با همسرم چگونه رفتارکنم که دوستم داشته باشه

:302:سلام به همه من یک ساله با پیرخالم تو عقدم توی این یک سال خیلی بی تفاوتی دیدم از همسرم بهش مشکوک شدم گقتم مگه میشه یه ادم اینقدر بی تفاوت وبی احساس باشه خیلی بهش گیر دادم که چته بعضی کاراش مشکوک بود تلفنش همیشه در حلت سکوت بود مطمِِئن شدم که قبلا کسی تو زندگیش بوده فضولی می کردم تو تلفنش میگشتم بعضی وقتا چیزایی پیدا می کردم ولی اون حاشا میکرد میگفت ماله دوستمه اینقدر بهش گیر دادم که خلاصه بهم گفت که منو دوست نداره وبه اصرار خانواده اش ازدواج کرده ویه دختر که اسمش مریمه تو زندگیش بوده وهنوزم دوسش داره می گقت هر موقع تو حرف میزنی من فکرم میره پیشه مریم هر کاری میکنم نمی تونم با تو باشم میگفت به خودم میگم تو فکره اونو میکنی که با این خوب بشی کفت مریم وقتی فهمیده من ازدواج کردم دیگه بام تماس نگرفته بعد از دو سه ماه فهمیدم ازدواج کرده میگفت من با تو زندگی میکنم ولی تو کار به کارم نداشته باش من محمد رو دوست دارم خیلی زیاد دوسش دارم نمیحوام از دستش بدم ازتون می خوام کمکم کنید که چطوری رفتار کنم که جایه مریمو براش پر کنم وچطوری این حرفایی که بهم در مورد مریم زده فراموش کنم چطوری زندگیمو بسازم چطوری محمد رو عاشقه خودم کنم :203: توروخداکمکم کنید

گذر زمان همه چیز رو درست میکنه . تو محبت خودت رو ازش دریغ نکن .

عزیزم بهتره که عشق و محبتتو نصبت به همسرت زیاد کنی . در حال حاضر زیاد به پرو بالش نپیچ و بزار چند وقت تو خودش باشه ولی دورادور زیر نظرش بگیر . غذاهایی که دوست داره رو براش درست کن . خودتوهر روز متنوع براش درست کن .و سعی کن که بیشتر از قبل با عشق باهاش برخورد کنی . و بعد توی شرایط مناسب بشین و باهاش صحبت کن و بگو که همه سعی یتو میکنی که دیگه به غیر ازمن به کس دیگه ای فکر نکنی
بهتر ه که شما زیاد تو این زمینه حساسیت نشون ندین چون کارو خرابتر میکنه . بهتره صبور باشین وبا محبت زیاد همسرتونو شرمنده کنین

الهه عزیز، شما خودت میتونی کسی رو دوست داشته باشی اما نمیتونی کسی رو وادار به دوست داشتن کنی.
عزیزم، اگه میخوای نتیجه بگیری اول از همه نباید به همسرت بچسبی، ابراز علاقه بیش از حد نکنی، من مطمئن هستم از وقتی که فهمیدی ایشون به اجبار خانواده اش با شما ازدواج کرده حساسیتتون بیشتر شده و بیشتر از قبل احساس می کنید که عاشقش هستین، به این علت هست که شما اون رو یه فرد دست نیافتنی دیدید، پس شما هم باید طوری برخورد کنید که سهل الوصول نباشید، باید خیلی مستقل تر از قبل باشید.
عزیزم سعی کن خیلی محکم باشی، احساساتت رو به جا و به اندازه خرج کن، روی رفتارت کنترل داشته باش، به این فکر نکن که از مریم بهتر باشی، به این فکر کن که هر روز از دیروز خودت بهتر باشی. هم از لحاظ ظاهری، هم روحی و شخصیتی..
:72:

الهه عزیز منم موضوع مشابه شمارو داشتم که متاسفانه با دخالت خانواده الان در آستانه جدایی هستم ولی دوست خوبم شما صبر داشته باش به شوهرت نشون بده که گذشته اون واست اهمیتی نداره . تاپیکه منم بخون ضرر نمیکنی........

