-
+خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام من یه بار شرایطمو گفتم اما کسی کمکم نکرد شاید چون خیلی زیاد بود حوصلتون نگرفت اما حالا کم مینویسم خواهش میکنم کمکم کنین :302:
من یه دخترم و همسایمون و خیلی بیش از اندازه دوست دارم ، رفتار اونم نسبت به من عجیبه ، هر کاریم کردم که فراموشش کنم نتونستم ، دامادشون که برادر دوستمه بدون اینکه من بدونم رفته و بهش گفته که من دوستش دارم اونم که همینطوری نسبت به من یه جور دیگه بود و بدتر شد ، اونم فردای اون روز میاد دم مغازه دوستم (چون من اونجا بودم) ومیخواسته انگار بهم بگه که دوستم داره اما من از ترس اینکه همه ما رو میشناسن قایم شدم ، انگار از دستم ناراحت شده بود 3 روز از اونجا رد میشد اما نگاهم نمیکرد اما دوباره مثل قبل شده ، همونطوری تا منو میبینه خشکش میزنه و نگاهم میکنه ، شما بگید من چیکار کنم که به دستش بیارم ؟ آیا واقعا منو دوست داره یا نه ؟
خواهش میکنم این دفعه دیگه واقعا کمکم کنید ، خواهش میکنم :203:
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام خانم سحر... در 75 دقیقه، انتظار دارید همه دوستان برای شما پاسخ ارسال کنند..
خوده بنده هم الان بیرون هستم و مطلب ارسال کردم که بدونید دوستان اینجا، مطمئنا به شما کمک خواهند کرد، بنده هم در حد توان، همینطور...
از ایشون بیشتر بگید... چه خصوصیاتی در ایشون شما رو جذب خودش کرده.... بیشتر توضیح بدید.. ایشون جنس نیستن که فرمول بدیم، حساب کنید و بدست بیارید...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام آقا مهرداد ، شرمنده ، در ضمن ممنون که کمکم میکنید ، راستش اسمش حامد ، 22 سالشه ، 12 ساله که ما با هم همسایه هستیم ، از اون اولش ما دو تا یه طوری با هم دیگه برخورد میکردیم اون همیشه وقتی منو میدید خشکش میزد و منو نگاه میکرد و گاهی اوقات هم که من از بیرون میومدم و میخواستم پیش دوستم برم دنبالم به یه بهونه ای میومد و بیش تر وقت ها به وضوح میدیم که دوستاش آمار منو بهش میدن ، منم همیشه در مقابلش اخم میکردم و اصلا بهش نگاه نمیکردم و از کنارش میگذشتم و هیچ وقتم هیچ احساسی بهش نداشتم اما 1 سال و نیمی میشه که بدجور دوستش دارم هر راه حلی ام که بگید رفتم که فراموشش کنم ولی واقعا نمیتونم ، خیلی پسر خوبیه این و همه و همه در رابطه باهاش میگن . حالا ممنون میشم اگر راهنماییم کنین .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
در ضمن نکته جالب اینه که من یه دوستی دارم به اسم فرهناز که اونم حامد و دوست داره (البته فرهناز نمیدونه که من حامد و دوست دارم) فرهناز بر خلاف من که اصلا دلم نمی خواست حامد بدونه که من دوستش دارم دوست داشت که اون اینو بدونه و حتی رفت و بهش گفت اما حامد با اون خیلی بد رفتار کرد و گفت برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه (حامد نمیدونه که من فرهناز و میشناسم) اما جالب برای من اینه که من بدونه این که بدونم داداش دوستم که داماد حامد میشه رفت صاف کف دستش گذاشت که من دوستش دارم اما حامد اصلا ناراحت که نشد هیچ تازه دو روز بعدش دقیقا بعد از عاشورا اومد سراغم (جریان اینکه با ماشینش میاد در مغازه دوستم) حالا شما بگین من چی کار کنم ؟
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
منظورت از رفتار عجیب چیه؟؟؟؟؟
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
چی شد که یهو بهش علا قه مند شدی؟
گفتی 12 ساله که همسایه این ارتباطتون در چه حده ؟ رفتامد خانوادگی هم دارین
انقدرم عجول نباش دختر جون چقدر التهاب داری!
