-
دلتنگ
سلام خوبان
من مدت مدیدی هست که ازدواج اولین سال زندگی مشترکمونودارم می گذرونم .همسرم مرد خوبیه این را می دونستم اما وقتی به اینجا اومدم ومشکلات دیگران وخوندم فهمیدم واقعا همسرم آدم خوبیه خیلی ازاین درگیریهای زناشویی که اینجا مطرح میشه را من ندارم چون به قولی فک کنم کمترین ظرفیت ومن دارم خلاصه توی هرزندگی خدایه مشکلاتی قرار میده نه؟قانون دنیا اینطوریه .من شاید بیشتر مشکل را با خودم دارم تاباهمسرم من بعدازاین ازدواج ازخانواده ام ازهمه کسانی که بهشون علاقه داشتم ورابطه ایی بسیارصمیمانه وگرم داشتم جدا شدم دوروزاول ازدواج که همش اشک می ریختم شباهم جلوی همسرم دوشب جلوش گریه کردم خیلی ناراحت شد(ازروی دلسوزی).دلم می خواست جلوش گریه کنم تادلداریم بده باحرفاش تسکین ام بده ولی نتیجه عکس بود اون فقط ازمشاهده حال من غمگین می شد ویکمی هم سعی می کرددلداریم بده(قانون مردا:دادن راه حل به هنگام مطرح کردن مشکل) اما ازآنجایی که راه حلی درکارنبود فقط غمگین می شد.دیگه جلوش گریه نکردم اما بعضی شبا وقتی خوابش می بره گریه می کنم.صبا عکس های خانوادم ومیبینم وگریه می کنم دیشبم که بامادرم حرف می زد عمق دلتنگی وغصه دوری روازتوی حرفاش باتمام وجودحس می کردم خیلی حالم گرفتست جلوی همسرم زیادبروی خودم نمیارم ولی هرروز اشک می ریزم واشک هروقت با یکیشون صحبت می کنم دلم میشه قد یک گنجیشک .مادرم دوهفته یکبار شاید بتونم ببینم وقتی منومیبینه فک می کنه توزندگیم مشکلی هست که لاغرشدم اما نمیدونه بزگترین مشکل دوری اوناست ولی صحنه سازی می کنم می گم نه خیال می کنی ....شاید سریک کاری هم می تونستم برم کمتر دلتنگ می شدم لا اقل نصف روزم ومیتونستم سرم وگرم کنم ...........:302::302::302:ناسپاسی داشتن چنین خانواده خوبی سبب شد که ازشون دوربمونم حقمه.....ولی به جاش همسرم آدم دل رحیمی هستش اما چه فایده صب میره آخرشب میاد وقتی نمی مونه تا بخوام باش صحبت کنم خستس شام بخوره بخوابه........می گه می خوای می برمت اگه بفهمه چقد ناراحتم هرکاری می کنه ولی نمی خوام تودردسر بیافته ...
همش که دلم میگیره ازخدا آرامش میطلبم خدایا کمکم کن.:54:
-
RE: دلتنگ
عزیزم
مگه در شهر دیگه ای ساکنی؟
-
RE: دلتنگ
سلام عزیزم خوش اومدی
فکر نمیکنی داری زیادی به خودت سخت میگیری اینطوری حتی ممکنه افسردگی بگیری عزیزم به خودت بفبولون که زندگی مستقلی تشکیل دادی و در قبال همسرت وظایفی داری که باید به اونا رسیدگی کنی
کلاس ورزش یا هر کلاس دیگه ای که دوست داری ثبت نام کن و از زندگیت لذت ببر
-
RE: دلتنگ
چقد تو نازی.:46:
کم نازک نارنجی باش آخه!الان تو زن خونه ای حتی اگه بروت نیاری ، شوهرت احساس غم می کنه که این خیلی بده آخه الان شما یکی هستین و هرچی تو دلتون بگذره رو دیگری هم اثر می کنه! شوهرت رو دلسرد نکن، دلسردی بمرور پیش میاد و وقتی یه مرد بعد ازدواج احساس غم کنه فکرایی بسرش میزنه که اصلا خوب نیست حتی اگه خودشم نخواد! مثلا:
اومدم ازدواج کنم خوشبخت بشم ولی ...
خدایا من چرا اینجوریم؟ چرا همش غصه دارم؟ اینه زندگی مشترک؟ اینه آرامش؟ (خبر از دل تو که نداره، خبر نداره دلتون پیوند خورده و اینا غمای دل توه که اونو اذیت می کنه)
اینطوری زندگیهای شاد و خوشبخت ... میشن در حالی که با یکم توجه بیشتر می تونه یه زندگی رویایی باشه!
پیشنهاد می کنم با تمام وجود سعی در زیبا و شاد کردن زندگیتون کنی که این تخصص خانوماست!
:72::72::72:
براتون دعا می کنم.:203:
-
RE: دلتنگ
ازاینکه باهام همدردی کردید ممنونم .الینا جان همونطورکه اشاره کردی ما توی یک شهردیگری ساکن هستیم البته فاصله راه یک ساعت ونیم بیشتر نیست ولی تامابرسیم اونجا سه چهارساعتی توی راه هستیم...ترافیک وشلوغی
mkeجان اینوکه خوب گفتی نازک نارنجی تادلت بخواد دست خودمم نیست همیشه همین طوربودم حتی وقتی دخترخونه بودم یه خم ابروی کوچولو دلم وآتیش میزد آدم بسیار حساسی هستم همینطوردرون گرا عادت ندارم حرفام وراحت بزنم به همین خاطر تا یه حرفی زده میشه زودی دلم می گیره..داداشم چون با روحیه من آشنا بود به مادرم گفته بود بپرس ببین مشکلی توزندگیشون نداشته باشند قهر بکنه و...ولی زندگیم خوبه بدی ازمنه .الینا جون ازراهنمایی شما م ممنون شاید کلاس رفتن بتونه از بی قراری که عین خوره افتاده به جونم وکم کنه.بدبختی شوهرم هم مثل خودمه درون گرا واحساسی (چه شود) یه جا باید هوای اونوداشته باشم یه جا خودم....تشکر
-
RE: دلتنگ
دلداده عزیز، معلومه که دلتنگ میشی، باید خودت رو سرگرم کنی عزیزم، یه کم بگذره عادت می کنی اما این دوران رو سعی کن برای خودت برنامه ریزی داشته باشی، برو کلاسهای مختلف تا دوست پیدا کنی. خدا رو شکر کن که زندگی خوبی داره و برای حفظ و پیشرفتش تلاش کن..
:72:
-
RE: دلتنگ
دیشب همسرم بهم می گفت اگرتوگریه کنی من خیلی ناراحت میشم وچون مامانت پیشت نیست....دیروزصب خواب مامانم اینارودیدم وخیلی دلتنگشون شدم باهم صبیات رفتیم بیرون غروبم برگشتیم بهم می گفت اینکارروبه خاطرمن میکنه که فک نکنم تنهام وکسی به فکرم نیست (:
دلم آروم شد وقتی این حرفاروشنیدم.
شاد جان زیاریت ممنونم .
-
RE: دلتنگ
دلداده جان
چی شد؟ کلاس ثبت نام کردی؟
-
RE: دلتنگ
سلام
نه هنوز سرم شلوغ بود اما دارم پیگیری می کنم برای کلاس ...امیدوارم به نتیجه برسم حتما درجریان قرارتون میدهم.
-
RE: دلتنگ
دلداده ی عزیز سلام. از راهنمایی خوبت ممنونم. در مورد مساله شما من هم مثل الینا جون پیشنهاد میکنم یه کلاس ورزشی یا هنری ثبت نام کنی یا اینکه مشغول به کار بشی. اوایل زندگی مشترک هر کدوم از زوجین هنوز در خاطرات زندگی مجردیشون سیر میکنن و هنوز به شرایط جدید عادت نکردن. این موضوع با گذشت ایام و شناخت شما از همدیگه کمرنگتر میشه. دوست خوبم تو با علم به اینکه از خانوادت دور میشی با همسرت ازدواج کردی و هدف هر دوی شما تشکیل یه زندگی مستقل بوده، پس سعی کن با یادآوری خاطرات غمگین کننده خودتو از هدفت دور نکنی. همه دوست دارن بعد از ازدواج هم کنار خانوادشون باشن ولی گلم اینو بدون خوشبختی تو توی زندگی مشترکت برای خانوادت از بودن باهاشون مهمتره. دلتنگیهات به مرور کمتر میشن و به جای اونها خاطرات شیرینی از زندگی مشترکت شکل میگیرن. سعی کن توی این روزها بی هیچ بهونه ای شاد باشی و جشن بگیری. مثلا ماهگرد عروسی بگیر! برای شوهرت جشن بهترین مرد دنیارو برگزار کن و.... از شادی های زندگی مشترکت با مادر و خانوادت حرف بزن و اونهارو هم از لحظات خوبی که با هم دارین مطلع کن. اگه میتونی از مادر یا یکی از اعضای خانوادت که مشکل ندارن بخواه که مثلا سه شنبه بیان پیشت یه شب بمونن و چهارشنبه همتون با هم برگردین خونه ی مادرت. در ضمن با یادآوری و فکر کردن به اینکه از خانوادت دوری فقط خودت و اطرافیانتو ناراحت میکنی و این کار سود دیگری برات نداره. سعی کن زیاد به این مساله فکر نکنی.موفق، شاد و پیروز باشی.
-
RE: دلتنگ
حالا فكر كن اگر يك روزي قرار باشد بروي منزل مادرت زندگي كني چقدر از دوري همسرت رنج خواهي برد.
پس با او بودن را غنيمت بدان.