-
اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
ای آنکه این تاپیک را میخوانی:
سلام
بدان وآگاه باش که حاجی فیروزیت ژنتیک من، اکنون مرا بر آن داشته که سعی کنم بجای حاجی فیروز سالی یک روز بودن، حاجی فیروزی باشم برای تمام فصول!
بدینترتیب شد که از همه حاجی فیروزان و شیفتگان ایشان رسما دعوت می کنم مطالب بامزه ، خنده دار و عمیق رو پیدا کنن و اینجا بذارن تا همه استفاده کنیم.
بله درسته، منظورم طنز هست، نه لودگی و جک و خندیدن بیهوده.
مخلص و ارادتمند همه
حاجی فیروزی برای تمام فصول!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
اولین دشت رو خودم خدمتتون تقدیم می کنم:
اندر حکایت پایان نامه و باقی قضایا
يک روز آفتابي، خرگوشي خارج از لانه خود به جديت هرچه تمام در حال تايپ بود. در همين حين، يک روباه او را ديد.
روباه: خرگوش داري چيکار مي کني؟
خرگوش: دارم پايان نامه مي نويسم..
روباه: جالبه، حالا موضوع پايان نامت چي هست؟
خرگوش: من در مورد ايکه يک خرگوش چطور مي تونه يک روباه رو بخوره، دارم مطلب مي نويسم.
روباه: احمقانه است، هر کسي مي دونه که خرگوش ها، روباه نمي خورند.
خرگوش: مطمئن باش که مي تونند، من مي تونم اين رو بهت ثابت کنم، دنبال من بيا.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتي خرگوش به تنهايي از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همين حال، گرگي از آنجا رد مي شد.
گرگ: خرگوش اين چيه داري مي نويسي؟
خرگوش: من دارم روي پايان نامم که يک خرگوش چطور مي تونه يک گرگ رو بخوره، کار مي کنم.
گرگ: تو که تصميم نداري اين مزخرفات رو چاپ کني؟
خرگوش: مساله اي نيست، مي خواهي بهت ثابت کنم؟
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتي به تنهايي برگشت و به کار خود ادامه داد.
در لانه خرگوش، در يک گوشه موها و استخوان هاي روباه و در گوشه اي ديگر موها و استخوان هاي گرگ ريخته بود.
در گوشه ديگر لانه، شير قوي هيکلي در حال تميز کردن دهان خود بود.ـ
نتيجه
هيچ مهم نيست که موضوع پايان نامه شما چه باشد
هيچ مهم نيست که شما اطلاعات بدرد بخوري در مورد پايان نامه تان داشته باشيد
آن چيزي که مهم است اين است که استاد راهنماي شما کيست؟!!!!
ببینم کدوم جوونمردی چراغ دومو روشن می کنه!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
شاهد باشین که چراغ دوم رو هم خودم روشن کردم
پس از درج مطلب قبلی، حکایت مشابهی از طرف یک شیر برایمان ارسال شد که نسبت به موضوع اول اعتراض داشت و مدعی بود که مطلب اول وارونه عنوان شده. من هم اعتراض ایشون رو در همون صفحه و با همون فونت! که قبلی رو چسبوندم، می چسبونم:
اندر حکایت چگونگی سلطان جنگل بودن و باقی قضایا...
یک روز آفتابی شیری در بیرون لانه اش نشسته بود و داشت آفتاب میگرفت؛ در همین حال روباهی سر رسید
روباه: ميدوني ساعت چنده آخه ساعت من خراب شده.
شير : من ميتونم به راحتي برات درستش کنم.
روباه : ولي پنجههاي بزرگ تو فقط اونو خرابتر ميکنه.
شير : نه. بده برات تعميرش ميکنم.
روباه : مسخره است. هر احمقي ميدونه که يک شير تنبل با چنگالهای بزرگ نميتونه يه ساعت مچی پيچيده رو تعمير کنه.
شير : البته که ميتونه. اونو بده تا برات تعميرش کنم.
شير داخل لانهاش شد و بعد از مدتي با ساعتي که به خوبي کار ميکرد بازگشت. روباه شگفت زده شد و شير دوباره زير آفتاب دراز کشيد و رضايتمندانه به خود ميباليد.
بعد از مدت کمي گرگی رسيد و به شير لميده در زير آفتاب نگاهي کرد.
گرگ : ميتونم امشب بيام و با تو تلويزيون نگاه کنم؟ چون تلويزيونم خرابه.
شير : اوه. من ميتونم به راحتي برات درستش کنم.
گرگ : از من توقع نداری که اين چرند رو باور کنم. امکان نداره که يک شير تنبل با چنگالهای بزرگ بتونه يک تلويزيون پيچيده رو درست کنه.
شير : مهم نيست. ميخواهي امتحان کني؟
شير داخل لانهاش شد و بعد از مدتي با تلويزيون تعمير شده برگشت. گرگ شگفت زده و با خوشحالي دور شد.
حال ببينيم در لانه شير چه خبره؟
در يک طرف شش خرگوش باهوش و کوچک مشغول کارهای بسيار پيچيده بوسيله ابزارهای مخصوص هستند و در طرف ديگر شير بزرگ مفتخرانه لميده است.
نتيجه :
اگر ميخواهيد بدانيد چرا يک مدير مشهور است به کار زيردستانش توجه کنيد.
اگر ميخواهيد مدير موفق و مؤثري باشيد از هوشمندي و ارتقاء کارکنانتان نهراسيد بلکه به آنها فرصت رشد بدهيد. اين مسأله چيزي از توانمنديهاي شما نميکاهد.
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
جالب بود. ممنون.
