-
شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام
امير المومنين علي (ع) ميفرمايند:
من عرف نفسه عرف ربه
هر کس خود را بشناسد پروردگارش را مي شناسد.
کيف يعرف غيره من يجهل نفسه
کسي که خود را نميشناسد چگونه غير خود را تواند شناخت؟
من عرف نفسه کاه لغيره اعرف و من جهل نفسه کان بغيره اجهل
هر کس خود را بشناسد ديگري را بهتر ميشناسد و کسي که به خود جاهل است به ديگران جاهلتر است.
کسي که به خود شناسي دست يابد به بزرگترين سعادت و کاميابي رسيده است .
از مسائل مهم انسان و شايد مهمترين آنها شناخت خود انسان است .
دعوت به شناخت انسان ازتوصيهاي مهم پيامبران الهي است .
توي کتابهاي ديني زياد از اين نوع مطالب ديديم ,کتابهايي که تو دبيرستان و مدرسه فقط اونا رو براي نمره حفظ ميکرديم ,فکر ميکردم تو دانشگاه وضع فرق ميکنه اما
چيزي نگذشت که ديدم انجا هم اين مباحث باز نميکنند که هيچ بلکه به صورت کليتر ميگن و زود رد ميشن که بتونن تا آخر ترم کتاب تدريس کرده باشن !
ميدونيد جالبتر چيه ؟!!
اينه که توي جامعي که همين کتابها را ميفروشند و ادعاي اينو دارند که دينشون همون ديني است که توي اين کتابهاست نه تنها شرايطي فراهم نکردن تا جوونا به اين
حقايق برسن بلکه کمترين توجهي به اين جور مسائل ندارند!
با توجه به احاديث فوق و احايث و سخنان بزرگان که در منابعشون خيلي زياد است ميشه گفت حلال همه ي مشکلات خود شناسي است و شايد دليل همه ي آفات
عدم شناخت انسان است .
اونجوري که من از اين احاديث فهميدم اگه انسان خودشو بشناسه هدف و راهشو پيدا ميکنه و ديگه اين همه خطراتي که هر لحظه متوجه انسان است به خصوص
جووناست تاحد زيادي کاهش پيدا ميکنه چون انوقت هر کسي ميدونه براي چي به دنيا امده و اصلآ دنبال چي هست .
اما آيا کسي هست که بدونه اين شناخت چيه و چه جوري بايد بهش دست يافت؟
واقعآ اين شناخت چيه که راه عبور از همه پلهاست؟ آيا فقط به علايق و تنفرات مربوط ميشه ؟ آيا با دانستن خواسته ها و تمايلات خودمون به شناخت رسيده ايم ؟
تمايلاتمون بايد با چه معياري در نظر بگيريم تا بدونيم اونا خوبند يا بدند ؟ کدومشون بايد کمتر بهشون توجه کنيم کدوم بيشتر ؟
اگه به جووني که خودشو در خدمت تمايلاتش قرار داده بگن اگه خودت ميشناختي و به ارزش خودت پي برده بودي الان اين جور نبودي در مقابل چه ميگه ؟ شناخت
خودشو چه جوري تعبير ميکنه ويا اگر هم بخوهد واقعا خودشو بشناسه چگونه بايد به نتيجه برسه ؟
عذر ميخواهم از اين همه پر حرفي ,اينا رو گفتم تا با نظر به ديدگاه من بتونيد بهتر منو راهنمايي کنيد اگر هم در مطالب بالا نقص و يا اشتباهي وجود داره خوشحال ميشم
اونا رو متذکر بشيد .
ممنونم از فرصتي که به من داديد و وقتي که ميگذاريد.
التماس دعا
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام سمیه جونم ،
اول می خوام بهت تبریک بگم که تونستی اهمیت این موضوع رو درک کنی چرا که
وارد شدن به مقوله شناخت و آگاهی که اولین قدمش خودشناسیه ، اونقدر مهمه و اونقدر جسارت می خواد که شاید بشه گفت علیرغم ضرورت بی چون و چرای اون برای هر انسانی ، کمتر کسی توان ، جرات و استقامت ورود به اون رو داره .
چرا؟ چون باید بتونی اون چیزایی رو که ظاهرا مهمند اما در واقع بی اهمیت ، پشت سر بذاری . چون باید بتونی میزان اهمیت مسائل رو از هم تشخیص بدی . چون باید به خیلی از چیزای جامعه ای که درش زندگی می کنی و بواسطه اونا ارزشگزاری می شی بی اعتنایی بکنی . ... و چون متفاوت می شی و تنها ...
چرا گرفته دلت ؟
مثل آنکه تنهایی
_ چه قدر هم تنها _
خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی .
دچار ، یعنی عاشق!
و فکر کن چه تنهاست ،
اگر ماهی کوچک ،
دچار آبی دریای بیکران باشد .
چه فکر نازک غمناکی!
"دچار" باید بود!
«محزون»
اما کافیه تو واردش بشه ، اونوقت دیگه عاشقش می شی و دیگه تنهایی برات جذاب می شه و دیگه چیزی نمی تونه مانع جلو رفتن تو بشه .
اگه مدام از جایگاه باارزش خودشناسی برات حرف زدن واسه اینه که به تو ارزش
می ده ، به افکار تو ، به احساس تو ، به تمایلات تو ، به همه خواستها و نیازهای تو و....
این راهیه که به تو یاد می ده به خودت ارزش بدی ، بهت جسارت سوال کردن می ده ، بهت جرات می ده بگی: چرا ؟ یه چرای بزرگ جلوی همه چیز .
