-
شهر زندگی
به نظر شما ته خط زندگی کجاست؟ آیا زمانی میرسه که ما به یه تابلو بر می خوریم که روش نوشته «اینجا ته خط است»؟ اونوقت باید به سختی این راه اومده رو برگردیم، چون خیابونی که توش هستیم یک طرفه اس و باید پیاده برگردیم، یا اینکه منتظر بمونیم تا شاید شهرداری در چند سال آینده یک اتوبان از اونجا بکشه به وسطای زندگی!
اونایی که به ته خط رسیدن از کجا می فهمن که این اتفاق براشون افتاده؟
ما خودمون هستیم که شهر زندگیمون رو میسازیم، خیلی ها هستن که شهرشون کوچه های بن بست زیاد داره، کوچه های پیچ در پیچ و خیابان های یکطرفه و پرتگاه و ...
خیلیها هم هستن که توی هر کوچه و خیابونی یه راه در رو می زارن، یه جاده فرعی، یه دور برگردون، یه زیرگذر!
اما چرا همه بلد نیستن؟ چرا ما بدون اینکه واحد شهرسازی رو بگذرونیم بدون هیچ اطلاعی شروع میکنیم به خیابون کشیدن و خونه ساختن، بعد هم شهری میشه که نه خونه هاش استحکام داره و نه جاده هاش امنیت و مقصد!
شهر شما چند تا خیابون داره، چند تا دوربرگردون، چند تا بن بست، چند تا پل؟ اصلا خونه هاش در چه وضعیتی هستن، با کوچکترین زلزله می ریزن پایین؟ یا نه ضد زلزله ان؟ چند تا از خیابونای شهرتون شما رو به مقصدتون رسونده، چندتاش بیراهه بوده؟ اصلا مقررات عبور و مرور رو رعایت می کنید یا نه؟ اصلا شهرتون مقررات داره یا نه؟؟ کی مقررات رو براش وضع کرده، خودتون یا اشخاص اطرافتون، یا جامعه و فرهنگتون؟؟
-
RE: شهر زندگی
درود
تشكر فراوان براي پست بسيار پرمحتواي شما شاد گرامي
ته خط به نظر من بي معنيه. مسير زندگي رو ذهن ما مي سازه. ذهنهاي كوتاه پرواز شهر كوچكتري رو مي سازن و دور اون حصارهايي رو مي كشند ونه اجازه تغيير مي دن و نه اجازه رشد و نه فرصت ريسك كردن. چون از ريسك كردن - از شكست و از باختن هراس دارند.
نيچه جمله بسيار معروفي در اين زمينه داره" "آنچه نابودم نكند، قدرتمندترم میسازد."
دوستان هماره زندگي رو بر اساس اين جمله بسازيد. به خودتون نگاه بزرگوارانه تري داشته باشيد. چيزهاي كمي باعث مي شن شما واقعا از بين بريد. شما برنده واقعي زندگيتون هستيد. به قدرتتون ايمان داشته باشيد.
-
RE: شهر زندگی
ممنون سورنای عزیز..
به نظر شما مقررات شهر ما رو کی تعیین می کنه؟ من فکر نمی کنم که صد درصد اون رو خود ما تعیین کنیم، به هر حال جامعه و اطرافیان هم روی اون تأثیر می ذارن، بعضی وقتها مجبوریم به روی بعضی خیابونها تابلوی ورود ممنوع بزنیم، بعضی وقتها مجبور میشیم پشت چراق قرمز بایستیم، بعضی وقتها به تابلوی جاده مسدود است برخورد می کنیم و....
:72:
-
RE: شهر زندگی
شاد گرامي براي اجراي مقررات كلي به نظر من چند عامل بايد دست به دست همديگه بدن.
جامعه شناسان و روان شناسان ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه دارند. از ديد جامعه شناسي هر بحران در زندگي ناشي از حضور در جامعه است و تحت تاثير محيط اطراف.
از ديد روان شناسي اين قضيه صحت نداره و بسياري از مقوله ها در درون افراد بايد اصلاح بشه تا بحراني بوجود نياد.همين طور از ديد روان شناسان فرد بر جامعه مقدم است و بايد از فرد شروع كرد.
