ازدواج فقط برای پولدارها و آدم های زیباس

سلام دوستان
عنوان تاپیکم از عوامل مهم مشکلات من هستش
بنده یه دختر 31 ساله تحصیل کرده و شاغل هستم. کلا از زمان دانشگاهم مستقل بودم. توی تاپیک های قبلی گفتم که پدر خوبی ندارم که کلا الان هم پدرم ولمون کرده و رفته و از لحاظ مالی خانواده ام اوضاع خوبی ندارن و من بعضی وقتا کمک میکنم. من خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی خب نشد. سرکار یکی از همکارهامون بودن که من حس میکردم نظرشون روی من مثبت هست ولی الان متوجه شدم با یکی از دخترهای سرکار که یه بچه پولدار بالا شهری هست قراره ازدواج کنه و واقعا دلم گرفت. این خانوم پولدار کلا خیلی مورد توجه همه هستن و دیگران براشون احترام خاصی قائل هستن و پدر کله گنده ای دارند و من واقعا دارم خودم رو باهاش مقایسه میکنم و کلی غصه میخورم. چون سرکار خیلی هم تبعیض قائل میشن در حالی که من دانشگاه های خوبی درس خوندم و رزومه ی خوبی دارم ولی ایشون لیسانس دانشگاه آزاد دارن و با کلی شرایط رفاهی بهتر و همیشه هم همه چیز خوب برای اینهاست(پدر خوب- پول- ماشین و ... ) و من اینقدر توی زندگیم تلاش کردم و سختی کشیدم و مستقل بودم ولی حس میکنم چیزهای خوب برای من نیست و برای زیبا رویان و پولدارهاس.
خیلی دلم از دنیا گرفته حس میکنم در تمام شرایط من باید بکشم کنار همه چیزهای خوب را اینا بگیرن.
یعنی باورتون میشه من باید تنهایی تمام کارهام رو انجام بدم ولی به این خانوم در تمام کارهاشون کمک میشه.
فقط این قضیه نیست که منو بهم ریخته کلا من بچه پایین شهر هستم و تمام دوستای بالا شهری من ازدواج کردن و همشون شرایط عالی دارن. من از همشون بیشتر درس خوندم و به اصطلاح شاگرد زرنگشون بودم و می اومدن پیش من رفع اشگال ولی الان من باید بعد این همه تلاش کردن هر روز سختی بکشم. کلا همیشه باید شاهد خوشبختی دیگران باشم و هیچ چیزی برای من اتفاق نیفته.
کلا کارم این شده میام تمام کمبود های زندگی از پدرم گرفته تا تبعیض هایی که تو محیط کار میبینم رو مرورمیکنم و های های گریه میکنم و خودم روی یه بدبخت میدونم.
احساس شدید بی پشتوانه بودن میکنم اینکه اگر توی زندگی مشکلی برام پیش بیاد کسی نیست که ازم حمایت کنه و فقط خودمم و خودم. اینقدر عقده ای شدم که اگر یه نفر پیشم از پدرش تعریف کنه بغض میکنم. هم سرکار به خاطر تبعیض ها حالم بده هم تو خونمون به خاطر متجنس بودن جوش.
باورتون میشه من یک مدت مریض بودم و سرکار حالم بد بود مدیر من یک بار حال من رو نپرسیدن ولی این خانوم یکم حالشون بد باشه کلی نازشون رو میکشن.
در حالی که آدم باهوش و با استعدادی هستما ولی افسردگی و بی انگیزه بودن نمیزاره
دلم شکسته

سلام نازی عزیز:72:
بخوام خیلی مختصر و مفید نظرم رو بگم میشه این:ببین نازی این دنیا اصلا عادلانه نیست.مخصوصا مملکت ما که اصلااااا هیچ چیزش عادلانه نیست.این موضوع رو تو تمام مسایل این مملکت میشه به وضوح دید.

مثلا تو محیط کار من،بعضی از همکارا که با من تو دانشگاه همکلاسی بودیم و کلا از نظر درسی ضعیف بودن خیلی راحت و با سفارش و پارتی رسمی شدن و همین الآنشم به از زیر کار در رفتن معروف هستن اما رسمی شدن من با وجود رزومه خوبی که دارم همچنان معلق و پا در هواست.

من نمیخوام نصیحت بکنم که شما هم در جوابم بگی ای بابا نفست از جای گرم بلند میشه. منم مثل خودت بودم. یعنی خونواده پولدار نداشتم.همیشه روی پای خودم بودم. بهترین دانشگاه قبول شدم. شاغل شدم.حتی برای خرید جهیزیه هم خودم همه رو تهیه کردم چون خونواده پولداری نداشتم.

منم وقتی مجرد بودم همش میگفتم ببین بقیه ازدواج کردن من با این همه کمالات و جمالات مجرد موندم:311: اما الان چند سالیه که ازدواج کردم می بینم همچین آش دهن سوزی هم نبوده:58: اینارو به شوخی گفتم ولی یجورایی حقیقت داره.

پیشنهادم بهت اینه که: مقایسه رو بذار کنار چون فقط خودت اذیت میشی. سعی کن روحیه خودت رو بهتر بکنی چون کسی از دختر افسرده خوشش نمیاد شاید کسی تو محل کار ازت خوشش بیاد ولی به خاطر روحیه ای که داری نتونه پا پیش بذاره.پس خوش اخلاق و در عین حال متین و با وقار.
یکم از فکر ازدواج بیا بیرون.بخش عمده ای از ازدواج واقعا تقدیر و قسمته.شاید یه جایی تقدیرت قراره رقم بخوره که اصلا به ذهنت خطور نکنه.

موفق باشی نازی:72:

هرگز نمیتونین آدمهای اطرافتون رو تغییر بدین. این سیستم ناجوانمردانه در هر جایی از این مرز و بوم هستش، کاریشم نمیشه کرد. نمیگم هیچی نگین و اعتراض نکنین، اعتراض کنین، بگین، صحبت کنین. ولی اینم گوشه ذهنتون داشته باشین که اعصاب و آرامشتون از هر چیز دیگه ای مهمتره...
در مورد ازدواج هم آی تک قشنگ راهنمایی کردن، آش دهن سوزی نیست... تمام

سلام به شما

عزیزم کار خوبی کردین برای ما نوشتین و فکر میکنم این شاید به ذهن خیلی از پسران و دختران مجرد خطور کنه.
من نمیخوام جواب های تکراری یا تسکین دهنده بشما بدم بلکه بهتر هست به بررسی انجام بدیم تا ببینیم علت چه هست و چه میشود کرد ؛

_ اولین مطلبی که باید حتما بهش توجه داشته باشین این هست که یکسری اصلاحات انجام بدین و بهتره بگم خودتون رو تعمیر کنین! بعد بفکر ازدواج باشین. رابطه جایی برای رفع کمبود ها نیست و برعکس بستری برای رشد و یادگیری هست.
دختری که آزادی رو تجربه کرده ممکن هست جذب مردی کنترل گر بشه. بهمین دلیل این دیگه اسمش پیدا کردن عشق زندگی نیست و یک نیاز مطرحه، پس این مرد کم کم از کنار شما به مقابلتون خواهد آمد و براتون دردسرساز خواهد شد.

_ دومین مورد این هست من در مورد شما تله هایی‌ و‌ موارد دیگری رو حدس میزنم که نیاز به مصاحبه حضوری داره تا بررسی دقیق تری براتون انجام بگیره. ( لازمه مراجعه کنین )

_ سومین مطلب دعوت از شماست برای چند مورد مهم ؛

* رسیدن به خودآگاهی
* کشف زیبایی های درونی و توجه به اونها
* خلاص شدن از افکار منفی
و... ( که مقالاتش در سایت هست )

_ چهارمین مطلب این هست که باید بدونین همه ی ما حق ناکام شدن داریم. اگر من انتخاب کسی نیستم نباید بیام ذره بین دستم بگیرم و بدنبال چرایی آن باشم و در نهایت به این سوالات برسم . پولدار نبودم؟ خوشگل نبودم؟ خوش اندام نبودم؟ شغل خوبی نداشتم؟ خانواده ی خوبی ندارم؟ و...

_ پنجمین و آخرین مطلب،‌توجه به روی پنهان قضیه است؛

* زیبایی و ثروت‌ و ... پر درد سر!
اینها تو ازدواج دختران اتفاقا اونها رو دچار مشکل میکنن و بهمین علت مشکلات بیشتری نسبت به سایرین دارن و باید وقت بیشتری برای تحقیق و آنالیز بگذارن! مثلا نمیدونن اون آقای خواستگار صرفا برای ثروت جلو اومده یا زیبایی یا اون زیبایی های درونی ... ؟ مؤلفه هایی که کم کم خاصیت و جذابیت خودشون رو از دست خواهند داد یا دیگری رو متوقع خواهند کرد. مثلا زیبایی بعد از مدتی عادی میشه و اونجاست که ارزش های درونی و سایر نوارد مهم مهدلارمه ی زندگی مشترکن برجسته میشن.

* غفلت
مورد بعدی مسئله ی معیارها و انتخاب هست. افرادی که صرفا دنبال زیبایی هستن شاید بدست بیارن اما حتما زندگی موفقی نخواهند داشت، چون لازمه ی ازدواج موفق بدست آوردن آگاهی و مهارت هست. داشتن معیارهای صحیح و ارزشمند هست و بررسی و تحقیق هست و ...
اگر کسی از این موارد مهم غافل بشه، نتنها خود بلکه طرف مقابل رو هم دچار آسیب خواهد کرد. یعنی وقتی خانمی رو صرفا بخاطر زیبایی یا ثروت انتخاب کرده باشه، اگر در زندگی مشترک با خانمش مثلا عقاید و باورهاشون در تضاد با هم باشه اونجا نه زیبایی بکار میاد و نه ثروت اونفرد. دو نفر میمانند که نمیتونن با هم به تفاهم در مورد مسائل وابسته به اون یک مسئله برسن و مدام در کشمکش هستن.

* اراده الهی
ما هر چقدر هم اختیار اشته باشیم و تلاش کنیم در نهایت خواست خدا هم در زندگی ما تأثیر خواهد داشت و هر شدن یا نشدنی حکمتی برای ما داره.

* معیارهای اصلی و فرعی
معیارهای اصلی مثل ( بلوغ عقلی، اقتصادی، اجتماعی ، عاطفی، ایمان و ... ) و معیارهای فرعی مثل ( زیبایی، اندام، تحصیلات و ... ). که هر دوی اینها مد نظر هستن اما معیارهای اصلی در ازدواج سنگینی بیشتری میکنن.
کسی که هدفش از ازدواج بوجود آوردن یک رابطه ی پایدار، سرمایه گذاری درست عاطفی و زندگی مطلوب باشه، ملاک های فرعی رو هم بررسی میکنه اما نه با شدت و قوت یا ضعف و نادیده گرفتن. در واقع سعی میکنه پس از بررسی معیارهای اصلی، موارد فرعی رو هم منطقی و عاقلانه بررسی کنه و در نهایت تصمیم درست رو بگیره.

«بخاطر داشته باشین زیبایی در کنار معیارهای دیگر معنا و مفهوم پیدا میکنه.»
:72:

سلام
وقت بخیر
اگر واقعا انقدر ازدواج دوست دارین یک مراکزی هست دختر و پسر به هم معرفی میکنه
شاید شما ظاهر این ازدواج میبینید ولی باطنش تو خالی هست ازدواجی که بر مبنای پول باشه بر مبنای پولم از بین میره حتی ازدواجی که از سر نیاز ج... باشه با اومدن نفرهای دیگر از بین میره
فقط محبت و پزیرفتن تفاوتهاست که اگر بخاطرش ازدواج کردیم پایدار میماند

نازی جان
سحر بهاری عزیز به زیبایی برات نوشته، مخصوصا مطلب سوم ....
منصفانه نگاه کنی، همین استعداد و پشتکاری که داری، ویژگی هست که خیلی ها ندارن. به جای تمرکز روی نداشته هات، مثل خانواده پولدار و ... روی توانایی هات تمرکز کن و خودت رو با خودت مقایسه کن نه با آدم دیگه ای. خودت اول از همه باید خودت رو دوست داشته باشی. حتی در مورد ظاهرت، سعی کن بهترین خودت باشی. مرتب بودن و بدن سالم و روی فرم داشتن دست خودته، البته نه برای جلب رضایت دیگران، بخاطر خودت. خودت اول از همه باید خودت رو دوست داشته باشی.
با این احساس کمبودی که در خودت حس میکنی، انتخاب هات برای ازدواج هم ممکنه مناسب نباشه. اگر برات امکان داره حتما با یه روانکاو صحبت کن و روی حال و احوال درونت کار کن. مطمئنم با این توانایی هایی که داری، میتونی روزهای بهتری رو برای خودت بسازی...

من یه وقتایی که متوقف میشم و این حس ها میاد سراغم، به این حرف مریم میرزاخانی فکر می‌کنم “زندگی عادلانه نیست، زمانی که هوش سرشار گرفتم هم عادلانه نبود”

سلام دوباره
ممنونم از تمام دوستان که وقت گذاشتن و پاسخ دادن
اول از همه اینکه من اینقدر آقای خادم رضا فرمودن علاقه به ازدواج ندارم کلا حرف من این هست که شرایط خوب همش برای پولدارها و زیبا رویان هست. مثلا من به خاطر این قضیه دچار تبعیض شدم و خیلی هم باعث بی انگیزگی من شد.
و اینکه همکار من بچه پولدار بودن باعث شد خیلی مورد توجه قرار بگیرن و کارهاشون خیلی راحت بره جلو ولی من نه.
چه در بحث ازدواج چه در موارد دیگه مثل پیشرفت کاری تمام اینها برای پولدارهاس و امثال من باید بشینیم و تماشاگر باشیم.

عیلکم سلام دوباره:328:
نازی خانم من یک خانمم:)
بله متاسفانه افراد ملاکشون پول شده نه محبت
خوب حالا ما چه کمکی میتوانیم به شما بکنیم
سوالتان دقیقا چیست
ایا انگیزست
ایا پیدا کردن همسر مناسب

نمیدونم چرا حس کردم شما آقا هستید به هر حال از پاسخ هاتون ممنونم.
بیشتر تبعض در سرکاره که باعث بی انگیزه شدن من شده هست.
مثلا وقتی در سرکار نادیده گرفته میشم یا مدیرم منو نادیده میگره و با من خوب برخورد نمیکنه ولی در مقابل برای این خانوم احترام خاصی قائل هستن. من در مورد نادیده گرفته شدن چندین بار با مدیرم صحبت کردم ولی حس میکنم برای نادیده گرفته نشدن باید کارهای دیگه انجام داد(مثل عشوه و ناز و ...) که از عهده بنده خارج هست. این موارد آزادم میدن. و اینکه من این همه تلاش کردم ولی یه نفر با ناز و عشوه و غیره میره بالا حالم بهم میخوره. مخصوصا نمیدونم با این مدل آدم ها چطور برخورد کنم یعنی من کل زمان کاریم رو با این آدم ها هستم و واقعا نمیدونم.
من نمیدونم آدمی که از همه لحاظ هیچ کمبودی در زندگیش نداره چرا برای یک سری مسائل از این ترفند استفاده میکنه تا پیشرفت کنه؟
حالم از آدم های این مدلی بهم میخوره و چندشم میشه به خاظر همین در ارتباط باهاشون دارم به مشکل میخورم و مثل خودشون نمیتونم دورو باشم.

نازی جان این حسی که از تبعیض داری، یه بخشیش برمی گرده به اینکه چیزهای نامربوط رو به هم ربط می دی.

نتیجه ی درس خوندن، در واقع خوب درس خوندن، یاد گرفتنه. نتیجه ش احترام اجتماعی و ... نیست. نتیجه ش این نیست که اگه حالت بد شد، مدیرت حالت رو بپرسه. اینها نتیجه ی هوش اجتماعی بالا، شادی درونی، مهارت های فردی (خصوصا مهارت در برقراری ارتباط احساسی) هست.

یه نفر ممکنه دانشگاه آزاد درس بخونه، یا اصلا درس نخونه، ولی حمایت اجتماعی خیلی بیشتری رو به خودش جلب کنه.

فضای خونواده هم البته که تاثیر داره. فقط هم مسئله پول دار بودن و نبودن نیست. من الان حداقل دوتا خونواده رو می شناسم که به معنای واقعی کلمه فقیر هستند(به لحاظ مالی-وگرنه از نظر اخلاقی غنی اند). اما بچه هاشون به قدری عزت نفس دارن که من حقیقتا از مصاحبت باهاشون لذت می برم و مطمئنم خیلی های دیگه هم مثل من هستند.

سعی کن دید واقعی تری به ارتباطات بین پدیده های مختلف داشته باشی. اینطوری اگه چیزی رو نداری، به جای اینکه انرژیت هدر بره، می فهمی باید چه مسیری رو بری تا بهش برسی. یا حداقل از نداشتنش کمتر آزارِ بیهوده می بینی.

نازی عزیز سلام

ببخش اگه جایی رو گنگ نوشته باشم
اول بگم گاهی یه مسعله تو یه شرایط خاص بهتر قابل درک تا تو یه شرایط دیگه
قبلش بگم که ما آدم ها از ابهام می ترسیم خیلی از ما آدم ها به خودمون اعتماد نداریم به توانایی ها و قدرتمون، در مورد توجهی که به اون خانم میشه بزار یه مثال بزنم بهت، چون تو این مثال شرایط واضح تر، تو ورزش های رزمی خشن مثل بوکس بوکسورهای حرفه ای خشن خیلی از هم باشگاهی ها بهشون توجه و ابراز ستایش می کنند، علت اصلیش ترس و عدم اعتماد اون افراد به خودشون ، میخان با رفاقت اگه اتفاقی افتاد یا حتی با این ها مبارزه کردن حاشیه امن داشته باشن ولی این توجهی که ریشه اش از ترس از نداشته ها و از بی اعتمادی به خویشتن نه تنها باعث میشه خودشون هم پیشرفت نکنن(همه باهاشون شُل تمرین کنند) بلکه اون حرفه ای ها رو هم بد عادت می کنند جلوتر بیشتر بهت میگم. این ترس از ابهام آدم ها و عدم اعتماد به خود تو آدم ها باعث میشه یه سری افراد شارلاتان سواستفاده کنن، مثلا هیتلر همیشه می گفت با قطعیت شعار و وعده بده، نتونستی عملی کنی وعده بزرگ تر بده، چون این قطعیت ابهام و ترس پیروان رو می ریزه، زیاد از این توجه ها حسرت نخور چون تو موقعیت واقعی به لعنت خدا هم نمی ارزه، پسری که از ابهام، آینده و مشکلات می ترسه، به خودش اعتماد نداره میره سراغ دختر پولدار، که بلکه پولش بهش نداشته هاش رو بده، بهش احساس آرامش بده، چقدر میشه رو عشقش حساب کرد!؟

تمرکز کن رو کارهایی که می تونی بکنی، تمرکز نکن رو چیزهایی که نمیشه تغییر داد، بپذیر که نمیشه تغییرش داشت، انرژیت رو بزار رو کارهای شدنی، رو داشته هات تمرکز کن، خدا می دونه آدم هایی رو می شناسم که ثروت یا موقعیت کاری بالایی ندارن ولی به قدری از نظر شخصیتی پر مایه اند که همه آدم ها بهشون احترام می زارن، حتی اگه با آدم ناتو طرف بشن انقدر آگاه و قوی اند که می دونن چجوری برخورد کنند. ثروت احترام میاره ولی احترامی ک شخصیت پرمایه میاره خیلی عمیق تر
من تو آشناهام 2 تا دختر می شناسم یکیشون به قدری خوشتیپ که نگم برات، چهره اش معمولی ولی لباس پوشیدنش ورزش کردنش خارق العاده اش کرده، دلم میخاد فقط نگاش کنم، اصلا مست میشم از دیدنش، انقدر که جذاب
یه دختر دیگه هست اونم چهره اش معمولی ولی خیلی باوقار و خانومه ، من یاد خانم هدیه تهرانی میندازه، انقدر این دختر ناز، حتی حرف زدنش ، حرکاتش پر از زیبایی و شکوهه

تو جوامعی که تبعیض جنسیتی هست گاهی زنان سرخورده میشن تو رقابت بعضی هاشون برای بالا رفتن میرن سراغ راه هایی که جنس غالب نتونه باهاشون رقابت کنه توش مثل عشوه ، اکثرا از این روش آدم هایی استفاده می کنند که خالی اند، میخان برن بالا ولی سواد و جایگاهش رو ندارن

در آخر بهت بگم کسی که مدیر یه مجموعه میشه اگه تیز باشه از تمام اتفاقات باخبر میشه، جایگاه مدیریت باعث میشه بهش خبرها رو برسونن، من آدم خاکی ای هستم، در حدی که با آبدارچی هم صبحانه میخورم و بارها ازم خواسته بودن که سلسله مراتب رو رعایت کنم، من تو یه جایی مدیر شدم(من آقا هستم )یکی از این دخترا به پست من خورد به قدری افاده ای ، پر رو و کارنابلد بود فکر می کرد من مدیر جلبکی ام! خلاصه 2 بار با من غیرحرفه ای و ناشیانه حرف زد، من اغماض کردم. بار سوم تو جلسه بهش گفتم کودن این چه طرز حرف زدنه، شعور نداری که حتی با بچه 5 ساله اینجوری حرف نمی زنن، اخراجش کردم حتی یک نفر از کسایی که همیشه قربون صدقه ش می رفتن و با من هم شوخی داشتن جرات نکردن انگشت بلند کنن، بالاخره کسی که پرواز بلد نباشه و به شاخه ها تکیه کنه سقوط می کنه

موفق باشی

سلام دوستان عزیز
ممنون از پاسخ تک تک دوستان
خانوم میشل اینکه میفرمایید موضوعات بی ربط رو به هم ربط میدم بگم که واقعا این طور نیست و من به خاطر این تبعیض ها ضربه و آسیب دیدم.
من اول مسئله ازدواج برام سوال بود که واقعا چرا برای من اتفاق نمی افته و باورتون میشه من یه دوستی داشتم که نظرش این بود که من خیلی دختر خوبی هستم و خیلی با من اوکی بود ولی همین دوستم خواستگاری خیلی از بچه ها هم کلاسیمون رفت در حالی که بعضیاشون رو اصلا نمی شناخت ولی چون من بچه ی پایین شهر بودم اصلا این کار رو نکرد.
ولی کلا از قضیه ازدواج هم بگذریم
من سرکار هم واقعا سر این تبعیض ها دارم نادیده گرفته میشم و این مسئله واقعا منو ضعیف کرده.
یعنی شما باورتون نمیشه من مریض شدم و اون دختر پولداره هم مریض شد مدیر من تمام تلاشش رو کرد که به ایشون کمک کنه ولی من رو اصلا.
یا تو خیلی مسائل دیگه
کلا من به این حالت رسیدم که کلا تمام کارهای بدی که در حقم شده رو هر روز مرور میکنم و غصه میخورم و گریه میکنم

من افرادی را می شناسم نه چهره زیبایی دارن ( در نظر عموم ) و نه پول زیادی . که هم ازدواج کردند و هم از نظر شغلی فرد قوی ای هستند .می تونی در تاریخ سرچ کنی و یا در شهر ببینی .
مشکل شاید تو مقایسه گری و کمال گرایی باشه . تو کار و تخصص قوی باشی خودت الگوی اون جمع میشی و همه بهت نیاز پیدا می کنند .
الان شرایط اقتصادی و مشکلات جای خودش . ولی دختر و پسر تو این عصر که داریم می بینیم به خاطر کمال گرایی ها و مقایسه ها تو ازدواج ،دنبال مورد آنچانی هستند ، که باید بدانند همچین موردی وجود نداره .
به اطرافت توجه نکن اینقدر .به خودت تمرکز کن . به آینده و ازدواج هم همین نگاه را داشته باش .

کاملا درکت می کنم متاسفانه چند سالیه پول خیلی نقشش پررنگ شده
فعلا باید شاکر باشی که دچار دام آدمهایی نشدی که به خاطر کارمندی زن باهاش ازدواج می کنند و اون دختر مظلوم از همه جا بی خبر ..... ( مثل خودم و خواهرم و....)