بسم الله الرحمن الرحیم
در این تاپیک پندها و نصیحت های عارف بالله حاج محمد اسماعیل دولابی رو قرار میدم .
https://s4.uupload.ir/files/529_y04l.jpg
نمایش نسخه قابل چاپ
بسم الله الرحمن الرحیم
در این تاپیک پندها و نصیحت های عارف بالله حاج محمد اسماعیل دولابی رو قرار میدم .
https://s4.uupload.ir/files/529_y04l.jpg
گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصهها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصهای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
احکام خمسه
ساده ترین عملی که انسان را به خدا نزدیک می کند همان احکام شرعیه است مانند نماز ، روزه، حج ، جهاد .
اینها مثل چراغ قرمز و یا بقیه احکام قانونی دنیاست که مثلا می گویند در خیابان این طور بروید یا این طور نروید و همه مردم اعم از دولتی و نظامی و شخصی باید اطاعت کنند.
این مال دنیاست.
برای اینکه ساده تر همه احکام را بدانید می گویند که پنج تا احکام خمسه تکلیفیه هست.
واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح . پنج تا است
غرض این است که هم واجب داریم و هم حرام.
دوتا از آنها خیلی دقیق و محکمند.
همان دو تا را اگر توجه کنیم کافی است.دیگری هایش این قدر محکم نیست.
مثلا فعل مکروه را آدم اگر به جا بیاورد، همسایه حرام است.
خودش حرام نیست اما نزدیک به حرام می شود. گناه نکرده است اما یواش یواش سست و بی عقیده می شود و آن وقت ممکن است حرام هم از او سر بزند.
فعل مستحب آن عملی است که اگر آدم به جا بیاورد به واجبات نزدیک می شود.
کسی که نماز شب می خواند یا زیاد صلوات می فرستد، خب معلوم است که دیگر واجباتش ترک نمی شود.
غرض اینکه احکام خمسه تکلیفیه را متوجه شده اید که پنج تاست.
حالا از همه احکام خمسه تکلیفیه ، شما دو تایش را بگیرید که خمسه بشود دو تا! واجب و حرام.
این دو تا به همه اعضا و جوارح من در همه جا می خورد. به دیدنم می خورد. به بویدنم می خورد و به خوردنم هم می خورد.
یک غذایی واجب است بخورم و یک غذایی حرام است باید نخورم.
ماه رمضان غذا خوردن حرام است اما افطار کردن مستحب است.
گفت و حرف زدن هم همینطور.
واجب داریم حرام هم داریم.
واجب این است که با زبانت نماز می خوانی و حمد و سوره تلاوت می کنی، اما همین زبان اگر بخواهد غیبت کند حرام است.
از پنج تا احکام خمسه، سه تایش خیلی اهمیت ندارد.
یکی اش مباح است.دو تای آن مستحب و مکروه است که انشالله خدا توفیق می دهد و هم آن را به جای می آورید و هم نمی آورید.
واجبات همیشه سرجایش هست.
هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه دار که می شوید، گویا بدنتان چین می خورد و استغفار که می کنید، این چین ها باز می شود.
QUOTE=طنین باران;466701]https://s4.uupload.ir/files/negar_۲۰...۴۳_qa25.jpg
:72:[/QUOTE]
این صحبتشون چقدر درست هست
حالا به نظر من در همه امور همین عقیده بهتره باشد
مثلا در بحث همین عده شاید یکی از دلایل تعدد زوجین بالا بردن صبر زنان برای عده نگه داشتن بوده در همه سنها
یکی از دلایل دیگش سخت نگرفتن زنها در زندگی و در خانواده
یکی از دلایل دیگش تکریم و احترام گذاشتن زیاد به مردی که به شما محبت میکنه و شما رو فقط دارد
یکی از دلایل دیگش غیرتی بودن زن نسبت به شوهرش برای همه رفع نیاز شوهر و فرزندانش
یکی از دلایل دیگش مهربان بودن زن با خانوادشه
یکی از دلایل دیگش ازدواج به موقع و چند زایی زن شیعه هست
یکی از دلایل دیگش بخاطره این هم شده ارتباطشو با نامحرم قطع قطع کند
یکی دیگش وسواس پیدا نکردن سر شوهر و شک نداشتن
و خیلی دیگه دلیل دارد
ما خانمها باید صبرمان را بالا ببریم تا زندگی پر محبت همراه خوشبختی نصیبمان شود
ببخشید طنین باران که منم مشارکت کردم در تاپیک خوبتون
در راه، گناهانت را هم نبین. چشم بپوشان. تذکرِ گناه، گناه است، ولو اینکه برای نفس خودت باشد. چرا این قدر متذکر بشوی؟ معصیتی که چهل سال پیش کرده است، می خواهد مدام آن را نگهدارد مبادا یادش برود. هر شب هم استغفار می کند. این چه استغفاری است که باز هم آن را نگه می دارد؟ هر وقت دیدی چشم بپوشان. غَضو اُاَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. غضّ بصر کن از آن چیزی که خدا حرام کرده است. خدا خود ستّار است و به عیب ما نگاه نمی کند، ما خود ول کن نیستیم.
آن را غنیمت دان
تمامی اوضاع عالم تند تند دارد عوض می شود . آن به آن.
اگر فرمود برای آینده و گذشته غصه نخورید برای همین است.
میگوید همین آنی که در آن هستی را غنیمت بشمار. چون یک دقیقه دیگر هم باز یک "آن"است.
از گذشته و آینده ات هیچ حرف نزن . کیفت را بکن.جنابعالی روی کشتی نشسته ای خدا دارد راه می برد.فضاهایت هیچ با هم قاطی نمی شود. با خدای خودت کیفت را بکن.
هم خدا همیشه هست و هم خودت.
اصل کاری ها این دو تاست که هستید. باقیش دیگر هیچ چیزی نیست!همه عوض می شوند. بهتر می شوند.
یک وقت خیال نکنی که وقتی عوض می شود بدتر می شود. آن به آن بهتر می شود. زیرا به خدا نزدیک تر می شویم .
ما آن به آن خدای خودمان نزدیک می شویم.
"انا لله و انا الیه راجعون"
ما از جانب خدا آمده ایم و رو به خدا می رویم.
هیچ وقت نمی ایستیم.
اگر توانستی نفس نکشی معلوم می شود که ایستاده ای. اگر می توانی نفس نکش!
ما داریم قدم بر می داریم. این نفس ها قدم هایی است که بر می داریم.
آیا وقتی با این سرعت داریم راه می رویم جای غصه باقی است؟نه!
فقط با خدای خودمان هستیم و لذت حیاتمان ،انس گرفتن با اوست.
صانعت با توست. همراه توست.
آیا می دانی که وقتی آدم استادش را می بیند چقدر به او خوش می گذرد؟
بچه وقتی گریه می کند که مادرش کنارش نباشد. نفس مادرش را می خواهد.
عزیز من بشر هم مربی و استادش را می خواهد .
آیا هرگز ممکن است مربی و استاد از شما جدا شود؟
من ممکن است از او غافل بشوم .یک چرت خوابم برده است. اما او غافل نیست. خواب هم ندارد.
نه گمراهت می کند نه تو را جای بیخود می برد و نه می گذارد که خودت بروی"ولا ینسی"فراموشی هم ندارد.
خدا خودش می فرماید "لا یضل ربی و لا ینسی"(سوره طه آیه 52)
این آیه برای آن مطلبی گفته شد هم خوب است. انسان در بعضی کارها عوضی تفکر می کند . بعد که اشتباهش را فهمید ممکن است اگر یک خرده دیگر فکر کند ببیند که در اشتباهش هم اشتباه کرده است. اشتباه کرده است که خیال کرده است. یعنی ماجرا جور دیگر بوده است و خاصیتش جور دیگر است.
صاحب مال،قیمت مال را میداند. خدا یک موي سر مؤمن را به همه ي عالم نمیفروشد. شما قیمت خودتان را نمیدانید، لذا گاهی اوقات خودتان را ارزان میفروشید. بهلول الاغ لنگی داشت آن را به حراجی داد تا بفروشد. حراجی شروع به تبلیغات کرد که این الاغ نیست، بلکه براق است و همان مر کبی است که پیامبر اکرم (ص) با آن به معراج رفتند. آنقدر از آن الاغ تعریف کرد که خود بهلول باورش شد و دید حیف است آن را بفروشد؛ لذا فریاد زد نمیفروشم، نمیفروشم وحق الزّحمه ي حراجی را داد و الاغ را پس گرفت. بدن مؤمن به راستی براق است وبا آن عبادت میکند و به معراج میرود. هر چه خدا و اولیاي خدا میگویند تو خوبی و باارزشی، تو باور نمیکنی و خودت را بد و کم ارزش میدانی. مشکل در باور خودت است. شخصی که خود را فقیر و بد میپندارد خود را ارزان میفروشد، اگر کسی پیدا شود که بتواند براي او حق مطلب را در توصیف ارزش وبزرگی یک دوست اهل بیت ادا کند و آن شخص هم آن را باور کند، دیگر حاضر نخواهد شد آن را درقبال متاع کم ارزش دنیا بفروشد. ما مصنوع خدا و ائمه هستیم. آنها به کار خودشان ایمان دارند ، بیایید ما هم به خودمان ایمان بیاوریم.
خیلی شلوغ نکن
بزرگی می گفت که عزیز من وقتی یک جا نشسته ای،اگر جایت خوب بود که همینطور برای خودت بنشین.اگر جایت خوب نیست صبر کن.
نمی خواهد شلوغ کنی.چون این فضاها همه اش ملائکه اند.
وقتی سلام می کنیم و در مجلس وارد می شویم و می نشینیم ، ملایکه برای ما جا باز می کنند.
انشالله امیدوارم درک کنید وقتی با همسر ، با بردار یا خواهر هستی یا خودت تنهایی،بدان که تنها نیستی و این فضاها پر است.
آنها لطیفند ، از جنس عقلند ، از نورند ، مال انبیا و اولیا هستند. و فرمانبر خدایند
انشالله امیدوارم شما اهل بهشتید و اهل رحمت خدا هستید اما اگر یک وقت نگرانی و کدورتی بود اگر توانستید صبر کنید .
می دانید که وقتی می گویم "جایت"یعنی هم جای منزلی تو را و هم جای زندگی ات را می گویم.
جای زندگی ات یعنی مثلا اگر یک نفر بداخلاق در زندگی تو هست یا اموالت یک مقدار کم است یا رزقت کم است و مثل اینها ؛خیلی سختگیری نکن.
از خدا تشکر کن و قدر بدان.آن وقت خدا عوض می کند.فضا را برایت قشنگ می کند .اصلا خودت را تکان بده . شاید جای خوبی باشی چون ما در قبضه خدا هستیم و تشخیص نداریم.
همین قدر که ببینیم در تنگی هستیم ناراحت می شویم. اما اگر بدانم در این تنگی که من هستم شخص بزرگی مرا تنگ گرفته است ، مثلا بابایم آمده و مرا بغل گرفته است ،آیا آن وقت به من بد می گذرد؟
اول خیال کرد دشمن او را گرفته است و می ترسد ، ناگهان می بیند بابایش است!آن وقت شما بگویید چه قدر خوشش می آید؟
آیا دلش نمی خواهد که هر چه معصیت و کدورت و هر چه جهل است را از آدم ببرد؟
وقتی که او انسان را بغل می گیرد جهل و کدورت از بین می رود.
یک سال تمام مزارع را ملخ خورد و برای اینکه نکنه با دیدن صحنه از مقدرات الهی مکدر شوم ، حتی به سر مزرعه ام هم نرفتم . یک از پیرمردهای ده به من گفت : وقتی هم که کارها خراب شده، باز هم فکرش را نکن و بگیر بخواب. دیدم راست می گوید و با مزاج من هم سازگار است. وقتی هم که خراب شده، ظاهرش خراب شده، باطنش درست است. این ملخ هایی که خورده اند، جنود الهی و لشکریان خدا بوده اند. به امر الهی مزارع را خورده اند. خدا هم آنچه اراده کرده جز خیر نیست؛ منتهی صورت ظاهرش با خواسته ها و تشخیص های ما تعارض دارد، خیر نمی دانیم. وقتی صورت ظاهر کارها خراب شد باز هم فکرش را نکن و برو بگیر بخواب. اگر فکرش را بکنی، غصّه بخوری، تقلاّ کنی تو که زورت نمی رسد، ملخ ها آمدند خوردند و تمام شد.
هر وقت کسی شما را اذیت کرد و یا از کسی ناراحت شدید، نمیخواهد به کسی بگویید بلکه استغفار کنید، هم برای خودتان هم برای کسی که شما را اذیت کرده است. بگو بیچاره کار بدی کرده است اگر فهم داشت نمیکرد. وقتی استغفار میکنی خداوند دوست دارد و خیلی تلافی میکند. اگر قلبت حاضر نیست استغفار کند با زبان استغفار کن آن وقت یکدفعه دلت نرم میشود. اگر دو سه مرتبه این کار را کردی دیگر غم نمیتواند شما را بگیرد
چی چی حالا می خواهی غصّه بخوری؟ اگر اعتماد و حسن ظن به مقدّرات الهی را نداری، لااقل بفهم که غصّه خوردن فایده ندارد. رفیق من که افتاد مُرد، هزاری هم من بالای جنازه اش گریبان چاک دهم، زنده نمی شود. ثروت من آتش گرفت و سوخت، آنقدر معرفت ندارم که بگویم: خدا این کار را کرد و خیر من در این بود. چه خوب شد که ثروت من سوخت و از بین رفت. هنوز به این معرفت نرسیده ام، اقلّش این است که بفهمم اگر بنشینم و زانوی غم بغل بگیرم و غصّه بخورم، چیزی حل نمی شود. ثروت سوخته ی من دوباره درست نمی شود. بی خودی چرا غصّه بخورم؟ برو بگیر بخواب.
سلام طنین باران عزیز ،
اومدم تشکر کنم ازت ، بابت این همه تاپیک های مفید و عالی که برامون به اشتراک می گذاری :72:
من خودم خیلی صحبت های افراد عارف رو دوست دارم ، یه بار که از نظر روحی مناسب نبودم توی اینترنت یکی از جملات آقای دولابی رو خوندم و خیلی آرومم کرد و به دلم نشست، فکر میکنم این جمله بود: گذشته که گذشته و دیگر نیست ، آینده هم که هنوز نیامده ، پس دیگر چه قصه ای چه غصه ای ؟
من خیلی اون موقع از این جمله خوشم اومد.
این تاپیک بهم یادآور شد که بیشتر درباره این بزرگان مطلب بخونم
فیلم ( مدت زمان هفت دقیقه) : توصیه هایی از حاج اسماعیل دولابی
می خوای سرت کمتر بشکنه، با خدا رفاقت کن. هر چی نصایح رو بیشتر رعایت کنی با خدا رفاقت کردی و گرنه خدا خودش اجرا می کنه.
حق خدا ( میشه عبادت کردن)
حق خودت به خودت ( میشه کار صالح و نیک انجام دادن که برای خودت می مونه)
حق خدا به خودت ( میشه اینکه از خدا بخواهیم تا اجابت کند)
حق خودت به مردم ( میشه هر چی برای خودت خواستی برای دیگران هم همون رو بخوای)