ایا من تصور خام و فانتزی ازدواج دارم

دوستان خوبم سلام

نمیدونم از کجا شروع کنم
من انتقادپذیر نیستم....ولی اومدم اینجا که شاید از این حال دربیام.....هر چند نقد بشم

خیلی ذهنم به هم ریخته است.....
می خوام بدونم شمام تصویری از همسرتون تو ذهنتون دارید
.....که وقتی اقای خواستگار با اون تصویر فرق داره تو ذوقتون بخوره؟؟؟
وقتی وارد زندگی میشیم چقدر این چیزها مهمه؟؟

من خوشگل نمی خوام ....ولی تصویری که ساخته شده اذیتم میکنه:302:

میترسم دوسش نداشته باشم...چون باشناختی که ارخودم دارم والدم اجازه نمیده به خاطر این چیزها رها کنم......باید دلیل محکمی براش بیارم....اون وقت اگه من اینطوری وارد زندگی بشم ...

این چندمین دفعه است که این جوری میشم:302:
هیچ کششی ندارم....ایشون 38 سالشونه 8 سال بزرگتر از من
ولی من ی فاصله زیادی میبینم....بیشتر از 8سال....

من کمتر از سنم نشون میدم بیبی فیسم.....و ایشون تو چشم من بیشتر از 40...شایدم نبودن....نمیدونم

رفتم عکس های زوج هایی که به نظرم اختلاف سنیشون زیاده نگاه میکنم میگم یعنی الان خانومه راضیه شاده؟؟ یا مجبوره؟؟


بعد به خودم میگم تا کی می خوای منتظر ایده الهات بمونی
خب همه از ی سری خواسته هاشون میگذرن...تازه بعد زیر
ی سقف رفتن میفهمن اوه چه لذت های مشترکی که ندارن
به خودم میگم هر کی اینهارو بشنوه میگه چقدر بچه!!

تحلیل خودم اینه که دخترهایی تو تیپ من اینجوری میشن
منظورم دوست پسر نداشتن و...همه فانتزی هاشونو نگه داشتن برا همسر.....الان کاری به درستی غلطی این ندارم....به هر حال اینجوریم....
عقلم میگه ادامه ندی دیوونه ای......
ولی دلم میگه منو سرکوب میکونی:302:

حالا میدونم زنگ میزنه ایشون برای ادامه دادن و منم رد نمیکنم
(دلیل عاقلانه ای برای رد ندارم) ولی باید ی جوری دلم و اروم کنم .....میترسم شاد نباشم اگه به دوست داشتنهام بی توجه باشم
حق دارم به نظرتون؟؟؟

:303:

سلام الهه جان :72:
امیدوارم حالت خوب باشه عزیزم.

ببین الهه جان خب همه ی دخترا اغلب دوست دارن همسرشون از همه نظر خوب باشه .. زیبا و خوشتیپ ..موقعیت اجتماعی خوب و خانواده خوب و با اصالت .
من هم دوست دارم که همسرم جذاب باشه و دوستش داشته باشم ... ولی یه چیزی رو بهت بگم : اینکه معیار پسندیدن و دوست داشتن طرف مقابل اصلا قد و قیافه نیست ... ممکنه تو توی تصوراتت یه آدم قد بلند و اینا در نظر داشته باشی ولی بعدا یک خواستگار داشته باشی مثلا با قد متوسط و ویژگی هایی داشته باشه که تو عاشقش بشی و باهاش ازدواج کنی .. میخوام بگم دوست داشتن و اینکه مهر کسی به دل کس دیگه بیفته معیار نمیشناسه .

و حالا در مورد سؤالاتت : ببین من خودم گاهی این سؤالا برام پیش میاد که آیا چهره و قیافه طرف عادی میشه یا نه و خیلی ها میگن آره عادی میشه و دیگه مهم نیست ولی یادت باشه الهه جان که نباید دل چرکین باشی و بخوای به زور به خودت بفهمونی که اینقدر به این مسائل گیر نده... اگر واقعا طرف مقابل به دلت ننشسته نباید به این رابطه ادامه بدی که شاید ازش خوشم اومد .... چون من قبلا هم در یکی از تاپیک ها گفته بودم که من کسی رو میشناختم که خواستگاری براش اومد که موقعیت اجتماعی خوبی داشت ولی انگار قیافه اش به دل دختر ننشسته بود و دختر گفته بوده که دوستش نداره ولی اینقدر اطرافیان و خانواده دختر به دختر گفتن که موقعیتش خوبه و بعدا افسوس میخوری و این موارد بعدا عادی میشه برات که دختر قبول میکنه با پسر ازدواج کنه ...ولی فردای عقد میگه من این پسر رو دوستش ندارم و طلاق میگیرن.
بعد دختر یه خواستگاری دیگه براش اومد که خوشگل و باب میل دختر بود و ازدواج کردن و الآن پسر با یک زن متأهل در ارتباطه و نماز نمیخونه و تحصیلاتش هم پایین بوده و دروغ به خانواده دختر یه چیز دیگه گفته بوده . دختر الآن هم از این ازدواج ناراضی هستش و از این هم جدا شد.. حالا دختر خودش گفته کاش با همون پسر قبلی زندگی میکردم ( البته این هم اشتباهه چون آدم نباید با کسی که دوسش نداره ازدواج کنه ..اینطوری هم خودش رو آزار میده و هم همسرش رو )

این خواستگاری که برات اومده الهه جان ...برسی کن و ببین واقعا چه احساسی بهش داری ؟
اگر قیافه اش به بیشتر از 40 میخوره و دلت باهاش نیست نباید خودت رو اذیت کنی و بخاطر ترسی که با بالا رفتن سنت داری تن به ازدواج بدی... همه چیز به دلت بستگی داره .

امیدوارم موفق باشی عزیزم و تصمیم درستی بگیری... من اعتقاد دارم که ازدواج قسمت هست و اگر به صلاحت باشه انجام میشه ..همونطور که برای همه همینطوره.

اینو هم بگم که ممکنه چه دختر و چه پسر خوشگل باشن و ظاهر خوب ولی لحن بیان خوبی نداشته باشن و آدم بدش بیاد ازشون و یا خانواده درستی نداشته باشن ... همه چیز کامل نخواهد بود ...

سلام
بنظر من سعی کنین حدود 1-2 ماه تحت شرایطی که بعدا نه ایشون نه شما لطمه ایی بخورید یه مدت کوتاهی بیشتر باهم باشین برای اشنایی حالا یا تو محیط منزل خودتون یا محیطی که مشکلی ندارین.
در خصوص اینکه ظاهر چقدر مهمه، بنظر من خیلی مهم میتونه باشه ولی این رو هم میدونم ظاهر همچی نیست یعنی خیلی از پسرا و دخترای با ظاهر زیبا دیدم که فاکتور های منفی زیادی داشتن و برعکسش هم مشاهده شده...

در کل پیشنهاد من این هست مدتی رو سعی کنین جهات اشنایی بیشتر تایم بدین همین نه رابطه رو جدی بگیرید نه از دست رفته بخاطر فاکتور ظاهر.
بلکه زمان بدین ببینین این فرد میتونه براتون شخصی باشه که بشه بهش تکیه کرد؟
یا شما می تونین براش همسر باشین؟
یا اصلا قبل همچی 2 کلام باهم اشتراک نظر و حرف مشترک دارین؟

سوای این مسائل سایر ابعاد کم کم اشکار میشه براتون ویژگی های رفتاری، اخلاقی
حسن های دیگه برای همین 2 ماه رو زمانش حتما بدین بعد تصمیم گیری بدون احساس کنین تصمیم گیری منطقی
موفق باشید

سلام
واسه ازدواج خیلی شرایط هست که باید نظر بگیرید
که برای همه افراد یکی نیست و هر شخصی به یه سری از موارد اهمیت بیشتری میده
به نظرم سن فقط یه عدد هست و زیاد رو این قضیه حساس نشید
ولی چهره طرف مقابل یکی از موارد مهم هست که باید حتما به دل شما بشینه
چون همواره تو زندگی جلو چشمتون هست و ممکنه فردا روز سر همین قضیه تو دلتون شک ایجاد بشه
که آیا واقعا به طرف مقابلتون علاقه دارید یا نه
و بهتره که نزارید خانوادتون تو این تصیمیم گیری دخالت کنن و با قاطعیت روی تصمیمی که میگیرید بایستید

سلام ممنونم از همگی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Glut.tiny

سلام
واسه ازدواج خیلی شرایط هست که باید نظر بگیرید
که برای همه افراد یکی نیست و هر شخصی به یه سری از موارد اهمیت بیشتری میده
به نظرم سن فقط یه عدد هست و زیاد رو این قضیه حساس نشید
ولی چهره طرف مقابل یکی از موارد مهم هست که باید حتما به دل شما بشینه
چون همواره تو زندگی جلو چشمتون هست و ممکنه فردا روز سر همین قضیه تو دلتون شک ایجاد بشه
که آیا واقعا به طرف مقابلتون علاقه دارید یا نه
و بهتره که نزارید خانوادتون تو این تصیمیم گیری دخالت کنن و با قاطعیت روی تصمیمی که میگیرید بایستید

---

نه من اصلا زیبایی برام مهم نیست سن هم همینطور...
اتفاقا ی بار مشاوری بهم گفت تو باید با خیلی بزرگتر از خودت ازدواج کنی
وقتی داشتم باهاشون حرف میزدم حس میکردم با ی مرد زن و بچه دار دارم حرف میزنم نه ی پسرجوون شاد و شنگول

قیافه اش اتفاقا بدم نبود....ادم خشکی هم فک نمیکنم باشه

سون جان ممنونم ازت که همیشه باهامی
من تگران سنم نیستم....میگن بحران 30سالگی ....حس پیری....اصلا درمورد من صدق نمیکنه....

درمورد او دختری هم که مثال زدی من بودم عذاب وجدان منو میکشت...چون میگفتم به خاطراینکه نامردی کردم درحق اقای اول....دومی هم درحق من کرد....بعدم اینکه یا پای سفره عقد نمیرم یا اگه رفتم پای همه چی وایمیستم
خدا راضی نشه این حرفم و عمل کنم:47:

من می خوام بدونم متاهل هایی که چند سال از زندگیشون گذشته...برگردن به دوران انتخاب .....معامله ای ازدواج میکنن یا عاشقانه....دیدید بعصی ها میگن ازدواج معامله است باید ببینی چی گیرت میاد دوره عشق و عاشقی تموم شده

خودم که میگم هردو لازمه تو اندازه خودش...ولی این حدو اندازش و نمیدونم

به نظرم معیارها و پارامترهای انتخاب همسر را برای خودتون لیست کنید ( اخلاق - ظاهر - تحصیلات و........)
از این بین ، مهمترین پارامترها را برا ی خودتون مشخص کنید که اگه طرف مقابل نداشته باشه نمی تونید کنار بیاید - این برای هر فردی فرق می کنه - برای یکی ظاهر خیلی مهم تره - برای یکی اخلاق ....
سپس نمره گذاری کنید ( برای پارامترها و معیارها ) و یه نمره قبولی برای خودتون تعیین کنید .
این جوری راحت تر انتخاب می کنی
بعضی موقع ها ما وسواس هم داریم - بعضی موقع ها کمال گرایی مفرط و...
بعضی چیزها تو مسیر زندگی زنا شویی درست میشه و بعضی چیزها درست نمیشه !
اینجاست که یه مشاور خیلی می تونه بهتون کمک کنه ( البته یه مشاور دلسوز )
از آقای مدیر همدردی حتما مشورت بگیرید
امیدوارم انتخاب خوبی داشته باشید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

حالا میدونم زنگ میزنه ایشون برای ادامه دادن و منم رد نمیکنم
(دلیل عاقلانه ای برای رد ندارم) ولی باید ی جوری دلم و اروم کنم .....میترسم شاد نباشم اگه به دوست داشتنهام بی توجه باشم
حق دارم به نظرتون؟؟؟

---

سلام عزیزم

کار خوبی میکنی. تمام تردیدهایی که برات پیش اومده رو سعی کن در جلسات صحبت حضوری به طور مستقیم یا غیر مستقیم حلش کنی. صبور باش و الان هنوز برای تصمیم زوده.

وقتی جواب نهایی رو بده که از تردید بیرون اومده باشی. احساس اجبار رو از دوش خودت بردار چون باعث میشه فکرت آزاد نباشه . تو حق داری به اندازه کافی فکر کنی و مجبور نیستی سزیع جواب بدی .

و درنهایت با شناخت بیشتر از خواستگارت و توکل به خدا تصمیم نهایی ات رو بگیر .

:72:

سلام

الهه جان دکتر علیرضا شیری جمله ای دارن :

" کمتر چیزی در زندگی یک زن اهمیت این موضوع را دارد که کم کم متوجه شود
بین " سرخوش شدن با یک نفر " و " خوشبختی زناشویی با همان فرد " الزاما رابطه مستقیمی وجود ندارد .

(این جمله یکجا صدق نمیکنه ، اعتقادات مذهبی در لایه های عمیق تر که جای توضیحش اینجا نیست )
( سبک زندگی ات رو خودت بهتر میدونی )

در مورد ایجاد علاقه

** یه موقع شما از همینجا حس دافعه دارید که جای تامل هست چون باید یه کشش طبیعی بینتون باشه ،
اما وقتی حس دافعه ندارید ، شما بدون مقاومت و ذهنیت منفی به کسی اجازه مهرورزی و محبت کردن بدی
و اون شخص همسرت باشه غیر ممکنه بهش علاقه مند نشی .

پس بله علاقه بعدا در این شرایط ایجاد میشه .
دقت کن صرفا " علاقه " رو میگم که نگرانش هستی نه هیچ مورد دیگه ای .

** نکته بعدی اینکه شما حتی وقتی از ظاهر کسی بیزار باشی ممکنه اگر صبور باشی و اجازه شناخت بدی ( شناخت و نه درگیری عاطفی . که زمانبره و انرژی بره)
اگر او شخصیت محبوبی برای تو باشه ،
جدا دیگه کالبدش رو نمیبینی حتی میتونی تصور کنی که اگر شخصیت آقای ایکس توی این کالبد بود (کالبد لوک خوش شانس یا پلنگ صورتی :) من بازم میخواستمش .
شوخی کردم :) اینم از همون استثناهاست .

** شما میگی تا حدی مثلا ظاهرش مهمه ، یا سنش یا هر چیز دیگه ای ،
حالا سوال داری ، " نکنه این معیار خام هست ؟ "
جواب : ( مثلا ) بله خام هست .
این تصور در شما ایجاد میشه پس من خام هستم که این معیارو دارم .

درصورتی که درستش اینه بپرسی ، معیارت درست هست یا نه ؟
معیارت به درد تو میخوره یا نه ؟ .

وقتی تو خودت رو میشناسی میدونی نمیتونی با فلان ظاهر ارتباط برقرار کنی . حالا هی کسی به شما بگه ظاهر مهم نیست .
هیچ اشکالی هم نداره برات مهم باشه
همین که خودت رو میشناسی و میدونی با چی ارتباط میگیری با چی نمیتونی ارتباط بگیری این خودش کاملا درسته .

** شناخت او خیلی مهمتر از تصورات امروز شماست .
خیلی صبور تر ایشون رو بگرد حتی تصوراتت رو رها کن .

الهه روی سنش گیر نکن واقعا 8 سال بزرگتر اصلا مهم نیست نه منطقی نه عرفی .

** بعضی معیارها خیلی پخته و درست هستن اما اینکه کسی در طلب اون معیار باشه راحت نیست
باید در طول زمان به یه معرفتی رسید و شاید هرگز نرسید
پس درستش اینه که ما اونچه با خود واقعیمون سازگاره طلب کنیم و نه رویاهامون رو و نه حتی ارزشهامون رو .

الهه جان انشالله انتخاب مناسبی داشته باشی . و انتخاب مناسب انتخاب ایده آل ها نیست .

دوستان خوبم سلام:72:
نمیدونم چطوری ازهمتون تشکرر کنم با خوندن حرفاتون خیلی انرژی میگرفتم......بهم روحیه میدادید....چیزی ک تو شرایط فعلی خانوادم نایاب شده تو خونه الان....
کمال تشکر رو دارم:72:

گیسو جونم سلام:72::43: خیلی خوشحال شدم اسمتو دیدم...کجا بودی اخه....انقدذ سخت میگذره این روزها......بی حوصله شدم.....چند دفعه بد داد زدم تو خونه.....:161:

حیف اشتتراک ندارم خیلی دلم می خواست بیام اون پشت مشت ها باهم دوتایی آنا دیلی صحبت کنیم.


گفتم بیام بگم که
دوستان رابطه ما دیروز کلا تموم شد سر ی موضوع دیگه.....اون جوری نگام نکنید
من کات نکردم ایشون کات کرد منم گفتم اخ جون ان شاالله بعدی:biggrin-new:
نگران موضوع تاپیک هم نباشید خدا بخواد برای همیشه حل شد...یادم افتاد من پارسال ی خواستگاری داشتم ک تو همون اوایل اشنایی با ایشون ب ی اقای دیگه برخوردم ک دقبقا اونی بود ک من می خوام و از طرفی هی پالس می فرستاد ولی هیچی نمی گفت......تو دلم می گفتم کاش این بیاد جلو...وای خدااااا....:311: بعد به خودم گفتم تو الان با یکی دیگه ای درست نیست به این حتی نگاه هم بکنی.....اگه اونم اینحوری کنه خوشت میاد؟؟ گفتم اخه این بهتره.....بعد گفتم نه این بهتر نیست اون بهتره...ب خاطر ی امتیاز بزرگش .....اونم اینکه علی رغم همه سختگیریات جا نزده مردونه اومده جلو ولی این فقط پالس میفرسته!!!!

الانم همین و گفتم ب خودم......کلا اون تصویر و تو ذهنم زیرابش و زدم......با خاک یکسان شده الان:160:

ادم هرچقدر عقلش بیشتر رشد کنه(ب واسطه تجربه هایی ک بدست میاره..)نظر دلش هم همسوتر میشه با عقلش.

قربون دلم برم ک بدست اوردنش کار سختی نیست:18:

گیسو جونم میدونم 8سال زیاد نبست.....اشکال کار اینجاست ک چون من کمتر نشون میدم و ایشون بیشتر..... من ب ی چیز بیشتر از 8سال میرسیدم... تو ذهنم ی مرد سن و سال دار بود ک بهم دیگه نمی خوردیم....ک بله درس میگی این چیزهاسرخوشی میاره خوشبختی نه...

خلاصه اینکه تموم شد شمارشونو حتی سیو هم نکرده بودم ک حالا بخوام پاک کنم فقط از اشنایی با ایشون چندتا نکته یاد گرفتم ک ب درد می خوره

می خوام برگردم ب روال عادی زندگیم....ی قرار دورهنی با دوستام میزارم....خیلی لازمه الان....هر وقت با دوستام ام حالم بهتره.....چند تا اشتباه مهلک داشتم تو محل کار ک فقط خدایی بود به خیر گذشت.....چند روز پیش هم دستگه خود پرداز کارتم و ضبط کرد چون ب موقع برش نداشتم....یعنی انقدر وضعم خرابه ها....البته داشتم بایکی حرف میزدم یادم رفت کارت و وارد کردم:tongue:

دوستون دارم:43:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

دوستان خوبم سلام:72:
نمیدونم چطوری ازهمتون تشکرر کنم با خوندن حرفاتون خیلی انرژی میگرفتم......بهم روحیه میدادید....چیزی ک تو شرایط فعلی خانوادم نایاب شده تو خونه الان....
کمال تشکر رو دارم:72:

گیسو جونم سلام:72::43: خیلی خوشحال شدم اسمتو دیدم...کجا بودی اخه....انقدذ سخت میگذره این روزها......بی حوصله شدم.....چند دفعه بد داد زدم تو خونه.....:161:

حیف اشتتراک ندارم خیلی دلم می خواست بیام اون پشت مشت ها باهم دوتایی آنا دیلی صحبت کنیم.


گفتم بیام بگم که
دوستان رابطه ما دیروز کلا تموم شد سر ی موضوع دیگه.....اون جوری نگام نکنید
من کات نکردم ایشون کات کرد منم گفتم اخ جون ان شاالله بعدی:biggrin-new:
نگران موضوع تاپیک هم نباشید خدا بخواد برای همیشه حل شد...یادم افتاد من پارسال ی خواستگاری داشتم ک تو همون اوایل اشنایی با ایشون ب ی اقای دیگه برخوردم ک دقبقا اونی بود ک من می خوام و از طرفی هی پالس می فرستاد ولی هیچی نمی گفت......تو دلم می گفتم کاش این بیاد جلو...وای خدااااا....:311: بعد به خودم گفتم تو الان با یکی دیگه ای درست نیست به این حتی نگاه هم بکنی.....اگه اونم اینحوری کنه خوشت میاد؟؟ گفتم اخه این بهتره.....بعد گفتم نه این بهتر نیست اون بهتره...ب خاطر ی امتیاز بزرگش .....اونم اینکه علی رغم همه سختگیریات جا نزده مردونه اومده جلو ولی این فقط پالس میفرسته!!!!

الانم همین و گفتم ب خودم......کلا اون تصویر و تو ذهنم زیرابش و زدم......با خاک یکسان شده الان:160:

ادم هرچقدر عقلش بیشتر رشد کنه(ب واسطه تجربه هایی ک بدست میاره..)نظر دلش هم همسوتر میشه با عقلش.

قربون دلم برم ک بدست اوردنش کار سختی نیست:18:

گیسو جونم میدونم 8سال زیاد نبست.....اشکال کار اینجاست ک چون من کمتر نشون میدم و ایشون بیشتر..... من ب ی چیز بیشتر از 8سال میرسیدم... تو ذهنم ی مرد سن و سال دار بود ک بهم دیگه نمی خوردیم....ک بله درس میگی این چیزهاسرخوشی میاره خوشبختی نه...

خلاصه اینکه تموم شد شمارشونو حتی سیو هم نکرده بودم ک حالا بخوام پاک کنم فقط از اشنایی با ایشون چندتا نکته یاد گرفتم ک ب درد می خوره

می خوام برگردم ب روال عادی زندگیم....ی قرار دورهنی با دوستام میزارم....خیلی لازمه الان....هر وقت با دوستام ام حالم بهتره.....چند تا اشتباه مهلک داشتم تو محل کار ک فقط خدایی بود به خیر گذشت.....چند روز پیش هم دستگه خود پرداز کارتم و ضبط کرد چون ب موقع برش نداشتم....یعنی انقدر وضعم خرابه ها....البته داشتم بایکی حرف میزدم یادم رفت کارت و وارد کردم:tongue:

دوستون دارم:43:

---

سلام

الهه جان منظورت از "پالس میفرسته " چیه ?
مگه خواستگاری نیست ?! پس پالس برای چی ?!
منظورت از سختگیریت چیه ? اگر منطقیه که اسمش سختگیری نیست .

تاپیکت رو ادامه بده
درمورد این مسائل که در تاپیکت گفتی بیشتر فکر کن ،
(بیبی فیس و سختگیریات ..)
به یه چارچوب منسجم تری برس ،

به پست قبلیم بیشتر فکر کن
ممکنه الان گزینه ای رو رد کنی که مناسب باشه ،
ممکنه چیزی برات امتیاز مثبت باشه که بعدا در زندگی بفهمی چنین مشخصه ای
هیچ امتیازی برات محسوب نمیشه .
تا حالا با مدیر یا یه مشاور خوب درمورد معیارات صحبت کردی ?

** تا وقتی خواستگار زنگ خونتونو نزده یا از بزرگترت اجازه نگرفته
یا بزرگترشو نفرستاده بهتره اصلا نبینیش ( اهمیت ندادن ، لحاظ نکردن )
هر وقت تصمیمشو گرفت و پیگیر بود بهش فکر کن ،
پالس مالس رو هم بذار به در و دیوار بفرسته .



................................................
منم خوبم عزیزم ، دل به دل راه داره .
حالا دیگه پیشنهاد شرط بندی میدی :) ای مجرم
خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
حتما باید ببری ?
حالا چی میشد به احترام حس ششم من یکم خبرت رو دستکاری میکردی :)

مشکلی ک دارین به خاطر اینه که یا کسیو دوست ندارین
یا تو گذشته خیلی عاشق کسی بودید و الان فراموشش،کردین
قلبتون ناخودآگاه پس میزنه ادمای جدیدو
هیچوقت انقد راحت نمیتونی تصمیم بگیری،از،کسیربدت بیاد یا ن
اما رک بگم ک اگ دوس داری،شوهر کنی جدی نگاه کن ب انتخابت شاید انتخابش،کردی
چون سنت داه وارد یه دوره دیگه ای میشه که خواستگاراتون کم تر میشن
الان حتی مردای ۴۰ساله هم میتونن یه دختر ۲۵ساله بگیرن اما یه خانوم دیر میشه واسش
پس سخت نگیر و فکر کن

سلام
ممنونم ازتون ک وقت میذارید
برای وقتی که گذاشتید ارزش قایلم
ولی الان نمیتونم جواب بدم....چون اصلا حال خوبی ندارم
و تو این حال بدم اون اقا دوباره زنگ زد و میگه ادامه بدیم
و من اصلا حوصله ندا رم
فقط می خوام گریه کنم....

شاید بعدا دوباره اومدم

- - - Updated - - -

اخه من چیرو سخت گرفتن ک ب من میگید سخت نگیر من و گفتم من کات نکردم...الان زنگ رد نمیدونم چب کار کنم
اون بخش دوتا ستاره رو تو همدردی نمیشه جواب داد
منو از سنم نترسونید
40 سالهها برن 20 ساله ها بکیرن زندگی من از اوونا جداست
همون بگید. زود ازدواج کن چون ازدواح حوبه
ببخشید حرفامو بذارید به حساب این روزام...

- - - Updated - - -

شاید بهش بگم فعلا ی مشکل خانوادگی تدارمم بعدا بیا
ولی نمیدونم چه جمله ای بگم

سلام الهه زیبایی

اره ادمهایی که بهم اعتماد میکنند و باهم صادق هستند وهمدیگر رو اولویت میدونند و پارامترهای اشتراکی موافق دارند،نسبت به هم حس جنسی دارند و گفتگو موفقی دارند، عاشق هم میشن.

اما در کل ازدواجها زمانی اتفاق میفتند که مقداری از پارامترهاتون را فراموش کرده باشین،یعنی یا اگاهانه یا ناخوداگاه غافل بشین یا بعبارتی مجذوب بشین یا معامله کنین

یا اینکه تعقل کنین چهارتا شرط کلیدی که تو زندگی مهم هستند و برای شما اهمیت بیشتری دارند رو بپردازین.