اونوقت می تونی بپرسی : تو کی هستی ؟ تو این دنیا دنبال چی هستی ؟ به چی می خوای برسی ؟ الان کجایی ؟ کجا می خوای بری ؟ چطوری می خوای ادامه بدی ، آخرش که چی ؟ ...
و اونوقت دیگه حرفای معمولی ( چرا فلانی این حرفو زد؟ اینا منظورشون چیه ؟ حالا باید چی بخوریم ؟ این خوشکله ، اون زشته ، این راسته ، این کجه و... ) برات پیش پا افتاده می شه . نه ، یه جورایی بی اهمیت می شه .... و اونوقت دیگه تو می تونی بزرگی خودت رو در چیزهای دیگه ای به تصویر بکشی که شاید برای همه قابل درک نباشه ...
می بینی ؟ به همین سادگیه .
و این دریا اونقدر وسیع و زیبا و پر از جاذبه های تازه و تمام نشدنیه که خودت متحیر می مونی و می گی : پس تا حالا کجا بودم ؟
آره ، حق با توئه . برای خودشناسی منابع کمه ، راهها نامشخصه ، تجربیات نامفهومه و ....
می دونی چرا ؟ چون برای هر فردی یک مسیر و یک راه منحصر بفرد وجود داره . مهم اینه که بخوای بهش وارد بشی.
اونوقت دیگه راهت رو پیدا می کنی .... مثل الان . تو راهت رو پیدا کردی . و ناخوداگاه می ری به سمتی که بدستش بیاری ...
برای خودشناسی اولین قدم فهمیدن علایق ، خواستها ، نیاز ها ، احساسات و .... هست .
لازمه بدونی چی دوست داری ؟ چی می خوای ؟ چی غمگینت می کنه ؟ چی خوشحالت می کنه ؟ چی برات آزاردهنده هست ؟ آرزوهات چی هستن ؟
و ای بابا ... اونقدر سوال ریز و درشت و البته مهم....
و بعد تازه کنجکاو می شی بدونی چرا اینجوری هستی و چرا جور دیگه ای نیستی ؟ راستی چرا ؟
و اونوقت ، تازه می دونی کجایی ؟ اونجا که بفهمی تعاریف و اصولی که تاحالا مسیر زندگیت رو تعیین می کرده چیا هستن ؟ و ریشه تمام گذشته ات از کدوم خاک سر درآورده ؟ حالا دیگه باید بفهمی :
خوبی از نظر تو چیه ؟ بدی رو چطور معنا می کنی ؟ درست چیه ؟ غلط کدومه ؟ معیارهای ارزشگزاریت چی هستن ؟
و........ آخر آخرش ختم می شه به این که بگی راستی چرا ؟چرا اینجوری فکر می کنی و چرا جور دیگه ای نه ؟
وبعد می خوای همه چیزو عوض کنی و همه رو از نو بسازی ....
و خدای من ... چه راه قشنگی ... حالا دیگه تو سازنده ای و از این به بعد هیچ راه مشخص و از پیش تعیین شده ای وجود نداره ...
از این به بعد هست که یکی می شه حافظ ، یکی می شه مولانا ، یکی می شه انیشتین ، یکی می شه دکتر حسابی ، یکی می شه شریعتی ، یکی می شه بیل گیتس و ...
**************************
به دنیا پا نهاده ای
درست مانند :
کتابی باز ، ساده و نانوشته.
باید سرنوشت خود را رقم بزنی ،
خود ، و نه ، کس دیگر
چه کسی می تواند چنین کند ؟
چگونه؟
چرا؟
بدنیا آمده ای !
همچون یک بذر زاده شده ای ،
می توانی همان بذر بمانی و بمیری ،
اما ، می توانی گل باشی و بشکفی ،
می توانی؛
درخت باشی و ببالی ! « اشو »
************************
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان رویاهایش ،
در عظمت عشقش ،
در والایی ارزشهایش ،
و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است .
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان افکارش ،
در ارزش تجسم یافته اش ،
در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد،
و در بینشی که بدان دست یافته ، نهفته است .
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان حقیقتی ست که بر لبان جاری می سازد ،
در یاری و مساعدتی ست که بذل می کند ،
در مقصدی که می جوید ،
و در چگونه زیستن او نهفته است .
« سی.ای.فلین »
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام سمیه و طاهره
واقعا که سنگ تموم گذاشتید انتخاب موضوعات اساسی و پرداختن به آنها با چنین عمقی خیلی تحسین برانگیز است . اینو بگم که من کلمه به کلمه یادداشتهاتون برام قابل استفاده است. ولی ناچاریم به مرور تک تک کلمات و جملات عمیق این یادداشتها را در این تالار عملیاتی کنیم. واقعا خودآگاهی و م شناخت خود شامل چه بخشهایی می شود و هر کدام آنها چه زیر شاخه هایی دارد، و هرکدام از این زیرشاخه ها وقتی با واقعیت زندگی و مشکلات و رنجها و لذت های آن پیوند می خورند چگونه کاربردی می شوند. یک فرد خودآگاه و خودشناس، که مثلا یک کارمند، کارگر، دکتر، نانوا و ... هست. چگونه کار می کند، چگونه زندگی می کند، با همسرش چه می گوید، با دوستانش چگونه رفتار می کند، در مورد دیگران چگونه می اندیشد، ضعفها و قوت هایش را چگونه مدیریت می کند. و در یک جمله از نظر خودش و دیگران او چگونه فردی ارزیابی می شود.
