-
وابستگی همسرم به خانواده اش
با سلام و خسته نباشید.من 23 سال دارم .یک سال و نیم هست ازدواج کردم همسرم یک سال از من بزرگتر است من لیسانس دارم و دیپلمه هست.مشکل ما اینه که او خیلی بچه ننه است یعنی هر چی این مادر پدر بگن وحی منزل است و بی چون و چرا درست است.شغل ازاد دارد ونزدیک خونه پدرش و همیشه با اونهاست.خانوادگی مغرور هستند و همه رو مشخره میکنن.در صورتی که خودشان از لحاظ رتبه اجتماعی و شغلی در هیچ حدی نیستند.از طرفی همسر من با وجود ابراز محبت شدید خانوادهام هیچ محبتی به انها ندارد._مثلا همین اخیرا ما رو بردن مشهد به خرج پدرم)اما هیچ علاقهای ندارد.از طرف دیگر من یک جاری دارم که مادر شوهرم فرق بسیار شدیدی بین من و او میگذارد برایش هدایای بسیار میخرد و محبت زیادی هم از لحاظ عاطفی میکند و وقتی من با شوهرم مسءله رو در میان گذاشتم که چرا مادر شما اینقدر فرق میگذارد گفت:من میدونم فرق میذاره خیلی وقته بهت گفتم.چی کار میتونی بکنی؟شما به من بگید چه کار کنم؟ در بر خور با این خانواده بی منطق چه کنم؟ممنون
-
RE: مشکل من
سلام ترگل
معمولا همون چیزهایی که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر می رسد، در صورت روش ارتباطی صحیح در مورد آنها ، می توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبدیل کنید. مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام می گذارد و به اونها زیاد اهمیت می دهد و از آنها حرف شنوی دارد. این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند. باید به این سئوال جواب دهی، خانواده او کدام نیاز همسرتان را خوب جواب می دهند.
- نیاز به احترام؟!
- نیاز به تائید؟!
- نیاز به پیشرفت؟!
-نیاز به مهر و محبت؟!
- نیاز به تفریح؟!
- نیاز به اظهار نظر؟!
- نیاز به آزادی و مدیریت؟!
- نیاز به ارضاء حس مسئولیت پذیری
و خیلی نیاز های دیگر. به این معنا که شما نیز می توانید فردی که چنین حرف شنوی از خانواده و محبت به آنها دارد را مدیریت کنید.
یک احتمال که می تواند وجود داشته باشد، این است که شما به نظر منطقی می رسید، و احتمالا دانش و آگاهی بیشتری نسبت به او دارید، به راه حل ها بیشتر واقفید، مدیریت خوبی را برزندگی داریدو ....، همه اینها در ظاهر حسن هستند، اما می توانند در زندگی زناشویی مخرب باشند. آنها هنگام که شما با بکارگیری این توانایی ها از همسرتان بالاتر می روید. یعنی از همسری به بالاسری می رسید. او احتمالا در کنار شما نقش کمرنگی را برای خود حس می کند، و ممکن است وارونه نشان دهد. یعنی سعی کند به نوعی شما و خانواده اتان را کوچک کند. شما گفتید که حتی خانواده آنها نیز از نظر فرهنگ پائین تر است، پس این هم مزید علت می شود که وی این احساس کوچکی و ضعیفی را بیشتر داشته باشد و ناخودآگاه دست به اقدامهای تخریبی بزند.
یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی. چرا که بحثهای منطقی برای او پیام تحقیر دارد و او عاجز از شنیدن حرف حقیقی شماست. یعنی هر وقت که حرف صحیح و عقلانی می زنید او می شنود اینکه شما به او می گوئید:« مسئله ساده ای که حل آن اینقدر برای من آسان است ، تو احمق نمی تونی حلش کنی»
نکته دیگر اینکه به نظر میرسد شما برچسب و لقب هایی را به شوهرتان نسبت داده اید که دیگر قادر نیستید با شخصیت حقیقی وی ارتباط بگیرید. و معمولا با این لقب ها ( یعنی ماسکهایی که به روی صورت او گذاشته اید ) ارتباط می گیرید و این کار شما را مشکل می کند. لقب هایی چون بچه ننه ، مغرور و ....، موجب می شود که همه رفتار و گفتار همسرتان را از پشت این عینک ببینید. لذا نمی توانید واقع بین باشید.
شما باید ذره بینی بردارید و کوچکترین نقاط مثبت همسرتان را بیابید. و آنها را در ذهن خود نگهدارید و هر وقت چنین رفتار و گفتار مثبت را می بینید آن را برجسته کنید و بازخورد مثبت به او بدهید. البته زمان عنصر بسیار ضروری برای تغییر است و تدریج و آهستگی تغییر را فراموش نکنید. به خودتان زمان بدهید البته در این زمان باید پله پله روش شما با او برخورد کند تا به زودی در یابید که چگونه با تغییراتی که در روش خود ایجاد کرده اید موجب تغییرات او شده اید.
در مورد جاری و ...، زیاد حساسیت نشان نده، انرژی خود را در قالب احساسات مثبت روی همسرت سرمایه گذاری کن.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
با سلام
من دختری 25 ساله هستم که 3 سالی است که ازدواج کرده ام.
من عاشق یک زندگی گرم شاد و صمیمی هستم اما شوهرم انسان فوق العاده مغرور و بدبین و خودخواهی است که بیشتر به دنبال علاقه مندی های خود است. بیشترین زمان در منزل را صرف کار با کامپیوتر یا تلویزیون میکند.من بارها از او خواسته ام که وقتی در منزل است سعی کند زندگی را شاد کند و بیشتر وقت را با هم بگذرانیم اما اصلا گوش نمیکند شبها تا دیر وقت پای کامپیوتر یا تلویزیون است.
من با گریه و دعوا و قهر و خواهش و التماس از او خواسته ام که این کارها را نکند اما او وقتی من حرف میزنم سکوت مطلق میکند و اگر هم خیلی خسته شود به من حرفهای بد میزند و خودش گریه میکند.
رابطه او با خانواده خودش واقعا خوب است. پدر و مادرش را می پرستد و اگر کاری از او بخواهند در جا انجام میدهد. اما اگر من همان کار را بخواهم اخم میکند و انجام نمیدهد.
مادرش زن بدبین و گنده گویی است. از همه بد میگوید و به هیچ کس اعتماد ندارد. شوهر من هم خیلی از اخلاقیات مادرش را گرفته با اینکه با خانواده خودش اینقدر خوب است دشمن خونی خانواده من است و همیشه به آنها اخم میکند و چون میداند من از اخم کردن متنفرم همیشه این کار را انجام میدهد.با اینکه خانواده من واقعا به او احتراممیگذارند.
من چون زندگیم را خیلی دوست دارم هر چه قدر هم که او تقصیر کار باشد باز هم من جلو میروم و با او آشتی میکنم اما همیشه میگوید کارت را میکنی بعدهم معذرت میخواهی. با اینکه من واقعا در آن کار هیچ تقصیری نداشتم و بد بینی های او باعث چنین طرز فکرهایی شده.
من قبل از ازدواج دختر مستقل با اعتماد به نفس بالا بودم اما اینقدر به من امر و نهی کرد و از من ایراد گرفت که تبدیل شده ام به یک دختر بدبختی که همیشه دلواپس است.
کار هر شب من مخفیانه گریه کردن است درد دلم را به هیچ کس نمیتوانم بگویم. چند بار به پدر و مادرش گفتم اما بدجوری من را سر جایم نشاندند و فقط طرف پسرشان را گرفتند با اینکه پدر و مادر من همیشه طرف او هستند . من واقعا به آخر خط رسیده ام تو را به خدا یک راهی جلوی پای من قرار دهید.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام ماهان 1360
یکم: ورود شما را به تالار همدری خیر مقدم می گویم. شما من و سایر دوستان را در این سایت همراز ،همراه و همدرد خودتون وهمسر عزیزتون بدانید.
دوم: امیدوارم اگر پاسخ مرا در بالای این صفحه به ترگل خوانده اید، یکبار دیگر برگردید و با دقت و با دید اینکه چگونه آنرا عملی کنید، مطالعه فرمائید. بعضی از بندهای پاسخ کاملا در مورد شما هم صدق می کند. به عنوان مثال شما هم از برچسب و لقب دادن به همسرتان استفاده می کنید. مثل اینکه گفته اید:«شوهرم انسان فوق العاده مغرور و بدبین و خودخواهی است که بیشتر به دنبال علاقه مندی های خود است»
از طرف دیگر صغرا کبراهای به ظاهر منطقی شما به نظر واقع بینانه نمی رسد مثل اینکه گفته اید :«دشمن خونی خانواده من است و همیشه به آنها اخم میکند و چون میداند من از اخم کردن متنفرم همیشه این کار را انجام می دهد».
نکته ای که می تواند برای شما کارگشاء باشد اینست که با توجه به شغل و سختی کارهمسرت( که اشاره نکرده اید)، ممکن است فرسودگی ، یکنواختی و کسالت شغلی او موجب این شود که خانواده را به عنوان آرامش بخش، تنوع بخش و بستر امن جهت استراحت انتخاب کند، اما در خانه( که البته این نقطه قوت همسرت هست، که در خانه دنبال تنوع و لذت می گردد نه در بیرون)، او دچار یک خطا شده است. و سهل ترین روش ها را به زعم خود پیش گرفته است. به زبان دیگر در رقابت بین شما، و سایر دلمشغولی ها، ظاهرا شما در ایجاد کشش ها و تنوع ها بازنده بوده اید.