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام ، من آموزشگاه کامپیوتر درس میدم یه روز داشتم از آموزشگاه برمیگشتم که برم خونه اما تو راه دوستم زنگ زد و گفت که من کتاب زبانم و براش ببرم منم مجبور شدم برم مغازش ، حامد دم خونشون بود و داشت با دوستش حرف میزد تا منو دید دوباره خشکش زد من رفتم پیش دوستم کتاب و بهش دادم و برگشتم که تقریبا 10 دقیقه ای طول کشید موقع برگشتم من از در خونه حامد رد شدم اونجا نبود منم به خیال اینکه رفته به راهم ادامه دادم دیدیم یه نفر یکم جلوتر ایستاده و تو حالت اضطراب اینور و اونور و نگاه میکنه چون تاریک بود نشناختم کمی که جلوتر رفتم متوجه شدم که حامد تا منو دید از اون حالت اضطراب و این پا اون پا کردنش کم شد و درست بغل من شروع کرد به راه رفتن دم خونمون که رسیدم اونم ایستاد هی اینور اونور و نگاه میکرد اینگار یه چیزی میخواست بگه من رفتم خونه و در و بستم پیش خودم گفتم بزار در و باز کنم ببینم کجا رفت وقتی در و باز کردم دیدم به طرف خونشون رفت و در و بست . حالا شما بگید ...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
راستشو بخواهین نمیدونم چه جوری شد اما شد دیگه ، در ضمن فقط در حد سلام و علیک همین . راستشو بخواهین قبلا با پدر و مادرم سلام و علیک نمیکرد اما از مدتی که گفتم یه جوری شده با پدر و مادرم سلام و علیک میکنه ، با برادرم که همیشه سلام و علیک داشت الانم داره چون با هم تو یه مدرسه درس میخوندن حامد 1 سال از برادرم کوچکتره
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
ببخشید میشه بپرسم دامادشون که یعنی دوست داداش تو از کجا فهمید که تو دوستش داری؟ تو از کجا فهمیدی اون گفته؟ شاید یکی دیگه باشه
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام آذین جان ، اسم خواهرش سهیلا ، سهیلا یکی از دوستای صمیمیه منه البته 26 سالشه ولی خوب مثل یه خواهر میمونیم ، اون که میدونست من حامد و دوست دارم میخواست کمکم کنه از قضا بدون اینکه به من بگه به داداشش میگه داداششم بدون اینکه به اون بگه میره میزاره کف دست حامد ، خوب به هر حال اونا ما رو میشناسن پس اشتباه نمیگیره
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
در ضمن آذین خانم ایشون داداشه دوستمه نه دوست داداشم
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سحر عزیز سلام ،
راستش سحر عزیز نمیدونم چه چیزی باید بگم که یه کوچولو به دردت بخوره ، ولی چند تا نکته بهت میگم :
-اول از همه و مهمتر از همه صبر داشته باش
-دوم - اگه شناخته کافی ازش نداری برای خودت از حامد بت نساز
-سوم - ارزش خودتو نیار پایین ، یعنی تو پا جلو نذار
-چهارم - کاری نکن که فکر کنه ازش بدت میاد ، اگه پسره مغروری باشه و دوستت داشته باشه ، و فکر کنه که تو هیچ علاقه ای به این رابطه نداری ، ممکنه نیاد جلو
-پنجم - سر وسنگینی وقار و متانته خودتو حفظ کن
-شیشم - مطمئن شو پسره خوبیه بعد در موردش تصمیم بگیر
-هفتم - متاسفانه دیگه چیزی به ذهنم نمیاد
اگه سوالی داشتین با کمال میل دوست دارم بشنوم
موفق باشی دوسته عزیز
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام ممنون آقا محسن ، بابت همین سنگینیم بود که از دستش دادم و حالا جلو نمیاد چون اون اومد و من نرفتم ، حالا نمیدونم چی میخواست بهم بگه اما میخوام ازتون بپرسم به نظر شما اصلا منو دوست داره یا نه ؟ آیا دوباره میاد یا نه ؟
در ضمن خیلی ممنون از راهنماییتون آقا محسن
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
من نمیگم آدما نمیتونن تو این سن عاشق شن گفتم احساسات شما تو این سن باعث میشه زیادی رمانتیک شین!اما اصلاً این داستان شما عجیبه!آخه من تا حالا نشنیدم یه دختری عاشق یه پسره بشه چون پسره بهش زل میزنه!میشه توضیح بدین دقیقاً چقدر میشناسینش؟من قصدم اینه که شما یه تحلیلی از اوضاع خودتون با چشم باز بکنین.من خودم عاشق دختری شدم که تو دانشگاه زیادی باهام شوخی میکرد و زیادی باهام صمیمی شد.من فکر کردم وقتی میگه عزیزم خیلی دوست دارم تو بهترینی یعنی عاشقمه.بعداً که پا پیش گذاشتم گفت نه من تو رو برای دوستی میخواستم نه بیشتر!ببینین شما دارین در مورد چند تا نگاه حرف میزنین!من اگه میگم رو چند تا نگاه حساب نکنین واسه اینه که مثل من ضربه نخورین.هیچکدوم از دوستام باورشون نمیشد اون دختره به من بگه نه!در صورتی که پسری که طرف شماست حتی یه دوست دارم خشک و خالی بهت نگفته!اول مطمئن شو عاشقشی و عشقت حقیقیه؟رو این حساب نکن که اون عاشقته!ببین اگه اون عاشقت نباشه تو عاشقشی؟یا اینکه فقط میخوای یکی عاشقت باشه و این واست کافیه؟من میترسم مشکلت این باشه که دنبال یکی میگردی که عاشقته تا عاشقش شی.حالا هم که دیدی یکی بهت زل زده این فکرارو کردی!من میخوام کمکت کنم اگه اینارو میگم ناراحت نشو!اگه هم بخوای اصلاً دیگه نظر نمیدم اما ازت میخوام به سرنوشت من دچار نشی!
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سحر عزیز من حامدو نمیشناسم بتونم در موردش نظر بدم ، تازه اگرم میشناختمشم نمیتونستم نظری بدم
جوابه همه ی سوالاتو زمان میده - صبر - صبر - صبر -
بیخیال نباش ولی عجله هم نکن
در ضمن کی گفته تو از دستش دادی ؟!!!!!!!!!
اگه دوست داشته باشه مطمئن باش جلو میاد ، مطمئن باش
نگرانه هیچی نباش ، همه چیو بسپار به خدا ، سعی کن اشتباهی نکنی که پشیمون شی
چقدر میشناسیش؟
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
ممنون از شما آقا محسن و همچنین شما Joker عزیز به خاطر نظراتون
من ناراحت نمیشن اینا رو میگم که کمکم کنین دیگه پس نباید ناراحت بشم و دوست دارم بازم نظرتون و بهم بگین ولی خوب Joker عزیز فقط نگاه که نیست شما که کاراشو ندیدین ، در ضمن اگه نمیخواست پس چرا اومد من فقط به خاطر آبروم تو اون محل باهاش صحبت نکردم و الا شاید الان تقریبا همچی حل بود.
از شما هم ممنون آقا محسن منم به این نتیجه رسیدم که بهترین راه صبره زمان خودش همه چی رو بهم میفهمونه
اما چه کنم خوب تقصیر من که نیست دوستش دارم برای همین شاید صبرم کم شده آخه بهم حق بدین افسوس میخورم که اومد اما من ...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
در ضمن من خیلی میشناسمش چون به هر حال 12 سال یه جا بودیم و تقریبا دیگه همه چی اومده دستم تازه با برادرمم دوسته ، سهیلا هم خوب به هر حال فامیلشونه و همه چیز رو در موردش بهم گفته باورکنین از خودمم بیشتر میشناسمش
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
افسوس !!!!!
تو کاره درستو انجام دادی ، افسوس خوردن بی معنیه
منتظره خبرای بعدیت میمونیم
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
ممنون آقا محسن از این همه راهنمایی و همدردیتون امیدوارم همیشه موفق باشین .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام دوسته عزيز
من نميدونم شما چند سا لته اگر ميدنستم بهتر ميتونستم کمکت کنم اما ببين دوسته عزيز
رهنميه هايه بچها را خوندم نه اين درست نيست که علاقت اينجو ری بمونه اخرين راه اينه که با ش در ميا ن بزاری
اما قبلش تلاش کن شر ايتی لحاظ مکا نی و زما نی بجو د بياری تا بتونه فرست سهبت پيدا کنه
اگر نشد خودت بايد متره کنی باش نه اينجری حتماً از دست ميديش اين که مسخره است ايه علاقه که نميدونی
علاقه داره يا نه باز تکليف فرهنا زمشخس شد حالا هم اگر بايد کا ری کنه جهتش مشخس است در جهته جذبشه
ولی شما چی؟
بد اينکه دوستی گفت اول متمن بشی که پسر خوبيست
چطور بدون ارتباط ميتونی اين را بفهمی وسا شنا کردن اول با يد شير جه زد
آره دوسته عزيز اون شب هم حتماً ميخواسته با بگه ولی کمی سختش اين اگر همونجو ر باشه که ميگی
از رفتارش ملمه که دختر های زيادی تو زندگيش نبوده
اک فکر ميکنم تا اينجا بسه ولی بيد بش بگی که فکر ميکنی بش
سؤالی بود خوشحال ميشام کمکت کنم
اگر زمنی هم خواستی بش بگی با ايد بدونی چی بگی و چطوری
ضمناً از دوست داشتن فعلاً حرف نزن شما از اون خوشت اومده تا دوست داشتن راه زيادی داری
دوست داشتن در رويا که تخيل است
بای
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام ممنون از شما آقا صدرا در ضمن من 18 سال و نیممه
متشکرم که راهنماییم کردین .درضمن من هیچ وقت نگاهش نمیکردم و همیشه بی محلی میکردم اما از محرم دیگه این کار و نکردم تا متوجه بشه .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
صدرای عزیز سلام
صدرای عزیز شما گفتی :
(بد اينکه دوستی گفت اول متمن بشی که پسر خوبيست
چطور بدون ارتباط ميتونی اين را بفهمی وسا شنا کردن اول با يد شير جه زد)
صدرای عزیز منظوره من شناخته اولیه بود ،
چون آدم وقتی به کسی علاقه داره چشماشو روی خیلی از مسائله مهم میبنده
من هم با شما موافقم که : شناخته واقعی نسبت به اون شخص تنها با رابطه با اون پیدا میشه
ولی هر کس برای شروع هر رابطه ای باید یه سری ملاکها و یک شناخته اولیه از طرف داشته باشه
منظوره بنده این بود ، که دوستمون سحر ، چشم بسته عمل نکنن
خدانگهدارتون
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
آره دوست من علاقت را ابراز كن .
كي و كجا گفته كه اغاذ يك عشق با يد يک پسر با شه
فقط شيتنت هايه يک دختر 18 سله را باش قا تی کن خيلی وقته ديگه اينها خاطرت شيرين روزهايه آشنايتن ميشه
به نتيجه هم فکر نکن فقط کا ری را بکن که به نظرت درسته آنچه که با يد بشه ميشه پس شما با چا ر چوب
منطق و اخلاقيتی که داری برو جلو مهم نيست مرزه شما در روابط چيه مهم چون شخسيه ماله خودت است مهم اينه
که به خاطر اينکه فکر کنی عاشقی بريه عشق به خواهی پا تو فرا تر بزاری نه اون فدا کار ی نيست هما قت است خيلی زود هم از دستش ميدی
اما نکته ديگه تو با بو لو ق فقط 3 سا فا سله گرفتی هنوز قريزه با احساست در هم ميباشد
پس از ابتدا بگو ميخوام با اين پسر عشق را تجربه کنم دوست داشتن را تمرين کنم و ياد بگيرم و بهترين تصميم ها را ياد بگيرم که در طول عشق بازی بگيرم
يادت نره رنگين کما ن سهم کسی است که تا اخرين قتره با را ن انتظار ميکشد
از خيس شدن زير برن هم نترس چترت مرزی است که در روا بتت در نظر ميگيری با توجه به شناختی که از خونوا ده و جا مه داری
قر ار نيست ختم هر عشق وسل باشه پس انگنه کن که در اين جمه از سر تا پا قلت بدش اذيت نشی
خيلی جلو نرو
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سحر عزیز من همش میخوام برم ولی نمیشه :)
سحر عزیز به نظره من درست نیست تو پا جلو بذاری
نمیگم تو بکشی عقبا ، نه ، ولی ابرازه احساسات کردنه تو قبل از ابرازه احساسه حامدو درست نمیدونم
به حرفای من وتمامه دوستانی که نظر دادن فکر کن و هیچ کاریو با عجله و بدون فکر انجام نده[/color]
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام سحر جون
منم با نظر آقا محسن کاملا موافقم. یه وقتم به خاطر سنگینی شماست که به گفته خودتون هنوز دنبالتونه. اصلا عجله نکنید و شما پا پیش نذاریداااااا چون پسرا زیاد از دخترایی که بهشون اول ابراز علا قه کنن خوششون نمی یاد پس صبر کنید. موفق باشی عزیزم.
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
باتشکر از نظر شما آقا محسن و آقا صدرا و شما هوشیار عزیزم
راستشو بخواهین اگرم پا پیش گذاشتن من درست باشه من واقعا نمیتونم ، اصلا روم نمیشه و بیشتر ترجیح میدم اون پا جلو بزاره اما حرفه من اینه که اون این کار و کرد و من جلو نرفتم میترسم با اون خجالتی که داره دوباره جلو نیاد همین .
از همتون ممنونم امیدوارم همیشه موفق باشین
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
ماشاالله... دوستان انجمن رو سفید کردن...
خیلی خوبه...
فقط... ایشون وقتی از همون اوایل به شما طوردیگه نگاه میکردن و... تو اون سنی که بودن، (این صحبت رو فقط بر حسب تجربه عرض میکنم) تا حدود میشه حدس زد برا چی بوده...
پس شما رو اون نگاه ها و درجا موندنا حساب باز نکنید... تازه، من تا حد زیادی مطمئنم که خشک شدن ها و در جا موندنا بعد از دیدن یک دختر، طبیعی نیست و عمدا و برای متوجه کردن دختر و جلب توجهش هست، وگرنه آدم روز اینهمه آدم وحشتناک :227: (شوخی بود :46: :73: ).. وگرنه آدمی اونقدر ندیده نیست که با دیدن یک دختر خشکش بزنه و درجا ساکن شه... بر فرض هم ندیده باشه، باز هم رفتارش قابل قبول نیست، چون فرد ندیده، ممکنه نفر بعدی هم براش حکم پدال ترمز داشته باشه... این از این قسمت...
این مطلب رو عرض کنم که: به طور کل قبول دارم که دادن پیشنهاد از سمت پسر باشه بهتره بخاطر اینکه همچین مسائلی پیش نیاد... ولی وقتی هم پیش میاد، از روی نوع برخورد طرف مقابل، یعنی پسری که بهش مطلبی اظهار میشه، میشه فهمید خیلی چیزارو... "برو خدا روزیتو جای دیگه بده" خیلی واضحه، دید اون فرد رو تعریف میکنه(تنها منبع من، تعریف شما از صحبت های ایشونه)......
