سلام دوستان
می خواستم بدونم در مقابل آدم های پر توفع و ایراد گیر چکار باید بکنم واقعا گاهی کاری می کنند که آدم آرزوی مرگ می کنه کمکم کنید تا بتونم مشکلمو حل کنم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
می خواستم بدونم در مقابل آدم های پر توفع و ایراد گیر چکار باید بکنم واقعا گاهی کاری می کنند که آدم آرزوی مرگ می کنه کمکم کنید تا بتونم مشکلمو حل کنم.
سلام nadia166
باید دید این آدم کیه ، چه رابطه ای با ما داره، همکاره، فرزند، دوسته ، همسایه یا فامیله...
توقعاتش در چه زمینه ای. سایر خصوصیاتش چیه....
ما چه شخصیتی داریم.
آیا همه با این فرد مشکل دارند، یا ما مشکل داریم.
و صدها از این دست سئوالات ، مربوط می شوند به شناسایی دقیق مشکل.
در مسائل روانشناسی، هر چقدر ابعاد مشکل دقیق تر تبیین شود و عملیاتی تعریف شود و مشخص گردد، پاسخها از عمق بهتری برای تغییر وضعیت برخوردارند. وگرنه میشود یک سخنرانی عمومی گسترده و صد البته کم عمق....
سلام
من این مشکل را با هسمرم دارم من و اون با هم 8 سال تفاوت سنی داریم .
اون چون سنش بیشتراز منه دوست داره من همیشه به حرفاش گوش بدم و نظراتشو قبول داشته باشم، خیلی وقتها مجبورم می کنه که اون طوری که اون دوست داره باشم .همسرم فرزند اول و پسر ارشد خانواده شون از همون ابتدا خیلی جایگاه قوی برای خودش درست کرده همه روش حساب می کنند و حتی تو فامیل زبان زد همه است.
کارشناسی ارشد داره ولی من تازه ترم دوم دانشگاهم .
. آدم متوقعی هست نه تنها در رابطه با من بلکه با همه همینطوره با مادر و خواهر و برادر و دوستاش . اون دلش می خواد تو هر شرایطی که هست همه درکش کنند و حواسشون باشه که باعث ناراحتیش نشند به حرفاش گوش بدند و اون طوری که اون دلش می خواد رفتار کنند خلاصه هر جا که باشه چنان جو وحشتناکی ایجاد می کنه که همه سعیشون بر اینه که کاری نکنند که دردسری ایجاد بشه .ولی بیچاره تر از همه، این منم که دارم باهاش زندگی می کنم دیگه خودمو فراموش کردم شدم اون چیزی که اون دلش می خواد دیگه آرزوهام و خواسته هام و علایقم همه همه را به خاطر اون زیر پا گذاشتم. من آدم قانعی هستم سعی می کنم چیزی را ازش درخواست نکنم .یا حد اقل از طریق اون بهشون دست پیدا نکنم . سعی می کنم همیشه جو خونه آروم باشه هیچ وقت باهاش جر و بحث نمی کنم و می گذارم همیشه حرفشو بزنه .البته کاش حرفاش حرف بود ولی همیشه عیب و ایراد گرفتن از همه چیزه،مثلا چرا اینو اینجا گذاشتی ، چرا غذا این جوری، این چه بویی که می یاد ، چرا این لامپ روشنه ، چرا صدای تلوزیون زیاده ، این شماره کیه ، چیکار داشت ، کجا زنگ زدی چرا الان زنگ زدی ،این چیه خریدی چرا جنسش این جوریه چرا این مدلیه و. ..خلاصه هزار جور ایراد گرفتن و گیر دادنهای بیجا.
تازه با این همه بد اخلاقیاش و حوصله سر بردنش توقع داره مثل یه پروانه دورش بگردم و بهش محبت کنم و مدام بگم دوسش دارم .
آخه شما بگید با این کاراش دیگه جایی برای دوست داشتن هم می زاره .من نمی تونم حالا تمام مسائل را عنوان کنم. خلاصه اینکه گاهی وقتها چنان از دستش خسته و متنفر می شم که دوست دارم یه بلایی به سر خودم بیارم تا از دستش خلاص بشم
من آدم تو داری هستم سعی می کنم که دیگران خیلی از مشکلاتم باخبر نشند مخصوصا خانواده ام، چون دلم نمی خواد نظر دیگران نسبت به اون بد بشه .
همیشه سعی می کنم که جلوی دیگران احترامشو داشته باشم و کاری نکنم که شخصیتش درمقابل دیگران کوچیک بشه در حالی که اون در مورد من این طور رفتار نمی کنه و پیش دیگران هر طور که دلش بخواد رفتار می کنه .
این قدر شبها تا صبح منو مجبور کرده تا در مورد مسئله ای براش توضیح بدم و قانع بشه که دیگه از شب هم بدم می یاد. دست به هر کاری که می زنم همیشه اظطراب اینو دارم که نکنه باب میل اون نباشه نکنه بدش بیاد و هزار نگرانی دیگه .
موقع اومدنش که می شه دچار اظطراب می شم وقتی نیست خیلی راحترم حتی وقتی مسافرته دلم به زور براش تنگ می شه البته مدام باید تماس بگیرم و بهش بگم دلم براش تنگ شده و دوریش برام سخته. .
اگه باز سوالی داشتید بپرسید ممنون می شم که کمکم کنید
دستتون درد نکنه دوستان این طوری همدردی می کنید هیچ کس نمی خواد نظری بده؟
سلام nadia166
معمولا یک صفت و خصیصه منفی در بین همسران وقتی زیاد موجب مشکل می شود، که به نوعی هر دو درگیر آن باشند.
لطفا اگر مقاله« من مقصرم یا شوهرم» را تا کنون نخوانده اینجا کلیک کنید و قبل از ادامه پاسختون آنرا مطالعه فرمائید. ما در این مقاله اشاره کرده ایم. تصویر کاملا سفید از یک طرف و تصویر کاملا سیاه از طرف دیگر کمتر یک واقعیت است و معمولا زوجین با همکاری هم در افزایش یک صفت منفی نقش بازی می کنند.
مثلا شما چگون شخصیتی هستید. آیا گمان نمی کنید شما نیز فردی پر توقع باشید؟ واقعیت اینست که من نوع شخصیت شما را کاملا نمی شناسم. لطفا یک توجه به این جمله خود در پست بالا داشته باشید:
مشاهده می کنی؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط nadiya166
شما یک روز قبل سئوالی می نویسی و توقع دارید که کمتر از یک روز پاسختون داده بشه. و نکته دیگه نمی گوئید: دوستان جواب مرا بدهید. می گوئید دستتون درد نکنه دوستان این طوری همدردی می کنید
خواهش می کنم خوب دقت کن. به اشتباه نیفتی، این سئوال و جوابهای اینجا ارزشش به اینه که ما یه کمی خودمون رو از یک زاویه دیگه نگاه کنیم. و من می خواهم عین یک آینه فقط تصویری که از چند خط مطلبت هست را به تو نشون بدهم.
یعنی می خواهم بگویم همسرت آدم پرتوقعی هست و این پرتوقعی خود را نشان هم می دهد. و شما آدم پرتوقعی هستید که احتمالا نشان نمی دهید.
