-
دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
دختري هستم با از يك خانواده مذهبي و دلسوز تحصيل كرده با مدرك فوق ليسانس ...
3 سال است ازدواج كرده ام كه كاش نميكردم.خانواده شوهرم بد ترين انسانهايي هستند كه تا به حال ديده ام.از همان ابتدا ما سر مهريه مشكل داشتيم مادر شوهرم ميگفت بايد مهريه 14 تا سكه باشد و پدرم و مادرم ميگفتند چرا 2 تا دختر شما هر كدام سال تولدشان مهريه دارند.هر كدام بالاي 1350 تا (خنده دار است نه!)مادر شوهر بد ذاتم ميگفت انها خودشان خواسته اند در ثاني شوهرشان دارد كه بدهد شوهر تو دانشجو است و ندارد!
من هم قبول كردم114 تا سكه باشه ولي هميشه خودم رو نفرين ميكردم!(الان كه دارم اينو براتون مينويسم بغض گلومو گرفته)
هر روز پسرش بايد بهش زنگ بزنه...هر روز يك جور دستور صادر ميكنه...هر چند وقت يك بار بايد حساب بانكي شوهرم رو بپرسه!خسته شدم.وقتي نامزد بوديم خدا شاهد 4 تا عيد به ما خورد زنگ نزد كه تبريك بگه!كه هنز با ما قهر بود كه من مهريم بالاست!هميشه من عروس بد هستم ...هر كاري براي اينا ميكنم يدم.شوهر مثل موش از پدرش و مادرش ميترسه ...كافي من كوچكترين اشاره اي به بدي آنها بكنم منو ميگيره زير باد كتك...وقتي دختر خونه بودم خيلي خواستگار داشتم...اين يكي از شهرستان بود.اخه من تهراني هستم.خواهر هام ميگفتن قبول نكن خيلي فرهنگشون با ما فرق ميكنه ولي من كه تو دانشگاه عاشق شوهرم شده بودم...مادرم ميگفت هيچي بلد نيستن نه عيد ميدونن چيه نه ادمو دعوت ميمنن...تو اين 3 سال به خدا قسم مادرم خواهرام پدرم حتي يكي از اقوام يا خانوادهام خانه اينا نرفتن اصلا ما رو تا حا لا دعوت نكردن خونشون من به هر كسي ميگم باور نميكنه!من 3 بار عيد رفتم خونشون ...مادرم صد بار دعوتشون كرده اما اونا فقط يك بار اومدن!ميترسن بيان كه ما هم بياييم خونشون شهرستان!من شنيده بودم شمالي ها خيلي مهمون نوازن ولي ....دريغا!
نمي زاره كار كنم يك قلم ارايش تو خونه رو هم ايراد ميگيره !اخه من چهره خوبي دارم هر جا ميرم خوب ...قدم بلنده ..من چادر سر نمي كردم اما ديدم اينطوري شايد از بد بينيش كم بشه ...بعد از ازدواج چادر سر ميكنم.خوب البته بد هم نيست.خانواده من مومن هستند ما جلوي نا محرم حجاب داريم اما...اونا منظورم خانواده شوهرم جلوي غريبه افتضاح جه برسه آشنا...من 3 باري كه رفتم خونشون جلوي فاميلهاش با چادر ...خواهر شوهرام با...
خنده داره به خدا ...تمام اعتماد به نفسمو ازم گرفته...ديگه هيچ ارزويي ندارم.با مدركم كه خون دل خوردم گرفتمش تو خونه نشستم ....خانه دار شدم كه اقا بدش مي ياد.از تمام دوستام بريدم اقا ميگن اينا فاسدن!تو رو خدا 24 ساعت جلوي تلوزيون هستم10 كيلو اضافه وزن توي اين 3 سال.بدون بارداري!(راستي اقا از بچه متنفر هستن قراره هيچ وقت بچه دار نشيم)
نه زنگ ميزنن حالي بپرسن نه سز ميزنن ..فقط به موبايل شوهرم زنگ ميزنن!توي اين 3 سال كه 3 بار عيد ديدمشون جلوم سبزي كوكو با نون بيات گذاشته يك بارم عدسي!زنك ديوانس!2 بار امدن خونمون من سنگ تموم گذاشتم باعث شد كرايه خونمون 1 ماه عقب بيفته از بس كه با خودش مهمون اورده بود خونه 50 متري ما جا نداشت.خواهرش با برادرش با بچه هاي خودش....(خيلي وضعشون خوبه از نظر مالي)ولي من تا حالا يك بار يك كادو ازشون نديدم هشتصد هزار تومن دادن به پسرشون گفتن برو زن بگير! ماهي3 ميليون حقوق پدر شوهرمه!برام حلقه نشون نخريدن!خيلي خيلي كم گذاشتن.پدرم همه هزينه ها رو داد.مثلا سر مهريه قهر بودن!به خدا دارم ديونه ميشم هميشه اخر ماه كم مي ياريم هر بار كه ميره شهرستان بايد 50 هزار تومن نفري به خواهر و برادرهاش بده...من توي اين 3 سال يك كادو از شوهرم نگرفتم...يك لباس نو نخريدم همش لباس هاي خونه پدري...باور ميكنيد.اصلا منو دوست نداره جند بارم گفته پول دستم بياد مهرتو ميدم بعد م طلاقت ميدم.اينا رو به پدر و مادرم نميگم مخصوصا دعواهامونو..پدر مشكل قلبي داره.مادرم هم قند بالا اگه عصبي و ناراحت بشن خيلي براشون بده.هر دو 70 ساله اند پير و خسته.برعكس شوهرم اولين بچه من ولي اخرين ...تو رو خدا كمك كنيد من دارم از دستش ديونه ميشم از دست بدي هاشون پر كردن شوهرم به خدا هر بار باهاشون حرف ميزنه اون وقته كه ... يك كتك مفصل من دارم....نمي خوام طلاق بگيرم تو خونواده ما خيلي بده.ابروم ميره...خواهرام همه خوشبخت شدن ولي من...كاش منم مهريه ام بالا بود اينقدر ترس از طلاق نداشتم.مثل خواهرهاش...شما بگيد مادي گراست عيبي نداره...در حقش اينقدر فداكاري كردم از تمام خواسته هام گذشتم .پيش خانوادم سر بلندش ميكردم.همش تعريف ازش ولي همش تو خودم مي ريختم ...خسته ام دلم نوازش گرم يك همسر مهر بون رو ميخواد...از خدا ميخوام زودتر عمرمو ازم بگيره ...ديگه نه دل خوش دارم نه ارزو نه ...
