روانپزشک و روانشناس ها

من مدت ۶ سال پیش یه روانپزشک میرفتم، حالا کاری نداریم به روحیاتمو علتش بعد از ۶ سال دکتر به یک شهر دیگه میخواست بره و پرونده رو گرفتم. من درست یادمه اولین بار که خیلی حالم بد بود دکتر گفت که من شیزوفرنی دارم، حاد ترین معریضی اعصاب و روان. بعد از یک سال گفتن که اختلال دو قطبی داری که خیلی درجه معریضی از شیزوفرنی پایین تره. حالا که پرونده رو دیدم با دیکشنری همه رو ترجمه کردم ،برگه سال اول که من به عنوان یک معریض شیزوفرنی بودم اصلا نبود. درون برگه ها هم فقط دوز مصرف دارو ها با نوعش بود و دقیقا شرح وضعیتی که خودم واسه دکتر توضیح میدادم فقط به زبان انگلیسی بود و هیچ چیز دیگری،به خاطر همین من اصلا این دکترها رو قبول ندارم ازاون اولم نداشتم ولی به اصرار خانواده مجبور شدم که بهشون مراجعه کنم.
این اتفاق باعث شد که من خودم قرصامو کم کنم، الانم بعد از گذشت یک ماه هیچ آثاری از مشکلات روحی که فکر میکردم دارم و همش تلقین بود و ندارم.
الانم افرادی که میگن اشتباه فکر میکردی که دکتر بهت گفته بوده شیزوفرنی داری اصلا کاری باهاشون ندارم چون من مطمئنم و هنوزم گفته هاشونو یادم هست.
تمام

سلام آقا وحید:72:

حالتون چطوره؟

این روزها چکار میکنین؟

سلام
دوست من الان مساله تشخص ناردست و غیر منطقی دکترا نیست بلکه سلامت روان شماست
علم روانپزشکی و روانشناسی خیلی جای پیشرفت داره و خیلی ناقص
مثلا از روی ظاهر من یک مدت تمام نشانه های تومور مغزی داشتم همشووووووووو
ولی ام ار ای به من میگفت ندارم چون فیزیک بدنم تشریح میکرد
ولی روانپزشکی و روانشناسی همش بر پایه حدث و گمان نه ازمایش نه عکس ام ار ای نه فیزیکی
برای همین نظر قطعی نمیشه اصلا روش داد
الان شما باید خیلی خوشحال باشید چون اسکیزو ندارید چون دوقطبی ندارید
دوقطبی اگر تونستید با قرص کم دو سال رو سپری کنید و کم کم قطعش کنید پس دیگه اصلا حالتون اینجوری نمیشه یه استرسی بوده و تمام
اصلا دو قطبی نداشتید

الان به جای اینکه همش تو ذهنتون اشتباه روانپزشکا رو مرور کنید خودتون اصلاح کنید دیگه نزارید به شما فشار روحی وارد بشه خودتون در موقعیت بد قرار ندید
دنبال علاقتون باشید
سرتون با علایقی که دوست دارید گرم بکنید
ورزش بکنید تا میتونید اهن به بدنتون برسونید اب کرفس عالیه برای شما
یه ازمایش بدید ویتامینهاتون و اهن بدنتون چک بکنید
اب زیاد بنوشید
تفریح کنید از دستاتون زیاد کار بکشید
هدف در زندگیتون انتخاب کنید طبق اون زمانتون تقسیم بندی کنید
شما دیگه دستتون اومده کی افکارتون بهم میریزه و شروع به رفتن به سوی برچسب مرضی میکنه سریع اون افکار متوقف کنید
با خودتون بگید فکر به اون افکار مساوی برچسب مریضی شد برای من پس من دیگه اونجوری فکر نمیکنم
باید دید ایا از پیش نویس های زندگیتون است ؟ اگر است تغییرش بدید
مثلا مهار از نظر جنسیتی خودت نباش
خیلی به اسکیزو شبیه ولی اون نیست
یه مهار که شما رفتار جنس مخالف باید ترک کنی و هم جنس خودت باشی

شاد و موفق باشید

خیلی ممنونم از راهنمایی هاتون تو این مدت یک ماه قرص مو از نصفم کم تر کردم چون شنیدید که قرص های اعصاب اعتیاد دارن ولی طی ۱ الی ۲ ماهه آینده همشو میذارم کنار
ممنونم از هم فکریتون

خواهش میکنم آقا وحید:72:
کار خوبی میکنین ، امیدوارم موفق باشین و بهترین روزها رو پیش رو داشته باشین.
سعی کنین در همدردی رفت و آمد داشته باشین و هرزگاهی برای یاران همدردی بنویسین.

یه کشفی که کردم اگر دیدید بازم میخوان فکرهای عجیب غریب کنید و اصلا علاقه دارید تا اونطوری فکر کنید
احتمال خیلی زیاد والد گریزی دارید کودک طغیانگر کودکی که تحقیر شده حالا میخواد جبران کنه کودکی که تحت فشار بوده
اصلا علاقه عجیبی به مخالفت پیدا میکنه لجببببببببببببببببببببباز ی میخواد که توهم بزنه کودک خودتون این کار دوست داره
خیلی هم شیطونه باید بالغ درونتون قوی کنید زود مچشو بگیرید
اینو باید حلش کنید
و الا شما توانایی اینو دارید که صاحب افکارتون باشید
پیشنهادم اینه از والد سرزنش گر تغییر جهت بدید به والد حمایتگر
معجزشو تو زندگیتون میبینید
بر خوردتون با مردم عالی میشه
خودتون احساس شادی و خوبی میکنید
اگر خواستید کم کم براتون میزارم که چگونه والد حمایتگر باشید

مرسی لطف دارید شما
بله اگه عمری باشه چشم☺

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

یه کشفی که کردم اگر دیدید بازم میخوان فکرهای عجیب غریب کنید و اصلا علاقه دارید تا اونطوری فکر کنید
احتمال خیلی زیاد والد گریزی دارید کودک طغیانگر کودکی که تحقیر شده حالا میخواد جبران کنه کودکی که تحت فشار بوده
اصلا علاقه عجیبی به مخالفت پیدا میکنه لجببببببببببببببببببببباز ی میخواد که توهم بزنه کودک خودتون این کار دوست داره
خیلی هم شیطونه باید بالغ درونتون قوی کنید زود مچشو بگیرید
اینو باید حلش کنید
و الا شما توانایی اینو دارید که صاحب افکارتون باشید
پیشنهادم اینه از والد سرزنش گر تغییر جهت بدید به والد حمایتگر
معجزشو تو زندگیتون میبینید
بر خوردتون با مردم عالی میشه
خودتون احساس شادی و خوبی میکنید
اگر خواستید کم کم براتون میزارم که چگونه والد حمایتگر باشید

---

من کودکی خیلی سختو ترسناکی داشتم از پدر و مادر از برادر از خواهر از همه میترسیدم
چون فرزند آخر و کوچیک خانواده بودم بله به نظر همین والد گریزی که شما گفتید درون من هست
والا دیگه خسته شدم
اگر میشه یکم بیشتر راجع به والد حمایتی بگید
ممنون میشم