برای حل چنین مسائلی یکی از راهها اینست که حداقل یک از طرفین توقعات خود را باز سازی کند. تا به تبع آن دیگری هم به مرور زمان تغییر یابد.
لطفا به این مثال خوب دقت کنید:
اگر شما دزدگیر ماشینتون خیلی خیلی حساس تنظیم کرده اید، و ماشین شما درب منزل و در معرض باد شدید، هر چند دقیقه صدای آژیرش بلند میشه، راهکار این نیست که به باد انتقاد کنیم، راه عملی اینست که تا جایی که ممکنه حساسیت دزدگیر را پائین بیاوریم.
یعنی اینکه اگر شما نسبت به توقعات ایشون خیلی حساسیت نشون ندهید، ( که با توضیحی که دادید، ظاهرا خانواده خودش و اطرافیان و شما تا حدی به حساسیت ایشون جواب می دهید)، کم کم چون چنین رفتاری برایش منفعت ندارد کم می شود. البته این به شرطی هست که خود شما سطح توقعات خود را به شدت کاهش دهید.
همچنین راه دیگری که ریشه ای تر هم هست اینه که افرادی که اعتماد به نفس پائینی دارند، ارزش و بهای خود را در احترام دیگران زیاد جستجو می کنند. شما در کنار کم کردن حساسیت خود به توقعات ایشون باید میزان احترام و توجه به او را بالا ببرید.
البته این مرز ظریفی هست. که شما باید رعایت کنید.
یعنی
یک طرف: توجه ، تائید، احترام، و ارتباط عاطفی سازنده نه به لحاظ رفتار و گفتار بلکه به لحاظ اعتقاد و اینکه در دل هم برای او احترام قائل باشی. خیلی زن و شوهرها در این مورد به اشتباه می افتند که تصور می کنند اگر در ظاهر تلفنی بزنند، گلی و حرف محبت آمیزی بزنند ، همسرشان را جلب توجه کرده اند، در حالیکه قبل از همه اینها باید در دل احساس مثبت به خودمون و همسرمون داشته باشیم. چون تقلب رفتاری ( دوگانگی احساس درونی و رفتار بیرونی) هیچ وقت در خانواده پوشیده نمی ماند.
از طرف دیگر: بی توجهی به خواستهای غیر منطقی و زیاده خواهی ها و ی ...
و در نهایت زمان را فراموش نکنید. انتظار نداشته باشید عرض یکی دو هفته یک زندگی چندین ساله را از این رو به آن رو کنید. مهارتها را کسب کنید ، تغییرها را اعمال کنید و پله به پله.... :305:
آقای مدیر سلام
تشکر می کنم از اینکه زحمت کشیدید و پاسخ سوالم را دادید و از دوستان عزیز هم عذر خواهی می کنم از اینکه برای دریافت پاسخم بی صبری کردم .
سلام nadiya166
متاسفانه تجارب مشاوره ای به من می گوید وقتی یک مراجع چنین سریع با حالت پذیرا عقب نشینی می کنه، حتما در ذهنش مسائلی هست که تصور می کند دیگران درک نمی کنند. و ممکن است احساسات خودش را جلو قرار دهد و از پشت آن حرکت کند...
متاسفانه این مشکل نت هست که همیشه آدمها رو همانطور که هستند به ما نشان نمیدهد.
شاید به خاطر خلاصه گویی و این که برسم به همه عزیزان پاسخ بگویم ، فرصت هم احساسی و درک و رابطه حسنه نداشته باشیم. و سریع می رویم روی محتوای مسائل. این باعث می شود شما به عنوان یک مراجع احساس درک نشدن بکنید.
لذا ممکنه است دوباره به روشهای غلط گذشته یا از آن بدتر به روشهای خطرناکتری روی آورید که متاسفانه این مسیری هست که آخرش مشکل را تشدید می کند( نه اینکه حل کند)
به هر حال این را باید بدانیم که هر مشکلی راه حل خاصی دارد. ولی راه حلی صحیح هست که تا رسیدن به هدف را برنامه ریزی کند.
با تشکر از توجه و لطفتون
شما چقدر خوب احساس آدم را می فهمید .من روزی که وارد این سایت شدم احساس کردم اینجا راحت می توانم مشکلاتم را بگویم و از نظرات کارشناسی شما و نظر دیگر دوستان استفاده کنم تا بتوانم مسائل و مشکلاتم را حل کنم.ولی زمانی که مشکلم را مطرح کردم و شما پاسخ سوالم را دادید اولش خیلی نا امید شدم واقعا احساس کردم که کسی نیست حرفهای من را بفهمد البته شاید مشکل من خیلی هم بزرگ نباشد ولی هر کس ظرفیت خاص خودش را دارد من هم دیگر بعد از 8 سا ل زندگی با این شرایط خسته شدم .ولی خب بعدش با کمی تامل در مورد حرفهای شما به خودم گفتم شاید مشکل از خودم هم باشد و بعضی رفتارهای غلطم باعث بدتر شدن وضعیتم می شود. ولی راهکاری برای حل شدن مشکلم پیدا نکردم . با مطالعه آن مقاله هم چیز زیادی دستگیرم نشد البته در مورد این مسئله چندین کتاب مطالعه کردم ولی باز هم نتوانستم خوب بفهمم که چه باید بکنم.
ولی چشم امید به راهنماییهای شما دارم البته اگر برایتان مقدور بود. و هیچ توقعی در دادن پاسخ سریع به سوالم را ندارم. و این گفته شما را هرگز یادم نمی رود . (اندکی صبر سحر نزدیک است.)
با تشکر فراوان
سلام
فكر نمي كنيد كه مشكل شوهر شما پرتوقعي نباشه بلكه عدم اطمينان ايشون به مسئوليت پذيري و توانايي هاي شماست؟ فكر نمي كنيد در اين مطلب خودتون هم نقشي داريد؟باعث تحكم چنين ذهنيتي شديد؟آيا شده كاري رو به شما بسپره و نتيجه اش فضاحت آميز باشه؟
سلام nadia166
ضمن تشکر از همراهی خوبی که در حل مشکلتون دارید. معمولا صداقت و آینه وار زندگی کردن اگرچه در همان لحظه کاری مشکل هست، اما جلوی مشکلات بزرگتر را می گیرد.
وقتی احساس آدم درک نشود، وقتی انسان تشنه محبت باشه و از طرف عزیزترین افراد زندگیش توجه کافی به اون نشه، حتما دلش می گیره، حتما احساس یاس می کنه. این اتفاقیه که کم و بیش همه ما به نوعی تجربش کردیم....
در پاسخ قبلی بیشترین مسئله ای که مورد تاکید من بود این بود که همیشه حس نکنیم منفعل هستیم و صرفا همسرمون می تونه به ما محبت بکنه یا نکنه. بیاییم بررسی کنیم ما چقدر در تغییر اوضاع می توانیم نقش داشته باشیم.
فقط باید به جای احساس روی منطق خود سرمایه گذاری کنیم وگرنه دوباره دچار مشکل می شویم.
یعنی چه؟!