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
واقعا چه صبری دارید شما .
درست کردن این زندگی کار خیلی سختیه . ولی الان کاری که شما میتونید بکنید اینه که تا حد ممکن آرامشتون رو حفظ کنید . سعی کنید بیخیال باشید ( تا جاییکه ممکنه ) . اگر شما بتونید آرامش خودتون را حفظ کنید میتونید روی زندگیتون هم کار کنید ؟
اما من یک چیزی را متوجه نمیشوم . شما با این محاسنی که از خودتون گفتید چرا با این خانواده وصلت کردید ؟ آیا نامزد نبودید ؟ تحقیق نکردید ؟
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lucia
.ابروم ميره...خواهرام همه خوشبخت شدن ولي من...كاش منم مهريه ام بالا بود اينقدر ترس از طلاق نداشتم.مثل خواهرهاش...
اول از همه ورودتون به تالار خوشامد میگویم
بعد هم بهتون یه توصیه دارم که حتما مشکلات قسمت اختلاف زن و شوهرو بخونین
و همین طور مقالات اموزشی در مورد خانواده شاید خودتون به نتیجه ای رسیدین
اما این حرفتون خیلی اشتباها عزیزم زندگی که به خاطر بالا بودن مهریه بخواد حفظ شه به هیچ دردی نمیخوره و اسمش زندگی نیست
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
چرا تحقيق كرديم ....همه چي ميگن خوبن ديگه....بدي نديدم ازشون...
عاشقش شدم.خيلي زرنگه تو حرف زدن هميشه كم مي يارم.خوب چهره و قيافه خوبي داره اما دريغ از سيرت...اشتباه كردم.خيلي پشيمونم بگيد چكار كنم!؟
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lucia
چرا تحقيق كرديم ....همه چي ميگن خوبن ديگه....بدي نديدم ازشون...
عاشقش شدم.خيلي زرنگه تو حرف زدن هميشه كم مي يارم.خوب چهره و قيافه خوبي داره اما دريغ از سيرت...اشتباه كردم.خيلي پشيمونم بگيد چكار كنم!؟
نقل قول:
ولی الان کاری که شما میتونید بکنید اینه که تا حد ممکن آرامشتون رو حفظ کنید . سعی کنید بیخیال باشید ( تا جاییکه ممکنه ) . اگر شما بتونید آرامش خودتون را حفظ کنید میتونید روی زندگیتون هم کار کنید
خوب متاسفانه شما امر ازدواج را سهل گرفته اید . این که یک نفر چهره خوبی داشت ( علارغم اینکه معیار مهمی هم باشد ) و در یک تحقیق سطحی هم چند نفر گفتند خوبه برای ازدواج کافی نیست .
اما نگران نباشید اول به آنچه گفتم عمل کنید . چون با عصبانیت نمیشود کاری کرد .
ضمنا از شما میخواهم که کمی فکر کنید و مشکلات خود را اولویت بندی کنید ؛ یعنی چند مشکل اصلی خود را به ترتیب اهمیت بنویسید . آنهایی که خیلی رنجتان میدهد را بنویسید .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
اولويت ديگه برام مهم نيست...انقدر همشون ازارم ميدن كه نمي دونم كدوم رو اول بگم...فقط به شما ميگم كه قدر زندگي تون رو بدونيد.قدر زن يا شوهر بعضي وقت ها بد اخلاقتونو...
بد ترينش اينه كه من هميشه بايد ناز شوهرم رو بكشم به غلط كردن بيفتم تا منو ببخشه و بر گرده خونه كه ابروم بيشتر از اين نره.اخه قهر ميكنه ميره شهرستان...و من با تنهايي هام...كارش ازاده دست خودشه بره يا نره ولي خوب اگه خيلي غيبت كنه صاحب كارش كه فاميل هم هست ميفهمه و اخراج ميشه...چكار كنم زندگيم. نجات بدم؟من خيلي صبورم فكر ميكنم بدترين اشتباه من هم همينه...صبر ميكنم زود ميبخشم...بد ترين كارهارو با من كرده
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
خوب قرار شد اول شما آرامشتون را حفظ کنید .
بنظر من شما میتونید زندگیتون را تغییر بدید و تا حد زیادی به چیزی که میخواهید نزدیک کنید . ولی باید از خودتون شروع کنید اولین کار اینه که آرام باشید .
در مورد اولویتها هم گفتم کمی فکر کنید . البته در حالت عصبانیت نه ، بلکه در مواقعی که حالت طبیعی دارید .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
دوست من شما و همسرتان به جایی که رسیده اید که همدیگر را سیاه می بینید . این آقا همان عشق دیروز شماست که به جهت دلخوری ها و اختلافات ایجاد شده امروز اینطور از او یاد می کنید . دوست من شما هم اشکال دارید . اولین مسئله اینکه هر مردی وقتی زن می گیرد نباید با خانواده اش قطع رابطه کند و همینطور خانم ها .
و بعد اینکه دوست من شاید خانواده همسر شما اهل معاشرت با خانواده عروس خود نباشند .خیلی از خانواده ها اینطور هستند . خانواده ما همین جور هستند . شاید برای یک عروسی و یا یک مراسم مهم خانواده ی عروسمان را دعوت کنیم ولی اصلا این جوری نیستیم که راه بیفتیم و برویم منزل پدر عروس مان و یا عمه و خاله و..... برای عروس ما هم این مسئله در اوائل عجیب بود ولی امروز فهمیده ما نه وبه واسطه بی احترامی که از سر احترام به جای منزل آنها هتل می رویم و این کار را هم صرفا به خاطر حفظ شخصیت عروسمان و برادرم انجام می دهیم و بعد هم لزومی نمی بینیم که خانواده عروسمان به زحمت بیفتند و در حد متعادل معاشرتمان را حفظ می کنیم که احترام ها همیشه محفوظ بمانند . ولی آنها دوست دارند وقتی به تهران می آیند حتما منزل همه ی فامیل ما بروند و حتی شب هم همانجا بخوابند . ما هم شوکه می شدیم که چه جالب هستند ! اما امروز هم ما و هم عروسمان فهمیده ایم احترام از دید آنها یعنی همان کاری که انجام می دهند و از دید ما هم یعنی همان کاری که انجام می دهیم . به نوعی با تفاوت فرهنگی هر دو خانواده کنار آمده ایم البته اصلا هم به مشکل نخوردیم و تنها به هم توضیح دادیم . به طور مثال مادر بزرگ و عمه های من اصلا نمی فهمیدند چرا باید شب پذیرای پدر ومادر عروس خانواده ما باشند ، آن هم بی دعوت .ولی امروز همه این را درک کرده ایم که اگر برادر زاده و یا نوه و برادر و... من را می خواهند باید با این مسئله کنار بیایند
و بعد دوست من فکر می کنم خیلی قشنگ است که شوهر شما به پدر و مادر و خانواده اش احترام می گذارد و برایشان ارزش قائل است ، شما هم باید خوشحال می بودید ، چرا که مردان این چنینی اگر از طرف همسرانشان درک شوند . محال است کار به جدایی بکشد . مردی که برای خانواده خودش ارزش قائل است قطعا اگر ازطرف شما حمایت شود و شما محبت به خانواده اش را بفهمید در پی جبران هم خواهد بود که باعث سربلنداش پیش خانواده اش شده اید .
دوست من شما چه کار به خواهر شوهرهایتان دارید ، که چطور لباس می پوشند؟! شما مسئول کار خود هستید آنها هم مسئول کار خود .
وبعد مسئله مهریه که این همه برای شما مهم شده و بارها و بارها به روی شوهرتان آورده اید . اگر شما برایتان مهم نباشد و آدم مادی نباشید و یا به دنبال قائل شدن ارزش های خود با تعدادی سکه بی بها ( البته ازدید من ) رقم کاملا درون قباله مدفون می شود و به دست فراموشی هم سپرده می شود ولی شما مهریه را پتک کرده اید و به سر همسرتان می کوبید ، همه ی خانم ها باید به این توجه داشته باشند که اگر مهریه را پتک توی سر مرد نکنند مرد خیلی بیشتر از رقم داخل قباله برایش انجام خواهد داد . صبر می خواهد .
ترا به خدا زندگی ارزش این اره بده ها و تیشه بگیرها را ندارد ، آنقدر در زندگی مشکلات بزرگ تر از اینها وجود دارد که حیف وقت که سر این مسائل هدر برود . بعد هم دوست من حق پدر و مادر و خواهرهای همسر شماست که به منزل پسرشان بیایند ،همانطور که خانواده شما این حق را دارند . می توانم بفهمم که در محیط کوچک آدم دجار چه سختی هایی در پذیرایی می شود و مخصوصا اگر اجاره هم عقب بیفتد و.....ولی شما می توانستید از آن خاطره ای خوش بسازیدو حتی نکات ناراحت کننده اش را بدون نیش و زبان به نوعی برای خودتان وشوهرتان به یک افتخار تبدیل کنید .اگر این اتفاق در مورد خانواده ی خودتان می افتاد همینطور فکر می کردید و عمل می کردید ؟!
خیلی راحت از کتک زدنهای شوهرت نوشته ای نازنینم که از دید من شما به همسرتان اجازه می دهید دست روی شما بلند کند . اگر هی غرغر نکنی و هر چه مرده است از گور بیرون نکشی ( منظورم مهریه و مامانت این را گفت و خواهرت آن را گفت و ... ) مرد به جنون نمی رسد که دست به یک همچین کاری بزند .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
دوست من مهریه میزان عشق مرد است به زن ، آیا می توان این عشق را با پول سنجید ؟! مگر پدر و مادر ت کم برایت زحمت کشیده اند؟! مهریه یک زن همان مهر مرد است به همسرش که باعث سعادت او می شود حالا بگو هزاران سکه به پای زن بریزند ولی نان را درون خون بزند ،چه مهریه ای ؟! به چه درد می خورد آن ثروت ؟! خدا آن روز را برای هیچکس نیاورد .کم دیده ایم که زن گفته مهرم حلال جانم آزاد ؟!
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
دوست من واقعا شوهرت زود قهر می کنه یا شما زیاد اذیت می کنی ؟! برای پیدا کردن را حل عزیزم باید اول در خودت تغییر ایجاد کنی و بعد در انتظار تغییر در همسرت باشی . چرا کار را به جایی می کشانی که از خانه قهر کند و برود ؟! شما با این کارت خانواده همسرت را هم حساس می کنی . شاید دلش برای خانواده اش تنگ می شود که بهانه جویی می کند و می رود ؟! می تونی دراین مورد توضیح بدهی ؟!
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست من
به تالار خوش اومدي
بابت همه غم و غصه هايي كه روي دلت نشسته ناراحت شدم....
آيا همسرت خصوصيات اخلاقي خوب نداره؟
آيا او هم عاشقت بود و چرا اينجوري شد؟
بازم فكر ميكنم جاي شكرش باقيه كه تو غربت نيستي.
چرا همسرت از طلاق حرف ميزنه؟
راستي قبل از ازدواج پيش مشاور رفتين؟
سعي كردي روش زندگي و برخوردهاتو تغيير بدي تا رابطه ات با همسرت بهبود پيدا كنه ، البته منظورم محبت بيشتر و اينجور چيزا نيست ، منظورم تغيير رفتاريه كه لازمه !!!
شايد همسرت فكر ميكنه به تو احتياجي نداره و اين تويي كه به او محتاجي .... و اين باعث ميشه كه تو رو ناديده بگيره !
فكر ميكنم شما خودتو توي زندگي مشترك پايين آوردي و او بالا رفته و خودشو قدرتمند ميبينه...
در هر صورت بايد يه فكر اساسي بكني تا بتوني از جووني و روزهاي زندگيت استفاده كني .... حتما از يه مشاور كمك بگير
موفق باشي و در پناه حق
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
digitalman وكاترين وwinter عزيز ممنون از راهنمايي هايتان.
بيش مشاور رفتيم.مشاور گفت علارغم اينكه ما جدايي را پيشنهاد نمي كنيم.به نظر من شوهر شما اصلا شما رو دوست نداره وحتي از شما متنفر هم هست و ميخواد شما رو از سرش باز كنه...
من اطمينان دارم كه كسي تو زندگيش نيست.منظورم دوست مونث....ولي نمي دونم...مادرش وخانوادش دوست دارن ما از هم جدا بشيم اينو خودش چند بار گفته.ديروز كه عضو شدم و قصه ام رو براتون نوشتم نيم ساعت از كتك خوردنم گذشته بود .ديشب بر نگشته موبايلش هم خاموش ديگه عادت كردم باور ميكنيد يك بار 850 بار بهش زنگ زدم ولي خاموش بود.
ديشب هم 5 ساعت موبايلشو گرفتم ....خاموش ...بعدشم خوابيدم.
اقاي يا خانوم ani راستش من زياد از حرفهاي شما سر در نمي يارم.مشكلي كه من دارم با اين حرف ها حل نمي شه.
من تا دلتون بخواد خودمو براشون كوچيك كردم.البته اول ميگفتم بايد مهربوني كني تا ببيني ولي ديدم هر چي من كادو ميفرستم دعوت ميكنم...زنگ ميزنم...تعريف ميكنم...بيشتر شبيه يك دلقك دارم ميشم يك احمق به تمام معنا.روز تولد هر كدوم حتي مادر شوهر و پدر شوهر كادو بخر اونم لوازم برقي...روز مادر و پدر سنگ تموم بزار...تولد هر كدوم بهترين چيزها كه براي خودم نمي خرم...اين سه سال نه عيدي گرفتم نه تولدي بهم تبريك گفتن..من ديگه عهد كردم ديگه مثل خودشون بشم.من كه بد هستم پس بزار كناره گيري كنم .دوست هام كه با ترس و لرز زنگ ميزنن بهم ميگن خودته جونيتو زندگيتو سياه نكن.جدا شو.يكيشون وقتي جاي كتك هاشو بهش نشون دادم انقدر گريه كرد كه من ترس ورم داشته بود گفتم مگه خيلي نا جوره.اخه عسلي ورداشت چند ضربه محكم ضد به كمرم.دوستم ميگفت سياه سياه شده.2 ماه كمر درد داشتم هنوزم رنگش نرفته.
شما ايراد ميگيري با پوشش خواهر شوهرت چكار داري ؟والا به خدا من چه كاري با اينا دارم.من منظورم اين بود كه اينقدر به من سخت ميگيره...چرا اينقدر تضاد وجود داره!خانواده خودش كه اصلا حجاب ندارن!اونوقت من نبايد سايه ام روي پرده پذيرايي بيفته (حتي تو خونه كه لباس هم تنمه)ميگه همسايه ها ميبينن سايتو!(مي دونم باور نمي كنيد)
به خدا تو خونه يك مداد چشم كه يك بار كشيده بودم ...گفت :داري تمرين ميكني....اين مدل ها رو از كجا ياد گرفتي؟بعد هم مداد رو انداخت سطل اشغال.خسته شدم شدم يك تكه گوشت بي خاصيت.چكار كنم .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
خانم گل خیلی ناراحت شدم . عزیزم می توانم بفهمم که چقدر وضعیت سختی داری . اینکه شما را کتک می زند خیلی ناراحت کننده است . عزیزم من خیلی موافق جنگ و دعوا نیستم ولی مملکت هم بی قانون نیست که هر کس هر کاری دلش خواست بکند و بعد هم بگذارد و برود . چرا یک بار نمی روی پزشکی قانونی و جای کبودی هایت را نشان نمی دهی . از یک بزرگتر کمک بگیر . من با وحشی بازی و رها کردن تو در شرایط بعد از آن خیلی مخالفم و یک جورایی این را نمی توانم بفهمم . تو هرچقدر هم مقصر باشی و یا نباشی به هر حال این آقا اجازه ندارد دستش را روی تو بلند کند و وحشی بازی در بیاورد . به نظرم کسی که کتک می زند آدم ضعیفی است که فاکتور منطق و دیالوگ ندارد و چون کم می آورد از فاکتورهای جبری و زوری استفاده می کند . باز هم می گویم عزیزم تو باید برای خودت ارزش قائل باشی و نباید اجازه بدهی این کار کتک کاری به کرات تکرار بشود که گویی هم شده . برای خودت ارزش قائل باش . من خیلی اهل سازش و دعوت به سازش هستم ولی یک چیزهایی خط قرمزهای فکری من است . برات خیلی ناراحتم . بازهم می گویم او حق ندارد دست روی تو بلند کند و برود سر از شمال در بیاورد .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
بعد هم کی گفته تو یک تکه گوشت بی خاصیت هستی؟! تو خیلی هم توانایی . دنیا به آخر نرسیده . خودت باید به فکر راه چاره باشی . الان هم فکر کن ببین با توجه به شناختی که از زندگی و مردت داری چکار می توانی بکنی در جهت سازندگی . هم مشاور رفتن و هم کمک گرفتن از خانواده . پنهان کاری و آبرو داری هم یک جاهایی معنی ندارد . او تو را می زند . می فهمی دختر . این کار غیر معمول و زشتی است و تو تا یک جایی می توانی آبروداری کنی و بعد از آن همه خواهند فهمید و تو عمرت را هدر داده ای . بلند شو و به فکر راه باش . حتی اگر راه این باشد که از این رابطه بیرون بیایی حالا یا به طور مقطعی شاید هم برای همیشه . امروز تو بچه نداری ولی فکر آن روزی را بکن که جلوی بچه ات دست روی تو بلند کند . ببین برای اصلاح این مرد چه می توانی انجام بدهی و در غیر این صورت .......
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام lucia
اميدوارم امروز بهتر باشي
آيا شما به شوهرت احترام ميذاري؟ در كل رفتارت باهاش چطوريه؟
ببينم اصلا شوهرت ميدونه از زندگي چي ميخواد؟
تا حالا فكر كردي مهريه اتو اجرا بذاري؟
فكر كردي آثار جراحتاتو به پزشك قانوني نشون بدي؟
اصلا خودت از زندگي چي ميخواي؟
هر كار خواستي بكني حتما از يه مشاور خانواده و حقوقي مشورت بخواه.
ان شاءا.. خانوادت پشتيبانت هستن ديگه ، نه ؟
موفق باشي
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست عزیز
به نظرت این زندگی اونقدر ارزش داره که داری تن به این همه حقارت میدی؟
زندگی زناشویی تا وقتی خوبه که ببینی همسرت ارزش فداکاری رو داره در غیر اینصورت نه. چیزی هست که نگرانت میکنه اگه از همسرت جدا شی؟
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست من
تو بهای عاشقی رو هنوز که هنوزه داری پرداخت میکنی پس دلگیر نباش هر کس برای زندگی یک راهی رو انتخاب میکنه و تو یک راه سخت رو انتخاب کردی.
البته همیشه راههای زیادی برای رفع مشکلات وجود داره .
اولا با خدا باش و راز و نیاز با خدا رو فراموش نکن خیلی از مشکلات که از دست ما انسانها خارج هست با تکیه بر خدا براحتی و به مرور زمان از بین میره و اصلاح میشه .
