-
خسته شدم از این همه دعوا و غصه
با سلام
من هم مثل بقیه مشکل دارم
زندگی من از سال 85 شروع شد اما از همون روزهای عقدبستگی دعوا و نزاع داشتیم تا به الان . در بعضی موارد من مقصر بودم و در بعضی موارد شوهرم
پدر شوهرم با من دعوا کرد کار به جای کتک زدن من رسید و ... اینو گفتم که بدونید چه دعواهای سختی داشتیم
شوهر من ادم خیلی خوبیه اما خوب ما با هم تفاوت داریم و چیزهایی که برای من مهمه برای اون بی ارزشه و مصر و باتعصب روی حرفش وایمیسه که من اشتباه می گم و این اصلا مهم نیست
این مسایل بیشتر در روابط اجتماعی بروز می کنه . من خیلی به ادب و نزاکت در برخوردها اهمیت می دم اما اون فقط راحتی خودش م یبینه
مثال می زنم : من می گم وقتی کسی می یاد خونه ما تونباید با لباس خونه باشی و بهتره لباس رسمی بپوشی می گه نه برای چی . خانواده اش هم همینطوره هر مهمونی بیاد همان لباس خونه را دارند . می گم لااقل فامیل من که می یان رعایت کن اما...
می گم سر سفره باید چهار زانو تمیز بشینی اما می گی هرجور راحتم می شینم عین ادمهای غذا نخورده و سرخیابونی می شینه سر سفره
یک کلام بگم از نظر فرهنگی زمین تا اسمون با هم فرق داریم و همین اساس همه مشکلات ماست
ما سر همه چیز با هم دعوا می کنیم همه چیز
سر غذا ، مهمانی رفتن ، تلفن حرف زدن ، لباس پوشیدن ، مادر شوهر و خانواده شوهر و...
ا زهفت روز هفته ده روز دعوا می کنیم . مشکل بزرگ دیگه اش اینه که بد دهنه و عفت کلام نداری . سر هیچ و پوچ به من فحش می ده : کثافت ، بیشرف ، بی شعور ، احمق ، پدر سگ ، و بسایری کلمات زشت دیگه که من حتی معنیش را نمی دانم
به خدا راست می گم . برعکس من ادمیم که هیچ وقت کلمات و حرف های زشت از دهنم بیرون نیامده . اصلا نمی تونم تحمل کنم و در برابر فحشهای اون فقط گریه می کنم و افسوس می خورم
در برابر خانواده اش حرفهای اونا در اولویته یعنی اول اونا بعد من
البته بگم بهم می گه خیلی دوستت دارم . من هم باور می کنم اما وقتی اینطوریه چجوری ...
به مناسبت های مختلف براش هدیه می خریدم : روز تولد به قمری و شمسی - روز عروسی و عقد جداگانه به قمری و شمسی -روز مرد - روز تولد امام جواد چون هم نام شوهرمه - روز مهندس - روز کارمند و .. خلاصه به هر بهانه ای مناسبت می گیرم و هدیه می خرم و اون روز گرامی می کنم اما اون اصلا بی تفاوت . انگار نمی بینه که من چه می کنم که حداقل یکیشو تلافی کنه . روز زن هیچی حتی تبریک هم نگفت . روز های دیگه همینطور من هم تصمیم گرفتم دیگه این کارا رو نکنم . تولدش اصلا به روی خودم نیاوردم و مناسبتهای دیگه هم همینطور
همیشه قهریم و دعوا داریم
یک چیز مهم دیگه اینکه ما دو سال عروسی کردیم اما هنوز شب زفاف نداشتیم . می دونید که منظورم چیه ؟
نشده چون اون زود انزال هست . دارو و دکتر هم رفته اما مساله حل نشده . البته وقتی هم که انزالش دیر هست ما اون عمل انجام نمی شه . من هم دکتر رفتم معاینه شدم اما مشکلی نداشتم . نمی دونم بلد نیستیم یا چیز دیگره . به هر حال روابط جنسی داشتیم و شوهرم خیلی سعی کرده مرا به لذت برسون و از این مو ضوع هم خودش خیلی ناراحته اما نمی دونم به چه دلیل موفق نیستیم
لطفا حالا بگید من چه کنم ؟
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جان سلام
میشه بپرسم شما قبل از ازدواج چه مدت وقت برای شناخت همسرت داشتی ؟
آیا ایم مسائل را اونموقع متوجه نشدی ؟
شما چه خصوصیات خوبی در همسرت دیدی که اونو انتخاب کردی ؟
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
ممنون
من زمان کافی داشتم . ما با هم همکار هستیم . هر دو با هم و همزمان استخدام شدیم وشش ماه بعد عقد کردیم . خواستگاری و همه مراسم های سنتی را داشتیم . ولی فکر کنم در ارتباطهایی که با هم داشتیم بیشتر به حاشیه ها رفتیم . مطالب مهم را گفتیم مثل مذهب و ...می دونید شاید درست فکر نکردم . می دونید من اینکه می گن چشم و گوش ادم بسته می شه خیلی موافقم . من چیزهایی که قبلا ها به خودم می گفتم باید با خواستگارانم مطرح کنم همش یادم رفت . انگار این وصلت همینطوری خود به خود جلو می رفت . تفاوت سطح فرهنگ را اون موقع اصلا نفهمیدم اما بعد از عقد و وارد زندگی شون شدن فهمیدم . شاید هم فهمیده بودم ولی نمی دیدم . نمی دونم .
من جواد را واقعا دوست دارم . نه متوجه نشدم چون با من خوب رفتار می کرد . این چیزا که من می گم مربوط به زندگی کردن می شه . اون موقع نمی شد فهمید . اینها زمان عقد بستگی براشون هیچی مهم نیست جلوی جمع با هم نوازش می کنن و می گین و می خندنن هرشب خونه عروس هستند و صبح تا لنگ ظهر می خوابن . اما اینها را ما بد می دونیم . من فوق العاده خجالت می کشیدم تا ظهر با هم بخوابیم و خانواده طبقه بالا باشند . اما اون اینها را درک نمی کرد و هرچه من می خواستم خونه ما کمتر بیاد ناراحت می شد و همه اینها شاید برایش عقده شده باشه . خوب من هم تحت فشار بودم .
می خوام تفاوت فرهنگ را بگم . ما خیلی محترمانه و مودب سلام و احوالپرسی می کنیم اما اینها مردهاشون اصلا به زنها محل نمی ذارن . در یک جمع مهمانی مردها همینطور سرشون پایین می اندازن و می رن نمی گن زنها هم ادمن . به جرات می گم با مردهای اینا من تا حالا درست حسابی سلام نکردم . اما ما اینطوری نیستیم در عین اینکه خیلی مذهبی هستیم خیلی متین با هم سلام و علیک می کنیم و جدا می شیم
با ارایش کردن مشکل دارن . من دوست دارم عروس هستم ته ارایش داشته باشم اما اونا متعصب هستند و مخالف . شوهر من می گه نباید کوچکترین ارایش داشته باشی بیرون می ایی ولی من می گم در حد خیلی کم که معلون نشه مهم نیست . تازه من خیلی خوب رومو می گیرم که پیدا نباشه
اما ویژگیهای خوبش : مهربون - با محبت - با ایمان - اهل مهارت و فن مهندسی - خوش تیپ و خوش اندام -با وفا و با معرفت - اهل بگو و بخند - خوش اخلاق به طور کلی وقتی عصبانی می شی دیگه هیچی جلودارش نیستی .- خیلی اخلاق های خوب دیگه که یادم نمی یاد بگم
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
ببین صداقت جان همونطور که خودت گفتی مشکلاتی که شما با همسرت داری مربوط به فرهنگ خانوادگی اون هست و تغییر رفتار های یک فرد خصوصا زمانی که ریشه در تربیت و فرهنگ خانوادگی داره بسیار بسیار مشکل هست . پس اگر میخوای مشکلاتت حل بشه باید بسیار تلاش کنی ( البته تضمینی هم نیست که رفتار هاش عوض بشه ) . با تلاشهای زیاد و در طول زمان میشه رفتار هاش رو عوض کنی شاید هم لازم بشه جاهایی خودتو وفق بدی .
برای شروع مهمترین مشکلاتت رو لیست کن و به اولویت اول و دوم بپرداز . اینکه با چه زبونی به همسرت بگی و از چه طریقی بخوای اونها رو حل کنی را خودت باید پیدا کنی .
البته در این زمینه خانومهای تالار بهتر میتونن کمکت کنند .
موفق باشی
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من هیچ راهی پیدا نکردم الان سه سال از عقدمون می گذره اما هنوز نتونستم کاری بکنم
بارها با خوبی نشوندمش و باهاش حرف زدم اما همیشه اخرش کار به دعوا کشیده . الان دو روزه که با هم قهریم . در دعواها و قهر کردنها همیشه این منم که کوتاه می یام و می رم اشتی . اما این دفعه این کار را نمی کنم . عادت کرده . بزار ببینم چه می خواد بکنه . حالم از این مدل زندگی کردن به هم می خوره . من ادم ساکت و منزوی نبودم و زجر می کشم . اما اون نه . به قول خودش من به تنهایی عادت دارم .
قبل از ازدواج با خودم و در رویاهام می گفتم من هیچ وقت با شوهرم دعوا نمی کنم و اگه بکنم قهر نمی کنم . اما اون در دعواها کار را به جایی می رسونه انقدر فحش می ده و فریاد می کنه که دیگه جایی برای قهر نبودن نمی زاره . دیگه خسته شدم . تا حالا سه بار من قهر کردم و رفتم خونه بابام . اما ....
واقعا دیگه خستم . این بار دیگه خونه بابام نمی رم . می زارم می رم به یک جای نامعلوم . به خدا دیگه نمی تونم تحمل کنم . دور و برم افرادی را می بینم که با شوهرهاشون خوشن و می گن و می خندن . احترام همو دارن از گل نازکتر به هم نمی گن . به خدا حسودیم می شه و حسرت می خورم . منم دوست داشتم با شوهرم با احترام و محبت حرف بزنم . اما اون انقدر بی ادبه که از هیچ چی ابا نداره . توی زندگیش فقط حرفهای زشت یاد گرفته . باباش هم همینطوره . اون که دیگه افتضاحه . صد رحمت به پسرش.
اینو بگم اگه شوهر من ببینید اصلا باور نمی کنید اینطوری باششه . چهره ارام و ساکت . اصلا کسی باور نمی کنه این حرفها که من می گم . مردم می گن چه شوهر اراوم و ساکتی داری .
متاسفم
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
سلام عزیزم به نظر م شما با توجه به این که در خانواده ای با بسیاری از باید ه و نباید ها ( البته از نوع مثبتش )بزرگ شدی حالا زندگی با یه آدم که هیچ چی رو تحمل نمیکنه اینقدر واست مشکل شده . اما خانومی این نکته رو هم در نظر بگیر که همسر شما هم الان در عذاب ! از یه طرف شما رو دوست داره و از طرفی شما مدام بهش میگی این کار خوبه اینکار بد!! باور کن باید ها و نباید هایی که خود ما خیلی وقتها به نظرمون خیلی مهم هستن واسه خیلی ها اصلاً اهمیت ندارن و اونها به اون باید ها و نباید ها به چشم امر ونهی و یا راحت تر بگم گیر دادن نگاه می کنن. خوب هیچکس هم د.ست نداره یه نفر مدام بهش گیر بده و ایراد بگیره شما با این کارتون دارین شخصیت همسرتون رو ناخواسته خورد میکنین. البته نمگم این مسائلی که گفتین مهم نیست ولی باور کنین خیلی از اونها هر چند خوشایند نیست اما ارزش خراب کردن زندگی ادم رو نداره. این خیلی خوبه که همسر آدم اونطور رفتار کنه که ادم خوشش بیاد و به اون افتخار کنه اما اگه نبود چی؟ باید مدام بهش تذکر بدین؟پس غرور طرف مقابلتون چی میشه؟عزیزم به نظر من شما اول باید با چشم پوشی رو بعضی مسائل خودتون رو آروم تر کنین تا کم کم و به مرور زمان همسرتون آروم تر شه و هم اوضاع . بعد از اول شروع کنین با آرامش و بدون ایراد گرفتن .مطمئن باشین اگه زیاد بهش این کار رو بکن اون کار رو نکن نگین خودش سعی میکنه اون طور باشه که شما میخواین! موفق باشین
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
دوست عزيزم ، بهتره كه شما در وهله اول خواسته هات و تحت كنترلت بگيري و همه چيز و بنا بر مقايسه نذار .
شما از دو خونواده متفاوت با دو تربيت و فرهنگ متفاوت هستيد . پس زياد دست و پا زدن فقط وقت تلف كردنه !
اينكه گفتم خواسته هات و تحت كنترل داشته باش ، به اين منظوره كه شما خواسته هات برات محترمه ، حالا اينكه از طرف همسرت بهشون بها داده نشده ، دليل بر ترك عادتتون نميشه ، پس شما راهه خودت رو ادامه بده وسعي كن كه خودت رو با شرايط حاضر وفق بدي طوري كه كمتر حرص بخوري عزيزم .
خلاصه مطلب : شخصيت خودت رو حفظ كن ، به خواسته هات اهميت بده و فقط به چشم خواسته بهشون نگاه كن ، دنبال عملي شدنشون زياد نگرد ، اختلاف سليقه اي كه در زندگي شما وجود داره يه اختلافيه كه نيازمند گذر زمانه ،
پس صبور باشيد .
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت عزیز
می تونم بفهمم چقدر ناراحتی .درک می کنم.و بهت می گم مطمئن باش تو اولین و آخرین نفری نیستی که این جور حسی رو تجربه می کنی.همون طور که توی زندگی خوشی هست ناخوشی هم هست.همون طور که خودت گفتی همسرت خصوصیات اخلاقی خوبی داره در عین حال که ویژگی هایی هم داره که با تو متفاوته.