راهنمایی در نجات زندگی

دوست گرامي
اول از همه بايد مشخص كنيد كه مسئله مريم خانم در گذشته شوهر شما بوده و يا اينكه همچنان در زندگيش ادامه دارد.
اگر در گذشته بوده كه راه حل دوستان بهترين خواهد بود و شما مي توانيد به او ثابت كنيد كه به گذشته او كاري نداريد و به بفهمانيد كه زندگي حال و آينده او جداي از گذشته اش است.اما اگر مسئله همچنان ادامه دارد بايد به او اجازه دهيد كه بين شما و گذشته اش يكي را انتخاب كند و مسئله اجبار خانواده توجيهي بيش نيست. به او اين امكان را بدهيد تا راهش را انتخاب كند و مردانه پاي تصميمي كه گرفته بايستد. اگر مي خواهد با شما زندگي كند بايد همه چيز شما را بپذيرد نه اينكه فقط قبول كند كه اسمش روي شما باشد. شما بايد در اين مدت نرم و ملايم و كاملاً منطقي با اوصحبت كنيد. قبل از اينكه پاي خانواده ها به ميان كشيده شود شما تلاش خودتان را بكنيد.

والا الهه خانم اگر واقعیتش رو می خوای بدونی دیگه نمی شه رو آقا محمد حساب کرد.علاقه و عشق چیزی نیست که بتونی بهش تحمیل کنی اون علاقه ای به شما نداره و زندگی شما هم زندگی نخواهد شد.عشق باید دو طرفه باشه. یک مدتی بهش گیر نده و بذار به حال خودش باشه. بهش بگو فکرات رو بکن اگه می تونی منو دوست داشته باشی تا ادامه بدیم اگر نه ازش جدا شو.مردی که تو رو قلبا دوست نداشته باشه حتما خیانت می کنه.و به نظر من زندگی بدون عشق و خشک و خالی به درد نمی خوره. پس سعی کن واقعیت قضیه رو ببینی و با خیالپردازی که روزی می تونی عاشقش کنی خودت رو گول نزن. بزار خودش تصمیم بگیره.اگر بیشتر بهش گیر بدی و شکایت کنی ازت متنفر میشه. پس نزار به اونجاها کشیده بشه و این فرصت رو بهش بده تا اگر تونست خودش بیاد و بگه دوست داره نه اینکه تو مجبورش کنی تا بگه.و در عین حال عشق خودت رو بهش ثابت کن تا بدونه قلبا دوسش داری.ولی باز هم میگم گیر بهش نده

الهه عزیزم من با حرفهای شاد و شادزی عزیز کاملا موافقم هر چی ت بیشتر برای به دست آوردن اون تلاش کنی اون رو بیشتر ازد ست می دی اگه می تونی یه کم تحمل کن شاید عشق اون به مریم واقعا در اون حد که خودش میگه نبوده و بعد یه مدتی هر چند طولانی تر فراموشش کنه .
اما تو هیچ وقت خودتو کوچیک نکن تا دقیقا همونی بشی که اون می خواد تو خودت باش یه مدتی عشقتو بهش ثابت کن ولی مواظب باش که خیلی دیر نشه اگه فکر کردی دیگه فایده نداره ازش بخوا که جداشید اگه تو این مدت فهمید که دوستش داری و اونم بهت علاقه پیدا کرد مطمئن باش حالا اونه که نمی خواد تو رو از دست بده .

سلام گلم من اگه جای شما بودم بهش فرصت میدادم هم روحی وهم فیزیکی مثلا یک مدتی تنهاش بذار واینو هم بهش بگو که میخوام راحتترفکر کنی اجازه نفس کشیدن بهش بده بزا ر خودش انتخاب کنه
اینجوری به نتایج بهتری میرسه اگه باز پس از این دوره احساس کردی هنوزم حواسش پیش مریمه رابطه روتموم کن شاید برات خیلی سخت باشه ولی سختتراز اون اینه که یک عمر سایه یک زن دیگه توی زندگیت سنگینی بکنه به هر حال موضوع مهمی هست با درایت تصمیم بگیر احساساتو بزاز کنار وخداروشکرکن که زود این قضیه رو فهمیدی برات آرزوی موفقیت وسلامتی میکنم .