پیشنهاد من اینست به جای اینکه خود را منفعل ومفعول صرف در نظر بگیرد و منتظر باشد تا او به عنوان فاعل تغییری ایجاد کند( مانند اینکه گفته ای: بارها از او خواسته ام که وقتی در منزل است سعی کند زندگی را شاد کند و بیشتر وقت را با هم بگذرانیم اما اصلا گوش نمیکند شبها تا دیر وقت پای کامپیوتر یا تلویزیون است. من با گریه و دعوا و قهر و خواهش و التماس از او خواسته ام که این کارها را نکند). بهتر است خود مسئولیت تغییر را بپذیرید و کارهایی را انجام دهید، که او منفعلانه دنبال شما باشد. من اینجا با خودسانسوری و بسته می گویم که شما در صورت استفاده از ظرفیت های زنانه خود می توانید هزاران هزار روشهای جذب را برای همسر تنوع خواه، و سرگرمی طلب خود فراهم کنید. بعضی این مهارتها در جذابیت های جنسی و جسمی شما نهفته است، بعضی در روش رفتاری شما نهتفه است. عشوه و پیش کشیدنها و پس کشیدنها، تغییر الگوهای عادتی خود( مثل اینکه حداکثر انرژی را روی پخت و پز و تمیزی منزل احتمالا می گذارید) بهتر است این الگوها تغییر کند. می بینم که با اینترنت کار می کنید و مهارت کافی دارید. بهتر است سایتهای جذاب و پرباری بیابید و بعضی وقتها با او همراهی کنید. یا جکی ، خاطره ای ، حرف نغزی، مطلب علمی یا ....، را بیاموزید و در هنگام تعریف و ... با او ارتباطهای جدیدی را برقرار کنید. از سایر زیبایی های خود استفاده کنید، طرز بیان، نحوه حرکت، سبک فکر کردن( بسیار مهم هست. بعضی نحوه فکر کردنها موجب سنگینی خاصی در رفتار فرد می شود. تحرک او کم می شود و به عکس تند و تیز بودن و شاداب بودن (مثل رقص، شوخی های پر انژی ، سربه سر گذاشتن و ....) ، ممکن است با ایجاد تغییر در مهر ورزی در شما هیجان جدیدی را در وی ایجاد کند. اگر او معمولا در روابط پیش قدم می شده، حالا شما این روش را با پیش قدم شدن خود تغییر بده، او همیشه یک نوع سبک زناشویی برقرار می کرده، حالا شما به این سبکها تنوع ببخش، اگر به هنگام بحث از طرف همسرت، شما مانند یک خانم با وقار با فروتنی جواب می دادی حالا با سبک احساسی و طنازی صرفا او را ببوس و بگو هرچی تو بگی؟!.... فراموش مکن مهارتهای احساسی همراه با مهارتهای ارتباطی می تواند کلید راهگشایی در ایجاد یک ارتباط غنی و دوست داشتنی بین شما و همسرتان فراهم آورد.
استفاده از لباسها، مخصوصا لباس خواب، میزان آرایش، و تنوع هایی که در نحوه نگرش و فکر خود ایجاد می کنید، باعث می شود همسرت همواره در ارتباط با تو احساس مثبتی داشته باشد.
اگر به هر حال در یک مدت 3 تا 6 ماه با تغییرات شگرف و تحسین برانگیز خود موجب شدی او در رویه خود تغییر ایجاد کند، شاید وجود یک فرزند در بهبود این امر تسریع ایجاد کند. اگر فرزند نیز دارید باید بدانی که نیاز هست توجه خود را علاوه بر فرزند به او نیز معطوف داری. تا فاصله عاطفی بین شما ایجاد نشود.
مطلب آخر که در پاسخ من به ترگل نیز آمده است و مهم هست. بحث نیازهای همسرت هست. اگر همسر شما توسط خانواده اش جلب می شود، این بسیار اهمیت دارد. چه کشش هایی از طرف خانواده وجود دارد که شما فاقد آن هستید. و خانواده اش چه نیازهایی را از او برآورده می سازند...
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام دوستان خوبم : ترگل وماهان
اقاي سنگ تراشان خيلي خيلي قشنگ و عالي راهنمايي كردند لطفا سرسري و بي توجه نگذريد اگر بتوانيد نوشته ها و توصيه هاي ايشان را پيرينت بگيريد و هرروز چند بار بخوانيد خيلي نكات ظريفي را اشاره كردند .ادم يك وقت مشكلش را مطرح مكند چون با گفتن، احساس راحتي مي كندولي گاهي به پاسخ و توصيه اي كه ديگران مي كنند بي توجهي مي كندو بي تفاوت ازكنارش مي گذرد . به عنوان خواهرتان از شما مي خواهم خوب به جوابهاي اقاي مدير توجه كنيد.نكاتي كه ممكن اگر به ان اهميت داده شود و به كار گرفته شود از ،ازهم پاشيدن يك خانواده جلوگيري كند. يا يك خانه سردو بي روح را به يك كانون گرم وصميمي تبديل كند. به همين راحتي .فقط بايد همت كرد .ازهمين الان .فردا ديره .اي كاش قبل ازاين كه كار از كار بگذرد ...........
خانمهاي شوهردوست :شما كه انها را اينقدر دوست داريد و نگران از دست دادنشان. لطفاتوصيه هاي ايمني را جدي بگيريد.
متشكرم.التماس دعا دارم ازتون.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام به همگی .
جواب آقای سنگ تراشان به ترگل خیلی آموزنده بود ، من که کلی حال کردم . چون اگه یکی یه همچین رفتاری رو با من بکنه زود میگم به "جهنم که تحویلم نمی گیره " و بعدش هم دیگه برام حساسیتی ایجاد نمیکنه !!! ولی این روش من پاک کردن صورت مسئله ست در حالی که پست آقای سنگ تراشان جواب دادن به این مشکله .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام ترگل و ماهان عزیز
باتشکر از راهنمایی های جالب و بسیار مفید آقای دکتر سنگ تراشان ادامه سخنان آقای سنگ تراشان باید اضافه کنم که اقایون از همسرهایی که خیلی در منزل براشون مادر باشن خوششون نمی یاد به نظرمن یک زن در منزل کنار همسرش باید بیشتر یه بچه باشه خودش رو لوس کنه گاهی اوقان از کلماتی استفاده کنه که شوهرش بهش بخنده و دوباره به صورت کلک های زنانه مثلا ناراحت بشه و شوهرش رو برای امدن طرف خودش تحریک کنه (( البته باید ببخشید و لی خوب می گم مثلا وقتی شوهرتون نشسته داره فیلم می بینه برو روی پاش بشین و با اون شروع کن از فیلم تعریف کردن یا هیجان دادن به فیلم گاهی اوقات بگو اه چرا اینجور شد همسر شما احساس می کنه شما چقد ربا اون همفکر هستید به نظر من اقایون اینجور برخورد هارو خیلی دوست دارند )) .اما در بیرون از منزل باید یه شخصیت کاملا محکم باشه حتی در برابر خانواده همسرت معمولا خانواده همسر به عروسهایی که کمی پر تر هستند و از نظر صحبت منطقی تر و محکم تر صحبت می کنند رو به عنوان عروس عاقل می دونند و بیشتر احترام می کنند تا کسی رو که معمولی صحبت می کنه یا خیلی چیزها رو سر سری میگیره سعی کن در برابر خانواده همسرت خودتون رو آدم منظمی جلوه بدید لازم نیست همه کاری در منزل خانواده همسرتون انجام بدید سعی کنید کارهای خاص رو انجام بدید . اگر مادر شوهرتون ادم عجولیه سعی کن زود تر کارت رو شروع کنی که زود تمام بشه که از حوصله دار بودن شما خسته نشه همانطور که شوهرت رو جذب خودت می کنی باید خانواده شوهرت رو هم به سمت خودت جذب کنی وله در مرحله اول همسرتون مهم هستند ( هرکسی رو د رحد ارزش و شخصیتش احترام کنید و رفتار کنید بعضی افراد جنبه زیاد محبت دیدن رو ندارند و ممکن این محبت زیادی به ضرر شما تمام بشه ) البته این مورد در رابطه با همسر صدق نمی کنه .
امیدوارم که موفق باشید .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
با سلام
من زنی هستم 26 ساله که تنها 10 ماه است که عروسی کردم . در این مدت همسرم دو با ر مرا از خانه بیرون کرده است . الان هم بیرونم کرده و 2هفته است که سراغی از من نگرفته است . ما با هم همکار هستیم . اختلاف ما بر سر همین وابستگی به خانواده است . او حاضر است توی دهن من بزنه اما به خاطر حرف اشتباه خواهرش هیچ چیزی به او نگوید . حالا من چکار کنم . اگه دیگه سراغم نیاد ؟ من خیلی دوستش دارم خیلی و دلم براش تنگ شده . می ترسم دیگه منو نخواد و ولم کند . چه کار کنم ؟ تا کی صبر کنم ؟ همیشه به من می گفت من خیلی دوستت دارم و نمی توانم ازت دور باشم . دلم برات تنگ می شه اما الان 2 هفته است که محلم نذاشته حتی در اداره هم ...
کمکم کنید
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت جان خوش آمدی امیدوارم که بچه های این تالار بتونند مشکل شما رو هم باراهنمایی های جالبشون حل کنند .
موفق باشی
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
ممنون
من واقعاً نیاز به کمک دارم . نمی دانید چقدر فکرم مشغول این موضوع شده تا جایی که اصلا سر کار حواسم نیست . تمام فکرم همسرمه . یعنی منو فراموش کرده و دیگه نمی خواد با هم باشیم ؟ یعنی ممکنه همه چیز به همین راحتی تموم بشه ؟ می گم شاید خانواده اش بهش می گن کاری بهش نداشته باش . نمی دونم . آخه ما با هم دعوای سختی داشتیم به خانواده همدیگه ناسزا گفتیم . هر وقت با هم دعوا کردیم بهم گفته برو خونه بابات . من هم گفتم باشه می رم از خدامه اونجا ارامش دارم . از دست تو هم راحت می شم . من ÷در و مادرم را نمی ذارم تو رو بگیرم .
ولی با همه این حرفها اون خیلی ÷سر خوبیه . خیلی با محبت فقط خیلی طرف خانواده اش را می گیره حتی به خاطر زن عمو و .... با من دعوا می کنه و حاضر نیست ب÷ذیره که اونها اشتباه حرف زدند یا عمل کردند . اصلا حرفهای منو قبول نداره و می گه تو غیر طبیعی هستی . برای عروسی من گفتم برای لباس عروس خودمون بریم گفت نه مامانم گفته یا من یا خواهرت باید باشند . گفتم خرید عقد خودمون بریم گفت نه مامانم گفته من حسرت دارم . حتی گل ماشین عروس و دسته گل عروس را با خواهرش رفت انتخاب کرد و فرداش گفت ما رفتیم انتخاب کردیم . برای این موضوع کلی دعوا کردیم اما هرگز ن÷ذیرفت که اشتباه کرده و گفت همه همینطوری هستند و تو غیر طبیعی هستی . همه با مامان می رن خرید و لباس عروس و .... .