شما هنوز مدت کمی هست که با هم هستین مطمئن باش اگه با آرامش برخورد کنی روزی می شه که همسرت به تو شبیه می شه .چند سال زمان می بره تا دو نفر که با هم زندگی می کنن به اخلاق هم کامل آشنا بشن و این مدت باید با دقت بیشتری با هم رفتار کنن تا حریم ها حفظ بشه و بعداً حسرت یه همچین روزهایی رو نخورن!
تو هم عزیزم وقتی یه چیزی رو از شوهرت می خوای با آرامش بهش بگو.نذار عصبانیت رابطه تون رو به هم بزنه.دیگه حتی وقتی باهاش قهر یم کنی خونه رو ترک نکن.قدر لحظه های شیرین بعد از دعوا رو بدون!اجازه بده یه مدت بگذره بهت قول می دم اونی می شه که باورت نشه.و تو هم تغییر می کنی.بعد از دو سه سال دیگه تو کمی به اون شبیه می شی و اون هم به تو .اونوقت هم رو بهتر درک می کنین .بهت قول می دم.فقط یه شرط داره!الانتون رو خراب نکنین.باور کن یه روزی حسرت لحظه هایی رو که الان دارین می خورین.
با دقت بیشتری رفتار کن.برای درخواست خواسته هات روش بهتری پیدا کن که نتیجه اش دعوا و داد و فریاد همسرت نباشه.
معمولا وقتی مردها کار دیگه ای ازشون ساخته نیست داد و فریاد می کنن پس نذار کار به اون جا برسه که شوهرت راهی دیگه جلو خودش نبینه.قبل از اینکه تا اون حد پیش برین تمومش کن.گذشت کردن گاهی وقتها اونقدر شیرین هست که آدم به خاطر از دست دادن اون چیزی که بابتش گذشته غصه نخوره.
در مورد رابطه جنسی تون هم شاید یه بخشیش به خاطر اینه که هنوز خیلی وقت از ازدواجتون نگذشته و به قول خودت نا بلدی!!!
کتابهایی که در این زمینه هست بخونین و از یه مشاور و یا یه پزشک در این مورد کمک بخواین.
به همسرت هم نگو که از رابطه تون لذت نمی بری.حتی اگه به ظاهر هم شده بهش بگو که از بودن باهاش خوشحالی تا به خودش اعتماد پیدا کنه و بتونه رابطه بهتری با تو داشته باشه
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
mamnon az jabhaton
vali shoma nemidonid . be khoda man aramesh daram
vali nemishe . barha ba ham ahd kardim az sefr shoro konim amma nashode . man ke khodam nemiram khone babam . bironam mikone . ta taghi be toghi mikhore mige mige boro khone babat ma nemitonim ba ham zendegi konim . man az in kara badam miyad. barha behesh goftam vaghti ba ham dava mikonim dalil nadare hame bedonan. agar rozha ba ham ghahr bodim jeloye kasi be roye khodemon nabayad biyarim . mehmonimono berim , ....vali on aslan gosh nemikone hame alam mifahman . mamanesh zang mizane yek jori barkhord mikone ke mifahme. mehmaniha ro kancel mikone
,...
golpar jan man hargez be rosh nayavordam ke ma ba ham moshkel e jensi darim hargez . hata barha behesh deldari dadam ke hame hamintoran . v man az rabeteye jensimon lezat mibaram .shoharam khodesh az in babat narahate v mige man dost daram to lezat bebari . v man ham hamishe tazahor mikonam ke kheyli lezat mibaram v oo bavar mikone . bavar konid rast migam . man hamishe goftam .
fekr mikonid 3sal vaght e kamiye . dige bayad yad migereftim . mage na ?
azizi ke migofti gozare zaman masale ra hal mikone 3 sal zaman e kami nist ke be ham adat konim . man cheshmam ra be kheyli chiza bastam amma nashod ke nashod .
ma faghat kenar e ham zendegi mikonim hamin . hich chize dige nadarim . razi asrari nemidonam az in chiza ke hame daran . oon mire miyad khone babash mire chi migan che kar mikonnan hichi hichi man nemidonam . rozha ba ham telefoni tamas daran - ba ham gharari mizaran ... hichi man nemidonam .
nemidonam che konam
nemiidonam
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
چرا هیچ کس دیگه جواب نمی ده
من چکار کنم ؟
من یک راه حل خوب و عملی می خوام
از این تئوری ها که تو کتابا می نویسن خسته شدم . الان سه شبه با هم قهریم . توی خونه سوت و کور . دوتایی پی کار خودمون هستیم . سه شبه با هیچ کس حرف نزدم . زبونم باز نشده . شما باشید تحمل می کنید ؟ اینجا اسمش خونه است ؟ دارم دق می کنم . غذا درست می کنم . سفره می اندازم . بعد از من می یاد می شینه می خوره . بعد هم می ریم دنبال کارمون
افسوس . چی بودم و چی شدم
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
سلام صداقت خانوم
خانوم خانوما اين كه اشتباه شما اين بوده كه فاصله فرهنگي رو نفهمي خوب تكرارش چيزي رو درست نمي كنه.اما مي تونيد ياد بگيريد كه به هر حال اين اشتباه يكجورهايي تو زندگيتون اثر گذاره و شما بايد به خودتون كمك كنيد براي كم اثر شدن اين اثر فاصله فرهنگي. چيزهايي هست كه اينجور مردها خيلي بهش حساسند مثل مسائل غيرتي و ناموسي و نوع نگاه به مردهاي ديگه و... پس رو اينها نمي توني مانور بدي و بهتره ندي.ديگه همسرته. اگر قصد داري با همسرت زندگي كني چي مي شه آرايش نكني؟ بهتره اون چيزهاي خوب رو از تو ياد بگيره.اگر اين همه مزخرفات از پدرش ياد گرفته!!! بهش مهربوني كن ولي اين رو بيشتر به صورت احترام بذار متوجه بشه. حالت التماس هرگز حرفهات نگيره. الان قهري؟ يك يادداشت اون رو دگرگون مي كنه"البته اگر به درد زندگي مشترك بخوره" يادداشت رو جلوي آينه بذار" سلام.جواد(اسم همسرتون) زيباترين آرزوم اين بوده كه از بودن كنارتو از آرامش گرفتن در كنارت از بوسيدنت وبوسه هات واز تو آغوش تو بودن به اوج خوشخبتي برسم.عجيبه برام و دردناك كه براي بهترين من اينقدرخوشبخت شدن من تلخ شده ؟
دوستت دارم"صداقت""
اين رو يك جايي بگذاريد در جلوي چشمهاش و عكس العملش رو نظاره گر باشيد. من تصور مي كنم دادن حسي مثل اين اون رو به خودش مياره. شما واكنش اون رو بررسي كنيد و بعد اگر اومد سمتتون درد دلهاتون رو طوري كه كوچكترين توهيني توش نباشه بگيد. بگيد همه اينايي رو كه الان به ما گفتيد. بگيد دوستش داريد و نمي خوايد از دستش بديد. بگيد ازش مي خوايد براي حفظ حرمتها براي اينكه تا هميشه قلبتون براي اون بتپه نيازمند اين هستيد كه همسرتون به نيكي از شما ياد كنه ونه با توهين . با شما به مهربوني صحبت كنه و براش از اين بگيد كه من پناه تو رو غرور تو رو و مهربوني تو رو مي خوام ....
فقط مواظب باشيد توهين نكنيد و در آخر به اون بگيد كه دوست دارين زندگي قشنگي رو با هم تجربه كنيد.بگيد عاشق اين هستيد كه براي اون بهترين همسر باشيد و براي اين نياز مند اين هستيد كه روز به روز جواد رو بيشتر دوست داشته باشيد. دوست داريد خودتون هم براي بهتر شدن زندگي تلاش كنيد. و ازش بخوايد كه كمكتون كنه.بپرسيد چي از شما مي خواد و انجام دادن چه كاري اونو آرومتر مي كنه. همين
موفق باشيد
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
ممنونم
پاسخ خوبی دادید . ولی من این راه را هم رفتم . شوهر من به درد زندگی مشترک می خوره . اون مرد خوبیه . ولی این تفاوت فرهنگی پدر ما رو دراورده . یعنی همه دعواهای ما ریشش همینه . یک کمی هم ارتباط با خانواده اش . اون خیلی به مامانش وابسته است .
من بارها در اغوش گرفتمش و گفتم عزیزم من می خوام با هم زندگی خوبی داشته باشیم و... همه این حرفها که شما گفتید . خیلی مهربون و صمیمی . اما متاسفانه وقتی خواسته هامو مطرح می کنم . قبول نمی کنه و می گه توئ اشتباه فکر می کنی . تو الی و بلی .
اخرش هم بی نتیجه تمام می شه . بارها گفتم من خیلی دوست دارم وقتی می یای خونه یک شاخه گل دستت باشه . ولی اصلا انگار نه انگار من چی می گم . می دونید خانوادگی با گل مخالفن . می گن چیه پول الکی دادنه . یادمه تازه عقد کرده بودیم با کلی ذوق و شوق روز معلم رفتیم برای خواهرش هدیه خریدیو بعدش هم من گفتم گل بخریم . اون هم قبول کرد وقتی رفتیم اونجا انقدر بی ذوق رفتار کردند که ...اصلا یک مدل خاصی هستند . من طوری بودم که برای هر مناسبتی گل می گرفتیم و صفایی به روحمون و خونه می دادیم . الان هم همینطور دوست دارم . ولی شوهر من چون خانواده اش دوست ندارند برای من هم نمی خره .
نمی دونم چی بگم . بارها با هم حرف زدیم و گفتیم برای زندگیمون فکری کنیم و مشکلاتمون حل کنیم . ولی نمی شه . چون اون از کارهایی که من مخالفم پایین نمی یاد . شاید من هم همینطور !!!
بارها که رفتم خونه بابام بعدش همین حرفها رو زدیم اما باز دوباره روز از نو روزی از نو .
اون اوایل می گفت چون ما رابطه جنسیمون حل نشده به همین دلیل با هم دعوا می کنیم و... ولی من قبول نمی کنم چون با این مساله خوب کنار اومدم و اصلا یک ذره هم ناراحت نیستم .
ولی به هر حال با اینکه این پیشنهاد شما را قبلا انجام دادم و نتیجه نگرفتم . باز هم سعی می کنم بهش فکر کنم . شاید دوباره هم اقدام کردم
ولی می خوام صبر کنم ببینم تا کجا می خواد بره . تا کی می خواد با من قهر باشه . اخه همیشه توی قهرهامون من جلو رفتم . بغلش کردم بوسش کردم و با هم اشتی کردیم . یکبار اون نمی تونه این کار رو بکنه . نمی تونه بفهمه من گذشت می کنم . ؟؟؟
بارها بهش گفتم یک روز که منو بوس نکنی من دلم تنگ می شه . دلم هواتو می کنه . نمی تونه اینا رو بفهمه ؟؟؟؟
توی دعوای اخری بهم گفت : انقدر اخلاقهات بده که من دیگه نمی خوام روتو ببینم . دیگه جلو چشمم نباش . ازت بدم می یاد .و وقتی من داشتم گریه می کردم گفت : انقدر گریه کن تا اب بدنش تموم شه و بمیری .
این دیگه نهایت ....نمی دونم چی اسمش بزارم .
اون وقت من ادمی بودم که دوست داشتم همیشه با احترام با هم حرف بزنیم و دعواهامونم با احترام و محبت باشه .
حالا اینجوری رومون به هم باز شده که ...
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من هم تقریبا همین مشکل رو با نامزدم دارم من اونو دوست دارم تاحدی توی جمع رعایت هم می کنم ولی وقتی میاد خونه توی جمع وقتی می خوام بهش دست بدم (فقط دست دادن خشک و خالی) باهام دعوا میکنه که چرا توی جمع دستتو آوردی جلو؟همه زن و شوهرا همدیگر و دوست دارن ولی دلیلی نمیشه که هر کاری توی جمع بکنی. توی دعواهامون همیشه منم که کوتاه میام و باهاش آشتی می کنم برو خدات رو شکر کن که بهت نمیگه آیندمو خراب کردی بدبختم کردی ازت متنفرم ..... چون تمام این حرفا رو نامزدم بهم میزنه تازه تقی به توقی میخوره میگه نمیخوام دیگه باهات زندگی کنم طلاق!!!
ولی با تمام این حرفا من دوستش دارم حتی اگه برام گل نخره و نذاره ساز بزنم (من عاشق گلم )و دف و سه تار میزنم هر چند تحت تاثیر حرفهای خانواده اش به من میگه زن چیه ساز بزنه مطربیه!!!
تحمل کن به امید روزی که از خر شیطون بیان پایین و خودشون بشن نه بچه مامانشون
یه پیشنهاد دارم که به تایپیک من هم سری بزنی راه های خوبی بهم پیشنهاد شد که فعلا جواب گرفتم "زندگی برای من چرا شده یه وهم؟"
یه تجربه شخصی هم بهت بگم زیاد سخت نگیر که فقط به خودت سخت میگذره ناراحت نباش غصه هم نخور که فقط خودت رو عذاب دادی
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت خانوم شما با گریه چی رو می خوای حل کنی!! روش حل مشکلتون اشتباهه. شما صبح تا شب هم که اشتباهاتو منو به چشم من بیارید من به واسطه خصلت مرد بودنم غرورم اجازه نمی ده اینو قبول کنم. البته از برخی از مردهای خوب و گل و بلبل بگذریم. من می گم شما بهش بگو دوست داری به اون هم کمک کنی. جملات من رو با هم بخونید و با هم به ایشون انتقال بدین.خیلی از رفتارهای یک زن هست که نیاز اولیه مرده. مثل اون مواردی که در احادیث شما شیعیان بهش اشاره شده" هر زنی که بخوابد و شوهرش از او ناراضی باشد فرشتگان بر اون نفرین می فرستند" اما خوب مگه واقعا تو جامعه ما اینطوریه. نیست دیگه. می دونم نمی شه از زاویه یک مرد به موضوعی مثل گل خریدن نگاه کرد. ولی یک مقدار تحمل کنید و کمتر ضعفهاشو بگید بهش
ببینید کار درست این بود که زمانی که به شما می گفت اخلاقتون بد شده. می پرسیدید کدوم اخلاقم بده. بهم بگو تا درستش کنم. با ملایمت. شما بلافاصله گریه می کنید . مردتون هم بزنه زیر گریه؟ خوب اون از گریه شما عصبی می شه . نمی تونه که به ازای هر گریه شما بیاد ناز بکشه و.... قبول کنید همین طوری هم نمیاد بگه اخلاقت بد شده . باید یه رفتاری رو دیده باشه از شما که براش ناپسند باشه. اگر اینطور نیست"یعنی همین طوری این حرفها رو می زنه" اون یک بیمار روانیه!!
