ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام
هدف از رفت و آمد و رابطه با افراد چیست؟ وظیفه است یا لذت؟ آیا رابطه خویشاوندی به خودی خود دلیلی برای رفت و آمد است؟ آیا ما فقط به خاطر اینکه با کسانی خویشاوند هستیم باید با آنها رفت و آمد کنیم؟ آیا می توانیم کسانی را از میان گروه دوستان یا خویشاوندان برای رفت و آمد انتخاب کنیم؟
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش
پاسخ این سئوال کاملا به خود فرد و انگارهای ذهنی او بستگی دارد.
اما از نظر مذهبی این سئوال جواب خاصی دارد؟
از نظر فرهنگی جواب خاصی دارد؟
اما از نظر روانشناسی تحقیقاتی در مورد نقش حمایت های اجتماعی در کاهش استرس ها ثابت شده است.
گاهی ما با آشنایی رفت و آمد داریم چون خوشحال می شویم و دوست داریم، گاهی برای این رفت و آمد می کنیم که او خوشحال می شود ونیاز دارد.
اما در کل کسانی که ارتباطات زیادتری دارند در تنگناهای مختلف تنها نمی مانند.
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آقای سنگ تراشان
ممنونم که جواب دادید.
من هم مانند خیلی ها ی دیگر رفت و آمد و گفتگو را دوست دارم . ولی فکر می کنم که هدف از رفت و امد با افراد یک لذت دو طرفه است. ولی واقعیت این است که من از رفت و آمد با خویشاوندان لذت نمی برم. و رابطه با آنها را وقت تلف کردن می دانم. من شیوه های ارتباط موثر را تمرین کردم . ولی با خودم فکر کردم که اصلا برای چه باید با آنها رابطه داشته باشم؟ اصلا دنیای من با آنها فرق می کند . در ضمن ما با هم هیچ مشکلی کلی و بزرگی نداریم . آیا این یک عیب اخلاقی است که باید آن را رفع کنم؟ یا اینکه می توانم خیلی صریح به آنها بگویم که " من از رفت و آمد با شما لذت نمی برم " و از رفت و آمد با آنها اجتناب کنم . و از بین دوستانم کسانی را برای رابطه برگزینم.؟
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
ببخشید من یه چیزی یادم رفت که بگم . می خواستم متن بالا رو ویرایش کنم ، و بهش اضافه کنم که نشد.
من فقط می خوام شما این موضوع رو از دیدگاه یک مشاور بررسی کنید . نه از نظر مذهبی یا هر دیدگاه دیگه ای . در ضمن اونها از دیدن من خوشحال می شوند. آیا من باید به خاطر اینکه اونها خوشحال می شوند و به قول خودشون نیاز دارند که منو ببینند . باهاشون رفت و آمد کنم؟
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش گرامي :
انسانها از لحاظ روحي نياز به رفت آمد با خانواده و دوستان نزديك دارند و در اين رفت و آمدها از گرفتاريهاي همديگر مطلع مي شويم و سعي در رفع آنها مي كنيم البته به اندازه توانمون
و فرمايشات آقاي سنگ تراشان هم كه خيلي درسته حالا ما هم به نوبه خودمون نظر مون را گفتيم ولي فاصله گرفتن از آنها شما را دچار تنهايي و افسردگي مي كنه و در موقع نياز هم نبايد توقع داشته باشي كه بيان و كمكت كنن
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
اول اینکه من از دیدن خویشاوندانم خوشحال می شوم اما قبل از اینکه دلم براشون تنگ بشه و نیاز به دیدنشون داشته باشم و از دیدار اونها خوشحال بشم به خاطر مهمونی بازی ها ی خانوادگی مجبور به دیدنشون می شم . مثلا من دوست دارم که هر دو ماه یکبار ببینمشان ام اما مجبورم که هفته ای دوبار ببینمشان
دوم من اینکه آدمها با هم تفاوت دارند و دنیای آنها با هم فرق می کند و این تفاوت هم برتری نیست و قابل احترام است را می پذیرم . و اینکه من اگر در موقعیتی قرار گرفتم که با یکی از این آدمهایی که با من تفاوت دارند مواجه شدم باید با او ارتباطی موثر و در سطح خودش برقرار کنم را قبول دارم. ولی من واقعا از این برقراری ارتباط با آنها لذت نمی برم و مرا به شوق نمی آورد و چیزی هم عاید م نمی شود. پس چرا باید به صورت خود خواسته خودم را در این موقعیت قرار بدهم ؟
سوم رفتار بعضی از این فامیل ها موجب رنجش و آزار من می شود ! آنها خوشبختی هایشان را به رخ بقیه می کشند و به پول یا زن زیبایشان یا شغل پردرامدشان تفاخر می کنند . و در رابطه حضور دیگران را رعایت نمی کنند و سعی دارند که جو دلخواه خودشان را حاکم بکنند
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش ،
"رابطه برقرار کردن با دیگران" یک مفهوم عام است که صرفا با رفت و آمد پوشش داده نمی شود . یعنی برقراری روابط با دیگران اشکال متفاوتی دارد .