البته در کنار همه اینها خوب من هم اشتباهاتی داشتم . اما من فقط می خواستم بگه بابا تو راست می گی قبول دارم اینها اشتباه است اما خوب بزار هر طور مامانم می گه عمل کنیم . همین برای من کافی بود که بدونه حق من ضایع شده . من در چیزهاایی که خواسته هام بوده برآورده نشده .مگه من چند بار عروس می شم .؟
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
امروز من چندين بار چك كردم تا شايد كسي به من جوابي بدهد اما همه مثل همسرم منو تنها گذاشتند .
خيلي از نظر روحي در شرايط بدي هستم . من همسرم را مي خوام . دوست دارم از ابتدا شروع كنم . اما اون منو ول كرده . يعني برميگرده ؟
خسته شدم خسته .تا كي بايد صبر كنم . دلم حسرت اون روزهاي خوش رو مي خورد .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
با تشکر از گرد آفرید عزیز که خبر این پست را به من داد، متاسفانه تعدد سئوالات بعضی وقتها مانع از دیدن سریع بعضی سئوالات میشه. همچنین با تشکر از صداقت که در پست بعدی خود توضیحات کاملتری دادند.
لطفا مراجع گرامی، پست 2 و 4 که جزء فونداسیون و اساس حل چنین مشکلاتی هست را با دقت و با دید کاربردی مطالعه کن. و چند نکته اختصاصی هم در ذیل می آورم.
تجربه نشانه داده است که آقایون ( یا حتی خانمها) که زیاد به والدین خود احترام می گذارند، احساسات نشان می دهند و ازآنها حرف شنوی دارند. کسانی هستند که در صورت روابط صحیح با آنها به عنوان همسر می توانیم از این خصلت های مثبت آنها در درون خانواده خود نیز بهره بجوئیم. آقایی که احترام مادرش را زیاد می گیرد و مهر مادری را یک شبه دور نریخته یعنی مسئولیت پذیر ، مهربان و قابل اعتماد است. اگر چه عدم مدیریت این حس و تداخل با روابط زناشویی ، ایجاد مشکل کرده است. لذا برای اینکه این انبوه انرژی مثبت که مانند سیل ویرانگر شده است ، منجر به سازندگی شود و انرژی آن مهار شود نیاز دارد که ما با ظرافت آنها را هدایت کنیم و از آن بهره بگیریم.
در این مواقع:
به هیچ وجه نباید نقش قاضی، یا اجرا کننده حکم را به شوهر بدهیم. مخصوصا آقایون به هیچ وجه نمی توانند بین دو احساس کشش ( مادر و همسر)، به راحتی حکم یا قضاوت کنند چرا که اسیر احساس این دو هستند و همانطور که می دانید احساس دشمن حکم و قضاوت صحیح هست.
حتی اگر قضاوت صحیحی داشته باشند نمی توانند آنرا عنوان کرده یا براساس آن تغییر رویه ای بدهند.
لذا توصیه می شود مخصوصا در اول زندگی یه کمی هزینه کنیم. چه چیز را؟ زمان را . نخواهید با یک حکم منطقی و یا یک انتقاد و یک نظر، ظرف چند ماه یکباره همسرتون را هدایت کنید. بلکه تاثیر پذیری شوهر شما نسبت به رفتار شما بسیار بسیار بیشتر نسبت به خواسته هایی هست که زبان ، التماس، دستور، تهدید، انتقاد ، طعنه ، تحقیر، زرنگی یا ... عنوان می کنید.
برای موفقیت در این کار ابتدا باید در کنار همسرتان قرار بگیرید نه روبروی او . وقتی به صورت انتقادی و برای تغییر همسرتان جلو می روید و در مقابل او قرار می گیرد او در لاک دفاعی رفته و شروع به دفاع از اعمال خود می کند. ( حالا چه منطقی چه غیر منطقی). برای اینکه این اتفاق نیفتد باید هزینه در کنار قرار گرفتن او را ، برای مدت کوتاهی در این زمینه تحمل کنید. یعنی اینکه او فردی هست که به مادرش و نظراتش احترام می گذارد از نظر شما مثبت ارزیابی شود. و او احساس کند که تو هم در جبهه او هستی ( که همین طور هم هست). او باید به این باور برسد که شما به عنوان همسر دوست ، یار و یاورش هستی و هیچ گونه دشمنی با خانواده اش را نداری.( و این مسئله را نباید به زبان بگویی با پذیرش اعمال مثبتش نسبت به خانواده اش باید برای او روشن کن.) قبول دارم این کار سختی هست. اما معمولا رابطه رنج و لذت ، رابطه ای شناخته شده است. شما برای اینکه یک پرشک متخصص بشوید قبول می کنید چه شبها نخوابید و مطالعه کنید. شما برای اینکه بیماری را پشت سر بگذارید تحمل دارو، سوزن و جراحی را می کنید. پس چرا نباید برای مسائل روانی این میزان رنج را پذیرفت. غمها و شادی ها هم همین رابطه را دارند یعنی غم زمینه ساز شادی هست. شادی ها هم می توانند غمها را باردار باشند.
نکته ای بگویم. گاهی همانطور که شاید خودتان به آن رسیده باشید. بعضی خواسته های احساسی ( اگر چه حق) می تواند یک زندگی با همه احساسهای خوبش را از ما بگیرد.
- تمام این مطالب به این معنا نیست که آقای شما بی مشکل است ، یا درست عمل می کند. بلکه به این معنا هست که در برابر یک فرد مشکل دار ( که همسرتان هست) بهترین شیوه چیست.
اگر او را واجد صفات مثبت زیادی می دانید ، شاید بد نباشد یک وصله ای به ارتباطتون بزنی و پا جلو بگذاری و بدون اینکه عملش را تائید کنی یا معذرت بخواهی به او چنین بگویی.
« نمی خواهم بگویم تو یا من اشتباه می کنیم. فقط می گویم که هنوزم دوستت دارم و علیرغم مسائل پیش آمده دلم خیلی برات تنگ شده ، کاش می تونستم ببینمت، من به سهم شما و اشتباه شما کاری ندارم، اما دوست دارم سهم خودم را در مشکلات ایجاد شده که آنها را بررسی کردم حل کنم. از جمله اینکه به خانواده ات ناسزا گفتم ، تو هم اگر اشتباه کردی خودت مسئولش هستی و دوست ندارم ، همه خوبیهات را نادیده بگیرم»
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
ممنون از جواب شما
اما من هرگز نمي توانم پا جلو بگذارم . چون اون مرا از خانه بيرون كرده و گفت اگه ژاتو اينجا بذاري شهيدت مي كنم . و كلي فحش هاي ديگه بهم داده . اگه من اين كار را بكنم بعد از گذشت 2 هفته نشون مي ده كه من خسته شدم و اون اين عمل را باز هم تكرار خواهد كرد كه منو بيرون كنه . چون مطمئنه كه من برمي گردم . ببينيد ما ماجراهاي زيادي داشتيم . شايد شما نپسنديد كه در اينجا مطرح بشه ولي من مي گم بايد گفته بشه كه شايد تجربه اي براي ديگران باشه .
يك روز منزل پدرش ما با هم بحثمون شد . اون درباره مادر من با بي احترامي صحبت كرد و من گفتم درست صحبت كن ،همين . هردومون چهره در هم به خود گرفتيم . اون پاشد رفت داخل اتاق . مامان و خواهرش هم به دنبالش رفتند و شروع كردند به پچ پچ كردن . من ناراحت شدم و رفتم طبقه بالا .شوهرم با عجله لباسهاشو پوشيد و اومد بالا گفت من دارم مي رم مي آيي ؟ گفتم نه . (آخه مي خواستم ناراحتي پيش نياد و تموم بشه . اما اون به حرف من توجه نكرد و رفت . ) خواهرش اومد سراغ من و شروع كرد به دادو بيداد و موهاشو كشيدن . مي زد توي سرش و مي گفت با داداش من چيكار كردي و....( آخه شوهرم مي خواست هرروز بره خونه باباش و من مخالفت كرده بودم و اونها مي دانستند و مسايل ديگه . هر چي بين ما پيش مي اومد مي رفت براي مامانش تعريف مي كرد . هيچي بين ما نمي موند . دعواهامون همه را به اونها مي گفت ) باباش هم پشت سرش اومد و شروع كرد فحش دادن به من و پدرو مادر من . هيچي برام نذاشت . همه فحش هاي عالم را به من داد . ( روباه ،بي شخصيت ،بي شعور ،پدرسگ و....) زنگ زدم به شوهرم .گفتم بابات هرچي از دهنش دراومد به من گفت . مامانش گوشي را گرفت و گفت مامان بابات كمي ناراحت شد و تندي كرد ( سعي مي كرد كه نفهمه چه حرفهايي باباش يه من زده و قضيه را مخفي كنه ) شوهرم سريع اومد دوباره باباش اومد و شروع به دادوبيداد كردن كرد اما اين بار جلوي شوهرم بهم فحش نداد . خواهرش يك چيزي مي گفت باباش برادرش و ... و شوهرمن فقط گوش مي كرد و با اونها همراهي مي كرد . از بديهاي من مي گفت و اونها را شارژ مي كرد . خواهرش مي گفت داداش بايد تكليفت را روشن كني و.... باباش در را قفل كرد و براي نماز رفت مسجد .به پاي شوهرم افتادم و گفتم بيا دست منو بگير بريم خونه مان نذار خانواده من چيزي بفهمند اگه بفهمند طلاقمو مي گيرند . (آخه مي خواستند زنگ بزنند كه بابا و مامان من بيان اونجا تكليف روشن كنند .) به پاش افتادم و التماس كردم . اما محل نذاشت چون باباش اينطور نمي خواست . مثل ابر بهار اشك مي ريختم و التماس مي كردم . تا اينكه باباش اومد و گفت چه مي كنيد . گفتم مي رم خونه بابام . گفت به سلامت ما جونور نمي خواهيم . خواهرش گفت الحمدلله كه مي ري از دستت راحت مي شيم همه اينها يك كلام شوهر من حرف نمي زد و اونها هر چي مي خواستند مي گفتند . باباش به شوهرم گفت مي بريش خونه خودتون اونجا زنگ مي زني بيان ببرنش .مامانت هم مي ياد تنها نباشي . خلاصه ما سه تا اومديم خونهمان . شوهرم گفت بيا همه چي را تمام كنيم فراموش كنيم بريم سر خونه زندگيمون . گفتم نه . حالا ديگه نه .( حالا كه باباش نبود ياد زندگيمون افتاد ) خلاصه بعد از تلفن زدن به خواهرم و اومدنش و صحبت كردن ( خواهرم اومد خانه ما توي اين فاصله شوهر من زنگ زد به باباش كه پاشو بيا خواهرش مي ياد اينجا تو هم باش . باباش هم اومد و شروع كرد به بدوبيراه گفتن محترمانه تر . خواهر من هم هيچي نمي گفت .هر چي حرف مي زد با شوهر من باباش جواب مي داد . مي گفت اگه شخصيت پيدا كرد ما مي خواهيمش . شوهر من مي خواست با من زندگي بكنه اون حرف نمي زد باباش ...) خلاصه من اون شب كوتاه اومدم و به زندگيم ادامه دادم . اما هيچ وقت شوهر من نپذيرفت كه خواهرش و باباش بامن بد كردند . هرگز نپذيرفت
ديديد هيچ حمايتي از من نكرد . هيچ . حتي نمي گفت زندگيشو مي خواد . اجازه مي داد باباش براش تصميم بگيره . شما چه قضاوتي مي كنيد ؟
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
شما فكر مي كنيد با تمام محبتهايي كه به هم داشتيم .اون به اين راحتي از من مي گذره ؟ ما خيلي همديگر را دوست داشتيم ( من هنوز دارم ) به نظر من 2 هفته زمان زياديه . اون ديگه سراغ من نمي ياد و يكروز مي ياد كه مي گه بريم دادگاه .