باید ریشه یابی بشه علت ترس
شاید اصلا شما نمیترسید ولی در بچگی همش میگفتن نترس و این به شما القا شده اتفاقا بهتون میخوره پسر اول خانواده باشید
و چون والد گریزی دارید مصر بر این هستید که بترسید
در صورتی که اصلا شما نمیترسید
شما با والدتون بر سر جنگ افتادید
شاید شما کمبود شدید محبت دارید هر وقت می ترسیدید نوازش در یافت میکردید نوازشی که توش قربون صدقه و امنیت و حس حمایت بود الان هم فکر میکنید باید بترسید تا محبت و امنیت در یافت کنید
در حقیقت ترس در اینجا احساس اصیل نیست بلکه مقدمه ای برای بقا که در بچگی دریافت می کردید

شایدم به شما همش والدتون میگفت نترس و این به شما اجازه رو داده تا هر زمانی حق داشته باشید بترسید در هر فشاری ومنتظر یکی مینشینید تا به شما بگه نترس
و این به شما القا شده

به این نتیجه رسیدم بیشتر اسکیزو ها والد گریزی دیدین ادم های لجباززززززززززززززززززززز ییییی هم میشن یا اصلا بیشتر ادمهای لجباز اینطوری میشن

والد حمایتگر خیییییییییییییلی راه داره اول بهتره لفظ باید و دستوری رو حذف کرد در مکالمات روزمره

دو نمونه رو شما نگاه کنید
اتاقتو تمیز کن و الا دیگه دوست ندارم
عزیزم من خیلی بیشتر دوست دارم اگر اتاقتو تمیز کنی

حق نداری بازی کنی تا اتاقتو تمیز بکنی
اگر اتاقتو تمیز کنی خیلی بیشتر باهات بازی میکنم

کدومش بار مثبتش بیشتر و در دل ادم ها مینشینه ؟؟
والد حمایتگر همیشه حامی بلکه برای جذب کودک از محبت بیشتر استفاده میکنه و اصلا تنبیه نداره دستور نداره باز خواست داره
به جای باید از بهتره استفاده میکنه

داری دروغمیگی دندونات مسواک نزدی پاشو دندونات باید مسواک کنیخراب میشه

چرا عزیزم دندونات مسواک نزدی؟
منتظر میمانید تا پاسخ بشنوید
بهتره دندونات مسواک بزنی چون سالم بمونه با لبخند ملیح

کدومش زیبا تر
اگر برای دیگران والد حمایتگر بشید اولین نفری که سود میکنه خود شمایید یعنی شما با خودتون هم اینگونه بر خورد خواهید کرد و کم کم با کودک درونتون دوست میشید و اون حالت سرکش و لجباز میزارید کنار
دومین اتفاقی که برای شما می افته در دل همه جا میگیرید و روابطتون با دیگران عالی میشه چون والد حمایتی با کودک درون افراد ارتباط برقرار میکنه و عشق به وجود میاد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

باید ریشه یابی بشه علت ترس
شاید اصلا شما نمیترسید ولی در بچگی همش میگفتن نترس و این به شما القا شده اتفاقا بهتون میخوره پسر اول خانواده باشید
و چون والد گریزی دارید مصر بر این هستید که بترسید
در صورتی که اصلا شما نمیترسید
شما با والدتون بر سر جنگ افتادید
شاید شما کمبود شدید محبت دارید هر وقت می ترسیدید نوازش در یافت میکردید نوازشی که توش قربون صدقه و امنیت و حس حمایت بود الان هم فکر میکنید باید بترسید تا محبت و امنیت در یافت کنید
در حقیقت ترس در اینجا احساس اصیل نیست بلکه مقدمه ای برای بقا که در بچگی دریافت می کردید

شایدم به شما همش والدتون میگفت نترس و این به شما اجازه رو داده تا هر زمانی حق داشته باشید بترسید در هر فشاری ومنتظر یکی مینشینید تا به شما بگه نترس
و این به شما القا شده

به این نتیجه رسیدم بیشتر اسکیزو ها والد گریزی دیدین ادم های لجباززززززززززززززززززززز ییییی هم میشن یا اصلا بیشتر ادمهای لجباز اینطوری میشن

والد حمایتگر خیییییییییییییلی راه داره اول بهتره لفظ باید و دستوری رو حذف کرد در مکالمات روزمره

دو نمونه رو شما نگاه کنید
اتاقتو تمیز کن و الا دیگه دوست ندارم
عزیزم من خیلی بیشتر دوست دارم اگر اتاقتو تمیز کنی

حق نداری بازی کنی تا اتاقتو تمیز بکنی
اگر اتاقتو تمیز کنی خیلی بیشتر باهات بازی میکنم

کدومش بار مثبتش بیشتر و در دل ادم ها مینشینه ؟؟
والد حمایتگر همیشه حامی بلکه برای جذب کودک از محبت بیشتر استفاده میکنه و اصلا تنبیه نداره دستور نداره باز خواست داره
به جای باید از بهتره استفاده میکنه

داری دروغمیگی دندونات مسواک نزدی پاشو دندونات باید مسواک کنیخراب میشه

چرا عزیزم دندونات مسواک نزدی؟
منتظر میمانید تا پاسخ بشنوید
بهتره دندونات مسواک بزنی چون سالم بمونه با لبخند ملیح

کدومش زیبا تر
اگر برای دیگران والد حمایتگر بشید اولین نفری که سود میکنه خود شمایید یعنی شما با خودتون هم اینگونه بر خورد خواهید کرد و کم کم با کودک درونتون دوست میشید و اون حالت سرکش و لجباز میزارید کنار
دومین اتفاقی که برای شما می افته در دل همه جا میگیرید و روابطتون با دیگران عالی میشه چون والد حمایتی با کودک درون افراد ارتباط برقرار میکنه و عشق به وجود میاد

---

امید جان من از بچگی چیزی جز دعوا و کتک کاری یادم نمیاد همیشه توی خونمون دعوا و جنگ بود
حالا به نظر شما اگر من این رفتار حمایتگرو انجام بدم به نظر من چون خانوادمو میشناسم پرو تر میشن
و من اصلا دیگه نمیتونم حرفمو به کرسی بنشونم
اتفاقا همین الان که زنگ خونه رو زدم مادرم از پشت اف اف داد زد که مگه عقل نداری کلیدتو مگه نبردی
حالا من باید جواب این رفتارو باید با عزیزمو اینا بدم
برعکس من امتحان کردم هرچی با این مردم بد رفتاریشه
خوش رفتاری میبینی و برعکس

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط vahidtarik

من مدت ۶ سال پیش یه روانپزشک میرفتم، حالا کاری نداریم به روحیاتمو علتش بعد از ۶ سال دکتر به یک شهر دیگه میخواست بره و پرونده رو گرفتم. من درست یادمه اولین بار که خیلی حالم بد بود دکتر گفت که من شیزوفرنی دارم، حاد ترین معریضی اعصاب و روان. بعد از یک سال گفتن که اختلال دو قطبی داری که خیلی درجه معریضی از شیزوفرنی پایین تره. حالا که پرونده رو دیدم با دیکشنری همه رو ترجمه کردم ،برگه سال اول که من به عنوان یک معریض شیزوفرنی بودم اصلا نبود. درون برگه ها هم فقط دوز مصرف دارو ها با نوعش بود و دقیقا شرح وضعیتی که خودم واسه دکتر توضیح میدادم فقط به زبان انگلیسی بود و هیچ چیز دیگری،به خاطر همین من اصلا این دکترها رو قبول ندارم ازاون اولم نداشتم ولی به اصرار خانواده مجبور شدم که بهشون مراجعه کنم.
این اتفاق باعث شد که من خودم قرصامو کم کنم، الانم بعد از گذشت یک ماه هیچ آثاری از مشکلات روحی که فکر میکردم دارم و همش تلقین بود و ندارم.
الانم افرادی که میگن اشتباه فکر میکردی که دکتر بهت گفته بوده شیزوفرنی داری اصلا کاری باهاشون ندارم چون من مطمئنم و هنوزم گفته هاشونو یادم هست.
تمام

---

سلام
دلایلی که شما آوردید هیچکدوم دال بر نداشتن اون بیماری ها نیست. مگه حتما باید دکتر اسم بیماری شما رو در سوابق تان بنویسه. شاید نوشتن علایم بیماری رو برای خودشون کافی می دونستند. مهم سابقه داروئی و پیشرفت یا پسرفت بیماری و علائم بعدی آن است.