ضمن اینکه برقرای ارتباط معمولا معطوف به دلایلی ست که عموما فردی ست. به این معنا که هرکسی مختار است همنشین خود را خود انتخاب کند.
ممکن است ترجیح تو براین باشد که با کسی دوستی کنی که از او چیزی بیاموزی یا منفعت ویژه ای از او به تو برسد مثلا مالی ، یا بخواهی بهش کمک کنی یا فقط احساسات عاطفی تو را پاسخ دهد و ...
ضمن اینکه دوستی و ارتباط مثل هر پدیده ی رفتاری دیگر می تواند از طبقه بندی برخوردار باشد.
بنابراین این تو هستی که تشخیص می دهی با کی و تا چه اندازه ارتباط داشته باشی . من متوجه معنای مجبورم نمی شوم . نمی دانم عامل این اجبار چیست اما فکر می کنم همیشه دلایل یا بهتر بگویم بهانه های مختلفی وجود دارد برای ندیدن کسی . حتما هم لازم نیست تا این حد صریح و بی توجه به کسی بگویی که از دیدنش لذت نمی بری و او را از خودت برنجانی ...
البته تمام اینها برمی گردد به شرایطی که در آن هستی . و تشخیصی که می دهی درست مثل یک دکتر ... یعنی این تو هستی که با در نظر گرفتن جمیع اتفاقات و جریانات باید بهترین تصمیم را بگیری ...
اما در مجموع بهتر ست به حرف آقای سنگ تراشان عمیق تر فکر کنی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
" اما از نظر روانشناسی، تحقیقاتی وجود دارد که نقش حمایت های اجتماعی را در کاهش استرس ها ثابت می کند. گاهی ما با آشنایی رفت و آمد داریم چون خوشحال
می شویم و دوست داریم، گاهی برای این رفت و آمد می کنیم که او خوشحال
می شود ونیاز دارد.
اما در کل کسانی که ارتباطات زیادتری دارند در تنگناهای مختلف تنها نمی مانند. "
موفق باشی
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام طاهره
منظورم از " مجبور " اینه که : فرض کن که یه مهمونی می شه و همه فامیل می روند و من نمی رم . اولا کلی خواهش می کنند که باعث می شه اگه نری فکر کنند مغروری و افسرده و... دوما انگشت نما شدم و هزار جور متلک بارو می کنند که الته قبلا اصلا برام مهم نبو ولی اتلان به خاطر شرایط روحیم کمی حساس شدم. . سوما مادر و سایر خانواده می گن تو با این کارت به اونها که تو را دعوت کرده اند بی احترامی می کنی و باعث خجالت ما می شوی و...
من نمی خواهم که وقتم را تلف کنم و دوست دارم از رابطه هایم و وقتی که برای رفت و امد می گذارم لذت ببرم نه اینکه هم وقتم هدربرود و هم اذیت بشوم . دوست دارم با کسانی رفت و امد کنم که با انها در موردی چیزی با هم حرف بزنیم. شعری ، موضوع خاصی ، فیلمی ، چیزی . ولی اینها اصلا اهل این حرف هانیستند و اگر هم بحث راه بیندازی مسخره ات می کنند.
