گیج شدم کمک

من یک سال با پسرس دوست بودم و همدیگه رو خیلی دوست داشتیم ولی خب به خاطر دست دست کردن های اون دعوامون شد و به هم زدیم.البته من به هم زدم و اون فقط از ارتباط داشتن خسته شده بود.زنگ نمیزد.من که میزدم میگفت دوست دارم منتظرم بمون.ولی رفتارش سرد شده بود که فوقش سوال میکردم میگفت مشکل دارم.اما هرگز تهدید یا اذیتم نمیکرد و ارتباطات ناجور نمیخواست.مگر در حد خیلی کمی که میگفت از روی عشقه و با رضایت خودم بود.خلاصه دیدم فایده نداره به هم زدیم و فراموشش کردم و حرفامون رو زدیم و گفتم دارم ازدواج میکنم.
و تموم شد
حالا که من به خواستگارم جواب مثبت دادم سر و کله اش پیدا شده.منم احساساتم گیجم کرده.میگه به خواستگارت فکر نکن صبر کن من بیام.و نمیتونم تحمل کنم کسی بهت دست بزنه و .....
حالا چه کار کنم.داشتم احساس علاقه به این تقریبآ نامزدم رو در خودم به وجود می اوردم حالا مردد شدم.
تصمیم گرفتم برای اخرین بار به خاطر عشق قدیمیمون بهش یه فرصت ده روزه دادم حالا دو روز ازش میگذره نمیدونم از استرس دارم میمیرم.اگه اومد چطور این اقا که بهش جواب مثبت دادم رو رد کنم؟باهاش هم ارتباط تلفنی دارم و میگه دوستم داره

اروم باش و تو این مدت به اون اقا هم حرفی نزن ..صبر کن ببین دوستت جقدر صادقه ...اگه بعد از مدت تعیین شده بازم عذر و بهونه اورد دیگه بهش فکر هم نکن و برو دنبال زندگیت ..خودتو درگیرش نکن ...

ممنونم کیمیا خاتون نظر خودمم همینه.میگم شاید راست بگه و عشقش راست باشه نامردیه اگه سنگدل باشم خیلی التماس میکرد و میگفت باورم نمیشه داری..... حتی بهش فحش دادم گفتم نامزد دارم گفت تو حق داری من بد کردم تو خوب باش بهم وقت بده و ......این اقا هم درسته جواب مثبت دادم اما هنوز چیزی نشده و زیاد به هم وابسته نشدیم.اون هم اگه از این فرصتی که دادم استفاده کرد عشقش رو ثابت کرده.بهش هم گفتم که اگه نتونستی ثابت کنی نباید مزاحم زندگیم بشی چون خیلی بهت فرصت دادم.
به نظر شما کارم درست بوده؟
دوستان لطفا نظر بدین تو شرایط سختیم

سلام
خیانت شاخ و دم نداره http://qsmile.com/qsimages/65.gif
این کار خیلی کار کثیفیه . بدبخت اون نامزدت .من قبل از نامزدی به شما گفتم تا دوست پسرت رو ول نکردی ( از نظر احساسی ) به اون آقا جواب نده . شما رفتی و جواب مثبت دادی بعد اومدی گفتی محبت نمیکنه . حالا معلومه مشکل از خود شماست که به این راحتی هوایی میشی .
توی تاپیک خیانت بزرگ هم گفتی این خیانت نیست .آدم میتونه فراموش کنه . بنظرم اون نامزد بدبخت و از همه جا بیخبر را رد کن بره و برو پی همون قبلی . شاید اون نامزدت نفهمه دوباره با دوست پسر قبلیت رابطه برقرار کردی ولی خدایی که اون بالا هست همه چیز را میبینه و جزای هر کاری را هم میده .

http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4655&page=1

من ضعیف نبودم متهمم نکن اقای دیجیتالمن رابطه من با نامزدم اونقدرا هم خوب نیست من متوجه شدم که اون اونقدرا هم عاشق من نیست و سعی میکنه علاقه به وجود بیاره اینو حتی خودش بهم گفته که باعث شد کمی بهش سرد بشم حالا خودت قضاوت کن یارو دوباره اومده بهتر نیست این فرصت رو بدم.احساس میکنم مال اونم.و از اینکه فردا وارد زندگی بشم که نتونم عاشق همسرم باشم میترسم.بهتره همین الان که وابستگی شدید با نامزدم به وجود نیومده تکلیف مشخص بشه.اگه اون اقا جدآ راست گفته باشه و مشکل داشته باشه ایا من بهش خیانت نمیکنم که با اینکه ارتباط عاطفی باهاش داشتم اما مشکلاتش رو تحمل نکنم و درکش نکنم.من نه خیانتکارم نه احمق نه هوایی به میترسم نتونم عاشقش بشم و حسرت فرصت ندادن به عشق قدیمیم رو بخورم((( ضمنآ حالا هردو از دیگری خبر دارن و اگه هرکدوم پافشاری کنن کاملآ اگاهانه بوده و من دینم رو از نظر صداقت ادا کردم)))من بینشون موندم

