سلام۳۲سالمه.کارمند و لیسانس. بخاطر مشکلات خانوادگی یا کسی سراغم نمیاد ،یا اگر میان،حس میکنم از گوشه کنار چیزایی میشنون و میرن... خیلی تابحال خواستگار داشتم،ولی کسایی که بهتر بودن و من ممکن بود قبولشون کنم، خواستگاری ادامه پیدا نکرده...
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام۳۲سالمه.کارمند و لیسانس. بخاطر مشکلات خانوادگی یا کسی سراغم نمیاد ،یا اگر میان،حس میکنم از گوشه کنار چیزایی میشنون و میرن... خیلی تابحال خواستگار داشتم،ولی کسایی که بهتر بودن و من ممکن بود قبولشون کنم، خواستگاری ادامه پیدا نکرده...
سلام ترانه جان
من یکبار آماری گرفتم البته مطمئن نیستم و باید این آمار تخصصی باشه اما ظاهرا در دهه ی شصت تولد نوزاد دختر بیشتر از نوزاد پسر بوده.
در هر حال این مشکل یک معضل همه گیر هست که متأسفانه با بی اعتنایی و عدم رسیدگی به مسایل جوانان باعث اختلال در روند طبیعی زندگی برخی دوستان شده.
ما قبل از هر گونه اضهار نظری باید بدونیم مشکلات شما و خانواده محترم چی هست.. با استفاده از اطلاعات نظر خودمون رو برای شما بنویسیم.
با توجه به وضعیت فعلیتون میشود راه حل هایی ارائه داد که بشما کمک کننده باشه، سؤالاتم رو پاسخ بدین؛
۱. مشکلات خانواده چی هستن که نگران حرف و حدیث مردم هستین؟
۲. حقوق ماهیانه شما صرف چی میشه؟
۳. چقدر به ظاهر (لباس، آرایش و ..)و عیوب گفتاری، رفتاری احتمالی خودتون نظارت دارین؟
هرچه که به ذهنتون میرسه بنویسین(ممکنه دیر پاسخ بدم، چون سه پست امروزمو ظاهرا گذاشتم)
ازدواج ناموفق یه فرزند. اعتیاد و زندان مکررفرزند دیگه خانواده وسطح مالی نسبتا ضعیف خانواده.هزینه خاصی ندارم،و حقوقم که خیلی هم قابل توجه نیست،صرف نیازهای شخصیم و کمی پس انداز واسه آیندم،به هرشکلی که ادامه پیدا کنه...ظاهرم خوبه،عالی نیستم ولی قابل قبولم. ظاهرم در حده یه خانواده متوسط و نسبتا مذهبی در منطقه جنوب شهر.روابط اجتماعیه خوبی دارم ولی بخاطر مشکلات اطرافم و الان دیگه نگرانیم از اینکه هم سنای من همه متاهل و خانه دارن،دارم منزوی میشم...😢
آخه ما چه گناهی کردیم که دهه۶۰چنین شده و چنان شده!!؟ ما چه کنیم که بیکاریه؟فقره؟اعتیاده؟مگه خدای من با خدای بقیه که دارای همه چی شدن فرق داره؟من دارم کم کم دنیامو بخاطر مشکلاتم و آخرتمو بخاطر یآس و کفرم نابود میکنم...
سلام ترانه جان
خیلی مختصر و مفید نوشتی
اما اگر ساکن تهران هستی میتونی به سایت تبیان مراجعه کنی و برای ازدواج اقدام کنی...مراحلش هست اونجا.
موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام ترانه جان
خیلی مختصر و مفید نوشتی
اما اگر ساکن تهران هستی میتونی به سایت تبیان مراجعه کنی و برای ازدواج اقدام کنی...مراحلش هست اونجا.
موفق باشی
سلام
نه عزیزم... تهران نیستم
سلام ترانه جان
بهترین کاری که میتونی انجام بدی این هست که از محیطی که یکیتون اعتیاد داره دور بشین و این در گرو پیدا کردن شغلی مناسب و انتقال دادن خودتون به بهانه مکان نزدیکتر با برادر یا خواهر بهمراه پدر و مادر هست. اجازه بدین اونی که اعتیاد و زندان در کارنامش هست در منزلی جدا زندگی کنه اما رهاش نکنین و زمینه پاکی و تندرستی رو براش فراهم کنین.