به هر حال اخلاقيات هر چند يك عامل پيشگيرانه هست اما براي اينكه قابليت اجرا داشته باشد بايد آموزش داده شود. انسان موجوديست منفعت طلب. اگر براي انسان بارز شود كه حتي در زندگي مادي رعايت محدوده هاي اخلاقي و مقررات برپايه آن در نهايت زندگي به نفع آنهاست و اين منتفع شدن در درون افراد به باور رسانده شود و نهادينه شود بسيار بهتر از اين است كه شعار هايي داده شود كه عمدتا مقطعي بوده و كارساز نمي شود.
بنابراين من اخلاق رو با توجه به موارد بالا يك عامل تعيين كننده مقررات مي دونم.
مقررات شهر زندگي ما به اين دليل تابعي از اطرافيان ما هم هست كه همپوشاني بين شهرها غير قابل انكاره. منفعت جمع و فرد در تمامي موارد بايد لحاظ شوند. زياده خواهي هاي فرد تا زماني كه بر اجزا ديگر پازل جامعه اثر منفي نگذارد قابل تحسين بوده و نبوغ را موجب مي شود. پس مقررات بايد به گونه اي چيده شود كه منعطف باشد و قابل دوباره سازي. پس دليلي براي اين وجود ندارد كه افكار مخالف روند جامعه در بستر خويش خفه شوند.
اما در زماني كه رفتارهاي فردي با متضرر شدن كل نهاد جامعه بر مبناي اصول اوليه" آزادي- امنيت - حق داشتن عقيده مختلف و حق انتخاب مسير زندگي و.." همراه باشه ديگه نمي شه گفت فرد آزادي هاي خاص خودش رو داره. به هر حال هر يك از اصول چندگانه حقوق بشر تا زماني قابل رعايت هست كه رعايت اين حق براي من به معني زير پا گذاشته شدن همين حق يا ساير حقوق مشابه براي ساير افراد نباشه.
قواعد كلي مقررات مبتني بر سود همگان بايد باشد. شما تا زماني سود مي بريد كه در قبال آن كاري انجام بدهيد. اين يك ركن انكارناپذير مقررات هست و در تمامي دوران پسنديده بوده است. اين قواعد بر مبناي فرهنگ بوجود مي آيند. فرهنگ رشد يافته فرهنگي است كه در آن افراد به اين باور رسيده باشند كه رعايت نكردن قواعد فردي و همين طور حقوق فردي جامعه رو به اضمحلال مي كشونه.افراد براي منتفع شدن خودشون هم كه شده بايد به رشد فرهنگ دروني و اجتماعي خودشون كمك كنند. اين رويكرد همپوشاني شهرها رو پاسخگو هست.
-
RE: شهر زندگی
در اين صورت و با رعايت موارد بالايي كه خدمت شما عرض كردم قوانييني چيده مي شوند كه ضمن اينكه حيات مناسب جامعه رو به بهترين وجه ممكن تضمين مي كنند با حقوق فردي منافاتي ندارند. اگر اين قوانين بر مبناي يك فرهنگ رشد نكرده بوجود بيايد نتيجه اي جز طغيان نخواهد داشت. افراد در برابر ناعدالتي طغيان خواهند كرد.
قوانيني كه برپايه اصول اخلاق فردي و جمعي و فرهنگ رشد يافته نوشته مي شوند لازم الاجرا هستند و خود اين قوانين شايسته ترين ها رو براي اجراي خودش حتما فرا خواهد خواند.
-
RE: شهر زندگی
طبق فرمایشات شما، ساخت شهری امن و در عین حال قابل توسعه و گسترش، احتیاج به دانش بالایی دارد، با توجه به اینکه در دوران کودکی که امکان آموختن این دانش نیست، قسمت عمده ای از شهر ما توسط آموزه های پدران و مادران ساخته می شود، در همان دوران بر بسیاری از کوچه ها تابلوی ورود ممنوع زده می شود و بعضی جاده ها نیز نیمه کاره می ماند تا خود به ساخت آن اقدام کنیم...
پس در مرحله اول پدرها و مادرها هستن که باید مهندسان عمران و شهرسازی ماهری باشند تا کودکانشان با خاطری آسوده در کوچه های آن به زندگی مشغول شوند...
خیلی وقتها مجبور هستیم کوچه هایی که به دست آن بزرگواران تابلو ورود ممنوع خورده اند را باز کنیم، و یا برعکس..
بعد از آنها هم نقش جامعه، آموزشهای مدارس، و فرهنگ محیط روی شهر ما تأثیر می گذارند، هر چند که این تأثیرات روی پدرومادرها نیز بوده است.
قسمتی که مربوط به همپوشانی شهرها بود بسیار جالب توجه بود، شهر ما با شهر نزدیکانمان هم پوشانی دارد، البته نه به طور کامل اما هر چقدر این پیوند نزدیکتر باشد این همپوشانی بهتر است، برای همین است وقتی مشکلی برای ما پیش می آید اطرافیان هم تحت تأثیر قرار گرفته و در صدد حل آن مشکل بر می آیند، چرا که سازه ای که در شهر ما خراب شده، به شهر آنها نیز آسیب رسانده است..
:72:
-
RE: شهر زندگی
و سوال اينجاست .مردان و زناني كه هنوز در تربيت خويش بسيار نقاط ضعف دارند چگونه فقط براي ارضا نيازهاي روحي خويش و بقاي نسل صاحب بچه مي شوند؟ چگونه مردي كه هنوز در دوران بچگي خويش باقي مانده است و فاقد كوچكترين حس مسئوليت پذيري در قبال اين همپوشاني هاست مي تواند مقررات شهر را براي فرزند خويش تعريف كنيد. زني كه با كوچكترين اتفاقي ساعتها به تمام زندگي استپ مي دهد و راه را براي خود و اطرافيان تلخ تر و پيچيده تر مي سازد چگونه مي تواند شالوده اصلي اين شاهراهها را براي فرزند خويش طراحي كند؟
-
RE: شهر زندگی
دقیقا همینطوره. من هم بسیار متعجب هستم که چرا انقدر راحت بچه دار می شویم در صورتی که هنوز اصول اولیه شهرسازی را نمی دانیم، ویرانه ای ساخته ایم و کودکانمان را نیز وادار به ساخت چیزی همانند آن می کنیم، هنوز پرتگاه های زندگی را نمی شناسیم و نمی دانیم کدام پل با کدام نیرو ما را از آن عبور می دهد یا کدام سرعت باعث عبور امن ما می شود آنگاه کودکانمان را به حال خویش رها میکنیم و ...
-
RE: شهر زندگی
تا زماني كه هدف از ازدواج رهايي از تنهايي - مشكلات جنسي عقده هاي فروخفته روحي و عاطفي و فرار از انگ جامعه باشد هيچ يك از دو نفر به چشم فردي رشد يافته به خود و طرف مقابل نگاه نمي كنند. پدري كه پاك نزيسته چگونه مفهوم پاكي را براي فرزند خويش تعريف مي كند. مادري كه با ساده ترين نوسانات زندگي عنان آن را از دست داده و متوقع از همه براي كم كردن فشار روحي خود است چگونه مي تواند به فرزندش بياموزد كه محكم باشد و براي كسب حقوق خود -خود تلاش كند و نه ديگران!!!
-
RE: شهر زندگی
تک تک واژگان و گزاره های شما دوستان اجمند را درست و بجا می دانم و نمی توانم خیلی چیزی بدانها بیفزایم؛به هر حال این واقعیتی است که وجود دارد و خیلی ها چون متأسفانه در محیطی رشد یافته اند که نمی دانند باید شهر زندگی خود را چگونه بسازند،در آن گم می شوند یا در خیابانهایش تصادف می کنند.در مورد ازدواج یا بچه دار شدن هم درست وضع بدین گونه است چه آنکه حتی همبستری و لذتی جنسی سبب بچه دار شدن می شود.
متأسفانه ما هم از سنن ناکارآمدمان داریم ضربه می خوریم و هم از مدرنیت ناقص که تنها شلوغی و گرفتاریش نصیب ما شده است.باید خیلی چیزها را آموخت تا از اثرات سموم خانواده(شاید)،اجتماع و اطرافیان و باورها و سنن مرده در امان ماند.دذست است که شالوده ناخودآگاه ما در همان کودکی و متأثر از کنش و واکنش والدینمان است،اما با آموختن،خردورزی و ممارست خیلی از امور ثابت را می توان در درون خود دگرگون کرد.
-
RE: شهر زندگی
آقای گردآفرید گرامی، شما درست می فرمایید، اما گاهی مواقع دگرگون کردن شهری که والدین ما برای ما ساخته اند هزینه گزافی به بار خواهد آورد، خیلی وقتها هم پیش می آید که والدین اجازه خانه سازی به کودک خود نمی دهند و او را وادار به زندگی در شهری کپی شده از شهر خود می کنند، بعد از چند سال که کودک وارد اجتماع می شود وقتی می بیند تمام سازه هایی که تا به حال امن و محکم فرض میکرده پایه هایی سست و لرزان دارند و تمام راه هایی که تا به حال پیموده فقط محیط شهر را دور می زنند و مدام او را به جای اول می رسانند، یا باید به شهر خود خو کند و تحمل کند، و یا باید با صرف وقت و انرژی مضاعف، به تنهایی یا با راهنمایی اطرافیان که معلوم هم نیست آنها خود چقدر در این زمینه موفق هستند اقدام به بازسازی شهر خود کند، آنگاه شهر فرنگی می سازد که حتی خودش هم نمی تواند بدون گم شدن در آن راه برود..
:72:
-
RE: شهر زندگی
دیدگاه واقعبینانه ای که من نسبت به جوانان و جامعه این روزگار دام درست به همین دلیل است و چون بیشتر چیزها ناجور و ناهنجار است بر بنده تهمت بدبینی می زنند.متأسفانه اجتماع ما در حال گذار است از سنت به مدنیته و چون یلی از وازم و پیش شرطهای این فرآیند طبیعی را نداریم دچار مشکلات بزرگی شده ایم.
مدام مانند یک تاب به جلو و عقب در زمان،در عادات،در مفاهیم و در فلسفه زندگی می رویم که نتیجه آن در جا زدن است.جامعه ای داریم که آدمهایش بسیار ناهمرنک و جورواجور شده اند.هیچ چیزی سر جای خودش نیست و کسانی هم می خواهند کاری کنند یا نیستند و رفته اند و یا نمی خواهند کاری کنند.ما دراین آش شله قلمکار همان اندازه تعارف می بینیم که بی عاطفگی؛مجودات شگفتی شده ایم که سالها باید تا بتوان تک تک رفتارهایمان را پردازش کرد.جالب است که مسلمایم و تنها باید از خدای بزرگ مدد بجوییم،اما پارتی بازی جزو لاینفک اخلاق ماست.
در مورد ساختن شهری نوین برای خود نباید به اطرافیان کار داشت،باید آموخت و مشاوره گرفت و شکیبا و نستوه بود و وا نداد.غصه خوردن و زحمت بسیار کشیدن برای ساختن همه خیابانها و خانه های این شهر پیش نیاز اصلی است . . . .
-
RE: شهر زندگی
به نظر من وجود آدمهای نا همرنگ و جورواجور در جامعه ما به علت طرز فکرهای بسیار بسیار متفاوت واصول متفاوتی است که باور دارند.
در این میان تعدادی هستند که هنوز از بافت سنتی وقدیمی برای ساخت شهر خود پیروی می کنند، گروهی هم برعکس به عشق مدرن شدن از معماری جدید و مدرن بهره می گیرند. گروهی دیگر در این میان قرار دارند و نمی دانند هنوز کدام روش جوابگوی نیازهای آنهاس، یک قسمت از شهر را سنتی می سازند، یک قسمت را مدرن!
و اما چون کسانی که به بافت سنتی پایبند بوده اند تجربه بیشتری در این زمینه دارند (تجربه پدران خویش)، در پی ریزی و ساخت استحکامات موفق تربوده و کمتر دچار خرابی می شوند و وقتی شهرشان با شهر شخص دیگری همپوشانی می کند هم بافت آن شهر را تحت تأثیر قرار داده و مخصوصا اگر آن شهر، شهری مدرن یا میان این دو باشد، شخصیت وجودی شهر را زیر سوال برده و دچار تناقض می شوند. افرادی هم هستند که شهرشان سنتی است اما فقط ظاهر سنتی دارد، و با کوچکترین تکان فرو می ریزد.
کسانی که به شهرسازی مدرن روی آوردند، بعضا اطلاعات کافی در مورد چگونگی ساختن برج و یا پلهای زیرگذر و رو گذر ندارند، و بیشتر با آسیب مواجه می شوند زیرا هنوز دانش قوی کسب نکردند. اما آنان که دانش ساخت و ساز را دارند، شهری زیبا و مستحکم بنا خواهند کرد.
آن دسته از افراد هم که میان این دو گروه قرار گرفته اند، دچار اختلالات شدید می شوند، به طوری که نمی دانند در چه وضعیتی به سر میبرند، پایبند چه اصولی هستند و چگونه زندگی می کنند. گاهی سنتی می شوند و گاهی مدرن!
:72:
-
RE: شهر زندگی
بله!این تبیین شفاف تری است.اما آنان که دانش ساخت و ساز را دارند،در حال بیشتر شدن هستند،اما با سرعتی کم و کسانی که ساختمانهایی سنتی می سازند،در بسیاری از موارد در کوچه های تنگی آغاز به ساختن می کنند که البته سازنده این کوچه نیز خود آنهایند.
خانه های آنها ظرفیت ذاتی پذیرش بسیاری از سازندگان دیگر و یا امکانات نوینرا ندارند.کارکرد و چگونگی رابطه آن با دیگر شهرها به دلیل ضعف و کمبود ساختاری دچار خدشه است.در شهری که همواره دروازه هایش برای صادرات ساکنین دیگر شهرها بسته است یا خیابانهایی آسفالت برای تردد وسائط نقلیه آنها را ندارد و مهمتر از همه زیرساختهای ارتباطی با دیگر شهرها که همان کابل های مخابراتی یا آشنایی با مفاهیم مدرن است را فاقدشان هستند،چگونه می توان از تأثیرگذاری آنها سخن گفت.
البته کسانی که شهرهایی مدرن بی توجه به فرهنگی که در آن هستند را ساخته اند نیز کمیتشان می لنگد.
-
RE: شهر زندگی
تأثیر گذاری آنها همانطور که گفتم مربوط به کسانی می شود که شهرهایشان با هم همپوشانی دارد، برای مثال پدری که شهری سنتی ساخته اما فرزندش به سمت شهر سازی مدرن روی آورده، وقتی که تأثیرات شهر سنتی پدر بر شهر سنتی فرزند آشکار می شود، چهره آن شهر را دگرگون می کند، مقررات و قوانین شهر سنتی پدر، قوانین شهر فرزند را در هم می ریزد و باعث کشمکش می شود. فرزند طبق قوانین موجود در شهر خود عمل می کند اما این قوانین برروی قسمتی از شهر سنتی پدر نیز تأثیر گذاشته و پدر گمان میبرد که فرزندش تخطی کرده و او را توبیخ می کند، از طرفی فرزند گمان می برد که پدر قصد محدود کردن او را دارد و این ارتباط سخت تر و سخت تر می شود اما به دلیل پیوند عاطفی که بین آنها موجود است، جدایی این شهرها امکان پذیر نمیباشد هر چند در ظاهر این کار انجام شود اما واقعیت این نیست.
:72:
-
RE: شهر زندگی
مشکل اینجاست که اگر شهرداران دو شهر باهم نسبت فامیلی یا علاقه عاطفی نداشته باشند،دروازه های شهرشان را بر روی کالاهای شهر دیگران می بندند و هم دروازه گوشهایشان را برای سخنان شهرداران دیگر.شما بنگرید روابط اکثر نوجوانان و جوانان را با والدینشان.
-
RE: شهر زندگی
ببخشید آقای گردآفرید متوجه منظورتون نشدم!!!!!
-
RE: شهر زندگی
به سخن دیگر نسل پیش با نسل پسین یا بزرگسالان با جوانان یا همان پدر و پسر شما از نظر من هیچ تأثیری نمی توانند بر هم بگذارند.شهرداران دو شهر تمثیلی از پسران و پدران بود.
ار سویی بنده اصلاً عنصر عاطفه را در قرابت نظرگاه های این دو گروه تأثیرگذار نمی دانم.
-
RE: شهر زندگی
بعضی وقتها توی این شهر، به یه کوچه باریک و پر از قلوه سنگ می رسیم، وسط راه میبینیم پا برهنه هستیم، هر چی نگاه می کنیم یه کوچه باریک و طولانی و تاریک پیش رومون هست، توان راه رفتن نداریم و نمی دونیم این کوچه تا کجا ادامه داره... میشینیم یه گوشه، نه توان جلو رفتن داریم و نه برگشتن...
این کوچه ها توی شهر ما فراوون هستن، خیلی وقتها توی پیچشون گیر افتادیم، خیلی وقتها خسته شدیم، خیلی وقتها احساس تنهایی کردیم، آخه این کوچه فقط به اندازه عبور یک نفر جا داره... خیلی وقتها شده همون گوشه یه چادر زدیم و نشستیم غصه خوردیم، منتظر شدیم یه رهگذر بیاد و دستمون رو بگیره، یکی بیاد با هلی کوپتر نجاتمون بده.... این احساس ادامه خواهد داشت تا وقتی که یادمون بیفته خودمون معمار شهر زندگیمون هستیم. خودمون بودیم که نقشه این شهر رو کشیدیم و دیواراش رو بالا بردیم. اون وقته که اولین راه نجات توی ذهنمون نقش می بنده، بعد می ایستیم و دوباره به اطرافمون نگاه می کنیم، می بینیم اونقدر هم تاریک نیست! بعد به این فکر می کنیم که این قسمت شهر ما با شهر کدوم انسانی که در اطراف ماست همپوشانی داره، شاید با کمک هم بتونیم این کوچه رو عریض تر کنیم یا یه بزرگراه از وسطش رد کنیم! بعضی وقتها کسانی رو پیدا می کنیم که این قسمت شهرمون با شهرشون همپوشانی داره و بعضی وقتها هم نه، بعضی وقتها هم می بینیم کسی هست اما کمکی نمی کنه... اون وقته که باید خودمون دست به کار بشیم، این شهر متعلق به منه، و من باید زیباترین جاده ها رو توش داشته باشم، دو تا دستامون رو میذاریم روی دیوارهای کوچه و فشار میدیم، باید دیوار حرکت کنه، این دیوار توی ذهن منه و محکم بودنش هم دست من، پس من تصمیم می گیرم که این دیوار به عقب رونده بشه و کوچه به یه باغ برسه، یه باغ پر از گل یه جایی که بهترین هدیه من به من می تونه باشه.......
میشه، همیشه میشه امیدوار بود....
:72:
-
RE: شهر زندگی
سلام شاد عزيز
زيبايي هميشه هست ,چون خدا هست . وقتي كه خدارو تو شهر زندگي ببينيم همه چيز زيباست . حتي وقتي كسي نباشه دستمون رو بگيره . حتي وقتي كوچه مون پراز قلوه سنگ باشه حتي وقتي پابرهنه باشيم.
آره ما معمار شهر زندگيمون هستيم اما وقتي با او همراه باشيم شهر زندگيمون قشنگ ساخته مي شه .
موافقم ! ميشه , هميشه ميشه اميدوار بود
-
RE: شهر زندگی
حتی در کوچه های تنگ و یا بن بست زندگی ، راهی بازه ، راه آسمون ،
اگه این کوچه های تنگ نبود ، اگه این کوچه های پر از سنگریزه نبود ، اهالی شهر زندگی از کجا باید قدر کوچه های فراخ را می دونستند ، اصلاً از کجا باید می دیدند که با سنگریزه های زیاد این کوچه ها حرکت سخته و باید چاره ای اندیشید ،؟
طعم موفقیت و برنده بودن را کی باید می چشیداگه شهر زندگی پر از مشکل نبود ؟
، کجا باید بزرگ شدن را تجربه می کرد اگر عبور از میان آمهای جوار واجور شهر زندگی را به جان نخریده بود ،؟
شهر زندگی باید هم درد داشته باشد هم درمان ، هم عشق داشته باشد هم نفرت ، هم سیاه باشد هم رنگی ، هم فریاد داشته باشد هم سکوت ، هم زیبایی هم زشتی ، هم محبت هم بی اعتنایی و........
تا ما بفهمیم ، حقیقت پایداری و ماندنی ها را و انتخاب کنیم و برویم به راهی که انتخاب کرده ایم .
این که خانه ما کجای شهر زندگی باشد و چگونه و به چه شکل و با چه وسعتی انتخاب ماست ، و معمارش هم مائیم ، اگر خوب انتخاب کردیم و درست ساختیم ، باز و دلنشین و زیبا و آرمامشبخش و پر نور ... آنوقت در شهر زنگی آدما و اتفاقات هر چه باشد ، ما خانه ای داریم که آراممان می کنذد و در اون همه غمها فراموشمان می شود
-
RE: شهر زندگی
این تایپیک، خیلی جالبه، تعجب می کنم که تا حالا نخونده بودمش!!!! راستش خیلی به فکر فرو رفتم. جای گردآفرید و سورنا هم خالی، حرفهاشون جالب و عمیقه.