نمایش نسخه قابل چاپ
سلام پنج ساله ازدواج کردم الان 22سالمه و12سال باشوهرم تفاوت سنی دارم به هیچ عنوان نمیتونم کنترلش کنم اصلا نظرات من براش اهمیت نداره مثلا گوشیش رمز داره و من خبر ندارم یا وقتی توگوشی نمیخواد من رو صفحه ی گوشیش نگاه کنم بیرون رفتنی اطلاع نمیده کجا میره راستش واقعا ازکنترل زندگیم عاجزم و گاهی احساس میکنم داره بهم خیانت میشه و واقعا ناامیدم
سلام.
فقط سوالی که من از اینگونه افراد دارم اینکه پس چرا ازدواج کردید ؟ چرا زندگی مشترک تشکیل دادید؟
حالا هم بهتره اگر باایشون صحبت کردید و خیلی شفاف به ایشون گفتید که من از این حرکت تو ناراحت میشم با بزرگترها یا یه فردی که همسر شما بهش احترام میزاره مشورت کنید و ازشون بخوایید که کمکتون کنند
البته ممکن که اون ها هم هیچ کمکی نکنند
خوشحالم که حداقل ینفر جواب داد....ممنون من نمیتونم باخانواده ی خودم صحبت کنم چون هیچ کاری ازدستشون برنمیاد وفقط به من میگن من بی عرضه ام وهیچکاری نمیتونم کنم و ازپس زندگیم برنمیام یه جورایی هم راست میگن اما اینکه بخوان راهنماییم کنن وراهی جلوروم بذارن متاسفانه نه..خانواده ی خودش نگفتم اما یبار یه موضوعی را بهشون گفتم هیچ کمکی نکردند وفقط طرف پسرخودشونو گرفتن...یه جورایی دورم شلوغه و پشتم خالی .....
- - - Updated - - -
خوشحالم که حداقل ینفر جواب داد....ممنون من نمیتونم باخانواده ی خودم صحبت کنم چون هیچ کاری ازدستشون برنمیاد وفقط به من میگن من بی عرضه ام وهیچکاری نمیتونم کنم و ازپس زندگیم برنمیام یه جورایی هم راست میگن اما اینکه بخوان راهنماییم کنن وراهی جلوروم بذارن متاسفانه نه..خانواده ی خودش نگفتم اما یبار یه موضوعی را بهشون گفتم هیچ کمکی نکردند وفقط طرف پسرخودشونو گرفتن...یه جورایی دورم شلوغه و پشتم خالی .....نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid12
سلام
یه مدت یه راه دیگه رو امتحان کن
البته من قبول دارم که رمز داشتن گوشی همسر یه جورایی مطلوب نیست
ولی یه بار یه مدل دیگه تلاش کن
این دفعه سعی کن ارتباط عاطفیت روبا همسرت افزایش بدی و کلا به گوشی ایشون کار نداشته باشی
کلا در نظر داشته باش مرد یا زن اگر بخواد چیزی رو پنهان کنه بدون اینکه گوشی رمزی داشته باشه هم می تونه پس فعلا این فکر رو از سرت بیرون کن و یه مدت پیش خودت فکر کن که هیچ مشکلی وجود نداره
ارتباط عاطفیت رو با همسرت افزایش بده و سعی کن به این موضوع توجه نداشته باشی
در زمانهایی که رابطتون ایده ال هست شاید بتونی در مورد ناراحتیت از این مورد هم چیزی بگی
کلا توی زندگیت مشکلت فقط همین مورد هست یا مشکلات دیگه هم داری؟
خودت رو سرگرم کن روی شوهرت متمرکز نشو
یه هدفی کلاسی باشگاهی چیزی برای خودت در نظر بگیر که کل فکر و ذکرت توی زندگی حرکات ریز و درشت همسرت نباشه
راستش من زیاد ناراحتیمو بروز نمیدم چندباری بهشون گفتم اما توجه نکردن راستش من همیشه بهش خیلی محبت کردم و اینکه میگین خودمو سرگرم کنم همیشه سعی میکنم سرگرم موضوعات دیگه باشم هرچقد بیشتر به زندگیم فکرمیکنم بیشتر داغون میشم اما گاهی نمیشه سرگرم بود و بیخیال..مشکلات خیلی زیاد دیگه ای هم دارم..خیلی.نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
- - - Updated - - -
فکورجان ممنون از جوابتوننقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
دانشگاه میرم اما گاهی تو زندگی مشترکم کم میارم توجمع نمیتونم بخندم یجورایی افسرده شدم من پدر ندارم یجورایی کسی نیس پشتم باشه البته مادرم و همسرم هم اصلا باهم نمیسازن و من سعی میکنم تو بحثا طرف هیچکدومو نگیرم خیلی وقتا مادرم بهم میگه جدا شو اما وقتی فک میکنم به این که مادرم خودش تو زندگیش شکست خورده و اگه من هم شکست بخورم ناپسنده این ازدواج البته به پیشنهاد خود مادرم به شوهرم انجام شده ک گاهی فک میکنم شاید همسرم از این ازدواج راضی نیس البته بخاطر شرایط مالی بدی ک داره هم ممکنه باشه یجورایی ازدواجمون باعشق و علاقه نبوده...