حتی "برفرض" یه دکتری نادرست باشه نتیجه گیری شما بی نهایت غیرمنطقی است که همه دکترها رو غیرقابل اعتماد دانسته اید.

سرخود قطع کردن داروها امکان داره وضعیت شما رو پس از مدتی بدتر کنه یا حتی باعث برگشت و پیشرفت بیماری بشه. حتی اگر نمی خواهید ادامه بدید با دکتر متخصص مشورت کنید.


* با بدرفتاری با والدین سخت گیر و بداخلاق چیزی بدست نمیارید. اینکه فکر می کنید تند برخورد کنید براتون بهتر میشه تصورات شما است. وقتی کسی نسبت به رفتار مودبانه (نمیگم حتما محبت آمیز) واکنش مثبت نده فکر می کنید به رفتار تهاجمی پاسخ مثبت میده؟ یا شاید فکر می کنید ازتون می ترسند؟ برفرض هم بترسند نهایت اینکه از خونه بیرون تون می کنند.

* به نظرم شما آنقدری که می تونید با محبت رفتار کنید. اون هم راه و روش داره که با مطالعه می تونید بهش برسید.
زمان هائی هم که کم میاورید (و طبیعی هم است) مدارا کنید. پرخاش نکنید. بروید تو اطاق در رو ببندید.
اگر نیاز است (که فکر می کنم باشه) به دکتر روان پزشک مراجعه کنید
طوری رفتار کنید که تندخوئی عادت خود شما هم نشود. نشوید یه نفر مثل پدر یا مادرتان. یادتون باشه شما بالاخره خانواده خودتون رو خواهید داشت. طوری برنامه ریزی و زندگی کنید برای خودتون و خانواده تان فردی سالم و صبور باشد.

موفق باشید :72:

عقیده شخصیم اینه که علم روانپزشکی خیلی ناقص
پس تا میتوند به سلامتتون رسیدگی کنید که رو سرتون امتحان نکنند خخخ

پرخاشتون هم بر میگرده به تربیتتون من از دوستان این سوال رو دارم چگونه فردی که پدر و مادر پر خاشگر داره خودش فردی ارام باشه ؟؟؟ارامش از کدوم والد یاد گرفته باشه
اصلا اگر ارام باشه به نظرم مشکل و از لحاظ حسی یه چیزی کم داره
اخه طبیعت انسان به نظرم پرخاشگریه از زمان تولدش مشخص که هر چیزی که لازم داره شروع میکنه جیغ زدن
پسسسسسسسسسس ارامش یاد گرفتنی است

خوب حالا چی کار کنیم ؟؟روانپزشک اصلا به درد نمیخوره برای انسانی که قدرت تفکر داره قرصا مثل مواد میمونه که تا موقعی که میخوری شارژی به محض قطع دوباره بر میگردی سر جای اولت
ایا شما دوست دارید تا اخر عمر قرص بخورید
البته که قرص روان یه جا رو خوب میکنه مثلا ارومتون میکنه ولی قدرت تفکر هم ازتون میگیره دیگه نمیتونید فکر کنید همه درساتون می افتید دستاتون سفت میشه و کلی عوارض دیگه
روانشناس بالینی خبره چاره کار و گروه دوستانه
روانشناسی که کوچکترین کار تو رو مورد بررسی قرار بده
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
کارای کوچیک کوچیک رو انجام میدید یدفعه میبینید چقدر تغییر کردید
گروه دوستانه باید تشکیل بشه که همشون روی خودشون دارند کار میکنند و شما در انجا به صورت ملموس رفتار درست یاد بگیرید
شما بهتره رفتار درست یاد بگیرید
این کاممممممممملا طبیعی که شما با خانواده پرخاشگر پرخاشگر برخورد کنید چون اصلا یاد نگرفتید ارامش
اصلا نمیدونید در مقابل پرخاشگری چه واکنشی داشته باشید
این رفتاری که جناب یه دوست گفتند کاملا اشتباه چون شما خشمتون به صورت رفتار قاطع نشون نمیدید بعد این موجب ناراحتیتون میشه و ممکن افسردگی بگیرید
برای همین روزایی که خشمتون نشون نمیدید مشید ناراحت که بهتون میگن افسرده
روزایی که عین خودشون میشید و پرخاشگری میکنید و والد گریزی میگن شیدایی
در صورتی که شما تکلیف خودتون نمیدونید چیه و اصلا این شیدایی و افسردگی عمق نداره که دوقطبی بشه

ارزو میکنم روانشناسا دسته هایی تشکیل بدن که در انجا تمرین رفتار درست رو همه ما بتونیم انجام بدیم و کم کم در خانواده خودمون به کار ببندیم
یعنی خدا خیرشون بده اگر این کار بکنند

باید با ادمهایی که در شما رفتار تخریبی ایجاد میکنند رفتار قاطع داشت
من یک پدر دارم خودش از کلمه دیوانه متنفر ولی به ما همش میگه
یه بار که گفت منم گفتم دیوانگی ارثیه از پدر و مادر منتقل میشه پدرم دیگه نگفت
باید همینطوری هر چند وقت یک سخنرانی ترتیب بدید و رفتار قاطعتون در ان نشون بدید
مثلا بگید روانشناسا به این نتیجه رسیدن که همه ادم ها اینه های مخفی دارند که هر چیزی که به دیگران بگی به خودت بر میگرده و نشانه درون خودت
یه دوست پیدا کنید که برای اون والد حمایتگر باشید تا تمرین کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Ye_Doost

سلام
دلایلی که شما آوردید هیچکدوم دال بر نداشتن اون بیماری ها نیست. مگه حتما باید دکتر اسم بیماری شما رو در سوابق تان بنویسه. شاید نوشتن علایم بیماری رو برای خودشون کافی می دونستند. مهم سابقه داروئی و پیشرفت یا پسرفت بیماری و علائم بعدی آن است.

حتی "برفرض" یه دکتری نادرست باشه نتیجه گیری شما بی نهایت غیرمنطقی است که همه دکترها رو غیرقابل اعتماد دانسته اید.

سرخود قطع کردن داروها امکان داره وضعیت شما رو پس از مدتی بدتر کنه یا حتی باعث برگشت و پیشرفت بیماری بشه. حتی اگر نمی خواهید ادامه بدید با دکتر متخصص مشورت کنید.


* با بدرفتاری با والدین سخت گیر و بداخلاق چیزی بدست نمیارید. اینکه فکر می کنید تند برخورد کنید براتون بهتر میشه تصورات شما است. وقتی کسی نسبت به رفتار مودبانه (نمیگم حتما محبت آمیز) واکنش مثبت نده فکر می کنید به رفتار تهاجمی پاسخ مثبت میده؟ یا شاید فکر می کنید ازتون می ترسند؟ برفرض هم بترسند نهایت اینکه از خونه بیرون تون می کنند.

* به نظرم شما آنقدری که می تونید با محبت رفتار کنید. اون هم راه و روش داره که با مطالعه می تونید بهش برسید.
زمان هائی هم که کم میاورید (و طبیعی هم است) مدارا کنید. پرخاش نکنید. بروید تو اطاق در رو ببندید.
اگر نیاز است (که فکر می کنم باشه) به دکتر روان پزشک مراجعه کنید
طوری رفتار کنید که تندخوئی عادت خود شما هم نشود. نشوید یه نفر مثل پدر یا مادرتان. یادتون باشه شما بالاخره خانواده خودتون رو خواهید داشت. طوری برنامه ریزی و زندگی کنید برای خودتون و خانواده تان فردی سالم و صبور باشد.

موفق باشید :72:

---

بله شما درست میفرمایید
ن من همچین فردی که شما فکر میکنید نیستم
من فقط از علایق و تخیلاتی که دوست داشتم رفتارم آنگونه باشد صحبت کردم
وگرنه من خیلی کم عصبانی میشم و بدرفتاری میکنم و بیشتر موارد خوش اخلاق هستم
باشد که درست قضاوت کنیم
😉

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Ye_Doost

سلام
دلایلی که شما آوردید هیچکدوم دال بر نداشتن اون بیماری ها نیست. مگه حتما باید دکتر اسم بیماری شما رو در سوابق تان بنویسه. شاید نوشتن علایم بیماری رو برای خودشون کافی می دونستند. مهم سابقه داروئی و پیشرفت یا پسرفت بیماری و علائم بعدی آن است.

حتی "برفرض" یه دکتری نادرست باشه نتیجه گیری شما بی نهایت غیرمنطقی است که همه دکترها رو غیرقابل اعتماد دانسته اید.

سرخود قطع کردن داروها امکان داره وضعیت شما رو پس از مدتی بدتر کنه یا حتی باعث برگشت و پیشرفت بیماری بشه. حتی اگر نمی خواهید ادامه بدید با دکتر متخصص مشورت کنید.


* با بدرفتاری با والدین سخت گیر و بداخلاق چیزی بدست نمیارید. اینکه فکر می کنید تند برخورد کنید براتون بهتر میشه تصورات شما است. وقتی کسی نسبت به رفتار مودبانه (نمیگم حتما محبت آمیز) واکنش مثبت نده فکر می کنید به رفتار تهاجمی پاسخ مثبت میده؟ یا شاید فکر می کنید ازتون می ترسند؟ برفرض هم بترسند نهایت اینکه از خونه بیرون تون می کنند.

* به نظرم شما آنقدری که می تونید با محبت رفتار کنید. اون هم راه و روش داره که با مطالعه می تونید بهش برسید.
زمان هائی هم که کم میاورید (و طبیعی هم است) مدارا کنید. پرخاش نکنید. بروید تو اطاق در رو ببندید.
اگر نیاز است (که فکر می کنم باشه) به دکتر روان پزشک مراجعه کنید
طوری رفتار کنید که تندخوئی عادت خود شما هم نشود. نشوید یه نفر مثل پدر یا مادرتان. یادتون باشه شما بالاخره خانواده خودتون رو خواهید داشت. طوری برنامه ریزی و زندگی کنید برای خودتون و خانواده تان فردی سالم و صبور باشد.

موفق باشید :72:

---

شما اشتباهتون اینه که زود قضاوت میکنید
شما فقط از طریق نوشته های من که نباید منو قضاوت کنید
بله من گاهی عصبانی میشم واین دلیل نمیشه که من فردی تند خو و عصبی باشم من خوش اخلاق ترین فرد فامیل هستم البته تعریف از خود نیست اینو کل فامیل میدونن ولی پدر من فردی فوق العاده غیر منطقی هست اینو هرکسی که میشناسش میدونه که حتی بهش تو هم نمیشه گفت (وقتی بهش میگم تو ، میگه تو حق نداری به من بگی تو ) آن وقت من نباید با فردی غیر منطقی که هیچ جوره اخلاقش تغییری نمیکنه تند رفتار کنم پدر من حتی واسه سرمایه ای که من دارم هم تصمیم گیری میکنه و میخواد اونو از چنگم در بیاره با این که خودش یه پا میلیاردره چیزی از ایشون به من نرسیده که هیچ خرج خونه ای هم که داره میده سر من منت میذاره اون وقت من باید اعصابم آروم باشه و هیچ واکنشی نشون ندم
ن رفیق بعضی چیزا درست شدنی نیست فقط باید سعی کنی بدتر نشه
اون نوشته ای که من در مورد روانپزشک ها هم نوشتم فقط چیز هایی که دیدمو قضاوت کردم ن چیزه دیگری
و در مورد پرونده هم بگم که شرح بیماری من که اختلال دو قطبی هم بود رو به انگلیسی در پرونده نوشته بودن دکتر مورد نظر ولی شرحی از بیماری شیزوفرنی در پرونده نبود .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

عقیده شخصیم اینه که علم روانپزشکی خیلی ناقص
پس تا میتوند به سلامتتون رسیدگی کنید که رو سرتون امتحان نکنند خخخ

پرخاشتون هم بر میگرده به تربیتتون من از دوستان این سوال رو دارم چگونه فردی که پدر و مادر پر خاشگر داره خودش فردی ارام باشه ؟؟؟ارامش از کدوم والد یاد گرفته باشه
اصلا اگر ارام باشه به نظرم مشکل و از لحاظ حسی یه چیزی کم داره
اخه طبیعت انسان به نظرم پرخاشگریه از زمان تولدش مشخص که هر چیزی که لازم داره شروع میکنه جیغ زدن
پسسسسسسسسسس ارامش یاد گرفتنی است

خوب حالا چی کار کنیم ؟؟روانپزشک اصلا به درد نمیخوره برای انسانی که قدرت تفکر داره قرصا مثل مواد میمونه که تا موقعی که میخوری شارژی به محض قطع دوباره بر میگردی سر جای اولت
ایا شما دوست دارید تا اخر عمر قرص بخورید
البته که قرص روان یه جا رو خوب میکنه مثلا ارومتون میکنه ولی قدرت تفکر هم ازتون میگیره دیگه نمیتونید فکر کنید همه درساتون می افتید دستاتون سفت میشه و کلی عوارض دیگه
روانشناس بالینی خبره چاره کار و گروه دوستانه
روانشناسی که کوچکترین کار تو رو مورد بررسی قرار بده
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
کارای کوچیک کوچیک رو انجام میدید یدفعه میبینید چقدر تغییر کردید
گروه دوستانه باید تشکیل بشه که همشون روی خودشون دارند کار میکنند و شما در انجا به صورت ملموس رفتار درست یاد بگیرید
شما بهتره رفتار درست یاد بگیرید
این کاممممممممملا طبیعی که شما با خانواده پرخاشگر پرخاشگر برخورد کنید چون اصلا یاد نگرفتید ارامش
اصلا نمیدونید در مقابل پرخاشگری چه واکنشی داشته باشید
این رفتاری که جناب یه دوست گفتند کاملا اشتباه چون شما خشمتون به صورت رفتار قاطع نشون نمیدید بعد این موجب ناراحتیتون میشه و ممکن افسردگی بگیرید
برای همین روزایی که خشمتون نشون نمیدید مشید ناراحت که بهتون میگن افسرده
روزایی که عین خودشون میشید و پرخاشگری میکنید و والد گریزی میگن شیدایی
در صورتی که شما تکلیف خودتون نمیدونید چیه و اصلا این شیدایی و افسردگی عمق نداره که دوقطبی بشه