(حتما مکان زندگیتونو تغییر بدین، در مکان جدید مردم اطلاعاتی دربارتون ندارن و زندگی بمراتب راحت تری خواهید داشت)
درباره ازدواج ناموفق یکیتون لازم نیست چیزی بمردم بگین ، در کشور ما این موارد زیاد هست و اتفاقی بوده که تموم شده و بشما مرتبطت نیست.
در کلاس های ورزشی و هنری شرکت کنین و قسمتی از وقتتونو روی این موارد قرار بدین.. در اینصورت مردم بیشتری شما رو خواهند دید.
لطفا اگر جواب تکمیلی دارین بیشتر و واضح تر بنویسین.
آیا پدرتون حقوق میگیرن؟ مادر چی؟
غیر از شما حقوق بگیر یا شاغل مجردی دیگری هست؟
چند خواهر و برادر هستین؟
کدومتون ازدواج ناموفق و به چه دلیلی داشته؟
منزلتون به اسم پدر هست یا اجاره؟
سلام
منم خیلی مایل به تغییر مکانم ولی والدین اصلا ریسک پذیر نیستن و ترس دارن همین خونه ساده فعلیشونم از دست بدن.فرزند اول بدلیل اعتیاد همسر طلاق گرفت و مجدد ازدواج کرد.و ۳فرزند دیگه مجردیم که ۲تای دیگه بیکارن و فقط من کار میکنم.پدرم شغل ازاد با حداقل درآمد دارن و مادر خانه دار...من حقیقتا خیلی دوست ندارم اسرار زندگیمو جایی مطرح کنم. ولی دیگه واقعا خسته شدم ،طوریکه دیگه از خدا هم دارم برمیگردم...من الان فقط یه زندگیه ساده و آروم میخوام،بخدا معجزه نمیخوام این حداقل حقه هر کسیه...😢😢😢😢
دیگه دارم به خودکشی فکر میکنم😢😢😢
دیگه تحمل این همه سختیو ندارم. غصه هام بیشتر از ظرفیت و تحملمه بخدا... دعا کنید عمرم تموم شه تا مجبور نشم بیشتر از این عذاب بکشم
قطعا می دونید که شما تنها آدم توی دنیا نیستید که مشکلاتی داره!
و حتما این رو هم می دونید که کلید تمام قفل های رو به خوشبختی ازدواج نیست!
بیشتر وقتا صبر معجزه می کنه. صبور باشید خواهرم.
سلام عزیزم
من از نظر روانشناسی پاسخ نمیدم
توصیه آیت الله بهجت رو برای شما می نویسم
برای دخترانی(و پسرانیکه!) که میخوان بختشان باز شود:
آیه ی "ربّنا هَب لَنا من أزواجِنا و ذرّیّاتِنا قُرَّة أعیِنٍ وِ اجعَلنا لِلمُتّقینَ إماماً" (فرقان، آیه ی ۷۴) را فراوان بخوانید.
ترجمه: " پروردگارا، برای ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان (نسل های صالح و متقی) عطا کن و ما را بر پرهیزکاران(در مسابقه ی به سوی ایمان یا رهبری در اصول و فروع و معارف) پیشوا گردان
ایشون فرمودند خواندن نماز جعفر طیار و اشک ریختن در سجده هم کمک کننده هست.
درامدت در حد مستقل شدن هست؟
اگر هست سریع اقدام کن. باور کن دور بودن از محیط مسموم کلی دریچه جدید به روت باز میکنه.
خودم شخصا تو همین یکی دو سال اثرشو دیدم
خودم خیلی دوس دارم ازشون جداشم،چون دارم نابود میشم اینجا😢ولی شهر خودم نمتونم. پدرمادرم دق میکنن از غصه. جواب مردمو چی بدن؟دخترشون کجاست؟!! مگر ارشد جای دیگه قبول شم که واقعاتو این وضع اصلا توان درس خوندن ندارم که بخوام دولتی قبول شم. باز اگه برمم، مشکل کار پیدا کردن هم تو شهر دیگه،بهش اضافه میشه. حتی دلم میخاد خواسگاری از جای دیگه واسم پیدا شه،واسه همیشه ازین شهر برم...