در هفده سالگی ازدواج کردید؟حتما با مرد سن بالا هم ازدواج کردید؟نمیتونم کنترلش کنم؟مگه قرار بود بتونی؟
یکم راجب شخصیت خودت و اون آقا آگاهی کسب کن و شیوه درست ارتباطی و زندگی مشترک رو یاد بگیر
- - - Updated - - -
در هفده سالگی ازدواج کردید؟حتما با مرد سن بالا هم ازدواج کردید؟نمیتونم کنترلش کنم؟مگه قرار بود بتونی؟
یکم راجب شخصیت خودت و اون آقا آگاهی کسب کن و شیوه درست ارتباطی و زندگی مشترک رو یاد بگیر
- - - Updated - - -
در هفده سالگی ازدواج کردید؟حتما با مرد سن بالا هم ازدواج کردید؟نمیتونم کنترلش کنم؟مگه قرار بود بتونی؟
یکم راجب شخصیت خودت و اون آقا آگاهی کسب کن و شیوه درست ارتباطی و زندگی مشترک رو یاد بگیر
معذرت میخوام اما اینی که میگین مگه قرار بود بتونی ...حرف اشتباهی . اینی هم که من تواون سن ازدواج کردم و باکی دست خودم نبوده و ازشخصیت خودم آگاهی دارم و این که میگین از شخصیت طرف مقابلم آگاهی کسب کنم مگه تو این زمونه میشه کسی رو شناخت ؟؟ اگر سنم کم بوده دلیل نمیشه که میگین شیوه ی درست ارتباطی و زندگی مشترک را یاد بگیر گاهی کسی که سنش کمه از یه مرد بالغ بیشتر میفهمه و درک بهتری از زندگی داره که متاسفانه طرفت ازاین درک عاجز
معذرت میخوام اما اینی که میگین مگه قرار بود بتونی ...حرف اشتباهی . اینی هم که من تواون سن ازدواج کردم و باکی دست خودم نبوده و ازشخصیت خودم آگاهی دارم و این که میگین از شخصیت طرف مقابلم آگاهی کسب کنم مگه تو این زمونه میشه کسی رو شناخت ؟؟ اگر سنم کم بوده دلیل نمیشه که میگین شیوه ی درست ارتباطی و زندگی مشترک را یاد بگیر گاهی کسی که سنش کمه از یه مرد بالغ بیشتر میفهمه و درک بهتری از زندگی داره که متاسفانه طرفت ازاین درک عاجزنقل قول:
نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm
یکم بیشتر و جزییتر از مشکلاتت بگو از ویژگی‌های خوب و بد خودت و همسرت کامل برامون بنویس
لطفا کامل بگو حتی مثال بزن تا بیشتر راهنمایی بشی
حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
سلام چشم حتما گوش میدم ..خصوصیات بد مثل چی؟ من یه رفتار خیلی بدی که دارم زود ازچیزی خوشحال وزود هم ناراحت میشم/خودم نمیدونم چه رفتارای بدی دارم حالا ازکسی میپرسم واستون مینویسم:43: راستش شوهرم رفتار بدی که داره اصلا احساسات دیگرون براش مهم نیس مثلا ازکسی که بدش میاد اگرطرف باهاش احوالپرسی کنه بهش جواب نمیده..یااینکه من اوایل ازدواجم متوجه شدم ایشون از خانما واندام تپل خوشش میاد هرچند من زیاد لاغرم نیستم البته تپلم نیستم.حتی این قضیه جوری بود که یبار به مامانم گفت من ازاینکه پیش دخترت میخوابم راضی نیستم..