دوما سعی کن هر بار که با هم در صلح و آشتی هستید اونو ترغیب کنید که هر چه توی دلش هست با گفتگو با شما در میان بگذاره و حل کنه تا کار به دعوا و کتک کاری نکشه و اصولا انقدر عصبانیش نکنید که دست به چنین کارهایی بزنه چون اگر یک خانمی آموزش دفاع شخصی دیده باشه شاید بتونه از خودش دفاع کنه اما شما بهتره کوتاه بیایید و حرفی نزنید که چنین وضعیتی رو پیش نیارید.
سوما سعی کنید با زندگی خودتون سرگرم باشید و تا جایی که ممکنه به شوهرتون محبت کنید و اینو دریغ نکنید شما باید همیشه عاشق باشید نه فقط تا زمانی که به مرادتون رسیدید البته اگر بتونید دل:16: شوهرتون رو بدست بیارید شاید همه مشکلات شما حل بشه از جمله اجازه اون برای استفاده از تحصیلاتی که چندین سال براش زحمت کشیدید ویا رفتار مناسب و منطقی ...و این فقط زمانی محقق میشه که بتونید به هر طریق ممکن دل اونو بدست بیارید .
این هم یک راه دیگه که متاسفانه باید مطرح کنم
با وجودی که ممکنه بین شما دوباره عشقی برقرار بشه اما من فکر میکنم ازش بخواهید که اگر واقعا شما رو دوست نداره و حتی به گفته مشاور از شما متنفره ...شما رو طلاق بده شاید این درخواست باعث بشه که اون هم تکلیفشو با دلش و شما مشخص کنه یعنی اگر شما رو دوست داره رفتارشو با شما بهتر کنه و اگر واقعا نه !! .....بهتره جدا زندگی کنید تا اینهمه صدمه نبینید
براتون آرزوی خوشبختی میکنم
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام و خوش آمد به دوست عزيز و تازه مون lucia عزيز....:72:
دوست عزيزم از وضعيتي كه در زندگيت پيش اومده خيلي ناراحت شدم....
اما به قول دوستان تو تنها نيستي بلكه خداي مهربون رو داري.... خدايي كه همه جا ناظر و حاضر بر اعمال ماست...
عزيزم از نوشته هات و اينكه همسرت تا چه حد تحت تاثير خانواده اشه فكر ميكنم شايد اون داره اينكارا رو ميكنه تا شما مهريه رو ببخشي و اون جمله معروفه " مهرم حلال جونم آزاد" عملي بشه....
عنوان كردي مادر شوهرت بيشتر از همه از مسئله مهريه ناراحته و هنوز كه هنوزه به خاطر اين موضوع حتي خانواده شما رو دعوت نكرده و و و و .....
عزيزم اول از همه سعي كن اعتماد به نفست رو بدست بياري... سعي كن خودت رو پيدا كني....
توكل به خداي مهربون كن .... آرامش رو به قلبت برگردون ..... تا بتوني درست تصميم بگيري....
حالا كه رفته از اين تنهايي بهترين استفاده رو ببر.... بيشتر به خانواده ات سر بزن ....
اعضاي خانواده هميشه حامي و پشتيبان همديگه هستن... چرا فكر ميكني آبروت ميره ....
عزيزم تو بيشترين تلاشت رو كردي كه دل اونها رو بدست بياري.... كارهايي كه واسه خودت نميكردي واسه اونا انجام دادي....
از همين جا زندگيتو تغيير بده.... تو يك انساني عزيزم و خداي مهربون همه انسانها رو آزاد خلق كرده ....
اونها حق ندارند تو رو تا اين حد اذيت كنن..... عزيزم با خواهرات و خانواده ات بيشتر صحبت كن و در مورد مشكلاتت باهاشون مشورت كن .... اگه نميخواي پدر و مادرت اذيت بشن لااقل از خواهرات و شوهرخواهرات كمك بگير...
يا....
از راه قانوني وارد شو...
تو يك انساني دوست عزيزم و منزلت و شان هركسي فقط پيش خدا مشخص و معينه....
هيچ كس حق نداره به شما بي احترامي كنه.... تن دادن به ظلم خودش گناهه عزيزم و ظالم رو جري تر ميكنه....
به خودت اعتماد كن ... به خدا توكل كن.... و محكم باش....
هيچ كار خدا بي حكمت نيست عزيزم بهتر كه هنوز بچه دار نشدي عزيزم والا مجبور بودي بخاطر اون كوچولوي بيگناه خيلي زجرها رو تحمل كني ..... اميدوارم موفق بشي عزيزم....
به خدا ميسپارمت و واست دعا ميكنم تا بهترين اتفاقي كه صلاحت در اونه در زندگيت بيفته....:203::203:
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست عزيز
شما خيلي خودتو باختي ، مطمئن باش كه خيلي ها وضعشون از تو خيلي بدتره ،
حتي اگه همه دنيا دست به دست هم داده باشن كه تو رو ازار بدن بازم نبايد خودتو ببازي ،
خدا با توست .شايد اين يه امتحانه سعي كن سر بلند بيرون بياي اما در عين حال تلاش خودتو
بكن،تا زمانيكه تو واسه خودت ارزش قائل نشي و خودتو قبول نداشته باشي مطمئن باش ديگران هم همين رفتارو با تو خواهند داشت.
مطمئنم كه تو هم به شوهرت خيلي گير ميدي كه از خونه فراريش كردي ،همين حرفهايي كه ميگي
عيد و تولدت كادو نخريدن و از اين حرفها ، بي خيال شو اين صحبتها رو،پيش شوهرتم يه جوري رفتار كن
كه انگار واست اهميتي نداره ،نق نق نكن ، ارزش تو بالاتر از اين حرفهاست كه واسه ندادن كادو
و از اين مسائل اوقات خودتو شوهرتو تلخ كني و زندگي رو زهز .
بابا اصلا فكر كن خانواده شوهر نداري . به خدا حيف جوونيت نيست كه با حرص و جوش خودتو پير كني
فكر طلاق نباش ، مطمئن باش بعد طلاق شرايط نه تنها بهتر نميشه بلكه سختتر هم ميشه .