مي دونيد هر چه دوري بيشتر باشه مهر و محبت ها از دل مي ره و من فكر مي كنم اون به اين مرحله رسيده . هرچي زمان بيشتري بگذره اون ديگه محبتي نسبت به من احساس نمي كنه و مهر من از دلش بيرون مي ره
نمي دونم چي بگم . اما من زندگيمو دوست دارم و مي خوامش .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت عزیز :
خواهر گلم . من تورا به ارامش دعوت می کنم .الان به هیچ چیز بیشتر از ارامش نیاز نداری
بنانیست اتفاقی بیفته .چرا به این قضیه این طوری نگاه نمی کنی که گاهی وقتا هم لازمه جای خالی تورو حس کنه .یا توحس کنی .البته برای یه مدت کوتاه نه زیاد . پس نگران نباش و خونسردی خودتو حفظ کن.
ارامشت را حفظ کن وتوصیه های مدیرمحترممان را که خیلی قشنگ گفتند با دقت و تعمق کامل بخوان خصوصا قسمت اخر خیلی قشنگ می تونی دوباره با شوهر عزیزت ارتباط بگیری .« نمی خواهم بگویم تو یا من اشتباه می کنیم. فقط می گویم که هنوزم دوستت دارم و علیرغم مسائل پیش آمده دلم خیلی برات تنگ شده ، کاش می تونستم ببینمت، من به سهم شما و اشتباه شما کاری ندارم، اما دوست دارم سهم خودم را در مشکلات ایجاد شده که آنها را بررسی کردم حل کنم. از جمله اینکه به خانواده ات ناسزا گفتم ، تو هم اگر اشتباه کردی خودت مسئولش هستی و دوست ندارم ، همه خوبیهات را نادیده بگیرم»دقت کن:« کلمه دوستت دارم معجزه می کنه »من مطمئنم شوهرت هم حتما دلش برای تو یه ذره شده اما همش تقصیر این غرور لعنتی هستش که نمی ذاره ....
من مطمئنم تو و شوهرت روزهای خوش زیادی رو کنار هم خواهید گذراند . وازاین روزهای کمی سخت ،تجربه پس انداز می کنید . پس ترسی به دلت راه نده . با ارامش و خونسردی کامل بهترین راه را پیدا کن.حتما با شوهرت ارتباط بگیر . (غرور و فردا چه کار می کنه و ال وبل و بذار کنار)
همانطور که مدیر گفتند بدون عذر خواهی و پیدا کردن مقصر با او ارتباط برقرار کن.دوباره تاکید می کنم «کلمه دوستت دارم»معجزه می کنه. با بند بند وجودم برات ارزوی ارامش و شادکامی می کنم .منتظر خبرهای خوبت هستم.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام:
یه توصیه عزیزم تو و شوهرت یکی هستید نه ؟ پس خانواده اون خانواده تو هم هست .
اگر یه روزی خدایی نکرده پدر خوتو عصبانی بشند و یه حرفی حالا سر جوش به شما بزنند به شوهرت یا کس دیگه ای می گی ؟.یا اگر دلگیر هم شدی بعد از یکی دو روز کاملا فراموش نمی کنی ؟. خوب خانم خوبم پدر شوهر هم مثل پدرت .حداقل بخاطر شوهر دسته گلت و قشنگی زندگیت که فقط ده ماه از اون میگذره و خیلی پایه ها و اساس ها رو باید تو همین سالها بچینی کمی صبورتر باش.وبعدا در ارتباط و برخوردها بیشتر دقت کن . ببین خواسته ها و انتظارات اونها و شوهرت ازت چیه .با بدو بیراه گفتن به خانواده های هم ،هیچ چیزی نه، عوض می شه. نه، بهتر. فقط کدورت و دلخوری .سعی کن به اونها بیشتر نزدیک بشی و بشناسی شون .کم کم برای ارتبا ط برقرار کردن طوری که هم اونها راضی باشند هم حتما خودت راههای خوبی رو پیدا می کنی .البته باصرف وقت و حوصله.
موفق باشی.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
امروز اومدم شرکت صبح کلاس داشتیم .دیدم رفته لباس خریده هم بلوز و هم شلوار و این در حالیه که اون بسیار لباس نو داره و همیشه می گفت من حالاحالاها لباس نمی خرم . سرکلاس انقدر بگو و بخند کرد که نگو . همش هم می گفت بچه ها لباسم قشنگه
اون اصلا دلش برام تنگ نشده . اصلا
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
می خواد با این کارهاش منو زجر بده اون وقت من چطور برم جلو
به نظر دیگه همه چی تموم شده من اصلا غرور ندارم و به خاطر غرور نیست که جلو نمی رم . امروز انقدر توی شرکت گریه کردم که حالم بد شده
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
ما آدمها برای اینکه در زندگی مشکلاتمان را حل کنیم، با شرایط سازگار شویم( نه سازش کنیم) و رشد کنیم نیاز است که عقل و احساس خود را در تعادل با هم نگه داریم و فرمان زندگی را به عقل دهیم و هرگز احساس خود را نکشیم. شما در بیشتر مواردی که عنوان کرده اید اختیار خود را به احساس خود داده اید( شوهر محترمتان هم هم)، در مسائل مهم زندگی از جمله این مورد شما، نیاز است که نقش بیشتری به منطق خود بدهیم تا احساستمان. انسانها بسیار پیچیده هستند( بنده به عنوان یک روانشناس اینو به شما می گویم) ، این سادگی است که شما با دیدن یک لباس و خنده یک نفر به آنچه در قلب او می گذرد واقف شوید. ( انسانها را باید جدا از این ظاهر ها، حرفها و ... شناخت، که این مقوله مفصلی است که من اینجا صرفنظر می کنم).
همانطور که ستاره هم اشاره کرده است. و همانطور که خودت هم علاقمندی خود را به همسرت عنوان کرده ای، همه مسائل برای شکستن غرور فراهم است. اما مهمتر از این وصله کردن ارتباط اینست که شما نیاز است مهارتهای ارتباطی خود را توسعه دهید.
همانطور مهارت رعایت مرزهای زندگی.
توضیح اضافه نمی دهم و شما را مجددا ارجاع می دهم به پاسخهای قبلی اگربا دقت بخوانید و عملی کنید نتیجه خواهید گرفت.
اگر شما به اینجا رسیدید چون اینطوری فکر و احساس می کنید. و اینگونه عمل کردید. فکر و احساس خود را متعادل کنید و به منطق خود نقش بیشتری دهید و راهی دگر را انتخاب کنید که من و دوستانم پیشنهاد می کنیم تا به نتیجه دیگری برسید. البته پس از این وصله حتما باید پیگیر ارتقاء روش ارتباطی خودتون باشید( شاید این مهمتر از ارتباط مجدد شما باشد).
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
من از ستاره و مدير محترم بسيار ممنون و متشكرم.
خيلي دوست دارم درباره اشتباهات من صحبت كنيد . كجاي كارم ايراد داره؟ چرا مي گويد ارتباط من مشكل داره؟ دوست دارم بدونم تا مشكل را حل كنم . به نظر شما همسر من كجاي كارش ايراد داره ؟ آيا هيچ مشكلي متوجه او نيست ؟ من حمايت اون را فقط خواستم .همين . خواسته زياديه ؟خواستم در برابر ديگران كه به من توهين مي يكنند حمايتم كنه. من فكر مي كنم لازم باشه كه اون ماجرايي كه برايتان تعريف كردم مجدد بخوانيد . اون حاضر نبود جلوي پدرش بگه بيا بريم سر زندگيمون. از خانه كه اومديم بيرون در دوري باباش اين حرف را مي زنه . خوب بود اونجا كه باباش و خواهرش به من بد مي گن بگه من زندگيمو مي خوام و دست منو بگيره بياد بيرون . چرا جرأت نكرد اين كارو بكنه ؟چرا شما اين چيزها رو نمي بينيد ؟ چرا بي توجهي اون به من را نمي بينيد ؟ مردي كه نتونه جلوي باباش و خواهرش از زنش دفاع كنه به نظر شما قابل اعتماده ؟
من تقريباً اتفاقات زندگيم را به ترتيب نوشتم . البته مهمترين آنها را . دوست دارم اين نوشته ها را برايتان بفرستم و مطالعه كنيد و تجزيه و تحليل . به خدا دوست دارم اگه اشتباه فكر مي كنم خودم را درست كنم . شايد اگه كسي بتونه اين نوشته ها را بررسي كنه اين مشكلات حل بشه .
