-
مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
سلام دوستاي عزيز
من عاشقه همسرم هستم اون خيلي مرده سنگينيه توي جمع خيلي سنگينه اما وقتي مجرد بوده خيلي اهل دوست و رفيق بوده ( خودش برام از خاطراتش تعريف ميكنه ) البته فقط از پسر ها مي گه بهم از شب هايي كه خونه نمي اومده و خونه دوستاش مي مونده وقتي اينا رو ميگه من ذهنم نسبت بهش خراب ميشه با خودم ميگم پسري كه خونه دوستش مي مونده تا چي كار كنه ؟؟/ هر وقتم بهش گفتم دوست دختر داشتي يا نه اوايل مي گفت غرورم اجازه نمي داده دنبال دختر ها بيفتم. از وقتي ازدواج كرديم دوستاش رو خيلي كم كرده و لي وقتي از محيط كارش حرف ميزنه ( محيط كارش خيلي مردونست) از شوخي هايي كه با هم ميكنن حرف هايي كه بعضي مردها در مورد زن هاشون ميگن تمام فكرم داغون ميشه تمام اي جريانات دست به دست دادند و باعث شدن كه زندگي رو واسه خودم كنم جهنم!!!!!!!!!!! به شوهرم بي اعتماد شدم..... موبايلشو چك ميكنم ........ ساعت رفت و آمدشو ....... فكر مي كنم فقط بهم دروغ ميگه تا جايي كه يهش ميگم چرا تو خيابون تا يه دختر مي بينه سرتو خم مي كني و نگاه ميكني ؟؟؟ خواهش مي كنم كمكم كنيد........
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
همتا جان بیش از حد داری حساسیت بخرج میدی. همه آدما یه دورانه مجردی دارن مهم بعد از ازدواجه که دیگه اون کارارو نمیکنه در مورده حرفایه بین دوستاش خوب آقایونونم مثله خودمون هستم خداییش م خانما وقتی دور هم بشینیم از همه چی حرف میزنیم . حالا اگه میبینی این حرفا روت تاثیر بد میزاره یه جوری به شوهرت بگو که دیگه واست تعریف نکنه البته غیر مستقیم . دختر خوب بی خود زندگیرو به کام خودتو همسرت تلخ نکن .
موفق باشی گلم.......
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
خواهش می کنم خواهش می کنم قبل از زدن پست جدید چرخی توی تالار بزنید. تمام این موضوعات قبلا در تالار عنوان شده و در مورد همه اشون هم بحث و نتیجه گیری شده. خواهش می کنم.
نمونه جدیدش لینک زیر
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4361&page=11
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4181
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4078
و خیلی پست های مشابه دیگه داریم.
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
hamta جان،قبل از هر چيز خواهشاً اشتباهى كه خيلى از ما خانم ها ميكنيم رو شما نكن و اونام اينكه حرفهاى همسرتون رو كه خيلى صميمانه مياد و با شما از خاطراتِ گذشته و پيشامد هاى در محاله كارش صحبت مى كنرو عليه خودش بر نگردونيد كه بعد از يه مدت خداى نكرده هم صحبتيش رو از دست بدى كه اين تازه شروع مشكلاته زن و شوهر هاستكه با هم در عين همسر بودن دوست نباشن،اين خيلى خوبه كه همسر شما با شما از گذشته حرف ميزنه و لذت مى بره،شوهر من هم از خاطراتِ زمانِ دانشجوييش كه با دوستاش خوابگاه بودن و تا صبح بيدار و....خيلى برام حرف ميزنه و باور كن من هم ۱۰ سال پيش كه اينا رو ميگفت همين فكرهاى شما رو ميكردم كه پس اينها تا صبح چى كار ميكردن و سرم از اين افكا ر سوت ميكشيد ،ولى الان به قدرى از خاطراتش برام گفته و به قدرى به شخصييتش آشنايى پيدا كردم كه فهميدم،خيلى از آقايون هم ميتونن مثل خيلى از خانم ها شب تا صبح كنار هم باشندوهيچ كاره خلافى نكنن و از هم صحبتى با هم لذت بِبرن،چيزى كه بعد از اينكه خودم وارد اجتماع شدم و دوستها و همكارانِ زيادى پيدا كردم و شب نشينى هاى زنانه داريم رو فهميدم،پس كج فكرى و خرده گيريي بيجا =ممنوع(البته عذر ميخوام كه خيلى رك گفتم)،فقط در مورد اينكه همكاراشون از خانمهاشون چيزهايى ميگن كه شما رو ناراحت ميكنه،هيچي دستگيرم نشد،ميتونيد بيشتر توضيح بديد؟
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
من توي يه تاپيك همچين مشكلي رو خوندم(از قصد داره اذيت ميكنه)بهتره با خانم طراوت بيشتر صحبت كنيد ونتيجه رو بدونيد.اين خانم هم اين راه رو رفت
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
این حرفایی که شوهرت میزنه ایرادی نداره که!!! من 5 تا برادر دارم که همیشه میرفتن خونه دوستاشون و یا میومدن خونه ما کار خاصی انجام نمی دادن با هم فیلم کمدی یا اکشن میدیدن یا ورق بازی می کردن بعضی وقتا هم آهنگ میذاشتن و می رقصیدن از این کارهایی که دخترا وقتی دور هم جمع میشن!!!
