
عادت کردی به تنی که شاید اذیتت هم کرده باشه ولی حالا کنارت نیست تا لمست کنه مهم نیست پیش کی باشه مهم اینکه کنار تو نیست
ولی خانم خوشگل فراموش نکن تو این کار ها رو برای کسی کردی که فنا شدنی بود یه روزی از پیشت می رفت حالا امروز با دخالت بزرگترها و خواست شما یا با مرگ که هیچکسی توش سهمی نداشت بالاخره می رفت چرا نمیای این همه نیازت رو از کسی بخوای که نمیمیره فنا نمیشه از آدمها نخواه که به قول یکی از دوستان تالار اونها آه + دم هستن
وقتی خیلی دلت گرفت خواستی با یکی حرف بزنی یکی لمست کنه چه تنت چه روحت برو یه جای خلوت و دنج یه امامزاده یه پارک یا حمام خونتون زیر دوش یا شب لب پنجره اتاقت به ماه ذول بزن با خدا حرف بزن به خدات بگو که دوستش داری بهش بگو که بهش نیاز داری خیلی تنهایی حرف دلت رو بهش بگو پیشش گریه کن از هرکسی گله و شکایتی داری پیشش بگو حتی بهش اعتراض کن بگو چرا خودش رو نشون نمیده چرا دستت رو نمیگیره چشمات رو ببند فکر کن کنارته خدا رو میگم دستت رو آروم بکش روی تنت با ذره ذره تنت حسش کن نمی دونی چه کیفی داره با خدات حرف بزنی از خدات فقط یه چیز بخواه "صبر" از خدا بخواه که بهت صبر بده تا همه چیز رو تحمل کنی جفا روزگار و تقدیر و سرنوشت رو
دیروز خیلی دلم گرفته بود رفتم پارک چند تا محله بالاتر از خونمون جاییکه کسی رد نمیشه اگه هم بشه من رو نمیشناسن نشستم رو تاپ و به یاد بچگیام یه دل سیر تاپ بازی کردم به آسمون نگاه کردن با خدای خودم حرف زدم پیشش گریه کردم ازش حساب کتاب خواستم پیشش اعتراف به گناهام کردم خلاصه اش آروم شدم توی اونجا غیر از من یه دختر و پسری هم بودن که به من نگاه می کردن و فکر کردن من دیوونه ام یه آهنگی گذاشته بودن که هنوزم یه تیکه اش مدام توی ذهنم تکرار میشه می گفت: باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست!
وقت کردی یه سر هم به بهشت زهرا هم قطعه های جدید هم قطعه های قدیم بزن ببین خونه آخر ما کجاست چی با خودمون می بریم یه سر به غسالخونه بزن ببین مرگ چیه چه جوری می میریم بهت کمک میکنه که با رفتارها و برخوردهای مردم راحتتر کنار بیای و تحملش برات آسون تر میشه من قبلا می رفتم بهشت زهرا ولی حالا با یه دید دیگه میرم میرم ببینم زندگی چیه برای چیه!
بیاید برای هم دعا کنیم تا بفهمیم زندگی برای چیه و چطوریه!
وهم عزیز ممنون از نوشته خوبت روی من که یه ادم شکست خورده هستم تاثیر خیلی زیادی داشت چقدر خوبه که اینقدر به خدا نزدیک هستید
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام به شما دوستان كه همه نظر داديد و دوست خوبمان كه نياز به همدلي داشت
مطمئن باش با توكل به خدا و احساس كردنش در خانه قلبت آرومتر مي شي ، فكر نكن كسي دردت را نمي فهمه يا كسي در شرايط تو نبوده و نيست باور كن كه اينطور نيست و كسايي هم هستند كه مشكلاتي مشابه تو دارند تازه تو جوان هستي اگر توبه كني و ديگه مرتكب اشتباه نشي مطمئن باش كه خدا خودش پشتيبانت خواهدبود گاهي هم دروغ مصلحت آميز از ارتكاب به گناه ديگه و يا بي اعتباري و بي اعتمادي ديگران نسبت به خودت جلوگيري مي كنه سعي كن تا اونجا كه مي توني خودت را مشغول كارهايي كني كه به ياد گذشته نيفتي ميگن اقرار به گناه مثل انجام دادنش هست و حتي فكر كردن به اون مي تونه تو را ترغيب كنه به انجام دوباره اش اميدوارم كه دلسرد از لطف خدا نباشي كه هيچوقت دلسردت نمي كنه
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام
این موضوع یکم رایج شده و جدیدا مد روز هم شده
نظرم نسبت به این مساله منفی هست و امیدوارم بقیه دخترا از تجربه شما عبرت بگیرن
از آقا پسرای عزیز هم خواهش دارم بی خیال دختر جماعت شن یا حداقل رابطه سالم باهم داشته باشید
خیلی ها دارن چوب این نوع دوستی ها رو میخورن
بیشتر از این چیزی به ذهنم نرسید
RE: عاقبت ارتباط كنترل نشده با پسر ....
سلام پانتا عزیز:72::72:
اصلا حسرت گذشته رو نخور یک ذره هم نمی خواد به اون موضوعات دردناک فکر کنی فقط و فقط می تونی به عنوان تجربه توی صندوقچه دلت نگه داری و دیگه به هیچ کس و ناکسی اجازه ندی با احساسات پاکت بازی کنند .
به خودت بیا و خودت رو با هر چیز که می دونی توانایی ش رو داری بکش بالا . انسان جایز خطا است همین طور که بقیه گفتند خدا رو فراموش نکن فقط به اون امید داشته باش و بخواه فرصت جبران دوباره رو بهت بده .
تو تواناییش رو داری پس به توانایی هات بها بده و عملی ش کن طوری که اگه اون فرصت طلب یه جایی تو رو دید حسرتت رو بخوره و فکر نکنه تو به آخر راه رسیدی .
از کارهایی که می کنی بی خبرمون نزار
:228::46: