سلام دوستان عزیز
آنقدر دلم گرفته که نمیدونم چه کار کنم ، من حدود 12 سال پیش ازدواج کردم که حاصلش دو فرزند است ، شوهرم دل به کار نمی ده ، همش از یک شاخه به یک شاخه دیگه می پره من مدرک تحصیلی خوبی دارم و خودم شاغلم، همه کار کردم تا شوهرم سر عقل بیاد ولی انقدر بی فکر و خونسرد که موثر نشد حتی مدتی سر کار نرفتم ولی باز هم فایده نداشت میگم گوشت نداریم ، میگه خوب سیب زمینی بخورید ، سرتون رو درد نیارم هر روز تا ساعت 1و2 بعد از ظهر خوابه تا یک کمی باهاش حرفم می شه پیله میکنه نمی خوام بری سر کار ، بشین تو خونه دیروز یکساعت از شرکتم مرخصی گرفتم تا از فروشگاه نزدیک شرکت خرید کنم ، تلفن کرد پرسید کجایی گفتم فلان جا هر چه از دهنش در آمد بدو بیراه نصار من کرد و من تمام مدت ازش می خواستم آروم باشه ، باور کنید انقدر به من فشار آمد که از دیروز مریضم ولی باز باهاش بحث نکردم و به خاطر بچه هام هیچی نگفتم ، اگه به خاطر آنها نبود حتما ازش جدا می شدم ولی الان نمی دونم چکار کنم درست مثل مردادی 70سال قبل فکر می کنه اگه سر برج تمام حقوقم را بهش بدم خوبه البته همون موقع هم انتظار داره برای نفس کشیدنم ازش اجازه بگیرم ، به همه کس بدبیته با وجودی که من حتی از نظر ظاهرم خیلی رعایت میکنم اصلا اهل آرایش و ... نیستم ولی با کوچکترین مسئله بد وبیراه میگه و بد اخلاقی می کنه ، نمیدانم چی بگم ، لطفا راهنماییم کنید چطور با این وضع کنار بیام
متشکرم