زرنگ باش ، با سياست وارد شو ، مردا رو ميشه خيلي راحت رام كرد، فقط بايد زرنگ و باهوش باشي
تو مي توني :72:[/size]
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
هر چه سریعتر قبل ازینکه بچه دار بشین و یا سنتون بره بالاتر و یا افسردگی / هزار مریضی دیگه بگیرید حرف مردم رو بریزید دور و طلاق بگیرید و هم سر کار بریدو هم دنبال یک زندگی جدید و این بار عاقلانه نه از سر اشتباهات گذشته. از این زندگی درسهای زیادی بگیرید و زندگی جدید و خوبی برای خودتون درست کنید.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
lucia
سلام عزیزم تازه چه خبر . اوضاع و احوال چطوره ؟! برگشت ؟! روابط تان بهتر شده یا نه ؟!
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
[/size]سلام
اين همه محبت اين همه توجه...بچه ها من واقعا ممنونتونم.خانوم ها خواهر هاي عزيز ذره ذره صحبت هاي شما رو با اشك خوندم.خدا رو شكر ميكنم شما رو پيدا كردم.
بعد از 3 روز بالاخره اومد.از موقع اخرين دعوا كه اون رفت و من تو اينترنت شما رو پيدا كردم...تو گوگل سرچ كردم مشاجره شوهر مادرشوهر اختلاف دعوا طلاق...
و حالا شوهرم برگشته شام و ناهارو ميخوريم ولي حرف نمي زنيم...بهش سلام كه دادم گفت خفه شو!
گذاشتم كمي بگذره تا شايد زمان همه چيز رو درست كنه.تك تك مطالبتونو دو سه بار خوندم.خيلي تاثير گذار بودن.ممنون.به خواهرام سر زدم.به برادرم سر زدم.2 روز رفتم خونه بابام موندم(همون روزيهايي كه شوهرم نبود). فكر هامو كردم...
سوم امام حسين كه تموم شد رفتم آرايشگاه...كمي خوشگل كردم:46:روحيم بهتر شده.از ديروز شروع كردم تو خونه زبان انگليسي بخونم برم امتحان ielts بدم.شايد بعد از طلاق به دردم خورد تونستم از اينجا برم.فكر اينكه برگردم خونه پدرم ديونم ميكنه.اگه افشين شوهرم خودشو اصلاح نكنه ازش طلاق ميگيرم.ديگه طاقت ندارم.برام دعا كنيد.كامليا عزيز پري جون شيرين عزيزم و اني مهربونم الينا عزيز و وينترعزيزم و آرزوي دلسوزم از همتون ممنونم.:72::72::72:[/color]
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست عزیزم
از خوندن مطالبت واقعا متاثر و ناراحت شدم
افراط تو هر چیزی به درد نمیخوره حتی گذشت بیش از حد.
چون ممکنه دردسر های دیگری را به بار بیاره. شما هم جوون هستی و خیلی حسن های دیگه داری.
تا قبل از اینکه پای بچه ای در میان باشه به نظر من باید این زندگی را کات کنی چون فقط خودت را از بین میبری و خیلی ها از این از بین رفتن تو لذت میبرن و این زندگی هیچ فایده ای نداره .
امیدوارم هر چه به صلاحت هست اون اتفاق بیافته .
موفق باشی عزیزم .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام عزيزم :72:
خدا را شكر كه روحيت بهتره و خيلي خوبه كه زبان مي خوني .
عزيزم يه كم صبوري كن . ان شااله كه همه چيز درست شه .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
این رو بخون شاید کمی آروم بشی
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5140
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام لوسيا عزيز خوبي
مطالبتو خوندم قولم ميدم كه از اين به بعد به اين صورت باشم شايد اوضاع خوب شد خواستم بگم ديشب يك اتفاقايي واسم افتاد اگه دوست داري بيا بخون مطلبمو
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
.ببین عزیزم هر کسی یک عیبی داره و حتی من و شما هم پر از عیوبی هستیم که نمی خواییم قبولش کنیم.من شخصا اعتقتاد دارم آدم باید از خودش شروع کنه و ببینه چه نکات مثبتی داره که شوهرش خوشش یاد و چه نکات منفی داره که اون بدش میاد پس نکات مثبت رو تقویت و نکات منفی رو تضعیف کنه.شاید یکی از عیوبی که شما دارین مقایسه کردن هست. مردها از هیچ چیزی مثل مقایسه بدشون نمی یاد.من مطمئنم شوهر خواهرهات و اینکه چقدر مهریه کردند و به رخ شوهرت میکشی.اینجوری که من متوجه شدم به مسائل فوق العاده پیش پا افتاده اهمیت دادی و اونارو برای خودت کردی یک غول به عنوان مثال: اگر بری خونه مادرت شوهرت و جلوت کوکو سبزی بزارن آسمون به زمین میاد. کوکو سبزی به این خوشمزگی !!آیا حتما باید مرغ و بره کباب شده باشه. و باز هم یقین دارم که مشستی به شوهرت گفتی دیدی چه طوری ازمون پذیرایی کردن من چه می کنم وقتی میان و اونا چه می کنن!! و همین امر باعث سر شکستگی شوهرت شده.سعی کن کمی از ظواهر و مادیات چشم پوشی کنی. اگر جلوت نون خشک هم گذاشتن ازشون قدردانی کن.لابد بیشتر از این در توانشون نیست.ببخشید بهت بر نخوره اونا مثل شما بی فکر نیستند که اجاره یک ماهشون رو عقب بندازن و خرج مهمون کنن.مهمون حبیب خداست همونی که خودت میخوری میزاری جلوشون قرار نیست شقل القمر کنی.شما یک فرد تحصیل کرده هستید سعی کن از تحصیلاتت فقط برای پول در آوردن استفاده نکنی.فکر و افکارت و گسترش بده و فقط به دو تا مبلغ مهریه و شام و کادو و عید دیدنی کفایت نکن.بزرگترین هدیه شما به شوهرت و خانوادش محبتت هست. پس به هیچ عنوان مقایسه نکن و به زبون بگو به وجودش افتخار می کنی وبهش عشق بورز.اصلا هم فکر تلاق نکن که عواقب خوبی نداره.یه امتحان کن و دیگه شوهرت رو با کسی مقایسه نکن.من مطمئنم نتیجه میگیری. وتا می تونی در مورد مردها و خصوصیاتشون مطالعه کن که مردها رازهایی دارن که حتی فکرشم نمی کنی.موفق باشی عزیزم
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
البته من در اين موارد يكم خشن برخورد ميكنم.مثلا اگه من جاي شما بودم و سلام ميكردم و شوهرم ميگفت خفه شو به خدا همچين ميزدم لت و پارش ميكردم بعد هم تمام خونه رو رو سرش خرد ميكردم ميگفتم پاشو با 2 متر قدت برو ور دل مادرت بشين ادم گنده ي كله پوك.البته اين روش منه.ولي شما لوسيا خانوم اصلا ما نميگيم خودت قضاوت كن شما اين همه درس خوندي فوق ليسانس گرفتي پدرت كه خدا سلامتش كنه اينهمه زحمت كشيده كه عزت و شخصيتت تو جامعه بالا بره اونوقت نشستي تو خونه ي مردي كه يك ذره واست احترام قائل نيست دوست نداره خرجت نميده خانوادش تحقيرت ميكنن؟اخه اين درسته؟ارزش شما و زندگي در خوره شان و شخصيت شما اينه؟اخه ادم واسه چي ازدواج ميكنه؟واسه اينكه دوست داشته بشه و دوست بداره واسه اينكه كامل بشه واسه اينكه در كنار همسرش ارام بگيره واسه اينكه دوتايي زندگي رو بسازن و از با هم بودن لذت ببرن .ايا شما به اينها رسيدي؟زن اگه خودش هم كار كنه پول در بياره باز هم وظيفه ي مرد هست كه تامينش كنه حالا بماند كه الان زن هم از رو مرامش و عشقش كمك خرج شده.اخه تو قرن 21 كه زنان همه جاي دنيا دارن واسه تساوي حقوقشون ميجنگن شما خانوم فوق ليسانس نشستي خونه از يه ادم كال و بي منطق داري زجر ميكشي؟3سال شما خواري كشيدي به چه قيمتي به چه اميدي؟كه يروز درست ميشه؟ادم به اون گندگي اخه 100 سال از تربيتش گذشته چيش ميخاد درست بشه ؟ادم تو خونه باباش بشينه نون پنير بخوره عزت داشته باشه بهتره يا تو خونه شوهر هر تحقيريو تحمل كنه؟شما ارزش خودتو ميدوني؟شما ميدوني رفتار با زن چقدر حساسه؟رفتار حضرت علي با حضرت فاطمه رفتار حضرت محمد با حضرت خديجه رو حتما ميدوني چطور بوده.وقتي پيامبر خدا با زن اين رفتارو ميكنه و زن رو گرامي ميداره اونوقت شما 3ساله اجازه دادي يه مرد اينجور ازارت بده؟به نظرم اول بايد شمارو تنبيه كرد كه اينهمه تحمل كردي بعدشم خيلي سريع طلاق بگيري و رو پاي خودت بايستي تا فرصتش پيش بياد با عزت و احترام ازدواج كني.پدر مادرت رو تكيه گاه بدون و زودتر بيا از اون زندگي بيرون.زمان جاهليت كه نيست با زن اينجور برخورد كنن.اون شوهر نه چندان اقاتم بنداز ور دل مادرو خواهراش.انگار كه تحفه است.به قول سردار طلايي :مردي كه دست رو زن بلند كنه مرد نيست.نامرده.اگه باز تحمل كني مقصر اون اقا نيست لوسيا خانوم.اون موقع مقصر خودتي .يه جمله اي بالاي همين تالار هميشه ميبينم كه ميگه تنها كساني تحقير ميشوند كه اجازه ميدهند تحقيرشان كنند.والسلام.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
capable
البته من در اين موارد يكم خشن برخورد ميكنم.مثلا اگه من جاي شما بودم و سلام ميكردم و شوهرم ميگفت خفه شو به خدا همچين ميزدم لت و پارش ميكردم بعد هم تمام خونه رو رو سرش خرد ميكردم ميگفتم پاشو با 2 متر قدت برو ور دل مادرت بشين ادم گنده ي كله پوك.البته اين روش منه
رزمی کار هستید ؟! موفق هر دو جهان شمایی !
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
بهترین بنده ی خدا بودن هم سخته دیگه؟صبر پیشه کن و بهترین راه رو برگزین .به حرفای این واون هم گوش نده همه ی ما که داریم راهنماییت میکنیم همه از دید خودمون داریم حرف می زنیم و هیچ کدوممون جای تو نیستیم .تو خودت بهترین قضاوت کننده هستی عزیزم اگر فکر میکنی واقعا نمی تونی تحمل کنی یا علی طلاق بگیر و همه حرفارو به جون بخر .من اولا ارزو داشتم با عشق ازدواج کنم ولی بدون هیچ دوست داشتنی ازدواج کردم ولی الن میبینم پسر خوبیه و حالا که ماجرای تو رو خوندم دیدم عاشقی هم همچنین خوب نیست
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام بازم کتک خوردم...دیونه شده همه کتابامو پاره کرد ...گفت دیگه حق کلاس زبان رفتن رو هم نداری.
رفتم پیش پدر و مادرم همه چیزو گفتم...گفتم دروغ گفتم که خودم دوست ندارم کار کنم.بابا شوهرم نمی زاره.بهشون گفتم برای اینکه وجهه اون خراب نشه همش ازش براتون تعریف میکردم.تمام قربون صدقه ها و تعریفایی که از دامادتون براتون میکردم دروغ بود...دیدم شما ناراضی هستی من عروس این خانواده بشم منم خواستم شما رو راضی کنم ...به شما دروغ گفتم.مامان و بابام داشتن شاخ در می اوردن...به خواهر هام و برادرهام هم گفتم...اصلا باور نمی کردن!میگفتن دعوات شده الان عصبانی هستی اون پسر خوبیه!....میدونید من الان دارم تاوان دروغ ها و تعریف های الکیمو میدم...به مامان جای کتکامو نشون دادم کبودی های روی کمرم...پاهام... باور نمیکرد ولی بالاخره باور کرد...میدونید من کمی شخصیت نمایشی دارم ...البته این اصطلاح برای ادم های نرمال است اشتباه نکنید.من وقتی حرفی میزنم تعریفی میکنم مخاطب رو میبرم به عمق ماجرا برای همین اونها خیلی سخت باور کردن که من قبلا بهشون دروغ گفته بودم....واقعا به شوهرم و خوبیاش ایمان پیدا کرده بودن!خلاصه ...الان خونه بابا هستم اونم اصلا نیومده دنبالم پدرم زنگ زد بهش اونم گفت سرم خلوت شد باهاتون تماس میگیرم تا تکلیفشو روشن کنم..الان وقت ندارم!!!
مهریشم اماده است ....دوست داشت طلاق بگیره ....من میدم از خدامه!منم این چند روزه گریه نکردم ...برای کسی که دوسم نداره برای چی گریه کنم خدا رو شکر که بچه ندارم...ولی بازم مردد هستم طلاق خیلی بده ...میدونم اینو ...تازه فامیل هم هنوز چیزی نمیدونن ...خیلی میترسم ...بیچاره بابا و مامان ...بابا که قلبش خیلی خرابه.....بردمش اکو کردیم گفت فشار نباید بهش بیاد...چقدر من دختر بدی هستم با این سرنوشت بیخودم.از شما هم خیلی ممنون.منو بسیار کمک کردید لطفا تنهام نزارید.کاش جایی بود قرار میزاشتیم از نزدیک همتونو میدیدم.خیلی دوست داشتم روی ماهتونو ببوسم.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام عزیزم
هنوزم دوستش داری ؟عاشقش هستی؟جواب منو ندادی زندگی با عشق خوبه؟ایا شوهرت بعد از ازدواج رفتارش تغییر کرد؟قبلش چه جورررریی بودد که عاشقش شدی؟
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
اولش خوب دوستش داشتم.اونم خیلی زیاد.اگه یک روز تو دانشگاه نمی دیدمش دیونه میشدم.اونم همین طور...(ما هر دو مهندسی خوندیم البته رشته هامون فرق میکنه )بعد از گذشت چند ماه از ازدواجمون اخلاقش عوض شد.همش پای تضاد های خانواده من با خانواده اونا تو زندگیمون بود...خانواده ها مشکلی نداشتن چون اصلا هم دیگه رو نمی دیدن.ما چند بار اونا رو اوایل دعوت کردیم ولی اونا اصلا خانواده منو دعوت نکردن الان 3 سال ازدواج کردیم خانواده من یک بار هم خونه اینا نرفتن.عروسیمونم تو تالار بود در شهرستان یک تعارف هم به من و فامیلام که از تهران اومده بودیم نکردن.هممون رفتیم هتل! همه شوکه شده بودن!
خیلی بی ادب و بی فرهنگ هستن .اصالتا گرگانی هستند و اونجا زندگی میکنن .عروسی من هم گرگان بود.خیلی بد ذات هستن.نمی دونم هر چی فکر میکنم میبینم من که اصلا اینارو نمیبینم پس چرا اینقدر از من متنفر هستن .همش هم میگن تهرانی ها بدن ....دختر هاشون بدن....و حرف های بد میزنن!یا در رابطه با تحصیلاتم میگن ...الان که همه فوق لیسانس دارن به چه درد میخوره!شوهرم لیسانس است کار ازاد داره.ولی من ادامه تحصیل دادم البته خونه بابام.خیلی اختلاف فرهنگی داریم...مادرش توی جمع یعنی خانواده اونا بودن با من تنها(یک بار فقط خانواده ام رو با اینا دیدم اونم مراسم عقد بود و قبلش هم خاستگاری....)برگشت اسم اندام های تناسلی رو به کار برد.از تعجب داشتم شاخ در می اوردم...اینقدر خجالت کشیدم.بعدش فهمیدم اینا اصلا همین طوری با هم حرف میزنن...عادت دارن به هم بی احترامی کنن.
راستی چند روز پیش رفتم یک شرکتی قرار شد از اول ماه اینده برم سر کار.ریس شرکت تعجب کرده بود من جایی کار نمیکردم اخه 1 ساله ارشدم رو تموم کردم معدلم هم بالاست .الان هم همون طور که گفتم خونه پدرم هستم.دیشب بابام با پدرش حرف زد اونا همه چیز رو میدونستن و گفتن اگه دخترتون طلاق میخواد حرفی نداریم.شما باید یک شوهر از همون تهران برای دخترتون پیدا میکردید...(فکر کنم اونجا رسم اینه که دختر ها شوهر پیدا کنن!)به همسرم هم زنگ زدیم اونم گفت هر روزی که مایلید میریم برای طلاق.چک مهریشم اماده است.(اون که نداره فکر کنم پدرش بهش قرض داده).پدرم میگه مهریتو نگیر پول اونا رو قاطی اموال خودت نکن.ادمای درستی نیستن که بخواهی از جیبشون بخوری...منم گفتم بابا پولشو میزارم قرض الحسنه تو بانک .ولی ازش میگیرم.همون طور که 3 سال زندگیمو ازم گرفت.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام عزيزم
اميدواره هر زورت بهتر از ديروزت باشه .
توصيه ميكنم براي اينكه در آينده از هر ترديدي عاري باشي و قاطعانه تصميم بگيري ، با يه مشاور مشورت كني.
موفق باشي
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام lucia خانوم من تازه الان مطالبتونو خوندم.
از این همه عدم درک, و اختلاف خیلی ناراحت شدم.
یک کم کنجکاو شدم. میشه یکی از دفعاتی که صحبتتون منجر به دعوا و زدو خورد شده رو برامون کامل تعریف کنین؟
البته معذرت می خوام خاطرات تلختونو یاد اوری کردم.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام
بنظر من ادامه این زندگی به صلاح نیست . و شمایید که ضرر میکنید . مهریه را هم بگیرید چون حق شماست .
اینها نظرات شخصی من هستند و بهتر است شما با یک مشاور هم بصورت حضوری صحبت کنید .
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
بهت تبريك ميگم لوسيا جان.به خاطر شجاعتت و اينكه مسوليت انتخاب اشتباهتو به عهده گرفتي و داري از پسش بر مياي.تبريك ميگم بخاطر اينكه ميخواي كار كني و روي پاي خودت بايستي.مطمئنم ميتوني از پس مشكلت بر بياي و ايندتو بسازي.هيچكس حق نداره ازادي تورو ازت بگيره.به گذشتت فكر نكن بزار خانواده شوهرت برن لنگه ي خودشونو پيدا كنن.لياقت تو خيلييييي بيش از اين هاست.موفق باشي خانوم مهندس شجاع.خبرهاي خوب به ما بده.
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
لوسيا چه ميكني؟
در چه حالي؟
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
حتما حتما مهريه تو ازش بگير :46::305:
-
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
لوسياي عزيزم از خوندن داستانت خيلي ناراحت شدم!!!واقعا روحيه خوبي داري با اينكه اين همه بدي ديدي!!خانمي با اين همه امتيازي كه تو داري(معدل بالا و مدرك و .....)چرا بايد بسوزي و بسازي!؟طلاقتو بگير راحت و اسوده زندگيتو ادامه بده