پیروز باشید
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
چند وقت پیش یکی از دوستانم حکم اخراجش رو نشونم داد. این حکم کمی جالب و عجیب بود. ظاهرا طی زد و خورد بین شرکت مذکور و اداره تامین اجتماعی، سر این بندگان خدا شکسته شده! اما موضوع جالب ، نحوه نگارش متن حکم اخراج بود. از حکمش یک رونوشت گرفته بودم، دیدم بد نیست شما هم بخونید. براتون تایپش کردم اینجا. امیدوارم جالب باشه. ( اسم اشخاص و اسم شرکت حذف شده)
{ به نام خدا
از: حضرت مستطاب آقا (نام مدیرعامل شرکت) خان، محل ریاست عامل دولت علیه (نام شرکت) و بلاد محروسه
به: کلیه عوامل و اذناب و متعلقین لشکری و کشوری اعم از خواص و عوام رعایای دولت فخیمه (نام شرکت)
موضوع: اخراجنامچه و بلکه استخراجنامچه عمومی به جهت جمیع رعایای بلاد محروسه (نام شرکت) از خدمت، و بلکه نفی بلد عام
حضرت آقا (نام مدیرعامل شرکت)خان چنین حکم فرمودند در یوم ... شهر شهریور سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی:
و اکنون خبردار شدیم که اداره تامینات اجتماعی عاما و ادارجات نمره ... خاصا که پرونده خدمتی کلیه رعایای دولت فخیمه (نام شرکت) در آن متشکل و موجود بوده است، طی حکمی دولت علیه را محکوم و موظف به پرداخت حدود پنج و نیم کرور تومان زر سرخ نموده اند بجهت برخی دلایل.
سیاهه حکم فوق به خدمت ما عرضه و به رویت ما رسید. ظاهرا محاسبان دیوان ادارجات تامین نمره ... در امر محاسبات اشتباه نموده و چرتکه و چوب خط مورد استفاده را معوج بکار گرفته ، علیرغم معافیت ماده 103 دولت فخیمه ، معادل یکدهم عشر مشمول سهم رعیت و سهم بیمه بیکاری را طلب نموده اند علاوه بر دو دهم عشر سهم دولت علیه. مفتیان اداره نمره ... نیز بر سیاهه محاسبه مذکور حکم تائید نهاده و آن را بدون انجام تشریفات مرسومه به حضور موفورالنورمان ابلاغ نموده اند.
فلذاست که من الیوم ... شهر شهریور سنه یکهزار و سیصدو هشتاد و هفت خورشیدی چنین امر فرمودیم :
وفور و بلکه حضور هر یک از رعیت جیره خوار آستان دولت فخیمه (نام شرکت) در ممالک محروسه تحت فرمان دولت فخیمه ممنوع، رخت و خلعت خدمت از بر و دوش خسته همه خادمان مسلوب و همگی از افتخار ادامه خدمت در دستگاه علیه محروم اعلام می گردند الی الابد.
مخالفت با این امر بای نحو کان اسباب پیگردی و تشدید عقوبت خاطیان و خالفین تا هفت پشت و هفتاد نسل را منجر خواهد بود.
بر هریک از رعیت که این حکم حکومتی را بلاواسط یا بواسطه شنیده تکلیف است تا بر این امر مقدر گردن تسلیم فرو نهاده بلکه درنگ جایز ندانسته خویش را و اهل و عیال و خاندان خویش را علی قدر حال به این حکم محکوم دانسته و عمل به آن را عینا انجام فرائض یومیه بر خویش و خواندان خویش واجب و راست دارد.
امر فرمودیم در جهت تسهیل انجام حکم قدر وافری سماق بجهت مکیدن رعیت مسبوق به خدمت به داخل ممالک محروسه وارد نمایند تا پس از اخراج به مکیدن آن مشغول شوند.
به جهت محکم کاری دستور داده ایم تا کشکدان های به حجم متناسب با جهاز هاضمه رعیت تفکیکا و به نام تهیه به رعیت مسبوقه مفتخرا اعطا گردد به لحاظ خوش خدمتی ایشان.
همچنین علاوه بر زیان شش کرور تومانی پارینه خزانه، آنچه در خزانه یافت شد به قدر یک خروار پشم نزده بود که امر فرمودیم آن را نیز فی مابین رعیت مسبوقه متساویا تقسیم نمایند و ایشان را باید تا بعنوان دریافت چنین مواجب پایان خدمت به حظ وافر و طیب خاطر نایل آمده اظهار خشنودی و شنگلی نمایند.
فلذا بر شما رعیت مسبوقه است که کشکدان ها در یدی و سهام پشم در ید دیگر به هرکجای که خواهید روانه گردید خارج از بلاد محروسه مورد حکومت دولت فخیمه (نام شرکت) ، وگرنه هرکس ظرف خامس یوم من الیوم اقدام به دریافت مواجب و خروج از ممالک ننماید، نسبت به حقوق خود قدغن ، از بلاد به زور و گردن کلفتی شرطگان تبعید، به انواع فلک و کتک و مظلمه دیگر تهدید و به اشد نحو سیاست خواهد شد.
نسخ رونوشتی از این حکم مکتوب به گیرندگان دیگر از جمله اداره نمره ... تامینات اجتماعی، وزارت کار و امورات اجتماعی، دفتر ریاست جمهوری، دبیرخانه مجلس شورای اسلامی ، دبیرخانه سازمان بازرسی کل کشور و برخی روزنامجات و تلفیزیون و برخی افراد دیگر علنا و خفیا اعلان گردیده است.
بر رعیت مسبوقه است تا با دریافت کشکدان مخصوصه که ضمیمه همین حکم است ضمن مراجعه به طبقه مربوطه ادارجات کار نسبت به شکایت علیه حکم مذکور اقدام تا با رعایت تشریفات اداری به اداره نمره ... تامینات اجتماعی ارجاع تا نسبت به دریافت خدمات بیمه بیکاری و سایر مزایای آن اداره محظوظ و مستفیض گردند.
