سلام
این روزها شرایط خوبی ندارم گوگل کردم و اتفاقی وارد انجمن شدم ، یک موضوع جالب رو دیدم. موضوعی رو در 20 سالگی اینجا ایجاد کرده بودم یعنی ده سال پیش (اکانت قبلی رو نمیدونستم چی بود و دوست هم نداشتم با اون دیگه وارد بشم)
10 سال گذشت
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
این روزها شرایط خوبی ندارم گوگل کردم و اتفاقی وارد انجمن شدم ، یک موضوع جالب رو دیدم. موضوعی رو در 20 سالگی اینجا ایجاد کرده بودم یعنی ده سال پیش (اکانت قبلی رو نمیدونستم چی بود و دوست هم نداشتم با اون دیگه وارد بشم)
10 سال گذشت
10 سال گذشت چقدر بد گذشت چقدر سخت گذشت
از 20 سالگی انگار
ولش کن
کاش همون دختره 17 ساله بدون دغدغه میموندم
الحمدالله الانم خیلی چیزها دارم که بقیه ندارن مثل یک دانه حیا
یک دانه عزت نفس یک دانه توکل یک دانه همدلی
امیدوارم همه اینایی که من دارم دیگران هم داشته باشن
در پناه حق
نمیدونم چرا اینطوری شد و چرا پستم کامل نشد و نمیشه ویرایش کرد این رو دوباره ارسال میکنم :
سلام
این روزها شرایط خوبی ندارم گوگل کردم و اتفاقی وارد انجمن شدم ، یک موضوع جالب رو دیدم. موضوعی رو در 20 سالگی اینجا ایجاد کرده بودم یعنی ده سال پیش (اکانت قبلی رو نمیدونستم پسورد و اطلاعاتش چی بود دوست هم ندارم بدونم چی بود)
10 سال گذشت و من هنوز همون آدم سابق و اما بدتر هستم. در 30 سالگی احساس میکنم یک آدم شکست خورده و ناموفق هستم که فرصت های زندگیش رو از دست داده و هیچ چیز چشم گیری به دست نیاورده!
لینک اون تاپیک قبلی رو هم نمیدم چون واقعا از خودم شرمنده ام چقدر آدم باید بدبخت باشه که بعد از ده سال همون مشکلات رو داشته باشه و هیچ حرکت مثبتی تو زندگیش انجام نداده باشه ؟!
-------------------------------
من ازدواج نکردم و در این سن هم هنوز هیچ دوست جنس مخالفی نداشتم خیلی مسخره هست اما خوب اگر در 20 سالگی این موضوع خیلی آزار دهنده نبود چون جوونتر بودیم اما حالا به شکل عجیبی آزار دهنده هست و احساس شکست و بی عرضگی عمیقی رو حس میکنم.
شاید بزرگترین مشکلی که همیشه با خودم داشتم ، قدم باشه 165 سانتی هست و احساس میکنم اصلا دیده نمیشم و این موضوع تمام عمرم رو تا اینجا از وقتی به قول معروف پشت لبم سبز شد تا این لحظه تحت الشعاع خودش قرار داده. چهره زیبایی هم ندارم ، مشکلات ظاهری زیادی هم دارم اما مشکل قد من ، بزرگترین و غیر قابل تحمل ترین موضوع من هست.
دوستان خواهشا نیاید در مورد شرایط بد دیگران ، معمولین و افراد خاص صحبت کنید اولا که بدم میاد از شرایط دیگران برای شکر گذاری استفاده کنم و دوما من خیلی ویدئوهای مستند انگلیسی مختلفی رو در یوتیوب به میبینم هم با هدف تقویت زبان و هم آشنایی با شرایط زندگی اونها و گرفتن نکات مثبت و الهام بخش از اونها ، پس این بحث های کلیشه ای رو بندازید دور ، وقتتون رو الکی تلف نکنید.
دوستان! این موضوع تاثیر زیادی گذاشته روی من ، من الان صاحب یک شغل هستم و راندمان کاری من رو به شدت آورده پایین و نمیتونم درست کار کنم اصلا انگار آرزویی ندارم هدفی ندارم ، تنبلم. اگر یک مشکل یا مثلا پروژه کمی برام سخت باشه انجام دادنش چنان کشش میدم که آخر سر یک اتفاق بدی بیوفته!
دوستان! انگار 70 درصد زندگیم رو تو رویاهام بودم ، چنان تو رویاهام خاص و متفاوت هستم که وقتی به خودم میام میبینیم یک آدم معمولی موفق هم نیستم و دوباره میرم تو رویاها. شکست هام رو تو رویاها تبدیل به موفقیت میکنم و البته چنان خودم رو بزرگ میبینم که کارهای بزرگی هم میکنه. بعضی اوقات خودم رو باهوش و پر ایده میبینم اما کارهای نصف و نیمه خیلی زیادی دارم.
تو این برهه زمانی هم خانواده خیلی اصرار دارن که ازدواج کنم و بریم خاستگاری نمیدونم کار درستی هست یا خیر. من اگر ازدواج کنم احتمالا مشکلی بابت زندگی و اجاره و اینها نداشته باشم اما نه ماشینی ، نه خونه ای نه چیزی.
------------------
یک خشم عجیبی نسبت به خیلی چیزها دارم مثلا از کشور یا از پدرم! سالهایی رو یادم میاد که خیلی جوون بودم و کمک مالی میخواستم برای راه اندازی کسب و کارم اما این کار رو نکرد و من سالها اهدافم و کارهام به تاخیر افتاد تا امروز به اینجا رسیدم. در صورتی که معتقدم اگر میخواست میتونست من رو خیلی کمک کنه اما بر عکس تو سری زدن ایشون درجه یک بود.
الان من خواهر و برادرم رو میبینم که برای کوچکترین چیزها مدتها چرند گویی و تو سری خوردن خانواده رو میشنون در صورتی که مثلا خواهرم در 18 سالگی میخواست گوشی بخره و خانوادم اذیتش میکردن و من با یک اشاره یک گوشی درجه یک براش خریدم یا برای برادر کوچکترم یک کامپیوتر برای بازی خریدم من نمیدونم مگر این کارها چقدر سخته که این پدر ما در تمام عمرش ما رو محروم میکرد و حالا هم به همون روش بیخودش داره ادامه میده و در عوض معاملاتی رو میکنه که همش ضرر و بدون سود و بعضی هاش اصلا منطقی نیست اصلا آدم چقدر باید خودخواه باشه.
-----------------------
بگذریم من تصمیم دارم تا آخر سال صبر کنم و ببینم خانواده ام در مورد ازدواج سنتی که خودشون اصرار دارن چه طرح و برنامه ای دارن و بعد از سال آینده یک خونه مستقل کامل بگیرم و احتمالا برم و پشت سرم رو هم نگاه نکنم.
نظرتون رو در این مورد میخوام بدونم.
و مورد بعدی اینکه به نظرتون با حس منفی که دارم چکار کنم واقعا دوست دارم خودم رو دوست داشته باشم احساس خوبی داشته باشم. اما وقتی فکر میکنم در 30 سالگی حتی یک تجربه کوچک و دلنشین نداشتم واقعا احساس بدی دارم نمیخوام باور کنم اما واقعا نمیشه.
نمیخوام در 40 سالگی همون آدم بدبخت 20 سالگی یا امروزم باشم واقعا. چطور میتونم کاری کنم این احساستم و این افسردگی که دارم تاثیر نذاره و بتونم با قدرت و انرژی فوق العاده کارم رو ادامه بدم چون تا اینجاش زحمات زیادی بابتش کشیدم.
روز خوبی داشته باشید.
- - - Updated - - -
من نفهمیدم چی شد و چرا پستم ناقص ارسال شد دوباره در پست سوم کاملش کردم.
امیدوارم که مشکلتون هر چه که هست حل بشه اگر چه ما هم تا این لحظه یعنی تا 30 سالگی نتونستیم زندگی کنیم فقط کشوندیم خودمونو ، بعضی اوقات فکر میکنم این مسخره بازی ها چیه دقیقا قراره چی ثابت بشه به کی ثابت بشه.
سلام
به نظرم حالات روحی شما ربطی به قد نداره. من میشناسم چند نفر از نزدیکانم رو که قد کوتاهی دارند ولی واقعا اعتماد به نفس بالایی دارن و توی کارشون هم موفق هستن. مشکل شما به نظر من نداشتن حال خوبه.
اگه نسبت به چیزهایی یا کسانی خشم دارین باید به طریقی این خشم رو تعدیل کنید تا خودتون اذیت نشین.
اگه کمال طلب و ایده آل گرا هستین اینو باید یه جوری حل کنید.
اگه رگه هایی از افسردگی دارین باید دنبال حلش باشین.
و توصیه ام اینه که تا حال خودتون رو خوب نکردین و این احساس بدبختی و افسردگی رو از خودتون دور نکردین به هیچ وجه دنبال ازدواج نرین.
البته قد 165 واقعا خیلی هم کوتاه نیست. ولی قبول دارم شما دوست داشتی قدبلندتر بودی. مثل من نوعی که دوست داشتم فلان ویژگی رو داشته باشم ولی ندارم.
مهم اینه که خودمونو همونطور که هستیم دوست داشته باشیم. با تمام ویژگی ها و خصوصیاتمون. اونموقع است که حالمون بهتر میشه.
واو
من فکر کردم این تاپیک باز کردید تا ده سال گذشته قبلی خودمون رو ارزیابی کنیم
برادر شما هنوز خیلی وقت دارید
مگه زندگی خلاصه تو ازدواج
یه حرف جالب بهتون بگم
من پام رسید به سی یه جور دیگه شدم
نگرشم کلا متفاوت شد
دیگه زندگی رو خلاصه تو چیزی نکردم
زندگی یعنی شستن پشقاب
بزار مستقل بشی یه حسی میاد سراغت
خیلی حس غریبیه
دنیا تو نگاهت کوچیک میشه
استقلال
استقلال آنقدر خوبه که مردم براش انقلاب کردن
گوش بده
مردم برای زن این حرفا انقلاب نکردن
ولی برای استقلال انقلاب کردن
خیلی حرف دارم رو این استقلال مخصوصا خونت جدا بشه همش مال خودت باشه
ببخشید باید برم جایی اومدم بازم مینویسم
هیچ وقت زندگی رو خلاصه تو چیزی نبین
نه حتی توی استقلال
از هرچه داری لذت ببری داشته های مادیت کمن داشته های معنویت زیاد کن
بعدشم قد مساله ای نیست
با سلام و احترام
ممنون از اینکه درد ودل هایت را بیان کردی
یه مواردی هست که خدمتتون میگم ، امیدوارم بتونم در حد خودم کمکی کرده باشم
مطالب شما را مطالعه کردم ،،
مهمترین قسمتش به نظرم همون حس ارزشمندی پایین ، نسبت به خودتون هست ،،این حل بشه بقیه اش دیگه آسونه
حس ارزشمند بودن معمولا یه مولفه پر قدرت داره به نام عزت نفس
عزت نفس مربوط به خود خودته !
یعنی در درونت چه خبره - در تنهایی ات چه خبره و کی هستی؟
وقتی از درون خودمون را ارزشمند ندونیم ،،ممکنه از بیرون دست و پا بزنیم که با ارزش بشیم
این دست وپا زدن ها ی بیرونی برا رسیدن به خود ارزشمندی ...میشه یه دور باطل .....و مشکلی را حل نمیکنه ( کلی میگم ) ...
اعتماد به نفس بر عکس بالایی ست ،، یعنی یه عامل بیرونی در نسبت با دیگران
امکان داره یه فرد اعتماد به نفس خوبی داشته باشه ولی از عزت نفس پایینی پایینی برخوردار باشه
ولی فردی که عزت نفس خوبی داشته باشه ، اعتماد نفس خوبی هم داره
پس می رسیم به خودسازی و پالایش درونی ! ( عزت نفس )
اولین مسیر عزت نفس اینکه خودمون را بپذیریم !
اون چیزهایی که نمی تونی عوضش کنی را بپذیر
و چیزهایی که می تونی عوض کنی را آروم آروم باهاش برو جلو و بهبود ببخش ( تناسب اندام - تحصیلات - رفتار و.....)
جذابت ترین آدم ها پیش عموم مردم این افراد هستند ! ( عزت نفس + اعتماد به نفس )
یعنی کسانی که خودشون را قبول میکنند و در مسیر تعالی حرکت می کنند .
عزت نفس وابسته به عامل بیرونی نیست ( قد - چهره - تحصیلات - نظر دیگران نسبت به خودمون و .....)
بلکه یه عامل درونی ست
مثل این فرد که عزت نفس بالایی داره و در حال تدریسه
http://www.hamdardi.net/imgup/5978355e01d78dd4a5.jpg
سلام ، خیلی ممنونم که در اینجا حاضر شدید.
من هم مطمئن هستم ریشه های اصلی در چیز دیگری هست من کلا از همون کودکی خجالتی و سر به زیر بودم و کمال طلبی و افسردگی رو هم به صورت قطع دارم اما همه اینها در یک چیز خودش رو نشون میده. احساس میکنم اگر مشکل قد نداشتم هیچ مشکل خاص دیگه ای که بچسبم بهش رو نداشتم اگر چه آدم معمولی پر از اشکال ظاهری و باطنی هستم اما این مورد رو نمیتونم هضم کنم.