سلام دوست عزیز .
سعی کن در خودت تنش به وجود نیاری ؛زیاد هم به خودت فشار نیار .در آرامش بهتر میتونی تصمیم بگیری
به نوشته خودتون:هم شما وهم دوست پسرتون از ادامه رابطه سرد وخسته شده بودید ؛خوب این یعنی دوست داشتنی در میان نیست و اگر حسی نسبت به هم داشته باشید از روی وابستگی بوده که در رابطه با هم داشتین.چیزی هم که واضحه این آقا بر اساس ,احساس تنهای و نبود شما وناتوان از کنار آمدن با این قضیه باز هم به طرف شما برگشته.یعنی همون وابستگی.
به عقیده بنده این روابط ختم به ازدواج نشه بهتره؛برای دو طرف.شما در روابطتون با هم خسته شدین و جذابیتی برای هم ندارین آیا میشه گفت که بعد از ازدواج این موارد درست میشه !بدون شک, نه....گذشته از این اگر هم مشکلی در رابطه ای که با هم داشتین پیش نمی آمد باز با ازدواج مسیری اشتباه را انتخاب کرده اید .این رو نه از من بلکه از زبان سایر اعضا شنیده اید ویا میتوانید با چرخی در تالار به این نتیجه برسید

به ازدواج با خواستگارتان فکر کنید.
شما چند وقت با ایشون رابطه داشتی؟

با این خواستگارم دو ماهی میشه رابطه دارم و بهش هم جریان دوستم رو گفتم.و با اون اقا از دوسال پیش ارتباط داشتم به مدت یک سال و خرده ای اما همش دعوا داشتیم که چرا نمیاد تا اینکه بعد از یه سال رابطه قطع کردیم.به خواسته اون که میگفت مشکل دارم و تا وقتی میام رابطه نباشه بهتره چون تو همش به من مشکوکی و تهمت میزنی ولی من میگفتم اگه دوستم داری نباید قطع رابطه کنی چطور میتونی؟ و.....که همین باعث شد من یواش یواش سرد بشم و اجبارآ فراموشش کنم.میگه من باور نمیکردم تو این مدت تو قصد ازدواج با کس دیگه ای رو بکنی و حالا به من خیانت میکنی؟میگم تقصیر خودت بوده خدایا چکار کنم؟؟؟؟؟

سلام .دوست گرامی باز هم میگم زیاد خودتون رو ناراحت نکنید,چه خیانتی !قضیه مثل روز روشنه که این آقا هم میلی به شما نداشته و به همین خاطر حاظر به جدایی ,اصلا"میشه با کسی زندگی کرد که خودش هم ندونه چی میخواد؛و یا اینکه در دورانی که به اصطلاح قصد شناخت رو دارند همش دعوا باشه!
شما هم منقطی باشید,هر کس حقی در زندگی داره ,شما هم دنبال حق خودت باش ؛در پست قبلیم خیلی روشن توضیح دادم ,
در مدتی که باهم رابطه داشتین این آقا از فرصت با شما بودن بر خوردار بوده ,ولی بعدها به خواست خودش قصد ختم رابطه رو داشته نه از طرف شما ,ایا این اسمش خیانته.؟

شما بايد بريد با همون دوست پسرتون و دوباره با اون به هم بزنيد و دوباره خواستگار بياد و دوباره يه خواستگار بدبخت ديگه رو سر كار بزاريدو بازم دوست پسرتون بياد و و و...
عزيزم اصلا خودتو ناراحت نكن. نزار مضطرب بشي تو اين دنيا خودت و احساسات و عواطف تو فقط مهمه به تو چه مربوطه كه چه ضربه روحي به اون آقاي خواستگار زده ميشه اصلا به شما ربطي نداره .اونم بره دنبال يكي ديگه.
اي بابا اصلا تعهد چيه، وفاداري چيه شما كه هنوز با هم ازدواج نكرديد. هر موقع كه ازدواج كرديد اون موقع به شوهرتون متعهد ميشين و به كس ديگه اي فكر نمي كنيد.
اصلا توي اين عصر تكنولو‍ژي شما نبايد مثل جهان سومي ها فكر كنيد. بريد دنبال عشقتون.
.
.
واي خداي من ، ما داريم به كجا ميريم. خدا آخر عاقبت هممونو بخير كنه.