وگرنه ادم کامل مطابق با همه جزییاتتون پیدا نمیکنید که هیچ،بعداز اینکه زیر یک سقف میرید میبیند اونی که فکر میکردین 70 درصد شناختین رو در واقع 30 درصد درست شناختین!

مابقی زندگی نحوه تعامل مثبته برای قسمتهای ناشناخته.(سازگاری بزرگترین امتیاز همسران هست.)

30 سال سنی نیست که پنج سال هم جا دارین،اون اقا هم 38 سال چندان عددی نیست،مردا ممکنه شور و اشتیاق 20 سالگی رو نداشته باشند ولی واقعیتش اینه که وقتی روابط خصوصی میشه حقایق شور و اشتیاق زنان و مردان رو میشه فهمید!سن و سال که میره بالا سازگاری سخت تر میشه وگرنه سن و سال 40 هم باشه،میشه ازدواج موفق داشت.

از رابطه ها نترسید،هرچقدر در رابطه تون پیگیر باشین دلگرم تر میشین و نسبت به انتخابتون در اینده مطمئن تر.

فرار نکنید.باهم حتما سفر کوتاه برین.حتما غذا بخورین.حتما محل اجتماعی که رفت و امد دارین برید.

اگر خوب باشه اینا بهتون اطمینان میده.

ولی خداییش اگر بفکر زندگی از جنس دیگه ای هستین،اینکه اون اقا رو به اون سمت هل میدین رو از سرتون بیارین بیرون.

و البته اگر دوست خوب و صمیمی و فهمیده ای دارین،بخواین براتون بگه که بنظرش شما چه شوهری را میپسندین،دوستان ما از بیرون بهتر ما رو میبینند.

دلگرم باشین:72:

الهه جان انشالله حال بدت به زودی به یه حال واقعا خوب تبدیل بشه.
من تقریبا درکت میکنم که منظورت چیه.این که طرفت باید به دلت بشینه ومنظورت این نیس که یه زیبایی افسانه ای داشته باشه درحدی که تناسب حداقلی باخودت داشته باشه یه جوری که ازبودن درکنارش حداقل یه حس بد نداشته باشی.
اگه میبینی یه شرایط حداقلی با معیارهای عاقلانه ات داره یه فرصت دوباره برای آشنایی بده.

الهه جان آروم باش
نهایتش میگی نه دیگه ،
غصه نخور :228:

اگر آروم نباشی نمیتونی درست تصمیم بگیری .
چی اذیتت میکنه ? صحبت با اون آقا برات اذیت کننده است ? فشار خانواده ? یا.?

انگار داری از یه چیزی اذیت میشی یا در فشار هستی .

کلا رمزی و تاحدی مبهم نوشتی برای همین نمیشه فهمید مساله اصلی چیه .
پست شماره 10 خودت اشاره کردی که " علی رغم سخت گیریهات یکی بود که مردونه جلو اومده بود "
اگر خواسته ات منطقیه ، پس سختگیری نیست .

درمورد این آقا با این پیش فرض که تضمینی به جواب مثبت ندادی ، برو باهاش صحبت کن ،
تا چند جلسه صحبت نکنی نمیتونی پرونده اش رو کامل ببندی .
شاید حتی با یک جلسه دیگه نظرت به کلا منفی یا به مثبت برگشت .
یا با دید بازتر ، آماده تر و آروم تر ادامه بدی .
به هر حال
یکجوری ادامه بده و تمومش کن که پروندشو کامل ببندی .
یعنی توی ذهنت سوالی نمونه بلکه برات تجربه مفیدی باشه .

خود اون آقا هم ظاهرا نتونسته تصمیم کامل بگیره که یکبار میگه نه بعدش میخواد ادامه بده پس شاید بهتر باشه اگر نسبت بهش حس دافعه نداری
یک جلسه دیگه صحبت کنی تا به یه نتیجه مشخصی برسید .

*فکر کنم با دوستات میخواستی بری بیرون هنوز نرفتی هواخوری .

دوستان خوبم سلام:72:
واقعا مثل اینکه خیلی بد تاپیک و بردم جلو....مبهم حرف زدم و...عذرخواهی...الان درستش میکنم

اون روز سه شنبه واقعا روز بدی بود ک با گریه و سردرد تموم شد
فقط اصلا به موضوع تامیک و اون اقا ربط نداشت...مسایل کاری و خانوادگی بود.....ی تامیک قبل این تاپیک داشتم....که بخشیش تقصیر خودم بود اگه قویتر بودم و تو فاز منفی و نوازش خواهی از دیگران نمیموندم اون جوری نمی شد...ببخشید گمراهتون کردم:biggrin-new:جملگی فک کردید به خاطر اون اقا و موضوع تاپیک اذیت میشم....نه واقعا...فقط تو اون حال اشوبم ایشونم زنگ زد....ک نمیدونستم چی کار کنم...اصلا نمیتوتستم فک کنم ک چی بگم و اگر قانعم نمیکرد برای ادامه....قبول نمیکردم
حالا ی قرار برای اخر ماه گذاشتم ک تا اون موقع یکم خودمو جمع و جور کنم
موضوع تاپیک تو همون پست 10 حل شد برام

سعی میکنم در مورد مواردی ک دوستان مطرح کردن خلاصه جواب بدم ک پستم طولانی نشه

اول اینکه از برکت دعا و انرژی مثبتتون حالم خوبه
ان شالله شمام خوب باشید:43:
اقای هادی بزرگوار
حرفاتونو قبول دارم...خصوصا نکته مهمی که فرمودید...ممنونم
واقعا سازگاری خیلی مهمه.. و اجازه بدید نکته مرتبطی اضافه کنم
مردها تو این سن شدیدا دنبال درجه بالایی از مصالحه و سازش در طرف مقابل هستن تا مطمئن شن زندگیشون از روال بی دردسری مجردی خارج نشه.... ..نمیشه اونارو با پسرها ی جوون که شور و احساسات و هیجانات تو تصمیم و انتخابشون دخیله مقایسه کرد

اتفاقا همیشه نظر دوستام و هر کی ک به من نزدیکه برام مهمه
چون بدونم که ازبیرون چطوری دیده میشم....از نظرشون مثبت اندیش و رمانتیکم و ی عیبی که بهم وارده اینکه نظرم و صاف و پوست کنده و در مواردی تحکمی میگم که حتی باعث ازار بقیه میشه.....تا حدی قبول دارم نظرشونو....و هر دفعه میگم که چیزی که باعث تشدید این خصلت شده کارمه.....چون مجبورم قاطع و یک کلام حرف بزنم....

گیسو جونم معیارهامو نوشتم همیشه مکتوب دارم و
علی رغم بی پولی که این ماه دچار شدم وقت مشاوره گرفتم دارم میرم....من که از معیارهام کوتاه بیا نیستم:biggrin-new::103:
فقط میرم برای نحوه بیان و پیدا کردنشون تو طرف مقابل
مثلا اینجارو.... بهم میگن اینجوری حرف نزن:97:
مرسی از یاداوریت

در مورد بیبی فیس و پالس مالس هم:biggrin-new:واضح بود دیگه چیرو بگم.....در مورد معیارهای شخصی خودم برای همسر سخت گیر نیستم به قول خودت منطقیه...حتی سر همین اقا دوستم میگفت شماره منو بده بهش بهم زنگ بزنه بگم تو فقط خود طرف برات مهمه
از نظر خودم چارچوبم منسجمه...نظر تو جیز دیگه ایه؟؟!!!
بگو ای نارسیست از خود متشکر:))

اره دوست دارم معیارهامم تو همدردی بررسی کنم و شخصیت خودمو حتی ...دوستایی مثل تو کمکم کنن....فک کنم قابل اتکا باشه...چون مدتی از عضویتم میگذره به شتاختی رسیدید از من
هر جقدر بیشتر خودم و بشناسم خوبه

ارزو جان هر چقدر بگم که از جمله اولت چقدر ممنونم کم گفتم
امیدوارم حال همگی به حال شیرین ارزوها تبدیل شه:72::72:

خانوم شیرین عزیز از شما هم ممنونم
بچه ها باورتون نمیشه بگم من سنم که بیشتر میشد خواستگارامم بیشتر میشد چیزهایی ک تو روال طبیعی که ادم تو ذهنش داره فرق میکنه
و ی نقدی هم به این سن ازدواج ِِِِِِِِ دختر که تو ذهنهاست و تعداد خواستگار ک امتیاز محسوب میشه. هم از نظر بعضی دخترا هم پسرا....دارم که حالا نه این تاپیک جاشه نه همدردی اجازه این بحث هارومیده
از طرفی حالا دیگه واردش نمیشم وگرنه مجبور میشید تا فردا صبح همینجوری به خوندن ادامه بدید:311:
پ.ن
گیسوجونم:228:ورق برگشت..... احتمالش هست تو ببری
امیدوار باش دوست من:311:
درضمن ما مخلص شما و حس شیشمتون هم هستیم