یعنی اینکه هر مشکلی در عالم ما انسانها راهکارهای متفاوتی ممکنه داشته باشه.... بیاییم فکر کنیم کدام راهکارها بیشترین مزیت را دارد و کمترین ضرر و بدبختی و از همه مهمتر این راهکار به درد همین امروز و فردا می خوره یا 30 سال دیگر هم به این انتخاب خود افتخار می کنیم و فرزندمان را می نشانیم و سرمان را بالا می گیریم و می گوئیم من این مشکلات را داشتم ، من این بی توجهی ها را دیدم ، ولی همه راهکارهای را بررسی کردم و چنین راهکار منطقی را پیش گرفتم.
شاید بدترین و آخرین راهکار به نظر طلاق برسه، اما اگر همه راهها را به درستی رفته باشیم شاید طلاق بهترین راه باشد و بعد از آن راههای بهتری را برویم.
اما گاهی هیچ راه درستی را دقیق انتخاب نمی کنیم و حتی طلاق هم نمی گیریم و فقط رنج را تجربه می کنیم.
گاهی متاسفانه با لجبازی با همسرمان ما هم بی احساسی می کنیم، ما هم بدون اینکه بفهمیم ریشه مشکلاتمون در چیه وارد همان بازی بی احساسی شوهرمان می شویم.
شما فرموده بودید که چند کتاب هم مطالعه کرده اید. این خیلی عالیه ، نشان می دهد در صورت لزوم شما پتانسیل های زیادی جهت تغییر سبک زندگیتون دارید. اما باید این مسئله مهم را بدانید که زندگی مانند شنا کردن و رانندگی کردن یک مهارت هست. فقط خواندن و دانستن ما را راننده و شناگر نمی کند. باید در آب شنا کردن را تمرین کرد و با ماشین رانندگی را آموخت.
این مطالب که در این سایت همدردی می بییند، تجارب افراد هست. کسانی که به خاطر نوع روش خود ممکن است یک زندگی را از دست داده باشند یا یک زندگی را دوباره احیاء کرده باشند.
اگر دوست ندارید که خودتان با این زندگی عزیزتان قمار کنید، و آنرا با بدبختی سر کنید، لازم است تجارب دیگران را بیاموزید( اما این کافی نیست)، باید شروع به حرکت و تمرین کنید. و در خلال کار با مشورت با متخصصین و دوستان کم کم زمینه تغییر را ایجاد کنید.
خود من بعضی این مقالات و مطالب را می خوانم متوجه می شوم به عنوان یک مشاور و یک روانشناس انجام بعضی از بندهای آن شاید چند سال انرژی بخواهد ، خب اشکال ندارد. ماهم نیامدیم توی این دنیا که بخوریم و بخوابیم و پشتک بزنیم. ما هم آمده ایم که رشد کنیم، گاهی رنج ببریم، گاهی لذت ببریم و البته همیشه مسئله حل کنیم.
اگر دنبال یک کنج دنج بدون مشکل بگردیم خطایمان از همین جا شروع می شود.
خواهش می کنم سری به موضوع رابطه رنج و لذت بزنید، همچنین به سایر مقالات بخش آرامش....
بیشتر سعی کنید روی آنچه که می خوانید تعمق کنید، تامل کنید، فکر کنید، حتی انتقاد کنید و بعد کم کم عمل کنید....
من این قدرت را در هر انسانی به ویژه شما که اینجا مورد خطابم هست می بینم که هر وقت واقعا بخواهی می توانی روش درست را بفهمی و عمل کنی....
یعنی اگر در زندگی ما هم دچار تقصیر می شویم ، متوجه می شویم.... اما ممکن است توجیه کنیم.... ، همان کاری که ممکن است متاسفانه شوهرمان بکند....
به هر حال خیلی سخته آدم سعی کنه توقع دیگران را برآورده کنه در حالیکه فکر می کنه خودش فراموش شده.....
اما این خیلی مهمه ما وقتی به معنای واقعی کلمه فراموش می شویم که خودمان ، خودمان را فراموش کنیم....، فراموش کنیم که چه قدرتی داریم، فراموش کنیم چه منطقی داریم، فراموش کنیم چگونه می توانیم بهترین تصمیم ها را بگیریم، فراموش کنیم هنوز انسانی با کرامت و عزیز هستیم.
اگر خودمان خودمان را فراموش کنیم. مشکل بعدی پیش می آید نا امید می شویم.... و ناامیدی ریشه هلاکت آدمی هست.... یعنی مثل ماشینی که موتورش و فرمانش را از دست داده است.... آنوقت به جای خودمان ، دیگران ما را به این سو و آن سو می کشاند....
پس فراموش نکن، همیشه عزیزی حتی اگر کسی اعتراف نکند. و این عزیز بودن را مرهون اندیشه و انتخابهای زیبایت هستی.
تصور کن به جای حل مشکت در سایت های روانشناسی و مشاوره ، دلگیر می شدی و فکر تمام کردن زندگی می افتادی ، یا به اعتیاد روی می آوردی، یا زندگی را رها می کردی، یا هزار روش نا صحیح دیگر.... . ولی شما هیچ کدام از آن رهها را نرفتی... نه اینکه قدرتش را نداشتی ، نه . همه می توانند به راحتی سراشیبی سقوط را پیش بگیرند. ولی آدمهای بزرگ می دانند که رشد و صعود انسانی انرژی می خواهد. لذا تحمل این متن سنگین مرا می کنید که راهی برای آرامش و رشد بیابید. و البته اگر یافتید انرژی بگذارید و حرکت کنید...
سلام
بازم از لطف و محبتتون تشکر می کنم . من دوست ندارم با این مسئله احساسی برخورد کنم ولی باید بگم حرفهای شما باعث آرامش خاطرم شد و باورم شد هنوز هستند کسانی که بشنوند و درک کنند و این خودش با ارزش ترین و بزرگترین کمک و یاری برای من هست.
اگه می شه لطف کنید چند کتاب که راهکارهای عملی خوبی در این زمینه دارند به من معرفی کنید.
از دوست عزیز merka هم تشکر می کنم . در جواب سوالتون باید بگم شاید مسئولیت هایی را به عهده من گذاشته باشه ولی سعی کردم تمام توانم را به کار گیرم درست انجام بدم حداقل برای رهایی از بد اخلاقی های همسرم.
<img border="0" src="http://www.hamdardi.net/attachment.php?aid=84" width="300
" height="270" align="left">
سلام nadiya166 :72:
حالت چه طوره عزیز؟ :228:
خواهر گلم خوبی؟
از ادمهای پر توقع و زور گو گفته بودی!!
یه مادر بزرگ بود که خیلی پر توقع بود.
ولی می دونی !همون ادم ،مادربزرگ رو می گم یه قلب مهربون داشت که فقط یه ادم می خواست که لایه لایه های رو کش شده ی قلبشو عقب برنه و اونو تو دستش بگیره اون وقت دیگه ازارش به مورچه هم نمی رسید.
حالا که مادر برزگ بیمار شده و ساکت یه گوشه افتاده:47:
نوه هاش می گن
چرا اون روزها بیشتر فدرشو ندونستیم ؟چرا نتونسنیم درک کنیم اون ادم پر توقع ازما چی می خواد ؟چی روداد می زنه ؟چی رو فریاد می کنه؟چی طلب می کنه؟
اره اون محبت می خواست و همه ازش فراری بودن وهرچه بیشتر دریغ می کردن او هم بیشتر فشار می اورد.