در ضمن، توی تاپیکی از شما خووندم که فرمودید تمایم رهکارهایی که بگید رو انجام دادید که فراموشش کنید... بفرمائید اونها رو، تا بقیه دوستان هم استفاده کنن...!!
بعد، هر 2ی شما در سنی هستید که اگه این آقا تصمیمی داشته باشن از اومدن سمتتون و این جلب توجه ها، باید مطرح کنن... ضمن اینکه این مطلب رو هم عرض کنم، اون حرفی که به اون دختر خانم زدن، در ذهن خودشون، برا شما هم تعریف شده، فقط اون دختر زودی کشف شدن، ولی شما هنوز کشف نشدید... پس نه نیاز دارید دنیا رو زیر و رو کنید برای فراموش کردنشون، نه نیاز به اقدام... یه کم به خودتون زمان بدید، چنین شخصی زودتر از اونچه فکر کنید، درونش رو ظاهر میکنه...
:72:
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام آقا مهرداد ممنون از نظرتون
ولی به خدا شما نمیشناسینش ، اینجوری در موردش قضاوت نکنین خیلیا امتحانش کردن ولی اون با هیچکس کاری نداره ، دیگه حتی برادرم و مادرم که از هیچ چیز خبر ندارن میگن این یه چیزیش میشه ، آخه فقط با من اینطوریه دیگه اینو کل این محلم فهمیدن چه برسه به من
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
در ضمن آقا مهرداد شما فرمودین که ایشون فرهناز و کشف کردن بهشون این جواب و دادن اما منو هنوز کشف نکردن والا همین جواب و میدن ، در صورتی که داداشه دوسته من همه چیز رو بهش گفته ، پس اون این و میدونه ، اما ناراحت که نشده هیچ ، تازه از اون موقع بدتر هم شده ، پس منو کشف کردن ، و یه جورایی میشه گفت بدشم نیومده ، اما این و بدونید که داداش دوست من بدون اطلاع من این و بهش گفتن یعنی من دوست نداشتم که بفهمه من دوستش دارم
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
بنده همیشه برای دوستانی که در این انجمن سوالی رو مطرح کردن آرزو حل اون رو داشتم، مخصوصا در چنین مسائلی، حل به سمت خیر...
عرض کردم، بنده تنها برداشتم صحبت های شماست... من میتونم بیام به دید مثبت به همه چی نگاه کنم، اونوقت چه کمکی به شما کردم؟ این نه یعنی الان دیده من منفیه!، نه. بلکه دوست دارم شما این مسائل رو لحاظ کنید... طلائی که پاکه.......... شمائید که در آخر تصمیم میگیرد... مباحثی که مطرح میکنم خدمتتون، دوست دارم طوری مطرح شه که موقع فکر راجع به اون شخص، در ذهنتون تداعی شه...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
من این و متوجه شدم ولی خوب چیزهایی رو که میبینم و گفتم ، آخه شما بگید کسی که از کسی بدش میاد این کارها رو میکنه اونم با کسی که میدونه خانوادش چه جورین ، باور کنین آقا مهرداد اون نمیتونه به چشم دیگه ای این کار ها رو بکنه چون شما شرایطش رو کامل نمیدونید دوست داشتم قشنگ میشناختینش اون موقع مطمئن باشید در موردش یه نظر دیگه ای داشتید به هر حال 12 ساله که من میشناسمش باور کنید اصلا جرات اذیت کردن نداره به همین خاطر میگم .