فکر کنم برادر نداری؟
کارمندی یا خونه دار؟
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
خانم محترم آخه چه عيبي داره كه با دوستاش بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون هم دوران مجردي نه الان!!!!!!!!!! حالا تو رو مثل دوست خودش دونسته و اومده باهات دردودل كرده اشتباهه؟؟؟؟؟؟ كارهايي كه مي كني به جز اينكه زندگيتو به نابودي بكشوني چيز ديگري عايدت نمي شه. تمام مردها با هم شوخي هايي از اين دست مي كنند. حتي زن ها هم از اين دست هستند؟ اين ديگه ناراحتي نداره. از اين مشكلها زياد تو تالار بوده لطفاً بريد مطالعه كنيد و يه نتيجه گيري كلي براي خودتون بگيريد كه كدام راه رو برويد فقط نتيجه كارتون رو در آخر به ما بگوئيد.
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
دوستاي عزيز از اونجايي كه همسرم اولين مرد در زندگيه منه و قبل از اون من هيچ دوست پسري نداشتم ا حتي دست يك مردو تگرفته بودم ( البته جسارت نمي كنم و از دوستانم پوزش ميخوام ) ز اين كه بدونم اون قبلا دوستي داشته يا خداي نكرده خطايي كرده آزارم ميده.وقتي از حرف هايي كه دوستاش در مورد زنها ميزنن تعريف ميكنه با خودم ميگم نكنه همسره من به راحتي توي اين جور بحث ها نظر ميده ....( شايد نمي تونم منظورمو خوب برسونم )
در مورد سوال KHOSHBAVARR عزيز : مياد بهم ميگه كه همكارام ار ربطه اي كه با زناشون دارن ( همه جوره ) ميان و جلوي بقيه مردخا حرف ميزنن. خودش كه ميگه من اين كارو نمي كنم .
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
hamta جان،چه دليلى ميبينه كه حالا چون اين آقايانِ همكار ميان و اين كار و ميكنن،حتما شوهر شما هم ميكنه،اين كه نشد دليل خواهر گُلم!در ثانى من فكر ميكنم همان طور كه خودشون هم ميگن حتما ايشون از اين حرفها نميزنن چون اگر ميگفتند همونجا ميگفتند و تمام،دليلى نداشت كه بيان برا شما باز گو كنن،حتما اونجا فقط شنونده اند و چون براشون عجيب مياد ،ميان و براى خانم گلش تعريف ميكنه همين!
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده، گير نده،
وقتي بهت مي گه نداشتم ، نمي گم ، انجام نمي دم بهش اعتماد كن. اعتماد. زندگيتو با اين فكرهاي هيچ و پوچ به هم نريز. اين فكر ها همش سمه. بهتون توصيه كردم و بازم توصيه مي كنم ابتدا مشكلات دوستاني كه اين چنين هستند رو بخونيد و يه نتيجه گيري كلي بگيريد و اين تايپيك رو تا زماني كه به نتيجه اي نرسيديد ادامه نديد چون فايده اي ندارد. موفق باشيد.
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
hamta
جان برات اصلا مهم نباشه وقتي اين حرف رو زد شما هم به حالت خنده بگو اين حرفها كه عاديه ، بگو كه دوستهاي ما هم در مورد شوهرشون و رابطشون حرف ميزنن اينطوري بهش ياد ميدي كه اين موضوع اصلا قابل اهميت نيست و اين فكر براش به وجود مياد نكنه شما هم..........بعد از يه مدتي از سرش ميافته.
عزيزم در مورد گير دادن هم بهت نميگم گير نده اما اينو به جرات ميگم كه فقط خودتو ناراحت ميكني و از بين ميبري به خدا من تمام اين كارهايي رو كه شما ميگي انجام دادن نتيجه =ميگرن گرفتم و الان سردرد دارم.يه خواهش ديگه اي هم كه ازت دارم اينه كه :نذار شوهرت بفهمه چقدر بهش وابسته اي.
