سلام.
من امروز با همسرم تمام کردیم. داشت گریه میکرد. خیلی خیلی ناراحت شدم. عذاب وجدان شدید اومده سراغم. میترسم تقاص پس بدم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.
من امروز با همسرم تمام کردیم. داشت گریه میکرد. خیلی خیلی ناراحت شدم. عذاب وجدان شدید اومده سراغم. میترسم تقاص پس بدم.
سلام
همسرتون راضی کردید ؟
تو رو خدا وقتی میخوان طلاق بدید از لحاظ مالی چیزی براش کم نزارید اگر دارید انقدر بهش بدید که اگر خواست ازدواج کنه یک خواستگار خوب پیدا کنه حتی بهتر از شما
و اینو بهش میتونید بگید که تو بازم میتونی ازدواج کنی و موفق تر باشی
الله اکبر خب چطور مشکلت حل کنیم الان؟
خب طلاقش نمی دادی تا ناراحت نشی تا عذاب وجدان نگیری
خب الان مقصر کی هست
خودشون مسر شدن طلاق بگیرن، وضع مالیشونم عالیه برا همین مهریه نخواستن.
ولی پیشنهاد اولش از من بود ولی بعد یکروز پشیمون شدم دیگه اونا خودشون پیگیر شدن و مسر.
دیگه من راهی نداشتم.
احساس کردم اگه رفتارم بهتر بود منجر به طلاق نمیشد ولی من تمام تلاشمو کردم. از لحاظ مالی و محبت سعیمو کردم ولی احساس میکردم با من راحت نبود.
پس بیشتر باید صبر کنی اگه برگشت که اوکی هس
اگه برنگشت فکر خودت باش غمت نباشه چون ظاهرا ایشون مقصر بوده
ما 90 درصد مواقع با همدیگه خوب بودیم. اونم به ظاهر ازم راضی بود. ولی خوب یکم انگار سرد بود. ازم دوری میکرد. توی حرف زدن پشت تلفن با من میلی نداشت. من همه کاری براش کردم. از لحاظ مالی توی دوران عقد کم نذاشتم. حتی آیفون 10 هم براش خریدم تا یکم بیاد سمت من و با من گرم بشه ولی انگار فایده نداشت. از خدمت که اومدم مرخصی بعد از یکماه دیدم به من بی میله. بهش گفتم فردا میرم برای طلاق. ولی بعد از یکروز پشیمون شدم. هرچی باهاشون تماس گرفتم فایده نداشت. گفتند مهریه رو میبخشیم فقط زودتر ما رو از شر خودت راحت کن. امروز که دیگه نهایی شد و تمومش کردیم داشت گریه میکرد. دلم خیلی سوخت. عذاب وجدان شدیدی اومد سراغم. گریه اون به خاطر جدایی نبود میگفت زودتر امضا کنید من از دست این راحت بشم.
واقعا با امثال شما زوج ها عاقبت جامعه چه خواهد شد واقعا ؟
شما گفتی طلاق ، بعد اونا مسر شدن ، بعد هم تمام و بعد عذاب وجدان ....همین
خوبه حالا عذاب وجدان داری شما ... منکه تو همون نصف روز که دادگاه بودم ...پر بود صف زنانی که مردها بی دلیل طلاق دادن مشکل شون پاک کردن اسم همسر بود و بعدش هم ازدواج بعد از یکماه با یک نفر دیگه . خوبه با این اوضاع که حق طلاق با مرده و مرد بدون دلیل میتونه زنش رو طلاق بده سر مهریه هم چونه میزنند خانواده ها.
نه تعهدی ، نه عشقی ، نه آبرویی
تجربه من یکی نشون داده مردی که یکبار واژه طلاق بکار میبره بازم تکرار میکنه و مرد زندگی نیست . حتی متارکه در نامزدی هم باید تحقیق بشه . ما نکردیم چوبش رو یه عمر باید پس بدیم . آقا حداقل برو طلب حلالیت کن .