دوست دارم بازم راهنماییم کنین ، خیلی ازتون متشکرم .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
خیلی اصرار دارید مسائل رو حل شده بدونید... بله... پس با این شرایطی که شما میفرمائید، بهتر است منتظر بمونید ایشون پا پیش بزارند.... اینطوری هم بعدا بحثی نخواهد داشت و هم شما اون شان دخترانه خودتون رو حفظ کردید.. ایشون در سنی هستند که باید راحت تر از اونچه تعریف میکنید، بتونن به خواستهاشون، واکنش نشون بدن...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
من دیگه عقلم به جایی قد نمیده فقط از همه ی باتجربه های این تالار خواهش میکنم یه راه حلی رو به سحر پیشنهاد بدن که بعداً آسیب نبینه.
خدایی ناکرده چند سال با دلخوشیه اینکه یکی عاشقشه سر نکنه بعد طرف نیاد سراغش!خواهش میکنم از همه یه راه حلی بهش بدین که خودشو وابسته نکنه و تکلیفش سریع روشن شه و به کلام عامیانه سر کار نمونه.مگه پارمیس و fatima-v و چند تای دیگه رو ندیدین که تو همین سایت دارن میگن چند سال سر کار موندن!بعد به سحر هم میگین منتظر کسی بشینه که تا حالا حتی کوچکترین ابراز علاقه ای هم بهش نکرده!مگه ندیدین نوشته وقتی شایعه شده حامد رفته خواستگاری یکی دیگه داغون شده ؟اگه واقعاًاین اتفاق بعد از چند وقت دیگه که کاملاً وابسته ی حامد شد و واقعاً امر بهش مشتبه شد که عاشقشه این اتفاق بیفته چیکار میکنه؟یکم از جنبه ی منفی هم به قضیه نگاه کنین تو رو خدا نیمه ی خالی لیوانم ببینین! شماها دیگه خیلی خوشبینین.من خودم سنم کمه تجربه ندارم که کمک کنم خواهش میکنم اگه کسی میتونه یه راه حل منطقی بهش بده.دانه ی عزیز شما که خانوم با تجربه ای هستین کمکش کنین،از دیجیتالمن عزیز و بقیه ی دوستان با تجربه هم میخوام کمکش کنن من فکر میکنم این تاپیک داره به نتیجه ی غلط میرسه!خواهشن نذارین سر کار بمونه!
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام Joker عزیز ، از اینکه راهنماییم میکنین ممنونم
راستش من 1 سال و نیمه که یه خواستگار پر و پا قرص داره که شرایطش از همه نظر عالیه ، چه از نظر تحصیلات ، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر مادی و از همه مهم تر اینکه واقعا دوستم داره ، تقریبا 1 ماه پیش هم برای بار سوم اومد خواستگاریم ، اولا که من دوست ندارم تو این سن ازدواج کنم ، دوما اینکه هر کاری میکنم اصلا دوست ندارم بهش فکر کنم ، حتی وقتی مادرم بهشون گفت صبر کنین الان زوده قبول کردن ، ولی من چیکار کنم خوب دله دیگه من حامد و دوست دارم اصلا صرف نظر از اینکه اون منو دوست داشته باشه یا نه ، ولی من دوستش دارم ، خوب چیکار کنم ، شما بگید Joker عزیز ، همچنین بقیه دوستان ، ممنون میشم .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
یه راه حل به ذهنم رسید.به همون نابغه ای که رفته بهش گفته شما دوسش دارین بگین بره بهش بگه احمد اگه تو هم میخوایش دست دست نکن برو بهش بگو حیفه!(یعنی بره در غالب دوستی بهش اینو بگه)بگه سحر خواستگار داره اگه میخوای پا پیش بذاری سریعتر برو حداقل به خود سحر بگو که میخوایش تا لااقل بتونه رو حساب حرفت به خواستگارش بگه نه!وگرنه ممکنه تحت فشار خونوادش به خواستگارش جواب مثبت بده.البته نباید بگه منو سحر فرستاده!!!باید اینارو در غالب یه نظر دوستانه بین خودشون بگه.