موفق باشي
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
همتا جان شما اصلا جوابی در مورد نظر دوستان ننوشتید که تا بتونیم به شما کمکی بکنیم
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
همتا این چیز ها برای بعضی پسر ها عادی هست .
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
سلام.hamtaگرامي .اين جور عکس العملها بيانگر دوست داشتن ومحبت خاص نسبت به همسرتون ولي افراط که موجب وسواس ميشه کار صحيحي نيست .
شما براي اين حساس بودنتون دليلي دارين؟ (دليل قطعي نه از سر يه احتمال ) ..آيا به همسرتون شک دارين .؟ اعتماد لازم يک زندگي مشترک رو نسبت به ايشون ندارين؟ واقعا" از خودتون سوال کنيد.
آيا همسر شما حق نداره از خاطرات دوران مجرديش تعريف کنه وبراي بار دوم از اونها لذت ببره؟ چه بسا شما رو در اين لذت سهيم کنه ؟
(من اين رو بر حسب تجربه خودم مينويسم) .همسرتون اگه حرفهاي که بين ايشون وهمکارهاش رد وبدل ميشه رو پيش شما ميگه بدون شک شما رومحرم بدون حريم خاصي ميدونه( به اين دليل ميگم محرم بودن حريم چون خيلي پيش مياد که زن ومرد 100% زندگيش رو براي همسرش تعريف نميکنه ) وپيش همکارهاش صحبتي از زندگي شخصيش به زبان نمياره .ميشه گفت چیزي رو از شما پنهون نميکنه .. اگه به همسرتون اطمينان دارين .وباز هم اطمينان دارين که ايشون مرد زندگي شماست ؟ ديگه دليل خاصي براي اين وسواس ندارين .مشخصه چقدر به همسرتون علاقه مندين وهر مردي هم اين رو ميدونه .پس سعي کنيد با رفتار ها وبرخوردها تون اين حس از ايشون نگيريد.
.بهتره که ما آدمها براي هر کار ويا رفتارمون دليل خاصي داشته باشيم اینکه من بيام فکر کنم که ايشون در دوان مجردي چيکارکرده يا نکرده گذشته ديگه «البته ميشه استثناء قائل شد .ولي نه براي همسر شما».امروز_ خودتون رو به خاطر گذشته نديده وفقط در حد احتمال فنا نکنيد . باز هم ميگيم :به عقيده من قضيه اي که بطور کامل مشخص نشده باشه عکس العمل شديد در مورد اون کار صحيحي نيست .
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
دوستاي عزيز از همتون ممنونم
خيلي خوشحالم كه تونستم باهاتون دردو دل كنم خيلي حالم بهتره و دارم سعي مي كنم كه خيلي كمتر گير بدم ديگه كمتر موبايلشو چك مي كنم و وقتي از كارش تعريف مي كنه كمتر مثل قديم سوال هاي مچ گيرانه مي كنم ( البته مناسفانه همسرم خيلي كم برام از محيط كار و اتفاقات روزمره تعريف مي كنه )
براي همتون آرزوي خوشبختي مي كنم اگه توصيه ديگه اي هم داشتين با كمال ميل مي پذيرم....
-
RE: مشكل از خودمه ! كمكم كنيد...
ای بنازم حرف حرف دل رو که میگه "گیر نده".
خواهر من، فکر میکنم تو دیگه هیچ مشکلی نداری و از بی مشکلی داری برای خودت مشکل تراشی میکنی. آخه شوهرت هم که میگی پسر خوب و سنگینیه دیگه چی میخوای از خدا؟ انتظار داشتی جوونی نکنه و زمانی که مجرد بود می مرد؟ بهتر نیست الان بکشیش؟ بابا تو چقدر گیر هستی دیگه.
حتی اگر ایشون دوران مجردیش دوست دختر هم میداشت و نه یکی بلکه 500 تا می داشت تو حق نداری بهش گیر بدی و در حقیقت زندگی رو واسه خودت و ایشون جهنم کنی. شما چقدر واسه جهنم رفتن عجله دارید؟:43: چند سالی صبر کنید بعد از مرگ همه میریم اونجا. من نمی خوام دوست دختر داشتن رو توجیه کنم اما تو واقعا داری گیر میدی اونم گیر سه پیچ و اون هم در مساله ای که جسارتا باید عرض کنم هیچ ربطی به شما نداره.از حرف من ناراحت نشو اما این حقیقتی است که شما (و همه ما هم) با دوران مجردی همسرتون ازدواج نکرده اید و گذشته ایشون متعلق به خودش بوده و خدا در اون مورد داوری خواهد کرد (نه شما) بلکه شوهر شما در حال حاضر متعلق به شماست نه در گذشته. البته این که میگم ایشون در حال حاضر متعلق به شماست هم به این معنی نیست که می تونید دهانشو سرویس کنید. :72:
-
مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
سلام بچه ها كمكم كنيد
قضيه از اينجا شروع شد كه من يه ماهي هست كه خيلي بي نظم سر كار مي آم و شديدا مريض بودم . خانواده همسرم براي كاري مجبور بودن يك هفته اي برن خونه مامان من كه تو يك شهر ديگست دو روز بعدشم من و همسرم رفتيم البته سر زده ( من هنوز توعقدم و هنوز شرايط عروسي نداريم و به خاطر محل كارم مجبورم با همسرم تو خونه مادر شوهرم زندگي كنم )فرداي روزي كه ما رسيديم خونه مامانم خانواده همسرم بر گشتن فرداش مادر شوهرم به همسرم زنگ زد كه ما تو راهيم و داريم ميرسيم
مادر شوهرم وقتي زنگ زد كه منو همسرم داشتيم شديدا با هم دعوا مي كرديم همسرم بهم گفت از دست گير دادنات خسته شدم اين از وضع سر كار رفتنت اين از درس خوندنت اين هم از خانوادت كه دامادشون اومده مي زارن مي رن مجلس عزاي همسايه ........... خلاصه منو تا پاي طلاق برد و بعد از چند ساعت دعوا و گري ذاري از من خواست رويه زندگيمو عوض كنم ( بعدش بهم خيلي محبت كرد ) اما ديگه فراموش كرديم كه به مادرش زنگ بزنيم ببينيم كه رسيدن يا نه!!!!!!!!
ما هم شبش را افتاديم كه من صبح برسم سر كار اما توراه همسرم خوابش گرفت و شبو بين راه توي خونه يكي از اقوامش خوابيدم و من نتونستم صبحش به محله كارم برسم ........ صبح مادر شوهرم به من زنگ زد و با عصبانيت گفت كه چرا به فكر كارو زندگيت نيستي بعد از سه روز تفريح نمي خواستي امروزو بياي سر كار و..................................
تو راه برگشت همسرم بهم خيلي محبت كرد و من بهش قول دادم كه كوتاهيامو جبران كنم و لي وقتي رسيديم خونه مادر شوهرم ان چنان قيافه اي گرفته بود كه ازش مي ترسيدم بعد شروع كردن با شوهرم دعوا كه هم ي بي احترامي هارو از چشم تو ميبينيم چرا زنگ نزدي ببيني خاوندت رسيدن يا نه چرا زودتر را نيوفتادين وووووووو بهد با من دعوا ميكرد كه چرا انقدر سهل انگاري و........ همه چيزو با هم قاطي كرد و ايراداتي كه تو اين چند روزه از خانوادم ديده بودو تو سرم ميزدن كه مثلا چرا مامانت صبحا پا نمي شه به دادشت صبحونه بده تا بره مدرسه و اصلا به فكر زندگيش نيست و ............. همسرم هم فقط گوش مي داد و هيچي نمي گفت من فقط دو بار محترمانه از خودم دفاع كردم و گفتم مثلا اشتباه فكر مي كنين ( خانواده همسر من خيلي با
نظم بودن مثلا خواب زيادو يه عيب بزرگ مي دوننو..........)بعد از اين سرو صدا شب همسرم با من دعوا كرد كه خجالت نمي كشي وقتي مامانم نصيحتت ميكنه جوابشو ميدي / هر چي مي كشم از دست تو خانودته دارين كاري ميكنين كه خانوادم منو هم ول كردن / گفت با اينكه من خيلي با خانوادم خوب نيستم اما اگه يه روزي بفهمم داري با اونا زرنگي مي كني با ده تا بچه هم شده مي فرستمت خونه بابات و........ انقدر گفت تا خسته شد .من از صبح رفتم سر كار و شب اومدم به مادر شوهر و پدر شوهرم سلام كردم وقتي ديدم همسرم نيست از مادر شوهرم پرسيدم كه رفته سره كار او گفت نمي دونم شايد به همسرم زنگ زدم با عصبانيت گفت چي كار داري گفتم كي رفتي گفن چي كار داري ساعت 6 گفتم شب نمي ياي گفت نه
( همسرم شب كاره) گفتم چرا عصباني هستي گفت كاري نداري و گوشي روگذاشت !!!!!!!!!!!!دارم ديوونه ميشم مگه اينجا به غير از اون كسي رو دارم از صبح هم زنگ نزده فكر كنم ديشب با خانوادش دعواش شده و چون از چشم من مي بينه از دست من هم عصبانيه مي گين چي كار كنم بهش زنگ بزنم يا نه آخه من امشب هم دير ميرم و اون رفته و دوباره تا فردا شب نمي بينمش !!!!!!!!!!!!مي گين از مادر شوهرم معذرت خواهي كنم يا نه آخه من دوسشون دارم و وقتي تو خونه انقدر فضا سنگينه احساس تنهايي مي كنم ببخشيد زياد حرف زدم ولي تورو خدا كمكم كنيد من خيلي تنها هستم ......................
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
عزیز دلم مگه کاری کردی که میخوای عذرخواهی کنی؟ هیچ وقت بدون دلیل عذرخواهی نکن
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
همتا جان سعي كن كارهات رو با برنامه ريزي انجام بده به طوري كه جاي ايراد گرفتن براي ديگران باقي نگذاري .همسرت هم فكر مي كنم فشارهاي ديگري هم متحمل شده كه در برابر شما نا شكيبايي مي كند . در مورد ايرادهايي كه از خانواده ات گرفته مي شود و تو مقصر نيستي به همسرت بگو من براي درست شدن اوضاع من چه كار بايد بكنم ؟ شايد پيشنهاد تازه اي دارد .
سعي كن در برابر رفتارهاي مادر شوهرت عكس العمل خاصي نشان نده و به اميد روزي كه استقلال پيدا كني صبور باش .
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
همتا عزیز سلام
خوش آمدی به تالار عزیزم. تو این تالار اولین چیزی که یاد می گیری آرامش و حوصله هست.در درجه اول شما کاری که باید بکنی اینه که توجه خانواده شوهرت رو به طرف خودت جلب کن. برو از مادر شوهرت عذرخواهی کن و بگو دوستشون داری و اونو مثل مادر خودت می دونی و در عمل هم این حرفهایی که می زنی نشون بده.همون طور که مشخص هست شوهر شما برای خانوادش ارزش قائل هست پس شما هم ارزش قائل شو تا شوهرت به آرامش برسه و رفتار خوبی با شما داشته باشه.تا زمانی که ازدواج نکردی و سر خونه و زندگی خودت نرفتی همون طوری که خانواده شوهرت دوست دارن رفتار کن.براشون ارزش قائل شو و بهشون عشق بورز.اگر هم تندی یا چیزی دیدی به دل نگیر.و بعد از این شوهرت رو هم فراموش نکن. با کلمات و جمله های زیبا صداش بزن و باهاش حرف بزن و به جای دعواهای بی مورد در مورد زندگی آیندتون برنامه ریزی کنید.و همیشه این جمله رو به خاطر بسپار :از محبت خارها گل می شود. با شوهر و خانواده شوهرت رو در محبت و صمیمیت خودت غرق کن. ایشالا که مشکلت حل بشه عزیزم. یا علی
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
راست ميگه الينا جان ، امكان انتقاليت به شهرتون وجود نداره كه تو خونه مادر شوهرت نباشي ؟؟؟؟
بعضا اين روابطهاي تنگاتنگه كه اين مسائل رو بوجود مياره .
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
به نظر مي ياد خانواده شوهر خوبي داشته باشي و بويژه يه دل مهربون كه سعي مي كنه محبت ديگرون رو فراموش نكنه
عزيزم با يه برنامه ريزي درست زندگي ات رو در دست بگير . مشخصه مادر همسرت دلش مي خواد عروسش موفق بشه وگرنه نسبت به كار كردن و نكردن تو بي تفاوت بود .
به عنوان يه بزرگتر ازش راه چاره بياموز . و بهش بگو رفتار خانواده ات اگر درست يا غلط به خودشون مربوطه و اين تو هستي كه دوست داري نظم و انضباط سرلوحه زندگي ات بشه و از اون كمك مي خواهي.
اگر احساس مي كني رفتارات كمي ايراد داشته بد نيست از ايشون معذرت خواهي هم داشته باشي . در كل به جا حرف بزن و زياده روي نكن موفق باشي
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
کاش می تونستی تا زمانی که ازدواج نکردی اونجا نمونی اگه امکانش هست این کارو بکن خانومی
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بهتره كه كارهات رو جوري انجام بدي كه بهانه دست كسي ندهي و وقتي مي داني كه مثلا با دير راه افتادن دير مي رسي و يا به برنامه هات نمي رسي اصرار بيشتري براي نظم دادن به آن به همسرت بكن. بي خودي اجازه نده هركسي رويش به رويت باز شود و مثلا زن همسايه و فلان فاميل بگويد كه همتا چرا سر كار نمي ري؟! ببين دخالتي كه مي كنند تا چه اندازه به آنها ربط دارد؟! اگر واقعا كم كاري مي كني لابد دليلي دارد كه مي تواني دليلش را توضيح دهي نه اينكه با سكوت بي موقع آنها را به خود بدبين كني كه فكر كنند تنبلي از خودت بوده است.
دليلي نداره چون مادرت صبحهها به برادرت صبحانه نمي ده توهم همينطور خواهي بود. اين را مي تواني سر موقع توضيح دهي تا سوتفاهمها نسبت به شما رفع شود.
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
دوست عزيز با اينكه خيلي نوشته بودي اما هيچي دستگيرم نشد.خيلي بده كه دوران عقد رو خونه پدر شوهرت هستي.ممكنه بگي شما و همسرتون چند سالتونه و چطوري با هم آشنا شديد؟اين طوري كه شما شرح داده بودين خنواده همسرتون مقرراتي هستن آيا هميشه اينطوريه يا براي شما اينطوري وانمود ميكنن؟
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
از همتون به خاطر كمك ممنونم
طراوت جان ما كاملا سنتي و با موافقت كامل دو خانواده ازدواج كرديم .خانوده همسرم هم هميشه همينطوري هستن حتي به دخترشون هم كه مهمون مياد انتظار نظم و ترتيب دارند........
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بچه ها منتظر كمك هاتون هستم ........راستي به شوهرم زنگ بزنم يا وايستم خودش زنگ بزنه .........اگه زنگ نزد چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب هم نمي بينمش..........خيلي داغونم.......
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
منتظر بمون تا خودش زنگ بزنه
یه کم صبور باش عزیزم
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
عزیزم بهتره که با شوهرت صحبت کنی . یه قرار با همسرت خارج از خانه بزار و به صورت کامل در مورد اختلافات اخیر با هم صحبت کنید تا مشکلات حل شود . زنگ نزدن شما به همسرت فکر نمکنم که کار رو بهتر کنه به جز اینکه این مسئله فراموش بشه و بعد از مدتی دوباره تکرار بشه . پس بهترین راه صحبت کردن اصولی با همسرت و رفع سوءتفاهمات است.
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بچه ها سلام لطفا بخونيد به من كمك كنيد.........
ديروز عصر با همسرم تماس گرفتم خيلي سرد حرف زد وقتي گفتم چرا اين طوري رفتار مي كني و با من اينطوري حرف مي زني مگه اينجت جز تو چه كسي رو دارم گفت : موقعه اي كه اذيت مي كردي با يد اين فكر هار و مي كردي گفتم مگه چي شده با مامانتينا دعوا كردي گفت لا زم به دعوا نيست به خاطر تو به من هم محل نمي دن بعد خداحافظي كرد ..........من موقعه خونه رفتن براي مادر شوهرم گل خريدم و رفتم ازش دلجويي كردم خواستم منو مثل دختر ش دوست داشته باشه اونم گفت من هم اينجا جز تو دختري ندارم ....... خلاصه بعد از چند دقيقه همسرم با يه حال عصباني اومد نه جواب منو مي داد نه مادرشو بعد از كلي پافشاري گفت كه تصادف كرده و رفت تو اتاق..... من دنبالش رفتم و خواستم در مورد جزئياتش كه آيا مقصر بوده يا نه شوال كنم جوابمو نمي داد فقط مي گفت برو بيرون حوصلتو ندارم وقتي با اعصاب خورد آدم مي فرستي بيرون بايد اين فكر هارو ميكردي.........بعد از كلي اصرار من گفت كه افسر گفته هم تو برو هم اون ماشيني كه به تو زده و كسي مقصر نبوده وقتي ازش پرسيدم كه امشب ميره سر كار يا نه سرم داد زد توهين كرد و خواست از اتاق برم بيرون و گفت با اعصاب خورد كجا مي خوام برم ........( ما ماشينو تازه خريديم چند ماهه و همسرم با اون كار مي كنه ) شب وقتي دستشو چند بار گرفتم دستمو پرت كرد و گفت بهم دست نزن منم گفتم چون دوست داري تنهات بذارم منم اين كارو مي كنم و رومو برگردوندم بعد از چند دقيقه گفت :....مي خوام ماشينو بفروشم و بيام تو خونه بشينم ديگه حوصله هيچي رو ندارم خسته شدم به هر چي دست مي زنم خاكتر مي شه و..........!!!!!!!!! من گفتم خدا رو شكر كن خودت چيزي نشدي مگه كسي تصادف نمي كنه سرم داد زد و خواست ساكت بشم...................منم ساكت شدم
بچه ها چي كار كنم چرا من نمي تونم يه روز خوش داشته باشم چرا بايد اين اتفاق واسه همسر من كه فقط چند وقته داره كار مي كنه بايد بيفته !!!!!!!
اگه ديگه نره سر كار چي كار كنم ؟؟؟؟؟؟؟خيلي كم صبرو كم ايمانه. مي گين من چه كار كنم ........صبح از مامانش خواستم به هاش حرف بيزنه تا به آرامش برسه و بره ماشينشو درست كنه ...........داغونم بچه ها .......... روي خوش زندگيه من كي مي اد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
دوستان و مدير همدردي يه مشكل جديد ديگه خواهش مي كنم كمكم كنيد...
بچه ها سلام لطفا بخونيد به من كمك كنيد......... در ادمه مشكلم كه ديروز تو تاپيكه قبلي نوشتم.......
ديروز عصر با همسرم تماس گرفتم خيلي سرد حرف زد وقتي گفتم چرا اين طوري رفتار مي كني و با من اينطوري حرف مي زني مگه اينجت جز تو چه كسي رو دارم گفت : موقعه اي كه اذيت مي كردي با يد اين فكر هار و مي كردي گفتم مگه چي شده با مامانتينا دعوا كردي گفت لا زم به دعوا نيست به خاطر تو به من هم محل نمي دن بعد خداحافظي كرد ..........من موقعه خونه رفتن براي مادر شوهرم گل خريدم و رفتم ازش دلجويي كردم خواستم منو مثل دختر ش دوست داشته باشه اونم گفت من هم اينجا جز تو دختري ندارم ....... خلاصه بعد از چند دقيقه همسرم با يه حال عصباني اومد نه جواب منو مي داد نه مادرشو بعد از كلي پافشاري گفت كه تصادف كرده و رفت تو اتاق..... من دنبالش رفتم و خواستم در مورد جزئياتش كه آيا مقصر بوده يا نه شوال كنم جوابمو نمي داد فقط مي گفت برو بيرون حوصلتو ندارم وقتي با اعصاب خورد آدم مي فرستي بيرون بايد اين فكر هارو ميكردي.........بعد از كلي اصرار من گفت كه افسر گفته هم تو برو هم اون ماشيني كه به تو زده و كسي مقصر نبوده وقتي ازش پرسيدم كه امشب ميره سر كار يا نه سرم داد زد توهين كرد و خواست از اتاق برم بيرون و گفت با اعصاب خورد كجا مي خوام برم ........( ما ماشينو تازه خريديم چند ماهه و همسرم با اون كار مي كنه ) شب وقتي دستشو چند بار گرفتم دستمو پرت كرد و گفت بهم دست نزن منم گفتم چون دوست داري تنهات بذارم منم اين كارو مي كنم و رومو برگردوندم بعد از چند دقيقه گفت :....مي خوام ماشينو بفروشم و بيام تو خونه بشينم ديگه حوصله هيچي رو ندارم خسته شدم به هر چي دست مي زنم خاكتر مي شه و..........!!!!!!!!! من گفتم خدا رو شكر كن خودت چيزي نشدي مگه كسي تصادف نمي كنه سرم داد زد و خواست ساكت بشم...................منم ساكت شدم
بچه ها چي كار كنم چرا من نمي تونم يه روز خوش داشته باشم چرا بايد اين اتفاق واسه همسر من كه فقط چند وقته داره كار مي كنه بايد بيفته !!!!!!!
اگه ديگه نره سر كار چي كار كنم ؟؟؟؟؟؟؟خيلي كم صبرو كم ايمانه. مي گين من چه كار كنم ........صبح از مامانش خواستم به هاش حرف بيزنه تا به آرامش برسه و بره ماشينشو درست كنه ...........داغونم بچه ها .......... روي خوش زندگيه من كي مي اد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
همتای عزیز این رفتاری که همسرت داره می کنه فکر نمی کنم رفتار همیشگیش باشه حتما الان شدیدا عصبیه وتعادل روحی نداره
اولین قدم اینه که همسرتو از این حالت در بیاری و بزاری یکم آروم بشه
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
bloom جان جه طور مي نونم اين كارو كنم ........
بجه ها خوتهش ميكنم اگه مشكلمو مي خونيد جوابمو بديد كاش مي دونستين تو شهر غريب تنها چه حالي دارم شما تنهام نذاريد............
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
سلام
برای مشکل کم صبر بودن و کم ایمان بودن باید خودش بخواد البته شما هم میتونید کمکش کنید تا به مرور بهتر بشه .
ولی در مورد این اتفاقی که افتاده شما باید بدونید مرها وقتی ناراحتند و یا عصبانی هستند . نیاز به تنهایی دارند ( بر عکس خانومها ) اگر شما یکساعت همسرتان را تنها می گذاشتید شاید اینهمه اعصاب خوردی بوجود نمی آمد .
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
سلام همتا جان. شما براي كار به اون شهر رفتيد؟ شما در حقيقت مثل تمام زن و شوهرها داريد با هم زندگي مي كنيد. اصلاً و اصلاً و اصلاً درست نيست كه دوران عقد را كامل پيش هم بمانيد آن هم خانه مادرشوهر. تا جايي كه مي تونيد به خونه خودتون بازگرديد. فقط احترام هاي دو طرف از بين مي ره. همونجوري كه مادرشما نمي تونه شوهرتون رو هر روز در منزل بپذيره خانواده شوهر بعد از مدتي خسته مي شوند. زياد خودت وابسته شوهرت نشون نده. در مواقعي كه عصباني هست باهاش صحبت نكن بذار آروم بشه بعد. اون الان حتماً درگيري مالي داره و به زمين و زمان بدبينه . موفق باشي.
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بچه ها از كمك تون ممنوم
اما مي گيد اگه خواست واقعا ماشينو بفروشه و سر كار نره چي كار كنم........
اصلا محلم نمي ده همه چيزو از چشم من مي بينه ......... مي گه تو اعصابمو مي ريز ي به هم هميشه بايد با اعصصاب خورد برم سر كار..............
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
نگران نباش عزیزم
اون حالا از ناراحتی یه چیزی میگه باهاش بحث نکن یه کم ازش فاصله بگیری بهتره
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
عزیزم شاید همسرت هنوز فکر میکنه اختلاف شما با مادرش هنوز برطرف نشده . به مامانش بگو بره باهاش صحبت کنه و بگه که شما با هم مشکلی ندارین . بگه که همو مثله مادر و دختر میبینین . باید خیال شوهرت از بابت ارتباط شما با مادرش راحت بشه تا بتونه به آرامش برسه . حتما زا مادر شوهرت بخواه این کارو انجام بده.
-
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
خانم همتا من احساس می کنم که شما به هیچ کدوم از پاسخهایی که بهتون داده میشه توجه نمی کنید، فقط نگران مشکلتون هستین، خوب باید ببینید دوستان چی میگن و بهش عمل کنید.
شما هیچ جوابی به اینکه امکان جدا زندگی کردن شما از خانواده همسرتون هست یا نه رو ندادین، این خودش مشکل سازه، حالا شاید بین شما و خانواده همسرتون کشمکشی به وجود نیاد اما نتیجه اش همین مشکلاتی میشه که الان شما با همسرتون دارید.
اول از همه بررسی کنید ببینید امکانش هست به شهر خودتون منتقل بشید یا به هر طریقی با خانواده همسرتون زندگی نکنید؟
دوم اینکه شما بیش از حد خودتون رو وابسته همسرتون کردین، خیلی ببخشید اما شما بهش اجازه نمی دین که به سمت شما بیاد و برای همین راحت به شما توهین و بی احترامی می کنه، در واقع خیلی در موضع ضعف قرار گرفتین، احترام گذاشتن و ابراز علاقه کردن با دنبال کسی راه افتادن فرق می کنه. وقتی می بینید همسرتون عصبانیه و علت عصبانیتش رو هم از شما میبینه (حالا منطقی یا غیر منطقی) برای چی اصرار دارید که درست همون لحظه باهاش صحبت کنید؟ این جور مواقع باید بهش فرصت بدید، ازش دور بشید، بهش فضا بدید تا با خودش کنار بیاد. اجازه بدید هر وقت تونست مشکلش رو توی خودش حل کنه خودش میاد به سمتتون، اینجور مواقع آقایون به تنهایی نیاز دارن که اگه فراهم نشه حالشون بدتر و بدتر و بدتر میشه. نگران کار هم نباشید، از روی عصبانیت و ناراحتی بوده، در این شرایط تنها کاری که از دست شما بر میاد اینه که روحیه خوبی داشته باشین و به همسرتون انرژی بدین، البته لازم نیست جلوش بشینید و بخندید، همین که احساس کنه شما درکش می کنید و بهش اعتماد دارید کافیه.