لطفا بهم بگید با چه جملاتی منظورم و برسونم خوبه

دوستان سلام:72:

لطفا فوری فوتی بهم بگید با چه جملاتی بگم که

من می خوام تو زندگی متاهلیم هم همین روال الان زندگیم و پیش بگیرم

اعم از مسایل عبادی تفریحاتم استقلال ارامش (خیلی مهمه این) آزادیم (چقدرم که دخترا ازادی دارن:) یعنی دیگه از این کمترش نمیکنم) و....
منظورم اینه که در کل شیوه زندگیم و عوض نمیکنم

با توجه به اینکه حس کردم تربیت خانوادگی این اقا رو اصول مرد سالاریه گفتم همین جلسه اول موضع خودم و مشخص کنم
و از طرفی چون خواستگاری سنتی برگزار میشه...فرصت کمی هست برای حرف زدن... می خوام کلی مفید و مختصر اعلام موقعیت کنم:)

ولی اینجوری که من به شما گفتم
این و شاید به ذهن برسونه که اوه اوه اوه چه خودخواه !!!یا تو دلش بگه پس همون محردی رو پیش بگیر!!!

در صورتی که اتفاقا خودخواه نیستم ......میدونم متاهلی مثل مجردی نمیگذره....و با تمام عشقم وقتم و به همسر و فرزند اختصاص میدم ولی دلیل نمیشه برنامه ام و به کل عوض کنم چون تو برنامه خانوادگی اونها این چیزها نیست! یا چون درک نمیکنن که زن هم زندگی شخصی داره.

ی مثلا بگم
مثلا من هر کلاسی که صلاح بدونم میرم....
یا اگه الان تایمم برنامه عبادی دارم....پانمیشم برم خونه کسی....وقت خرید مهمونی و تنظیم میکنم با اون وقت.....

من متوحه ام که گاهی نمیشه....استثناها اشکال نداره
تنهایی تو غار زندگی نمیکنیم که.....ولی چون تو خانوادشون سابقه برده داری زن هست...گفتم بگم من زیر یوق حرف زور نمیرم....بفهمم سبک زندگیم عوض قراره بشه حس بدی بهم دست میده...
مثلا اینکه برگردم بگم شما چقدر حق انتخاب به همسرتون میدید ؟؟.....نمیتونن حرفم و بگیرن و راه به جایی نمیبرم
بعدشم نمی خوام طول بکشه.... تو معرفی اول بگم من اینجوریم تکلیفش و بدونه

لطفا چندتا جمله شیک و خوشگل بگید که اینها رو برسونه
خیلی هم وقت ندارم....خواهش میکنم هر چیزی به ذهنتون میرسه بگید

حیف نیست ازدواج کنی؟ :untroubled:
چرا میخوای ازدواج کنی الهه زیبایی؟

سلام ناهیدجان:72:

ممنونم ازتون....ببخشید متوجه منظورتون از این سوالها نشدم...شوخی بود؟؟ جدی بود؟؟
لطفا بهم بگید.....یعنی می خواید ببینید چه هدفی از ازدواج رو دنبال میکنم .....وگرنه مثلا این دغدغه ها پیش نمیومد؟؟

باشه حالا میگم تو فکرم چی میگذره

اتفاقا به نظر من ازدواج نکنم حیفه....دوست دارم ازدواج کنم....و اینکه فک میکنم ازدواج ی لطف خداست به بنده ها......اینکه ما مسیر زندگی رو همراه با ی همسفر که ارزش ها و خط فکریمون هم سوئه طی کنیم...خب مسلما خیلی کمک کننده تر میشه....و ...
.................................................. .........................
مثل اینکه نگاه من ی جور دیگه است وحساسیتهام همینطور...
کسی جواب نداد فک کردم حتما به نظر دیگران عجیب میاد حرفام .....البته میدونم تالار تالار قدیم نیست....مدیرها هم شاید قبلا بیشتر رسیدگی میکردن و خودشون جوابگو بودن...ولی الان جذابیت تالار برای خود مدیرها هم کم شده!!
لایک که برداشتن...تشکر هم کسی نمیکنه...تشکر نه به معنی تشکر...به این معنی که دیدم و خوندم حرفاتو...حتی اگه شده جوابی ندارم...یا وقتش و ندارم...با خواهرم حرف میزدم دیشب....کلی ارومم کرد..... دیدم دغدغه های من دغدغه اون هم نبست..اونم جواب نداشت......و توصیه اینکه سخت گیری.....متعادل شو:47: ادمی تو میخوای کم پیدا میشه و شاید سر راه ما قرار نگیره....
من که حالا چیزی نگفتم ولی از دغدغه هام باید حرف بزنم تا ببینم نظر یکی دیگه میتونه چراغی برام روشم کنه که من نقاط تاریک و ببینم یا نه....درست نیست اسم ببرم ولی خیلی دلم می خواد و خیلی برام کمکه....حرفای کسایی که از زمان مجردی تو تالار بودن و حالا ازدواج کردن....می خوام بدونم با این حجم تجربه که داشتن الان نگاهشون عوض شده یا نه. و...و وقتی میبینم بازم ناراحتیهایی دارن با همسرشون... میگم خدایا یعنی چه اشتباه ی داشتن...الان برگردن به گذشته چی کار میکنن...خب من الان گذشته اینهام...
چیا تو انتخاب مهمه چیا مهم نیست قبل و بعد ازدواج به این سوال چقدر متفاوت جواب میدن؟؟؟

اومدم دیدم جوابی به تاپیکم داده نشده...چشم خورد به امضام:43:امید به خدا....

- - - Updated - - -

.

سلام
جواب دادن مسئولانه به سئوالتون یه جورایی سخت هست ،چون از یه نظر باید خیلی بیشتر روی شما شناخت داشت تا از این تاپیک بفهمیم که شما واقعا دچار عدم فهم روابط و اون چیزی که در در زندگی مشترک اتفاق می افته هستین (چون نوع بیان فعلی تون به نوعی این رو تداعی می کنه و واقعا زندگی مجردی با متاهلی دو دنیای متفاوت هست) یا نه الآن به خاطر نوع شخصیت و ضرورت فقط دارین برای جواب به این کیس خاص کمک می خواین.

تجربه خیلی از دوستان توی تالار هست که با این که سعی در شناخت تفصیلی تری نسبت به خواستگارشون داشتن بازهم توی ازدواج اتفاقاتی براشون رخ داده که مسیر زندگی شون با چالش های کاملا جدیدی درگیر شده .

توصیه جدی هم طبیعتا این هست که هر چی بتونید مسیر شناخت رو در طول دوران شناخت بهتر و در صورت لزوم با یه مشاور کاربلد پیش ببرین احتمالا کمتر به این چالش ها بر می خورین ولی باز هم قطعی نیست.

از طرفی شناخت نیاز به زمان و ارتباط کافی و مهارت داره ، پس اگر دنبال چنین شناختی هستین باید هم با خانواده اگر میشه هماهنگ کنین که کمک کنن بسترهای شناخت بهتر فراهم بشه و هم خودتون سعی کنین که مهارت های شناختی تون رو بیشتر کنین.


و اما در مورد مشورت فوری فوتی تون این سیر به نظرم می رسه که محترمانه باشه و حتی المقدور منظور شما رو برسونه که من از زبان شما بیان می کنم

اول هدف ایشون رو از ازدواج بپرسین یا اگر خودشون هدف شون رو بیان کردن شما بعدا در ادامه بحث این جوری بیان کنین

" می دونید به نظرم فهم هدف از ازدواج برای هر آدمی خیلی مهم هست و این که چرا می خواد ازدواج کنه ،شاید اگر بخوام توی فرصت کم فعلی کوتاه هدفم رو بیان کنم توی سه کلمه ، رشد ،آرامش ،و استقلال بتونم کلیت هدف رو از ازدواج برسونم (یا هرچیز دیگه ای که خودتون می دونید ،مثل معنویت ،آسایش یا ...) و طبیعتا برای که بتونم به این اهداف برسم دنبال شخصی هستم که ان شاء الله به هم کمک کنیم بستر لازم رو برای اهداف مون توی ازدواج محقق کنیم ،خب اگر بخوام مصداقی تر بیان کنم من رشد رو توی ادامه تحصیل و کار تا اونجا که هم اهداف خودم در رشد کردن محقق بشه و هم حتما انعطاف لازم و الویت رو برای خانوادمون درنظر بگیرم مد نظر دارم و دوست دارم همسرم با همدلی بهم کمک کنه بستر این مسیر مهیا بشه و البته که من هم حتما برای اهداف همسرم توی زندگی و تحقق شون تلاش می کنم .(در مورد هدف تحصیلی یا کاری فقط من یه مصداق شخصی خودم از زبان شما رو همین طوری برای این که معلوم بشه جمله بندی چیه گفتم ،خودتون هستین که باید تکلیف این ) .
یا برای من مصادیق آرامش در مدیریت درست زمان ها و اشخاص در زندگی مون هست این که بتونیم زمان هایی برای خودمون برنامه ریزی کنیم که به طور مثال توی زندگی بشه زمان های مشخصی رو برای کار های عبادی گذاشت یا تفریحی و غیره گذاشت و به اون ها هم شخصا اهمیت زیادی میدم.(خودتون توی این فضا جمله بندی های تکمیلی و توضیحی می تونید اضافه یا کم کنید من سعی دارم فقط یه فرمت کلی رو براتون بگم)
درمورد استقلال و آزادی هم طبیعتا مفاهیم خیلی کلی هستن که بیشتر باید محدودشون کنم تا شناخت بهتری به طرف مقابلم بدم ولی فکر کنم مهمترین بخشش همین ایجاد فضا و بستر برای احساس و حرکت به سمت رشد باشه. این که قید هایی کمتری باشه برای این که اعضای خانواده یه زندگی رو به رشد داشته باشن که یاز هم یه موضوع تعهد طرفینی هست. نهایتا هم باید بگم که می دونم که فعلا خیلی خلاصه موضوع رو بیان کردم و باید در جلسات بیشتری مصداقی تر این ها رو بیان کنم ولی حقیقتا تمام این اهداف برام مهم هستن .

به نظرم در نهایت هم بیان این که شناخت بیشتر نیاز به زمان و ارتباط بیشتر داره و حتی نیاز به رفتن به مشاوره می تونید شرایط تون برای حرکت در ادامه مسیر بهتر جا بندازید.


موفق باشید.

راستی یادم رفت ، با توجه به سابقه مرد سالاری خانواده آقا توی بخش استقلال یکی از مصادیق موضوع تصمیم گیری در خانواده هست ، بعد از این که گفتین ایجاد فضا و بستر لازم برای احساس و حرکت به سمت رشد باشه ، مورد زیر رو هم بیان کنین.
یکی دیگه از مصادیق استقلال به نظرم این هست که من واقعا به عنوان یه آدم دوست که همسرم حق مشارکت در تصمیم گیری های زندگی به من بده و جایی که قراره تصمیمی که من هم توی اون دخیل هستم رو با من هم درمیون بذاره و نظر من رو هم در تصمیمات در نظر بگیره ، این تصمیمات بعضی وقت ها خیلی ساده می تونن باشن ولی آدم در موقعیتی نباشه که بتونه واقعا اون جور که باید توی اون لحظه اون رو اجابت کنه ، در هر صورت این که همسرم به من و شرایطم و نظرم توی امور زندگی توجه داشته باشه جایگاه مهمی برام داره .

سلام الهه جان. خوبی؟
من همون روز که پست گذاشته بودی خوندم، جواب هم برات نوشتم اومدم ارسال کنم ولی ظرفیت سه پستم تموم شده بود. بعدشم نشد باز بنویسم. تو اون لحظه هم عقلم نرسید یه جا کپیش کنم و بعدا بفرستم.

حلاصه بازم برات مینویسم. گرچه خب من تجربه ندارم ولی چیزی که به نظرم میرسه رو میگم.

خب من چند تا سوال به ذهنم رسید:
1- با این آقا چطور و از کجا آشنا شدی؟
2- جلسه اول خواستگاری برگزار شده هنوز یا نه؟
3- اگر برگزار شده بگو چیا گفتی و چیا شنیدی؟
4- مورد 2 رو به خاطر این پرسیدم که در پست اولت از یه طرف میگی هنوز جلسه اول خواستگاری برگزار نشده و از یه طرفم گویا شناختی قبلی از اونها داری که مرد سالار هستن و زن برده است توی خانوادشون. آیا آشنایی قبلی (مثلا نسبت فامیلی یا همسایه بودن) باهاشون داری و خودت با چشم خودت دیده ای مرد سالارن یا اقوام پشت سرشون این حرفو زده اند و شما به چشم خودت ندیده ای؟ و حالت دوم اینکه آیا آشنایی قبلی باهاشون نداشته اید ولی قبل ار برگزاری جلسه اول خواستگاری تحقیقاتی انجام داده اید و دیگران گفته اند که اینا مرد سالارن و زن آزادی نداره و زن برده است براشون؟
5- اگر آشنایی قبلی دارید، لطفا 5 تا مثال بزن که چی دیده ای به چشم خودت از اونها، که به نظرت رفتار مرد سالارانه و محدودیت و بهره کشی از زن بوده؟
6- سن خودت و سن آقا؟ تحصیلات؟ اعتقادات؟ شرایط مالی؟ فرزند چندم بودن خانواده؟ و اطلاعات کلی در مورد هم خودت هم اون آقا رو بگو.

فعلا اینا رو بگو تا بعد، با توجه به جوابهات، نظرمو بگم.

فکر کنم جلسه برگزار شده و حرفای ما به دردت نخورد و وقتی پستهامون رو دیدی دلت مبخواسته بزنیمون :-) %-|

سلام الهه جان
نمی دونم در چه مرحله ای هستی
ولی حرف و عمل آدمها با هم فرق داره
به نظر من زیاد نیازی نیست همون جلسه اول تکلیف این مورد رو مشخص کنی
یه مدت برای شناخت بذار
خودت یواش یواش با رفتارهاش یا سوالاتی که حین آشنایی می پرسی به جوابت می رسی
البته در نهایت اگر برات روشن نشد باز هم می تونی مستقیم بپرسی
ولی به نظرم عملش رو اول ببین بعد سوال رو بپرس

سلام عزیزم

مردها خیلی آدمهای ساده ای هستن برعکس ما خانومها که حرفهایی که لای صدتا پتو
و کنایه قایم شدن رو میفهمیم اونها متوجه نمیشن و فقط به اصل ماجرا فکر میکنن،

خیلی صاف و ساده باهاشون برخورد کن و موضوع رو خیلی روشن بیان کن که باعث جبهه گیری نشه یادمه خودمم چون خیلی ازین موضوع میترسیدم این موضوع رو گفتم به شوهرم اون اولش ترسید فکر میکرد من ازادی بیش از حدواندازه می خوام اما کم کم خیالش رو راحت کردم البته با سیاست(و البته باید بدونی این مسئله کاملا دوطرفه ست)

میدونی مردها خیلی میترسن که الویت زندگی همسرشون نباشن اول ازین موضوع مطمنش کن
بگو تو زندگی مشترک برای من رضایت شادی و ارامش همسرم الویت هست
و بعد از رضایت همسرم رضایت خودم هست که البته دومی در گرو اولیه یعنی من وقتی خودم را در کنار دوستهام
در کنار یادگرفتن چیزهای جدید خوشحال میکنم اون انرژی رو به سمت شما برمیگردونم
چون هرکسی علاوه بر نیاز به همسر نیاز به داشتن و وقت گذروندن
با خواهر برادر دوست هم داره
و البته روشن کنید که همینهارو برای ایشون هم می خواید بگید درک میکنید که ایشونم نیاز داره با دوستهاش وقت بگذرونه
یا به کارهایی بپردازه که شما درش حضور ندارید.
هرچی واضح تر بیان کنید به نفعتونه مثلا بگید دوست دارم در هفته سه روزشو چند ساعت کلاسای مختلف برم
یا مثلا وقتهایی که شما نیستید با دوستهام وقت بگذرونم

عزیزم کاملا روشن باش باهاشون چون اصلا مردها ذهن خوانی بلد نیستن


ولی درکل من خودم موافق اینکار نیستم چون اعتقاد دارم ادمها حرفها و افکارشون با عملشون فرق زیادی داره
بنظر من به حرف بسنده نکن یک مدتی باهاشون در ارتباط باش و تو این مدت خودت رو درگیر برنامه های مختلف کن ببین عکس العملشون چیه اینطوری بهتر مشخص میشه چقدر ازادی برای همسرشون میزارن

سلام
چنین شرط و شروطی هیچ فایده ای نداری.
همون جوری که هست سعی کنید ایشان را بشناسید ودر صورتی که در مجموع موافق وصلت بودید، با پذیرش خصوصیات ایشان وارد زندگی شوید.
همین طور لازمه روی خودتان هم کار کنید، چنین بینشی در زندگی مشترک مشکل زا خواهد بود.
حساب کتاب زندگی خارج از دو دوتا چهار تای ریاضی است، قواعدی که در زندگی جریان داره گاهی تمام معادلات ذهنی را به هم می ریزه.
از این ایده آل نگری که خودم هم متاسفانه قبل از ازدواج با آن درگیر بودم بهتره بیرون بیابید.
شاید بارها و بارها مجبور باشید از این نظم و برنامه ای که برای خودتان در نظر گرفتید خارج شوید، و بهتره بدانیم به آن بی نظمی نمی گویند، بلکه در سطح عالی تری شما دارید به زندگی تون نظم می دین.
نمی شه زندگی را در یک قالب برنامه ریزی کرد باید با آون پیش برید.
البته در این حرفی نیست که هنگام انتخاب دقت لازم را داشته باشید که کسی را انتخاب کنید که بیشترین سنخیت را با شما داشته باشد و همین طور در خودتان توانایی هاتون رو در مورد مدیریت مواردی که تفاوت دارید را بسنجید.

دوستان سلام

از همگی بینهایت ممنونم
دلم می خوادتک تک تشکر کنم و برای هر پست نظرمو بگم...ولی امشب دیرتر از همبشه اومدم واقعا خسته ام...شاید بعدا اومدم
باید.همفکری باهاتونو ادامه بدم
فقط الان مسایل دیگه ای هم پیدا شده...اگر این هفته دیدمشون دوباره...یعنی رابطه ادامه پیدا کرد....حتما میام ....چون نیاز دارم به راهنماییتون
بازم ممنونم از همگی