اگه بتونی این کارو جور کنی بهتره تا اینکه بشینی هیچ کاری نکنی.نمیدونم اگه این آقای نابغه میخواست همون دفعه ی اول میتونست به جای اینکه بگه فلانی دوستت داره بهش میگفت چرا به سحر زل میزنی،تابلوه دوسش داریو...از زیر زبونش میکشید.الانم میتونه این کارارو بکنه!اگه بتونی دوباره بفرستیش از زیر زبونش بکشه بیرون!بره بهش بگه و راهنماییش کنه شاید احمد اصلاً در این موارد بی تجربست نمیدونه باید چیکار کنه.یکی بره بهش بگه که اگه فلانی رو دوست داری پا پیش بذار اگه نه که این زل زدنا و ...واسه چیه؟البته امیدوارم اینبار این نابغه نره بگه سحر داره واست میمیره!:58:
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام
ممنون Joker عزیز ولی به قول شما این نابغست ، ولی راه حلتون خیلی مناسب بود ممنونم ، این کار و میکنم ، خیلی خیلی خیلی ... ممنون .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
وقتی آدمی بخواد یک مسئله خاص رو در یک پریود زمانی کم حل کنه، مطمئنا خیلی از مسائل رو نادیده میگیره...
خانم سحر، شما باور کنید مسئله خیلی ساده تر از اینهاس که فکر میکنید... نمیخواستم پست ارسال کنم، چون احساس کردم شما بیشتر تائید رو دوست دارید تا راه حل درست...، ولی دوست ندارم خدای ناکرده بعدا مشکلی براتون بوجود بیاد و اینجا بیارید و افسوس بخورم...
عرض کردم خدمتت خانم سحر، مسئله خیلی سادس..
1. شما به ایشون علاقه دارید...
2. فکر میکنید این علاقه در ایشون هم هست...
3. ایشون خواستن بیان سمتتون، ولی فکر میکنید رفتاری داشتید که نیومدن و ممکنه نیان..
4. ایشون 24 سالشون هست.. پس در شرایط سنی نیستن که شما بخواید باعث جنبش ایشون بشید...
5. با توجه به رفتاری که با اون دختر خانم داشتن، صلاح اینه که شما بیشتر از اونچهع اون پسر به ایشون گفته، خودتون رو روو نکنید..، چون اینکار ممکنه ناخواسته بعدا باعث مسائلی بشه...
اینهمه واضحات دارید شما، پس فکر و وقت خودتون رو خواهشا درگیر نکنید...
ایشون خواهان باشن، مطمئناً پا پیش میزارن، چه اصراری دارید که شما جنبشی رو آغاز کنید در ایشون یا حتی خودتون؟
بنده اون پیشنهاد رو که از اون پسر بخواید انجام بدن اون کار رو، تائید نمیکنم...
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام آقا مهرداد ممنون از راهنماییتون
در ضمن ایشون 22 سالشونه ، من اینجا نگفتم راه حلی بهم بدین که من بهش بگم ، اگرم بتونم بهش بگم ، نمیگم چون دوست ندارم پس فردا تا یه چیزی شد بگه تو منو خواستی نه من ، اگر منو دوست داشته باشه دوباره میاد . ممنونم از شما آقا مهرداد .
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
سلام سارا
به نظر من هیچ ارتباطی باهاش برقرار نکن اگر واقعا تو رو دوست داره و میخواهد تورو باید بیاد خواستگاری
درست تصمیم بگیر و با احساساتت زندگیت و نابود نکن
-
RE: خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Sahar H
سلام آقا مهرداد ممنون از راهنماییتون
در ضمن ایشون 22 سالشونه ، من اینجا نگفتم راه حلی بهم بدین که من بهش بگم ، اگرم بتونم بهش بگم ، نمیگم چون دوست ندارم پس فردا تا یه چیزی شد بگه تو منو خواستی نه من ، اگر منو دوست داشته باشه دوباره میاد . ممنونم از شما آقا مهرداد .
:104::104::104: