دو سال بیشتره خونه رو ترک کردم و همسرم عین خیالش نیست تازه میگه از ایران بریم.

سلام.من قبلا اینجا مشاوره گرفتم.بعد از مدتی دوباره اومدم بگم هنوز سر همون خونه اولم هستم.هنوز خونه پدرم هستم و همسرم ازم نمی خواد که برگردم و طلاقم نمیده.و خانواده اش هم اصلا خبری ازشون نیست.خاک بر سرشون.
تو اخرین صحبتی که با همسرم داشتیم میگه بیا باهم از ایران بریم و من خودت رو دوست دارم و از خانوادت دور باشیم مشکلی ندارم باهات.و میگه هدفم اینکه از ایران برم.منم نمی تونم بهش اعتماد کنم و باهاش برم اون ور دنیا.نمی دونم چی کار کنم.

ببخشید واضح توضیح ندادم.حالم خیلی بده.دارم دیوانه میشم نمی دونم چرا زندگی من این طوری شد.نمی دونم چرا نمیرم مهریه امو بزارم اجرا.نشستم منتظرم معجزه شه.دلم برای پدررو مادرم می سوزه

سلام
مهریه تون چند سکه هست؟؟
میخوام بدونم اجرا گذاشتن یا نزاشتنش کاری برای بهبود زندگی شما میکنه
برای طلاق توافقی با همسرتون صحبت کردید؟
چرا جدا زندگی می کنید؟
دعوا سر چیست به صورت جزئی؟

سلام.
یعنی حتی یکبار هم با یک بزرگتر و منطقی دنبالتون نیامده؟

K.aram عزیز توتاپیک قبلیت گفته بودی اقدام حقوقی نمیکنی چون میترسی بین خانواده ها جدال پیش بیاد!ببخشید این خانواده ها الان دقیقا کجاهستند وقتی دوساله شمابلاتکلیفین؟!!!
همسرتون اگه زندگیش رو دوست داشت فکری بحالش میکرد نه اینکه چندوقت یکبار پیداش میشد یه چیز واهی میپروند شمابافکرش سرگرم میشدین میرفت تادفعه آینده.

خارج رفتن سبک مشکلاتو عوض میکنه وگرنه صورت مسئله به قوت خودش باقیه و ممکنه بعضی مشکلات که قبلا اشاره کردی پررنگ تر بشه مثل اختلاف سلیقه تون در پوشش شما.
لطفا قبل ازاینکه باهاشون برید خارج مسائلتونو حل کنید.
حداقل یک فرصت6ماهه اینجاباهم زندگی بکنید ببینید میتونید بعد از دوسال جدایی باهم بسازین یا نه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

سلام
مهریه تون چند سکه هست؟؟
میخوام بدونم اجرا گذاشتن یا نزاشتنش کاری برای بهبود زندگی شما میکنه
برای طلاق توافقی با همسرتون صحبت کردید؟
چرا جدا زندگی می کنید؟
دعوا سر چیست به صورت جزئی؟

---

سلام.مهریه ام ۳۱۳ تا سکه هست.
در مورد طلاق توافقی صحبت کردم ظاهرا قبول می کنه ولی اقدامی نمی کنه هی به تعویق می ندازه.من فهمیدم سرکار می زاره‌هر دفعه میگه باشه ولی میره پیداش نمیشه و وقتی دوباره میاد میگه درگیر بودم و نمی تونم از دستت بدم!!!
در مورد دعوا و مشکلات قبلا تاپیک زده بودم
اختلاف سر این بود که حس می کردم نسبت به من بی توجه شده و کلا تو خونه بداخلاقی می کرد و اعتماد به نفس منو از بین می برد.ایراد های مختلف می گرفت در مورد تیپ و اعتقادات من‌مثل عزاداری تو عاشورا تاسوعاو...
و من هم متوجه شدم با کسی در ارتباط هست نمی دونم ارتباط شون در چه حدی بود ولی چندتا اس ام اس دیدم ازش و یه عکس
و فهمیدم این ناسازگاری ها دلیلش کس دیگه هست ولی زیر بار قبولش نرفت و پر رو ترم شد
و در نهایت همه مشکلات رو انداخت گردن مادر من.و کلی به خانواده من توهین کرد.بخصوص به مادر.
بعد از مدتی گفت مامانت ما رو بدبخت کرد و من خودت رو دوست دارم و از این جور حرفا

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mastanehh

سلام.
یعنی حتی یکبار هم با یک بزرگتر و منطقی دنبالتون نیامده؟

---

عزیزم همون‌شب اولی که اومدم زنگ زد با تهدید و کلی فحش به خانوادم گفت برگرد و یک سال پیش هم پدرش زنگ‌زد گفت میام دنبالت وسایلت رو جمع کن بیام ببرمت خونه.منم گفتم هیچی تغییر نکرده و مشکلات سرجاش هست و خودش چرا نمیگه بیام؟؟؟خودش چرا حرفی نمیگه؟
بعد این اتفاق دیگه خبری ازشون نشد.

