-
✓ کــــــــــــافه آگاهی
به نام خدای رنگین کمان
سلام بر شما
تو این کافه قراره به آگاهی های ما اضافه بشه و یاد بگیریم چطور با مسائل مختلف روبرو بشیم.
برگرفته از نوشته های « سید پیمان رحیمی نژاد، درمانگر و پژوهشگر روان شناسی مثبت نگر »
← پرسش و پاسخ در مورد مطالب کافه آگاهی، کلیک کنید.
-
جهان را بدون ناکامی تصور میکند.
حق ناکام شدن ندارد!
همه ی ما حق ناکام شدن داریم، دوست داشته نشدن از طرف کسی انتخاب اون فرده.
معنیش حتما این نیست که تو مشکل داری! شما فقط انتخاب اون نبودی.
انتخاب هر فردی بر مبنای ارزش های خودش است.
مدتی آشنا شدیم و تو آدم خیلی خوبی هستی، اما ما ارزش های مشترکی نداریم.
پس به انتخاب هم احترام بگذاریم.:72:
-
-
پدر و مادر ما همیشه آنطور که ما میخواهیم عمل نمیکنند
همیشه به موقع نمی توانند جهان ما را درک کنند
همیشه بخشی از انتظارات ما از پدر و مادرمان باقی می ماند و همین باعث میشود دیر به فکر سالم سازی ارتباطمان با جدی ترین انسان های زندگی مان بیفتیم.
در مواجهه با همسرم با علامت سوال درباره بعضی از کارهایشان برخورد می کنم، با شریک عاطفی ام خیلی وقتها درون ذهنم مشغول جنگیدن هستم و خیلی وقت ها درگیر وابستگی یا دلبستگی به آنها هستیم و همیشه ترس هایی برای از دست دادن آنها، تنها ماندن، نبودن...
برای پاسخ به این دغدغه ها در رابطه با پدر و مادر، یا مشکلات مشابه در ارتباط با خودتان یا همسرتان یا شریک عاطفیتان باید باورهایتان درباره پذیرش را تغییر دهید.
توصیه جدی من به شما این هست که از استراتژی پذیرش استفاده کنید.
بر خلاف تصور عامه مردم، پذیرش هیچ ارتباطی با رفتار منفعلانه ندارد.
در روانشناسی مثبت نگر و مکتوبات توجه آگاهی هیچ کجا اشاره نشده است که باید هر چیزی را که اتفاق میافتد را بپذیرید.
پذیرش آگاهانه یکی از سخت ترین کارهای دنیاست اما نتایج بسیار عجیبی دارد.
پذیرش یعنی؛
۱) اتفاقات را همان گونه که هستند درک کنیم
۲) راهی برای ارتباط آگاهانه با آنها پیدا کنیم
۳) پس از آن عمل کنیم
۴)عملکرد مناسبی که بر اساس شفافیت دید است.
در گام اول با توجه به سطح آگاهی پدر و مادرم یا توان هوش هیجانی آنها و میزان سواد زندگی داشتنشان آنها را بابت رفتارهایشان درک میکنم.
در گام دوم با یک نگاه هرمونوتیکی با سبک زندگی آنها، کیفیت روابط خانوادگیمان در گذشته، مشکلات شخصی پدر و مادر و میزان توانایی حل مساله آنها در زمان بروز مشکلات در تاریخچه ی خانوادگی ارتباطی آگاهانه و مشاهده گرایانه برقرار میکنم.
در گام سوم با توجه به دو مرحلهی قبل، عمل مناسب را انتخاب میکنم. مثل همدلی یا درک متقابل به جای رفتار طلبکارانه
و در گام چهارم، نتایج عملکرد خودم را پس از تغییر شرایط بررسی میکنم.
فراموش نکنیم؛
پذیرش، فرایندی همیشگی و جهانی و وسیع است که در طول عمر باید به آن مشغول باشیم. اگر فکر میکنید کسی را پذیرفته اید اما هنوز هم با او مشکل دارید یعنی پذیرش شما درست و آگاهانه نبوده است.
امروز برای پذیرش اصولی خودتان، همسرتان یا شریک عاطفی تان و پدر و مادرتان وقت بگذارید.
:72:
-
شاد بودن و ناراحت بودن اشکالی ندارد، مشکل؛
مثبت اندیشی احمقانه است!
شاد باش
خوشحال باش
پدیده های مثبت را ببین.
همچین چیزی وجود ندارد...