از كجا مي دوني تو اين مدت با كسي ديگه هم دوست نبوده؟
چقدر بهش اعتماد داري؟
به نظرت ازدواج با كسي كه خونواده هم قبولش دارن آدمو خوشبخت مي كنه يا؟
موفق باشي
يا حق

باید بگم اون دوستم رو خانواده ام قبول دارن و از نظر با کس دیگه بودنش اعتماد دارم که نداشته.از خانواده های سرشناسه ولی خودش تحصیلاتش از من کمتره یعنی مامانم که میدونه قبولش داره میخوام بفهمم مشکلش جدی چی بوده چون مردم 5 سال دوست میشن من سر یه سال به خاطر نیومدنش اونقدر دعوا کردم که....
شاید مقصر من بودم.شاید هم صلاحم نیست نمیدونم گیجم خواهش میکنم کمکم کنید.
شاید هم از فرصت ده روزه اش استفاده نکرد اونوقت دیگه میدونم چکار کنم.
ولی نمیدونم اگه بیاد چی جواب بدم دلم برای این خواستگارم میسوزه چون من تقصیرم هم نبود توضیح دادم ما حرفامون رو زده بودیم که جواب مثبت دادم.پیروز جان متوجه نظرت نشدم میشه روشنتر بگین؟

باید بگم اون دوستم از نظر مامانم که خبر داره خوبه و خانواده سرشناس و خوبی هم داره.از نظر بودنش با کس دیگه هم مطمءنم که نبوده چون سرش اونقدر گیر کارو باره که وقت نمیکنه و زیر نظر باباشه ما فامیل خیلی دوریم و خبرایی ازش دارم.تردیدم به خاطر اینه که با این حرفا که میزنه احساس میکنم شاید مقصر من بودم که تحمل نکردم.
شاید جدی اون مشکل داشته اخه مردم 5 سال منتظر عشقشون میشن من سر یک سال اونقدر دعوا راه انداختم که باعث شده اون خسته بشه.نمیدونم گیجم.به قول پیروز جان من که هنوز تعهدی به خواستگارم ندارم.اگه اومد بهتره که بهش جواب مثبت بدم و خواستگارم رو جواب کنم شاید درست باشه.شاید هم هی نیاد به خدا این افکار داره دیوونه ام میکنه

عزیزم چرا خودتو گول میزنی؟! عشق با احساسی که بین تو و دوست پسرته کاملا" فرق میکنه شما فقط کمی بهم وابسته شده بودین که وقتی همدیگرو نمی دیدن حسی هم نداشتین؛ همون جمله معروف از دل برود هر آنکه از دیده برفت.اون اومده و احساسات قبلیه شما _که البته هیچ ربطی به عشق نداشته_دوباره قلیان کرده.مطمئنم اگه 10 روز نبینیش و باش حرف نزنی همه چی تمومه و کلا" یادت میره.
خواهش می کنم یکمی هم به خواستگارت فکر کن اون طفلی می خواد با تو زندگی کنه تو مثلا" قراره ناموسش باشی اصلا" به این فکر کردی با حرفایی که بش زدی الان چه احساسی داره؟اگه ازدواج کنین چه دیدی نسبت به توداره؟خواهش می کنم واقع بین باش از دنیای ساختگی خودت بیا بیرون...

سلام عزیزم من همه این نظرات رو خوندم به نظر من هم شما داری اشتباه میکنی چون شما میگی رابطمون سرد شده بود وعذر وبهانه میاورد خوب به نظر شما کسی که اون موقع عذر وبهونه میاورده حتما باید دلیل قانع کننده ای داشته باشه.اون چرا اون موقع نیومد خواستگاریت ولی حالا میخواد بیاد وباز هم ازت فرصت میخواد به نظر من سعی کن با کسی ازدواج کنی که نظر خانوادت هم باشه ومهم تر اینکه سعی نکن با عشق واحساس علاقه ازدواج کنی وتصمیم بگیری چون شکست میخوری بعدشم از کجا معلوم اون توی این مدت عوض نشده باشه ما آدما شب میخوابیم صبح بیدار میشیم یه تغییر توی خودمون میبینیم چه برسه به اون.بعدش شاید توی این مدت اون با کسی دیگه هم بوده. از من میشنوی دورشو خط بکش
با علی