مهمانی ها ی ما شده مراسم به رخ کشیده خوشبختی و پول و زن زیبا و... من قبول دارم که باید تفاوت آدمها را پذیرفت و به آن احترام گذاشت. و با آنها ارتباط موثر برقرار کرد . اما چرا باید خودم را در موقعتی با آدمهایی که برایم جالب نیستند قرار بدهم که حالا مجبور بشوم که با آنها ارتباط موثر هم بر قرار کنم؟
من می خواهم بدانم کدام کار درست است ؟اینکه به این احساس خودم اهمیت بدهم و با خویشاوندانم رفت و امد نکنم ؟یا اینکه این را یک ایراد اخلاقی بدانم و سعی کنم رفعش کنم؟
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش:72:
خوب که این طور.....:305:
به نظر میرسه دوست من شما اوقاتی رو که به خودتون اختصاص میدید بیش از حد مورد نیازه:D
و گویا خودتون متوجه نشدید...مثلا سر زدن به وبلاگ دوستان و سپری کردن اوقات زیادی در نت.....احتمالا این وابستگی شما باعث شده از بودن با دیگران لذت نبرید و دنیای مجازی براتون خیلی جذاب تر باشه...
نیازی نیست در مباحث خانوادگی هم حتما انجمنی برگزار بشه تا ما حس کنیم وقتمون هدر نمیره....:P
باور کنید گاهی فقط در کنار بودن اعضاء خانواده با هم هم میتونه شما رو شارج کنه و در کسب موفقییتهاتون به شما یاری برسونه...
یادتون نره تمام انسانهای موفق از حتتتتتتتی موقعیتهای وحشتناک احساس فخر میکردند و از بودن در یه موقعیت اصلا شاکی نمیشدند..
من شما رو میفهمم ...گویا برای موفقیت خودت خیلی برنامه ریزی کردی..این قابل تحسینه..ولی از ارتباطات با عزیزان هم حسی از خودشکوفایی قرار بده...:73:
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش:72:
سوال شما؟ اما چرا باید خودم را در موقعتی با آدمهایی که برایم جالب نیستند قرار بدهم که حالا مجبور بشوم که با آنها ارتباط موثر هم بر قرار کنم؟
نگاه خودتونو به اعضاء خانواده محترمتون کمی عمیق تر و حساس تر کنید حتما چیزی هایی برای لذت بردن در این ارتباطات هست:P
....یادمون نره همیشه به خانواده خود ببالیم..
:227:و در صدد کشف خوبی ها باشیم...:73:
یه پیشنهادی هم دارم که سعی کنید شما متفاوت از دیگران در جمع ظاهر شوید...این خود یک تقویت کننده برای شما خواهد بود...
موفق باشید:72:
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
آرش خان لطفاً مطالعه فرمایید::72:
در میان جمع متمایز ظاهر شوید:73:
تعداد کمی هستند که می توانند توجه اطرافیان را به خود جلب کنند؛ متمایز بودن در جمع یک معنا را در بر دارد: "همه شما را تحسین می کنند." :227:
شاید برخی از افراد به طور ذاتی از دیگران متمایز باشند، اما به طور کلی برای رسیدن به این هدف باید تلاش کرد. متمایز بودن باید در ظاهر، شخصیت و از همه مهمتر موفیت هایی که فرد به آنها دست پیدا می کند، نمود پیدا می کند. همیشه این عبارت را در ذهن داشته باشید که خداوند به کسانی کمک می کند که به خودشان کمک میکنند.
بیشتر افراد در آرزوهای خود این حس را پرورش می دهند که گل جمع هستند و با بقیه افراد فرق دارند، ولی این کار با تن آسایی و سکوت به دست نخواهد آمد. اگر جزء افراد بی خیال و راحت هستید بهتر است بدانید که اشتباه می کنید.
مدعی باشید
اگر از موضع قدرت وارد هر مسئله ای شوید، آنوقت می توانید خودتان را از سایر افراد جدا کنید. برای این کار می توانید تقاضای انجام مسئولیت های بیشتری را کنید. به جای اینکه بنشینید و در آرزوی چیزهایی که می خواهید باشید، به دنبال اهداف خود بروید و آنها را بدست آورید. مکرراً به کارفرمای خود بگویید که چه اهداف و آرزوهایی را در سر می پرورانید و سعی دارید به کجاها برسید. نباید فراموش کند؛ شاید در ظاهر برایش اهمیت نداشته باشد، اما زمانیکه یک موقعیت شغلی جدید و مناسب ایجاد میشود، مطمئن باشید اولین نفری که برای پر کردن این موقعیت به ذهنش می رسد همان فرد جاه طلب و بلند پرواز است.
نحوه صحیح صحبت کردن را یاد بگیرید
مردم بیشتر اطراف کسانی جمع می شوند که بهتر حرف می زنند و داستان های جالب تری تعریف می کنند. به اطرافتان نگاه بیندازید، می بینید که تمام افرد ساکت همیشه به دنبال کسی راه می افتند که خوب صحبت می کنند. افرادیکه مورد احترام دیگران هستند به راحتی گفتگو می کنند، همین امر باعث می شود که دیگران برای آنها احترام قائل باشند. باید با این کار نظر دیگران را جلب کنید و نظراتتان را به آنها بفروشید؛ اگر بتوانید برای عقاید خود خریدار پیدا کنید، بدون شک برای ایده های شغلی خود نیز می توانید مشتری پیدا کنید.
شیک پوش باشید
لباستان را مناسب با کاری که دارید انتخاب نکنید، بلکه متناسب با کاری که می خواهید داشته باشید، لباس بپوشید. مثل مقامات بالاتر از خودتان لباس بپوشید و مانند آنها رفتار نمایید. شخصی که کت شلوار می پوشد خیلی قابل اعتماد تر از کسی است که یک تی شرت کثیف بر تن دارد. لباس به تنهایی نمی تواند شما را به موفقیت برساند، اما می تواند مقدمات رسیدن به موفقیت را فراهم آورد.
توانایی لبخند زدن را افزایش دهید
برای اینکه از اطرافیان خود متمایز شوید باید اندکی شوخ طبعی را نیزبه خصوصیات اخلاقی خود اضافه کنید. اگر اخمو و بدانق باشید، نمی توانید نظر کسی را به خودتان جلب کنید. هیچ کجا نمی توانید افرادی را پیدا کنید که به دلیل عصبانیت و بد اخلاقی محبوب دل مردم شده باشند. اگر یک نفر، حتی یک نفر، با این خصوصیات را پیدا کردید حتماً مرا هم خبر کنید.
اطرافیان را سرگرم کنید
کسانیکه دیگران هیچ گاه توجهی به آنها نمی کنند جزء افرادی هستند که عصبانی، و بی احساس بوده و هیچ نظریه جالبی برای سرگرم کردن اطرافیان خود ندارند. شخصیت شما باید یک دنده کمکی هم داشته باشد باید طوری باشید که هر موقع کسی را ملاقات کردید چیزی را در شما ببیند که ارزش ملاقات دوباره شما را داشته باشد. البته اگر زیاد هم بخواهید با کارهای سطحی خودتان را میان جمع جا کنید، شاید چندان خوشایند نباشد. باید به یاد داشته باشید که تعادل را رعایت نمایید. جلب کردن بیش از اندازه نظر دیگران و یا بی توجهی کامل به آنها دو سوی مخالف هم هستند. سعی کنید در این میان به یک سطح تقریبی دست پیدا کرده و میانه روی کنید.
به هر حال متمایز شدن کار ساده ای نیست که هر کسی از عهده آن بربیاید، لبخند بزنید، سرتان را به نشانه موافقت تکان دهید، خود را خوشحال جلوه دهید و سعی کنید همیشه حرف هایی برای گفتن داشته باشید که بتوانند نظر دیگران را به خود جلب نمایند. فراموش نکنید که با این کار نه تنها در حیطه شغلی به موفقیت می رسید بلکه افراد زیادی هم جذب شما می شوند. به خاطر داشته باشید که متمایز بودن به این معنا نیست که همیشه باید رئیس باشید، بلکه به این معناست که اطرافیان باید شما را تحسین کرده و حواسشان جلب شما شود.
موفق باشید:72:
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام فاطیما
ممنونم که وقت گذاشتید و جواب دادید
" سر زدن به وبلاگ دوستان و سپری کردن اوقات زیادی در نت " باعث نشده که من دلبسته ی این فضا بشم و از رابطه با خویشانم لذت نبرم بلکه برعکس . چون من از رابطه با آنها لذت نمیبرم سعی می کنم اوقاتم را با دوستانم یا در میان نت بگذرانم.
من واقعا از اینکه با فامیل باشم سارج نمی شوم .بلکه اذیت هم می شوم آیا به نظر شما این یک ایراد است که باید رفع شود ؟ یعنی من با ید خودم را یاد بدهم بتوانم از حضور فامیل لذت ببرم؟خوب آخه این چه کاریه؟چرا باید این کار رابکنم؟ می توانم با دوستان برگزیده و دلخواهم رابطه داشته باشم.
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
با سلام خدمت
دوست عزیز: آرش خان:72:
علت و معلولهای سلسله وار........
فکر میکنید دلیل این فاصله گرفتن از اعضاء خانواده چی میتونه باشه؟
این قضیه مربوط به وابستگان درجه اول هم میشه؟
در عین حال زیاد این مسئله رو بزگ جلوه ندید...چرا که جوانان برومندی چون شما طبیعیه میل به نشستن و برخواستن با هرکسی رو نداشته باشند و ملاکها بیشتر اخلاق خوش و سطح معلومات و...... هست که این افراد رو به عنوان استاد و پیشوا انتخاب میشن و مایلید بیشتر وقتتونو با این عزیزان سپری کنید....:72:
اما توجه داشته باش اگر در مورد افراد درجه یک این قضیه مطرحه باید بیشتر توضیح بدید تا ماجرا بیشتر مشخص بشه....؟
در مورد بقیه افراد شما مختارید و لزومی نداره شما خودتونو اذیت کنید... در زمان کنونی هم که چنان درگیری ها زیاد شده که وقتی کمی جهت تعاملات و روابط خانوادگی داریم.:47:
منتها چون شما هنوز در کفالت پدر و مادر هستید بعضی تصمیمات در مورد رفت و آمد به نظر اجباری بر شما تحمیل میشه لذا با این رفت و آمدها سعی کنیدبرنامه ریزی خاص خودتونو به خانواده اعلام کنید و از احساستون با مادر و یا پدرتون صحبت کنید....اونا حتما شما رو خواهند فهمید اگر نگران شما باشند و اصرار به بعضی رفت و آمدها بکنند حتما صحبتهاشون برای شما شنیدنی خواهد بود....
قید فرمودید روحییتون حساس شده؟در مورد این قضیه اگه صحبت بشه احتمالا شما خودتون کلیدمشکل رو پیدا خواهید کرد...:73:
با تشکر...
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
دوست عزیز فاطیما سلام
صمیمانه از اینکه وقت می گذارید و جواب میدهید سپاسگذارم
اولا عرض کنم که من در رابطه هایی که دارم خیلی چیز ها از دوستانم می آموزم ولی هیچوقت حس اینکه آنها استاد یا پیشوای من هستند بهم دست نداده .و یک رابطه دوستی همسطح بوده.
نمی دونم منظور از " افراد درجه یک " کیا هستند ؟ اگر عمو و خاله و ... و فرزندانشان است که بله . مشکل دقیقا آنجاست .
فامیل نزدیکتر هم فقط یک برادردارم که ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده که قبلا با او رابطه ی خیلی خوبی داشتم اما الان چون با زنش احساس نزدیکی نمی کنم و از مصاحبت با او لذت نمی برم با او هم کم رفت و آمد می کنم. نه اینکه قهر باشیم یا دلخور. من خویشاوندی را دلیلی برای رفت و آمد نمی دانم و نمی خواهم صرف اینکه با کسی رابطه خویشاوندی دارم با او رفت و آمد کنم.
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
ببخشید یادم رفت در مورد شرایط روحیم بگم :
منظورم اینه که نمی دونم به چه دلیل ولی خیلی زود رنج شده ام و با هر حرف اطرافیان می رنجم و اذیت می شم. در صورتی که قبلا اینطوری نبودم. حتی چند روز پیش که مادرم ناخودآگاه توجه بیشتری به برادرم کرد از مادرم هم رنجیدم. در صورتی که مطمئنم که واقعا فرقی بین ما بچه ها قایل نیست و لی باز هم رنجیدم .
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
با سلام:72:
رنجیده خاطر شدن از اطرافیان....
بی نتیجه بودن ولذت نبردن از رابطه....
حاسیت به رفتار دیگران....
الان قضیه کمی متفاوت شد....
تازگیها اتفاق خاصی برات افتاده؟یه شرایط خاص؟
چرا در مورد اطرافیانت به این نتایج رسیدی؟
در مورد متن امضاء هم میشه یه توضیحی بدید؟این متنو اتفاقی انتخاب کردید....
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
راجع به چیه متن امضا توضیح بدم.
این دو بیت از اول یک غزله که من خیلی دوستش دارم. و با اون نقاشی همراه می شه حس خاصی داره . اگه فکر می کنید زبانم لال عاشق شدم و منتظر کسی هستم و بی وفایی دیدم با ید بگم که نه اینطوری نیست.
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
ممنون از توضیحاتتون آرش خان ....:72:
خوب حالا شد...:D
حدسم درست بود...:305:
پای شرایط ویزه و خاص....با مقاومت کردنهای انسان باهوشی مثل شما...
در مورد خصایص خاص والدین باید بگم گاهی نمیشه خصلتهای اونهارو نادیده گرفت و اذیت نشد...ولی میشه با یه ترفندایی سعی کنیم شرایط رو کمی متعادل تر کنیم....
والدین تنها موجوداتی دوست داشتنی هستند که همه عمرشونو, هستی شونو به پای ما گذاشتند...ولی اونا لزوماً انسانهایی بری از اشتباه نیشتند...
امااااااااااااااااااااااا ااا پدر و مادرند....شما حُسن نیت خودتو نشون بده...
روی خوش......محبت.....حتی به اونایی که تصور میکنی در حقت کوتاهی کردند....این بزرگواری شما حتما بزرگترهارو اونطور که شما میخوان هدایت خواهد کرد...در هر زمینه کاری با پدرتون مشورت کنید سکوت کاری رو حل نمیکنه... حتماً سعی در ایجاد تعاملات کلامی با ایشون باشید...در وضعیت کنونی فرو نرید.....
انشالله همیشه در زندگی موفق باشید ولی شرایط فعلی شما هم حتما روی اخلاق و حساسیت های والدین بی تاثیر نبوده ...
به آینده امید وار باش ...اونقدر امیدوار که از الان لبخند رضایت بر لبانتون نشونده بشه و بر مشکلات و موانعی که بر سر راهتون خواهد آمد بخندید ..کار ساده ای نیست...ولی دست خودته..
مراقب احساساتت در این شرایط باش...طوفان عاطفی بر مشکلاتت خواهد افزود...
در ضمن منظور من از پیشوا, الگوی رفتاریست ....دو مثال زدم...خوش اخلاقی و سطح سواد....گویا با اخلاق شما فقط همین دو الگو هم براتون مناسبه:227: ....و مشکلات هم ار فقدان این دو مهم بوده...:302::47:
به نظر میرسه شما چیزی بالا تر از یه رابطه دوستی همسطح نیاز دارید...بخصوص با توجه به اونچه که عنوان کردید...:227:
شرایط شما رو درک میکنم....کسل شدن رو بحتون حق میدم....ولی موندن در اونو نه...
موفق باشید
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش
بعضی وقتها ما زیادی روی خودمون و لذتهایمان متمرکز می شویم. آنقدر که کانون هستی می شویم و باید همه چیز به نوعی در جهت منافع و لذت ما باشه... ، و متاسفانه نتیجه عکس می ده. ما تا وقتی مستقیما لذت خودمون را هدف قرار می دهیم، از قضا خود این لذت را نیز به راحتی به دست نمی آوریم. دقیقا مثل سکوته ، هرچه بیشتر صدایش کنیم بیشتر می شکنه.
یه مدت از درون خودت بیرون بیا، دقت کن که دیگران چه می کنند، از چی لذت می برند، سعی کن احساساتشون را بفهمی، درکشون کنی، به جای اینکه متمرکز بشوی روی این که محیط و اطرافیان چه تاثیری روی شما می گذارند، یک چند صباحی دقت کن که شما چه تاثیری روی آنها می گذاری، منظور آنها از بعضی حرفها چیه، سعی کن با دید مثبت هم آنها را بررسی کنی.
زود رنجی، حساسیت و پیگیری لذت هایت ( پست قشنگ 16 فاطیما)، ریشه مسائلی هست که آرامش را از تو می گیرند.... باید جهت حل این مسائل برنامه ریزی کنی....
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش عزیز ،:72::228:
اگه می بینی توی بحث شرکت نمی کنم دلیل بر بی اعتنایی به پیام شما نیست بلکه به خاطر اینه که دوستان ارسال های بسیار خوبی کردند .:104:
اما در رفت آمد با افراد فامیل ،آدم باید ببینه از بودن در کنار کدام از آنها لذت میبره بعد بیاد عوامل این لذت رو ریشه یابی بکنه و در صورت امکان این عوامل رو در ارتباط با بقیه فامیل تقویت بکنه و یا برعکس ببینه چه عواملی باعث تحریک دور بودن از اقوام در شما میشه و سپس در صورت ممکن این عوامل رو به مرور حذف بکنه .
به عنوان مثال یه وقتی اختلاف مذهبی یا سیاسی با شخصی ممکن میشه ما با اون ارتباطمون رو قطع بکنیم در صورتی که اگه این دو تا موضوع رو از ارتباطاتمون حذف بکنیم ممکنه یه رابطه ی بسیار گرم و صمیمانه ای با هم داشته باشیم . مسائل و موضوعات دیگری هم میتونند به این مثال اضافه بشند .
ضمن اینکه همیشه و با همه در ارتباط بودن هم نمیتونه همیشه یک حسن باشه و بر عکس یعنی بعضی وقت ها هم دور بودن از شخصی ممکنه یک مانع در پیشرفت انسان قرار بگیره .
در هر حال امیدوارم با هوش و تعقل ویژه ای این مشکلت رو حل کنی و شاد و سرحال به زندگیت ادامه بدی .:227:
RE: ضرورت رفت و آمد با خویشاوندان
سلام آرش ،
من هم با نظرات دوستان موافقم و فکر می کنم باید کمی از سکون خارج بشی .
گاهی وقتها همراه شدن با جریان زندگی و تجربه و درک لحظه ها همونجوری که هستند خود بخود ما رو به سمت سازندگی پیش می بره و به عکس فکر کردن و عمیق شدن و تجزیه و تشریح کردن مسائل ما رو از پا میندازه ...
شاد باش آرش و شادی رو دست کم نگیر ...
منظورم شادی به هر قیمتی نیست . بلکه تو می تونی از ساده ترین چیزهای دور و برت منبعی برای آرامش بگیری ....
آرش ؛
همیشه لازم نیست که آدم هر چیزی رو تا نهایتش بشناسه و ازش آگاه باشه یا نسبت بهش علم کامل داشته باشه تا بتونه زندگی کنه و به کمال برسه بلکه تلاشی که تو برای دستیابی به اصل هرچیز می کنی و برای شناختش ، ارزشهای تو رو متعالی می کنه حتی اگر نتونی واقعیتش رو پیدا کنی ....
فکر کردن و اندیشیدن بخشی از سیر جستجوی انسان رو در بر می گیره ، نه همه ی اون ....
از اون گذشته همیشه اون چیزی که ما فکر می کنیم درست تره الزاما درست تر و بهتر نیست... و گاهی این چیزیه که تو در رویارویی و مواجهه با ساده ترین و بی ارزشترین شرایط زندگی بهش پی می بری ، ... همیشه لازم نیست آدمهای بزرگ روشنگر راهت باشن بلکه گاهی نادانی و نا اگاهی حاکم بر سایرینه که تو رو آگاه می کنه ...
آرش ،
تجربه ها و اندیشه های جدیدی که در تعامل با آدمها و فضاها و شرایط مختلف برای انسان پیش میاد گاهی فقط با فکر کردن و حلاجی کردن امور به دست نمیاد ... این فرصتها رو فقط به صرف اینکه سطح فکر خودت رو از شرایط موجود بالاتر
می بینی از خودت دریغ نکن ...
ما می تونیم با حسی که مثلا از لبخند یک کودک بهمون دست می ده همراه بشیم ... ما می تونیم از عمق نگاه محبت آمیز پدر و مادرمون سرشار بشیم ... ما این توانایی رو داریم که از ورای فخر فروشی های ظاهری اطرافیانمون به عمق دردها و رنجهای ناشناخته ی اونها نفوذ کنیم ... ما می تونیم در کنار لذت های ساده و به ظاهر بی ارزش دیگران برای خودمون دنیایی از ارزش بسازیم...
آرش دوست خوب من ،
کمی شعله ی توقعی که از خودت داری رو کم کن و فراموش نکن آدمها در کنار دانشی که دارن با تجربیاتشون بزرگ
می شن و با بودن در کنار دیگران معنا دار می شوند ...