افسوس! به سالهای گذشته و افسوس اینکه ای کاش مادربزرگ دوباره همون مادربزرگ می شدو باز سرمون هوار می کشید و ما دراغوشش می کشیدیم
.اما افسوس.....حالا سکوتش ....نگاهاش ......
نادیا دوست دارم برام بنویسی و چند تا سوالم را جواب بدی!
تو گفته بودی :
ودر جای دیگه ابراز داشتی که:نقل قول:
آدم متوقعی هست نه تنها در رابطه با من بلکه با همه همینطوره با مادر و خواهر و برادر و دوستاش . اون دلش می خواد تو هر شرایطی که هست همه درکش کنند و حواسشون باشه که باعث ناراحتیش نشند به حرفاش گوش بدند و اون طوری که اون دلش می خواد رفتار کنند خلاصه هر جا که باشه چنان جو وحشتناکی ایجاد می کنه که همه سعیشون بر اینه که کاری نکنند که دردسری ایجاد بشه
می خواستم بدونم چه جوری می شه که یه ادم متوقع زبان زد همه باشه درحالی که من فکر می کنم ادم متو.قع رو هسچ کس از ته دل دوست نداره و تعریفش رو نمی کنه و همه به اجبار تحویلش می گیرند و خود اون این موضوع رو خوب درک می کنه و رنج زیادی هم می برهنقل قول:
.همسرم فرزند اول و پسر ارشد خانواده شون از همون ابتدا خیلی جایگاه قوی برای خودش درست کرده همه روش حساب می کنند و حتی تو فامیل زبان زد همه است.
(دقت کن! رنجی که خود فردمی بره بیشتر از اطرافیان است منتهی مخفی )
من با ادمهای متوقع سرو کار داشتم . دیدم و حس کردم رنجی که اونها می برند خیلی بیشتر از رنجی که اطرافیان متحمل می شن.
تو گفتی:
خوب تونستی تشخیص بدی که مو قعیت تو خیلی بیشتر از دیگران حساس تر و تاثیر گذارتره و این خیلی خوبه!ولی چرا گفتی بیچاره من!تو می تونی برای اون یه فرشته باشی و ارامش بخش و مرهم دردها و زخمهاش .نقش تو خیلی مهمه می دونی اگه نقش خودتو خوب ایفاکنی خدا به تو مصداق شهید رو می ده وعمل تو ،صبر تو ،گذشت تو همه حکم جهاد درراه خدا رو داره؟؟؟نقل قول:
ولی بیچاره تر از همه، این منم که دارم باهاش زندگی می کنم دیگه خودمو فراموش کردم شدم اون چیزی که اون دلش می خواد دیگه آرزوهام و خواسته هام و علایقم همه همه را به خاطر اون زیر پا گذاشتم. من آدم قانعی هستم سعی می کنم چیزی را ازش درخواست نکنم .یا حد اقل از طریق اون بهشون دست پیدا نکنم . سعی می کنم همیشه جو خونه آروم باشه هیچ وقت باهاش جر و بحث نمی کنم و می گذارم همیشه حرفشو بزنه .البته کاش حرفاش حرف بود ولی همیشه عیب و ایراد گرفتن از همه چیزه،مثلا چرا اینو اینجا گذاشتی ، چرا غذا این جوری، این چه بویی که می یاد ، چرا این لامپ روشنه ، چرا صدای تلوزیون زیاده ، این شماره کیه ، چیکار داشت ، کجا زنگ زدی چرا الان زنگ زدی ،این چیه خریدی چرا جنسش این جوریه چرا این مدلیه و. ..خلاصه هزار جور ایراد گرفتن و گیر دادنهای بیجا.
می دونم با ادم غرغرو و بهانه گیر سر کردن مشکله ،ولی اگه بشه اون منبع نارضایتی رو پیدا کرد یه نظرم بشه همه ی بهانه گیری ها رو خفه کرد.
به رابطه ی زناشویی تان خوب دقت کن!(ممکنه سرچشمه نارضایتی ها و بهانه ها اونجا باشه)
گفته بودی:
ولی یه چیزی که وجود داره اینه که این ادمهای پر توفع می دونی چرا پر توقعند؟چون از خودشون راضی نیستند و می خوان یه نفر تایید شون کنه همین !نقل قول:
تازه با این همه بد اخلاقیاش و حوصله سر بردنش توقع داره مثل یه پروانه دورش بگردم و بهش محبت کنم و مدام بگم دوسش دارم .
آخه شما بگید با این کاراش دیگه جایی برای دوست داشتن هم می زاره .
واون یه نفر باید یه صبر جمیل داشته باشه و حتما هم نتیجه اش رو می بینه.چون اونها ادمهای وفاداری هستند نسبت به کسی که تحملشون می کنه واونها رو خیلی دوست دارند.شاید بگی اخه این چه علاقه ایه؟
اره عزیز :نیش عقرب نه از روی کین است بلکه عادتش این است
یه ادم متوقع ممکنه چه قلب پاک و عشق سالمی داشته باشه!فقط یه خورده نا وارده!همین!
گفتی:
چرا؟؟؟نقل قول:
این قدر شبها تا صبح منو مجبور کرده تا در مورد مسئله ای براش توضیح بدم و قانع بشه که دیگه از شب هم بدم می یاد.
می دونی همین شب بهترین سلاح برای تو .برای اینکه بری به جنگ توقعاتش !شاید اون می خواد با تو بیشتر نزدیک بشه و این رو بهونه کرده و تواین غالب نشون می ده که می خواد شب درمورد مسئله ای براش توضیح بدی و حتی خودش هم خبر نداره اصل و منبع خواسته اش(دریافت محبت از سوی تو)و خودش هم خبر نداره!!!
تو می تونی با زرنگی حواسشو به چیزهای دیگه ای بکشونی میتونی بدون هیچ درخواست رابطه ای وفتی درمورد مسئله ای سوال پیچت می کنه با نگاهت از دریچه ی چشماش عبور کنی و بر وجودش حاکم بشی لمسش کنی !نوازشش کنی و به کلماتش تمرکز نکنی بلکه روح خسته و رنجورش رو دریابی!تو می تونی این مواقع کاملا کر بشی
یعنی با کرشدن و نشنیدن حرفهای گزندش با نوازشت می تونی یه دنیا مهربونی و مهر رو به پا ش بریزی وحرکت زبونش رو کند کنی و نرمش کنی !اون موقع دیگه غول خشم و توقعش کنار می ره و می تونه وجود قسنگه تورو ببیینه ویادش می افته که چقدر براش عزیزی!مردها چقدر ضعیف عمل می کنند در مقابل این ظرافت!
عزیز دلم شب برای تو یک برگ برنده !یک فرصت برای رسیدن به خواسته هات و تو دل شوهر رفتن!می تونی تودلش مستقر بشی و حکم رانی کنی!ازاین خلوتگاه بهترین بهره رو ببر!برای ترمیم روح خودت و همسرت .برای نزدیک شدن دلها تون و فهمیدن حرفهای همدیگه.
می تونی روز به جای اینکه از او بترسی و خواسته ات رو قورت بدی شب به دلش شبیخون بزنی و روز از خواسته های معقولت هم صرف نظر نکنی !میتونی برای شبت برنامه بچینی ! البته نا گفته نماند که عشق ورزی و عشوه کری فقط مختص شب و رختخواب نیست در همه حال و درهر لحظه درحال اماده باش، باش!)