جهان همان اندازه که پدیده های شاد کننده دارد، پدیده های ناراحت کننده هم دارد و آدم سالم باید این دو را بپذیرد و بین آن قرار بگیرد.
در مثبت نگری؛
همانقدر که پدیده های مثبت مهم هستند، پدیده های منفی هم مهمند، باید بفهمیم چطور از آنها کمک بگیریم.
:72:
-
-
در حكايتى از گذشته، معروف است كه پادشاه يك كشور به پادشاه كشورى ديگر يك «فيل سفيد» هديه مىدهد.
كسى كه هديه را مىپذيرفت، هزينههاى زيادى را صرف نگهدارى و خوراك اين فيل سفيد مىكرد.
نسلهاى مختلف هم بدون آنكه بدانند اين فيل سفيد به چه درد مىخورد، هزينههاى زيادى را براى آن متحمل مىشدند و دلشان هم نمىآمد كه آن را كنار بگذارند يا رها كنند، زيرا مىگفتند: حيف است!
تاكنون هزينه زيادى براى آن شده است و نمىتوان آن را رها كرد!» «فيل سفيد» در مديريت، استعاره از موضوعىست كه هزينه زيادى براى آن شده و هيچ خاصيت مفيدى هم ندارد! و از آن جهت كنار گذاشته نمىشود كه صرفاً براى آن هزينه شده است!
در نظر بگيريد كسى وارد دانشگاه مىشود و متوجه مىشود استعدادى در آن رشته ندارد، اما آن را رها نمىكند به خاطر هزينههايى كه براى قبولى آن داده است و زمانى كه صرف كرده و مىداند در آينده نيز آن رشته منبع درآمد او نخواهد شد!
به آن رشته دانشگاهى و آن مدرك هم مىتوان فيل سفيد آن فرد گفت.
در زندگى فيلهاى سفيد زيادى داريم كه بدون آنكه خاصيتى داشته باشند، براى آنها هزينه مىكنيم!
جرأت کنید و فيلهاى سفيد زندگىتان را رها كنيد.
:72:
-
میگه دلم برای خانوادم تنگ میشه ...برای پدر و مادر و ...
چون استقلالش، استقلال بیمارگونست.
استقلال یه وجه سالم داره و یه وجه ناسالم.
در وجه سالم←اینجا میگیم عزیزم وابسته نباش و مستقل شو.
اما در وجه ناسالم←از اون ور بوم میافته و هرگونه وابستگی رو پس میزنه.
نه تو قرار نیست اگر مستقل زندگی میکنی از همه ی خطوط عاطفی و خانوادگیت جدا بشی! ( لزوما داشتن استقلال بمعنای قیچی کردن خانواده یا بریدن از اونها نیست )
:72:
-
-
حیف نیست این همه ظلم به خودت.
به این فکر کردی چطور میخوای جبران کنی این همه خودزنی رو؟
اره از رفتار مقایسه کردنت حرف میزنم.
به نظرم بزرگترین بمب نابود کننده احساس ارزشمندی، مقایسه کردن خودمون با دیگرانه!
یادت باشه زندگی دوی ماراتن نبوده که همه مون از یک جا شروع به دویدن کرده باشیم.
ما در زمینه های مغزی، شخصیتی، خانوادگی، شناختی و عاطفی باهم فرق میکنیم و تا وقتی این رو قبول نکنی یعنی هربار زخم بیشتری به خودت میزنی، تو تا همین جا خیلی کار بزرگی کردی.
کی گفته اون بهتر از تو حرکت کرده. تو شجاع تر بودی ببین از کجا شروع کردی و اومدی تا اینجا و این جایی که ایستادی یعنی شاید مسیرت سخت تر بوده اما این به معنای بهتر بودن بقیه نیست.
مقایسه کردن باعث میشه بیشتر از خودت دور بشی و از دیگری هم بیشتر فاصله بگیری.
ظلم نکن به خودت، الگو داشته باش اما خودت باش.
:72:
-
ما هممون دنبال ساختن یک گذشته ی باشکوهیم که در اون بخودمون افتخار کنیم، اما این یک افسانه ی ذهنی هست.
هیچکسی قادر به ساختن گذشته ی باشکوه نیست، اما مهارت هایی که پیدا میکنه و بیشتر میفهمه میگه بذار برم تو گذشته و اونو دستکاری کنم. اما نمیشه چون دستش بهش نمیرسه و یچزی هست که رخ داده.
درست مثل کسی که نقاشی کشیده و نقاشیش تمام شده ، اما راضی نیست. هی میخواد بره با رنگای جدید یه رنگی در بیاره که نقاشیش رو زیباتر کنه و نمیتونه.
بعد این کار باعث میشه تمام تابلوها و بوم های سفید پیش روی خودش رو نبینه!!!
میگه نه اونو درست کنم ، اینام درست میشن...هر کی بیاد منو ببینه از اونجا منو میبینه ... اصلا اینطور نیست
راه این هست « من گذشتمو باید ببخشم. »
قدم در دنیای پذیرش...
-
-
آدم های اشتباهی چگونه در زندگی ما پیدا میشوند؟
( قسمت اول )
بسیاری از اوقات در زندگی ما سر و کله آدم هایی پیدا می شود که اشتباهی هستند و ما تا مدت ها این آدم های اشتباه را در زندگی مان داریم تا وقتی بفهمیم چرایی حضور آنها در زندگی ما چه بوده است.
با اینکه هر کدام از ما در رابطه هایمان برای انتخاب های مان دلیل و ملاک داریم اما بازهم دچار انتخاب های غلط می شویم و زمینه را برای آدم های اشتباه در زندگی مان فراهم میکنیم.
باید بدانیم ما نسبت به نیازها و درخواست های بعد روان شناختی مان خیلی آگاه نیستیم. ناخودآگاه ما خیلی وقت ها دلیل برخی از اتفاقات و آدم ها را میداند و باید در آنجا به دنبال جواب گشت.
زیگموند_فروید بزرگ می گوید: «ما آدمها را تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه آدمها از پیش در ناخودآگاه ما حضور دارند» و ما فقط نمودی بیرونی برای خواستهای ناخودآگاه پیدا میکنیم.
حالا شاید بیشتر این جمله را درک کنیم که حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست. برای تشخیص آدم های اشتباهی و فهمیدن خواسته های ناخودآگاه مان باید به سراغ « الگوها و عادت های تکراری» مان باید برویم.
آنها سمبلی از بدکارکردی و گره های روان شناختی ما و نشانه هایی برای فهمیدن ناخودآگاه مان است. گذشته ارتباطات تان را بررسی کنید ببینید چرا آدمهای تکراری سراغ شما می آیند با شاخ و برگ های متفاوت .
چرا همیشه اعتماد شما خدشه دار میشود؟
دلیل حضور خودشیفته ها یا آدمهای قربانی در زندگی شما چیست؟
-
-
اگر سرگذشت یا گذشته روانی شما و و روابط تان با آدمهای مهم زندگیتان (به ویژه پدر و مادرتان) را بررسی کنیم احتمالاً پاسخ را خواهیم یافت. انگار بعضی از این رفتارها یا آدم ها برای ذهن و روان ما آشناتر هستند.
انگار آدم های اشتباهی برای ما تنش کمتری ایجاد میکند تا انسان های سالم و به درد بخور. شاید از پذیرش مسئولیت های مان در مواجهه با آدم های مناسب خودمان می ترسیم. مثل کسی که طرحواره شکست دارد و باور دارد حتما شکست خواهد خورد.
بررسی مدل های ارتباطی مان با پدر و مادر، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، مشکلات توجه و مدیریت آن در درون خانواده، ناخواسته بودن، تایید طلبی و شرم بیرونی و ...همه و همه نشانگر گره های روان شناختی ماست که باید با کمک یک «روان شناس صاحب صلاحیت» آن را درمان کرد.
تجارب کودکی ما در ارتباط با والدین، گروه های دوستی، مدرسه جزو تجارب کلیدی ما محسوب میشوند.
اصل «اجبار به تکرار» فروید می گوید اگر مراقب الگوهای رفتاری مان نباشیم مسایل دوران گذشته ما دوباره بازآفرینی می شوند.
ما همان رفتار یا شبیه همان آدم های گذشته مان را انتخاب می کنیم. در واقع ما ناخودآگاه تمام گرههای تاریخچهی روانیمان را بازآفرینی میکنیم.
ادامه دارد...
-
-
بنابراین اگر در جهان خودمان، بی ارزش، پر از شرم، به درد نخور و سردرگم باشیم حتما در زندگی دیگران هم همین نقش را خواهیم داشت. وقتی برای خودتان در اولویت نیستید حتما در زندگی دیگران هم این تجربه را خواهید داشت و آدمهای اشتباه شما را قورت می دهند.