از همه شما ممنونم .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام:
امروز اومدم شرکت صبح کلاس داشتیم .دیدم رفته لباس خریده هم بلوز و هم شلوار و این در حالیه که اون بسیار لباس نو داره و همیشه می گفت من حالاحالاها لباس نمی خرم . سرکلاس انقدر بگو و بخند کرد که نگو . همش هم می گفت بچه ها لباسم قشنگه
اون اصلا دلش برام تنگ نشده . اصلا
صداقت جان راجع مطلب بالا که نوشتی . مدیر پاسخ خوب و کاملی دادند یه چند لحظه ای اروم بگیر و از خودت بیا بیرون برو تو وجود همسرت . حالا که توی این موقعیت قرار گرفتی ایا واقعا اون رو راحت و راضی حس می کنی ؟؟؟؟
وابستگی همسرت به خونوادش زیاد هم بد نیست . یعنی جزء صفت بد و نا پسند نیست .خدا راشکر کن که معتاد نیست .رفیق بازو.........نیست . خانم خانما این مسیله با کمی صبر و حوصله کم کم حل می شه کمی زمان و فضا بده . تو که نمی خواهی اونو از خونوادش جدا کنی اما نا غافل با فشاری که از ناحیه تو و خونوادش حس می کنه این فکررو می کنه که تومی خواهی اونو از اصلش و خونوادش جدا کنی یا حتی خونوادش این تصوررو بکنند . پس یه راه حل اینه که از همین ابتدای زندگی این اعتمادبه همسرت و خونوادش رو بدی که تو هم جزی از اونایی . اون وقت خواهی دید که اگر تو اون فشارها را کم کنی و خونواده شوهرت را این طوری قبول کنی کم کم اونا بهت اعتماد می کنند و شوهرت پس ازکسب اطمینان که کسی نمی خواد اونو جدا کنه حتی حمایتت هم می کنه. و واقعیات رو می بینه. نمی زاره هیچ حقی از تو گرفته بشه. درصورتی که تو اونو و شرایط کنونی اونو درک کنی . بدونی که اون با این خونواده بزرگ شده .هیچ وقت تو ازش نخواه که بخاطر تو رودروی خانوادش قرار بگیره . حالا اگر پشت سر پدرش ازتو خواسته که بمانی . درکش کن اون بیچاره فعلا گیره . به نظر من اگه به اون فرصت می دادی و کنارش می موندی و تاییدش می کردی بعدا که پدرش در شرایط بهتری قرار می گرفت از تو حمایت می کرد . چه طور انتظار داری وقتی تنهاش گذاشتی وقتی یه خونوادش بدو بیراه گفتی وقتی تاییدش نکردی وقتی اعتماد و اطمینانش را جلب نکردی . از بچه هم بچه تر نشه و به دنبال هرچه بیشتر تایید از خونوادش نره . پس هرچه زودتر ارتبا ط بگیر.
یه مطلب کلی وجود داره( نه درمورد خاص تو ) که«که با زرنگی و مهارت داغ جروبحث را به دل اطرافیانتان بگذارید»پس تا می توانی باید بهانه ها را ازسرراه برداری.
(می خواد با این کارهاش منو زجر بده اون وقت من چطور برم جلو.)
ایا فکر نمی کنی شوهرت می خواد توجه تورو به خودش جلب کنه و از خداشه که یه جوری این قضیه فیصله پیدا کنه؟چرا خلع سلاحش نمی کنی؟یه جا خوندم اگه با کسی می خواهی مقابله کنی بهترین راه اینه که ازهمان راه خودش خلع سلاحس کنی . من فکر می کنم اگراون می خواسته (البته با حدس و گمان من) که توجه تورو به خودش جلب کنه و از طرفی سر غرور مردونشم وایسه و سینه شو سپر کنه و بگه تو نمی تونی با رفتن منو تنیه کنی واوضاع من خیلی هم بد نیست و....تو هم که در مقابل سلاح اون پرچم تسلیم (گریه )رو بالا بردی نمی دونم.شاید برای توجه همسرت
. حالا تو توی خونه ناراحت و دلشکسته و منتظر دلجویی و اون کنار تلفن منتظر که پس چی شد این پرچم سفید . مگه اون تسلم نشده بودو.....
بهتر نبود از همان روش خودش با مهارت و هوشیاری با کمی چاشنی مهربانی خلع سلاحش می کردی .با همان بگو و بخند ها و باصطلاح شادابی .می گفتی چقدر این لباس بهت میاد . خوشحالم برای اینکه یکبار دیگه می خواستی توجه منو جلب کنی و به من ابراز علاقه کنی رفتی خودتو به زحمت انداختی و لباس به این قشنگی خریدی . من که تورا بسندیدم و پسندیده بودم و صحبت های قشنگ مدیر که قبلا راهنمایی کرده بودندرا پیش میکشیدی . بعد هم باکمی گذشت و حالا... یه ناهار خوب و دلچسب را حالا یا دررستوران یا در منزل میل می کردی و چشمای نازتو اینقدر اذیت نمی کردی اون بیچاره که فکر می کرد ه فاتح شده و....را چشم انتظار نمی گذاشتی.
اقای مدیر محترم اگر باین نظری که دادم ایراد و خرده ای می بینید خوشحال می شوم راهنمایی کنید.
******************
«مرد زمانی به زنش خدمت می کند که از او تشکر شود.»«جان گری»
************
چرا اختلاف ایجاد می شه؟
برخی روانشناسان عوامل اصلی ایجاد درگیری بین افراد را به سه گروه تقسیم می کنند:
1- اختلاف برسر رفتارهای خاص : تو هیچ وقت پاهایت رانمی شویی ،روز تولدم برایم چیزی نخریدی ،بازم دیر کردی.
2- اختلاف برسر اصول و نقش ها: باید دراین مورد ازمن حمایت کنی.
3- 3- اختلاف بر سر خلق و خوی شخص:تو تنبل و بی ملاحظه ای. توادم ولخرجی هستی.
زوج های خوشبخت چه می کنند؟
زوج های خوشبخت یک تفاوت اساسی با بقیه دارند: انها رفتار همسرشان را مثبت تلقی می کنند!طرز تلقی ما ازرفتار ازاردهنده طرف مقابل – یا حتی رفتار مثبت او- تاثیر بسیاری برچگونگی حل و فصل اختلافات دارد.مثلا تصور کنید اقای خانه فرا موش کرده درراه بازگشت به خانه نان بخرد .اکر این زوج جزء گروه خ0وشبخت باشند همسر او این اتفاق راکم اهمیت تلقی می کند که به علت شرایط خاصی روی داده است ،مثلا اوبا خود می گوید که حتما ذهن همسرم به چیز دیگری مشغول بوده و فراموش کرده نان بخرداما در مورد زوج دیگر ممکن است این مساله به این سادگی برطرف نشود. یعنی خانم خانه این کار همسرش را به عنوان جنبه منفی ،بسیار جدی تر ی از شخصیت اوتلقی کند مثلا این که او شخصی بی وجدان ، خودخواه ،بی ملاحظه و تنبلی است.به همین صورت رفتارهای مثبت مثل هدیهدادن یا نوازش کردن نیز ممکن است به شکلی منفی تعبیر شود(حتما ازمن چیزی می خواهد!)و یا با دید مثبتی نگریسته شود(او خیلی با احساس است). در واقع زوج های نا راضی معمولا دیدی کاملا منفی نسبت به رفتار همسرشان دارند حتی وقتی رفتار او طوری است که معمولا انرا می پسندند (مثلا وقتی ازانها تعریف می کنند)و تعجبی هم نداردکه این نوع نگرش باعث وخامت اوضاع و نا رضایتی هرچه بیشتر درانها می شود .درمقابل زوج های راضی دید مثبتی نسبت به رفتار همسر خود دارند حتی وقتی به طور معمول چنین رفتاری را نمی پسندندو این مسئله باعث بهبود رابطه و رضایت هرچه بیشتر انها می شود.
زوج های ناراضی هررفتار ناپسند همسرشان را :
از خصوصیات شخصی او می دانند (درونی)
طولانی مدت می دانند(پایدار)
رفتاری می دانند که درزمینه های دیگر رابطه نیز وجود خواهد داشت( کلی)
و رفتار پسندیده همسرشان از دید انها :
وابسته به شرایط است(بیرونی)
جزءرفتار معمول و همیشگی اونیست.(نا پایدار)
فقط در همان مورد خاص وجود دارد(جزیی)
این درحالی است که زوج های راضی واکنشی کاملا برعکس دارند یعنی زوج های راضی
هررفتار نا پسند همسرشان را:
وابسته به شرایط می دانند (بیرونی)
جز رفتار معمول و همیشگی اونمی دانند (نا پایدار)
رفتاری می دانند که درزمینه های دیگررابطه وجود نخواهد داشت(جزیی)
و رفتار پسندیده همسرشان ازدید انها:
از خصوصیات شخصی اوست(درونی)
تکرار پذیر است(پایدار)
و احتمال دارد دردیگر موارد روی دهد(کلی)
فرض کنیم خانم خانه ظرف ها را نشسته است. این رفتار ناپسند ازدید یک زوج ناراضی به این صورت توصیف می شود . او به من توجه ندارد (درونی)دراین مدت این سومین بار است که کارش را انجام نمی دهد(کلی).اما یک زوج راضی می گوید حتما مشغله اش زیاد است (بیرونی)بیشتر وقتها کارش را به موقع انجام می دهد((نا پایدار)وظایف دیگرش را هم خوب انجام می دهد(جزیی)
در مورد رفتار پسندیده :
تصور کنید اقای خانه یک جعبه شکلات برای همسرش خریده است زوج ناراضی می گوید :
حتما مادرش به او گفته بخر(بیرونی)این اولین و اخرین بارش خواهد بود(نا پایدار)می خواسته چاپلوسی بکند تابا دوستانش تا دیروقت بیرون بماند(جزیی)اما نظر زوج راضی:
خیلی سخاوتمند است(درونی)همیشه هدیه های غیر منتظره به من می دهد(پایدار)مثل دفعه پیش که یک شام رمانتیک تهیه دیده بود (کلی)
این بررسی نشان می دهد که هنگام حل اختلافات،نه تنها باید نحوه نگرش خود را به شرایط موجود و رفتار طرف مقابل را اصلاح کنیم بلکه باید بدانیم ایا این نوع نگرش درحال تخریب رابطه است ویا به بهبود ر ان می انجامد.با شناخت نحوه برداشت خود واصلاح ان درواقع می تئانیم به بهبود رابطه ،صممیمت ورضایت هر چه بیشتر خودکمک کنیم.