درحالی که من اونروز که بحث بود بین مادرم و همسرم سعی میکردم باخنده وشوخی این بحثو تموم کنم..ولی بعدشنیدن این حرف جلومادرم خیلی خجالت کشدم وخیلی گریه کردم...بیخیال...تودوران عقد متوجه ارتباط شوهرم بایه خانم بیوه شدم که ازنظرسنی خیلی بیشترازمن بود.. که به همسرم گفته بودبخاطراینکه ازدواج کردی حلالت نمیکنم وفلان....من اینارو ازطریق پیامای گوشیشون متوجه شدمنقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره زیبا
واقعا انفعال و بی خیالی و واگذار کردن کل زندگیتون به سرنوشت و تقدیر و هرچیز به غیر اراده خودتون از حرف هاتون معلومه
واقعا تو این دور و زمونه نمیشه کسی رو شناخت؟الان از این پست آخرتون نمیتونید بفهمید ایشون اصلا میلی بهتون نداره و خیانت کار هست الان به نظرتون این دلایل واسه بد بودن و نامناسب بودن ایشون برای ازدواج نیست؟چرا از واقعیات انقدر میترسید؟ایشون اصلا هیچ اهمیتی بهتون نمیده
ممنوننقل قول:
نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm
- - - Updated - - -
اینجا تالار همدردی نه تخریب روحیه شمام سعی کنین هم درد باشین وراهنمایی کنین نه که حرفایی بزنین که دلی شکسته شه ... وقضاوت هم ممنوع... شما اگه همیشه تو زندگیتون اینجوری قضاوت کنین زندگی خوب وموفقی نخواهید داشت..من اینجا مشکلاتمو گفتم وروزایی خوبی هم کنارش داشتم اما خواستم رابطمو ترمیم کنم مثل شما هم میتونستم حکم صادر کنم که ایشون دوستم نداره و جدا بشم..لطفا رو حرفایی که میزنین خیلی دقت کنین بحث یه زندگینقل قول:
نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm
همدردی هایی مثل صبر داشته باش عزیزم و خدا بزرگه و همه چی حل میشه و نمازتو اول وقت بخون و نگران نباش خدا اجر سختی که خودت از بی تدبیری افتادی توش رو اون دنیا میده یا ولش کن همه این مرد ها همین هستن تو قوی باش بذار بازم خیانت کنه ولی کم نیار و باهاش حتی بهتر از قبل رفتار کن بیشتر خوش حالتون میکرد؟
باور کن تعامل و انفعال واقعا وضعیت رو بدتر و این مرد رو پر رو تر میکنه من خواهرانه بهتون گفتن فکر زندگیتون باشید و همه چیز رو دست تقدیر دادن و صبر باور کن وضعیتتون بدتر میشه لحنم کمی تند بود ولی حقیقت بود البته اگه دوست دارید روش های پاراگراف اول هم بهتون کمک میکنه حقیقت رو بهتر انکار کنید و آرامشتون بیشتر میشه ولی در پاراگراف دومم آرامش کمتر میشه ولی حقیفته و شما هم میدونید و همه اعضا هم میدونن دروغ ها و دلداری های الکی پاراگراف اول تاثیری در حقیقت نداره؟مگه نه؟توی هر زندگی دو طرف باید همکاری کنن و عشق و علاقه یک طرفه به هیچ جا نمیرسه صحبت یک عمر زندگی و یک عمر علاقه یک طرفه هست چرا باید داوطلبانه یک عمر خودتو تو این زندگی بذاری و زجر بکشی چی گیرت میاد؟