من خیلی دوسش داشتم ولی احساس میکردم اون منو دوست نداره. از من دوری میکرد.
من آخر سر بهش گفتم میرم طلاق میدم.
ولی فرداش پشیمون شدم. هرچی زنگشون زدم فایده نداشت. خودشون مصر شدن، پاپیچ شدن بیا برا طلاق.
توی دادگاه هم میگفت من از این خوشم نمیومد با زور پدر و مادرم ازدواج کردم.
سلام
اونجور که شما داری میگی ایشون ناراحت نبوده و اشک شوق می ریخته و می خواسته زودتر امضاها تمام بشه
عذاب وجدان زیاد منطقی نیست
به زندگی عادیتون برگردید
و دچار توهم نباشید
اگر واقعا نادم باشه یه سیگنالی می فرسته ولی بعیده با اون چیزهایی که شما تعریف کردید
ما خاطرات خوب هم داشتیم. شاید 90 درصد خاطراتمون خوب بود. اون ابراز علاقه میکرد ولی رفتارهایی هم نشون میداد که انگار با من راحت نیست. توی دوران نامزدی خیلی با هم خوب بودیم. تو دوران عقدم همینطور بعضی وقتا با هم خوب بودیم. به پدر و مادرش گفتم این ناراحتیا تو عقد طبیعیه ولی باباش گفت نه طبیعی نیست و خودشو خانمش تا حالا این چیزا رو نداشتن. ولی من میدیدم اختلاف دارن ولی با هم کنار میان. مثلا یک روز مادر خانمم ما و فامیلاشو دعوت کرد رستوران ولی پدر خانمم نیومد. هرچی وسط جمع بهش اصرار کرد اونم گفت نمیام مادر خانمم هم کلی حرص میخورد، این نوعی اختلاف بود ولی قهر و بحث توش نبود. من شاید دو بار با خانمم تند حرف زدم ولی براش جبران کردم. مثلا برا اینکه فراموش کنه رفتم واسش آیفون 10 گرفتم. سه شیفت کار میکردم ولی اون بی توجه بود. احساس میکردم منو دوست نداره. عکس پروفایلشو گذاشته بود: " بریدند، دوختند برایم مبادا از آنروزی که خدا واسشون ببره و بدوزه". ازش که میپرسیدم چرا اینو گذاشتی میگفت همینجوری منظوری ندارم. زنگش که میزدم انگار داشت به زور با من صحبت میکرد. انگار میل نداشت با من صحبت کنه. ولی گاهی اوقات هم میومد طرفم، انگار دمدمی مزاج بود. گاهی اوقات خیلی کم بهم زنگ میزد. نمیدونم چرا اینجوری بود. منم از بی محلیاش حوصلم سر رفت. از خدمت که اومدم دیدم انگار خیلی دیگه داره بی محلی میکنه. دلم شکست. بهش گفتم من همین فردا میرم طلاقت میدم. فرداش اونا رفتن کیش. هرچی التماسشون کردم فایده نداشت. خودشون گفتن مهریه رو میبخشیم طلاق بده. پدر و مادر منم پاپیچم شدم گفتن زودتر برو برا طلاق. هیچکس گا در میونی نکرد. همه اصرار و عجله برا طلاق داشتند. اون توی جلسات مشاوره میگفت شوهرمو دوست نداشتم و ندارم به زور پدر و مادرم ازدواج کردم.
خیلیا میگن تو تقاص پس نمیدی چون اگه دوست داشت حتی وقتی پیشنهاد طلاق دادی میومد طرفت نه اینکه خودش پاپیچت بشه.
ولی من الان محبتاشو یادم میاد، بدیای خودمم یادم میاد. نمیدونم چه کار کنم. انگار من مقصر بودم. انگار من باید مردونگی به خرج میدادم.