مرقوم و توشیح گردید به قلم پر حکم آقا (نام مدیرعامل)
رئیس کل اداره جات دولت فخیمه (نام شرکت) و رئیس کل هیات مدیره ممالک محروسه فی یوم ...شهر... سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
ترجمه به فارسی امروزی:
بنام خدا
حکم اداری شماره ... تاریخ .../6/87
همکار گرامی سابق، جناب آقای/سرکار خانم
ضمن سپاس از خدمات صادقانه و بی دریغ شما همکار گرامی در راه اعتلای شرکت ، و ضمن تشکر از حضور شما در روند دستیابی به یکی از بزرگترین و پیشرفته ترین فن آوری های مورد تحریم که برای اولین بار در ایران و بلکه جهان اتفاق افتاده است – فن آوری .... - و مکررا به تائید رسانه های جمعی و کارشناسان محترم و متخصص سازمان های مربوطه از جمله دفتر ... رسیده است ، جنابعالی از ../6/1387 از خدمت اخراج می باشید.
امید است در هرکجا که باشید در سایه الطاف ایزد منان بسر برید و هو الرزاق.
با تقدیم احترام و تشکر مجدد
مدیرعامل
و عضو هیات مدیره شرکت ... }
پیروز باشید
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
{ شهر هرت !
شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن
شهر هرت جايي است که همه بَدَ ن مگر اينکه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جايي است که دوست بعد از شنيدن حرفات بهت مي گه: دوباره لاف زدي؟؟
شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که وقتی برای زندگي و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جايي است که درختا علل اصلي ترافيک ا ند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند
شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5 دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند
شهر هرت جايي است که همه با هم مساويند و بعضي ها مساوي تر
شهر هرت جايي است که براي مريض شدن و پيش دکتر رفتن حتماْ بايد پارتي داشت
شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده چند چادر برپا کرد
شهر هرت جايي است که خنده عقل را زائل مي کند
شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن
شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريالاي تلويزيونيشو توي کاخها مي سازن
شهر هرت جايي است که 2 سال بايد بري سربازي تا بليط پاره کردن ياد بگيري
شهر هرت جايي است که همه با هم خواهر برادرن اما اين برادرا خواهرا وقتی همدیگر رو نگاه مي کنن ياد تختخواب مي افتن
شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه
شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي
شهر هرت جايي است که همه شغلها پست و بي ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار
شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500 نفر ر و دعوت مي کني و شام مي دي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن
شهر هرت جايي است که هرگز نمي شه تو پشت بومش رفت مگر اينکه از يک طرفش بيفتي ..
شهر هرت جايي است که .......
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست }
پیروز باشید
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
باز هم سلام
{برای سفر رستم ِ پهلوان....برون آمد از خطۀ سیستان
به همراه سهراب و اهل و عیال.....عزیمت نمودند سوی شمال
گذشتند از بابل و رود سر.... پلاژی گرفتند دررامسر
به چالوس ونوشهر هم سر زدند..... زتفریح بر سیم آخر زدند
تهمتن به آب اندرون عزم کرد....برای شنا عزم خود جزم کرد
چو یاد آمدش از نشست سران.... وتقسیم دریای مازندران
خروشید چون شیر و شد خشمگین..... به دریا نظر کرد و گفت این چنین:
تمام خزر مال ما بوده است.... ازاوّل به آخر و تا بوده است
نیازی به گفتار و اجلاس نیست....و معلوم باشد خزر مال کیست
نه از ارمنستان نه از ترکمن..... نه از روس و تاجیک جای سخن
چرا ادعاهای واهی کنند؟....ز دریای ما میل ماهی کنند ؟
هواداری از ماهی خاویار.....شده قصّۀ باردار و ویار
مگر خود چلاقیم کز خاویار..... در آریم پوند و فرانک و دلار
پوتین را بکوبم به گرز گران.... که یادش رود قول های مامان
سر راه ِ اُف نیز سد می کنم.... خزر را به شدّت رصد می کنم
شود رخش چون ببر مازندران.... بدرّاند از هم یکان تا یکان
خودم در خزر یکه تازی کنم..... جلوگیری از باند بازی کنم
کنم صادر هر جنس ارز آوری.... که دارد به کل جهان مشتری
نداده اگر نفت یک ذرّه حال ......برم برسر ِ سفره گاز شمال
واز سود صیّادی و خاویار.... فلسطینیان را کنم نونوار
زپوند و دلارات گاز شمال ..... به افغانیان می دهم نیز حال
نباید که این نکته پنهان کنم.....کمی هم نظر سوی لبنان کنم
اگر سهم سوریه از یاد رفت ..... مخور غم ، به او داده ام پول نفت
اگر چیزکی ماند در جیب من.... به همشهریان می دهم بی سخن
چنین گفت تهمینه کی پور زال....ز جیب که می بخشی این گونه مال؟
مگر که خزر مال بابات هست؟.... که بخشی به هرکس که با هات هست
اگر باشد این گونه برنامه ات.... گمانم که حتّی دهی خانه ات
به تو گر که آرام واطلس دهند.... برای چنین بخشش امّا کمند
تهمتن به « جاوید» روکرد و گفت..... به تهمینه گو کم بزن حرف مفت
سخاوت فقط نزد ایرانی است...... همان گونه که گفتم و دانی است
گرسنه سر خود به بالین نهیم.... ولی نان به همسایگان می دهیم }
پیروز باشید
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
فرموده اند که :
«رويانا» دومين گوسفند شبيه سازي ايران و خاورميانه كه هم اكنون 5 ماه دارد، چهار ماه ديگر بالغ مي شود و محققان به دنبال جفت مناسب براي اين موجود شبيه سازي شده هستند.
منبع خبر - انتخاب
از مخاطبان عزیز تقاضا می شود چنانچه گوسفندی مناسب سراغ دارند معرفی نمایند
(راستی بله برون را به انگلیسی چه می گویند؟... Yes-Out ؟!)
عرض می کنم، حتما باید یه همچین خبری به گوش ما مجردا برسه تا به اهمیت و نقش تحقیقات در ازدواج پی ببریم؟ نه دیگه، شما بگین!
؟؟!!!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
اره من هم اسمش براییم اشنا است
شهرهرت
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
و اینک پنج سوال اساسی که موجب برکندن بنیان خانواده ها میشود:
پنج سوال که بهتره زن ها از مردها نپرسند
پنج سوال مهم در زندگی زناشویی
بر اساس یه تحقیق، ۵ سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند!
چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!!...
این ۵ سوال عبارتند از
به چی فکر می کنی؟...
آیا دوستم داری؟...
آیا من چاقم؟...
به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟...
اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
برای مثال:
به چی فکر میکنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر میکردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر میکرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن، دربارهش حرف میزدم!“...
آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاطترند میتونن بگن: “بله عزیزم!“... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله، احساس بهتری پیدا میکنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟... من؟!
آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین!... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمیتونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاقتر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمهات فکر میکردم!
به نظر تو، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا میتونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگهای خوشگله!
ب) نمیدونم اینجور موارد رو چطوری میسنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر میکردم!
اگه من بمیرم تو چیکار میکنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثه اجتناب ناپذیر فقدان تو، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“... این سوال، همونطور که توی گفتگوی زیر میبینین، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانیتر باشه!...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار میکنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو میپرسی؟ این سوال منو نگران میکنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمیکنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج میکنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج میکنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی میکنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم میکنی و عکسهای اونو به دیوار میزنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتما“ بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!
مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!
یه سوال دیگه، آیا واقعا پرسیدن بعضی سوالها توی زندگی واجبه؟
مخلص همه دوستان:
حاجی فیروزی برای تمام فصول
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
wow
یه چیز خیلی باحال پیدا کردم!!!!
بخونین
تا به حال جایزه علمی ایگ نوبل (Ig-nobel) به گوشتون خورده؟.....نه؟ پس بخونید...جالبه جایزه علمی ایگ نوبل در واقع تقلیدی طنزگونه از جایزه نوبله. ایگ نوبل هر سال به گروهی از تحقیقات علمی جایزه می ده . البته این تحقیقات ویژگی خاصی دارن که با شعار ایگ نوبل مشخص میشه.
"First makes you laugh, then make you think"
ابتدا شما را به خنده بیاندازند و بعد شما را به فکر وادارند
اسم این جایزه هم از دو کلمه nobel و ignoble( به معنی بی ارزش و مایه شرمساری) گرفته شده.طرح ها و تحقیقات کاملا علمی هستن. یه نگاهی به هیئت داوران بندازین:استادان دانشگاه های هاروارد و MIT و نویسندگان نامدار جهان والبته یک رهگذر که بطور تصادفی انتخاب میشه!!!!اتنوع تحقیقاتی که برای این جایزه انتخاب شدن خیلی جالبه. از تحقیق در مورد سیاهچاله ها که اثبات می کنه ویژگی سیاهچاله ها شبیه توصیفات جهنمه بگیرید تا تحقیقی در مورد جذابیت های آدمیزاد برای شتر مرغ!!! ویا قانون 5 ثانیه که ثابت می کنه اگه ظرف 5 ثانیه غذایی رو که رو زمین افتاده بردارید هیچ نوع آلودگی ای در آون وجود نخواهد داشت!!اما بشنوید از مراسم اهدای جایزه.مراسم اهدای جوایز با رسوم خاصی انجام می شه. هر برنده فقط حق داره یک دقیقه صحبت کنه و در صورتیکه بیشتر بشه حرفاش با صدای جیغ بنفش یک دختر 8 ساله قطع می شه! حضار هم در طول مدت اهدای جایزه فقط اجازه دارن هو کنن!! پرتاب موشک های کاغذی از طرف حضار سمت سن هم از رسومات معمول مراسمه!
ایول!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
wow
ادامه ایگنوبل:
ایگ نوبل سال 2007
زبان شناسی: به مانوئل تورو و سباستین گالس برای کشف این پدیده که موش های صحرایی بعضی اوقات فرق بین آلمانی و ژاپنی را تشخیص نمی دهند!پزشکی: به دامن مه یر و براین ویت برای مطالعه اثرات جانبی بلعیدن شمشیر!
ایگ نوبل 2006
آکوستیک: به لین هالپرن و جیمز هیلن بارد برای انجام آزمایش هایی برای درک علت انزجار مردم از کشیدن ناخن روی تخته سیاه!
بیولوژی: به بارت نواز و رودی دی جونگ برای اثبات اینکه پشه مالاریای ماده بوی پنیر لیم برگر و بوی پای انسان را به یم اندازه دوست دارد!!
ریاضی: به نیک سوونسون از استرالیا برای محاسبه حداقل تعداد عکس های مورد نیاز برای اطمینان از اینکه هیچ کس در میان جمعیت جلوی دوربین با چشم بسته در عکس نمی افتد
ایگ نوبل 2005:
فیزیک: مشترکا به جان مین استون و توماس پارنل از دانشگاه کوئیزلند به خاطر هدایت صبورانه آزمایش موسوم به قطره قیر از سال 1927 که در آن حجمی از قیر با آهنگ تقریبی یک قطره در هر 9 سال!!! از یک قیف می چکد!!
صلح: مشترکا به کله رینر و پیتر سیمونز از دانشگاه نیوکاسل برای ثبت فعالیت الکتریکی یکی از سلول های مغز ملخی که گزیده ای از فیلم جنگ ستارگان برایش پخش می شد!!!!!!!!!
ایگ نوبل 2004
اقتصاد: به واتیکان برای ارسال نمازگزار به هند!!
روانشناسی: به دانیل سیمونز و کریستوفر کابریس از هاروارد برای نشان دادن اینکه مردم وقتی به چیزی توجه می کنند خیلی راحت می توانند چیزهای دیگر حتی یک زن در لباس گوریل(!) را نبینند!!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
ایضا wow
ایگنوبل- قسمت 3وم:
ایگ نوبل 2003:
شیمی: به یوکیو هیدوسه از دانشگاه کانازاوا برای بررسی شیمیایی علت بی توجهی کبوترها به مجسمه برنزی شهر!
فیزیک: به جک هاروی – جان کالونو-وان پین- استیو کاول- مایک لاورسن و روبن ویلیامز(چند نفری!!) از استرالیا به خاطر تحلیل نیروی لازم برای کشیدن گوسفند روی سطوح مختلف!!
ایگ نوبل 2002:
ریاضی: به کی پی سری کومار از دانشگاه کرالا برای تخمین مساحت فیل هندی!!
ایگ نوبل 2001:
اختر فیزیک: به جک وان ایمپه و یکی دیگه(اسمش سخت بود) از دانشگاه میشیگان برای کشف اینکه سیاهچاله ها همه ویپگی های جهنم را دارا هستند!
فناوری: مشترکا به جان کوف از استرالیا برای ثبت اختراع چرخ در سال 2001! و به دفتر ثبت اختراعات استرالیا برای اعطای گواهی ثبت اختراع به او!! ا
یگ نوبل 2000
شیمی: به دوناتلا مارازیتی – آلساندرو روسی و جیووانی کاسانو از دانشگاه پیزا برای کشف اینکه از نظر بیوشیمی عشق از وسواس شدید غیر قابل تفکیک است!!!!!
ایگ نوبل 1999
ادبیات: به موسسه استاندارد بریتانیا به خاطر دستورالعمل شش صفحه ای درباره روش مناسب تهیه یک فنجان چای!!!
صلح:به شارل فوری و میشل دونگ از آفریقای جنوبی به خاطر ابداع یک دزدگیر اتوموبیل متشکل از یک مدار الکترکی و یک شعله افکن!!!
فیزیک: به دکتر لن نیشه از انگلستان به خاطر محاسبه و ارائه یک راهکار بهینه برای فرو بردن بیسکوئیت در چای!!
ایگ نوبل 1998
زیست شناسی: به پیتر فونگ از کالج گتیزبورگ به خاطر مشارکت در شادمانی صدف های دو کفه ای با تزریق پروزاک به آنها(پروزاک یک داروی معروف ضد افسردگی است)!!
مهندسی ایمنی: به تری هارتوبیز از اونتاریو(چه اسمای کج و کوله ای دارن!) به خاطر ساخت و آزمایش جلیقه مقاوم در برابر خرس قهوه ای!!!!!!!!
ایگ نوبل 1997
صلح: به هارولد هیلمن از دانشگاه سوری به خاطر به پژوهشی با عنوان انواع مختلف دردهایی که شخص اعدامی در روش های مختلف اعدام ممکن است تجربه کند!
ایگ نوبل 1996
فیزیک: به رابرت متیو از دانشگاه آستون به خاطر مطالعاتش درباره قوانین مورفی و به خصوص اثبات اینکه نان اغلب از طرف آغشته به کره اش روی زمین می افتد!!!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
دعای خانم ها-
خدایا !
به من عشق بده تا همسرم را دوست بدارم!
صبر بده تا تحملش کنم
اما...
قدرت نده چون میزنم لهش می کنم
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام، یک مطلب بامزه:
{
شركت بریتیش تله كام یا همان BT لیستی از خنده دارترین! سوالاتی را كه كاربران كامپیوتری یا اینترنتی این شركت ارتباطی از مشاوران آنها پرسیده اند منتشر كرد.
برخی از این سوالات آنقدر خنده دار است كه حتی خود سوال كنندگان پس از فهمیدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف كرده اند.
لیست سوالات به شرح زیر است:
1- كاربر: كامپیوتر می گوید هر كلیدی را (ANY KEYS) فشار دهید اما من نمی توانم دكمه ANY را روی كی بوردم پیدا كنم.
2- كاربر: من نمی توانم كانال های تلویزیون را با مونیتورم عوض كنم.
3- كاربر: من با یك نفر در اینترنت آشنا شدم می توانید شماره تلفن او را برای من پیدا كنید.
4- كاربر: اینترنت من كار نمی كند؟
مشاور: مودم را وصل كرده اید ، همه سیم های كامپیوتر را چك كرده اید؟
كاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است هنوز كامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده ام!
5- كاربر: پسر 14 ساله من برای كامپیوتر رمز گذاشته و حالا من نمی توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش كرده؟
كاربر: نه آن را به من نمی گوید چون با من لج كرده
6- مشاور: لطفا روی MY COMPUTER (كامپیوتر من) كلیك كنید.
كاربر: من فقط كامپیوتر خودم را دارم كامپیوتر شما پیش من نیست.
7- كاربر: ماوس پد من سیم ندارد!
مشاور: من فكر كنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نیست سیمی داشته باشد.
كاربر: پس چگونه می تواند ماوس را پیدا كند؟ یعنی بصورت بی سیم کار می کند؟
در یك مورد دیگر نیز مركز مشاوره مایكروسافت در انگلیس لیستی از سوال های ابلهانه مشتریانش را اینگونه منتشر كرده است.
مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟
مشتری : یک کامپیوتر سفید...
*
مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم
مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟
مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده
مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم...
مشتری : نه... صبر کن... من هنوز نذاشتمش تو درایو... هنوز روی میزمه.. ببخشید...
*
مرکز : روی آیکن MY COMPUTER در سمت چپ صفحه کلیک کن.
مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : سلام...من نمی تونم پرینت کنم.
مرکز : میشه لطفاً روی START کلیک کنید و...
مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!
*
مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : «نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی تونه پیداش کنه...
*
مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...
مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟
مشتری : نه.
*
مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟
مشتری : یه خرس TEDDY که دوستم از سوپرمارکت برام خریده.
*
مرکز : و الآن F8 رو بزنین.
مشتری : کار نمی کنه.
مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟
مشتری : من کلید F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...
*
مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی کنه.
مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟
مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.
مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.
مشتری : باشه.
مرکز : کیبورد با شما اومد؟
مشتری : بله
مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟
مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه... اون یکی کار می کنه!
*
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک A مثل APPLE، و حرف بزرگ V مثل VICTOR، و عدد 7 هست.
مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
*
یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه...
مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟
مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.
مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟
مشتری : پنج تا ستاره.
*
مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟
مشتری : NETSCAPE
مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.
مشتری : اوه، ببخشید... INTERNET EXPLORER
*
مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک SCREENSAVER روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!
*
مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟
مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم.
میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟
مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتری : من داشتم توی WORD کار می کردم و دکمه HELP رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می کنید؟
*
مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟ مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟
مشتری : خوب، من حرف A رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟
}
پیروز باشید، و خندان
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
خيلي با حال بود سكسكه جون:104::104::227::16:
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
معماي جذاب عشق ليلا و مجنون
http://www.salijoon.info/mail/871110/1.gif
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی .
اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره،
به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای،
زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا…لیلا… لیلا…لیلا… :47:
مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟ میگن یه دختری رو میخواسته به اسم “لیلا”
که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده…:302::223:
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن.
مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش
و در حالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه،
با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا…:97::161::161:
بازدیدکننده با تعجب میپرسه این چشه؟!!!!
میگن اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!:58::58:
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
همشون خیلی بامزه بود
به موفقیتتون تبریک میگم
شاد باشید!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
قابل توجه دوستان:
{ دوره آموزش کوتاه مدت آمادگی برای ازدواج: پسران
هدفهاي آموزشي: کلاسهاي آمادگي دايم براي مردان تا عضوی از بدنشان به نام مغز را فعال کنند، عضوي که آنان با اقدام به ازدواج و در عمل ثابت می کنند که بالکل منکر وجود آن هستند.
برنامه: 4 واحد اجباري
واحد 1 : کلاسهاي اجباري (6 موضوع)
1. بياموزيم چگونه بدون مادرمان زندگي کنيم.(2000 ساعت)
2. زن من مادر من نيست.( 350 ساعت)
3. تمام درآمدم را به زنم مي دهم.(550 ساعت)
4. مي فهمم که فوتبال ورزش نيست و رونالدو يک ابله است.(500 ساعت)
5. زن من پرستار من نيست.
6. زن من کلفَت من نيست.
واحد 2 : زندگي مشترک (8 موضوع)
1. بچه دار شدن بدون احساس حسادت.(50 ساعت)
2. من ديگر به دوره هاي دوستانه ي زنم دوره ي احمقها نمي گويم.( 500 ساعت)
3. ترک اعتياد به بازي کردن با کنترل از راه دور تلويزيون.( 550 ساعت)
4. من ديگر دست توی سوراخ دماغم نمی کنم. من پيشرفت کردم و تکبر را کنار گذاشتم....( تمرين عملي همراه با نوار وي ديو 100 ساعت)
5. من ديگر دوش استخر را با دوش حمام اشتباه نمي گيرم.
6. چگونگي انتقال لباسهاي کثيف به سبدشان بدون پخش و پلا کردن آنها.
( 500 ساعت)
7. چگونگي بهبود يافتن از سرماخوردگي بدون از دست دادن اميد به زندگي.
( 200 ساعت)
8. چگونگي به تنهايي لباس پوشيدن،به تنهايي لباس انتخاب کردن و دانستن محل کمد لباسها.
واحد 3 : تفريح و سرگرمي ( 7 موضوع-اجباری)
1. اتو کشي در دو مرحله:
الف) يک پيراهن در کمتر از 2 ساعت
ب ) تکرار با ديگر لباسها ( تمرين عملي)
2. تميز کردن خانه : فعاليتي مطلوب و دلپذير.
3. تمرکز برروی فراموش نکردن بيرون بردن زباله ها.
4. به خاطر سپردن معناي جاروبرقي: وسيله اي براي تميز کردن خانه که گرد و خاک و آشغالها را جمع مي کند.( براي استفاده ي بهتر به بخش 1 واحد 4 توجه کنيد.)
5. چگونگي استفاده از دستمال گردگيري.
6. جمع کردن خرابکار يها بعد از انجام تعميرات در خانه.
7. حل نامعادله نشستن جلوي تلويزيون # ايستادن کنار اجاق گاز..
واحد 4 : کلاس آشپزي( 4 سطح)
سطح 1 (مقدماتي):
1-1وسايل خانه:
ON 1-1-1 : روشن کردن دستگاه
OFF 1-1-2 : خاموش کردن دستگاه
سطح 2 ( پيشرفته): درست کردن اولين سوپ آماده بدون سوزاندن آن.
( تمرين عملي: قبل از اضافه کردن مواد، آب را بجوشانيد.)
سطح 3 ( تخصصي): درست کردن چاي بدون فراموش کردن آب و چاي، و دم کردن آن داخل قوري و نه کتري.
سطح 4 ( عالي): تعارف کردن چاي بدون اين که نصف آن در نعلبکي بريزد.
}
خندان باشید و پیروز
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
درد دل
دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
ناخن دستم شكسته ؛ لطفا آمبولانس بفرستيد!!
جام جم آنلاين: شماره 999 در انگليس مربوط به فوريت هاي پزشكي است اما دست اندكاران اين سازمان به شدت از دست افرادي كه به دلايل ابلهانه با اين شماره تماس مي گيرند عاجز شده اند.
به نوشته روزنامه سان چاپ انگليس در تازه ترين مورد يك خانم از داخل يك كلوپ شبانه به 999 زنگ زده و درخواست آمبولانس مي كند. علت درخواست آمبولانس اين خانم شكسته شدن ناخن وي بوده است.