واقعا این آدمها وجودشان برای خودشان و دیگران آرام بخش نیست؟! آیا در کنار این آدمها زندگی با ارزش تر و لذت بخش تر و رشد دهنده تر نیست؟!
در برابر آدمهایی که فاقد خودآگاهی و شناخت هستند چگونه تعاملاتی دارند و رفتار و احساس و گفتار و افکار و نیازهایشان چگونه است؟! آیا به خودشان و دیگران آرامش می بخشند یا آتش و داغ.
خلاصه اینکه آدمهای بهشتی آرامش بخشند، و آدمهای جهنمی تنش آفرین. توی همین دنیا شاید تشعشات مثبت و منفی هر دو این گونه آدمها را حس کرده باشید.
اما این سئوال اساسی vatovato باز هم فصول و بخشهای دیگرای دارد ، واقعا از کجا باید شروع کنیم....؟!
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام ،
مرسی از راهنماییتون . حق با شماست .
من به کلیات پرداختم ، به این دلیل که اولش باید بتونی یک چشم انداز برای خودت ترسیم کنی . و اگر اونو نداشته باشی نمی تونی بری دنبال یه مسیر روشن .و برای اینکه آزمون و خطاهای تو (در ارتباط با خودت و دیگران) در این مسیر معنا پیدا بکنه باید یک فهم کلی برای خودت ایجاد کرده باشی .
از این به بعد می رسیم به حوزه عملیات .
حالا شما به ما بگید : از کجا باید شروع کرد ؟
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
مطلبی رو که برای بحث انتخاب کردید خیلی کلی هستش و قطعا نمیشه با یک پیام نظر داد . ولی باور بنده اینه که اصلا فرقی بین خودشناسی و خداشناسی وجود نداره و نمیدونم چرا در کتاب های دینی اینها رو از هم تفکیک کردند چرا که همین احادیثی هم که شما اشاره کردید همین رو می رسونه . در واقع همه ی ما میگیم دستِ من -پای من -چشم من - قلب من و ... تا حالا فکر کردی پس این من کیه که ما همه چیزمون رو به اون منتسب می کنیم این موجودی که از درون چشم ما بیرون رو میبینه کیه ؟ آیا یه تیکه گوشت داخل چشمه ؟ یا اون چیزی که باعث میشه ما عاشق کسی بشیم یا از کسی متنفر بشیم چیه ؟ آیا یه تیکه گوشت داخل قلبمونه ؟ حتما شما میگید نه . درسته همون منِ درونیه ما که همه چیزمون رو بهش منتسب میکنیم مدیر کل برنامه های ماست و اگر ما با این من آشنا بشیم سر منشا شناخت تمام هستی آفرینش رو شناختیم چون همه چیز در انتساب همین من ماست .
در آخر با شعری از حضرت مولانا امیدوارم که منظورم رو رسونده باشم .
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر؟ ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم؟
جان که از عالم علوی است یقین می دانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
يا کدام است سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
موفق و پاینده باشید و در پناه حق .
یا علی مدد .
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام Mashoogh Hamijast خیلی قشنگ اشاره کردی که واقعا معشوق همین جاست. اما باز هم باید گفت همین خودشناسی ( که از خداشناسی هم جدا نیست) چگونه کاربردی کنیم. و دختران و پسران و دوستان و فرزندان و خانواده ای ما چگونه در زندگی به کار گیرند و به قول طاهره از کجا باید شروع کرد؟!
انتخاب مفاهیم عالی مولانا نیز نشان دهنده حسن سلیقه شماست. و تشکر می کنم به خاطر این انتخاب غنی که موضوع را پخته تر می کند.
دوست عزیز با چنین قلمی من و دوستانم در این تالار گفتگوی همدردی ، خوشحال می شویم که بیشتر د رخدمتتون باشیم . 2 یادداشتی که تا کنون نوشته اید نشان از این دارد که این تالار به قلم امثال شما و طاهره و ستاره و سمیه و نگار و .... بیشتر نیاز دارد. امیدوارم که بعد از این شاهد یادداشتهای بیشتری از سوی شما باشیم.
-
تمرین های خودشناسی
سلام عزیزان مقاله ای پرمحتوا و غنی از استاد محترم خانم وجیهه زحمتکش را که مرتبط با این موضوع مخصوصا از بعد عملی هست ، را در ذیل می آورم امیدوارم مدخلی کاربردی به خودشناسی برای همه ما باشد:<img border="0" src="http://www.aftab.ir/articles/health_therapy/mental_health/images/a7dd3a4760556e7c51d392b6ab069f1c.jpg" width="280
" height="210" align="left">
تمرین های خودشناسی
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند. شخصیت دو وجه دارد: یك وجه آن درونی است و یك وجه بیرونی كه از آن محافظت می كند(مانند جمجمه كه از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می كند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مركز یا غریزه است كه به وی كمك می كند تا به زندگی خود ادامه دهد:
1 - غریزه صیانت ذات: در ناحیه شكم واقع شده است. كار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی كه این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می كنیم.
۲- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می كند. هنگامی كه این غریزه خوب كار نكند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم.