کاربر عزیز،
بنده که احساس میکنم داستان شما خیلی واقعی نیست . اولا که قرار نیست با پیشنهاد طلاق شما کسی پاپیچ بشه . زندگی مگه خاله بازیه. اصلا زندگی زیر یک سقف داشتید یا خیر . ؟ اینکه شما با پیشنهاد طلاق اونها ایستادگی نکردید معلومه که شما هم وابستگی نداشتید ، مردانگی که چه عرض کنم. اصلا به نظر خودتون مردی که با بی محلی پیشنهاد طلاق میده آماده سختی های زندگی مشترک هست ؟؟
سلام خدمت شما
بنظر میاد عذاب وجدانتون اشتباه هست، این اتفاق به هر حال افتاده و باید بپذیرین. طلاق جاری شده و عملا جدا شدین.
من فکر میکنم شما کم نذاشتین و با توجه به اینکه بسرعت از پیشنهادتون استقبال کردن و حتی خواهان مهریه نبودن نشان از این داره بشدت موافق این حرف بودن.
زنی که میگه به زور شوهرم دادن و از شادی برای طلاق گریه میکنه هیچ وقت حتی با الماس و برلیان هم نظرش برنمیگرده.
بنظرم زندگیتونو تکون اساسی بدین و برای خودتون و آیندتون تصمیم های خوب بگیرین ، فقط عشق و ... کافی نیست شما باید از تمام جوانب یک نفر رو بررسی کنین و بعد باهاش وارد رابطه ی عاطفی بشین.
حتی بنظرم اگر هم برگشتن لزومی نداره برگردین و این دور زدن و آمدن فقط شما رو بیشتر اذیت میکنه. بفکر آینده باشین و هرچه از عکس و فیلم و ... هست رو حذف کنین.
من بشما اخطار میدم خودتونو در برزخ قرار ندین که اشتباه کردم ، برمیگرده و خیلی مسایل دیگر چون امروز رو از دست میدین و ممکنه تصمیمات اشتباه بگیرین و آینده رو هم خراب کنین.
سلام. ممنونم.
اینکه گفتین از پیشنهاد من استقبال کردن و به زور و تهدید منو مجبور به طلاق کردن پس خودشون مایل بودن، کمی عذاب وجدانم کم شد.
اون شخص یک پسردایی داشت که هر چندسال همو نمیدیدن ولی این پسر داییش چنان وحشیانه دور و بر این میپلکید و وحشیانه برای هم عشوه و ناز میومدن که من نمیتونستم تحمل کنم. حتی روز عقد ما توی باغ بودیم داشتیم عکس میگرفتیم دیدم سر و کله پسر داییش پیدا شد، خانمم وحشیانه دوید طرفش و اینقدر عشوه و ناز براش اومد که حد و حساب نداشت. توی تالار عقد هم همینجور. توی ماشین عروس هم همینطور.
از روز عقد دیگه اون حس تعلقم بهش از بین رفت. حالم ازش به هم میخورد. احساس میکردم خیانت عاطفی بهم کرد.
چندباری هم که باهم بحث کردیم سر همین پسرداییش بود. ولی نتونست قیدشو بزنه.
دوست عزیز ،احساس گناه وقتی میاد که آدم کار اشتباهي بکنه ،شما الان این حس رو داری ولی کار رو خراب کردی
این دو گانگی حسی رو بذار کنار ،شما آلان طلاق گرفتی و نسبتی با ایشون نداری و دیگه مسوول گریه و شادی ایشون نیستی ،اگه کارت غلط بود بايد به پاش بیافتی التماس کني که ببخشتت و تازه اگه قبول کنه که احتمالش خیلی کمه ،اگه که نه به قول یه دوستی بیخیالش شو و سرگرمی رو عوض کن . گریه میکنه که گریه میکنه که میکنه عذر میخوام هیچ ربطی به شما نداره .
این حس دو گانگی اگه بیشتر بشه یعنی دوستش داشتی ولی اشتباه کردی که امیدوارم،ادامه پیدا نکنه.
دوستان ببینین ،من روانشناس نیستم ،ولی یه چیزی رو خوب فهمیدم ،اونم اینکه تو مواقع نباید بحث رو از فقط یه طرف شنید ،میگید که اشک های ایشون از روی شوق و خوشحالی بوده !!!!!!!! البته شما قبلش گفتین که " *با حرفایی که زديد* معلومه اشکاي ایشون اشک شوق بوده"
اون قسمت که ستاره زدم منظورم اونجا بود که تک بعدی به قضیه نگاه کردین
یه سوال،یکی بیاد بگه آسمون زرده شما میگين زرده ?,
اگه که میخواين،مشاوره بدین باید بدونين که نباید،تک بعدی رفتار کرد و به گفته های فقط يه طرف اعتنا کرد !
شاید اگر این خانم به رفتار یا گفتار شوهرش دامن نمیزد و قدری والدینش بجای همکاری نصیحتش میکردن من میگفتم این مرد تقصیرش بیشتره.
- - - Updated - - -
گذشته گذشت. طلاق اتفاق افتاده و پرونده بسته شده. بنظرم باید تصمیم های بهتری بگیرین.
فرصت برای ساختن یک زندگی هست... ما نمیتونیم جلوی خیلی از انفاقات رو بگیریم اما میتونیم شدتش رو کمتر کنیم میتونیم اشتباهات رو تکرار نکنیم.
اگر در نامزدی یا عقد مسایلی میبینیم راحت نگذریم و بهش بپردازیم. قدر آیفون ۱۰ رو زنی میدونه که بهتر از همسرش رو نبینه . بهتر از زندگی خودش زندگی نبینه و یک کاه و یک کوه براش ارزش داشته باشه و در نظرش یکسان باشه.
برین زندگیتونو از نو بسازین .
Darknight عزیز ،
هیچ کس جز شما و همسر سابق از جزءیات و مسایل خبر نداشته و نخواهد داشت . از نظر من بند آدم ها به یه امضا و برگه نیست . به شما پیشنهاد میکنم مدتی صبر کنید و بعد اگر دل شما ، به ایشون کار ندارم ، دل خودتون هنوز با ایشون هست . مردانه جلو برید و تقاضای فرصت مجدد بکنید . برای خودتون اینکار رو انجام بدید تا بعد ها حسرت اون رو نخورید و عذاب وجدان هم نداشته باشید . از نظر من انجام دادن اینکار برای شخص خودتون و آینده احتمالی اگر تحقیقی از طرف کسی انجام بگیره بهتر از انجام ندادن اون هست. به بازسازی شما هم کمک میکنه . نه به حرف های مشاورهای پولکی گوش کنید نه اطرافیان نه حتی کاربرهای اینجا . به دلتون رجوع کنید و اگر فکر میکنید رجوع شما یا قدمی برداشتن در این راه به خودتون کمک میکنه تا عذاب وجدان نداشته باشید و آینده رو مصمم تر استارت بزنید اینکار رو انجام بدید .
به حرف مشاورها و روانشناس ها اینجوری میگن و ... گوش ندید . به وجدان خودتون و ندا قلب تون گوش کنید. داستان پسرخاله و ... هم اصلا بهانه جالبی نیست . ما هم در فامیل با پسرهای فامیل کاملا شبیه برادر خواهر هستیم و این اصلا به معنی ابراز عشق و ... نیست.
ممنونم از نظرات دوستان.
من اینجا دلیلی نداره دروغ بگم، چون اینجا نه دادگاهه نه اون شخص اینجا حضور داره. اینجا مینویسم تا علت طلاق رو با کمک دوستان بررسی کنیم برای خودم تجربه ای بشه.