ازت می خوام یه مدتی این راه رو امتحان کن نتایجش را بررسی کن خواهی دید هم خودت وهم او با نشاط تر و با روحیه تر هستید و بهتر زبان هم رو می فهمید.
پس موقع اومدنش به جای اظطراب به سلاح مهرورزی خودتو مجهز کن !به خدا اون فقط ماسک ادم خشن و بداخلاق و غرغرو و پر توفع رو داره .تواونو بدون او ن ماسک ببین !با چشم بصیرتت!خواهر گلم!
گفته بودی :مشکل من اینه که نمی دونم برای چی هستم و.........
تو برای این هستی که مهمترین وظیفه خودت رو درقبال خدای خودت و همسرت انجام بدی و رشد کنی و کامل بشی عزیزم.
لازم نیست به تقویم نگاه کنی و بگی تا کی هستم؟
برو توی تقویمت بنویس من تصمیم دارم تا صدسالگی زندگی خوبی رابا همسر خوش قلبم سپری کنم.وحاضر نیستم یک روز ازان را هدر دهم.
یه سوال دیگه:نگفتی بچه داری یانه؟
منو ببخش.امیدوارم خرده هایی را که به حرفهام وارده رو ندیده بگیری .امیدوارم پند واندرز نکرده باشم و فقط یه یاد اوری بوده باشه.
و بازم ببخش که این همه حرف زدم بجای اینکه اول گوش گنم .خواهش می کنم منو منتظر نگذار و برام بگو هر چی دل قشنگت می خواد .خواهر خوب و خوش قلبم سراپا گوشم!
سربلند و جاودانه باشی
سلام خواهر عزیز و مهربانم
ممون که منو اینقدر مورد لطف و توجهت قرار دادی
ستاره عزیزم واقعا نمی دونم با چه زبانی از تو تشکر کنم . تو اینقدر تو مشکلم من دقیق شدی که خیلی از نکاتی را که اصلا برای من روشن نبود به وضوح بیان کردی . ممنون که به فکرمی و پیگیر حل شدن مشکلم . نوشته های قشنگت امید دوباره ست به من که نا امید ا ز همه چیز هستم .
من فکر می کنم دلیل تعریف و تمجید همسرم توسط دیگران به خاطر بیان جذابش هست .البته این را باید بگم که همسرم نسبت به کسانی که کمتر باهاشون سر کار داره تا آنجایی که می تونه محبت و مهربانی می کنه به طوری که اکثرا حسرت زندگی منو دارند فکر می کنند اون با من هم همین رفتارها را داره.
دلیل دومش این هست که من سعی می کنم جلوی دیگران از اون یک فرشته بسازم تمام خصوصیات بدش را هم سرپوش می گذارم . تا کسی متوجه نشه .
فقط خانواده ی خودش و دوستان نزدیکش بیشتر با این بد اخلاقی هاش آشنا هستند.
البته همسرم خصوصیات خیلی خوبی هم داره تا اونجایی که از دستش بر بیاد به دیگران کمک می کنه ولی اگه این دیگران من یا نزدیکترین افراد خانواده باشیم باید منتظر منت گذاشتن هاش هم باشیم به طوری که دیگه طمع محبت و کمکش را تلخ می کنه.
در مورد این که گفتی موقعیت من حساس هست و باید بیشترین تلاشم را برای پیدا کردن ریشه بهانه گیریهاش کنم باید بگم باور کن من تمام سعیمو می کنم ولی خیلی وقت ها فهمدیم دلیل تمام این بهانه گیریها اصلا من نبودم .فقط به خاطر اینکه خودش را تخلیه کنه این کار ها رو انجام می ده.
این که گفتی من باید بجنگم تا شب بهترین زمان برای من و اون باشه . ولی این قدر من از این شب می ترسم که نمی تونم به چنین چیزهایی فکر کنم.
یکی از دلایلی که هنوز دارم این زندگی را تحمل می کنم همین هست که به خودم می گم درسته همسرم بد اخلاقه و نمی تونه رابطه ی خوبی با من داشته باشه ولی همین که تا الان خواسته با من زندگی کنه حتما قلب مهربان و پاکی داره.
بارها بارها شده که به من می گه دوستم داره و من براش از همه چیز و همه کس مهمترم . ولی بعدش شروع می کنه به آزار دادناش.
شاید هم خودش خسته شده باشه ولی من خسته تر از اون هستم گاهی وقتها دیگه تحملم تمام می شه و دوست دارم به همه چیز پشت پا بزنم و زندگی مو رها کنم . ولی به خاطر دخترم از این کار صرف نظر کردم.
با این حال نمی دونم تا کی این شرایط رو می تونم تحمل کنم.
دوباره از خواهر گلم تشکر می کنم.
:43:سلام nadia166 ،
دوست خوبم . سعی کردم خودم رو به جای تو بگذارم و زندگی رو از زاویه ی دید تو ببینم ... باید راستش رو بگم خیلی سخت بود . آخه وقتی مدام احساس فشار ، اظطراب و خستگی داشته باشی و این حالت اونقدر پیش رفته باشه که تو اعتماد به خودت رو از دست بدی، لذت بردن از زندگی سخت می شه و تحمل ساده ترین مسائل مشکل.
رکن اصلی زندگی، تک تک ما انسانها هستیم با درونمایه ای به نام "من" . اگر به هر دلیلی این "من" اصلی احساس بی ارزشی یا کم ارزشی بکنه ، اصلی برای زندگی باقی نمی مونه ...
نادیای عزیزم ،
من به جای حرف زدن از شوهرت می خوام از خودت و با خودت حرف بزنم ...
اگر بتونیم احساس ارزشمندی خودمون رو همیشه زنده نگه داریم و بارور ، شاید بتونیم از ترسهای ناشی از حضور دیگران فارغ بشیم ... به این معنی که اونقدر خودمون رو دوست داشته باشیم و اونقدر به توانایی های خودمون برای تغییر یا ... سخت ترین شرایط زندگی مطمئن باشیم که ارزشگذاری دیگران نتونه چیزی از ارزشهای ما کم کنه ...
نادیا ؛
می خوام توصیه کنم به خودت هم بپردازی ، خودت رو هم لحاظ کنی ، خودت رو هم تشویق کنی ، به خودت هم جایزه بدهی ، خودت رو هم دوست داشته باشی و با خودت بیش از دیگران مهربون باشی ...
نادیای عزیز؛
احساسات ما حق ابراز وجود دارن . اگر همیشه اونها رو به خاطر دیگران مورد بی مهری و بی توجهی قرار بدی و سرکوبشون کنی ، یک دفعه طغیان می کنن ، شوورش می کنن و اونموقع راه اومدن باهاشون خیلی سخته ... کنترل و هدایت احساسات به معنی سرکوب و ندیده گرفتنشون نیست بلکه به معنی توجه بهنگام و به اندازه است.
احساسات همیشه نباید فدای عقل و منطق بشن همونطوری که عقل و منطق همیشه نباید تحت الشعاع احساسات باشن ... این دو ابزاری هستند با هم و در کنار هم که به شما قدرت کنترل و هدایت زندگیتون رو می دن ...
درسته . همونطوری که می دونی فقط با خوبی کردن همه چیز درست نمی شه بلکه باید تشخیص بدی چطوری خوبی کنی ...
عزیزم ؛
تو دوست داشتنی هستی . تو فوق العاده هستی . تو باهوشی و تلاشهای تو برای برجسته کردن ویژگیهای همسرت نشون دهنده ی روح بزرگ ، دل مهربون و وجود توانا ، قوی و قدرتمند توست ... تو مهمی . خیلی مهم. این رو هیچوقت فراموش نکن و تحت هیچ شرایطی دست کم نگیر ...
پس با همیت و با قدرت و تکیه بر توانمندیهای خودت سررشته ی زندگیت رو بدست بگیر . نگو نمی تونم . نگو می ترسم . بگو امتحان می کنم . بگو شروع می کنم .بگو راهش رو پیدا می کنم . خودت رو باور کن . اجازه نده همیشه مفعول زندگی باشی . تو یک فاعلی یک کننده که اگر نباشی جمله ی قشنگ زندگیت بی معنا و بی اعتباره ..
برای اینکه فاعل باشی و کننده گاهی باید ضمیر باشی ، گاهی باید اسم خاص باشی ، گاهی باید در حد یک جمله ی مستقل باشی، گاهی باید مخفی و پنهان باشی در درون جمله و ... چقدر تنوع در اشکال که می تونه وجودت و زندگیت رو قشنگ و معنا دار بکنه ..
بنابراین از یک جایی شروع کن و جمله ی بی اعتبار " من نمی تونم " رو از صفحه ی ذهنت پاک کن ... تو باید صفحه ی عادت و ترس رو با هم پاره کنی . نه به این معنی که بدون فکر عمل کنی بلکه نباید اجازه بدی این دو تا مانع رشد و موفقیتت بشن . از تجربه کردن نترس . از برخوردها واهمه نداشته باش . هر کاری هم که بخوای انجام بدی سختیها ، پیچیدگیها و مرارتهای خاص خودش رو داره اما تو سخت تر ، پیچیده تر و جسورتر از اونی که بخوای مغلوب این چیزها بشی . همونطوری که تا الان بودی . اون انرژی و قدرتی که تا الان صرف پنهان کردن خودت پشت خواستها و تمایلات دیگران کردی رو دست کم نگیر ، همون رو به کار بگیر اما با شکلی تازه ... با نوآوری و خلاقیت . فکر کن داری بازی می کنی ... اما یک بازی هوشمندانه و متکی بر عقل ، درایت و دوست داشتن و برای گرفتن جایزه از خودت . به سلاح قدرتمند "من می تونم " مجهز شو و فراموش نکن قدرتی ست بالاتر و برتر که فارغ از هر چیزی دوستت داره و بهت نیرو و انرژی و دانایی می ده و حمایتت می کنه ...
معمولا برداشتن اولین گام برای یک تصمیم بزرگ به نظر سخت ترین و ناممکن ترین کار میاد اما ... این فقط تصور ماست .
دوست خوبم ؛
برات یه لینک می زارم ، امیدوارم این مقاله و سایر مقالات این سایت رو که به دردت می خوره بخونی و با همه ی هوش و خلاقیتی که داری ، بهترین راهها رو برای خارج شدن از این بحران پیدا کنی و به کار ببری ...
اگر امکانش رو هم داشته باشی که به یک مشاور خانواده به صورت حضوری مراجعه کنی حتما در کسب مهارتهایی که برای بهبود زندگیت لازمه موفق تر عمل خواهی کرد ...
http://www.shamisapsy.com/psy_khanevadeh2.htm
با تمام وجود برات آرزوی موفقیت می کنم و منتظر نوشته های پرانرژِی و شادی بخشت می مونم .:203::73::72:
راستی یادت نره که تو یک الگو هستی برای دختر کوچکت و رفتارها و نقش تو در زندگی در ذهن کوچک او حک خواهد شد (شاید برای تمام عمر) و او بخشی از زندگیش را برحسب آموزه های تو خواهد ساخت ... پس مادری باش توانا که خودش رو باور داره ... و این احساس رو به او هم منتقل کن ... حتما دوست نداری برای او الگوی ناتوانی و ترس باشی ...
سلام نادیا ::72:
امیدوارم که همیشه سالم پر انرژی باشی.
من مطالب همه دوستان رو خوندم نکات خیلی ریزی لابه لای حرفهایشان بود من واقعا از اینکه کنار شما دوستان هستم لذت می برم.:227:
من تو رو واقعا درک می کنم وقتی ادم تمام سعیشو میکنه که رابطه خوبی با همسرش برقرار کنه و زندگی خوب وشیرینی داشته باشه وقتی همه تلاشش رو می کنه اما در پایان با یک سری توقعات روبه رو میشه خیلی سخته :47:مثل این می مونه که حرارت زیادی در بدن خودش داشته باشه ویک دفعه یک نفر نا غافل اب سردی را روی سر او بریزد،انگار که انرژی از ادم گرفته میشه .
به نظر من به ادم خیلی سخت میگذره ولی اگه یک زن زن با دانایی و عشق و علاقه بتونه در برابر توقعات همسرش ایستادگی کنه حتما به جاهای شیرین زندگیش می رسه وبه خودش افتخار می کنه که من با وجود این مشکلات تونستم محیطی شاد برای فرزنم و خودم وحتی همسرم بوجود اورم.
به نظر من هر مردی همانطور که خوبی هایی دارد عیبهایی هم دارد .مهم کنار امدن ما زنها با این عیب هاست و کمک به انها (غیر مستقیم)تا عیبهایشان تا حدودی رفع بشه .
میشه در برابر توقعات ،نارضایتیها، زیادی خواهی های انها تدابیری اندیشید:
گاهی صبور بود وجوابی در برابر غر زدنهایشان ندهیم.
گاهی گفت: چشم (الان صدای تلویزیون رو کم می کنم ،حتما خسته ای و حوصله سرو صدا نداری ،وبا انها همدردی کرد)
گاهی سر حرف خود ایستادگی کرد.
گاهی با خنده وشوخی به این توقعات پایان داد.(این راه خیلی می تونه به ما کمک کنه )
یکی از کارهای دیگه اینه که توانایی های خودمون رو بالا ببریم مثلا اگه همسرمون به کارهای کامپیو تری علاقه وتسط داره ما هم یادر کنار او ویا در کلاسهایی، اینها را یاد بگیریم ،اگر اون از زبان بازی کردن واداب معاشرت با دیگران خوشش می یاد ما هم این کار را تمرین کنیم وبا اشخاصی رفت و امد کنیم که در این زمینه ها موفق هست.و....(اینها را نه تنها به خاطر همسرمان بلکه به خاطر خودمان نیز انجام دهیم وفقط برای رضایت او نباشدما خودمان نیزمهم هستیم).
نادیا جون شاداب و موفق باشی:43:
ز
سلام
از آقای مدیر و از خواهرهای خوبم ستاره ، ترمه و طاهره کمال تشکر و قدردانی را دارم راستش نمی دونم با چه زبانی از شما تشکر کنم فقط می توانم بگویم بی نهایت سپاسگزارم.
شما عزیزان با تمام وجود منو درک کردید و با حرفهای خوبتون به من فهموندید که من خودم باید تلاش کنم شاید تا حالا فکر می کردم دیگه نمی تونم و این توانایی در من نیست که با مشکلاتم بجنگم ولی شما با حرفهایتان به من گوشزد کردید که من باید با شناخت بیشتر از تواناییها و استعدادهایم زندگی را بهتر سازم.
ولی الان نیاز به کمک دارم تا بتوانم روی پای خود بایستم و با یاد گرفتن مهارتها و آموزشهای لازم بتوانم زندگی خوب و شادی را برای خودم و همسر و فرزندم ایجاد کنم.
این مطلب رو هم باید بگم الان با وجود دوستهای خوب و مهربان این تالار دیگه انصاف نیست بگم که هنوزم احساس تنهایی می کنم .
من به تمام دوستهای خوب این تالار افتخار می کنم .
سلا م نادیا جون .
انشا الله موفق باشی.
سلام nadiya166
وقتی یکی از اعضاء اینگونه و قوی و مکرارا اعلام می دارد که مسائل برایم روشن شده است و تصمیم به تغییر گرفته ام ، از ته دل خوشحال می شوم.
از این خوشحال می شوم که مسئولیت من در قبال او به اتمام رسیده
فکر می کنم که اگر یکروز همه ما اعضاء را در روز قیامت به صف کنند و اعمالمون را بررسی کنند، شما دوستان را دعوت خواهم کرد که بگوئید که ایشان وظیفه خود را انجام داد و مارا متوجه مسئولیت انجام تغییرات در زندگییمون کرد و ما هم پذیرفتیم.
اگرچه ما دوستان همواره در این تالار در کنار شمائیم، لیکن هر گونه تصمیم و تغییر زندگی آشکارا بر عهده شما خواهد بود.
از خدا می خواهم به همه ما کمک کند.
با سلام خدمت مدیر محترم
البته اینو بگم من هنوزم به راهنمایی های شما نیاز دارم . یعنی الان دقیقا نمی دونم از کجا باید شروع کنم و از چه راه هایی بهتر می تونم موفق بشم .
اگه براتون مقدور بود بیشتر راهنماییم کنید.
سلام nadiya166
مثل اینکه چاره ای ندارم و مسئولیت هنوز رو دوشم هست..
برای شروع یک لیستی تهیه کند. که دو بخش داشته باشه.
این دو بخش اینها هستند:
1 - نقاط قوت خودت( ریز و دقیق و با جزئیات هم رفتار مثبت ، هم احساسات مثبت ، هم افکار و باور های ، همچنین امکانات مثبت، محیط مثبت با جزئیات، هم گذشته های مثبت و... ):
........
.......
.......
......
........
.....
2 - نقاط ضعفت : (رفتار منفی، گفتار اشتباه، احساسات ناصحیح، باورهای اشتباه، روش های ناصواب، نقش های منفی و....)
.......
.....
.....
.....
.....
می توانی تحقیق کنی و از نظر دیگران مثل همسر، فرزند، والدین و ....، نیز نظرخواهی کنی، و نظرات آنها را هم در مورد خود بشنوی، ما در این مرحله کاری نداریم که آنها حق می گویند یا ناحق، بلکه فقط در این مرحله باید فهرست ما خیلی زیاد باشه مثلا در هر فهرست بیش از 100 مورد باید وارد شود.....
دیگران شاید از روی بی تعهدی که نسبت به شما دارند به شما بگویند شما فقط نقاط قوت هستید یا بر عکس فقط نقاط ضعفی هستید، این نظرات هیچ ارزشی ندارند، جز اینکه شما را به خطا بیندازند، وقتی نظرات دیگران ارزشمند هست که ریز به ریز بامثال نقاط قوت و ضعف شما را به شما بگویند. سعی نکنید به هیچ وجه در برابر آنها مقاومت کنید. تا راحت تر حرفهایشان را بزنند.
به نظرم این قدم عملی بسیار مهم و وقت گیر باشه.... شروع کن... و از خدا کمک بگیر....
مواظب باش ضعفهای گذشته ات روی این فهرست ها تاثیر نگذارد تا به آن بی توجه باشی و یا غیر حقیقت را بنویسی.
این فهرست فقط نزد خودت باقی خواهد ماند. و ما در آینده فقط به تو خواهیم گفت که روی فهرستت چه اقداماتی باید انجام دهی و چگونه آنالیز کنی... پس نگران نباش و این فهرست را فقط و فقط خودت داشته باش و با هیچکس در میان نگذار....
منتظر انتخابگری و قدمهای سازنده شما می مانیم...
سلام آقای مدیر
دست گلتون درد نکنه . چشم حتما این فهرست را تهیه می کنم . و تمام واقعیت ها را در این فهرست لیست می کنم .
ببخشید که باعث زحمت دوباره برای شما شدم . امیدوارم با کمک شما موفق بشم..
برای شما و تمام دوستان هم آرزوی موفقیت و کامیابی دارم.
آقای مدیر سلام و خسته نباشید
فهرستی که گفته بودید رو تهیه کردم حالا باید با این فهرست چکار کنم؟
بازم ببخشید باعث زحمتتون شدم.
سلام
از فهرست نقاط ضعف، 2 تا از بزرگترین آنها را انتخاب کن، و ببین تا حالا برای حل آنها چه کارهایی کرده ای... چه رهکارهایی در کاهش این نقاط ضعف موثر بوده و چه راهکارهایی موثر نبوده است.....
همچنین بنده برای کمک برای حل این نقاط ضعف، آماده ام.
آقای مدیر سلام
نمی دونم چرا این قدر گیج می زنم نمی دونم چکار کنم یه مثال می تونید برام بزنید تا بفهمم . فکر کنم اثر این چند روز آخر که حواسمو به کلی پرت کرده.
سلام
مثلا در لیست نقاط ضعفی که تهیه کردی مثلا 50 تا است....
2 تا از آن قوی ها را مشخص می کنی( مهم هست که اول قویترین نقطه ضعف های خود را بررسی کنید)
مثال:
نقطه ضعف: رفتارهای خشک ارتباطی بدون احساس قلبی در ارتباط با همسر
حالا باید به این سئوالها جواب دهی.
- آیا تاکنون این نقطه ضعف را جدی قلمداد کرده بودید.
- چه تاثیراتی این نقطه ضعف روی ارتباطات شما گذاشته است.
- آیا همسرتون به این نقطه ضعف اشاره کرده
- واکنش های منفی همسرتون تا چه اندازه تحت تاثیر این نقطه ضعف انجام گرفته است.
- آیا تا کنون شما برای بر طرف کردن این نقطه ضعف کاری کرده اید
- اگر روی این نقطه ضعف کار کرده اید، آیا این مدت کمتر از شش ماه بوده است؟
- چه مزایایی به خاطر حل این نقطه ضعف نصیب شما می شود...
نکته: شاید برای حل بعضی نقاط ضعف نیاز ضروری به مشاور باشد.... که حتما باید به صورت حضوری و خصوصی با یک مشاور در این مورد صحبت کنید و تکالیفی را که معین می کند انجام دهید.
سلام
دست شما درد نکنه خیلی لطف کردید این طوری بهتر متوجه شدم چکار باید بکنم..
سلام جناب سنگ تراشان ،
از راهنماییهاتون ممنون .
آقای مدیر سلام و خسته نباشید
بزرگترین نقطه ضعف من: نداشتن اعتماد به نفس هست. اینکه هنوز باور ندارم برای خودم کسی هستم و من هم مثل دیگران باید برای عقاید و افکارم ارزش قائل بشم .
1. بارها متوجه شدم که این نقطه ضعف را دارم اما نتوانستم برای رفعش کاری انجام دهم.
2.فکر می کنم تمام مشکلاتم ناشی از همین نقطه ضعف باشد که به دلیل نداشتن اعتماد به خودم ، دیگران خیلی برایم مهم شده اند و سعی می کنم از نظرات و عقایدشان تبعیت کنم و گاهی حالت وابستگی برایم ایجاد شده است.
3.گاهی وقت ها که مسئله ای به ضرر خودش باشد . بله . مثلا اگر من از نظر کسانی تبعیت کنم که همسرم خیلی خوشش نمی آید اعتراض می کند و می گوید که تو استقلال نداری و تابع دیگران هستی.
4.هسمرم چون می داند من سریع از خواسته ها و نظرم بر می گردم سعی می کند تمام عقاید و نظراتش را به من منتقل کند و توقع دارد که طبق خواسته و نظر او عمل کنم.
5.خیر
6.اگر بتوانم اعتماد به نفسم را بالا ببرم می توانم احساس کنم که من هم ارزشمندم و می توانم به خودم و تواناییهایم اعتماد کنم و زندگی بهتری داشته باشم.
دومین نقطه ضعف بزرگ من : بیان نکردن حرفهایم هست.
اینکه همیشه محتاط عمل می کنم و در روابطم سعی می کنم طوری حرف بزنم که احدی از من رنجیده نشود حتی به قیمت زیر پا گذاشتن خواسته هایم.
1.بله . چون می بینم که به خاطر داشتن چنین نقطه ضعفی چقدر در عذابم و مجبورم خیلی از رفتارها و گفتارهای دیگران را تحمل کنم.
2. به خاطر اینکه نمی خواهم دیگران از دستم ناراحت شوند و همیشه رفتار و گفتار های بدشان را تحمل می کنم گاهی وقتها برای رهایی از این سختی ها سعی می کنم از آنها دوری کنم و روابطم را محدود می کنم که همین باعث تنهایی های من شده است.
3. بارها بارها بله. شاید بخش اعظم بدرفتاریهای او به این دلیل هست که نمی تواند بفهمد نظر واقعی من نسبت به رفتار و گفتارش چیست. و همیشه در یک حالت سردرگمی می باشد. چون خودش هم می داند بسیاری از کارهایش اشتباه است و از اینکه من اعتراضی نمی کنم ناراحت می شود و گاهی عذاب وجدان می گیرد.
4. چند بار بله. ولی نتوانستم ادامه بدهم چون تحمل ناراحتی دیگران را ندارم . وقتی روی مسئله ای پافشاری می کنم و سعی می کنم به خواسته ام برسم اگر احساس کنم طرفم چندان راضی نیست سریع از حرف خودم بر می گردم و یا سعی می کنم جبران کنم.
5. شاید به مدت 1 ماه توانستم ادامه بدهم .
6. اگر من بتوانم حرفهایم را به راحتی بیان کنم و از گفتنش واهمه و ترس نداشته باشم حداقل دیگران تکلیفشان روشن می شود و می توانند شناخت درست و بهتری از من داشته باشند و دیدشان نسبت به من واقعی تر خواهد بود و مطمئنن مشکلاتم از بین خواهد رفت.
با سلام
خوشبختانه جناب سنگ تراشان آنقدر کارشناسانه و مسلط به همه ی جوانب ، مشکل شما و دیگران پاسخ می دهند که جایی برای اظهار نظر نمی ماند . و اما چیزی که من می خواستم متذکر شوم این است که کمی بیشتر به نقاط مثبت همسرتان توجه کنید ایشان مسلمأ دارای نقاط مثبتی هم هستند و اینکه گفتید سعی می کنید چیزی ازش درخواست نکنید ، تا به حال فکر کردید باید برای درخواست چیزی یا طرح مطلبی ، زمان مناسب آن را شناسایی کنید ؟
آقای سنگتراشان عزیز سلام
تکالیفی را که برای من معین کرده بودید را انجام دادم منتظر تکلایف بعدی هستم و امیدوارم که با کمک شما در رفع مشکلم بیشتر از پیش پیشرفت حاصل کنم.
با تشکر فراوان از شما
آفای سنگتراشان
شرمنده فکر می کنم دیگه صبرم داره تموم می شه :302:
سلام nadiya166
میدونم که صبوری ، وگرنه یه تکلیف صبوری بهتون می دادم.
اجازه بده، من با دقت یک بررسی بکنم... چشم
آفای سنگتراشان سلام
با اینکه گفتید صبورم ولی فکر می کنم در مورد انجام تکالیفی که به من کمک کنه زودتر به خوشبختی برسم کمی بی صبرم.
اگه می شه لطف کنید گوشۀ چشمی به تکالیف قبلی بنده بندازید مخصوصا در مورد افزایش اعتماد به نفس ...
البته تو این مدت کمی تونستم به استعداد ها و توانایی های خودم یقین پیدا کنم ولی نیاز بیشتری به راهنمایی های شما دارم.
در مورد موضوع کمال طلبی هم مطلب خاصی پیدا نکردم اگه می شه لطف کنید آدرس پست این موضوع را به من بدید.
سلام مقاله ای که در مورد افراد کمالگرا هست عنوانش اینه:
«آنها که از خودشون راضی نیستند، بخوانند» ... لطفا کلیک کنید
در مورد تکالیف به نظرم پیشرفتتون عالی بوده...
فکر کنم همراهی با جو عمومی تالار به خصوص تعامل با سایر اعضاء در انجمن هایی که سئوال مطرح می کنند و دادن نظر، می تواند شیوه ارتباطی شما را بهبود بخشد.
سلام
مقاله( آنهایی که از خودشون راضی نیستند) شما رو خوندم خیلی از مواردش در مورد من صدق می کنه مخصوصا تأیید و نظر دیگران در مورد خودم و کارهام.
حالا متوجه شدم چرا اینقدر تو زندگیم ناموفقم چون با هر شکست کوچک در کارهام و یا انتقاد دیگران به سرعت خودم رو می بازم و فکر می کنم توانایی درست انجام دادن کاری رو ندارم من برای هر کاری که انجام می دم منتظر نظر دیگران هستم و به جای اینکه دنبال علایق و خواسته های خودم باشم سعی کردم رضایت دیگران را جلب کنم و میزان ارزش و بهای خودم رو با نظرات دیگران سنجیدم .شاید خیلی از فعالیتهام واقعا باارزش بوده ولی چون بازخورد مثبتی از دیگران ندیدم برای خودم هم بی ارزش شده باشه.
حالا نمی دونم برای رهایی از کمال گرایی چه باید کرد؟
سلام
بیا خودت رو ببین....
بیا شروع کن به اندازه گرفتن خودت....
همه صفات ، همه توانایی ها، همه افکار، همه آرزوها و.....