۳- غریزه جهت یابی كه در مركز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می كند: این كه ما چه كسی هستیم، از كجا آمده ایم و به كجا خواهیم رفت. این غریزه كمك می كند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی كه این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می كنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترك فراوانی وجود دارد. افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یك رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد كه دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشكیل می دهد. این سه مركز، كانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و كسب اطلاعات است، مثلاً افرادی كه ناحیه شكمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی كه ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتكر هستند و افرادی كه مركز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی كه یك مركز بر آن می شود تا وظایف سایر مراكز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی كه هر سه مركز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می كنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می كنیم. اگر می خواهیم به تكامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را كشف كنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اكتفا نكنیم. با معرفتی كه از قطب های متضاد وجود خود پیدا می كنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن كه اگر تنها به یك قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی كه برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را كه از دایره شخصیت خود بیرون كرده اید چه بسا به صورت رؤیا و كابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافكنی می كنید. به همین علت است كه در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید.
انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما كمك می كند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید:
۱- آیا به وضعیت فیزیكی (جسمی) خود رسیدگی می كنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟
۲- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری كنار می آیید؟
۳- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می كنید یا به احساسی مخالف با احساسی كه دارید، تظاهر می كنید؟
۴- عشق خود را چگونه اظهار می كنید؟
۵- خشم خود را چگونه اظهار می كنید؟
۶- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟
۷- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می كنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم كنار بكشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟
۸- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می كنید؟
۹- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه كنار می آیید؟
۱۰- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را كه در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید كه نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع كنونی وقف دهید؟
۱۱- آیا افكار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشكلات را كوچك و بی اهمیت تلقی می كنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟
۱۲- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمركز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افكاری روشن، متمركز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟
۱۳- در تصمیم گیری كدام مركز را برای مشورت انتخاب می كنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می كنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می كنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟
۱۴- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و كانون تصمیم گیری خود را در هر یك مشخص كنید و بالاخره كانون ارجح را پیدا كنید كه جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟
۱۵- هنگامی كه حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفكری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی كه ناراحت و كج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه كارهایی می شوید كه در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟
۱۶- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی كه حس می كنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشكلات را از دست داده اید، شرح دهید.
۱۷- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می كنید و چگونه می كوشید تا با پیدا كردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها كنید؟ آیا برای رهایی از مشكلی كه آزارتان می دهد به روش های نومیدكننده و بی اثر متوسل می شوید؟
۱۸- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید كار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟
۱۹-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می كند و اجازه نمی دهد كه خوش خلق باشید؟
۲۰- آنچه را كه قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور كارهایی است كه با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبك زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید).
۲۱- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یك از این وسوسه ها مسبب مشكلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟
۲۲- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و كمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید.
۲۳- از مهارت های مذكور در سؤال قبل، كدامیك را دارا و یا فاقد آن هستید؟
۲۴- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واكنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص كنید:
- در خود می خزید و به تفكر می پردازید.
- احساساتی می شوید و بدون فكر وارد عمل می شوید.
- دیگران را سرزنش می كنید و عیب جو و خرده گیر می شوید.
- كارهایی را انجام می دهید كه مطابق تمایلات باطنی شما نیست.
- آنچه را كه برای دیگران آشكار است ، انكار می كنید و می كوشید واقعیت را نادیده بگیرید.
- و...
۲۵- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان
۲۶- اگر فقط یك سال فرصت زنده ماندن و زندگی كردن داشتید چه كارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اكنون این كارها را انجام نمی دهید؟
۲۷- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می كنید برای چه كاری ساخته شده اید و از عهده چه كاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را كامل كند:
- دوست دارم چه جور آدمی باشم...
- دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال كنم...
- رسالت فردی من عبارت است از این كه...
- ۲۸- چه توقعاتی دارید؟
۲۹- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است كه دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاكتیك و شگردی باید به كار برد تا بتوان در این معركه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه كارزار پیروز و سربلند شویم؟)
۳۰- در زندگی چه اشتباهاتی مرتكب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید كه عشق را در جایی كه نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و...
۳۱- چه هیولایی بر سر راه شما كمین كرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا كنید؟ فهرستی از تمام آنچه كه شما را به هراس می افكند، یادداشت كنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...)
۳۲- كدامیك از ترس ها واقعی است و كدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست كه موجب ترس شما می شود (مثل كمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و.....؟
۳۳- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشكنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می كنید؟
۳۴- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله كنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را كه نیاز دارید، فهرست وار ذكر كنید.
۳۵- دو ستون رسم كنید. در ستون اول تمام صفاتی را كه در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی كه شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، مشخص کنید.
به پرسش های زیر پاسخ دهید:
۱- در دل شما چه می گذرد؟ ادراكات و احساسات شما كدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟
۲- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افكار شما چیست؟
۳- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یكی را انتخاب كنید.)
الف) ابراز خشم، برخورد كردن، ضعیف بودن
ب) نیازمندی، شكست، سطحی بودن
ج) درد و رنج، انحراف و كژروی، تهی و پوچ بودن
۴- نیازهای شما چیست؟ كدامیك از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟
الف) نیكوكاری، صلح و آرامش، قدرت
ب) عشق، كارایی، اصالت
ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی
۵- كدامیك از مكانیزم های دفاعی زیر را غالباً به كار می برید؟
الف) واكنش سازی (تظاهر و وانمود كردن)، اعتیاد، انكار
ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری
ج) انزوا، فرافكنی، تصعید
استاد محترم : وجیهه زخمتکش
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
<center>
<a href="http://www.aftab.ir/articles/health_therapy/mental_health/c13c1134996447_self_analysis_p1.php" target="_blank">سایت تبیان به نقل از رونامه همشهری</a>
<center\>
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
خیلی مقاله ی خوبی بود .