علتهایی که خودم برای طلاق میگم:
ایشون تک فرزند بودن در حالی که من در یک خانواده پرجمعیت 7 نفره بزرگ شدم.
ایشون از نظر مالی موقعیت خیلی خوبی داشتن ولی خانواده من موقعیت معمولی داشتن ولی خودم از نظر تحصیلات و موقعیت مالی خیلی خیلی از ایشون بالاتر بودم.
ایشون تا طوری میشد میرفت پیش مامانش شروع میکرد بد منو گفتن. توی این چندماه کارش همین بود.
فیلمهای جلف و بدون حجاب از خودش میداد توی اینستاگرام.
سایه ی پدر و مادر درست بالای سر ایشون نبود. مثلا باباش که سالها میرفت تهران درس میخوند و مامانش هم ماما بود و میرفت شبانه روزی بیمارستان. این شخص تنهایی توی خونه بزرگ شد. به جای پدرش به شوهر خالش که هم سن من بود وابسته بود که این برای من قابل قبول نبود. شوهر خالش خودش خانمشو و مجبور میکرد چادر سرش کنه ولی میومد با خانم من وسط جمع میرقصید که من نمیتونستم تحمل کنم. خانم من بی حجاب جلوش میرقصید و با هم میرقصیدن.
ایشون اصلا به خانواده من کاری نداشت. مثلا خواهرای من چندبار رفتن خونشون. اصلا نگاهشون هم نکرد(حتی یک نگاه)، همینطور به خودمم نگاه نمیکرد. این شخص حتی خواهرای منم نمیشناخت. فقط شوهر خالشو میشناخت. به شوهرم حتی کاری نداشت.
یادمه شب یلدا 150 کیلومتر با خانواده کوبیدیم رفتیم شهرشون خونشون. اندازه 10 ملیون براشون میوه و هدیه بردیم. به من و خانوادم اصلا نگاهم نکرد. حتی یک نگاه.
بله. من دو سه بار از کوره در رفتم. گفتم چرا اینقدر بی محلی. جواب نمیداد.
آخرش وقتی از خدمت برگشتم نیاز به محبت و عاطفه داشتم. با کلی منت سرم گذاشتن رفتم خونشون. ساعت 9 صبح رفتم خونشون. تا ساعت 1 توی اتاقش بود. از اتاقش اومد بیرون و گفت تو دروغگویی. برای ولنتاین یک خرس براش خریدم 500 هزار تومن. میگفت اون خرسو که خریدی به دروغ گقتی از فلان مغازه خریدم در حالی که آرم یه مغازه دیگه روش بود. باباش گفت تو مریض روانی هستی و دروغگویی. منم هیچی نگفتم. از خونشون اومدم بیرون. زنگ زدم به خانمم گفتم من دیگه خسته شدم. فردا میرم دادخواست طلاق میدم. فرداش اونا رفتن کیش دیگه هم به تلفنشون جواب نمیدادن. تا اینکه گفتن طلاق.
مادرش میگفت تو خانوادت شعور نداشتن زنگ بزنن عیدو تبریک بگن.
سلام خدمتتون _ چند نکته ی مهم رو نوشتم و در پایان نظر شما رو میخوام
★ فرمودین در محیط اینترنت عکس و فیلم میذارن برای یک زن کار مناسبی نیست مگر همسرش هم مثل خودش باشه و نگرششون یکی باشه و دو طرف منعی برای برخی رفتارها نداشته باشن.. وگرنه لزومی نداره زنی که شوهر داره همانند یک دختر رفتار کنه و نیازمند دیده شدن باشه.
★ زنی برای زندگی انتخاب کنین که از همه نظر پایین تر از شما باشه! احساس برتری، موقعیت خوب و ... باعث میشه زن ناخواسته بلند پروازی کنه و این به ضرر خودش و زندگیش تمام بشه. همانطور که در متن اشاره میکنین من فلان هدیه رو گرفتم ، من ۱۰ میلیون برای شب یلدا بردم. اینها بچشم این افراد نمیاد و همیشه حس میکنن باید بیش از این براشون اتفاق بیافته.
★به ظرفیت و سن افراد و موقعیت توجه کنین. همسر شما دختر پونزده ساله نبود که واسش خرس خریدین! این کار اشتباهه و برعکس به خرید مانتو یا کیف و کفش دعوتش میکردن با یک شام.
★همیشه با توجه به موقعیت و درآمد و عرف جامعه عمل کنین، شما یک میلیاردرین؟ نه
پس لزومی نداره خرج های گزاف کنین . میشد با هدیایی زیبا با قیمت های خیلی پایین تر شب یلدا برگزار بشه. این خرجها نتها باعث جلب رضایت نمیشه بلکه طرف مقابل رو بلند پرواز میکنه.
★برای آشناییی با یک نفر در نظر بگیرین با چه کسانی نشست و برخاست میکنه. اینکه میگه فلانی برادرمه مسخرس. هیچ خواهر و برادری با هم نمیرقصن، با هم شوخی نامتعارف نمیکنن، با لباس نامناسب جلوی هم نمیشینن. دقت کنین
★ همسر شما مؤظف هست به خانوادتون احترام بگذاره و همینطور شما مؤظفین به والدین اون احترام بگذارین . اینو باید به هر کسی که میخواین با اون ازدواج کنین گوشزد کنین. وقتی احترام از بین بره دست افراد برای برخی کارها باز میشه.
★ در همسرتون باید دنبال بلوغ فکری باشین و اینو بعنوان یک امر مهم تلقی کنین... همه آماده ازدواجن ولی فقط چند درصد آمادگی ذهنی دارن.
★ به خانواده ی طرف مقابل دقت کنین. چون قرار هست اونها در زندگی شما نقش اساسی داشته باشن.
امروز رفتیم محضر برای خوندن خطبه طلاق.
من با دوتا خواهرم رفته بودم و دوتا از دوستام به عنوان شاهد، اونم با مادرش و داییش و شوهر خالش(همون که باهاش میرقصید) و دوستش.
اون اونجا با دوستش میگفت و میخندید و آدامس میجوید و تیکه مینداخت به من. وقتی حاج آقا از من سوال میپرسید من جواب میدادم میخندید که حرص منو دربیاره.
وقتی خطبه تمام شد پریدند تو هوا و هورا میکشیدند، حاج آقا گفت بشینید سرجاتون تموم نشده هنوز. منم گفتم حاج آقا اینا تو عقد و نامزدی هم عجله داشتند. بعد شوهر عمش گفت تیکه ننداز. خواهرم بهش گفت از شماها یاد گرفته. بعد بلند شدند حمله ور شدند سمت من. اونا هم با مادرش حمله ور شدند سمت خواهرام. همینطور میزدند. بعد هم رفتند.
این حادثه یک آرامش خاصی به من داد. اونم اینکه دیگه مطمئن شدم از کار خودم. دلم به حالشون رحم نیست. الان خوشحال هستم و دارم به زندگی عادی برمیگردم.
خداروشکر .
معیارهای ارزشمند برای خودتون پیدا کنین و روی اونها زندگیتونو بسازین.
ببخشید ولی من فکر میکنم اگر داستانی که تعریف کردید واقعی باشه ، یا من دیوانه شدم که امکان همچین چیزی رو محال میدونم یا متاسفانه نسل جوان کشور و خانواده و ... همه از دم مشاعیر از دست داده شده اند.
اون موقع که به شما و خانواده ات توهین کردن جوابشون رو ندادی واسه همین پررو شدن. ولش کن گم شه. خیلی آدمها محبت ببینن رودل می کنند و ارزش هیچ محبتی رو ندارن. بذار بره با یکی همچین بزنه تو سرش تا حالش جا بیاد