سلام
اگر مردی زنی را بخواهد هر کار برای به دست اوردنش میکنه
اگر هم نخواهد به هیچ وجه نمیشه نگهش داشت
اگر مریم خانوم ازدواج کرده و این رابطه برای قبل باشه چون به تازگی تمام شده همسر شما به اون خانوم فعلا علاقه داره
باید زمان بگذره اما ممکنه هیچ وقت هم به شما علاقه مند نشه
تیریست در تاریکی یا به هدف میزنی یا نه!!! البته گذشت عمرتان هم به یاد داشته باش

سلام به نظر من تحقیق کن این مریم چه خصوصیاتی داره که تو نداری چی میگه چی میپوشه چه عطری میزنه؟ تو هم تا یه مدت همون کارارو بکن. هر چند میدونم دلت از همسرت پره ولی عشق و دوست داشتنو ازش نگیر وحتما پیش یه روانشناس مجرب برو خیلی کمکت میکنهاگه مشکلت حل نشد به این دوست ایمیل بزن ومشکلت کاملا بنویس و ازش راهنمایی بخواه کمکت میکنه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ادرسش :www.pishgooye_asemani@yahoo.com

سلام دوست عزيزم
به نظر من كه چون اين زندگي شكل گرفته بايد براي حفظ و نگهداريش تمام تلاشتو بكني و اگه تمام راه ها رو رفتي و به هيچ عنوان جواب نداد و همچنان سرد و بي روح بود و به فكر مريم خانوم اون موقع بايد فكر جدايي بيوفتي
الان تا ميتوني بهش عشق بده اونم ابراز علاقه هاي جذاب و منطقي نه كاراي بي نمك و غير معمولي.طوري بهش محبت كن كه گويا اصلا از اينكه در گذشته چه اتفاقاتي رخ داده ناراحت نيستي.بهش بفهمون از اينكه الان و در اينده ميخواي در كنارش بموني راضي هستي. خودت رو براش آراسته كن و از در كنارش بودن لذت ببر اين حس ناخوداگاه به طرف مقابل القاء ميشه ولي يه كم بايد صبور باشي..........و در ضمن زياد بهش گير نده و اونو به خاطر كارايي كه ميكنه مورد بازخواست قرار نده . لازم نيست از اين كاراگاه بازي هاي تابلو انجام بدي .فقط دورادور و خيلي خيلي خيلي نا محسوس كاراشو زير نظر داشته باش( منظورم اين نيست كه هر روز صبح باهاش از خونه بزني بيرونو ببيني كجا ميره و چي كار ميكنها......اصلا اصلا........) اين حس رو بهش منتقل كن كه الان بهش بي اعتماد نيستي و بهش بفهمون كه نبايد از اين اعتماد و اطمينان تو سوءاستفاده كنه........
اصلا اين مساله رو براي اطرافيان(منظورم اعضاي فاميل و نزديكانه) بازگو نكن (البته از يه مشاور خوب و مجرب كمك بخواه ) ....اين طوري كار زشتش كم كم تو ذهنش كوچيك جلوه ميكنه و با خودش ميگه حالا كه همه ميدونن پس بذار دوباره بيشتر و علنا اين كارمو تكرار كنم. حالا كه آب از سرمون گذشت چه يك وجب چه صد وجب.........

اصلا كي ميگه كه اگه درست منطقي باهاش رفتار كني و بهش عشقو محبت بدي بازم ترو دوست نميداره......نه گلم...محبت سنگ رو هم آب ميكنه چه برسه به آقا محمد شما رو.....فقط چون شايد از اين جداييشون زمان كميه كه ميگذره هنوز خاطره هاش براش تداعي ميشه..........