من همه ی سوالات این خانم استاد رو خوندم ولی نفهمیدم جواب این سوالات چی باشه خوبه !!! در واقع ایشان فقط سوال مطرح کردند ولی نگفتند که جواب ما اگه چی باشه خوبه یا بده .
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه ؟
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
راستی بقیه ی پست های ما رو کجا فرستادید ؟
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام ،
در وبلاگ یکی از دوستان ، یادداشتی دیدم که به نظرم خیلی جالب اومد . فکر کردم شاید شما هم از اون خوشتون بیاد:
غازها و عقاب ها
« توی زندگی ، تفاوت آدم ها در نگاهشون به زندگی ، به اندازه تعداد اونهاست . همون طور که صورت ها و ظاهر ادم ها با هم فرق داره ، در افکار و رفتارشون هم با هم تفاوت دارن .
به نوعی می شه گفت هر انسانی یک کتابه . تا زمانی که بازش نکنی و نخونیش ، اون رو کامل نشناختی . اصلا هم اسون نیست چون گاهی بعضی کتاب ها اونقدر وحشتناک هستند که تا چند وقت از خوندنشون کابوس می بینی و آشفته می شی ولی گاهی خوندن بعضی کتاب ها مثل حافظ ، اشعار سهراب و ... تا سال ها مستت می کنه چون یک جمله اش می تونه روحت رو دوباره از اول جلا بده و دلت رو صاف کنه .
توی این دنیا از بچگی ، ما تعلیم داده می شیم و قوانینی برای ذهن بی برنامه و خالی ما وضع میشه که از طرف خانواده ، دوست ، مدرسه و اجتماع خودآگاه ، نا خودآگاه ، مستقیم، یا غیرمستقیم، ارادی و غیرارادی در مغز کوچیک ما جا گرفته که پاک کردن و از اول نوشتن قوانین اراده فولادی و تمرین خیلی زیاد می خواد .
دکتر وین دایر در کتاب عظمت خود را دریابید بحث جالبی داره :
می گه ادم ها دو دسته هستند غاز ها و عقاب ها . هرگز نباید عقاب ها رو به مدرسه غازها فرستاد و نباید افکار دست و پا گیر غازها فکر عقاب ها رو مشغول کنه . کسی که مثل غاز هست و تعلیم داده شده نمی تونه درست پرواز کنه و به خار و خاشاک گیر می کنه که مانع پروازش می شه . ولی عقاب رسالتش اوج گرفتنه . عقابی که مثل غاز رفتار می کنه از ذات خودش فرار می کنه .
بدترین چیز ندونستن قوانین عقاب هاست . این که ندونیم چطوری عقاب باشیم .
قوانین عقابها
* غازها همه مثل هم فکر می کنند و همیشه هم ادعا می کنند که درست فکر می کنند . افکارشون کپی شده هست و اصلا خلاقیت نداره . اکثر مواقع هم همگی با هم به نتایج یکسان می رسند چون دقیقا مثل هم فکر
می کنند .
عقاب ها می دونند زمانی که همه مثل هم فکر می کنند در واقع اصلا کسی فکر نمی کنه .
* غازها همیشه می دونند غاز دیگه چطوری زندگی کنه بهتره ! هر کسی جای کس دیگه تصمیم می گیره . برای همین اکثر یا دیر به بلوغ (فکری – جنسی – احساسی) می رسن و یا اصلا بالغ نمی شن .
عقاب ها به خلاقیت ذهن هر کس اعتقاد دارن و در زندگی ماهیگیری به فرد یاد می دن و نه ماهی . در محله عقاب ها هر کسی جای خودش باید فکر کنه و کسی مسئولیت زندگی کس دیگه رو به عهده نمی گیره .
* غازها از جسمشون بیش از حد کار می کشن و تمام توان داشته و نداشته رو به کار می گیرن و به نتایج دلخواه نمی رسن .
عقاب ها اول تمام جوانب کار رو در نظر می گیرن ، باتوجه به تجارب قبلی و برنامه ریزی های ذهن خلاقشون تصمیم می گیرند و بعد شروع به کار می کنند . عقاب ها ایمان دارند که تلاش جسمی به تنهایی اصلا برای کار کافی نیست .
* غازها حریم شخصی ندارند و بارها و بارها وارد حریم خصوصی عقاب ها می شن چون حرمت ندارند .
عقاب ها به حریم شخصی هر فردی احترام می زارن و قاطعانه به افرادی که وارد حریم خصوصی اونها می شن تذکر می دن .
* غازها باید همه رو راضی نگه دارند و تمام تلاششون رو در روابط می کنند که همه انسان ها ، تک به تک از اونها راضی باشند . به جای انجام وظایف و رسالت خودشون ، رضایت همه اطرافیان رو با هر زحمتی شده به دست می یارن چون اگر به دست نیارن احساس خلا می کنند .
عقاب ها می دونند که به دست اوردن رضایت همه افراد امکان نداره و نیمی از مردم همیشه با نیمی از افکار اونها مخالفند و این وظیفه یک عقاب نیست که مخالفانش رو راضی نگه داره .
* غاز نه نمی گه و همش شاکی هست که چرا باید اینهمه به دیگران توجه کنه .
عقاب در مواقعی که لازم هست ، به راحتی نه می گه .
* غاز شرط اول ارتباط رو صمیمیت بیش از حد می دونه .
عقاب شرط اول ارتباط رو احترام متقابل می دونه .
* غاز نمی خواد باور کنه که دشمنی داره .
عقاب می دونه که باید دشمنش رو ببخشه ولی بهش اعتماد نمی کنه .
* غاز از تجربیات درس نمی گیره و فقط آزار می بینه .
عقاب بعد از گذروندن سختی مسئله ، به فکر پذیرش مسئله و درس های ممکنه هست .
* غاز از دلش هیچ وقت حرف نمی زنه .
عقاب با دلش زندگی می کنه .
* غاز یا احساسیه و یا منطقی .
عقاب می دونه که در دورانی از زندگی باید مغز رو پرورش و ورزش دارد و در دورانی دیگه باید دل رو نوازش داد و به حرف های دل بها داد .
* غاز اشتباه نمی کنه .
عقاب می دونه اگر هیچ وقت اشتباهی نکرده ، دلیلش اینه که اصلا دست به عملی نزده .
* غاز جای دیگران زندگی می کنه .
عقاب می دونه که باید به دیگران کمک کنه ولی جای کسی نباید زندگی کنه چون تجربه خود بودن رو از اون فرد گرفته .
* غاز همیشه همه کار می تونه انجام بده .
عقاب می دونه چه کارهایی رو می تونه انجام بده و چه جایی باید اعلام کنه که از عهده اون بر نمی یاد .
* غاز همیشه مجبوره .
عقاب همیشه مختاره و اگر به جبر روزگار مجبور شد کاری رو انجام بده ، می پذیره و می گه : ترجیح می دم این کار رو انجام بدم .
* زمان تفریح غاز مشخص نیست .
عقاب برای تفریحش برنامه ریزی می کنه و می دونه که فاصله خالی این نت تا نت بعدی در موسیقی ، دلیل دل نشین بودن اون هست .
* غاز همیشه ناراضیه و شاکی و همیشه در حال شناخت عامل این بدبختی هست .
عقاب همیشه راضیه و می دونه هر سختی هم پایانی داره . عقاب باور داره ان مع العسر یسرا .
* غاز عبادت عادتش شده .
عقاب تکرار و عادت و روزمرگی رو مرگ دل و پرستش می دونه .
* غاز نسبت به عقاب یا احساس برتری می کنه و یا احساس ضعف .
عقاب باور داره برتری وجود نداره . اصل فقط تفاوت است که باعث برتری کسی بر کس دیگه نمی شه .
* غاز زیاد از مغزش کار می کشه البته بدون بهره وری لازم .
عقاب مفید فکر می کنه و از اشتباهاتش درس می گیره .
* غاز می خواد غاز باشه چون غاز بودن و نپریدن خیلی اسون تر از پرواز و اوج گرفتن هست .
عقاب بر عقاب بودن اصرار داره ، حتی اگر بارها به مدرسه غازها رفته باشه و به خاطر عقاب شدن بهای سنگینی رو پرداخته باشه .
**** یک نکته کنکوری برای عقاب ها :
غازها همیشه می خوان یک عقاب یک جور دیگه باشه ، یک جور دیگه عمل کنه ! براشون ارتباط هیچ وقت کافی و رضایت بخش نیست .
دقت کن : غاز چون خودش رو نپذیرفته و خودش رو درست نمی شناسه ، از تو می خواد که یه جور دیگه عمل کنی ! هیچ وقت براش رضایت بخش نیستی و عملا بهت می گه که براش کافی نیستی چون همیشه یه کاری کم کردی !
سعی کن خودت باشی و بهترین نقش رو داشته باشی (به عنوان دوست - همسر - خواهر - برادر - بچه) ولی سعی نکن که خودت رو مجبور کنی که طبق خواست اون ، تغییر بدی . اون ناراضی به دنیا اومده و از دنیا می ره . از زندگی عقب نیفتی چون قرار نیست که غاز باشی »
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام طاهره ؛
مطلب خوبی بود . راستی اگه کسی با ویژگیه غاز با کسی با ویژگی عقاب ازدواج کنه چه اتفاقاتی میافته !!!؟
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام طاهره
خیلی تشکر می کنم به خاطر مطلب قشنگی که در این جا قرار دادی.
سلامMashoghHaminjast همانطور که موافقت کردید، موضوع جدیدی با عنوان تشویق ، تنبیه و رفتار ایجاد شد و بحث های مرتبط به آنجا انتقال یافت.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام...
این برنامه غاز و عقاب خیلی برام جالب بود
من که خیلی لذت بردم....این جور مطالب باید جای بیشتری توی این تالار باز کنه...
معمولا نوشته هاتون رو میخونم...
واقعا ممنونم...
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
وقتی از من چیزی میخوانی، مرا با لبخند تصور کن، کمی آرام بخوانش، کمی نرم بگویش،
حرفم اگر تلخ بود تو نجوا گونه بخوانش،
حرفم اگر تند بود تو تنها، بی تعجیل و بی صدا نگاهش کن،
حرفم اگر بغض داشت بر من ترحم نکن، واژه های مرا در آغوش بگیر و با من میان همان کلمات حرف بزن چنان که گوئی من ام و تو.
من انسانم و عکس العمهای ساده ی انسانی دارم از ترس، از خشم، از بیزاری، از تکبر ، و نیز از مهربانی، از شوق، از اغماض، از هیجان، از معرفت. ...
من زنده ام.
من، زنده ام و زندگی میکنم با همین کلمات.
باورم میکنی؟
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام طاهره
خیلی مطلب قشنگی را اینجا گذاشتی، برای من که خیلی مفید بود.
اگر دوست داشتی عنوانی برای بعضی از این یادداشتهایت که جنبه عمومی داره انتخاب کن تا به عنوان موضوع جدا در تالار بگذاریم تا بهتر در دسترس اعضاء و بازدیدکنندگان قرار بگیرد.
منتظر یادداشتهای قشنگ بعدی شما هستیم
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سرسپرده ام پيشاپيش
به نيرويى حاكم بر سرنوشتم
و در پر كاهى نيز مى آويزم
پس مرا چيزى نيست,
تا به حفظ آن بكوشم,
مرا انديشه اى نيست,
پس مى توانم ببينم,
مرا هراسى از چيزى نيست,
پس مى توانم خود را به ياد آرم.
جدا و در سبكبالى
پيشى مى گيرم از عقاب
تا رَسَم به رهايى…
__________________
برگرفته از كتاب هديه عقاب نوشته: ( Carlos Castaneda )
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام ؛
بر سر گور کشيشي در کليساي وست مينستر نوشته شده است:
"کودک که بودم، مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر که شدم، متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است، من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول کنم که آن نيز مقدر نشد. اينک که در آستانه مرگ هستم، مي فهمم که اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!"
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
وقتي يک گام به سوي خدا برميداريد خدا ده گام به سوي ما بر ميدارد ولي گام اول را ما بايد برداريم.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام گردآفرید
باید خودت را به معنی واقعی کلمه دوست داشته باشی.تا دوست داشتن دیگران را درک کنی.
چرا باید به جای تغییر خود همیشه بخواهیم دنیا را عوض کنیم؟
خودت تمام مشاجراتی که با اعضاء داشتی، پرینت بگیر و بخوان و صحبتهای اعضاء را هم ببین. آن وقت متوجه می شوی تا وقتی بر کسی نتاخته ای، مشکلی نبوده است. و در ضمن این را بدان اکثر اعضاء سایت در برابر افتراهای شما با آرامشی مثال زدنی سکوت کرده یا گذر کرده اند. چرا یکبار نمی خواهی نگاه دیگری به جهان داشته باشی. بدون حب و بغض. به نظر می رسد بیشتر بر سبیل آنی که بیشتر بر آن می تازی.
روی انعطاف و سازگاری باید کار کنی. ( منظور تسلیم شدن نیست، منظور درک غیر از خود است).
یا صرفا با ناآرامی که احساس می کنی دوست باشی....
اما اثر بخشی روانی اعضاء متفاوت است. و دیدگاهی که نمی تواند شما را آرام کند، مطمئن باش به دیگران هم آرامش نمی بخشد. پس توقع نداشته باش که بابت آنها تبلیغ شوی.
به نظر من به جای شیوه مدیون سازی که در پیش گرفته اید. یک مدت بدون اینکه بخواهی دیگران را هدایت کنی، فقط سعی کن آنها را درک کنی( که واقعا در قبال بسیاری از مراجعان نیز چنین میکنی و من از این بابت تشکر می کنم) ، اما خیلی جاها هم تحملت پائین می آید.
امیدوارم در قبال این پستم هم با تحمل بیشتری پاسخ بدهی.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام:
ما همه محکومیم به زندگی در این زمانه .دراین زمانه که انسان امروزی پراز تضاد جایگاه و صندلی خود را گم کرده و جایی برای خود نمی یابد احساس بیگانگی شدید با انچه بوده و هست و خواهد بودو این بسیار تلخ و ناگوار است انسان مدرن ،درگیر تضاد ه چون دچار یک رشد کاذب شده .خدایا فقط بایاد و نام توست که می توانم ارامش را بیابم خدایا کمک کن که دراین دوره و زمانه سر بلند بیرون بیاییم.
اقای گرد افرید محترم :اینکه یه جایی با شوخی حرفی می زنم و شما اعتراض می کنید با این لحن صحبت کردن مرا نمی پسندید .اینکه سکوتم را یه جور تو دهنی تلقی می کنید از ضعف و نداشتن مهارت گفتگوی من است. از همین گفتگو ها که گاهی مورد تایید و گاهی نیز مورد اعتراض و گاهی پاک کردن انها تو سط مدیر محترممان صورت می گیرد عیب ها و ایرادها مشخص می شود همین خود من چند بار مورد اعتراض قرار گرفتم چند جا سوتی دادم ولی خوشحال بودم کسی هست که اینها را به من بفهماند و به خودم قول دادم که درستش کنم .من ناامیدی را اصلا دوست ندارم .اگر دنیا مشکل رو سرم بریزه اگر تو این جمع دوستان که چه عرض کنم حتی پیش دشمنهام ضایع بشم بازم از رو نمی رم و نا امید نمی شم چون خدایی به اون بزرگی دارم که هوامو داره اگه سنگم از اسمون بباره می رم زیر چتر خدا .
از بدی جامعمان شکایت کردید و اینکه الکی خوش بین هستیم و.....از تنهایی و خوندن دو تا کتاب و کلافگی و .......اره من هم مثل تو مشکل دارم مثل خیلی های دیگه منم گاهی کلافه میشم و.......... ولی از تو سوال می کنم جوابم را بده . اگه من فقط از مشکلات خودم بگم کلافگی تورو بیشتر نکردم؟ .تو که به قول خودت از تنهایی و مجردی و..... به این تالار امدی دنبال یه جایی که حد اقل اونجا یک کمی اروم بگیری رو بیشتر ناراحت نکردم؟ اره این دنیا برای هممون تنگه . سوال ؟ایا حالا که این فشارها رو می بینم باید از این دنیا گورم رو گم کنم و برم ؟ایا خودم رو بافته جدا بافته بدونم ؟ همه رو خوب بدونم و خودمو بد ؟ برم و بگم کسی قدر منو نمی دونه حرفهامو نمی شنوه درکم نمی کنه؟نه !!!من می مونم و سعی می کنم به وسیله همین ادما همین زمونه رشد کنم و اگه خدا کمکم کنه و موفق بشم روز قیامت سینه مو سپر کنم و بگم من بچه اخرالزمونیم. یعنی یه همچین لیا قتی روپیدا می کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اقای گرد افرید ما برای شمابه عنوان همنوع، هموطن ،همراه، احترام قائلیم ودوست ندارم با این دید و این برداشتی که الان نسبت به ما داری مارا ترک کنی .پیش ما بمون و همون طوری که ما برای تو احترام قائلیم برای دین و عقیده و حجاب و زن و......ما هم احترام قائل شوید.مگه تو کشور ما اقلیتها ی مختلف نیستند ولی به عنوان ایرانی کنار هم زندگی می کنیم و به هم احترام می ذاریم.پس بیاییم ما هم کنار هم دراین تالار بهدنبال هدف رشد راهمون رو ادامه بدیم و به هم کمک کنیم .اولای ورود به تالار رو یادتون هست با وجود جنگ و جر وبحث دوتا چیز هم یاد گرفتم .نمی دونم چی شده ولی اون موقعها بازی گرم تر بود دوتا پست که می ذاشتیم . طاهره با شیرین زبونیهاش وارد می شد سمیه و واتو واتوو.......نظر می دادند. من و اقای معشوق همین جاست و خود شما ساز مخالف می زدیم و مدیر کمک می کرد تا هما هنگ تر بنوازیمو.... ولی حالاچی ؟....
یک رنگ بودم زمانه صد رنگم کرد مثل ساز شکسته ای بد اهنگم کرد
بچه ها بیاید دوباره شروع کنیم .بازی از نو.کسی هم جر زنی و زرنگی و قهر و.....نداشته باشه لطفا.
فقط یه کمی مثبت تر وبادیدی بهتر ارامش را به هم هدیه کنیم مثل اون هدیه ای که از ان دخترک معصوم که به پدرش داد(بوسه ها) برایمان تعریف کردی.
امیدوارم اینجا همه ارا مثبت باشه .همه هم انجمنی ها ی خوبم همه ی 400 نفر .
خدایا !
خدایا!به من توفیق ،تلاش در شکست،صبر در نو میدی،رفتن بی همراه،جهاد بی سلاح ،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت ،دین بی دنیا،مذهب بی عوام،عظمت بی نام،خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،گستاخی بی خامی ،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی ان که دوست بداند،روزی کن .(دکتر شریعتی)
منتظر ارای شما هستم
اقای گرد افرید نقطه ی پایان جمله ام را نگذاشتم تا بلکه برای اعتراض هم که شده نظر مثبت را در مورد متحد شدن و کمک و یاری نمودن هم ،برای ایرانی ابادداشته باشم(این شوخیبی مزه نیست،سکوت بی مورد هم نیست،و اگه به بزرگی خودتون ببخشید یه جور دعوت به موندن در جمع با دیدی مثبت به هم )
شاد وپیروز باشید
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
بابا ما اومدیم یک متن طنز را جهت شوخی آوردیم،مثل اینکه شوخی شوخی جدی شد!!!
ستاره،دستت در نکنه!داشتیم!!حالا من یک طنزی گفتم ،شما که نباید دور بگیری!!
ولی به هر حال چاکریم.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام گردآفرید
از پست تعاملی 21 شما کمال قدردانی را دارم.
من از این ضرب المثل خوشم می آیدکه:
سهل گیرد دنیا بر مردمان سهل گیر
یا اینکه:
سخت گیرد دنیا بر مردمان سخت گیر
یا یه چیزی توی همین مایه ها :D
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام به همه .حال که الهی شکر همگی در سلامتی کامل بسر می بریم اگه اجازه بدید یه شعر براتون بخونم.
ذهن ما باغچه است
گل در آن بايد كاشت
گر نكاری ، گل من
علف هرز در آن مي رويد
زحمت كاشتن يك گل سرخ
كمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
شاد و سر بلند و پیروز باشید.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
به پیشانی مدیر ارجمند بوسه و با احترام به باورهای ستاره در برابرش سر فرو می آورم؛
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام گردآفرید
تغییر آواتارت را تبریک میگم.
عکس قشنگیه
خوش سلیقه ای :D
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
و در برابر درود بر شما؛دیدیم برخی سروران آواتار دارند،گفتیم ما هم یک چیزی داشته باشیم و از نیک اندیشی شما درباره اش سپاسگزارم.
و البته چه تصویری بهتر از عشق مادر و مهربانی او که تنها عشقی است که در سرشت خود،همواره پاک و والا می باشد؛؛؛بدرود.
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
کسی کتاب " لطفا گوسفند نباشید " رو خونده؟ روی جلدش نوشته "خودشناسی" . می خواستم ببینم برای خودشناسی مفید هست یا نه؟ اگر نه آیا در زمینه خود شناسی کتاب خوبی سراغ دارید؟
ممنون
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام
کتاب خوبیه...
شاید کتاب "چهار اثر" از "فلورانس اسکاول شین" بدردت بخوره...
-
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او