یه شهر نسبتا با امکانات نزدیک خودتون انتخاب کن.
یه مدت اگهیای کارشو اینترنتی چک کن و اگه مورد مناسب دیدی رزومه بده.
اگه اینطوری موفق شدی کار پیدا کنی سریع برای جابجایی اقدام کن. ولی خیلی دقت کن. تنها زندگی کردن مشکلات خودشو داره پس باید کاری داشته باشی که دلخوشیت باشه.
شاید تو محیط اروم نشستی و سر فرصت برا ارشد هم خووندی. خدا رو چه دیدی:72::72:
خیلی ناراحتم😕 اصلا تمرکز ندارم. شاد نیستم. دل مرده ام. هیچ انگیزه ای ندارم. حتی علاقه ای به رفتن،شنا و باشگاه وووو هم ندارم.تنها علاقم،کوه رفتنه...چون هر جا میرم که جمعی هستن اونقد سرک تو زندگیم میکشن و سوال پیچم میکنن که حالم بیشتر بد میشه. یا با منظور و بی منظور گوشه کنایس تو حرفاشون... من فقط میخوام زندگیم سروسامون پیدا کنه. تا دهن اینا واسه همیشه بسته شه و خودمم از تنهایی در بیام. واقعا دلم میخواد ینفر کنارم باشه... واسم دعا کنید🙏🌹🌸
سلام ترانه جان
عزیزم من بخوبی درکت میکنم و دنیای تو رو میفهمم.
میدونم قلبا دوست داری خوشبخت بشی و اینکه برای آیندت برنامه و هدف پیدا کنی.
اول از همه ازدواج برای تو هست ، نه برای نظر من و نظر آقای فلانی. این حق تو و حریم شخصی تو هست. من و فلانی شاید به تو کنایه بزنیم و یا هر روز سؤال پیچت کنیم اما اگر تو ازدواجی اشتباه داشته باشی ما مسئول زندگیت نیستیم و به ما ذره ای ضرر نمیرسه. تازه کنایه هامون و حرفای بی پایه و اساسمونم بیشتر میزنیم.
پس در درجه اول ازدواج برای شما یک مسئله ی کاملا شخصی و بنابر تنظیمات دنیای خودته.
اینکه برنامه بچینی، هدف داشته باشی، همسر و فرزند داشته باشی و هر چه که میدونی دوست داری بهش برسی.
من میدونم که ازدواج الان خیلی سخت شده و مثل قدیم نیست در خونه هر دخنری چند تا خواستگار بره، برای همه هم صدق میکنه.
بیا یه پیجی یا کانالی هر چی بزن و توش دستورات آشپزی، مربا، کیک، ترشی جات و ... بذار. دوستان خانم زیادی بهت سر میزنن و سرگرمی خیلی شیرینی هست. من خودم خیلی دوست دارم. یا نه اصلا میتونه خیاطی باشه، بافتنی باشه، مدل لباس، گلدوزی ، ملیله دوزی، سنگ دوزی، روبان دوزی و ... باشه هم خودت یاد میگیری هم سرت گرم میشه تفریح خیلی مفیدیه.
یکسری کتاب کمک آموزشی هم در بازار و سایتا هست خیلی ارزون.. اونام بگیری و بخونی همونه و مطلبشو میتونی بذاری.
یادمه توی فیلم حضرت یوسف ع یه دیالوگ خیلی قشنگی داشت
بازیگر نقش حضرت یوسف به زندان محکوم شد و رفت اونجا.. زندانیها با هم دعوا میکردن و زندان خیلی کثیف بود ... بازیگر نقش حضرت یوسف گفت فضای این زندان ملال آور است. شما آنرا ملال آور تر نکنید . برای همین وقتی تمیزش کردن و با هم دوست شدن فضاشو تونستن تا آزادی تحمل کنن.. و خیلی راحت تر پذیرفتنش.
عزیز دلم هر چیز به اذن خدا و به خواست وجود مبارک و بی انتهای خودش هست، دلت رو بهش بسپار و اضطراب و آشوب رو ازش جارو کن. انسانی آرام و رها شو بی قید و بند روزگار.. اونوقته که تازه میفهمی خدا صداتو شنیده و کمکت میکنه و تو انقدر تو فکر بودی که متوجهش نشدی.
من برات بهترینا رو میخوام و دعات میکنم و امروز صد صلوات برات میفرستم برای یه زندگی عالی و یه همسر ممتاز.. برای دختر گل ما ترانه خانوم:72:
سلام ترانه خانوم عزیز
راستش من بعد مدت ها اومدم به سایت سر بزنم و تاپیک شما نظرمو جلب کرد...
راستش راهکاری که به نظر من میرسه؛ شاید راهکار اجتماعی و روانشناسانه ای نباشه. اما به شدت، لااقل در زندگی خودم راهگشا بوده.
هر آدمی با مشکلات ریز و درشتی درگیره. کسی که دردی نداره حتما مُرده! یا جسمش یا دلش
منم خیلی وقتا که تو زندگیم حس کردم به بن بست خوردم شروع کردم به شکایت به خدا و بد و بیراه به زمین و زمان و حتی گاهی کفر گفتن به مهربونی خدا...
اما تو اون شرایط هیچ وقت حالم بهتر نشد. هیچ وقت اون روزا منو قوی نکرد. فقط شدم یه آوم غرغروی ضعیف و شاکی
اما خود خدا شاهده و منم که بنده شم و به مهرونیاش معترفم؛ هروقت پیش خودم گفتم که مطمئنم خدای مهربونی دارم و حتی اگه حواسم نباشه اون حواسش بهم هست... هروقت گفتم مطمئنم خدا بهترین شرایطو برام جور میکنه و بهترین آدما رو در بهترین زمان و مکان سر راهم قرار میده این اتفاق برام افتاده...
گاهی خدا میخواد صبرمونو بسنجه ایمانمون رو بسنجه. گاهی میخواد صبر کنیم تا شرایط بهتری فراهم شه... گاهی دوست داره اصلا دعامون رو بشنوه. توسل و توکلمونو ببینه. یه چیز دیگه... من از بین امام ها به امام زمان خیلی ارادت دارم. خودش میدونه رو سیاه ترینم ولی بازم همین روی سیاه رو زمین ننداخته. توسل به حضرت حجه ابن الحسن(عج) همیشه برام راهگشا بوده. شرایط خاص و عجیب غریبی هم نمیخواد که دعا کنیم . همین که صداش بزنیم و باهاشون صحبت کنیم همونطوری که با یه دوست دلسوز و مهربون حرف می زنیم؛ مطمئن باشیم که صدامونو میشنوه دوستمون داره و برامون دعا میکنه. دعا که چه عرض کنم، یه نگاه ایشون کافیه برای کن فیکون شدن شرایط. واسه کسی که رئیس کُلّه؛ جانشین خدا رو زمینه و همه کار جهان به امضای ایشون بنده، کاری داره روزی رو فراخ کردن یا اسباب رسوندن دو تا آدم به همدیگه رو فراهم آوردن؟!
به نظرم صبر کردن، شکر خدا برای نعمت های فعلی(گاهی انقد بدبین میشیم که نعمت های بزرگ و مسلم خدا رو نمی بینیم) و توسل و امیدواری به رحمت خدا همیشه راهگشاست
حالا هر مشکلی که میخواد باشه:72: به خدا دلگرم باشید
مرسی از محبتتون،دوستای نازنینم😘
اگه بیرون شماها منو ببینید،اصلا باورتون نمیشه که این حرفا و غصه هارو از من شنیدید!! چون هیچ وقت نخاستم راز زندگیمو کسی بدونه. غصه و اشکمو ببینه...عامیانش،صورتمو با سیلی سرخ کردم. من تا چندسال پیش،خیلی معتقد و مقید بودم، اما این سال های اخیر،و مشکلات پی در پی خودم و بیشتر همون اعتیاد لعنتی در خونواده، نابود و مآیوسم کرد. باورکنید بارها و بارها، اطرافیان ازم میپرسن(حالا با لطفتی که بمن دارن)، تو با این وجنات، چطو تابحال ازدواج نکردی؟!! بنظر شما جواب چندنفرشونو، و چی میشه داد؟؟!!
سحره قشنگم، اولا مرسی از مهربونیت،منم واست بهترینهارو آرزو میکنم❤، ولی دلم به هیچ کاری نیست، فدات شم. خیلی تصمیما میگیرم، ولی رغبتی به انجامش ندارم. مثلا یوقتا واسه ادامه تحصیلم تصمیم میگیرم، ولی خب باز خودم پیش خودم میگم،خب با این شرایط، الان یکی هم سطح خودم پیدا نمیشه ، باز ارتقاعش بدم که کار واسم سخترم میشه... میدونید الان حالته من چطوره؟
یه مسیریو رفتید،الان به یه چندراهی رسیدید، از طرفی هم تاریکه و دله شب... بلخره باید دلو دریا زد و یسمتی رفت، ولی نیاز اصلیت یه چراغه که همرات باشه. من الان اون چراغو ندارم... یا بهتر بگم، شما به چندتا درب بسته رسیدید،باید از یکیش وارد شید، ولی نیاز اولش،یه کلیده...!! که باز اون کلیدو ندارم...
من الان همچین خلآییو حس میکنم. البته بازم هنوز کاملا ناامید هستم. هنوزم امید اولم خداست و فقط از اون میخام🙏 الانم چشم امیدم به هیچ کس نیست جز خدا... خدایی که یمدته ازش دلگیرم. باورکنید خیلی بده بهترین سال های عمرتو به بدترین شکل ممکن بگذرونی.اونم بیشتر،بخاطر گناه نکرده... سوختن بپای دیگران... یوقتا،حتی ترجیح میدم، اگه زمانی خاستم ازدواج کنم،اون آقام این روزا و این مشکلاتو تو خونوادش گذرونده باشه، تا هم همدیگرو درک کنیم و هم قدر همو بدونیم... خیلی شبا واسه پدرمادرم غصه میخورم،و به گرفتاریاشون فک میکنم،که قطعا یه دغدغه ذهنشون منم و بروم نمیارن طفلکیا... بهشون فک میکنم و اشکم جاری میشه😢...اما هیچ کاری ازم برنمیاد،جز صبر و دست به دامن خدا شدن. خدایا فقط یه نگاه فقط یه توجه. اونم ن فقط بمن به همه آدمای مشابه من بخصوص دخترا... الهی که هممون عاقبت بخیر شیم.خدایا دمت گرم بابت همه چیز، ولی لطفا یکم دست بجنبون😊 ما ن صبر ایوب داریم ن عمر نوح😉...🌹🌸
سلام
من شما رو درک می کنم
و شرایطی شبیه به شما دارم
متولد 65 هستم و 5 سال پیش توی عقد طلاق گرفتم
از نظر خانواده هم پدرم ورشکسته شد و الان هم هیچی به غیر از یه حقوق بازنشستگی ندارن و فکر کن با اجاره و خواهر دانشگاهی دیگه چی می مونه
منم خواستگارانی داشتم که خودمم می خواستم به سر انجام برسه ولی نرسیده
گاهی وقتا پیش خودم می گم اگه پدرم وضع و اوضاع قبل رو داشت منم هیچ وقت سرنوشتم اینطور نمی شد
نمی گم خانواده سطح بالا داشتن وضع مالی خوب پدر این های توی ازدواج یه دختر مهم نیست 100% مهمه
ولی خب باید با این واقعیت کنار بیایم ما این ایتم ها رو نداریم حالا هی بشینیم و غصه بخوریم ؟؟؟؟
عزیز من
زندگی تو خودت بساز روی پای خودت بایست
ازدواج یکی از مقوله های خوشبخت بودن و شاد بودنه
من با گفته بچه هایی که گفتن محل زندگیتو عوض کن کاملا مخالفم
چون منم توی یه شهر کوچیک هستم و تقریبا غیر ممکنه که خانواده ها با این موضوع موافقت کنن و قطعا تنها زندگی کردن یه دختر مشکلاتی رو به همراه داره
در مورد اون گم شدگی هم بهت بگم
توی سفر زندگی گاهی باید توی تاریکی راه رفت گاهی مجبور می شی به رفتن ، نمی دونی به کجا داری می ری ، مثل اینکه توی شب بخوای سفر کنی ولی می دونی این سفره و قطعا یه مقصدی داره شاید ندونی مقصدت کجاست ولی شک نکن بلاخره به جایی که باید برسی می رسی نه یک لحظه دیر تر و نه یک لحظه زود تر
یه کتابی هست به اسم چطور به اینجا رسیدم از باربار دی انجلیس
اگه بخونی متوجه می شی هیچ چیزی توی دنیا اتفاقی نیست حتی گم شدن ما بین اتفاق های زندگی
نسخه pdf این کتاب هست
به عنوان کسی که شرایط بدتری از تو رو داره ولی خیلی امیدوار تر از توئه بهت پیشنهاد می دم این کتاب رو بخونی
مثبت باش و مثبت ببین و بیندیش، تا شرایطت را بهتر کنی.
من از تاپیکت حس کردم توی ذهنت فقط منفی های زندگیت را می بینی و از تکرارش توی ذهنت و حس قربانی بودن، احساس خوبی داری (نمی دونم چطوری منظورم را بگم)
یه مثال از آخرین پستت می زنم، امیدوارم خودت یا دوستان موارد دیگه ای را بگید که چطور می شه این همه منفی بودن ذهنت را به فعال بودن و راه حل پیدا کردن تغییر داد.
اگه وقت کنم بازم برات می نویسم. از همین متن خودت
تا بیشتر ببینی تو چه چرخه ای افتادی و دور می زنی
موفق باشی :72:
سلام ترانه جان:72:
شرایطت رو درک می کنم.در بستگان خانواده ای بودن که شرایطشون تا حدی شبیه به شما بود.و اون دختر مشکلات زیادی داشت.اما به لطف خدا ازدواج کرد.
امیدوارم شما هم با یه فرد خوب و شایسته ازدواج کنی.اما اگه شد که شد نشد هم نشد.تو که نباید به خاطر یک چیز همه چیز رو نادیده بگیری و غصه بخوری.
اگه تونستین منزلتون رو اجاره بدین و نفروشین تا والدینتون خیالشون راحت باشه اما یه جایی رو اجاره کنید و منزل عوض کنید و از اون محل برید.
عزیزم زورت به دیگران نمیرسه به خودت که میرسه.فک می کنی در ظاهر صورتت با سیلی سرخ نگهداشتی اما بازم ناراحتی آدم در حالات ظاهریش تاثیر گذاره.
این رو جدی عرض می کنم به خودت اهمیت بده روحت رو شاد و زنده نگهدار.توصیه های دوستان در رابطه با فعالیت های ورزشی و فرهنگی رو جدی بگیر.آرامش که داشته باشی در ظاهرت تاثیر میذاره و سعی کن مثبتهای زندگیت رو ببینی و انرژی مثبت به اطرافیانت بدی
میدونم سخته ولی کمک خودت رو از خودت دریغ نکن عزیزم.
یه موقع این مشکلات باعث نشن تا خواستگاری اومد با عجله تصمیم نادرست بگیری و انتخاب اشتباه کنی
خیلی از دخترا هستن مشکلات تو رو دارن شایدم بدتر اما تو کار خوب داری و دغدغه مالی نداری این یکی از مثبت های اطرافته.چشمات رو باز کن و بگرد دنبال نعمت هایی که خدا بهت داده و شکر گذار باش.اینجا برامون بنویس از اون نعمت ها.
سلام، من تاپیکتون رو دنبال کردم، اولا ن خودم متاهل هستم نمیگم ازدپاج بده ولی خیلی هم مهم نیست نمیدونم چرا ما خانومهای کشور عادت کردیم به اینکه اگه ازدواج نکنیم یه مشکل بزرگ پیش امده، گاهی اوقات مجرد بودن از ازدواج بد بهتره،کار خودتون رو بکنید تفریح کنید وخوش بگذرونید گاهی وقتها با اینکه اصلا زندگی بدی ندا م حسرت روزهای مجردیم رو میخورم چرا فکر میکنید فقط با ازدواج میتونید شاد باشید بعد هم اگر فرزند بزرگ خانواده طلاق گرفته بعد ازدواج کرده که مشکل بزرگی نیست الان خانمها ومردهای زیاد مطلقه هستد که ازدواج دوباره دارن، چه برسه به شما که خواهر یا برادرتون طلاق گرفتن وازدواج کردند نمیدونم ربطشون چیه، بعد هم مشکل اعتیاد هست که چرا نا امید نشستین اگه حریفشون نمیشید ببریدشون کمپ کافیه یه تقاضا ببرید کلانتری محل یا کمپ خودشون میان میبرن کمپ ترک اعتیاد که هزینش هم زیاد نیست، اول از خودتون شروع کنید تا وقتی که غم زده وافسرده باشید ومشکلاتتون رو بزرگ جلوه بدید دیگرا هم میلی به شما ندارن، برید کلاسهای مختلف مهارتتون رو افزایش بدید وبه خودتون برسید شاید تو این رفت امدها جایی جفتتون رو پیدا کنید البته نه اینکه همه جا رو به دنبال شوهر بگردین، به خدا ازدواج مسيله مهمی نیست که ادم از زندگیش نا امید بشه
سلام دوستای گل و صبورم😙
مرسی از محرم بودنتون و دلگرمی دادناتون🙏
اولا چندتا ابهامو توضیح بدم. من تو شهر کوچیک نیستم،ولی والدین متعصبی دارم به مسائل اخلاقی. البته تعصبشون بیشتر برا دختر تا پسر...دوم، من هدفم از درددل کردن اینجا، بیشتر همراهیه شماها بود. قطعا شماها عملا نمیتونید کمکی بمن بکنید. دوستی گفته بود غرمیزنم و میخوام از شرایط بد،بنفع خودم استفاده کنم و از سپربلا شدن حسه خوبی دارم؟!!... ن اینطور نیست. شاید از نوشتنم همچین برداشتی بشه، ولی من فقط از گفتنش جوابه یه سوالمو میخوام ... که چرا من باید تاوانشو پس بدم؟ غیر از مصلحت خدا و این حرفا، چه دلیلی داره یه دختر با شرایط من ، که خب الحمدالله شرایط بدی ندارم، امکان یه ازدواج دلخواهش واسش پیش نیاد؟قطعا حق دارم که یه دلیله عمدشو همین مشکلات بدونم😕 کما اینکه دوستان با شرایط مشابهم،کاملا منو درک کردن... البته بعضی از نقدهارو هم قبول دارم. من بعضی وقتا زیادی بدبین و ناامید میشم. حرفایی که برا سرگرمی میزنید،قبول... ولی باورکنید حوصله ندارم. دلم چندتا دوست باحال و پرانرژی میخاد که باهم کوه و پیکنیک بریم...لطفا فقط واسم دعا کنید،اول بخاطر آرامش خاطر پدرمادرم بعد خودم. منم برا تک تکتون بهترین هارو از خدا میخوام💕🌹
هر کس برای ازدواج ملاکها و شرایطی داره، که معمولا شرایط خانوادگی طرف مقابل هم یکی از اون موارد مهمی هست که در نظر گرفته می شه
و اگر در نظر گرفته نشه، احتمال این که ازدواج خوبی نباشه، بالاست.
محیط و ژن دو عامل بسیار تاثیر گذار در شخصیت ما هستن. طبیعیه که خواستگار به خانواده ی شما نگاه می کنه.
این که شما با اعضای خانواده تون تفاوتهایی دارید، آگاهیهایی دارید، تصمیم گرفتید که شبیه اونها نباشید (منظورم افراد معتاد خانواده و ... ) ... همه درست و محترم و عالی
اما تاثیر شرایطتون روی زندگی مشترک آینده، افراد را محتاط می کنه.
حالا اگر شما می خواهید علیرغم شرایط خانواده تون، زندگی خوبی برای خودتون بسازید ( که حقتون هست و انشالله بهش می رسید)
باید به جای منفی بافی و گله و شکایت و سوالهایی که جوابش آسون نیست (چرا باید به خاطر مشکلات خانواده تون که انتخاب خود شما نبوده، راه سختی را طی کنید)
روی خودت کار کنی. نشون بدی که می تونی تاثیر اون محیط را روی زندگیت کم کنی.
بخشی از چاره اش همون پیشنهادات دوستان هست ... ورزش و کار گروهی و فعالیت اجتماعی و شادی و زندگی کردن ( نه زنده بودن) و ...
تا شما خودت با حال و پر انرژی نباشی، دوست با حال و پرانرژی سمتت نمی آد
چون انرژیش را می گیری. خسته اش می کنی.
باشگاه برو
تو فعالیتهای خیریه و اجتماعی و ... متناسب با علایقت شرکت کن.
مطالب مربوط به مثبت اندیشی و قدرت ذهن و ... را بخون.
دوست دارم برم تو این اجتماعات،ولی شاید براتون مزحک باشه، ولی واقعا از تجمعات وحشت دارم... بعضیا الان سریع متوجه منظورم میشن. ترس از سوالو جوابا...چندسالته؟ مجردی؟کجا کار میکنی؟ حقوقت چقده؟ خونتون کجاس؟ ... اووووف حالم بد میشه ازین حرفا و گاها فضولیا و سرک کشیدنا. جسارت به شماها نشه ها، من دلم خواسته اینجا بگم،که اومدم اینجا. منظورم اطرافیانه... الان سریالی از آی فیلم پخش میشه،بنام "حس تباهی" که فقط یه وجه اشتراک من با دختر تو این فیلم، اعتیاد برادره... من الان دقیقا حسوحاله خودمو درین دخترم دیدم ،که قراربود واسش خواسگار بیاد و اومد و مراسم بهم خورد فعلا😕😢...
فقط خدا خودش واسم بسازه... چون فقط خداس که از درونم خبرداره ، و آگاه به احوالم...
خدا یا صدامو بشنوه یا نفسمو بگیره. چون نمتونم با این طرف اون طرف رفتن خودمو گول بزنم و ظاهرا حالمو خوب کنم. یا بقول یه دوست، دنبال شوهر بگردم...
اخه من حالمو خوب کنم، مثبت اندیش بشم، ( مشکل اینجاست که حاله من الانم خوبه...)، ذهن و عقیده مردمم من برم عوض کنم؟؟!! چطور ذهن مادریو بشورم که تا محل زندگیمو میبینه ،سمتو سوی حرفاشو عوض میکنه... و انگار میخواد بچه گول بزنه. تا چشمش به برادرت میفته، نظرش عوض میشه... حالا من اسطوره ی خوش بینی... اون آدمارو چیکا کنم؟؟ این پسرای بی عرضه ی وابسته ی، این دوره زمونرو چیکا کنم؟ ... بابا یعنی تو این دنیا یه پسر با شرایط مشابه من نیست،که خودشم درد اعتیادو اطرافش لمس کرده باشه و حالمو بفهمه؟ و از خانواده مرفهی هم نباشه؟؟ یعنی الان هر چی پسر تو مملکته تماما،مرفه و همه چی تموم و بی عیبو نقصن؟؟!!!!!!!!! که یه دختر ایده آل و همه چی تمومم دودستی تقدیمشون بشه؟؟ تازه شوهرم میکنی، خدا باز آخر عاقبتتو بخیر کنه. که کاری باشه. با اخلاق باشه. دنبال دودو دم نره. خیانت نکنه وووو
لطفا این تاپیک راببندید و در صورت امکان، حذف کنید
سلام
نمیدونم... ولی سعی کردم دیگه بیخیاله این فکرا و تشویشات ذهنی شم...ببخشیدا، یوقتا شنیدن یسری حرفا بیشتر اذیتت میکنه، که ترجیح میدی اصلا سرحرفو باز نکنی...
اول خدا... دوم خدا.... آخرم،خدا...❤