اختلاف مثبت
افراد وجود اختلافات را جنبه ای منفی از روابط بین همسران می دانند اماباید دانست که اختلافات می توانند
نقش مثبت و سازنده ای داشته باشند درصورتی که فرصت شفاف سازی تفاوتها و گفتوگو درمورد نقش های هریک از طرفین دریک رابطه را فراهم اورندزوج هایی که همان سالهای اول و مراحل ابتدایی رابطه این مسایل جدال انگیز را حل و فصل کرده و پشت سر می گذارند درمراحل بعدی کمتر دچار مشکلات و درگیری های جدی خواهند شد.پس اگر صحبت درمورد اختلافات و اقدام برای حل و فصل انها هرچه زودتر انجام شود احتمال این که کار به جاهای باریک بکشد کمتر می شود تنها کاری که باید کرد این است که از وجود اختلافات وبیان انها نهراسیم انها را بپذیریم وبعد راه حلی برای کنار امدن با انها پیدا کنیم. به طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب. (منبع:interpersonal relationships)
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
تشکر می کنم ستاره جان
اما این ماجرا که برایتان تعریف کردم برای الان نیست . بلکه برای اسفند سال گذشته است . و من گذشت کردم و برگشتم سر خونه و زندگی . الان دوباره بر سر چیزهای بی ارزش ا هم دعوا کردیم .پس من تنهایش نگذاشتم .
لطفا از این تئوری ها بیاییم بیرون و کمی منطقی تر و اجرایی تر ببینیم .
نمی دونم شاید من در این شرایط درست فکر نمی کنم . هر چه فکر می کنم می بینم که نمی تونم برم جلو . چون اون مرا بیرون کرد و گفت شهیدت می کنم . اگه برم فکر میکنه همیشه می تونه اینگونه رفتار کنه و مرابندازه بیرون بعدش هم من از سر دوستی خسته می شم و دوباره بر میگردم .
درست نمی گم ؟
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت جان
با راهنمایی های خوب و ارزشمند جناب آقای دکتر سنگ تراشان و ستاره جون شما نباید دیگه برخورد یا رفتاری داشته باشید که همسرتون شما رو از خونه بیرون کنه سعی کن با همسرت به نحوی برخورد داشته باشی که هیج وقت دیگه این کارو نکنه به خاطر اینکه به قول مادرا ( روتون به هم باز می شه ) و زندگی دیگه معنی نداره این کار برای همسرت عادت می شه و این اصلا خوب نیست . و شما با درایت کامل و استفاده از راهنمایی دیگران سعی کن جلوی خیلی از این کارها رو بگیری حتی اگر نیاز باشه دیگه می تونی نری سر کار و بهش بگی فقط به خاطر اینکه هر وقت تو از سر کار می یایی من توی خونه باشم . استفاده کردن از کلماتی که همسرت رو شارژ می کنه هیچ ضرری نداره مطمئن باش معجزه می کنه یادت نره ( مردها بچه هایی هستند که فقط سیبیل دارند ) لطفا این قسمت رو آقایون نخونند . خیلی راحت می تونی با کمی استفاده از لغات جالب وجذاب شگفتی بیافرینی . ****** از آقایون پوزش می طلبم ******* خودت پا پیش بزار با توکل به خدا انشاء اله که موفق می شی .
امید به خدا
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت ،
احساس می کنم شرایطی که الان تو درش قرار گرفتی اونقدر سخته و اونقدر خاص و مهم که هیچکس حتی ما که بهمون اعتماد کردی و ازدرد دلت برامون نوشتی ، جز اینکه از بیرون به نوشته های تو نگاه کنیم و برحسب شرایط و دیدگاه خودمون وضع تو رو تحلیل کنیم کار دیگه ای از دستمون بر نمی یاد و شاید اصلا نتونیم اون طوری که تو می خوای درکت کنیم .
اما می خوام بدونی هیچ کدوم از ما قصد نصیحت کردن نداریم و نمی خوایم با اجبار تورو به سمتی ببریم که از نظر تو نشدنیه . بلکه می خواهیم باهات همراهی کنیم و بهت کمک کنیم که بهترین تصمیم رو بگیری.
چیزی که واقعیت داره و نمی شه انکارش کرد اینه که هرکدوم از ما گاهی دانسته یا ندانسته ، آگاهانه یا ناگاهانه در شرایط بحرانی زندگیمون تصمیماتی می گیریم و دست به اقدامات و رفتارهایی می زنیم که ناچاریم بعدها تبعاتش رو بپذیریم .
اما این به این معنی نیست که اونقدر بترسیم و اونقدر احتیاط کنیم که قدرت تصمیم گیری رو از دست بدیم و یا از هر ریسکی خودداری کنیم .
از اون گذشته ، باید ببینیم رفتاری که از قبل داشتیم تا حالا چه تاثیری بر زندگیمون داشته ؟ و اگه حالا ادامه اش بدیم چه نفعی ازش خواهیم برد ؟
مثلا باید دید اگر صداقت آدم مغروریه که زیر بار هیچ حرف زوری نمی ره و به خاطر اون حاضرشده حتی گاهی زندگیشو که خیلی دوستش داره به خطر بندازه و از این لحاظ که اجازه نمیده هیچ حرف تحقیر آمیزی بدون جواب بمونه حتی ممکنه گاهی احساس غرور و آرامش هم کرده باشه ، در حال حاضر از زندگیش راضیه ؟؟
و آیا رضایت خاطر و آرامشی که گاهی به صورت مقطعی بهش احساس رضایت و خوشنودی داده اونقدر با ارزش و کافی هست که باز بخواد بهش اصرار کنه و به کارش بگیره ؟؟...
صداقت عزیزم . درسته ما گاهی اشتباه می کنیم ولی اشتباه تر از اون اینه که روی اشتباهمون باقی بمونیم .
معلومه که حفظ شخصیت و عزت نفس بالاترین چیزیه که برای آدم مهمه و قطعا هیچ کسی دوست نداره مورد تحقیر ، سوءاستفاده و توهین قرار بگیره . اما اگر جایی
خرابکاری کردی و کاری کردی که منجر شده به ایجاد یه همچین وضعیتی ، چاره ای نیست جز اینکه دوباره ترمیم کنی یا حتی از نو بسازی .
ساختن کار خیلی سختیه . مخصوصا اینکه شالوده رو بد چیده باشی . یا ...
باید از نو یه کارگاه جدید رو تجهیز کنی. طرح و برنامه جدید داشته باشی ، با تمام قوا بالا سر کارگرا بمونی و شب و روز مواظب باشی تا کسی دست از پا خطا نکنه .
فکر کن زندگی تو و روابطی که الان با همسرت داری ، ساختمانی هست که ممکنه از پی مشکل داشته باشه یا ضد زلزله نباشه ، یا ... و... . باید چیکارش کنی ؟
خواهر خوبم .
ما هیچ کاری نمی تونیم برات بکنیم جز اینکه حرف بزنیم و فقط امیدوار باشیم که حرفهامونو با دقت بخونی و به بهترین شیوه از این شرایط ناگوار و داغون کننده عبور کنی . ولی نباید فراموش کنی که این زندگی توست و هیچ کسی قدرت تو ، انگیزه ی تو ، احساس تو و ابتکار عمل تو رو برای تغییر شرایط این زندگی نداره .
کسی چه می دونه ؟ شاید یکمی پایین اومدن از موضع امروز ، دریچه ای باشه برای یک منظره ی قشنگ تر.
هرچند نباید از یاد ببری که حفظ یه منظره خوب و تماشایی در گرو توجه و رسیدگی همیشگیه .
اینایی که گفتم هیچ کدوم به این معنی نیست که تو یا اون مقصرین و یا اینکه تو برای حفظ زندگیت تلاش نکردی و یا اینکه همیشه تو باید کوتاه بیای .
از اون گذشته شاید هم برداشت من از گفته هات اشتباه بوده .
اما هرچی باشه باز هم ما هیچ کدوم در زندگی تو نیستیم و قطعا میزان فداکاریها و گذشتهایی که کردی رو نمی دونیم. اما فکر می کنم اینا نمی تونه تاثیری در اصل موضوع بکنه و باز هم این تویی که باید تصمیم بگیری ....
برات آرزوی موفقیت می کنم .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام :
طاهره جان با همه حرفهای قشنگت موافقم مخصوصابا«خواهر خوبم .
ما هیچ کاری نمی تونیم برات بکنیم جز اینکه حرف بزنیم و فقط امیدوار باشیم که حرفهامونو با دقت بخونی و به بهترین شیوه از این شرایط ناگوار و داغون کننده عبور کنی . ولی نباید فراموش کنی که این زندگی توست و هیچ کسی قدرت تو ، انگیزه ی تو ، احساس تو و ابتکار عمل تو رو برای تغییر شرایط این زندگی نداره . »
صداقت جان برات ارزوی خوشبختی و رضایت دارم
طاهره عزیز ایمیلت رانگاه کردی من منتظر جوابم.لطفا
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
از لطف و توجه همه شما بسیار ممنونم . از اینکه جایی بود حرفهامو بزنم و خالی بشم خیلی خوشحالم چون در روحیه ام اثر خوبی داشت .
من از همه شما که بهم پاسخ دادید بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم .
توکل برخدا .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام بهاره جان گفته بودی : (مردها بچه های سبیل دار هستند)
یه چیزم من بگم .ولی تورو خدا به اقایون بر نخوره چون این را یه مرد گفته .
یه این جملات دقت کنید : همسرم مثل پسر بچه کوچکی است که به دنبال بازیچه می گردد او عین بچه ها دوست دارد جلب توجه کندو.....
تابه حال به رفتار پسر بچه ها دقت کرده اید ؟
به محض اینکه می گوییم عجب پسر قدرتمندی !تو چه قدر شجاعی،فورا سینه را جلو می دهد و مقتدرانه با غرور خوشایندی به شما نگاه می کند و می کوشد سایر توانایی هایش رانیز به شما نشان دهد وتا جایی که ممکن است این حالت را حفظ کند ،درست مثل ما مردها !
خیلی ازما مردها هم پسر بچه هایی هستیم که کت و شلوار بزرگ ترها را پوشیده ایم و چند مسئولیت رابه عهده گرفته ایم اما درهر شغل و مقام ومنصبی که باشیم هنوز مثل دوران کودکی به توجه نیاز داریم .حالا وقتی همسرمان به مامی گوید که تکیه گاه او هستیم احساس غرور می کنیم واقعا تکیه گاه اوباشیم.