در همين حال در يكي ديگر از گزارش هاي اين مركز آمده است كه يك زن به 999 زنگ زده و گفته است كه براي او نيروي كمكي بفرستند چرا كه موش قرص هايش را بلعيده است.
تلفن هاي ابلهانه ديگري نيز به اين مركز زده شده است از جمله اينكه يك مرد به 999 زنگ زده و از ماموران امداد مي خواهد تا براي عوض كردن كانال هاي تلويزيون به خانه او بيايند. در يك مورد فردي از آنها خواسته بود درباره كابوسي كه ديده بود به او كمك كنند و يا يكي ديگر زنگ زده بود تا از داخل يخچال براي او يك كنسرو ذرت باز كنند.
اين ها تنها نمونه هايي از هزاران تلفن بي موردي است كه مركز 999 با آن ها دست به گريبانند.
يكي ديگر از مزاحمت هاي پيش آمده براي مركز 999 جراحت هاي دروغين و گزارش هاي نادرست است. در اين حالت اشخاص حقه باز از آمبولانس هاي 999 به عنوان تاكسي استفاده مي كنند و به دروغ خود را به جراحت يا حمله قلبي مي زننند و پس از رسيدن به مقصد اظهار بهبودي و سلامت مي كنند.
بر اساس گزارش ها تلفن هاي مزاحم به 999 از نوامبر تا دسامبر كنوني تا 15 درصد افزايش داشته است.
****
کاش یکی آماری از 118 یا 125 یا 110 خودمون داشت تا یه مقایسه می کردیم. بد نبودااا
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
هنگامی که... اندوه من به دنیا آمد
هنگامی که اندوه من به دنیا آمد از او پرستاری کردم و با مهر و ملاطفت نگاهش داشتم . اندوه من مانند همه چیزهای زندگی بالا گرفت و نیرومند و زیبا شد ،و سر شار از شادی های شگرف .
من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیدیم ،وجهان گردا گردمان را هم دوست می داشتیم ،زیرا که اندوه دل مهربانی داشت و دل من هم از اندوه مهربان شده بود .
هر گاه من و اندوه با هم سخن می گفتیم ،روزهامان پرواز می کردند و شب هامان آکنده از رویا بودند ،زیرا که اندوه زبان گویایی داشت ،و زبان من هم از اندوه گویا شده بود .
هر گاه من واندوه با هم آواز می خواندیم ،همسایگان ما کنار پنجره هاشان می نشستند و گوش می دادند ،زیرا که آواز های ما مانند دریا ژرف بود و آهنگ هامان پر از یادهای شگفت .
هر گاه من واندوهم با هم راه می رفتیم ،مردمان ما را با چشمان مهربان می نگریستند و با کلمات بسیار شیرین با هم نجوا می کردند ،بودند کسانی که از دیدن ما غبطه می خوردند ،زیرا که اندوه چیز گرانمایه ای بود و من از داشتن او سرفراز بودم .
ولی اندوه من مرد چنان که همه چیزهای زنده میمیرند ، و من تنها مانده ام که با خود سخن بگویم و با خود بیندیشم .
اکنون هر گاه سخن می گویم سخنانم به گوشم سنگین می آیند .
هر گاه آواز می خوانم همسایگانم برای شنیدن نمی آیند .
هر گاه در کوچه راه میروم کسی به من نگاه نمی کند .
فقط در خواب صداهایی می شنوم که با دلسوزی می گو یند:
ببینید این خفته همان مردیست که
اندوهش مرده است...
****
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
و هنگامی که... شادی من به دنیا آمد
و هنگامی که که شادی من به دنیا آمد ،او را در بغل گرفتم و روی بام خانه فریاد زدم ((ای همسایگان بیایید،بیایید و ببینید ،زیرا که امروز شادی من به دنیا آمده است . بیایید و این موجود سر خوش را که در آفتاب می خندد بنگرید .))
ولی هیچ یک از همسایگانم نیامدند تا شادی یه مرا ببینند. و من بسیار در شگفت شدم .
تا هفت ماه هر روز شادی ام را بالای بام خانه جار زدم ـ ولی هیچ کس به من اعتنایی نکرد . و من و شادی ام تنها ماندیم ، نه هیچ کس سراغی از ما گرفت و نه هیچ کس به دیدن ما آمد .
آنگاه شادی من پریده رنگ و پژمرده شد ،زیرا که زیبایی او در هیچ دلی جز در دل من جا نگرفت و هیچ لب دیگری لبش را نبوسید .
آنگاه شادی من از تنهایی مرد!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سگ دانا
یک روز سگ دانایی از کنار یک دسته گربه می گذشت
وقتی که نزدیک شد و دید که گربه ها سخت با خود سرگرمند و اعتنایی به او ندارند وا ایستاد،
آنگاه از میان آن دسته یک گربه درشت و عبوس پیش آمد و گفت: (( ای برادران دعا کنید ، هر گاه دعا کردید و کردید آنگاه یقین بدانید که باران موش خواهد آمد .))
سگ چون این را شنید در دل خود خندید و از آنها رو برگرداند و گفت : ای گربه های کور و ابله ، مگر ننوشته اند و مگر من و پدرانم ندانسته ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان و عبادت می بارد موش نیست بلکه استخوان است .
***
واقعا دم این جبران خلیل جبران گرم باد!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
روباه
روباهی بامدادان به سایه خود نگاهی انداخت و گفت : امروز ناهار یک شتر میخورم ،و سراسر صبح را در پی یک شترمی گشت ، اما در نیمروز باز سایه خود را دید ـ و گفت : برای ناهار یک موش کافی ست .
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
تفریح تازه
دیشب تفریح تازه ای اختراع کردم ،
و هنگامی که خواستم آغاز کنم یک فرشته و یک شیطان دوان دوان به خانه ام آمدند .
بر در خانه به هم رسیدند و بر سر تفریح تازه من با هم جنگیدند ،
یکی فریاد می زد این گناه است !
دیگری می گفت عین تقوی است .