پیش نویس پایان باز معنا ندارد سعی کنید در گیر این پیش نویس نشوید
اگر قصد مراجعت دارید تمام انرزی تان را بگزارید برای ان حتی اگر محل کار همسرتون بروید و با ایشون بر گردید منزل
خوبی های همسرتون رو یاد داشت کنید که ایا مثلا خرجی میدهند مراقب شما هستند و ....
بدی های همسرتون رو هم یادش بفرمایید مثلا دست بزن دارن اهل توهین و تمسخر به شما و خانوادتون هستند و .....
حالا به نظرتون کدومش بیشتر و مهم تر هست ؟؟
انعطاف پزیریشون چه مقدار هست؟
چند درصد خوبی و چند درصد بدی دارن
طلاق بگیرید چقدر بهتر میشه اوضاعتان ؟؟؟
اگر تصمیم به جدایی شد
من نمیدونم الان دادگاه چگونه شده
زمان ما زن اگر تمام مهریه و حق حقوقشو میبخشید بازم طلاق نمیدادن ولی یکی از دوستان گفتن الان طلاق میدهن

سلام

ارتباط شما با همسرتون چطور هست؟
چند وقت یه بار همدیگه را می بینید و این دیدارها به چه صورتی هست؟

به نظر خودتون علت این که همسرتون می خواد شما را با خودش ببره یک کشور دیگه چی هست؟

سلام دوستان عزیز
اقای امید چند روزی بود که ازش بی خبر بودم و تماسی نمی گرفت امروز بهش زنگ زدم گفتم چرا ازش خبری نیست گفت مگه خودت نگفتی این ارتباط ما بی معنی هست و ...منم گفتم خب من بلاتکلیفم و بیا تکلیفم‌رو روشن کن گفت بریم توافقی جدا شیم منم گفتم اون وقت توافقاتمون چی؟گفت هرچی تو بگی
منم گفتم باشه ولی بدون هیچ وقت نمی بخشمت و برات ارزوی خوشبختی نمیکنم
گفتم ۲ سال منو علاف کردی هر روز یه حرف تازه زدی که بعد این همه مدت بگی بریم جداشیم؟خب تو قصدت جدایی بود از اول می گفتی
گقت تو واقع بین نیستی بین ما خیلی اتفاق های بدی افتاده و این ها به راحتی حل شدنی نیست من ارتباطم با خانواده تو اوکی نمیشه
و نمی تونم تو رو از دیدن اونها منع کنم
تو هنوز همون آدمی همونطور وابسته به خانواده ای و با منم نمیای جای دیگه برای زندگی....
منم گفتم کی گفته نمیام!من میگم تو به من اطمینان خاطر بده مرد خوبی هستی همراهم هستی من همه جا باهات میام
گفت تو خودت رفتی حالا پشیمون شدی سرت به سنگ خورده می خوای برگردی
رو انتخابت وایسا مگه خانوادت رو انتخاب نکردی ..منم گفتم من می خوام برگردم هزار بارم گفتم هزار بارم اومدم تو نمی خوای من بمونم
گفت اره نمی خوام چون می دونم تو عوض نشدی!!!
منم گفتم یکم انصاف داشته باش
من باید عوض می شدم؟به مادرم هرچی از دهنت در اومده گفتی
به من خیانت کردی منو تحقیر کردی
حالا من باید عوض بشم!؟
گفت راست میگی من بد بودم تو راست میگی ولی من دیگه نمی خوام زندگی کنم با تو
منم گفتم من نمی بخشمت و قطع کردم
الان نمی دونم چی کار کنم؟دقیقا چی کار کنم؟

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیدا.

سلام

ارتباط شما با همسرتون چطور هست؟
چند وقت یه بار همدیگه را می بینید و این دیدارها به چه صورتی هست؟

به نظر خودتون علت این که همسرتون می خواد شما را با خودش ببره یک کشور دیگه چی هست؟

---

سلام شیدا جان
ارتباط مون خیلی خوب و دوستانه مثل دوست دختر و دوست پسر ها
اصلا مثل زن و شوهر نیست یعنی هیچ مسئولیتی رو قبول نمیکنه وظایف شوهری رو انجام نمیده
هیچ ارتباط زناشویی هم نداریم و دنبالشم نیست و این برام عجیبه واقعا
تقریبا ماهی یک بار هم رو می بینم و هر روز تلفنی صحبت میکنیم ولی بعضی وقت ها اون چند روزی جواب نمیده
برای مناسبت های مختلف برای من کادو می خره
حرفای عاشقانه هم میزنه ولی نمی خواد برگردم.امروزم که گفت دوباره گفت جدا شیم.
خیلی احساس بدبختی و عجز میکنم.احساس میکنم هم زندگی مو از دست دادم هم عزت نفسم‌رو.الان موندم که چی کار کنم؟پافشاری کنم هی بگم پس کی میریم دادگاه یا بی خیال باشم مثل قبل یا اینکه کلا دیگه جوابش رو ندم؟
اینم بگم قصدم اینکه برگردم ولی نه به هر قیمتی

- - - Updated - - -

شیدا جان فکر میکنم به قول یکی از دوستان می پرونه یه حرفی واقعا نمی خواد بره.شاید می خواد منو دست به سر کنه چون می دونه من نمی خوام برم از ایران اینو میگه بگه پس جدا شیم

سلام عزیزم:72:
من خیلی سریع نوشته ها رو نگاه کردم

متوجه شدم همسرتون اسم دو مشکل رو آورده؛
خانوادتون و مسایل جنسی

این دو تا مشکل برای خیانت برخی مردان کافی هست، مردی که بخواد زندگی مشترکشو حفظ کنه اما ندونه بهترین راه برخورد و بهترین تصمیم چیه .
اولش با خیانت عاطفی شروع میشه و سپس جنسی.

گاهی طلاق ندادن نشانه ی این نیست که فرضا بخاطر مهریس، بلکه گاهی افراد وقت میخرن تا مگر اتفاق مبارکی بیافته.

ترک کردن خانه به جای پرداختن به صورت مسئله اشتباه هست. زن یا مردی که خونه رو ترک میکنه نشون میده به خانواده خودش بیشتر از همسرش بها میده و اونها براش مهم هستند. شاید در باطن این نباشه اما آدمها اکثرا ظاهر قضیه رو میبینن.
وقتی شما میری و ماهها از همسرت جدا زندگی میکنی یعنی اون آدم خیلی ارزش بازگشت نداره ... در نتیجه ایشون فکر میکنه از ناحیه خانوادتون تحریک میشین. خب اونم درخواستی برای برگشت نمیکنه و حس میکنه نمیتونه با خیلی از مسایل کنار بیاد.
سوالاتی دارم؛

شما تا چه حد فکر میکنین به خانواده ی خودتون وابسته هستین؟
خانوادتون چقدر در مسایلتون نظر میدن؟ (چرا از میان همه همسرتون روی مادر شما حساسیت بخرج دادن؟)
بنظرتون در مسایل جنسی قوی هستین یا ضعف دارین؟ آیا طبق علایق همسرتون عمل میکردین؟

سلام سحر جان کلی براتون نوشتم ولی از سایت خارج شده بودم
عزیزم من خودم رو از لحاظ جنسی قوی می دونم و طبق علایق همسرم رفتار می کردم ولی چون اون فقط خودش براش مهم بود سرخرده می شدم و بدم می اومد
خیلی مسائل هست که به دلیل عمومی بودن این فضا نمی تونم مطرح کنم
من از طرف ایشون خیلی کم لطفی و بی مهری و ازار دیدم خیلی
ولی چون خودمم مقصر بودم تو یه چیزایی دلم می خواست دوباره بهم فرصت بدیم که انگار اون تصمیم خودش رو گرفته
در ضمن بگم‌که می گه تو زن خیلی خوبی هستی و من ادم نیستم من ادم زندگی متاهلی نیستم. خودش در مورد خودش اینا رو میگه
حتی میگه من لیاقتت رو ندارم
رو مادر من دست نذاشته اون از کل فامیل بریده هم فامیل خودش هم فامیل من.ولی خب چون باهم از طرف پدری نسبت فامیلی داریم بیشتر رو مادرم زوم کرده.
وابستگی من به خانواده ام مثل بقیه ادم ها نرمال هست من برای خانواده اهمیت خیلی زیادی قائل هستم.


الان در حال حاضر چی کار باید کنم؟با توجه به اینکه از علاقه من به برگشتن اطمینان داره...و اینکه خودش دنبال تفریحات و خوش گذرونی هاش رفته و الان دیگه خودش می خواد جدا شیم من چه عکس العملی داشته باشم؟می خوام وکیل بگیرم خود وکیل پروسه طلاق رو جلو ببره و من دیگه با ایشون روبرو نشم.شاید وقتی قضایا جدی شد به خودش بیاد.شایدم نیاد و تکلیف من بک سره شه.در هر صورت از بلاتکلیفی بهتره

لطفا در این مورد کمکم کنید واقعا نمی دونم باید چه کنم

سلام آرام جان ،
شما هم گیر آدم مسولیت ناپذیر افتادی دیگه. دو سال که خودت ترک خونه کردی خیلی زیاده. این مدت چکار میکردی. اون آدم بره خارج که دیگه دستت به هیچی بند نیست. لااقل مجبورش کن طلاق بده و مهریه هم بگیر شاید مسولیت زندگی رو بفهمه. این زندگی دیگه زندگی بشو نیست. میخواد شما خسته بشی مهریه ببخشی و .... .

با سلام
مثل اینکه مشکلات منو خونده بودید ، آره من از خونه واده همسرم متنفرم و دلیلش: خیلی متکبرند، اصلا به من فرصت ابراز وجود نمیدن، هرچی خودشون بگن درسته، خسیس ان و اینو نوعی صرفه جویی میدونن . دخترشون رو بد حمایت میکنن جوری که اقتدار که هیچ مرد بودن من زیر سوال میره و اما دلیل اصلیش که شاید به درد شما بخوره : همسرم هستش اگه فقط یه بار حتی یه بار عنوان کنه مثلا فلان رفتار بابا یا خواهرم و مادرم اشتباه بود من اصلا دیگه به روش هم نمیارم و باهاشون میسازم مشکل اینه همسر من همه کارهای زشت اونا رو تایید میکنه و اصلا حاضر نیس قبول کنه اونام اشتباه میکنن و این قضیه اوایل زندگی منو اذیت میکرد ولی با گذشت سالها زندگیمونو داغون کرده البته به درک سر خانواده همسرم به سلامت!!!!
ببخشید عنوان میکنم ایشون تو یه سری مسایل سرد هستن و البته اینم قبول ندارن . در مقابل کوچکترین انتقاد از خانوادش واکنشی نشون میده تا دیگه من جرات نکنم من بعد چیزی بگم!
بنظر من رودررو دو نفری بشینید و مسایل و خواسته ها و انتظارات تونو حتی مسایل جنسی رو بدون تعارف به هم بگین ( کاری که هیچوقت همسرمم نمیکنه و هر وقت من میگم یه چیز پیش پا افتاده رو علم میکنه و نمیزاره به نتیجه برسیم) اگر نقاط مشترک داشتین دوباره سعی کنین اگر نه بنظر من نزار به نقطه ای که من رسیدم برسی و جلوشو بگیر .

عزیزم من این مدت زمان ترک خانه رو خیلی در بی میلی و دامن زدن به مسایل همسرتون دخیل میدونم.

تابحال ایشون به مشاوره مراجعه کردن؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط reza.6012

با سلام
مثل اینکه مشکلات منو خونده بودید ، آره من از خونه واده همسرم متنفرم و دلیلش: خیلی متکبرند، اصلا به من فرصت ابراز وجود نمیدن، هرچی خودشون بگن درسته، خسیس ان و اینو نوعی صرفه جویی میدونن . دخترشون رو بد حمایت میکنن جوری که اقتدار که هیچ مرد بودن من زیر سوال میره و اما دلیل اصلیش که شاید به درد شما بخوره : همسرم هستش اگه فقط یه بار حتی یه بار عنوان کنه مثلا فلان رفتار بابا یا خواهرم و مادرم اشتباه بود من اصلا دیگه به روش هم نمیارم و باهاشون میسازم مشکل اینه همسر من همه کارهای زشت اونا رو تایید میکنه و اصلا حاضر نیس قبول کنه اونام اشتباه میکنن و این قضیه اوایل زندگی منو اذیت میکرد ولی با گذشت سالها زندگیمونو داغون کرده البته به درک سر خانواده همسرم به سلامت!!!!
ببخشید عنوان میکنم ایشون تو یه سری مسایل سرد هستن و البته اینم قبول ندارن . در مقابل کوچکترین انتقاد از خانوادش واکنشی نشون میده تا دیگه من جرات نکنم من بعد چیزی بگم!
بنظر من رودررو دو نفری بشینید و مسایل و خواسته ها و انتظارات تونو حتی مسایل جنسی رو بدون تعارف به هم بگین ( کاری که هیچوقت همسرمم نمیکنه و هر وقت من میگم یه چیز پیش پا افتاده رو علم میکنه و نمیزاره به نتیجه برسیم) اگر نقاط مشترک داشتین دوباره سعی کنین اگر نه بنظر من نزار به نقطه ای که من رسیدم برسی و جلوشو بگیر .

---

کلا چه ربطی داشت این نوشته شما به موضوع مطرح شده ..... . مشکلاتی که شما گفتی اصلا به نظر من مشکل نیست . ولی مشکل این خانم اساسی هست . مردی که غیرت نداره . ناموس و زن حالیش نیست و هی میخواد فرار کنه از مسولیت زندگی مشترک ، مشکل اساسی هست .آلان این آقا بره مشاور که مسولیت پذیری یادش بده !!!!!!

سلام
شما تا ابد هم خونه پدری بنشینید مشکل تون حل نمیشه فقط سن تون بالا میره اونهم در تنهائی و بلاتکلیفی. در طرف مقابل اون آقا می تونه در غیاب شما با هرکسی ارتباط داشته و خوش باشه. پس می بینید که دلیلی برای عجله کردن یا حتی برگشتن شما ندارند.

حرف دوست داشتن زدن ساده است. ولی کسی که دیگری رو دوست داشته باشه 2 سال ازش دور نمی مونه. هرچقدر از خانواده طرف حتی متنفر باشه واسطه می تراشه زنش رو برگردونه. کلا اقدام می کنه از هر راهی که مناسبش باشه. 2 سال هیچ کاری نکردن و رها کردن شما یعنی در این مدت طولانی ایشون هیچ نیاز روحی و جسمی به شما احساس نکرده!؟ خب دلیلش چی است؟ سرد مزاجند؟ نسبت به خانم ها و احساس نیاز جنسی بی تفاوتند؟ یا ... منظورم واضح است.

بهتره شما وکیل بگیرید و دنبال کسب حقوق تون باشید. بخشیدن مهریه، نفقه و ... راه حل مناسبی نیست مگر اینکه از لحاظ مالی کاملا تامین و در رفاه باشید وگرنه بعد از طلاق نان خور پدر و مادر شدن براتون مشکل زا میشه. اولش هم مشکل درست نکنه بعد از یه مدت باید خرج تون رو تحصیل کنید یا نیش و کنایه بشنوید.

موفق باشید :72:

چرا اینقد منفعلی؟

تکلیف زندگیت را مشخص کن.
این روزهایی که داره می ره عمر و جوانی شماست.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sahar.66

عزیزم من این مدت زمان ترک خانه رو خیلی در بی میلی و دامن زدن به مسایل همسرتون دخیل میدونم.

تابحال ایشون به مشاوره مراجعه کردن؟

---

سلام سحر جان.بله مشاوره رفتیم و مشاور هم نظرش رو جدایی بود.
ولی کلا از مشاوره رفتن خوشش نمیاد و دیگه قبول نمیکنه بیاد

- - - Updated - - -

شیدا جان منفعل نیستم می خوام درستش کنم و این شیوه رو انتخاب کردم که درست بشه ولی نشد.

اقای یک دوست ایشون خودش میگه دست به کار شده برای جدایی و داره قانونی اقدام میکنه برای این کار.منم فردا با یه وکیل صحبت میکنم ببینم چی کار باید کنم.می خوام خونسرد باشم. ������������������ولی خیلی سخته

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط رهاوتنها

سلام آرام جان ،
شما هم گیر آدم مسولیت ناپذیر افتادی دیگه. دو سال که خودت ترک خونه کردی خیلی زیاده. این مدت چکار میکردی. اون آدم بره خارج که دیگه دستت به هیچی بند نیست. لااقل مجبورش کن طلاق بده و مهریه هم بگیر شاید مسولیت زندگی رو بفهمه. این زندگی دیگه زندگی بشو نیست. میخواد شما خسته بشی مهریه ببخشی و .... .

---

سلام رها جان ممنون از نظرت.به نظر شما وکیل بگیرم.اون خودش الان میگه توافقی جدا شیم.ولی وکیل بگیرم خودم نرم بهتره نه؟

اگه میخواین توافقی جدا شین چه نیازی به وکیل هست؟!!

عزیز جان ....
زندگی نمیخواد کنه ایشون . معمولا توافقی می کنند و مهریه رو بخشی میگیرن که سریع تر باشه . اگر زمان برات مهم نیست وکیل بگیر و مهریه رو بگیر . از نظر من صورتجلسه خانوادگی کن که بعدا وجدان خودت راحت باشه تلاش آخر برای زندگی کردی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tavalode arezoo

اگه میخواین توافقی جدا شین چه نیازی به وکیل هست؟!!

---

عزیزم می خوام دیگه باهاش مواجه نشم دیگه نبینمش.