خانم ها :پسر بچه ها دوست دارند درمقابل دیگران به انها احترام بگذارند جلوی دیگران به انها بگویید که پسر خوب ،لایق ،مهربان و شجاعی هستند.
ما پسر بچه ها ی بزرگ هم دوست داریم که درمقابل دیگران مورد احترام شما باشیم دوست داریم که شخصیت و غرورمان را حفظ کنید دوست نداریم که مقابل دیگران به ما امر و نهی کنید یاماراتحقیر کنید.باورنمی کنید اما ما پسر بچه ها ی بزرگ باهمین جملات شارژ می شویم ،قدرتمندمی شویم و اوج می گیریم. باور کنید ما مردهاهم قدر خوبی وصفای شما را می دانیم با این که پسر بچه هستیم اما متوجه می شویم که لطف و خوبی شما و دل دریایی تان چه قدر وسیع است ماهم سعی می کنیم همراه و هم دل شما باشیم ماهم سعی می کنیم تبدیل به مردی شویم که واقعا قدرتمند فمهربان و تکیه گاه است .
«پس باییم تبدیل به زن ومرد دریا دلی شویم که عکس لبخند مان رادر زلال دل یکدیگر تماشا می کنیم و لذت می بریم»
صداقت جان عذر می خوام که از بحث خارج شدیم.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
صداقت جان سلام
امید وارم از حرفهای من ناراحت نشده باشی امیدوارم بتونی مشکلت رو حل کنی و به انچه که دوست داری برسی .
امید به خدا ***
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
من همه حرفهاي شمارا قبول دارم . ولي اينها براي زماني است كه چنين شرايطي پيش نمي آمد . ببينيد اون اگه الان ناراحته و زنش را دوست داره ديگه چرا غرور؟ اصلاً معنا داره ؟ به خدا من اصلا نمي خوام به خاطر غرور جلو نرم فقط به خاطر اينكه از عواقبش مي ترسم . يعني زندگي ما انقدر ارزش نداشته كه بياد بگه همه چي را تموم كنيم ؟
اي كاش يك كسي بود و بهش مي گفت تو بايد بري دنبال زنت . من مي شناسمش اگه يك نفر باشه كه باهاش حرف بزنه بهتر تصميم مي گيره . دفعه قبل هم خواهرم بود و باهاش حرف زد و تحريك مي كرد . البته نه به معناي بد اينكه مي گفت زندگيتون را به اين راحتي خراب نكنيد و مي گفت كه من دلم براش تنگ شده و ... در نتيجه خودش اومد . اما حالا كسي نيست باهاش صحبت كنه . به خواهرم گفتم گفت توهرگز صلاح نيست بري جلو ، من هم همينطور . پدرومادر من هم ناراحتند و منتظرن كه خودش بياد . حالا من موندم تنها . خودم هم موافق جلو رفتن نيستم والا از نظر من امشب يك sms مي زنم و همه چي تموم اما...
به خدا از انتظار خسته شدم . هر صداي تلفن هر صداي ماشين و هر ... فكر مي كنم كه اومده . انتظار خيلي بده .
اصلا باورم نمي شه كه الان 17 روزه راحت بدون من تحمل كرده . اصلا . فكر مي كردم نهايت يك هفته دوام بياره . اما زهي خيال باطل .
ازش بعيد نيست بره با مشاور صحبت كنه و من نگرانم كه مشاور بهش گفته باشه فعلا كاري نكن . يعني فكر مي كنم اينطوري شده كه نيومده .
نمي دونم چي بگم فقط مي دونم كه شرايط خيلي بديه . اميدوارم هيچ كس توي زندگيش اين روزا رو نبينه .
براي من دعا كنيد . اگه برم سرخونه زندگيم مطمئن باشيد كه هميشه در مسايل مختلف با شما مشورت خواهم كرد .
راستي اينكه گفته بوديد جمله دوستت دارم معجزه مي كنه ،باور كنيد روزي نبوده كه بهش نگم دوستت دارم . هميشه و در همه حال اين جمله را بهش گفتم . به طور متوسط روزي سه بار اين جمله را از من شنيده .
همه حرفهاي شما قشنگ و منطقيه . اما ...
بياييد همه فكرهامونو بريزيم روي هم و كمك كنيد كه من با چه ترفندي مي تونم اقدام كنم . كاري كنم كه اون از يك سمتي تحريك بشه و بياد جلو .
از طريق فاميل خودم يا اون نمي تونم كاري كنم .پس چه راهي وجود داره ؟ يك راهي كه اون هم نفهمه من كاري كردم .
امروز داشتم فكر مي كردم كه اصلا شايد خانواده اش هم ندونند . يعني امكان داره ؟ اگه مي دونستند يعني انقدر بي تفاوت مي موندند ؟ اقدامي نمي كردند ؟
راستي امروز يك نفر بهم گفت فكر نكن بايد به اين زودي بياد سراغت . بعضي بودند كه تا 6 ماه همين بساط را داشتند . خيلي نگران شدم .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام آقاي مدير
يك سؤال دارم . من دوست دارم كه نوشته هايم را براي شما پست كنم . شما بخوانيد و آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد . و در مورد هر بحث و ماجرايي كه نوشتم قضاوت كنيد . اين كار را برايم مي كنيد ؟ خيلي برام مهمه .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
جالبی تالار و کلا گروههای درمانی در روان درمانی در این است که وقتی ما در وسط معرکه قرار گرفته ایم. و فقط و فقط یک دریچه برای خوشبختی خود می شناسیم و آن دریچه را نیز بسته می بینم ، ناگهان کسانی که آزاد ترند، و احساس و منطقشان فلج مشکلات ما نشده است، به راههای مختلفی اشاره می کنند که یا به نظر ما نرسیده یا فکر می کردیم این راه نتیجه بدتری دارد.
اینکه شما مرتب تاکید کنید و بگویئد مرغ یک پا داره، و تنها راه برون رفت خود را جلو آمدن آقا بدانید، فعلا تنها آفت زندگی شماست. ( جان من برگردید پست های دوستان را با دقت بخوانید. بهاره، ستاره، و مطلب تحلیلی قشنگ طاهره، ....، تا وقتی که بگوئید شما درست می گوئید ولی من اینطور می کنم ...، راه همه مشاوره ها به روی شما بسته خواهند بود. باز هم می گویم اگر درست فکر و احساست را کنترل می کردی اینجا نبودی، و اگر اکنون هم تغییر دهی باز اینجا نخواهی بود.
خواهش می کنم سوء تفاهم پیش نیاید. من و دوستانم اکنون با تو حرف می زنیم ، نه با همسرت. اگر او میلیونها اشتباه محرز هم داشته باشد، ما نمی توانیم او را هیچ تغییری بدهیم جز از طریق تو. و از طریق تو یعنی اینکه تو ابتدا رابطه را بهبود بخشی ( همان وصله زدن به رابطه) و بعد با مدیریت رابطه و دیگر بحث هایی که در پست های قبلی شد به قول بهاره از تکرار مشکل جلوگیری کنیم.
فراموش نکن هیچ زن و شوهر خوشبختی یک روز صبح از خواب پا نمیشوند صبحانه بخورند و برای تفنن بروند دادگاه و از هم طلاق بگیرند. همه طلاقها از یک جایی شروع شده و تحریف کم کم آنقدر پیش رفته که به نقطه غیر قابل برگشت رسیده است. ا
گر شوهر شما نخواهد یا نداند ، یا نتواند که این تحریف را اصلاح کند و شما هم که می دانید و هم می توانید، اصلاحی را شروع نکنید، ( یعنی نخواهید معجزه زندگی خود را بکنید). پس تجزیه و تحلیل نامه های خصوصی شما توسط من هم کاری نمی کند.
اصولا ما مشاوران اعتقادی به پیدا کردن مقصر در خانواده نداریم ، چون کاربرد بسیار کمی در تغییر اوضاع دارد.
به یکی از دوستان گفته بودید از تئوری بیرون بیائیم و عملی بیندیشیم. فراموش نکنید تا شما با تئوری مسائل آگاه نباشید هیچ عمل مثبتی نخواهید داشت. دانش، آگاهی و مهارت مانند حلقه ها زنجیر در ارتباطند و نتیجه آن خوشبختی خواهد بود انشاء الله
--- توصیه می کنم با دقت با دقت با دقت ارسال های دوستان را بخوان ( به خصوص ارسال قشنگ طاهره در پست 24 ، به طوری که از آن ها روش و اجرا و عمل در آوری، نه اینکه ارزیابی کنی که تقصیر کدامتان است و وظیفه چه کسی هست که جلو بیاید.).
شما فرض را بر این بگذارید همانطور که او اشتباه کرده است و شما را بیرون کرده است، خدایی نکرده مجددا نیز اشتباه کند و دنبال شما نیاید و برای طلاق اقدام کند؟ واکنش شما چه خواهد بود؟ من می گویم به جای اینکه منفعلانه منتظر اقدامات اشتباه و مکرر او باشی. مبتکرانه خود روشی را انتخاب کن که او مجبور به پیروی و انفعال شود و البته مثبت....
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
ممنونم
امروز تصميم گرفتم كه بهش زنگ بزنم.زنگ زدم توي شركت اتاقش نبود . چرا دعوام مي كنيد ؟ خوب من هم يك آدم هستم و نظر دارم . من فكر مي كنم اين كار او را عادت بدهد . همين .حالا بهش زنگ بزنم چي بگم ؟ بگم چرا تا حالا زنگ نزدم ؟ بگم خسته شدم و مي خوام برگردم ؟ چجوري شروع كنم ؟
شما يك سوال مرا جواب نداديد ، اوني كه بر سر هر دعوايي به من مي گه برو خونه بابات ، آيا عادت نخواهد كرد ؟
اگه بهش زنگ بزنم باهام سرد برخورد نمي كنه ؟ اگه كرد چي ؟
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
آقاي مدير من نمي فهمم تعادل بين فكر و احساسم يعني چي ؟ من هنوز نفهميدم كجاي كار من بين احساس و فكرم تداخل ايجاد شده
لطف كنيد براي من واضح تر صحبت كنيد . شايد من هنوز نفهميدم شما چي مي گيد . باور كنيد شايد اشكال كار اينه
اون دفعه قبل كه بيرونم كرده بود به خواهرم گفته بود من فقط به خاطر شما مي رم جلو . خوب اين حرف بدي نيست ؟ پس به خاطر من ؟ به خاطر خواهر من چرا ؟
الان بار سومه كه كار ما به اين جاهاي باريك مي رسه . هر بار هم از طرف ما اقدام شده . چرا شما مشاوران اين چيزها را نمي بينيد ؟
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
عدم تعادل احساس و منطق یعنی اینکه شما از طرفی با تمام منطق می دانید که باید برگردید به زندگی ( علیرغم مسائل پیش آمده)، اما از نظر احساس آزرده و اندوهگین و نگرانید. و در این میان نمی توانید حکم را به یک طرف بچربانید.