...
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
آقا! اینو بیا! عجب چیز جالبی:
مردى متوجه شد كه گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش كم شده است. به نظرش رسيد كه همسرش بايد سمعك بگذارد ولى نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دكتر خانوادگيشان رفت و مشكل را با او در ميان گذاشت.
دكتر گفت براى اين كه بتوانى دقيقتر به من بگويى كه ميزان ناشنوايى همسرت چقدر است آزمايش ساده اى وجود دارد.
اين كار را انجام بده و جوابش را به من بگو: «ابتدا در فاصله 4 مترى او بايست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنيد همين كار را در فاصله 3 مترى تكرار كن. بعد در 2 مترى و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد.»
آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق و پای تلويزيون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان كنم.
سپس با صداى معمولى از همسرش پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟ جوابى نشنيد.
بعد بلند شد و يك متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟
باز هم پاسخى نيامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال كه تقريباً 2 متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزيزم شام چى داريم؟
باز هم جوابى نشنيد. باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش راتكرار كرد و باز هم جوابى نيامد.
اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزيزم شام چى داريم؟
زنش گفت: مگه كرى؟ براى پنجمين بار ميگم : خوراك مرغ!
*****
نتيجه اخلاقي : مشكل ممكن است آن طور كه ما فكر مي كنيم در ديگران نباشد و شايد در خود ما باشد!!!!!
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
سلام
{
آورده اند كه وقتي مردي بود خيّاط ــ در عفاف و صلاح؛ و زني داشت عفيفه، مستوره، و با جمال و كمال، و هرگز خيانتي از وي ظاهر نگشته بود.
روزي زن در پيش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبيل ِ منّت ياد مي كرد كه: " تو قدر عفاف من چه داني و قيمت صلاح من چه شناسي، كه من در صلاح زبيدۀ وقت و رابعۀ عهدم ".
مرد گفت:" راست مي گويي، امّا عفاف تو به نتيجۀ عفاف من است. چون من در حضرت آفريدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد".
زن را خشم آمد، گفت:" هيچ كس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسيلت صلاح و عفّت نيستي، هر چه خواستمي بكردمي.
مرد گفت:" تو را اجازت دادم به هر جا كه خواهي برو و هر چه مي خواهي بكن".
زن، روز ديگر خود را بياراست و از خانه برون شد، و تا به شب مي گشت، و هيچ كس التفات به وي نكرد ــ مگر يك مرد گوشۀ چادر او بكشيد و برفت.
چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:" همه روز گرديدي و هيچ كس به تو التفات نكرد ــ مگر يك كس، و او نيز رها كرد.
زن گفت:" تو از كجا ديدي؟". مرد گفت:" من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هيچ زن نامحرم به چشم خيانت ننگريسته ام، مگر وقتي ــ در جواني ــ گوشۀ چادر زني را گرفته بودم، و در حال پشيمان شده رها كردم. دانستم اگر كسي قصد حرم من كند، بيش از اين نباشد".
زن در پاي شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد كه عفاف من از عفاف تو است".}
خندان باشید و پیروز
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
مجدا سلام
{
زنبور عسلی در اطراف آتش بر افروخته نمرودیان پرواز می کرد. حضرت ابراهیم از او پرسید:
زنبور، در اطراف آتش چه می کنی؟ آیا نمی ترسی که سوخته شوی؟
زنبور گفت: یا ابراهیم آمده ام تا آتش را خاموش کنم!
ابراهیم(با خنده) گفت: تو مگر نمی فهمی آب دهان کوچک تو هیچ تاثیری بر این آتش ندارد؟
زنبور گفت: چرا می خندی یا ابراهیم؟ من به خاموش شدن یا نشدن آتش نمی اندیشم، بلکه به این می اندیشم که اگر روزی از من بپرسند آن هنگام که ابراهیم در آتش بود تو چه می کردی؟ بتوانم بگویم من نیز در کار خاموش کردن آتش بودم. }
پیروز باشید
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
{
ظريفي با عربي همراه شد در آن اثنا از او پرسيد : چه نام داري ؟
گفت : مطر ، يعني باران .
پرسيد : کنيت تو چيست ؟
گفت : ابوالغيث ، يعني پدر باران .
پرسيد : پدرت چه نام دارد .
گفت : فرات .
پرسيد : کنيت او چيست .
گفت : ابوالفيض يعني پدر آب روان
پرسيد : نام مادرت چيست .
گفت : سحاب يعني ابر
پرسيد : کنيت او چيست .
گفت : ام البحر : يعني مادر دريا
گفت براي خدا ، لحظه اي باش تا زورقي پيدا کنم و گرنه در همراهي با تو غرق خواهم شد . }
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
{
ارسطو در راهی میرفت، جوانی زيبا ديد. حكيم از او سؤالی كرد، جوان جوابی ابلهانه داد. حكيم گفت: خانه خوبیست البته اگر كسی در آن سكونت میكرد. }
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
{
يكی از بزرگان عرب كه به زشتی چهره و كريهمنظری معروف بود، زنی بسيار زيبا و خوشاخلاق داشت. روزی زن به او گفت: مطمئنم كه من و تو هر دو اهل بهشت هستيم. گفت: از كجا میدانی؟ گفت: از آنجا كه تو چهرهی زيبای مرا میبينی و سپاس میگويی و من چهرهی زشت تو را میبينم و صبر میكنم، و صابران و شاكران هر دو اهل بهشت هستند.}
-
RE: اول بهش بخندیم، بعدا بهش فکر کنیم!
این هم تقدیم به حاجی فیروز:
{شوخطبعی مدام در مجالس به شوخی و خنده مشغول بود. زاهدی به او گفت: همه عمرت را به بيهودگی و مسخرگی گذراندی، اين كار را نكن كه روز قيامت تو را وارونه در جهنم آويزان میكنند. گفت: اين هم خندهدار است.}
پیروز باشید