ارزو میکنم روانشناسا دسته هایی تشکیل بدن که در انجا تمرین رفتار درست رو همه ما بتونیم انجام بدیم و کم کم در خانواده خودمون به کار ببندیم
یعنی خدا خیرشون بده اگر این کار بکنند

باید با ادمهایی که در شما رفتار تخریبی ایجاد میکنند رفتار قاطع داشت
من یک پدر دارم خودش از کلمه دیوانه متنفر ولی به ما همش میگه
یه بار که گفت منم گفتم دیوانگی ارثیه از پدر و مادر منتقل میشه پدرم دیگه نگفت
باید همینطوری هر چند وقت یک سخنرانی ترتیب بدید و رفتار قاطعتون در ان نشون بدید
مثلا بگید روانشناسا به این نتیجه رسیدن که همه ادم ها اینه های مخفی دارند که هر چیزی که به دیگران بگی به خودت بر میگرده و نشانه درون خودت
یه دوست پیدا کنید که برای اون والد حمایتگر باشید تا تمرین کنید

---

بله واقعیتش اینه که من قرصمو برای یک روز کم کردم ولی واقعا انگاری معتاد قرص ها شدم چون در طی اون یک روز هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد ولی فقط فوق العاده فرد اجتماع گریزی شدم و اصلا نمیخواستم از خونه بیرون بیام فکرم خیلی بیشتر کار میکرد و از همین درگیری فکری ترسیده بودم که نکند دوباره مشکلی پیش بیاد من ۳_۴ باری در بیمارستان بستری شدم ولی آخرین بار برای ۲سال و نیم پیش بود و بعد از آخرین بستریم قرص هامو ۲ یا ۳ باری قطع کردم که یک بار حدودا یک ماه قطع کردم و هیچ مشکلی پیش نیومد فقط همین درگیری فکری و فکر و خیالات بود که اذیتم میکرد به خدا من دیگه خسته شدم از این قرص ها اگه کسی میدونه یا تجربه ای در مورد کنار گذاشتن قرص ها داره به منم بگه خیلی خوش حال میشم الان من یک قرص ریسپریدون ۴ میلی و ۳ تا قرص والپروات ۲۰۰ میلی میخورم بله شما درست میگید این رفتار دو قطبی من فقط از نظر عصبی یا افسردگی من قابل پیداست
من قبل از این که شروع کنم دوره درمان با قرص رو حدود ۷۰ کیلو بودم ولی الان ۱۰۴ کیلو یعنی ۳۴ کیلو اضافه کردن وزن در حدود ۶ سال که اونم اگه خودم رژیم نمیگرفتم وزنم میرفت بالای ۱۲۰ به خاطر همین قرص ها کلی از زندگی افتادم عقب والا نمیدونم چجوری خلاص شم از این قرص های لعنتی
خدا کنه هیچ کسی اسیر این قرص ها و دکتر ها نشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط vahidtarik

بله واقعیتش اینه که من قرصمو برای یک روز کم کردم ولی واقعا انگاری معتاد قرص ها شدم چون در طی اون یک روز هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد ولی فقط فوق العاده فرد اجتماع گریزی شدم و اصلا نمیخواستم از خونه بیرون بیام
اییییین بد
میدونید چرا اجتماع گریز شدید؟چون خانوادتون همش میگفتن بیا توی اجتماع
از هر چیزی که خانواده به شما یاد داده متنفر میشید یک والد گریزی وحشتناک اگر خانواده به شما نمیگفت و شما رو به انزوا سو می داد مطمان باشید اصلا اینگونه نمیشدید اتفاقا بر عکس عاشق اجتماع میشدید

فکرم خیلی بیشتر کار میکرد و از همین درگیری فکری ترسیده بودم که نکند دوباره مشکلی پیش بیاد

فکر باید تخلیه کرد همزمان باید از دستان کار گرفت که مغز فکر کنه این کار داره انجام میده
چینی ها یه سری گوی درست کرده بودند که داخل دستشون میچرخوندن و این بهشون ارامش میداد
من یک تسبیح دارم که اون رو ما بین دستام میزارم و به حتی طرز لباس پوشدنم هم فکر میکنم ولی برای خودم محدوده گذاشتم به زندگیم فکر میکنم
اصلا تخیل در فکر من جا نداره همش منطق
باور کنید انقدر احساس خوبی پیدا میکنم
یک مدت این کار را کنار گذاشتم حالم خیلی بد شد چون مغز من عادت کرده از بچگی به فکر زیاد وسواس نیست دوست داره فکر کنه همش فکر کنه حد اقل دوساعت در طی شبانه روز من این کار میکردم چون از بچگی این کار می کردم و دستامو تکون میدادم
و الان حالم خوب است چون انرژیم تخلیه میشه و مغزم ارضا میشه همه فکرای بد با فکر مثبت جاشون پر می کنم اصلا جایی برای غم و غصه نمیمونه در مغز من چون همشو با فکر مثبت پر کردم
و برای همین رض کنید من از پدرم دلم گرفته و دارم با خودم مرورش میکنم هر ند پاسخ قاطع دادم این کار میکنم اصلا دیگه فکر منفی برای من باقی نمیمونه خیلی کم
همه با تعجب به من میگن تو همین الان توهین شنیدی چطوری خوشحالی
پاسخ من اینه چون به نقاط مثبت زندگیم تمرکز کردم و اون فکر بیرون انداختم




من ۳_۴ باری در بیمارستان بستری شدم ولی آخرین بار برای ۲سال و نیم پیش بود و بعد از آخرین بستریم قرص هامو ۲ یا ۳ باری قطع کردم که یک بار حدودا یک ماه قطع کردم و هیچ مشکلی پیش نیومد فقط همین درگیری فکری و فکر و خیالات بود که اذیتم میکرد به خدا من دیگه خسته شدم از این قرص ها اگه کسی میدونه یا تجربه ای در مورد کنار گذاشتن قرص ها داره به منم بگه خیلی خوش حال میشم الان من یک قرص ریسپریدون ۴ میلی و ۳ تا قرص والپروات ۲۰۰ میلی میخورم بله شما درست میگید این رفتار دو قطبی من فقط از نظر عصبی یا افسردگی من قابل پیداست
من قبل از این که شروع کنم دوره درمان با قرص رو حدود ۷۰ کیلو بودم ولی الان ۱۰۴ کیلو یعنی ۳۴ کیلو اضافه کردن وزن در حدود ۶ سال که اونم اگه خودم رژیم نمیگرفتم وزنم میرفت بالای ۱۲۰ به خاطر همین قرص ها کلی از زندگی افتادم عقب والا نمیدونم چجوری خلاص شم از این قرص های لعنتی


خدا کنه هیچ کسی اسیر این قرص ها و دکتر ها نشه

شما باید تحت نظر یک دکتر باشید ولی دکتر طب سنتی هم میشه
من شنیدم رژیم های خوبی تجویز می کنند که هم وزن میاره پایین هم براتون مفید
میدونم که اب کرفس فکر کنم روزی 3 بار رو برای شما تجویز میکنند
و ورزش
تا میتونید پیاده روی برید اگر عادت کنید که در حین راه رفتن افکارتون تخلیه کنید که خیلی خوبه

---

پزشک سنتی و روانشناس بالینی این تمرین هایی که به شما فتم هم انجام بدید عالیه

سلام

من زود قضاوت نمی کنم. اینجا غیر از نوشته های خودتان با چه چیز دیگری میشه نتیجه گیری کرد؟

"اتفاقا همین الان که زنگ خونه رو زدم مادرم از پشت اف اف داد زد که مگه عقل نداری کلیدتو مگه نبردی
حالا من باید جواب این رفتارو باید با عزیزمو اینا بدم
برعکس من امتحان کردم هرچی با این مردم بد رفتاریشه
خوش رفتاری میبینی و برعکس"

این ها رو شما گفته اید. انتظار دارید دیگران چه برداشتی داشته باشند؟
بعدش هم من قضاوت نکردم. راهنمائی کردم که اگر با خوش روئی نتونید چیزی رو بدست بیاورید با تندخوئی اصلا نمی تونید.

در جواب دوستمون که گفتند:
"این رفتاری که جناب یه دوست گفتند کاملا اشتباه چون شما خشمتون به صورت رفتار قاطع نشون نمیدید بعد این موجب ناراحتیتون میشه و ممکن افسردگی بگیرید "

خشونت با قاطعیت دو تا است. شما قاطع و صبور باشید بدون اینکه ابراز خشم کنید.

درمورد بقیه صحبت هاتون که داروهاتون رو قطع کنید و سایر مسائل ... حرف دیگری ندارم. موفق باشید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

پزشک سنتی و روانشناس بالینی این تمرین هایی که به شما فتم هم انجام بدید عالیه

---

یعنی شما میگید من دیگر دکتر روانپزشک نرم و فقط به دکتر طب سنتی مراجعه کنم یعنی جواب میده؟
من سعی میکنم این توصیه هایی که کردید و انجام بدم خدا کنه جواب بگیرم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

پزشک سنتی و روانشناس بالینی این تمرین هایی که به شما فتم هم انجام بدید عالیه

---

بعد شما هنگامی که از تسبیح استفاده میکنید واسه تخلیه افکارتون صلوات هم میفرستید کنجکاو شدم بدونم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Ye_Doost

در جواب دوستمون که گفتند:
"این رفتاری که جناب یه دوست گفتند کاملا اشتباه چون شما خشمتون به صورت رفتار قاطع نشون نمیدید بعد این موجب ناراحتیتون میشه و ممکن افسردگی بگیرید "

خشونت با قاطعیت دو تا است. شما قاطع و صبور باشید بدون اینکه ابراز خشم کنید.

فکر نمیکند پرخاشگری فرق داره با خشم ادم از حرف نادرست خشمگین میشه اما اگر پرخاشگری کنه درست نیست
و درستم نیست بره توی اتاق
بهتره رفتار قاطع رو یاد بگیره

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط vahidtarik

یعنی شما میگید من دیگر دکتر روانپزشک نرم و فقط به دکتر طب سنتی مراجعه کنم یعنی جواب میده؟
من سعی میکنم این توصیه هایی که کردید و انجام بدم خدا کنه جواب بگیرم

---

من میگم برید طب سنتی اگر جواب نداد روانپزشک

تا حالا تسبیح وسط دستاتون گذاشتید و لمسش کردید یه سری گلوله های ریز در داخل تسبیح حرکتش روی دست ارامش بخش مضاف که افکارم تخلیه میشه
یه وقتهایی من انقدر مشغول میشم که سردرد میگیرم چون اهن بدنم کم چون دارم فکر میکنم اکسیژن به مغزم خوب نمیرسه و دچار سردرد میشم
معمولا ذکر با این حرکت قاطی نمیکنم
ولی شده انقدر به خلقت فکر کردم و اخرش به خدا رسیدم از فکرم
شده توی ذهنم یک گل کاشتم و هر روز بهش اب دادم بهش رسیدم
یا فکر کردم من یک گلخونه دارم هر روز مواظب گلامم و حالا فکر میکنم چی کار کنم که از گلام بتونم بهتر مواظبت کنم
حدیث داریم وصف العیش نصف العیش
من نصف عیش پولدار ترین ادم دنیا رو کردم و این برام خیلی مهم
شده رفتم کنار ساحل برای خودم یک قلعه ساختم حتی شیاراشم در اوردم

سوال داشتی بازم بپرس خیلی خوشحال میشم بتونم کمکت کنم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

من میگم برید طب سنتی اگر جواب نداد روانپزشک

تا حالا تسبیح وسط دستاتون گذاشتید و لمسش کردید یه سری گلوله های ریز در داخل تسبیح حرکتش روی دست ارامش بخش مضاف که افکارم تخلیه میشه
یه وقتهایی من انقدر مشغول میشم که سردرد میگیرم چون اهن بدنم کم چون دارم فکر میکنم اکسیژن به مغزم خوب نمیرسه و دچار سردرد میشم
معمولا ذکر با این حرکت قاطی نمیکنم
ولی شده انقدر به خلقت فکر کردم و اخرش به خدا رسیدم از فکرم
شده توی ذهنم یک گل کاشتم و هر روز بهش اب دادم بهش رسیدم
یا فکر کردم من یک گلخونه دارم هر روز مواظب گلامم و حالا فکر میکنم چی کار کنم که از گلام بتونم بهتر مواظبت کنم
حدیث داریم وصف العیش نصف العیش
من نصف عیش پولدار ترین ادم دنیا رو کردم و این برام خیلی مهم
شده رفتم کنار ساحل برای خودم یک قلعه ساختم حتی شیاراشم در اوردم

سوال داشتی بازم بپرس خیلی خوشحال میشم بتونم کمکت کنم

---

ممنونم ازت عزیزی
منم از امروز شروع کردم استفاده از تسبیح رو واقعا آرامش خاصی درون آدم ایجاد میکنه ولی فکرمو نمیتونم وقتی تسبیح دستمه زیاد متمرکز کنم واسم سخته
بازم ممنون

برای تمرکز قشنگ ترین گل رو در ذهنتون تصور کنید حالا ازش مراقبت کنید
قشنگترین خانه در جهان رو تصور کنید حالا بهش برسید
قشنگترین بچه رو تصور کنید حالا مواظبش باشید
گاهی وقتا من تا یک هفته حول محور یک چیز فکر میکردم
برای انکه تمرکزم قوی بشه تسبیح در دستانانم فشار میدادم تا حس کنم الان در موقعیتم به صورت واقعی و حواسم پرت نشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

برای تمرکز قشنگ ترین گل رو در ذهنتون تصور کنید حالا ازش مراقبت کنید
قشنگترین خانه در جهان رو تصور کنید حالا بهش برسید
قشنگترین بچه رو تصور کنید حالا مواظبش باشید
گاهی وقتا من تا یک هفته حول محور یک چیز فکر میکردم
برای انکه تمرکزم قوی بشه تسبیح در دستانانم فشار میدادم تا حس کنم الان در موقعیتم به صورت واقعی و حواسم پرت نشه

---

مرسی از راهنماییت
امیدوارم از رهنمودات بهره ببرم

یه کشف جدید دیگه که کردم این است که دو قطبی کاملا به عقیده بر میگرده
به باورها
برای همین تا قرص ارامشبخش ول میکنه دوباره بر میگرده چون عقیدش خراب و مخرب است

اعتقاداتتون درست کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

یه کشف جدید دیگه که کردم این است که دو قطبی کاملا به عقیده بر میگرده
به باورها
برای همین تا قرص ارامشبخش ول میکنه دوباره بر میگرده چون عقیدش خراب و مخرب است

اعتقاداتتون درست کنید

---

مثلا اعتقاد از چ نظر چ اعتقاد هایی میشه بیشتر توضیح بدید

اعتقاد بر اینکه همه بدن
همه می خوان من رو اذیت کنن
رفتارهای خودتون نبینید
خودتون انالیز نکنید
همه بدن پس من با همه لجبازی میکنم
مخصوصا خانواده هر چیزی به من گفتن بر عکسشو انجام میدم
برای همین که یا زیاد می خوابن یا اصلا نمی خوابن
یک لجبازی وحشتناک به من نوعی میگن گریه نکن
بیشتر گریه می کنم
میگن نخند قهقه میزنم
میگن بخواب بیدار میمونم
میگن نخواب همش خوابم
میگن برو میمونم
میگن نرو میرم
میگن خسیس نباش پولامو جمع میکنم
میکن پولاتو جمع کن همه رو به باد هوا میدم
بیماری بر عکس
نمیدونم شاید اگر بهشون بر عکس بگی درست بشن
لجبازی باید کنار بزارن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

اعتقاد بر اینکه همه بدن
همه می خوان من رو اذیت کنن
رفتارهای خودتون نبینید
خودتون انالیز نکنید
همه بدن پس من با همه لجبازی میکنم
مخصوصا خانواده هر چیزی به من گفتن بر عکسشو انجام میدم
برای همین که یا زیاد می خوابن یا اصلا نمی خوابن
یک لجبازی وحشتناک به من نوعی میگن گریه نکن
بیشتر گریه می کنم
میگن نخند قهقه میزنم
میگن بخواب بیدار میمونم
میگن نخواب همش خوابم
میگن برو میمونم
میگن نرو میرم
میگن خسیس نباش پولامو جمع میکنم
میکن پولاتو جمع کن همه رو به باد هوا میدم
بیماری بر عکس
نمیدونم شاید اگر بهشون بر عکس بگی درست بشن
لجبازی باید کنار بزارن

---

آره شما درست میگید بله اتفاقا من خیلی لجبازم و این شاید از بیماری باشه یا از تربیت خانواده بله این رفتارها باید عوض شه درسته سخته ولی میشه
ممنونم

نمیدونم اسمش چی میشه گذاشت
بیماری نیست
از اون طرفم علاوه بر والد بیرونی شما با والد درونی خودتون دست به لجبازی میزارید
اینجاست که کار واقعا خراب میشه
حالا دیگه حتی به رفتارهای دیگران وابسته نیستید خودتون با خودتون لج میکنید

و مسسسسسسسسسلم چنین شخصی ارامش لازم رو نخواهد داست
فرض کنید شما تشنوتون ولی اب نخورید چه حالی میشید ؟؟؟این شخص ارامش میتونه داشته باشه ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

نمیدونم اسمش چی میشه گذاشت
بیماری نیست
از اون طرفم علاوه بر والد بیرونی شما با والد درونی خودتون دست به لجبازی میزارید
اینجاست که کار واقعا خراب میشه
حالا دیگه حتی به رفتارهای دیگران وابسته نیستید خودتون با خودتون لج میکنید

و مسسسسسسسسسلم چنین شخصی ارامش لازم رو نخواهد داست
فرض کنید شما تشنوتون ولی اب نخورید چه حالی میشید ؟؟؟این شخص ارامش میتونه داشته باشه ؟

---

سلام ببخشید دیر جواب دادم
من تو این چند وقت روز به روز بهتر شدم و از رهنمود های شما خیلی بهره بردم بازم اگر راهنمایی دارید که کمکم کنه ممنون میشم بگی
من اعتیاد به استمناء بودم و حدود ۱۲ سال این کار کثیف رو ادامه میدادم که این آخری ها رسیده بود به ۳ روزی یه بار و واقعا دیگه خسته شده بودم و الان حدود ۲۹ روز که ترکش کردم، میگن که اگه فردی یه چیزی رو ۴۰ روز ترک کنه دیگه سماش نمیره خدارو شکر الان هم حالم خیلی بهتره ولی میترسم این حال های خوب آرامش قبل طوفان باشه .
این هم بگم عامل های اصلی بیماری من یکی نسکافه خوردن زیاد بود روزی ۳ بسته خالی خالی و عامل دیگه ترک استمناء فکر کنم حدود ۳ ماه من تا آخر عمرم میخوام که این عادت کثیفو بذارم کنار ولی میترسم دوباره اون حالت ها برگرده.
اگر در این زمینه هم سر رشته واطلاعاتی دارید من سر و پا گوشم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

باید ریشه یابی بشه علت ترس
شاید اصلا شما نمیترسید ولی در بچگی همش میگفتن نترس و این به شما القا شده اتفاقا بهتون میخوره پسر اول خانواده باشید
و چون والد گریزی دارید مصر بر این هستید که بترسید
در صورتی که اصلا شما نمیترسید
شما با والدتون بر سر جنگ افتادید
شاید شما کمبود شدید محبت دارید هر وقت می ترسیدید نوازش در یافت میکردید نوازشی که توش قربون صدقه و امنیت و حس حمایت بود الان هم فکر میکنید باید بترسید تا محبت و امنیت در یافت کنید
در حقیقت ترس در اینجا احساس اصیل نیست بلکه مقدمه ای برای بقا که در بچگی دریافت می کردید

شایدم به شما همش والدتون میگفت نترس و این به شما اجازه رو داده تا هر زمانی حق داشته باشید بترسید در هر فشاری ومنتظر یکی مینشینید تا به شما بگه نترس
و این به شما القا شده

به این نتیجه رسیدم بیشتر اسکیزو ها والد گریزی دیدین ادم های لجباززززززززززززززززززززز ییییی هم میشن یا اصلا بیشتر ادمهای لجباز اینطوری میشن

والد حمایتگر خیییییییییییییلی راه داره اول بهتره لفظ باید و دستوری رو حذف کرد در مکالمات روزمره

دو نمونه رو شما نگاه کنید
اتاقتو تمیز کن و الا دیگه دوست ندارم
عزیزم من خیلی بیشتر دوست دارم اگر اتاقتو تمیز کنی

حق نداری بازی کنی تا اتاقتو تمیز بکنی
اگر اتاقتو تمیز کنی خیلی بیشتر باهات بازی میکنم

کدومش بار مثبتش بیشتر و در دل ادم ها مینشینه ؟؟
والد حمایتگر همیشه حامی بلکه برای جذب کودک از محبت بیشتر استفاده میکنه و اصلا تنبیه نداره دستور نداره باز خواست داره
به جای باید از بهتره استفاده میکنه

داری دروغمیگی دندونات مسواک نزدی پاشو دندونات باید مسواک کنیخراب میشه

چرا عزیزم دندونات مسواک نزدی؟
منتظر میمانید تا پاسخ بشنوید
بهتره دندونات مسواک بزنی چون سالم بمونه با لبخند ملیح

کدومش زیبا تر
اگر برای دیگران والد حمایتگر بشید اولین نفری که سود میکنه خود شمایید یعنی شما با خودتون هم اینگونه بر خورد خواهید کرد و کم کم با کودک درونتون دوست میشید و اون حالت سرکش و لجباز میزارید کنار
دومین اتفاقی که برای شما می افته در دل همه جا میگیرید و روابطتون با دیگران عالی میشه چون والد حمایتی با کودک درون افراد ارتباط برقرار میکنه و عشق به وجود میاد

---

برای رفع ترستون بجز حرفایی که بالا زدم باید عکسها و فیلمهایی درست بشه که تاریکی وچیزهای ترسناک زیبا نشون بدن
مثلا از تاریکی صدایی میاد دقت که میکنید میبینید یک نور زیبا و درخشان در دل شب داره نور افشانی میکنه و این میتونه جایگزین خوبی برای تصویر ذهنیتون بشه
یا مثلا عکسهای متحرکی مثل ابر سیا هست که از ابر تبدیل به یک گل میشه

چرا بعضی از ما وقتی توی تاریکی صدایی میشنویم به چیز های بد فکر میکنیم؟
چون از کودکی ما رو ترسوندن از رنگ سیاه ترسوندن رنگ سیاه برامون مظهر مرگ شده مظهر نداشتن بقا برای همین همیشه از تاریکی میترسیم چون بقامون رو مورد تهدید قرار میده

اینهمه مقاله علمی هنوز نفهمیدیم وقتی یکی میمیره چگونه باید رفتار کرد چه لباسی پوشید البته اسلام خیلیهاشو توضیح داده
احتمالا اگر کفنهامون هم سیاه میشد احتمالا ما همیشه از ترس سنگ کوب میکردیم

خیلی باید روش کار بشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

برای رفع ترستون بجز حرفایی که بالا زدم باید عکسها و فیلمهایی درست بشه که تاریکی وچیزهای ترسناک زیبا نشون بدن
مثلا از تاریکی صدایی میاد دقت که میکنید میبینید یک نور زیبا و درخشان در دل شب داره نور افشانی میکنه و این میتونه جایگزین خوبی برای تصویر ذهنیتون بشه
یا مثلا عکسهای متحرکی مثل ابر سیا هست که از ابر تبدیل به یک گل میشه

چرا بعضی از ما وقتی توی تاریکی صدایی میشنویم به چیز های بد فکر میکنیم؟
چون از کودکی ما رو ترسوندن از رنگ سیاه ترسوندن رنگ سیاه برامون مظهر مرگ شده مظهر نداشتن بقا برای همین همیشه از تاریکی میترسیم چون بقامون رو مورد تهدید قرار میده

اینهمه مقاله علمی هنوز نفهمیدیم وقتی یکی میمیره چگونه باید رفتار کرد چه لباسی پوشید البته اسلام خیلیهاشو توضیح داده
احتمالا اگر کفنهامون هم سیاه میشد احتمالا ما همیشه از ترس سنگ کوب میکردیم

خیلی باید روش کار بشه

---

بله شما درست میفرمایید ولی من در مواردی میترسم حتی من جلوی چاقو و قمه هم میرم فقط از خانواده میترسم که یک موقعی باهاشون بحثم نشه یا مثلا با برادرام کتک کاری نکنم چون از عاقبتش میترسم
من موندم من با این سنم هنوز برادر بزرگ ترم باید به من دستور بده و من باید ازش حرف شنوی داشته باشم درسته ۱۱ سال بزرگتره ولی نباید این برخوردو کنه چون من دیگه اون کودکه ۱۰ ساله نیستم
من فقط از عاقبت دعوا میترسم چون هم اون به قول خودمون بزنه هم من بالاخره یکی مون لت و پار میشه واسه همینم من کوتاه میام
اگه لطف کنید جواب قسمت دوم متن قبلیمم بدید ممنون میشم

چقدر خوب که از دعوا خوشتون نمیاد
منم خوشم نمیاد ولی یه جاهایی بخاطر تربیت خانوادگی بزوز میکنه انشاالله خدا کمک کنه اونم ترک بشه چون دوست دارم اروم باشم همیشه
در مورد سوالتون هم اول اینکه سخت نگیرید برای ترکش . سعی کنید خلوتتاتون با خودتون کم باشه همش با خانواده یا در جامعه باشید
برنامه ریزی کنید برای زمانتان
از دیدن صحنه های تشدید کننده خود داری کنید
اگر میتونید یه تایمی که خالیه زمانتان برید شاگرد نانوا یا شیرینی پزی بشید

شما که هیچ
کلا مریضی روانی رو نباید به طرف بگی چون حالش 100 برابر بد تر میشه حالا ما بلعکسیم میخوایم تو مخ یارو کنیم که تو دیوانه ای
من سر یک بنده خدایی قشنگ دیدم حالش بد بود ولی نه اونقدر وقتی بهش گفتن روانی حالش صد برابر بد تر شد

مریضی روانی مثل مریضی جسمی نمیمونه انگار باور میکنه که اخر روانی هست
در صورتی که اصلا اینطوری نیست
باید بهش بگی تو تقریبا سالمی ولی این کارت اشتباه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

چقدر خوب که از دعوا خوشتون نمیاد
منم خوشم نمیاد ولی یه جاهایی بخاطر تربیت خانوادگی بزوز میکنه انشاالله خدا کمک کنه اونم ترک بشه چون دوست دارم اروم باشم همیشه
در مورد سوالتون هم اول اینکه سخت نگیرید برای ترکش . سعی کنید خلوتتاتون با خودتون کم باشه همش با خانواده یا در جامعه باشید
برنامه ریزی کنید برای زمانتان
از دیدن صحنه های تشدید کننده خود داری کنید
اگر میتونید یه تایمی که خالیه زمانتان برید شاگرد نانوا یا شیرینی پزی بشید

شما که هیچ
کلا مریضی روانی رو نباید به طرف بگی چون حالش 100 برابر بد تر میشه حالا ما بلعکسیم میخوایم تو مخ یارو کنیم که تو دیوانه ای
من سر یک بنده خدایی قشنگ دیدم حالش بد بود ولی نه اونقدر وقتی بهش گفتن روانی حالش صد برابر بد تر شد

مریضی روانی مثل مریضی جسمی نمیمونه انگار باور میکنه که اخر روانی هست
در صورتی که اصلا اینطوری نیست
باید بهش بگی تو تقریبا سالمی ولی این کارت اشتباه

---

مرسی از جوابتون
بله به قول خودتون من سالمم فقط بعضی وقت ها حالم بد میشه که اونم چند سالی یه باره که خدا کنه تو این شبای عزیز همه معریضا شفا پیدا کنند
ن من هیچ فشاری از اون نظر بهم وارد نمیشه و خدا روشکر روی ذهنم تسلط دارم مرسی از جواباتون واقعا کمکم میکنن

میدونی مریضی روانی یه درد
اینکه به عنوان دیوانه بهت نگاه کنن درد بزرگتری است که خودش حالتو خیلی بد تر میکنه
هر حرفی میزنی اگر اشتباه باشه یا اصلا به سلیقشون نباشه میگن ولش کن دیوانه است
جامعه تردش میکنه میدونی چقدر برای حالش بد

ولی الحمد الله که شما مریضی روح و روانی ندارید