مسئله دو بخش است:
1) ارتباط مجدد شما دو نفر و شروع مجدد با هم بودن
2) پیشگیری از تکرار جدایی به هنگام با هم بودن
و اما شما این دو مسئله را از هم تفکیک نمی کنید. یعنی شما قصد دارید که کارهای زمان پیشگیری را ( بند 1) هم اکنون که زمان حل این جدایی هست ، انجام دهید. که این اشتباه است.
نکته:
بازهم تاکید می کنم که شما به گفته من و دوستانم توجه و تامل کافی را ندارید. من می توانم شما را درک کنم. اما فراموش نکنید که این تالار زمان کمی برای این درک در اختیار دارم. ناچارم که صحبت کنم.
پست قبلی من ساعت 17 و 4 دقیقه بوده است و بعد از 15 دقیقه شما جواب خود را داده اید. در حالیکه اگر می خواستید با دقت و عملیاتی آن پست را می خواندید و توصیه های آنرا هم عمل می کردید حداقل به 2 ساعت وقت نیاز داشت که شما این کار را نکردید.
شاید در زندگی خود نیز فرصت کمی برای تعمق روی دلمشغولی های شوهرت داشته باشی. وقتی ما زیاد نگران خودمون باشیم این اتفاق بدیهی است.
شما الان هنوز هم نگران هستید که اگر با او ارتباط بگیرید با شما سرد برخورد کند. من به شما گفتم بیائید فاعلانه برخورد کنید نه منفعلانه .
یعنی مدیریت را در دست بگیر. تصمیم بگیر با هر زبان و روشی و عشق و محبت و ....، ارتباط را بازسازی کنید. ( جهت اقدام بند اول)
اگر در فاز بند اول موفق شدید. برای فاز دوم می توانید روشها و مهارتهایی را بیاموزید که بتوانید خودتون ، زندگی و شوهرتون را نوعی اداره کنید که هرگز چنین جوی پیش نیاید. و شاید نیاز باشد به جلسات حضوری مشاوره خانواده بروید. چون شما بیشتر از اینکه نیاز به راه حل ، و ....، داشته باشید، نیاز به همدلی و همراهی و درک دارید. شما در پست 26خود پس از اینکه همه دوستان کلی صحبت کرده بودند چنین آورده ایدکه :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صداقت
از لطف و توجه همه شما بسیار ممنونم . از اینکه جایی بود حرفهامو بزنم و خالی بشم خیلی خوشحالم چون در روحیه ام اثر خوبی داشت .
پس جلسات حضوری احتمالا بیشتر بتواند به شما کمک کند. البته ما هم در تالار منتظر شما هستیم البته انشاء الله بعد از آشتی... :)
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
بله ممنون
چي بگم . من انقدرها هم كه فكر مي كنيد بد نيستم . چه كار كنم ؟ شايد هر كس ديگه اي هم جاي من بود همين حس را داشت .
من زود جواب دادم چون من هميشه در حال چك كردن هستم تا نتيجه اي بگيرم .
مامانم به خواهرم گفته كه اينها فقط بايد جدا بشوند من اجازه نمي دم با اين كارها اين پسر اين بچه را انقدر اذيت كنه همش بندازدش بيرون و همين بساط باشه . اگه اونها بفهمند من رفتم جلو پدرم را در مي آورند . من نمي هوام اونها بفهمند . به اونها بايد بگم خودش اومده صلح كرده و از شوهرم هم بخوام كه نگه .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
اتفاقا من و دوستانم اصلا فکر نمی کنیم شما آدم بدی هستید. و به عکس اعتقاد داریم که فعالیت های تحسین بر انگیزت برای حفظ و استمرار یک زندگی واقعا محشره.
یکبار یادم می آید خیلی قبل ها طاهره به من گفته بود خیلی خشک و بدون توجه به احساس مراجعان، با آنها صحبت می کنی. ( به نظرم حق داشت)
من همین جا از شما معذرت می خواهم. شاید کلیات صحبت های من این حس را در شما به وجود آورده که شاید شما آدم بدی باشید یا ....، به هر حال وقتی آدم زیاد حرف می زنه و فرصت بازخوانی اونها را نداره و خلاصه هم می گوید، ممکنه از بعضی همدردی ها فاکتور بگیرد. البته همه اینها بهانه است. و باز هم از شما معذرت می خواهم.
صداقت
لطفاقوی و فاعلانه عمل کن و مسئولیت تصمیمات و زندگی خود را با قدرت بپذیر و خودت را هم به خانواده ات و هم به همسرت دیکته کن، نه اینکه با زور و اجبار، بلکه با دانش و انعطاف و درایت.
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت ،
همه ی حرفهایی که گفته شد یعنی خودت باید تصمیم بگیری . هیچکس نمی تونه بهت بگه چیکار کن یا چیکار نکن. لطفا این انتظار رو هم از کسی نداشته باش .
بحث اینجاست که اگه تو نری جلو و اون هم نیاد جلو ، پس کی باید بیاد جلو و یه کاری بکنه؟
معلومه وقتی اوضاع به این جا برسه اونوقت دیگران مثلا اعضای خانواده ها از روی دلسوزی و مهربونی به خودشون اجازه خواهند داد که دخالت کنند و به جای شماها تصمیم بگیرند ، تصمیمی که شما دوستش نداری و باهاش موافق نیستی . مثلا مادر شما یا شاید حتی مادر ایشون...
شما فکر کن شاید همسرتون هم همین دلمشغولی های شما رو داره . شاید خانواده ی اون هم همین چیزها رو بهش می گن . شاید او هم از قضاوت دیگران می ترسه ...
اصلا بذار صریح باهات صحبت کنم و اگه لحنم کمی تند می شه منو ببخش :
من اصلا منظورت رو از این حرف : " اوني كه بر سر هر دعوايي به من مي گه برو خونه بابات ، آيا عادت نخواهد كرد ؟ "
نمی فهمم . ببخشیدها .......
پس تو اونجا چیکاره ای ؟ یعنی نمی تونی جلوی دعوا رو بگیری ؟ یا کاری کنی که دعوا به این سمت نره ؟ اصلا چرا بذاری دعوا بشه ؟
یعنی علیرغم این همه عذابی که داری می کشی هنوز فکر می کنی اگه برگردی دوباره همین رفتارها باید از سوی هردوتون ادامه پیدا کنه ؟ حتی از سوی تو ، تو که با این اشتیاق و اصرار داری دنبال راهی می گردی که زندگیت رو از هر آسیبی حفظ کنی ؟ یعنی هنوز هم ؟ ...
اگه اشتباه نکنم یه جایی توی یکی از یادداشت هات نوشتی " مشکلم الانه وگرنه اگه آشتی کنیم من سعی می کنم یه جور دیگه رفتار کنم و دیگه برای همه چیز با تالار مشورت می کنم ". خوب ، پس چی شد ؟
خیلی عذر می خوام . ولی شما هم خدا رو می خوای هم خرما رو .
من نمی دونم شوهر شما چطور آدمیه ؟ و فقط از روی نوشته های شما دارم نسبت به ایشون شناخت پیدا می کنم . و نمی تونم با ایشون صحبت کنم ولی یه چیز رو فهمیدم و اونم اینه که شما دوستش داری و برای همین هم هست که می خوای هر جور شده برگردی سر خونه و زندگیت . پس یه کاری بکن دیگه ....
یه چیز دیگه : اگه واقعا می گی غرور و خودخواهی مانع تماس مجدد شما نیست پس جمله های زیر چیه ؟
" اون دفعه قبل كه بيرونم كرده بود به خواهرم گفته بود من فقط به خاطر شما مي رم جلو . خوب اين حرف بدي نيست؟ پس به خاطر من ؟ به خاطر خواهر من چرا ؟ "
یه وقت اشتباه نکنی ، من نمی گم خاطر تو مهم نیست بلکه می گم این رفتار توئه که خاطر تو رو با اهمیت یا
بی اهمیت می کنه ...
ازت خواهش می کنم یه بار دیگه از اول ، همه ی نوشته ها رو بخون و بهش فکر کن . رفتار منفعلانه نداشته باش یعنی : اجازه نده شرایط زندگی تو رو بسازه بلکه تو با قدرت خودت شرایط رو بساز . از اون چیزی که هنوز نیومده نترس و با توجه به همه ی جوانب بهترین تصمیم رو بگیر . تو که نمی خوای کارت به طلاق و جدایی بکشه ؟ میخوای ؟ ..
تا اون جا که یادم میاد در اولین یادداشتی که آقای سنگ تراشان واست گذاشتند حتی برات نوشتند چه جمله ای رو برای ارتباط سازی مجدد بکار ببری و ...
موفق باشی .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام به همه دوستان خوبم
دیشب داشتم با خودم کلنجار می رفتم که بهش زنگ بزنم . توی همین فکرها بودم که گوشیم صدا کرد . sms بود دیدم شوهرمه . فقط نوشته بود سلام . من هم خوشحال و شادان جواب مفصلی دادم اینکه دلم برات تنگ شده و دوست دارم و......گفت صبح می یام دنبالت با هم بریم شرکت .
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
صبح منتظر شدم . با دوتا شاخه گل قشنگ اومد . حلقه ام را هم اورده بود . و البته من هیچی بهش نگفتم که کجا بودی و ... فقط از کارهایی که کرده بودم خلاصه صحبت کردیم و اون از کارش ÷شیمان بود و گفت شرمندم . همین . بیا با هم صحبت کنیم و زندگیمون را عسل بسازیم
خیلی خوشحالم
از همه شما خیای ممنونم . باز هم منتظرم باشید . باید کمکم کنید که موفق بشم
-
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
خوشحالم و امیدوارم همیشه خوشحال باشی .
فقط یادت نره حفظ این خوشحالی در گرو تدبیر و توجه همیشگی توست .