"اون از کارهایی که من مخالفم پایین نمی یاد . شاید من هم همینطور !!!"
انتظار این رو داشتن که شما بیاید بگید حتی با مهربونی که می خوام کمک کنیم به هم که رفتارهای نادرستمون حل بشه و در درونتون انتظار این رو داشته باشید که رفتارهای نادرست همسرتون البته به چشم شما حل بشه هیچ کمکی بهتون نمی کنه. شما باید خودتون هم نقش یک قاضی رو برای خودتون داشته باشید. به خصوص از شما به عنوان یک زن امروزی و دید وسیع انتظار بیشتری می ره. ببینید شاید تا آخر عمر اونو نتونید راضی کنید که گل براتون بخره. سخته براتون؟ اما از نابودی زندگیتون بهتره که.
یکیتون یا هردوتون باید بشینید ببنید کدوم از این رفتارها رو می شه تغییر داد کدومو نمی شه. ممکنه رفتار یک مرد سنتی رو بشه تا حدی نرمال کرد ولی انتظار نداشته باشید اون مثل یک مرد امروزی با دوستت دارم روزشو شروع کنه و...
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
سلام ....صداقت جان ...واقعا جای تاسف داره که زندگی هایی که میتونست قشنگ و لذت اور باشه به سراب تبدیل میشه ...عزیزم بهت بگم تو هرگز نمی تونی شوهرتو عوض کنی ÷س دنبال این مسئله اصلا نباش ادما زمانی عوض میشن که خودشون بخوان .عزیزم تو نباید هم دنبال این باشی که گذشت زمان اونو عوض میکنه هر چه سن ادم بالاتر میره شخصیت انسان و باورهاش هم سخت تر و تغییرش تقریبا نا ممکن میشه ..اینا که میگن زمان درستش میکنه بنظر من که زنی با تجربه هستم کاملا اشتباهه ......و دنبال این هم نباش ......در رابطه با مشکل رابطه ی جنسی تون عزیزم اون چیزی که تو نا خوداگاه ما میره ارادی نیست و بدن در مقابل شرایط خودش کاملا هوشمند عکس العمل نشون میده و ارضائ نیازهای طبیعی جنسی تاثیر مستقیم روی تما سیستم عصبی شما 2 تا داره و با گفتن الکی و تظاهر هم نمیتونین صورت مسئله رو پاک کنید ..در این رابطه حتما پیش یک دکتر خوب برید ....
پس میبینی ریشه ی بسیاری از مشکلات در مسئلی است که از نظر ما بی و یا کم اهمیت بنظر میاد ...عزیزم حالا به طور مشخص بهت میگم ...کرامت انسانی خودتو حفظ کن و نذار از طرف هیچ کسی تحقیر بشی که قبول اولین تحقیر چراغ سبزی برای ادامه ی تحقیر های بعدیه .....و تو در نهایا 2 تا راه داری اینقدر این وضعو تحمل کنی تا به بی حسی برسی و فقط ظاهرا با اون زندگی کنی ولی در واقع کیلومتر ها ازش فاصله گرفتی و متاسفانه مرگ عاطفی بسیار زود رس رو تجربه و زندگی کنی یا اینکه از این اقا جدا شید راه رو خودت انتخاب میکن و اینجا هم محل خوبیه برای درد دل و تخلیه ی روحی خودت ....اگه راه اولو انتخاب کردی سعی کن برای اینکه زندگی برات قابل تحمل بشه ورزش کنی .....مهمتر از همه یوگا ....و یه کار هنری رو شروع کنی ...عزیز دلم اینا تجربه ی شخصی من تو زندگیمه ....
برات بهترین های دنیا و همرا یه عالمه صبر و بردباری ارزو میکنم
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
باز هم ممنون
وهم جان ، این جملات را بارها بهم گفته . بدبختم کردی از زندگیم هیچی نفهمیدم . ابنده ام خراب شد . تو چی بودی که وارد زندگیم شدی و...هزارتا حرف بد دیگه . که من فقط گوش می کنم و تحقیر می شم . البته بعضی وقتها هم خوب جلوش می ایستم و جوابشو می دم .
سورنا - ارمان محترم ، من الکی که گریه نمی کنم . وقتی همه حرفهاشو می زنه همه توهیناشو می کنه من هم گاهی جواب می دم بعدش می رم یک گوشه با خودم فکر می کنم . در اثر فکر کردن گریه ام می گیره . یواش گریه می کنم ولی بعضی وقتها بغضم شدید و صدام بلند می شه . پس همان لحظه دعوا گریه نمی کنم که حرف شما صحیح باشه .من قبلا گفتم تفاوت دیدگاه داریم . در نتیجه اخلاقی که از نظر اون بده از نظر من خوبه . وقتی می دونم چی می گه دیگه چرا ازش سوال کنم که کدوم اخلاق من بده . می دونید اخلاق بده من چیه ؟؟
1) نمی خوام هر هفته برم خونه خاله و عمه وبقیه فامیلاش . می گه من قبلا همیشه می رفتم و می اومدم اما تو مانع شدی . می گم خوب قبلا مجرد بودی با مامانت می رفتی خونه خاله . الان که نمی تونی مثل سابق باشی . هروقت خالشو می بینیم می گه کم پیدا شدی جوادجون . کجایی نیستی ؟ خیلی به فکر زندگی نباش و...
2) خانواده اش روی بهداشت بسیار ضعیفن و به من می گن وسواسی . چرا ؟ چون سبزی را خوب می شورم همانطور که دکترا می گن .مایع ظرفشویی و ضدعفونی و...ولی اونا سبزی را خیس مس کنن و 5 دقیقه بعد اب می گیرن روش و می خورن یعنی گلها رو من قشنگ می بینم . خوب من خونه انها از این سبزی نمی خورم . ظرفها که ماهها توی کابینت بودن و روش یک وجب خاک نشسته توش غذا می خورن خوب من ناراحت می شم نمی تونم بخورم . دیدم مامانش قاشقی را توی دهانش کرده و همین را سر سفره اورده و... خوب من به اینها اعتراض می کنم و محکوم می شم . این اخلاق بده منه
3)می گم تو باید وقتی خواهرت حرفی می زنه جوابشو بدی . می گه اونا قصد بد ندارن . خواهرش می گه : جواد تو نمی دونی مامان هرجا می ره توباید همراهش باشی ؟
و یا زمانی همشون دوره کردند و منو دعوا کردن خواهرش هرچی از دهنش دراومد گفت . گفتم چرا جوابشو ندادی ؟ چرا نزدی تو دهنش ؟ می گه من هیچ وقت این کار را نمی کنم
4) گفتم من می خوام خرید عقد را تنهایی با هم بریم بکنیم . گفت مامانم حسرت داره . روز خرید مامان و خواهر و خاله دنبال ما اومدن خرید . من حالم از این کارا به هم می خوره . مگه ما بچه ایم . این کارا برا قدیم بود که دختر و پسرا بچه بودن بزرگترا همراشون خرید می رفتم . ولی ما شاغلیم تحصیلکرده ایم . زشته که دنبالمون راه بیفتند خرید .
گفتم لباس عروس را دوتایی با هم می ریم انتخاب می کنیم گفت مامان گفته یا من یا خواهرت باید همراهتون باشیم . و هردوشون اومدن همراه ما .
گل ماشین عروس را با خواهرش رفتند انتخاب کردند و صبحش بعد از کلی حرف زدن گفت راستی با فلانی رفتیم گل هم انتخاب کردیم . گل ماشین عروس دسته گل عروس برای منه اون باید انتخاب کنه ؟ گفت می خوان کمکم کنند . گفتم توی کارایی که باید کمک کنند کمک کنند .
خوب من چی ؟ من حسرت نداشتم ؟ هیچ کدام طبق خواسته من نبود . اصلا نگفت تو زن منی تو یکبار عروس می شی . خواسته های تو بیشتر اهمیت داره نه مامانم .
اینها اخلاق بده منه . همه همکارای من بعد از من عقد کردند هیچ کدوم اینجوری نبودند . خودشون عروس و داماد همه کاراشون کردند . و من فقط حسرت خوردم . چون جواد می گفت تو غیر طبیعی هستی . شما با بقیه فرق دارید . همه مردم همینطورن . ما مثل بقیه مردم زندگی می کنم . شما غیر طبیعی هستید . سوال من اینه . این 6 نفر همکار من که عروسی کردند غیر طبیعی بودند ؟ یا فقط شما و فامیلهای شما طبیعی و ادمیزادن
هزار جور حرف دیگه ..... اینها اخلاق بده . نخیر اینها نهایت کلاس و فرهنگه .که اینها ندارن .
من خیلی ناراحت و عصبانیم
کیمیا خاتون عزیز با شما موافقم . زمان کسی را عوض نمی کنه و اینها همش حرفه . ولی منظور این حرفتونو نفهمیدم . اینکه گفتید نزار تحقیر بشی ؟ می شه توضیح بدید ؟ وقتی اون فحش می ده و ناسزا می گه من چکار می تونم بکنم که تحقیر نشم ؟ یا منظورتون از چیز دیگه ای بود . لطفا واضحتر برام بگید . چون من واقعا در تمام طول عمرم انقدر تحقیر نشده بودم که از وقتی پام به زندگی این مرد باز شده مورد توهین و تحقیر و.. قرار گرفتم . واقعا خانواده ای بی ادب و بی احترام هستند . برای خودم متاسفم که نفهمیدم و به این چاه افتادم
مشکل جنسی را هم دکتر رفتیم . گفتند روانیه . و شوهر من نمی تونه درست عمل کنه . البته نمی دانم شاید من هم مقصرم . نمی دونم اشکال کار کجاست . نمی شه دیگه .
شوهرم می گه از بس اعصاب من را به هم می ریزی . دکتر هم که می گه روانیه .
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من از بین دو راه هرگز جدایی را انتخاب نمی کنم . چون نمی تونم . من خانواده ام حمایتم نمی کنند . چون اونها هم از این خانواده دل خوشی ندارن . و من بارها اونها را کنار زدم و به زندگی با این مرد ادامه دادم . شرایطی ندارم که برم خونه بابام والا یک لحظه هم نمی موندم که این مرد این حرفها را به من بزنه و دلم رو بشکنه .
از طرفی دوستش دارم . اون ادم خوبیه و بدیهاش نسبت به خوبیهاش کمتره . ولی بدیهایی که داره برای من از اهمیت بالایی برخورداره و. می دونید چی می گم ؟
تا الان هم همین طور بوده ما از هم به مرور فاصله گرفتیم اما فاصله کم که داره یواش یواش زیاد می شه . گفتم من نمی دونم کجا می ره چه می کنه . هر روز می ره خونه باباش به مامانش سر می زنه . نمی دونم چی می گن چه میکنن . با هم پول رد وبدل می کنن و ... من اصلا خبر نمی شم . اصلا اینکه در خانواده اش چی می گذره و.. هیچ
وقتیدخونهشان می ریم بارها شده می رن تو اتاق تو اشپزخانه با هم با خواهرش با مامانش حرف می زنند من هم بیرون نشستم . اگر خونه بابای من که می ریم من با داداشم صحبت کنیم توی اشپزخانه ای که اپنه . داد می زنه چی می گید بیایید به من هم بگید . اصلا نمی زاره ما دو کلام با هم حرف بزنیم . یکبار که انقدر بد برخورد کرد که مامانم خیلی ناراحت شد . اصلا جرات ندارم با داداشم صحبت کنم . می یاد وسط که چ ی گفتید انگار من نمی تونم حرف خصوصی بزنم . پس تو هم رعایت کن چه فرقی می کنه
کلا ادم بچه ننه ای هست . چیزی که من همش ازش فرار می کردم . حتی روز خواستگاری ازش پرسیدم بچه ننه هستید ؟ برام خیلی مهمه . گفت نه ولی چند بار بهم گفتند که بچه ننهای . گفتم من نظر خودتون برام اهمیت داره . گفت نه اصلا .
بله اینده من همان مرگ عاطفی خواهد بود کیمیا خاتون عزیز
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
برات متاسفم عزیزم برای تما زنان نجیب و سر بزیر این خطه ((ببخشید که مثل بز سرمونو میندازیم پایین )) متاسفم درکت میکن عزیزم درکت میکنم ...اما خوب حالا که این راهو می خواهی انتخاب کنی به خوذت بگو من با سر بلندی این راهو ادامه میدم کسی رو هم مقصر نمی دونم و یه کم بیشتر به خودت برس وبرای خودت اهمیت قائل شو و همانطوری که بهت گقتم سرتو با کاریی که گفتم گرم کن قر بونت
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
كيميا خاتون راه حل بده!! به جاي اينكه طرف رو داغون كني!! راه حل بده! بگو چه جوري براي خودش اهميت قائل شه!! " ببينيد من ليستي از حرفهاتون رو ميارم":
"برات متاسفم
براي تموم زنان نجيب و سربزيرمتاسفم=مثل بز سرمونو انداختيم پايين
دو راه داري =مرگ عاطفي و جدايي
"
انصافا خود شما خانومهايي كه ادعاي همدرديتون گوش فلكو كرد كرده فكر نمي كنيد اينطوري بيشتر به كيان زندگي ها لطمه مي زنيد!!؟بابا دو طرف از دو فرهنگ مختلفند!! شما در ديار چشم آبي ها به قول خودتون بوديد و انتظار نداريد كه سنتي رفتار ببينيد . اما در ديار چشم قهوه اي ها همچين انتظاري ممكنه بره.
به هر حال خانوم صداقت همون حسي رو كه شما راجع به فرهنگ ايشون داريد ايشون در مورد فرهنگ شما دارند. اينكه شما به ديد خودتون زندگي رو مدرن دوست داريد و ايشون سنتي نه مقصر ايشونه و نه شما.اينكه شما خريد رو تنهايي دوست داريد انجام بدين و ايشون دسته جمعي باز هم مشكل از اختلاف فرهنگيه و نمي شه گفت اخلاق يكيتون بده و اون يكي خوب. البته غير از اون مسئله بهداشت!! و برام عجيبه كه چرا كيميا خاتون اينطور قضاوت مي كنه!! انگار گرفتار يك جلاد شديد شما!!
.همكارهاي شما با يكي مثل خودشون ازدواج كردند. نمي تونيد از همسرتون گلايه كنيد كه چرا اينجوري فكر مي كنه. اون سنتي بار اومده در يك خونواده مرد سالار و اينها رو بايد مي ديديد. شما بايد به زندگيتون با ديد كلي نگاه كنيد. گاهي اوقات بپذيريد كه نمي تونيد چيزي رو تغيير بديد و اگر به گفته خودتون مزاياي زندگي با همچين فردي به معايبش مي چربه ادامه بديد!! به بديها و خوبيهاش امتياز بدين و اگر مجموعشون مثبت شد رابطه رو ادامه بدين. در غير اين صورت انتخاب ديگه اي بايد كرد!!
و قضاوت از طرف يك نفر ديگه غير ممكنه. بهترين روش اينه كه شما يك مشاور با هم ديگه بريد .
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
با سلام اقاي سورنا شما مثل اينكه عادت كردين هميشه ساز مخالف بزنيد اقاي محترم بفرماييد پست قبلي منو هم مطالعه كنيد ...من دقيقا به صداقت عزيز گفتم كه بايد چيكار كنه البته هر كسي حق انتخاب زندگيشو داره و ايني كه من يا ما ميگيم اصلا خداي نكرده وحي منزل نيست ولي گاهي راه حلي وجود نداره و بايد با شرايط ساخت و تحمل كرد ...كه دقيقا من اينو هم مطرح كردم ...................................در هر حال برا همه ي اعضا ئ اين تالار سلامتي روح و روان و جسم و آرامش بدور از پيشداوري ها ارزو ميكنم ...
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
خوب صداقت جان کاملا درکت می کنم وبرات آرزوی صبر می کنم. ببین عزیزم با قهر کردن هیچ مشکلی که حل نمی شه هیچ بدتر هم میشه پس قهر نکن که کینه ها رو دو برابر می کنه.بعضی از آدمها دلشون پاک ولی چون توی خانواده ای بزرگ شدن که فحش تکه کلامشون هست متاسفانه باید بگم ترکش تا حدودی امکان نداره و این عمل رو زشت نمی دونن.بیشتر از اونی که فکرش کنی باید رو این مسئله وقت بذاری فکر نکن با 5 یا 6 سال درست میشه. بیشتر روی خصوصیتهای مثبتش انگشت بذار و اونهارو بارورکن و تشویقش کن و زیاد اهمیت به فحشهایی که میده نده.مستقیم ازش انتقاد نکن.با این کارت بهش میگی من بهتر از توام و فهمیده تر از توام و تو بی ادبی و نمی فهمی و این نتیجش میشه لجبازی شوهر شما.شوهر شما خیلی خوصیصیات خوبی داره.من یادم پسر خالم که بچه بود فحشهای زشت و ناموسی یاد گرفته بود و خالم اومد فلفل کرد تو دهنش. این بچه نه تنها فحش دادن فراموش نکرد بلکه لجبازی کرد و همچنان ادامه میداد. البته الان آقایی شده و فحش نمی ده منظورم اینه که راه درستش رو نرفتی.تو خانم فهمیده ای هستی و باید با صبر زیادی این مشکل شوهرت رو حل کنی.گذر زمان همه چیز رو درست مینه.ولی کاملا فحش دادن رو نمی تونه بزاره کنار شاید کمترش کنه خدا رو چه دیدی شاید کاملا ترکش کرد.
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جان يه كم صبر داشته باش. كارهاي بدش رو هي بهش گوشزد نكن. هر حرفي مي زنه كه بهت برمي خوره تو كاري كن كه فكر كنه عينه خيالت نيست و بهش اهميت نده. در عوض كارهاي خوب و اخلاق هاي خوبش هي بهش گوشزد كن. يه چند وقت اين كارها رو بكن شايد به راه راست هدايت شد. كاري نكن كه فكر كنه تو از اون بالاتري. مردها از چنين فكرهاي به شدت بيزارند. موفق باشي عزيزم.
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جا ن
من دركت مي كنم ولي پيشنهاد مي دم با همسرت به يك مشاور خوب برين نذار به راحتي همه چيز خراب بشه خراب كردن هيچ كاري نداره ساختنه كه اجر داره ....
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
بله ممنونم
اخه پیش مشاور رفتن هم بدبختی داره .همه مشاوره ها درست فکر نمی کنند . قرار نیست همه اندش باشن . بعضی هاشون اشتباه هم می کنند یک روز رفتیم مشاوره . در بعضی موارد که من مقصر بودم شدیدا روش مانور داد و در بعضی موارد که اون مقصر بود عکس العملی خاص نشون نداد . با اینکه از نظرش بسیار مهم بود و نباید شوهر من اینگونه رفتار می کرد . به هر حال وقتی اومدیم بیرون هنوز که هنوزه دو سال از اون زمان می گذره این اقا می زنه توی سر من که دیدی من گفتم تو غیر طبیعی هستی دیدی همه مشکلها با توست دیدی .. یعنی دیگه من جرات ندارم حرف بزنم . تا بگه می گی دیدی مشاور چی گفت و...خوب این مشاور نه تنها مشکل منو حل نکرد تازه چند برابر هم کرد . والا من اگه بدونم مشکل با این حل می شه مطمئن باشید لحظه ای درنگ نمی کنم و اقدام می کنم . اخه من زندگیمو و شوهرمو دوست دارم . بدبختانه این تفاوت فرهنگ و این بچه ننه بودنش نمی ذاره ما با هم زندگی کنیم
می دونید گاهی وقتها که با خودم فکر می کنم اخرش همه تقصیرا رو می اندازیم گردن خودم . می گم تو درست رفتار نکردی تو نباید اینچور می گفتی نباید اینجور می کردی و... انقدر که دیگه از خودم بدم می یاد و کلافه می شم .
خوب می گید بهش گیر نده . بله همین کار را کردم . یک مدتی است که دیگه محل نمی دم . گفتم که دیگه کار ندارم چه می کنه و ...ولی نه تنها این چیزا رو متوجه نمی شه تازه یک جور دیگه برداشت می کنه . از طرفی من هم داغون می شم . از درون خودمو می خورم . زجر می کشم تازه وقتی ناراحتم توی خودمم نمی گه دردت چیه ناراحتیت چیه . می گه تا غروب که سر کاری حالا هم که اومدی خستگی و بی حوصلگیتو می یاری خونه . در حالی که اینطور نیست بارها بهش گفتم من اگه از نظر روحی اروم باشم هیچی منو خسته نمی کنه و این رو خودش به عینه دیده .
همیشه غذا درست می کنم و سفره های خوب می اندازم . ولی اگه دو روز غذا درست نکنم می گه چند روزه غذا درست نکردی چجور زنی هستی و... دلم می سوزه من این همه زحمت می کشم نمی بینی ؟
کلا ادم فوق العاده شکم پرستیه . فوق العاده . هر غذایی نمی خوره هزار جور ادا و اطفار داره . جالب اینجاست غذاهای مامانش اصلا طعم نداره به خدا راست می گم هیچی طعم نداره اون وقت غذاهای من اخه . وقتی می ریم اونجا همچین به جون غذا می افته بیا و ببین انگار از قحطی اومده . دیگه هیچی حالیش نیست هیچ کسو نمی بینه . خوب من هم ادمم . دلم می سوزه . اون وقت من یک لقمه از غذاشون نمی تونم بخورم . باید نمک و ترشی و این رو خودم اضافه کنم تا یک کم به طعم بیاد . بهداشتشم که معلوم . ببینم حرفهای منو در خصوص این بهداشت که می گم قبول دارید ؟؟؟؟ حرف بدی می زنم ؟؟؟؟ سبزی و .....
من ادمی هستم که معمولا همه افراد ازم تعریف می کنن و از نظر اخلاقی قبولم دارن . حالا جدیدا می گه : خانم تو فقط به درد دوستی می خوری به درد زندگی کردن نمی خوری . زن زندگی نیستی . اینها هم که تعریف می کنن دوستی و دوری تو رو می بینن .
هیچ وقت تصور نمی کردم یک روزی همسرم بخواد اینگونه با من حرف بزنه .
دلم می سوزه . امشب سالگرد عروسیمونه . سال گذشته غذای خوب درست کردم . شیرینی خریدم . گل و هدیه براش خریدم . اما امسال . همه روزهای اینجوری رو زنده نگه می داشتم و براش هدیهای می خریدم . اما این کارامو گذاشتم کنار . معتقد بودم قشنگیها و تنوع زندگی به همینهاست . اما هیچ عکس العملی ندیدیم . ول کردم .
روز تولدش هیچی نخریدم . می خواستم حتی بهش تبریک نگم . می خواستم بفهمه چرا دیگه من اینکارا رو نمی کنم . بفهمه زنی که همیشه به هر مناسبتی جشن می گرفت چرا الان تولد من به روی خودش نیاورده . بعد با خودم گفتم اگه هیچی نگم فکر می کنه یادم رفته بزار بهش بگم می دونم اما ... لذا براش پیام تبریک دادم و گفتم خیلی سعی کردم به روی خودم نیارم . اما نتونستم . اقا بهش برخورد بیا و ببین . در روزی که من به دنیا اومدم روزی که من پا به این عرصه گذاشتم و وجود پیدا کردم روز به این مهمی و ... تو اینطوری رفتار می کنی ؟؟؟؟ گفتم بیا درستش کن . چرا از این طرف نگاه نمی کنی که "زنی که برای روزهای بی اهمیت مثل روز مهندس و روز کارمند برای من هدیه می گیره و تبریک می گه چرا این روز به این مهمی رو بی توجه است ؟ کجای کار من ایراد داشته ؟"
درست نمی گم ؟؟؟؟؟
یک چیزی بگم ؟: دیروز بعد از ظهر دراز کشیده بود رفتم کنارش و گفتم دلت برام تنگ نشده ؟ گفت چرا تنگ شده . گفتم پس چرا اینجوری هستی ؟ گفت کارهای بدت نمی زاره بیام جلو . کارهای بدت می یاد جلوی چشمام . گفتم چرا کارهای بد تو نمی یاد جلو چشمم ؟ چرا همش خوبیهاتو می بینم ؟ اهان شاید من خوبی ندارم .گفت نه بدیهات بیشتره . گفتم هنوزم نمی خوام منو ببینی ازم متنفری ؟ گفت از خودت نه از اخلاقهای بدت
با هم حرف می زنیم ولی با هم سرسنگینیم
به هر حال کمکم کنید . باور نمی کنید از وقتی که اومدم و اینجا با شما حرف می زنم چقدر اروم شدم . لطف کنید کمکم کنید فکرهاتونو روی هم بریزید بگید من باید چگونه رفتار کنم . چه اشتباهی کردم و...
در مورد مسایل جنسی هم راهنماییم کنید . می گم ایا طبیعیه که ما بعد از دو سال هنوز موفق نشدیم ؟ دیگران هم اینطوری هستند ؟کتاب و این چیزها رو خوندیم . اما نمی دونم مشکل کجاست .
تازه مساله ای که هست اینه که دکتر به من گفته باید زودتر بچه دار بشید . به خاطر شرایطی که داری (تنبلی تخمدان ) باید زودتر اقدام کنی و الا اگه زمان بگذره ممکنه تشدید بشه و مشکل بچه دارشدن پیدا کنی . این هم شده قوزبالاقوز. انقدر فکر کردم دیگه نمی دونم چه کنم .
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
حاضرین محترم
از اینکه مشکل مرا حل کردید ممنونم
مشکلات همه را اینطوری حل می کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دو کلوم حرف می زنید و می رید سراغ تاپیک بعدی
باشه ممنونم
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت جان چرا عصبی شدی؟
دوست خوبم ناراحت نباش من تازه عقد کردم زیاد اطلاعات در مورد مشکلاتی از نوع مشکلات شما ندارم
به مشاور مراجعه کردی؟
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
برای اینکه افراد حاضر در این تالار دوست دارند با هرکس یک جمله ای بگن و برن
حل مشکلات یک نفر خیلی بهتر از اینکه در هر تاپیک یک سری و کلامی داشته باشی
من که مشکلم حل نشد
از راه حل شما هم ممنونم وهم جان
این کار را هم کردم
یعنی دو ساله که داریم همه کار را می کنیم
مشاور برای ما سودی نداشته . مشاور جنسی رفتیم . می گن روانیه و به مسایل متفرقه می پردازن
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من فعلاً نمي تونم نظر قطعي در مورد همسرتون بدم. خيلي رفتارش پيچيده اس.
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
رفتارش پیچیده است ؟
این همه افراد این حرفها را می خوانند و نمی دونند چه کنند چون پیچیده است چطور من بیچاره باید تحمل کنم وحلش کن ؟؟؟؟
-
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت قصد بدي نداشتم. چون اگر نظرم رو مي دادم همه يه چيزي مي گفتند. من شخصاً طاقت همچين برخوردهايي رو ندارم و خيلي صريح و رك به همسرم مي گم كه از چه چيزي بدم مي آيد، چرا مناسبتها رو بهم تبريك نمي گي؟ چرا اخلاق من اينجوري شده؟ دليلهايش رو هم بهش مي گم. اگه قانع شد كه هيچي ولي اگه قانع نشد كه تا حالا همچين اتفاقي نيافتاده واويلا.