برای یک آقا خیلی خیلی سنگینه این موضوع.
تصور میکردم مثلا اگر من قد بلندی داشتم چی میشد چه قدر شاد بودم و چه قدر احساس خوبی درونم زنده میشد چقدر احساس خوبی نسبت به خودم داشتم و چقدر زندگی متفاوت بود با این چیزی که امروز هست. واقعا این چیزی بود که میخواستم و فکر میکنم زندگیم به خاطرش به هدر رفته.
- - - Updated - - -
کار هر روزم اینه که به آدمها دقت کنم به قدشون و میبینم که در بهترین حالا معمولا قدم هم قد خانوم ها و یا کمی بلندتر از اونها هست.
خوشم نمیاد تو 30 سالگی مثل بچه ها صحبت کنم اما احساس میکنم همیشه چند سال عقبتر هستم مثلا کودکی نکردم ، نوجوونی نکردم ، جوونی نکردم و حالا همین طور. منظورم از جوونی کار خلاف و این چیزها نیست منظورم اینه که فکر و ذهنم درگیر چیزهای اضافه ای بود که هیچ کمکی بهم نکرد و اون دوران رو مثل باد از دست دادم.
باز هم میگم نمیخوام مثل بچه ها صحبت کنم اما متاسفانه مشکل عقده کم توجهی یا همچین چیزهایی رو دارم ، خیلی به مسائل جنسی توجه نمیکنم بلکه مسئله اصلی اینه که محبتی یا عاطفه ای ندیدم و توجهی ندیدم در صورتی که دقیقا بر عکس این رو میخوام. حتی راضی هستم که کسی بیشتر نگاهم کنه و مثلا یک لبخندی هم بزنه شاید براتون مسخره باشه اما همینقدر توقع دارم و این تو زندگیم وجود نداشت.
- - - Updated - - -
سلام و ممنونم که محبت کردید.
آره ایده خوبیه اگر یک همچین موضوعی ایجاد کردید بنده هم مشتاقم شرکت کنم.
اما در مورد استقلال من عرض کنم که فکر نمیکنم چیزی که الان دارم با استقلال خیلی فرقی کنه.
همین حالا هزینه های چندمیلیونی برای کسب و کارم میکنم و طبیعتا مشکل مانی خیلی نیست.
حتی برای خونه هم یکی دو روز چیزهایی میخرم و مثلا تو همین امثال 5-6 میلیون برای خواهر و برادرهام هزینه کردم.
حالا این از نظر استقلال مالی و اقتصادی هست شاید منظورتون استقلال در زندگی و خونه و اینها باشه که متاسفانه تا اینجای کار به خواست خانواده خونه نگرفتم چون میگن بده پسر خونه مجردی بگیره چند ساله که همین بحث رو داریم. ولی خوب احساس میکنم دارم وقتم رو تلف میکنم و باید سریعتر بگیرم.
- - - Updated - - -
باور کنید اینها شعاری هست برای مرد بحث قد واقعا روحی و روانی آسیب زا هست.
- - - Updated - - -
سلام و ممنونم که در تاپیک حاضر شدید.
من هم بعید میدونم تفاوتی حاصل بشه تا وقتی ریشه ای مشکل حل بشه.
- - - Updated - - -
سلام و ممنونم از شما که محبت کردید.
عزت نفس و اعتماد به نفس هر چه هست من از اون بی بهره ام و نمیدونم چطور باید ارتقائش داد یعنی راستش رو بخواید به یک جایی رسیدم حوصله هم ندارم خیلی دیگه وقت بزارم مثلا مقاله بخونم یا چه میدونم انرژیش رو ندارم.
جالب اینجاست که این روحیاتم مدام تغییر میکنه ممکنه در طول روز حتی. حتی نمیدونم ظاهرم چطوره خوبه بده؟ بعضی اوقات فکر میکنم قیافه خوبی دارم و بعضی اوقات فکر میکنم قیافه وحشتناک حال به هم زنی دارم یعنی اصلا عجیبه. شاید روزی صدبار به آینده و دوربین نگاه کنم ببینم خوبم و بدم و چطورم؟ اگر چهره خوبی داشته باشم یک احساس خوبی ممکنه پیدا کنم اگر فک کنم نه احساس خیلی بدی پیدا میکنم.
- - - Updated - - -
خیلی بدم میاد مثل این بچه ها دارم نق میزنم، فقط سن و سالم شده 30 ولی همچنان همون آدم 20 سالگی ام
- - - Updated - - -
خیلی بدم میاد مثل این بچه ها دارم نق میزنم، فقط سن و سالم شده 30 ولی همچنان همون آدم 20 سالگی ام
.............
قربانت ،،
نه بابا نق چیه دوست عزیز ...
خوبه که داری درد و دل می کنی و یه خورده سبک میشی ...تا یه حدی لازمه
خب ، پس عزت نفس یادت باشه و عزت نفس هم ، یه عامل درونی ست
اگه دوست داشتی، مسیر تایپیکت را در مسیر عزت نفس و راههای رسیدن به او ، ببر جلو
اینو حل کنی آزادی !
در این مسیر هم از بچه ها و بخصوص مدیر همدردی کمک بگیر
گذشته که گذشت و آینده که نمیدانم کجاست ، کجاست
زمان حال را دریابیم
بعضی موقع ها خیلی زود دیر میشه
زمان علیه ماست
مراقب باش
د رپناه خدا. :72:
ممنونم از شما ، به نظر شما اولین قدم هایی که میتونم بردارم چی هست؟ چه کارها و اهدافی رو میتونم پیش ببرم!
من تا این لحظه با دختری صحبتی نداشتم به نظر شما آیا درست هست که به یک شکلی تلاش کنم (مثلا شماره دادن و شماره گرفتن و آشنایی بیشتر؟)
من حقیقتا نه بلد هستم و همچنین میترسم برخورد بسیار منفی ای رو بگیرم آیا به نظرتون درست هست که بخوام حداقل ببینم برای اینکه دیگران چطور فکر میکنند و چقدر از نظر ظاهری پذیرفته شده هستم تلاشی در این زمینه کنم؟
- - - Updated - - -
به طور کلی هیچوقت پا پیش نذاشتم و یک ترسی در نحوه برخورد و نه گفتن دیگران دارم و نمیدونم باید چیکار کنم. شاید یکی از چیزهایی که خیلی ناراحتم میکنه اینه که جوونیم رو گذروندم اما حداقل تلاشی برای اون چیزی که میخواستم نکردم. مثل اینکه آدم شخصی رو ببینه و از اون خوشش بیاد ولی سرشو بندازه پایین و بره و همیشه تو فکر باشه که چرا اینقدر عرضه نداره که بره جلو و اینقدر ترسو هست!
- - - Updated - - -
واقعا باید چیکار کنم ، خودم رو بزنم به بیخیالی ، حتی اگر قراره آبرو ریزی هم بشه بشه و برم از هر کی خوشم اومد سعی کنم باهاش صحبت کنم و حرفمو بهش بزنم؟!
میترسم واقعا آش نخورده و دهن سوخته ، نصیب من بشه ، همیشه دقیقا همین فکر رو میکنم.
ورزش چی؟ ورزش میکنین؟
در مورد قد کاملا بهتون حق میدم که دلگیر باشین ولی نمیفهمم چرا همه زندگیتون تحت شعاع قد هست.
بعضی وقتا از کارای خدا سر در نمیارم، مثلا یه ده سانت میزد رو قد شما به کجای دنیا برمیخورد.
ولی شما با همین قد راحت میتونید ازدواج کنید، دخترای با قد 150 و همین حدودا که به شما بیاد خیلی پیدا میشن.
اتفاقا دوستی دارم که خودش 150 و همسرش همین حدود 165 ایناست، خیلی هم به هم میان.
به نظرم آقایون با قد کوتاهتر وقتی ورزش میکنن و به هیکلشون میرسن، به اندازه همون قد بلندا جذاب میتونن باشن.
اصلا یه هیکل ورزشی و عضلانی انقدر جذاب هست که کسی به قد توجه نمیکنه.
اگه دنبال عشق و ازدواج هستین، بهتره اول خودتون رو دوست داشته باشین.
خیلی چیزا با ورزش به دست میاد، منم از لحاظ اعتماد به نفس و این چیزا خیلی داغون بودم ولی ورزش خیلی از مشکلات این شکلی رو حل کرد برام.
همین که آدم یه وقت و هزینهای رو برای خودش میزاره که بره به هیکل و سلامتی خودش برسه، کلی حس خوب به آدم میده.
شما که اینجور پیداست وضع مالی خودتون اوکی هست و شرایط خوبی برای رسیدگی به خودتون خواهید داشت.
به نظرم اولین قدم برای حل هر مشکلی رفتن به باشگاه و شروع ورزش هست.
حالا خوبه این همه حرف زدم بیاین بگین ورزشکار هستین و همه این حرفا رو بلدین.
سلام
ورزش هم میکنم خوشبختانه نه به صورت حرفه ای و البته تاثیر مثبتی هم داره و کاملا فرمایشتون درست هست.
اما در مورد تحت شعاع قرار گرفتن زندگی به خاطر قد ببینید من هم مثل همه آدمها مشکلات زیادی داشتم و دارم
فقط بخوام در مورد ظاهر بنویسم باید یک صفحه بنویسم یا بخوام در مورد مشکلات زندگی ، گذشته و خیلی چیزهای دیگه هم همینطور بخوام در مورد خانواده صحبت کنم باز هم حرف برای گفتن زیاده متاسفانه. بخوام در مورد اعتیاد پدر و بی خیالیش بنویسم باز هم باید بنویسم بخوام در مورد اینکه این خانواده چطور با من برخورد کردن که من مجبور بودم تمام عمر خودم رو به اینها ثابت کنم باز هم باید بنویسم بخوام در مورد اینکه فرزند بزرگتر هستم و پدرم در سن خیلی کم ازدواج کرد و با هیچی شروع کرد و من تمام اون سختی ها رو به یاد دارم (دوران مضحک و مسخره) تا یک خانواده و یک زندگی شکل گرفت. یعنی من دارم دو بار سختی ساختن زندگی رو میکشم یک بار برای خانواده پدری و حالا برای خودم. واقعا خیلی خیلی حرفها دارم یکی دو تا نیست واقعا.
من اما آدم به شدت قانع و توداری هستم همیشه با کمترین چیزها ساختم و متاسفانه شرایط و مشکلات سختی رو هم گذروندیم ، همه اینها تحمل شده و صبوری کردم اما خوب دیگه یک جای این داستان آدم کاسه صبرش لبریز میشه.
این مثالی که شما میزنید یعنی محدودیت واضح و آشکار برای یک نفر مگر دوست داشتن زمان و مکان و قد میشناسه؟
من کاری با گذشته و تمام اتفاقاتش ندارم ولی واقعا چنین مسئله که خیلی آشکار به آینده یک انسان لطمه میزنه غیر قابل قبول و دور از انصاف هست اگر چه اگر انصافی وجود داشت خیلی انسانهایی واجب تری هم وجود داشتن که مورد ظلم و خشم این دنیا قرار گرفتن.
از خدای مهربان واقعا باید تشکر کرده برای کارهایی که کرده و کارهایی که نکرده ، اینقدر رحمان و رحیم و توانا و قادر و مهربان و دانا هست که بدونه داره چیکار میکنه اصلا مال خودشه دوست داره به یکی میده به یکی نمیده. ما چکاره ایم مورچه ای در این دنیا که داره نق میزنه! (میخواستم این دو خط رو پاک کنم ولی خسته شدم از خود سانسوری)
حالا در کل ممنونم پیشنهادات خوبی دادین من روی ورزش و توجه به خودم بیشتر کار میکنم.
سلام.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
در مورد قد، مثلا توی موردهایی بوده که برای ازدواج مطرح شده بودن، قدهای متفاوتی داشتن. یکی هم قدهای خودم، یکی کمی بلندتر، یکی خیلی بلندتر. به نظر من که دخترم، بیشتر از اینکه قد باعث جذابیت یه آقا باشه، شیک و مرتب بودن پوشش و قدرت اداره زندگی و اهل کار بودنش جذابش میکنه.
من میتونم کامملا درکتون کنم، چون خودم هم مشکل مشابه شما رو داشتم و تا حدودی دارم. ولی با کمک دیگران و کار روی خودم، خیلی حسم نسبت به ظاهر خودم بهتر شده.
یک نکته ای رو هم توی حرفاتون نفهمیدم. گفتید اگه از کسی خوشتون اومد و رفتید بهش گفتید آبروریزی میشه؟ چرا؟ چه اشکالی داره مگه که ادم اگه از کسی خوشش بیاد بره بهش بگه که آشنا بشن؟ به نظر من که عیبی نداره. متوجه نشدم چرا میگید آبروریزی میشه؟
سلام و همچنین امیدوارم حال شما هم خوب باشه.
منم کلا تو حالت گیجی هستم و حالم در طول روز متفاوت است.
اما در مورد قد و جذابیت چه عرض کنم حرفتون درست هست اما نمیدونم چرا نمیتونم با شرایطم کنار بیام منم دوست داشتم به خودم احساس خوبی داشته باشم و قلبا احساس رضایت کنم.
من نوسانی که تو حس و حالم دارم ، حالم رو واقعا بد میکنه بعضی اوقات به شدت امیدوار میشم و بعضی اوقات چنان درون خودم فرو میریزم که غیر قابل تحمل هست برام و این ممکنه حتی در طول روز اتفاق بیوفته. حس وحشتناکی هست و من از این حس و حالم متنفرم.
در مورد آبروریزی و اون صحبتی که کردم ، من هیچ تجربه ای ندارم در برخورد با جنس مخالف ندارم و این خجالت آوره و از خودم مایوسم ، نمیدونم چطور میشه اگر این کار رو بکنم و چه برخوردی باهام میشه ، حتی بلد نیستم چطور برم جلو و بلد نیستم چطور صحبت کنم. خلاصه اینکه مثلا درخواست بدم که ازشما خوشم اومده ، طرف برخورد خیلی بدی داشته باشه منم به شدت حساسم که برخورد ناعادلانه ای داشته باشه طرف.
با سلام و احترام
انجام موارد بالایی که بیان فرمودید،، کمک اصولی بهت نمیکنه ...فقط مُسَکن هست
امکان داره دیگران ما را تایید کنند یا تایید نکنند !
امکان داره امروز مورد تشویق باشیم ولی فردا نباشیم
امکان داره هر لحظه دیگران اعتماد به نفس و عزت نفس ما را بزنند ،،،
دنبال راه اصلی باش !
اگه ما از بیرون تلاش کنیم تا خودمون را ارزشمند کنیم ( دست و پا بزنیم تا دیگران ما را بپذیرنند ) به جایی نمی رسیم .... ( در پست قبلی برات نوشتم )
خوشبختی فقط به قد بلند - پول - ثروت - علم و ازدواج ...نیست،، خیلی ها اینا را دارنند ولی باز افسرده اند
خوشبختی و حس ارزشمندی واقعی،،، جنسش یه احساسه ،،،احساس رضایت از خودمون
رسالت احساس رضایت از خودمون ،، از جایی خراب میشه که خودمون را مقایسه کنیم و به وجود ارزش واقعی خودمون در مقام انسان پی نبریم .
تو این چیزهایی که برات نوشتم خوب فکرکن .
با حساب دو دوتای دنیوی به این چیزهایی که برات نوشتم فکر نکن ! ،،چون به نتیجه نمی رسی
برو وضو بگیر .... رو به قبله بشین ....ذکر بگو .... وقتی قلب و ذهنت خالی شد ،،، خدا بهت میگه چه جوری فکر کنی !
بعضی موقع ها ما هر جور فکر و بررسی می کنیم در مورد خودمون به نتیجه نمیرسیم ....
به نتیجه نمیرسیم چون ما فکر می کنیم !
ولی قلب و ذهن سبک بشه .... بهتر مسائل را بررسی می کنیم .
خیلی ها هستند تو زندگیشون ،سال ها گرفتار یه مسائلی هستند و هر جور فکر می کنند حل نمیشه ....برا اینکه خودشون فکر می کنند، نمی ذارنند خدا بهشون بگه !
شادی واقعی در وجود خودته ! ( نه بیرونت )
کسانی که شادی واقعی را در بیرون خودشون ترجمه میکنند ، شادمان ترین انسانها نیستند
اگه به این پی نبریم تا زنده ایم باید تو این زمینه ها هزینه کنیم و غصه بخوریم ....چون اتفاق های زندگی مثل برگ، آنها را در مسیر باد ،جابجا می کنه
می یام بیشتر برات می نویسم.
سلام وقت بخیر
پیشنهاد من اینه که ابدا تا حالتون بهتر نشده برای ازدواج اقدام نکنید.
و همین امروز واسه درمان اقدام کنید
مشاوره و بهبود رو هدف قرار بدید و در حال حاضر هر درامدی دارید خرج این موضوع کنید
چون مهمترین نیازه برای شما
تا 18 سالگی تا 20 سالگی میتونیم بگیم نمیتونم ندارم نشد به هر دلیلی
بالای 25 خودمون مسئولیم نه خانوادمون نه اجتماعمون!
خودمون
هیچکس و هیچکس اندازه خود ادم نمیتونه دلسوز ادم باشه!
پس خودت به فکر خودت باش!
من نمی خوام بگم دیدم کسیرو که قد 160 داشته با صورت پایینتر از معمولی و بودن دخترهایی که دل بستن
به زیبایی درونش و حتی چه بسا از نظرشون همسرشون جذابترین مرد روی زمینه چون خودتون اینارو میدونید.
پس بسته تاسف خوردن به حال خودتون 10 سال گریه کردید زاری کردید غصه خوردید حالا بسته دیگه
بلند شید یکاری بکنید.
نکنید تا ابد وضعیت همینه....
(لحن کوبنده من رو ببخشید اما همدردی بنظرم کافیه و هرچی تاسف خوردید کافیه هر ادمی حتی انسان معلول حق دوست داشتن و دوست داشته شدن داره حق داره خوشحال باشه خوشبخت بشه )
سلام دوباره.
آیا عزت نفس و حرمت نفس یعنی اینکه ما هر مشکل ظاهری که داریم رو بی اهمیت جلوه بدیم یا بی خیالش بشیم؟ من الان میتونیم بی خیال همه چیز بشم مثل همون کاری که ده سال پیش کردم و امروز حسرت میخورم چرا مثلا کاری برای خودم نتونستم بکنم مثلا پول نداشتم به ظاهر خودم برسم یا پول نداشتم بعضی چیزها رو که با عمل همه انجام میدن انجام بدم. یا فلان کارها رو بکنم یا فلان تفریحات رو برم و دوستان بیشتری داشته باشم.
من متوجه منظور شما به خوبی هستم من دنبال همون احساس خوب هستم و واقعا هم حرفی برای گفتن ندارم در مقابل چنین صحبتهایی یعنی در اصل میخوام سکوت کنم چون احساس میکنم آره مثل بچه ها دارم غر میزنم.
یک مشکلی که الان دارم اینه که تنبلی وحشتناکی منو احاطه کرده همش دارم به این موضوع دیوانه وار فکر میکنم و تقریبا تمام روزم رو گرفته. من حدس میزنم که مثل قبلا این موضوع فراموش میشه و دو سه سال یا چند سال بعد دوباره یادم میاد و دوباره آسیب بیشتری بهم میزنه چون دیگه سنم خیلی گذشته و این موضوع پذیرشش برام سختتر شده.
شاید بد نباشه از این فرصت استفاده کنم کارهایی رو بکنم که مثلا 5 سال بعد احساس کنم تونستم تا حدودی نواقص یا بهتره بگم عقده هام رو پوشش بدم!
نظر شما چیه ؟ به نظر شما چه قدم هایی رو میشه طی کرد؟
سلام و ممنونم که در این موضوع به من کمک میکنید.
اصلا و ابدا هم لحنتون رو کوبنده احساس نکردم من با خودم خیلی خیلی بد اخلاق تر از اینهام. یعنی اینقدر با خودم مشکل دارم که دیروز یک دختر خانومی تو چشام چند ثانیه نگاه کرد و من از دیروز یک کوچولو احساس خوبی دارم که شاید من جذاب بودم (یعنی با همین چیزها هم خوشحال میشم که خیلی خیلی هم به ندرت پیش میاد یعنی یادم نیست دقیقا کی بوده!)
البته اینو عرض کنم که من 10 سال گریه و زاری نکردم بلکه از ناامیدی بیش از حد ، بی خیال میشم اینقدر بی خیال که هیچ چیز دیگه برام مهم نیست و مطمئنم این روزها هم میگذره و بی خیال همه چیز میشم تا سالها بعد.
در مورد سن و سال بله حق با شما هست اما من به این موضوع به این دید هم نگاه میکنم که ما تا سنمون پایین هست 18-20 سالی که شما گفتید خیلی احتیاجات و خواسته های بزرگی نداریم چطور آدم هایی به نام پدر یا مادر پیدا میشن که آدم رو از همه چیز رو محروم میکنن و تو دل خودشون هم اینطور استنباط میکنن که آره بچه باید خودش تلاش کنه خوب این بچه عقده ای قراره چطور رو پای خودش وایسته وقتی هر روز عقده ای تر میشه.
این این آدم ها چطور به خودشون اجازه میدن که به انتخاب های فرزندانشون مثلا یک شغل و کار حمله کنن مثلا من یادم میاد تو اوایل جوونی میرفتم ساعتی 500 تومن یک جا کار میکردم در صورتی که همون زمان دوستان من با ماشین پدرشون میرفتن آژانس و پدر من نه تنها چنین کاری رو خیلی بد میدونست که حتی اون کار ساعتی رو هم با تحقیر کردن من بی پاسخ نمیگذاشت.
در کل من خیلی قبول ندارم که این کارهای خانواده و اجتماع صرفا تا اون سنی که گفتید به اونها ربط داره حداقل برای من که تاثیرش تا همین حالا هم بوده و جالبه هنوز که هنوزه هر از گاهی به طعنه سعی میکنن که کار من رو زیر سوال ببرن که با این کارت به هیچ جا نمیرسه.
خلاصه اتفاقا این روزها با خودش هم فکر میکنم که آقا شما الان راحت میتونی قدم های پیشرفت کردن خودت رو طی کنی ، میتونه بهترینه خودت تو کار خودت باشی به معنای واقعی و دیوانه وار بچسب به کار و اینقدر پول در بیار که بتونه همه مشکلاتت رو برطرف کنی.
واقعا همین فکر رو میکنم اما باز هم تنبلی خاصی دارم حوصله ندارم واقعا انگیزه ای ندارم واقعا از خودم مایوسم.
من نمیخوام یک آدم معمولی باشم یعنی همیشه تو رویاهام بهترین چیز رو برای خودم تصور کردم اما الان واقعا یک آدم بدتر از معمولی با شرایط بد (نه ظاهر نه پول و مادیات و نه دانش یا چیز دیگه) هستم.
در مورد ازدواج هم اگر به قول اون فیلمه ازدواجی هستم به خصوص در بعد عاطفی خلا وحشتناکی رو دارم تجربه میکنم اما اصلا و ابدا هم شرایط ازدواج ندارم نه پولی نه چیزی نه پشت گرمی ای نه شرایطی نه کار خیلی محکم و با ثباتی ، کلا شرایط این رو هم ندارم.
سلام
عزت نفس یعنی خودمون را ارزشمند بدونیم ،در مقام انسان !
عزت نفس یعنی چهره و ظاهر و در کل : نعمت های خدایی که دست ما نبوده و به ما رسیده را قبول کنیم ،،، و نجنگیم با خودمون و کائنات !
اول باید این حل بشه ،،
در پست اول یه عکسی برات گذاشتم که طرف نه دست داشت و نه پا ...ولی داشت تدریس می کرد ...اون فرد تو ی مصاحبه گفت :
می خواستم خودکشی کنم ...یه خانمی اومد کنارم و بهم گفت میتونی ارزشمند باشی و به دیگران خدمت کنی ...از او موقع تصمیم می گیره مربی باشه و به دیگران کمک کنه !
خودمون را اشرف مخلوقات بدونیم ،، این هدیه ست از خداوند به ما ،،این هدیه سیستم ممیزی نداره ، بلکه برا همست ، و به قد بلند و رنگ چهره ها و.... تعبیر نمیشه ،،
بلکه تعبیر به مقام روح و تفکر شده ، که در انسانه و دیگر موجودات نیست .
رنگ چهره - قد - پدر و مادر - محل تولد و .... دست انسانی که بدنیا میاد نیست ،، فلسفه و تفاوت انسانها پیش خدا در این چیزهای دنیوی و بُعد دنیوی نیست ..
بلکه دل زیبا و معنویات یه فرد امتیازه که باعث میشه عزت نفس همیشه روشن باشه
خیلی ها هستند به ظاهر اعتماد به نفس و عزت نفس دارنند و در جامعه خوب فعالند ...ولی شاید خدایی نکرده مشکلی در ظاهرشون پیدا بشه و یا زندگی دلخواهشون جلو پیش نره ، افسرده میشند و د ر جامعه خودشون را طرد می کنند و یا حتی شد مواردی خودکشی می کنند
بازیگران و ستاره های سینمای مطرح دنیا بوده اند که سرانجام بدی داشتند و حتی خودکشی کردند ....
چون به اون عزت نفسی که داریم صحبت می کنیم نرسیده اند
عزت نفس یعنی ، خودمون را در معرض مقایسه قرار ندیم ، حتی اگه مورد توجه و ستایش دیگران نباشیم ، یعنی از بیرون تلاش نکنیم که ارزشمند بشیم ( با تایید طلبی - مهر طلبی - تغییر بالینی ظاهر و ...)
یه مثال اگه بخوان برات بزنم د رمورد عزت نفس اینکه :
مثلا فردی از بینی خودش راضی نیست ،،این فرد اگه بره خونه خودش را حبس کنه و بگه من ارزشمند نیستم و برا اینکه ارزشمند بشه باید بره بینی اش را عمل کنه،، این فرد عزت نفس را باخته !
چون عزت نفس را در زیبایی بینی پیدا کرده نه وجود واقعی اش !
اون فرد باید بگه من بینی ام اینه ،، و د ر جامعه هم میرم ، و با حرف مردم هم کار ندارم ...ولی اگه دلم خواست عمل می کنم ، دلم هم نخواست عمل نمی کنم ( ستاره های سینما داریم این مدلی )
یا مثلا بگه به تناسب اندامم میرسم تا خودمو ارزشمند تر بدونم .
نمی دونم تونستم منظورم را برسونم یا ته.
عزت نفس یعنی شادی واقعی !
شادی واقعی را تو چیزهایی دنیوی پیدا نکن ! ( ازدواج - چهره - مدرک تحصیلی - محبوب بودن در مردم و ....)
اگه شادی واقعی مون مسائل دنیوی باشه با رفتنشون شادی واقعی خودمون را از دست میدیم
هر چی ارزش واقعی انسانی خودمون را درک کنیم عزت نفس بالا تری داریم
دارم کمکت می کنم اسکلت ساختمون زندگیت را سفت بنا کنی !
عزت نفس یه مسیری هست که باید تا موقعی که زنده ایم روش کار کنیم و خودمون را هر روز توسعه بدیم
عزت نفسمون را روشن کنیم ....اعتماد به نفسمون هم بهتر میشه
................
می یام بیشتر می نویسم
فعلا با اجازه
یه سیستمی را بهتون میگم روش خوب کار کنید :
اطراف عزت نفس یه موجودی زندگی می کنه ...اون موجود وظیفه اش اینکه نذاره شما از عزت نفستون خوب استفاده کنید
اون موجود از ورودی های ما و صحبت ها ی درونمون ! تغذیه میشه ...
مثلا شما دارید در مورد قد فکر می کنید و میگید چرا قد من اینجوریه .....این صحبت های منفی درونی ،، اون موجود را فعال میکنه
وقتی اون موجود فعال بشه ، در اطراف عزت نفس شما یه سگی بوجود میباره که شما را درسلطه خودش قرار میده و شما میشی برده اون !
شما هر روز با خوراک منفی،، اون سگ را بزرگتر و قوی تر و خود را کوچک تر می کنید تا جایی که میشید اینجوری :
http://www.hamdardi.net/imgup/659065dc9bf788dc2e.jpg
خب معلومه زورتون بهش نمیرسه !
:)
راهکارها چیه :
- مواظب صحبت های درونی باشید ! ( تغدیه نشه اون موجوده )
- از حرف های مردم تاثیر نگیرید ... هر فرد نظر و مسیر خودش را داره ! .....چون تاثیر از دیگران باعث میشه صحبت های درونی ما اشکال پیدا کنه
-روی نقاط مثبت زندگیتون کار کنید ( هر فردی یه استعداد خاص داره )
- شکر گزاری نعمت هایی که داریم ، اون سگ را کوچک میکنه ! ( مثلا از نعمت هایی که دارید بگید : دست دارم - می بینم - قلبم میزنه ....)
- برا دونه دونه لحظه های زندگیتون برنامه داشته باشید ( هدفمند بودن ) و مواظب زمان های مرده باشید ....چون زمان ها ی مرده باعث میشه آدم بشینه فکرهای ناجور کنه . و خودش را مقایسه کنه .
-هر روز مطالعه داشته باشید ( تا آخر عمر )
- مهارت هاتون را توسعه بدید - ورزش کنید - تفریح ها ی مورد علاقه تون را برید
- به خودتون بیشتر برسید ( همه نظر شامل تناسب اندام و...)
- مواظب باشیم گرفتار دنیای دنیوی ها نشیم ...انسانهایی که افسرده هستند خیلی هایشون گرفتار دنیا و وابسته ! آرزوهاشون هستند
- این دنیا مثل تار عنکبوت هست ...زندگی اصلی جای دیگه ست ( این بهت شادی میده ) ..این دنیا ارزش این هم غصه را نداره
- این مورد آخری میگم ،، واقعیتش نمی دونم می فهمی منو یا نه ،،،،شادی واقعیت را خدا بدون و فقط در بند خدا باش ..... چون در بند خدا باشیم آزادیم ،،از هر غصه و مشکل !
موفق باشی.:72:
سلام.
از اونجا که من هم مشکل مشابه شما با ظاهر خودم داشتم، به خوبی درکتون میکنم.
ریشه ی عزت نفس در کودکی ما شکل میگیره و نوع رفتار والدین و شرایط رفتاری و تربیتی خانواده، در شکل گیری اون خیلی موثره. بنابراین اصلا نیازی نیست خودتون رو سرزنش کنید.
توی همین چند تا پست شما، خوبی ها و نکات مثبت زیادی در شما میشه دید و کاملا مشهوده. مثلا :
1- پاکی و نجابت
2- خودساخته بودن
3- دلسوز بودن نسبت به خانواده و خواهر و برادر
4- صداقت
5- احساس مسئولیت
به احتمال زیاد خوبی های دیگه ای هم دارید. مثل باهوش بودن.
هیچ کسی توی دنیا نیست که هیچ نقصی نداشته باشه. هر کسی نقاط قوت و ضعف خودش رو داره. اینکه توقع زیاد از خودمون داشته باشیم که بی نقص باشیم، یا به خاطر هر نقصی که داریم خودمون رو سرزنش کنیم، بی انصافیست در حق خودمون. اگر منصفانه تر به خودمون نگاه کنیم، نکات مثبت بسیار زیادی توی خودمون میبینیم که احتمالا اگر اون نکات رو در شخص دیگری ببینیم، اون شخص به نظرمون شخصی دوست داشتنی خواهد آمد. پس چرا خودمون رو دوست نداشته باشیم وقتی اون خصوصیات دوست داشتنی در ما هم هست؟
تنها کاری که ما میتونیم انجام بدیم، اینه که خودمون رو دوست داشته باشیم و قبول کنیم و بعد آروم اروم خودمون رو کاملتر کنیم. همین.
یکم بی خیال حرف و فکر دیگران شدن خوبه. البته درک میکنم گاهی ممکنه دیگران هم زیاد به چیزی گیر بدن و نقاط ضعف رو بولد کنن که بیشتر از اینکه کمک کننده باشه، حساسیت زا میشه. ولی در حالت عادی، واقعا میشه بی خیال حرف و نظر دیگران شد.
ممکنه شرایط اقتصادی باعث شده باشه مثلا دلتون خواسته باشه فلان پیرهن رو بخرید برای خودتون، ولی نخرید و پس انداز رو ترجیح داده باشید. ولی به نظر من، نباید کسی خیلی خودش رو محروم کنه و تحت فشار قرار بده. ولخرجی نه، ولی نه اینکه از همه چیزایی که ادم دلش میخواد، خودشو محروم کنه. نمیدونم شما چقدر برای خودتون خرج میکنید. ولی اگر نمیکنید به نظرم خوبه که یک ماه برید مثلا یه دست لباسی که به دلتون بچسبه برای خودتون بخرید. ماه بعدش مثلا یه کافی شاپ که براتون دلچسب باشه برید. ماه بعدش مثلا یه فیلم که براتون. دلچسب باشه ببینید. ماه بعد یه دوست که دیدنش براتون دلچسب باشه رو ببینید و حتی اونجوری که دلچسب خودتونه محبت کنید و ....
اون چیزهایی که بررای خودتون، برای خودتون، برای خودتون دلچسبه رو گاه گاه به خودتون بدید. چیزهای خیلی سخت و پیچیده ای هم لازم نیست باشه. خرجش توی ماهی یکبار هم زیاد نمیشه. ولی اثر خوبی میذاره.
راستی در پست هاتون گفته بودید که بدون دلیل خاصی، گاهی پرانرژی و خوب هست حالتون و گاهی برعکس. من هم چنین حالتی داشتم گاهی. من مراجعه داشتم به روانشناس و روانپزشک. گفتن دو قطبی خفیف داری. و یک داروی جدید دادن که خیلی تاثیر خوبی داشت و حالم رو تقریبا ثابت کرد. و البته سعی هم کردم از محیطهایی که بهم انرژی منفی القا میکنن دوری کنم و در فضاهای مثبت تر قرار بگیرم. به نظرم اگر شما هم مراجعه کنید به روانشناس و روانپزشک، ضرر نداشته باشه و اگر چنین تشخیصی دادن که ایشالا درمان رو پی میگیرید و بهتر میشید و اگر چنین تشخیصی ندادند که فبها المراد.
سی دی عزت نفس دکتر هلاکویی رو هم خوبه که تهیه کنید و گوش کنید.
امیدوارم موفق باشید.
سلام دوباره ممنون بابت توضیحات خوبی که دادی.
خوب حالا فرض کنید من اصلا با خودم گفتم خوبم هیچ مشکلی هم ندارم به نظر شما با این تنهایی و مشکلات عاطفی و روحی باید چیکار کرد؟ اینا که با عزت نفس حل نمیشه.
ضمن اینکه شرایط زندگی و ازدواج به شکل عجیبی غیر قابل قبول شده نمیدونم واقعا این نظام کشور ما، برای چی با مردم اینطوری میکنه و اینقدر مسخره داره امورات میگذرونه روی هیچ چیزی نمیشه برنامه ریزی کرد و به هیچ امیدی نمیشه زندگی کرد.
ممنون بابت راهکارهای خوبی که ارائه کردید.
بخشیش البته به نظرم شعاری هست مثلا مردم حرفی نمیزنن که تاثیری بگیریم بلکه حس و حالی هست که خودمون درک میکنیم.
اما در مورد نعمتهایی که داده آدم بعضی اوقات به جایی میرسه که از خودش میپرسه اصلا برای چی دارم زندگی میکنم؟ اینهمه سختی بکشم شب تا صبح ، صبح تا شب کار کنم ، هشتم گرو 9 باشه از آخرم هیچی؟ اینهمه زور بزنه چون فلان مشکل رو داریم ، ده برابر باید تلاش کنیم که چی اصلا؟ این نعمت هایی که خدا داده رو نخواستیم ، برای چی برای کی؟ تا کی آخه؟ اصلا ما نمیخوایم دیگه بسه.
بعد شما فرض کن من اینجا میخوام شکر گذاری کنم از چی دقیقا ؟ آدمی که بیزاره از همه چیز از چی شکر گذاری کنه از اینکه دست و پا داره و میتونه بیشتر خرحمالی کنه و میتونه بیشتر خودش رو عذاب بده؟
حالا بحث های معنوی که این دنیا فلان هست و بهمان هست که به نظرم واقعا دیگه اینجا جای بحث نیست.
اما در مورد خدا و عاشق خدا بودن هم واقعا بحث دارم من چطور میتونم عاشق خدا باشم وقتی انگار یک آدم فراموش شده ای هستم وقتی هزاران هزار بار درخواست از خدا بی جواب مونده و اصلا محلی داده نشه. دیگه والا نمیدونم دیگه این چطور خدایی هست که ما محکومیم عاشقش باشیم!
اما کلا این ها نکات خوبی هست :
1. مواظب صحبت های درونی = اگر چه خیلی سخته و ناخوداگاه به آدم رسوخ پیدا میکنه
2. هدف داشتن
3. مطالعه داشتن
4. مهارت های بیشتر
5. توجه بیشتر به خود
سلام و ممنونم از شما
البته چند نکته رو عرض کنم :
1. در مورد پاکی و نجابت = بعید میدونم بهتره بگم آبی ندیدم وگرنه حدس میزنم شناگر خوبی باشم.
2. در مورد خود ساختگی = چیزی نساختم تو 30 سالگی آس و پاس. آدمی که تو سری بخوره و عقده ای بشه به جایی نمیرسه.
3. دلسوز بودن = هر کسی بود دوست نداشتن دیگران به چنین وضعیتی دچار بشن
در مورد احساس مسئولیت و صداقت هم نظری ندارم و خودم نمیدونم از کجا حدس زدید درست و غلطش رو خودم نمیدونم اما به حال شما لطف دارید.
در مورد باهوشی هم صد در صد مخالفم بیشتر شبیه یک آدم احمق رفتار کردم تا این لحظه. هوشی من ندیدم از خودم یا آثارش رو ندیدم هر کاری کردم بعدا به حماقت خودم افسوس خوردم.
اما در مورد فرمایشاتتون خیلی ممنونم و نکات جالب و مفیدی رو فرمودید یک نکته ای عرض کنم اینکه من خیلی ولخرجی میکنم یک جورایی اهمیتی اصلا به پول نمیدم فکر میکنم دلیلش هم این باشه که تو همین چند سال پیش شرایط سخت و بی پولی وحشتناکی رو تحمل میکردم طوری که همیشه پولی نداشتم الان که دارم (البته نه خیلی منظورم حقوق ماهیانه هست) خیلی اهمیتی نمیدم که بخوام ذخیره کنم و بیشتر چیزهایی که نیاز دارم رو میخرم.
با مفهوم دو قطبی هم که شما فرمودید جدیدا آشنا شدم یک مقدار هم سرچ کردم تو همین انجمن یک موضوع بود که علائمش رو گفته بود به نظر میومد که من هم دو قطبی هستم البته چندماه هست که دیگه خبری از انرژی نیست و همش ناراحتی و افسردگی هست.
در مورد عزت نفس هم حتما پیگیر میشم تا ببینم به چه صورت هست.