اینکه از میان این همه رابطه به رابطه های دور دل می بندید بخاطر این است که در کودکی همیشه منابع حیات ما از ما دور بوده یا دوری میکردند، بنابراین دور از دسترس بودن برای روان ما «آشناتر» از در دسترس بودن است.
روان ما از الگوهای آشنا بیشتر استفاده میکند. آدم های اشتباهی را به این دلیل در زندگی مان راه میدهیم چون عمیق شدن و تمرین صمیمیت بالغانه را بلد نیستیم و فکر میکنیم صمیمیت پر زحمت و خسته کننده ست و ذهن ما گشودگی به صمیمت ناقص و آدم هایی که می دانیم برای ما نمی مانند را ترجیح میدهد.
خیلی وقت ها آدمهای غیر قابل اعتماد در زندگی ما می آیند چرا که همیشه پدر و مادر ما بی ثبات بودند و غیر قابل اتکا و ما هم همیشه همین الگو را بدون ارزیابی انجام میدهیم. اینکه همیشه ابزار دیگران می شوید یا دیگران می توانند از شما سواستفاده کنند دلیلش این است شما ابزاری برای ارضا امیال پدر و مادرتان بودید و در نقش برطرف کننده ابعاد زندگی نشده پدر و مادرتان بودید و انگار طعمهی خوبی برای انسان های اشتباهی هستید که قرار است نیازهای آنها را برآورده کنید.
انتخاب ادم های اشتباه خیلی وقت ها پاسخی است به اینکه نمی خواهیم مسئولیت رشد، مسئولیت پذیری، و سهم مان در اشتباه هاتمان را برداریم و میخواهیم شریکی برای شکست هایمان پیدا کنیم.
پایان
-
-
ذهن مردان و زنان تفاوت های زیادی دارد، یکی از این تفاوت های مهم "دیوار حائل" است.
همسران بهتر است با این تفاوت مهم آشنا شوند چرا که بسیاری از دعواها و اختلافات ریشه در این تفاوت دارد.
در ذهن مردها، بین فضای زندگی خانوادگی و فضای کاری، یک دیوار حائل وجود دارد.
معنایش این است که وقتی مردی در محیط کارش هست، فقط در محیط کارش هست! یعنی نمی تواند در همان زمان نسبت به خانواده واکنش عاطفی داشته باشد و مثلاً وقتی همسرش به او زنگ می زند، نمیتواند همانند یک شوهر مهربان با او مکالمه کند.
حتی وقتی یک مرد در خانه مشغول کارهای اداری اش هست، باز سر و کله این دیوار پیدا می شود و بین کار و خانواده اش حائل میشود. بدین ترتیب وقتی سر او در پوشه های اداری است یا در رایانه اش پیگیر امور کاری اش است، نمی تواند نقش پدر یا همسر را به خوبی ایفا کند و همه اش هم تقصیر آن دیوار حائل است.
در ذهن زنان اما، خبری از دیوار حائل نیست.
یک زن برخلاف مرد، این توانایی را دارد که همزمان کار اداری اش را انجام دهد و همزمان همسر و مادری باشد که گویا کار اداری ندارد.
در واقع ذهن زنان به آنها اجازه می دهد که در آنِ واحد، دو نقش کاری و خانوادگی را مدیریت کنند.
به طور خلاصه، مردها در ذهن خود، یک اتاق کار دارند و یک اتاق خانواده، اما زنان یک اتاق بزرگ دارند: اتاق کار و خانواده.
زنانی که این واقعیت را می دانند، همواره حواس شان به این هست که شوهرشان در کدام اتاق است. مثلاً اگر مرد مشغول کار است و او را صدا بزنند و مرد چندان توجهی نکند، حمل بر بی مهری او نمی کنند زیرا می دانند که مرد در اتاق کار است، نه در اتاق خانواده. بنابراین رفتارش را حمل بر توجهی به خود نمی کنند.
به همین خاطر است که مردان در تعطیلات و سفرها که به کلی از محیط کار دور میشوند، رفتارهای مطلوب تری دارند.
اگر زنان دیوار حائل را که در ذهن مردان وجود دارد به رسمیت بشناسند، قادر خواهند بود رفتارهای آنان را بهتر تحلیل کنند و از دست شان کمتر ناراحت شوند.
-
-
زندگی یعنی زیستن در اقیانوس انتخابها.
اما خیلی از ما یا انتخاب نمی کنیم چون نمی خواهیم مسئولیت انتخاب هایمان را بپذیریم و یا دست به افراط میزنیم و دچار وسواس انتخاب میشویم که خودش یک نوع عدم انتخاب است.
افراد انتخابگر کسانی هستند که میتواند پیرامون عواملی که به یک تصمیم اهمیت میبخشند بیندیشند.
این افراد سپس میتوانند مشخص کنند که آیا یکی از گزینهها به آن اندازه مطلوب است، آیا هیچ یک از گزینهها را نباید انتخاب کنند و یا آنکه باید به دنبال گزینهی جدیدی باشند.
و بالاخره اینکه آنها به معانی ضمنی انتخاب صورت گرفته و پیامهای منتقل شده توسط این انتخاب پیرامون انتخاب کننده به عنوان یک فرد میاندیشند.
به منظور تمرین مهارتهای یک انتخابگر، کارهای زیر را امتحان کنید:
الف: زمان اختصاص یافته به فکر کردن در مورد تصمیماتی را که برای شما کم اهمیت هستند کاهش داده یا به کلی حذف کنید.
ب: بخشی از این زمان آزاد شده را به یافتن پاسخ این پرسش اختصاص دهید که شما در حوزههایی از زندگیتان که تصمیمات مهم به آنها تعلق دارند واقعا به دنبال چه هستید؟
پ: اگر به این نتیجه رسیدید که هیچ یک از گزینههای عملی در آن حوزههای معین برطرف کنندهی نیازهای شما نیستند، به ایجاد گزینههای بهتری بیندیشید که بتوانند رافع نیازهای شما باشند.
-
-
دوستی ازدواج گونه، کلاه گشاد بر سرخودتان گذاشتن است!
ما دوستیم... !
این جلد بیرونی رابطه است. در شکل عمومی دوست هستید اما کارهایتان و رفتارهایتان برای یک رابطه ازدواجی ست. شدت احساساتتان، ایده آل سازی، خواب هایتان، توقعات و انتظارات تان.
طرف مقابل، تقصیری ندارد اگر شما در ذهن تان با او ازدواج کرده اید بدون شواهد بیرونی واقعی.
اگر با همین شیوه پیش بروید دیر یا زود سرتان به سنگ خواهد خورد و حالتان بد خواهد بود.
حد و مرزتان را نگه دارید، بگذارید رابطه مسیر منطقی خودش را طی کند. هیجانات شما شاید بیمارگونه باشد آنها را وارد رابطه تان نکنید. نبض رابطه را بهم میریزید.
تا به صورت واقعی از شما خواستگاری نشده و یا با بررسی شرایطتان به این نتیجه نرسیده اید از طرف مقابل خواستگاری نکنید. دوستی فقط دوستی است و قابل قیاس با زندگی زیر یک سقف نیست.
توهم ازدواج در ذهنتان را کنترل کنید و به اندازه ای با طرف مقابل تان به توافق رسیده اید در واقعیت و رویا حرکت کنید و بیشتر از آن پیش نروید.
اگر هم این کار را کردید، شهامت عواقبش را داشته باشید.
-
-
ما همه نامهربانی داریم.
این نامهربانی ها نشأت گرفته از زخم هایی است که با دردشان در پشت ما نشسته اند و با خودمان آنها را حمل میکنیم. با هر رفتاری یا تغییر رفتاری از دیگران یا عزیزان مان آنها تیر میکشند و درد میکشیم.
همه ما قدرت تخریب داریم، قدرتی برای تحقیر، برای نادیده انگاری، برای قضاوت های تند و قدرتی برای بی تفاوتی.
چه چیز باعث میشود نامهربانی را انتخاب کنیم؟
تفاوت ما در انتخاب ها و تصمیمات مان و نگاه ما به رنج هایمان است و اینکه بخواهیم شبیه زخم هایمان باشیم یا نه؟
بعضی اوقات با کسانی برخورد میکنیم که نقش بیدار کننده های ما را بازی می کنند او مقصر نیست بلکه به ما تذکر میدهد که هشیار باش تو زخم داری و نباید رفتار و حرفهایت تو را به زخمی بزرگتر تبدیل کند. همه ما همین الان که این متن را میخوانیم نیرویی از غم و خشم و حقارت و اضطراب همرامان هست. اما اینکه آن ها را برای اثبات قدرت مان استفاده کنیم و تخریبگرانه عمل کنیم یا از آنها برای خلق چیزی با ارزش استفاده کنیم انتخاب ماست.
:72:
-
-
قسمت اول
این روزها در کلاس ها و اتاق درمان و فضای مجازی این موج شخصیتی را زیاد می بینم. انگار از مسیر رشد و یادگیری و فهمیدن فقط اشتیاق و شور شروع را دارند. کمی که وارد مسیر یادگیری میشوند و یا وقتی در مسیر درمان، مسئولیت هایشان را به آنها گوشزد میکنی، همه چیز را رها میکنند و به دنبال سوژه، مشاور و یا کلاسی جدید میروند که آنها را هم ناتمام می گذارند. این افراد استاد تجربه های بی دردسر هستند.
شخصیت های پروانه ای افرادی جذاب و پر اشتیاق هستند که گرفتار پدیده ی اقیانوس هایی به عمق یک بند انگشت هستند. اینستاگرام و فیس بوک و توییتر هم زمین بازی آنها شده است. آنها به سادگی جذب عقاید جدید میشوند و بدون عمیق شدن در آنها سراغ عقیده و حرفی تازه می روند. حرف زیاد می زنند اما حرف معنادار نه.
بزرگترین مشکل این شخصیت ها، بی ثباتی، هیجان خواهی ناسالم و عدم پیگیری است.این افراد با عمیق شدن در یک رابطه یا یک مساله یا کتاب و در نهایت با مسئولیت پذیری در قبال آگاه بودن شان مشکل دارند.
آنها هیچ کتابی را به آخر نمی رسانند، هیچ کلاسی را که برای رشد آنها باشد تمام نمیکنند و یا جدی دنبال نمیکنند و دچار سندرم فردا هستند.
ادامه دارد...
:72:
-
-
بزرگترین نقطه ضعف این افراد، بی تعهدی به خود و زندگی شان است. آنها نمی توانند به تعهداتی که به خود یا دیگران میدهند عمل کنند چون عمل کردن به تعهد برایشان هزینه دارد. شخصیت های پروانه ای، زندگی فست فودی دارند، زندگی را این طور احساس میکنند که دائما باید با روابط، آدم ها و انتخاب های جدید بگذرانند بدون آنکه به دلایل انتخاب ها و چرایی رفتارشان فکر کنند.
وقتی در کلاس های خودشناسی و روان شناسی می روند بیشتر دنبال این هستند که به قدر پاسخ به بی حوصلگی هایشان، حرف هایی را بشوند و بروند بی آنکه آن حرف ها را مزه مزه کنند. این تمرین را انجام نداده سراغ تمرین دیگری می روند و به جای حفر یک چاه صد متری، ۱۰ چاه ده متری میکنند بدون آنکه لذت مسیر رسیدن به هدف و کسب نتیجه را طی کنند. بازی ارتباطی شان در اتاق درمان و کلاس و روابط و محیط کار «بازی آره- اما» بوده و برای هر چیزی دلیلی دارند که خودشان را با آن توجیه میکنند. رفیق شفیق ذهن این شخصیت ها، خود فریبی است و مانند پروانه به همه جا سرک میکشند برای عدم مواجهه ای صادقانه با خود.
برای رهایی از سندروم شخصیت های پروانه ای، باید یاد بگیرند هزینه و تاوان از این شاخه به آن شاخه پریدن را بپردازند و با تردید ها و ناصادقی ها و فرافکنیها و بی مسئولیت های خودشان مواجه شوند. پروانه ای نباشید.
پایان:72:
-
-
همه ما هر روز با خودمان ترسهای گوناگونی را حمل ميكنيم و از اينجا به آنجا میبريم. حتی اين ترس ميتواند مربوط به دوستان ناخالص ما باشد. بعضی آدم ها كه حتي ميتوانند صميمیترين ها باشند آگاهانه يا از سر ناداني، زخم هايي را به ما زده اند كه برای ما اينها يعني ترس.
در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم، تا اینکه..... آنها را تجربه کردم! و حالا ترسی از آنها ندارم!
از "تنهایی" میترسیدم؛
یاد گرفتم
"خود را دوست بدارم"! براي تنها بودنم ارزش قايل شوم و هر كسي نتواند وارد دنياي من بشود. من ياد گرفتم لذت بردن و با خود بودن را. يك تنهايي مثبت
...............................
از "شکست" میترسیدم؛
یاد گرفتم
"تلاش نکردن، یعنی شکست!"! و اسم آنرا گذاشتم " تجربه ناتمام". پشت هر شكستي درسي هست كه تا آن را ياد نگيريم بازهم تكرار ميشود.
...............................
از "نفرت مردم" میترسیدم؛
یاد گرفتم
"بهرحال هر کسی نظری دارد"!
...............................
از "درد"...میترسیدم؛
یاد گرفتم
"درد کشیدن، برای رشد روح لازم است!" چرا كه فهميدم براي بزرگ شدن، بايد با رنجها و دردها دوستي كنم. چرا كه رنج سرآغاز تحول است.
...............................
از "سرنوشت"...میترسیدم؛
یاد گرفتم
"من...توان تغییر آن را دارم"! وانتخاب ميتوانم بكنم درماندگي را يا خوش بيني سالم را.
...............................
از "آینده"...میترسیدم؛
یاد گرفتم
"میتوان، آینده بهتری ساخت...!" با تلاش و اميدواری
...............................
از "گذشته"...میترسیدم؛
فهمیدم
"گذشته،....دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد!" گذشته مثل تابلوهاي نشانگر يك اتوبان است كه نبايد خيلي به آن زل زد.
و....
...............................
بالاخره از "تغییر" ...میترسیدم؛
تا اینکه یاد گرفتم
"حتی، زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز، کرم بودند و تغییر آنها را زیبا میکند"! از ناداني ام غافل نشدم و هميشه به دنبال دانايي بودم.
هر چقدر مدعي تغيير و بلد بودن باشيم فايده اي نخواهد داشت. اين يك نقاب است،آن را برداريد.
تغيير رهرو واقعي ميخواهد كه بخواهد و بتواند ياد بگيرد و ياد بگيرد و هميشه ياد بگيرد.
:72:
-
-
درد زندگی در برزخ....
وقتی در ابهام زندگی کنیم و یا رفتارهای ابهام آمیز داشته باشیم یعنی انتخاب ما زندگی در برزخ است.
وقتی در رابطه ای هستید که یک طرف مدام تلاش میکند و برای بهبود وقت میگذارد و شما در تمام موقعیت ها سردرگمی دارید باید به خودتان بیایید ، نگاهی دوباره به رابطه تان بیندازید و اندازه های طرف مقابل را از نو بزنید. وقتی در بلاتصمیمی زندگی میکنید باعث خستگی و خشم و رنجش در دیگری می شوید. روراست باش.
از چه چیزی فرار میکنی؟ داری زمان میخری یا منتظر زمان موعود هستی؟ هیچ کدامشان برایت کاری نمیکند.
مبهم بودن فقط احساسات ما را زمخت و بی ریخت میکند و رابطه را دچار مرگ تدریجی میکند و عمر تو و دیگری را میکشد. اگر دچار بلاتکلیفی در ارزشمند بودن یا نبودنمان هستیم یا دلمان میخواهد در برزخ خودمان بمانیم حق نداریم دیگری را در ابهام و فضای مه آلود عواطف مان زندانی کنیم.
:72:
-
-
اگر دیوار طلایی میخواهید، آجرهای طلایی بگذارید.
نگوید اول دیوار را میسازم و بعد با آب طلا رنگ میزنم.
وقتی قدم های درست بردارید حتماً خروجی مثبت دارید.
اصلاً نتیجه مهم نیست.
بعضی ها فقط روی نتیجه دست میگذارند، نتیجه هم هیچ وقت آن چیزی نیست که می خواهند.
اما آنهایی که اعتقاد دارند فقط و فقط بر روی تلاششان سرمایه گذاری میکنند و بعد به نتیجه میپردازند بهتر هم نتیجه میگیرند.
شما بهترین کاری که میتوانید را انجام دهید.
:72:
-
-
عشق کریستالی
لطف یا ظلم به معشوق در رابطه...
مشهورترین نظریه درباره عشق کریستالی سازی مربوط به استاندال است.
او چنین این عشق را معرفی میکند و میگوید؛
فرد دست به یک زیباسازی غیر واقع بینانهای گراداگرد محبوب یا معشوق میزند که به وسیلهی عمل دوست داشتن اتفاق میافتد.
مبنای عشق کریستالی شده از داستانی در شهر سالزبورگ این شهر هنری و موسیقایی است که عاشقان در آن، شاخه هایی را درون چاله هایی از نمک می گذارند تا بماند و از کریستال های درخشان نمک پوشیده شود. بعد آن را بیرون می آورند و آن را به عنوان پیشکشی عاشقانه به معشوق خود تقدیم میکنند.
مشکل از وقتی شروع میشود که این پوشش کریستالی، نقص ها یا معمولی بودن محبوب یا معشوق را پنهان میکند و طوری او را نشان میدهد که انگار بر مبنای تقدیری خاص و سرنوشت اتفاق افتاده است.
این مساله باعث نوعی کوری همراه با شیفتگی میشود و اتفاقا به لحاظ روانشناسی تکاملی، عملکرد ماهرانه جهان هستی است که در عشق بر مبنای نگاه اول شکل گرفته است.
این مساله باعث میشود که درک ما از معشوق مان ناقص بماند و این لطف عاشقانه به ظلمی عاشقانه تبدیل میشود. روزها بر عشق می گذرد و کم کم کوه یخ عشق بیرون می آید و تعارض عشق در رابطه عاشقانه شروع میشود و دچار نوسان هیجانی میشود.
:72:
-
-
این روزها همه مان دچار استرس و حساسیت اضطرابی هستیم. یکی از بهترین مهارتها در مواجهه با این شرایط «تمرین تاب آوری» است.
* تاب آوری
مهارتی ست برای پشت سرگذاشتن مشکلات زندگی.
بیانگر تعاملی بین انسان و محیط است.
توانمندی فرد در برقراری تعادل زیستی/روانی، در شرایط خطرناک است.
تاب آوری، استرس را محدود نمي كند، مشكلات زندگي را پاک نمي كند، کرونا را حذف نمیکند، بلكه به افراد قدرت مي دهد تا با مشكلات پيش رو مقابله سالم و بالغانه داشته باشند، بر سختیها فائق آيند و با جريان زندگی حركت كنند. برای مواجهه با کرونا بدنبال مقابله ای سالم باشیم و نه با تفکر فاجعه پندار و یا کوچک نمایی بلکه با واقعیتگرایی عمل کنیم. پس در این روزها فقط به این فکر نکنید که چطور زنده بمانیم، چون کافی نیست. باید به این فکر کنید چطور برای خودم و بقیه اثرگذاری مثبت داشته باشم.
افراد تاب آور:
_ رفتارهای خود شكنانه و فاجعه پنداری دربارهی واقعیت ندارند. پس به منفی بافی اغراق آمیز و ترس های غیر منطقی تان مسلط شوید. واقع نگری یعنی بدانیم در صورتی که مراقبت های پزشکی و روان شناختی را جدی بگیریم، ۹۸ درصد مبتلایان درمان می شوند.
_ تلاش میکنند سازگاری داشته باشند و توانايی مقابله با شرايط ناگوار را هر روز تمرین میکنند. پس اخبار موثق کرونا را پیگیری کرده و از خانواده و عزیزانم به شیوه ای سالم نه وسواسی مراقبت میکنم. سعی میکنم شوخ طبعی و همدلی داشته باشم و اخبار را فعالانه به چالش میکشم و تا رسیدن به منبع موثق آن ها را نمی پذیرم و برای کسی نمی فرستم.
:72:
-
_ توانایي در مفهوم پردازي موضوعات متعدد، برخورداری از يادآوري و فراخوانی اشخاص و موضوعات خوشایند و مثبت و نگهداری آنها در ذهن از ویژگیهای افراد تاب آور است. میگویند کرونا فعلا هست. اما معنی آن این نیست که موضوعات زندگی را دنبال نکنم و دست از چالشگری برای حل مسایل زندگی فردی و کاری بردارم. کتاب جدید نخوانم. خاطرات مثبت با انسان هایی که دوستشان دارم را مرور نکنم، با آنها تماس می گیرم و مراتب قدردانی از بودنشان را در زندگیام با صدای بلند می گویم. برای آنها نامه قدردانی مینویسم. .
_ اجازه نمیدهند اتفاقات ذهن آنها را مدیریت کند. بلکه آنها با مواجهه منطقی و گشودگی؛ غم، ترس و اضطراب کرونا را تجربه میکنند اما نگرش شان اینست که این هم بخشی از رنج زندگی من است و میتوانم با مدیریت و رفتارهای پیشگیرانه از آن عبور کنم. احساساتم را میبینم و می پذیریم، شرایط سختی در جامعه برای همه وجود دارد اما این وضعیت موقت است و به زودی تمام میشود.
:72: