-
اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام بچه هاي خوب تالار همدري
مدتهاست توي اين تالار ميچرخم /ميبينم و جواب ميدم .دوستاي خوبي هم پيدا كردم و از مدير محترم تالار هم از اينكه يه همچين جائي راباز كردن تا باهم لااقل همدردي داشته باشيم تشكر ميكنم .
مدتهاست ميخواست از مشكلاتي كه داريم باهاتون حرف بزنم و لي بالاخره امروز جرات پيدا كردم تا در مورد يكيشون كه خيلي آزارم ميده حرف بزنم.
اميدوارم با جوابا خوبي كه بهم ميدن كمكم كنيد.من فعلا امكان رفتن به مشاوره حضوري رو ندارم.اما شايد ...
من 26 سالمه . سالهاست داريم به صورت يه خانوده اي به ظاهر معمولي و خوشبخت به آراي تو يه شهر بندري زندگي ميكنيم . پدرم يه نظامي باز نشسته است ومن دختر بزرگ يه خانواده 5نفري مذهبي و تا حدودي سختگير هستم. بعضي از دو ستاي اين تالار تا حدودي با مشكل اصلي من آشنائيد ولي اين موضوع در حال حاضر بيشتر از هر چيز ديگه اي باعث ناراحتي و پريشونيمه .از اينكه با راهنمائياتون بهم كمك كنيد ممنون ميشم:72:.
شايد بعضي از دوستان با مشكل اصلي كه دارم آشنا باشيد ولي اين موضوع امروز بيشتر از هر چيزي ديگه اي آزارم ميده.
از راهي كه داريم ميريم مطئنم شايد خيلي اشتباهات تو زندگيم كرده باشم و يه جاهائي كم آورده باشم وبعضي از زواياي پنهانش رو نمي بينم ولي به خدا مطمئنم. تو خونه ما كسي هست كه مي خواهد من نا اميد و سرخورده و اونطوري كه اون ميخواهد باشم .انرژي منفي فوق العاده بالائي داره .باعث بيشتر مشكلاتي كه برامون پيش اومده اونه /حسودي ميكنه /تهمت ميزنه /افكار مريضشو به اسم واقعيت به ديگران تلقين ميكنه منو تو منگنه نا اميدي قرار ميده (به نوعي اختلالات پارانوئيدي دچاره ) و بعد انتظار داره تو اين واقعيتي كه ازش ميبينيم قبولش بكنيم /دوستش داشته باشيم و بهش برگرديم .
اونم نه به خاطر اينكه اون مارا دوست داشته باشه براي اينكه اون فرمانروائ بكنه /دستور بده و ما اجرا بكنيم.روحش رو بد جوري تو جهت منفي تابونده و متاسفانه به دليل ادعيه و نمازهائي كه ميخونه از قدرت منفي روحي بالائي برخوردار شده.اون همه رو متهم و مريض ميدونه مشكلات رو جذب ميكنه و از هيچكي هم حرفي قبول نمي كنه.
من كه بايد به فكر بهبود زندگي خودم و جبران خرابكاريائ كه ديگران برام به بار آوردن ميبودم با يه منبع انرژي منفي تو خود خونه مواجه ميشم كه ذره ذره انرژيمو ازم ميگيره و به جاي اينكه حداقل با هيچ كاري نكردنش باعث خرابكاري بيشتر نشه دنبال يكي دوتا عقده اي و زخمي ديگه مثل خودش ميگرده كه تا ميتونه ديگران رو به ناباوري و انكار واقعيتهاي زندگيم بكشونه و برام مشكل ايجاد بكنه!:47:
اگه بگم كيه باورتون نميشه ولي اگه يكي خوبش رو داشتم تا حالا ده بار كارم راه ميفتاد و خبر خوشبختيامو با بهترين مرد دنيا تو انجمن افراد خوشبخت مي نوشتم.چون ميگن دعاي خوبش رد خور نداره!
حالا خودتون حدس بزند كه اون كيه و چه راه ميشه براي مقابله يا يه همزيستي مسالمت آميز بايه همچين شخصي پيدا كرد كسي كه تو خواب وبيداري موجب عذاب و كابوسهائي كه دارم ميشه!
اگه براي اين مشكل تو تهران ، اينجا يا هرجاي دگيري موردي براي كمك پيدا ميشه خوشحال ميشم بشنوم !
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
میخواستم خدمتتون عرض کنم که مشکل با والدین یه مشکل به شدت همه گانیه که مربوط به نسل ما نمیشه(تا اینجاش کلیشه ی محض بود)
من با 25 سال سن هنوز نتونستم اونجور که میخوام با پدر خود رای یم که همیشه حق رو به خودش میده و در صورت اشتباه و نقصان اون رو مرتبط به قضا و قدر میکنه رابطه برقرار کنم .
اما یه درس بزرگی رو گرفتم که میتونه کلید راه و بهبود رابطه و در نتیجه درک متقابل بی انجامه،
اونم قانون پذیرشه بخصوص در مقابل والدینمون ،
ما باید این دانسته ی خودمون، که پدر و مادر هر کاری که میکنن فقط و فقط خیر وصلاح مون رو مخوان(اینم یه واقعیته که با تکرار تبدیل به کلیشه شده) رو تبدیل به یه باور کنیم،
همه ی پدر ها میخوان که بچه ها شون به یه جایی برسن و زندگیه راحتی داشته باشن اما،بسته به نوع فرهنگ موجود و زاویه ی دید برخورداشون با هم فرق میکنه .
مثلا پدر بی سوادی که سالها روی ماشین دیگران کا ر میکرده برای راهنمایی پسر جوانش ازش میخواد که با کار و تلاش شبانه روزی در صدد خرید ماشینی مستقل برای کار باشه(که کاری بس شرافتمندانه است وقابل احترام)در صورتی که اون پدر میتونس با راهنمایی دقیق تر فرزندش رو در جهت بهتر ی بفرسته،
ولی مسئله اصلی نیت او ن پدر است که ما در اکثر موارد از اون قافلیم ،اگه ما درک کنیم که کارای آنها فقط و فقط از سر دلسوزیه (گر چه خیلی اشتباه و مستبدانه باشه)،اون وقته که احساس بهتری نسبت بهشون پیدامیکنم(که این احساس مطمئنا متقابله) و در نتیجه میتونیم راحت تر مسائلمون رو باهاشو ن مطرح و در صدد حلشون
بر بیام .
در ضمن بهتر بیشتر در مورد مسئله تون صحبت کنین تا کسایی که میخوان حرفاتونو بشنون بهتر بتونن قضاوت کنن.
آرزو ی بهترین ها
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام.خيلي ممنون مهاجر عزيز!
ولي اون كه من دقيقا" منظورم بود پدرم نيست هرچند كه تو اين5/1 اخير بيشتر از هر زمان ديگري خودش و خانواده پست و متهجري كه داره(البت بعضياشون) كه باعث تبديل شدن پدر خوب من به يه هيولاي غير قابل پيش بيني و بدترين ضربه هائي رو كه ميتونستند و ميخواستن به زندگيم وارد كردن تا اينكه من اومدم جلوي اونا بگيرم كه ديدم /بله.
اوني كه اصلا فكرشو هم نمي كردم بااونا همدسته واين از سر دلسوزي و خير خواهي و مصلحت انديشي نيست. عدم تحمل فداكاري يه عشق پاك و واقعي و باز شدن يه خاطره تلخ قديميه كه هرگونه محبت نداشته اي رو هم از طرف خودش تبديل به يه عقده و رفتار دروغگويانه و تحت فشار نا اميدي گذاشتن من با نگفتن معجزه اي زيبا به نام عشق و زندگي دوباره تو زندگي منه شده و من وقتي اينو فهميدم كه عشقم داشت ميمرد واز زندگيم بيرون ميرفت و خودش مثل يه هيولا جلوم سبز شده بود و داشت بزرگترين هديه عمرم رو يعني اينكه بايد فراموش كني كسائي هستن كه تورو /علاقه مندياتو /زندگيتو دوست دارن و از هيچ حمايتي از تو دريغ نمي كنند رو به فراموشي بسپاري.
اين موضوع باعث افسردگي وگرفته شدن همه اميد و انرژي شد كه خدا بعد از يه دوره سخت و مصيبت جدي مثل يه عمر و تولد دوباره بهم هديه كرده بود طوريكه الان كه خودمو باقبل از عيد يا حتي اولاي امسال مقايسه ميكنم ميبينم مثل يه پرنده اسير زخمي يه گوشه افتادم و تاب و تحمل هيچكاري رو ندارم.
اون با افكار مريض گونه خودش رابطه منو با همه حتي خداي من ميخواد به هم بريزه و البته كه فكر ميكنه مني كه رابطه ام با خدا جوره و جوره و بهترين و تنها كسيه كه دارم دارم اشتباه فكر ميكنم واون كه مثل علماي بني اسرائيل ادعاي بندگي و كافر شمردن همه رو داره درست ميگه!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
می شه یکخورده واضحتر توضیح بدید؟ بدون لفافه! اصل مشکل رو .ممنون
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!آقاي ...
اسم قشنگ ولي سختي دارين.از نوع بيان مشكلم و از حرفهائي كه ميزنم به راحتي ميتونيد حدس بزنيد منظورم به كيه؟!
راستش الان تو وضعيت روحي بدي هستم وفشار عصبيم راجع به اين موضوع كمي بالاست.اجاز بدين به همين نحو پيشروي كنم و دوستان ديگر هم اگه نظري داريد(باتوجه به اينكه اين موضوع رو به نحوي تو روانشناسي عمومي مطرح كردم دوستان متخصصي كه توي اين تالار دارم هم يه نگاهي بكنند منم كم كم جلو ميرم شايد تونستم موضوع را به همان نحو راحتتري كه شماها مشكلاتتون رو بيان ميكنيد بگم.
بي ايماني واقعي يكي از اعضاي خانواده يعني نداشتن توكل واقعي و موثر دونستن خواست و اراده و (زورگوئي شخصي به دليل ترس منفعت طلبي ياهر چيز ديگري) ميتونه مسير اراده الهي رو تو جهتي منحرف كنه كه شما رو از بهشتي كه خدا با همه بزرگيش به بها نه به بهانه به شما بخشيده دور كنه تا به نوعي تو قفس زياده خواهي يگري اسير بشين.
اين دردي نيست كه با دوا و دكتر درمان بشه كه ما بگيم يه چند وقتي از وقتمانو ميگذارم و شاهد شادي و بهبودي بقيه ميشيم.اونم بقيه اي كه مثل غريقي كه بعد از نجات پيدا كردن دست نجات غريقش رو ميگيره از پشت دوباره به همان باتلاقي كه خودش توش گير افتاده بود پرت ميكنه و شاهد فرو رفتنش تو آب ميشه در حاليكه حتي گاهي با يه جمله ميتونه شاخه اي رو كه ميتونه دستشو بهش بگيره و بيرون بياد نشون بده /ديده هاي خود طرف رو هم انكار ميكنه و همه ايمان و باورشو پيش چشم هم زير سوال ميبره كه: اون داره غرق ميشه و خودش نميدونه داره چي ميگه!
التماس دعا!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
فقط یه احساس شاعرانه میتونه اینقدر چند پهلو و مهر و موم شده صحبت کنه،
متاسفانه
به ما دوست داشتن و عشق ورزیدن رو یاد ندادند
به ما ابراز صحیح احساسات رو یاد ندادند
به ما ...
در واقع ما هنوز نمی دونیم که باید دوست داشت وعشق ورزید ،که این احساس باید در درجه ی اول از خودمون بگذره،
ما باید متوجه ی این مسئله بشیم که اولین کسیکه باید و میتونه کاری بررای ما انجام بده،خودمون هستیم ،ما تا وقتیکه خودمون رو درک نکنیم و به درونمون نظر نداشته باشیم نمی تونیم از روی ریل تکرار کسالت آور زندگیمون خارج بشیم و شاهد معجزه زندگیمون بشیم .
و مطمئنا این اتفاق از اول خلقتمون(داستان تامل برانگیز و نمادین خلقت در اسلام وادیان دیگه) با بحث دمیدن روح او به کالبد انسان مطرح شده ،منتها ما یادمون میره که ما جزیی از روح او هستیم و بشدت دوست داشتنی و قابل احترام در واقع ما با دوست داشتن خودمون داریم به منبع اصلی ابراز احساس میکنیم.
به نظر من اول قدم برای هر کاری همین میتونه باشه
امیدوارم خودمم جزیی از خوانندگان این متن باشم و این قدرت رو داشته باشم که به خودم عشق بورزم و خودم رو بخاطر کوتاهی های گذشته ام ببخشم.
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر عزیز، من در جریان مشکلاتت تا حدودی بودم اماعزیزم این بار طوری نوشتی که اصلا نمی تونم سر در بیارم!!!
یه کم واضح تر بگو عزیزم، هر چی تو دلته بنویس..
:72:
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام عزيزم .... منم با دوستان موافقم .... حرفهاتون يه كم گيج كننده است .... منظورتون كيه ؟ مادرتون ؟؟؟ خوب چرا واضح تر صحبت نميكنين و بهتر مشكلتون رو بيان نميكنين ؟؟؟
مطمئنا اونجوري دوستان بهتر ميتونن كمكتون كنن ....
موفق باشين
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
دوست من شما با این نحوه ی بخورد با خودتون ،
فقط باعث آزار بیشتر خودتون وحتی گارد منفی گرفتن میشین،شما با این نگرش اون مزاحم درونیتون رو رسما قبول کرده و به رسمیت میشناسین و پررنگتر و پایدار ترش کرده و در واقع ناخواسته راه وبرای اون هموار میکنین!!
در صورتی که یکی از ابزار مهم(اون طور که من شنیدم و خوندم) در علم روانشناسی کم رنگ کردن مزاحم های مجازیست،
خواهش میکنم با خودتون بیشتر راه بیاین و هوای خودتون رو بیشتر داشته باشین،
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
از همه دوستاني كه لطف كردين و به اين تاپيك نگاهي كردين ونظر دادين ممنون .من واقعا از اينكه حتي بدون اينكه موضوع را خيلي به وضوح نگفتم هر كمكي يا فكري ازتون برآومد گفتي ممنونم!
مهاجر عزيز با حرفهاي تو خيلي آرام ميگيرم.تو درست ميگي من روش مبارزه صحيح را فراموش كرده بودم وفقط داشتم مزاحم رو به نحوي كه خودمم نمي دونستم چرا اينجوري شدم از سر راهم بر ميداشتم .در حاليكه اين مزاحم همونطوري كه با من تو يه خونه زندگ ميكنه همه جا هم با من مياد و اگه از يكي به نتيجه نرسه از ديگري براي اينكار استفاده ميكنه.
اين مزاحم به نوعي همان رانده شده از درگاه الهي ايه كه هر جائي زخمي وضعف ايماني و ناداني (راهي براي ورود *)ميبينه اونجا خونه ميكنه و اينباربدجوري به جون زندگيم افتاده .آخه من از در خونه ذهني و قلبيم و حتي از در خونه اي كه توش زندگي ميكنم بيرونش كردم ولي اون از راه دل و ذهن دورو بريام وارد شده و ...
حدس رويا جون درسته ! واين بزرگترين ناباوري زندگ منه كه مادري كه شايد دوست داشتنو ياد نگرفته بود وياد نداده بود چجوري وقتي همين موجود به زندگي خودش ميفته و داره زندگي زناشوئي شو و همه چيزائي رو كه در طي سالها به لطف خدا بدست آورده رو نابود ميكنه به كمك همون خداي بالا سري و كمك منه ناقابل كه به خواست خدا از هيچ كمكي براش دريغ نكردم وهمه چيزائي رو كه داشت از دست ميداد بهش پس داديم مثل غريقي كه وقت نجات پيدا ميكنه خدا رو/ خودشو/ و حتي نجات غرقي رو كه كمكش كرده به فراموشي ميسپاره و ميشه يكي از اعضا ئ اصلي حزب باد!(اينا كه ميگم به نوعي تفسير يكي از آيات قرانه)
من خيلي با خداي خودم رابطه خوبي دارم و ميدونم كه خدا هم داره همينو ميگه واز دست همچين موجو ناسپاسي ناراحته ولي ناراحتي من بيشتر از روح اونه و افكار مخربيه كه داره و گفتم به خاطر دعاهائي كه ميخونه اين افكار منفي طول موج بسيار بالائي پيدا كرده و به نوعي روي مغز بقيه و زندگي من تاثير گذاري منفي كرده كه تو خواب وبيداري تبديل به جزئي از كابوسهاي من شده!
باور كنيد از دست امواج افكار منفي كه ميفرسته رابطه منو با همه به هم ريخته /حس ميكنم ديگه هيچكي حرفاي منو باور نمي كنه /گاهي فكر ميكنم نكنه اين منم كه در مورد واقعيت زندگيم اشتباه فكر ميكنم بعد كه به نشونه ها نگاه ميكنم ميبينم همه چيز واقعي و درسته فقط اين افكار منفي اونه كه...
باور كنيد حس ميكنم دچار بيماريها ي روانتني شدم.آخه مگر من چند سالمه كه به جاي اينكه به فكر خوشيهاي زندگيم باشم به كمردردهاي عصبي و گرفتگي عصبي دست وپام دچار بشم و هميشه مثل يه تيكه گوشت رو ي تختم ولو باشم چشمم رو به سقف بدوزم به جاي اينكه معجزه اي رو كه داره روبروم اتفاق ميفته ببينم تو خواب و خيال دنبال اين باشم كه چه اتفاق مثبتي ميتونه تو زندگيم بيفته!
با هر كه درباره مشكل اصليم با كسي صحبت ميكنم اولش حرفاي خوبي ميزنه ولي بعد از يه مدتي همون حرفهائي رو كه اين ميخواهد بهم تحويل ميده .اين چه معني ميتونه بده غير از اينكه مشكل اصلي اينجاست همينجا تو خون و خونه خودمه همين نزديكي!اون به هر دليلي نمي خواد ه اتفاق مثبتي براي من اونطوري كه مال خودمه بيفته و به همه هم همين تلقين ميكنه!
از همه تون كه تو اين تاپيك نظر دادين ممنون و ميخوام واقعا بازم بافكراي خوبي كه دارين بهم كمك فكري بدين!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
دوست من،
خیلی دوست دارم بهت کمک کنم چون می دونم زخمی کاری تر و موذی تر از تاالمات روحی نیست ،چون بدونه اینکه هواست باشه کاملا زیر زیرکی و به صورت کفر گونه باعث فرسوده شدن و فلج کردن زندگیه آدم میشه،
به نظر من پهتر از روش مذکور مسئله ات با مثبت ترین وجه ممکن به عنوان پاد زهر استفاده کنی (مگه نشنیدی هیچ فلز و ماده ای جز خود الماس قادر به برش خودش نیست)،و مطمئن باش که یه کسی اون بالا به شدت هوامون رو داره،فقط کافیه از ته دل و تو تنهایت ازش بخواهی ،
اون وقته که معجزه به وقوع میپیونده.
مطمئن باش و ایمان داشته باش
که او منتظر یه اشاره ی واقعی از ماست و الا چطوری میتونه از رگ گردن به ما نزدیکتر باشه...
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نيلوفر جان
به نظر من تا جايي كه ممكنه بايد تلاش كني تا در اين محيط منفي گرفتار نشوي و خودت را تسليم نكني
اين شخص هر كسي مي خواهد باشد . مهم نيست. تو خودت را مراقبت كن تا در چنگال نااميدي و نيروهاي منفي اسير نشوي
شايد لازم باشه تا دائما هر چند ساعت يكبار و يا چند دقيقه يكبار اهدافت را به خودت مرور كني و ياد آوري كني تا مبادا يادت برود كه از خدا چه مي خواهي و قصدت چيست و نااميد نشوي......
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام نیلوفر خانم
من هم به مانند شما بسیار دیدم و شنیدم و قبول دارم که مشکل گاهی وقت ها هم از والدین است با تمام پختگی شان
اما درست نیست اخلاق و نوع نگرش ایشان را به ادعیه ونمازی که می خوانند نسبت داد چون نماز باعث تکامل میشه نه بد خلقی
والدین هر چقدر هم بد اخلاق باشند باز هم به گردن ما حق دارند
اتفاقا دو سه ماه پیش هم همین اتفاق برای یکی از بچه های همدردی افتاد و تنها کاری که انجام داد صبر بود
البته شما باز هم به زندگی خودتان مشرف هستید
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام دوست من
من از همه مشکلاتت با خبرم ولی تا به امروز نمیدونستم که چه کسی داره تو رو عذاب میده حتما گفتن این که او شخص کیست برات خیلی سخت بوده.
دوست عزیزم من درکت میکم و همه ی دوستان تالار .
و خودت به همه بچه های تالار خیلی کمک کردی پس بدون که تنها نیستی.
نیلوفر جان همین که توکلت به خداست و از او کمک میخوای این خیلی خوبه و بدون کمکت میکنه وقتی دیدی به دلت می افته که باید کاری انجام بدی در جهت درست اول سبک سنگین کن وخوب روش فکر کن سپس به مسیر ادامه بده.دوست من میدونی که من در چه اوضاعی هستم .وتو همیشه منو درک کردی اینجا میخوام جلوی همه ازت تشکر کنم.
ولی واقعا اگه داریم راهی رو پیش میریم ،خدا به ما میفهمونه (به دلت میندازه)که کارت درسته یا نه؟
نیلوفر توکلت به خدا باشه و مواظب خودت باش
بازم بهت سر میزنم.:72:
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام. من هم مشکلی شبیه به شما اما واقعا در حدی پایین تر دارم. ولی فکر میکنم که راه هایی وجود داره که میشه با این مشکل کنار اومد. هر شخصی برای خودش شخصیتی داره که تو اون شخصیت نکات خوب و بد زیادی وجود داره. مادر شما و یا مادر من هم نقاط خوب وبدی در شخصیت شون وجود داره که مهم ترین سر نخ ما برای حل مشکل هست. اول باید بگم که اگر آدمی اعتماد به نفس داشته باشه این امواج منفی که دریافت می کنه اثرات کمی رو اون می گذارن. پس یه بخش مهم این قضیه خود آدم میتونه باشه. یه بخش جالب دیگه که من تجربش کردم اینه که اگر به آدمی انرژی مثبت بدی اون آدم هم تحت این انرژی تغییراتی می کنه. مثلا اگر به مادرتون با مهربانی و سیاست برخورد کنی روی مادرتون اثرات جالبی میگذاره. اول اینکه فکر می کنه به غیر از خدا کس دیگه ای به فکرشه که دسترنج زندگی خودشه. بنابراین یه نقطه امید و سفید تو ذهنش پیدا می شه. حالا اگه این ماجرا به اندازه کافی و نه زیاد ادامه پیدا کنه و شما هم به کار خودتون برسید و از انرژی های منفی مادرتون تاثیر نگیرید یواش یواش هم مادرتون دید مثبتی پیدا می کنه هم شما مشکلتون حل میشه. نکته مهم اینه که مادرتون شاید از نداشتن اعتماد به دیگران و تنهایی رو به انزوا آورده باشه و کسی رو قبول نداشته باشه و مهربانی شما این قضیه رو از بین ببره. اگه مادرتون به شما اعتماد کنه همه چی حله
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!:72::72::72:
چقدر از اينكه دوستاي خوبي توي اين تالار دارم خدا را شكر ميكنم.حقيقتش اينكه من خيلي وقته كه اينجام و حتي وقتاي كه مشكلمو نمي گفتمم وقتي ميامدم اينجا آروم ميگرفتم .اينجا حداقل يه كسائي هستن كه خداي بالا سر را به معناي واقعي قبول داشته باشن .
پس ديگه چه فرق ميكنه كه به خاطر دعاي منفي آدمي كه يه اتاق باهات بيشتر فاصله نداره و به نظر بقيه آدم بدي به نظر نمياد ولي همه توجه و تلقين فكريش اينه كه اميدواريهامو به نا اميدي بدل كنه و منو شكست خورده و تنها و بي اميد و گريان زير پاش ببينه تادلش به رحم بيادو براي كسي كه جلوش هيچ امكان پيشرفتي نداره و مثل خودش بايد شكست خوردگي رو بپذره مادري كنه!مجبور باشي در اتاقتو بسته نگه داري و تو سرما و گرما تنهائي رو بپذيري!
چرا دوستاي عزيز فكر ميكنيد من بي محبتي كردم يا كاري نكردم كه اون به خداي خودش خودش يا من اعتماد كنه؟
ولي من بايد به شماها بگم همه چيزو ميتونيد تو بند بند تاپيكم ببينيد.اون از اعتماد به نفس كاذب زيادي كه پيدا كرده و از مغروري بيش از حدي كه داره است كه به اين وضع افتاده !
اون فكر ميكنه كه همه چيزائي كه فكر ميكنه و ميگه درسته(واينو بگم از بي اطلاعاتي محض و نادونيش نسبت به جوانب مسئله اي كه من باهاش درگيرم شايدم ميفهمه و نميخواهد طعم عشق و عرفاني رو كه خودش هيچ وقت نتونسته حس كنه و بپذيره رو منم در كنم شايدم اين عكس العملاي بيمار گونه اي كه ازش سر ميزنه!)واينكه ميخواهد از منم يه مغرور بي احساس شكست خورده مريض روحي بيافرينه!:47:
در واقع كاري كه اون الان داره ميكنه ادامه ماوريتي كه يه دشمن خانوادگي كه من از زندگم بيرونش كردم و به خودشم ضربه هاي زيادي زده ولي امروز خودشو از شر اون در امان ميبنه هستش/اين خيلي وحشتاك نسيت كه يه بار از خواب بيدار بشين و ببينيد مادر خودتون شما رو بادست و پاي بسته ميخواهد مثل يه قرباني تحويل دشمني بده كه شما اين شرو از زندگيش دور كردين!اين شايد يه طلسم يه بازي شوم يا هر چيزي كه شمافكر ميكنيد باشه ولي اينو ميدونم كه هر وقتي كه اين كارا رو ميكنه يا به همچن كاري فكر ميكنه خدا اون آيه اي از قران را جلوي چشمام مياره كه دليل سركشي و رانده شدن ... را با شش هزار سال عبادت به خاطر سرپيچي از امر خدا به خاطر نپذيرفتن سجده و اطاعت از امر خدا در مقابل موجودي مثل انسان را نشون ميده!
بچه ها مراقب باشيد:203: راه بندگي خيلي بازه ولي راه پيدا كردن شرك به قلب آدم از راه رفتن مورچه روي سنگ سياه هم خفي تره و بدترين بت ،بت نفس آدميه!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
بچه ها مراقب باشيد:203: راه بندگي خيلي بازه ولي راه پيدا كردن شرك به قلب آدم از راه رفتن مورچه روي سنگ سياه هم خفي تره و بدترين بت ،بت نفس آدميه!
http://qsmile.com/qsimages/104.gif
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!
بابا يه هفته نيست كه من اين تاپيكو ايجاد كردم چقدر همه تون منو زود به فراموشي سپردين!
من از مدير همدردي هم تقاضا دارم اگه فرصت كردينو و قابل بدونين يه نگاهي به اين تاپيك بيندازيد و اگه مقاله اي توصيه اي چيزي در رابطه با اين مشكلي كه گفتم و اينكه بين مذهب و دين و نااميدي از رحمت خدا و اعتقادات كفر گونه اينجور با مباحث روانشناسي و افسردگي و اختلالات اينچنيني رابطه اي وجود دارد يه توجيه و برهان علمي و مشاوره اي هم در اين مورد در اختيار اين كمترين بگذاريد /ممنون ميشم.
بازم از هم دوستاني كه نگاه كردينو ونظر دادين و با همراهياتون تنهام نگذاشتين تشكر ميكم ومنتظر نظرات همه گيتون هستم فقط ببخشيد كه باز كردن بيش از حد اين زخم موجب عفوني شدنش ميشه!
منتظرم!وممنون!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نيلوفرجان
تو به صبر و زمان احتياج داري
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر جان یه کم صبور باش عزیزم
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نيلوفر 25
آيا ارتباط مادر ودختري بين تون هست ؟ يا اينکه مثلا با هم قهريد.
در 24 ساعت شبانه روز چند ساعتشو باهم هستيد؟
چه جوري روي شما سيطره انداخته که ظاهرا شما نمي تونين از شر اين افکاروعقايد خلاص بشيد؟
آيا فعلا تو خونه پدريتون هستين يا ازدواج کردين؟ (البته گفتين تو يه اطاق بيشتر فاصله ندارين ، اما چون خيلي با ايهام مي گيد پرسيدم؟)
با بقيه خواهروبرادراتون هم اينجوريه يا فقط باشما؟
اينجوري که فهميدم نظرتون اينه که شيطون تو جلد مادرتون رفته وازطريق مادرتون داره شما رو گمراه مي کنه ، درسته؟
فعلا تنها توصيه اين طفل به شما اينه که ياد خدا بکنين وبه خدا بيشتر متوجه ومتذکر باشين. متوجه قدرت خدا وضعف خودمون.
اين موضوع برا من خيلي جالبه واگه به نتايجي رسيدين اگه ميشه برام پيغام بزارين. ممنون
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام نیلوفرجان
ببخشید من دیر متوجه شدم
واقعا مقداری گیج شدم یعنی اینکه مادرتون می خواد شما رو از مسائل دینی و مذهبی دور کنه؟
اگه این طوریه که من متوجه شدم ،
شما که می گید ایمانتون قویه !پس از چی نگرانی احترامشون رو نگه دار ولی هر چیزغیر معقولی که گفتند نباید انجام بدی!
چرااون رو به حال خودش نمی زاری؟
چرا به حرفهاش بی توجه نمی شی؟
یا اون رو از سرخودت بازش کن به قولا بپیچونیش . یعنی تو کار خودت رو انجام بده ولی باهاش درگیرنشو
از پدرت بخواه که میانجی گری کنه.
خداهمیشه و همه جا باماست ما همیشه خداروداریم.
اون به خاطر ایمانت هیچ وقت تنهات نمی زاره.
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
دوست من میدونی که من چه حالی دارم. واقعا شرمنده تو هستم.
دوست عزیز من میدونم که خدا کمکت میکنه و راهی رو بهت نشون میده ولی یه روزی میرسه که تو تو اون راه میوفتی و بالاخره مادرت توجیه میشه داره اشتباه میکنه .دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
توکل به خدا کن وامیدوار باش.
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
بزرگی میگفت؛
خدا به هر کس به اندازه ی ظرفیتش مسئله برای حل کردن یا تحمل کردن میده نه بیشتر نه کمتر،
مطمئنا شما هم از این قاعده و قانون مستثنا نیستید.
منتظر صحبتات هستیم.
شاد باشی
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام دوستاي عزيزم!
بازم ممنون از توصيه هائي كه ميدين.بازم جاي خالي مدير همدردي رو اينجا ميبينم.
نه دوستاي عزيزم من منظورم از حرفائي كه دارم ميزينم اينجاست كه يكي خيلي دلش ميخواهد كه منو مايوس و شكست خورده و تنها ومنزوي ببينه و براي اينكار از هر راه هم تونسته اقدام كرده تا حالا به خانواده ام رسيده.
ميدونيد كه آخرين خدعه شيطون صداقته.وما كه عاشقيم توقانون اين بني اسرائيليا كه خودشونو از حقوق طبيعي كه خدا براشون حلال كرده محروم كردن ميخوان كه ماهم همينطوري باشيم گناهكاريم/ و حتي يه بار يكيشون بهم گفت:تو اينكارا رو برا رسيدن به هدفت و اميال جنسيت ميكني و اسم خدا رو نبر!
اين حرف شنيدنش از كسي كه مثلا دوست صميميم بوده ولي به دلايلي كه خوشون اسمشو منطق ديني و من اسمشو ناداني ميدونم كه باعث شده در اختيار اونا قرار بگيره مثل مادرم و بقيه يا مثل پدرم كه درگيره يكسري عقايد قديميه( مثل اون همبندي حضرت يوسف كه توي خواب داشت ميديد كلاغا دارن از مغز سرش ميخورن )دارن ازشون سوئاستفاده ابزاري ميكنن و ايناست كه منو آزار ميده!
در ضمن اين مشكل اونا با منه و مقاومتائي كه ميكنم با بقيه مشكلي ندارن و منم دوتا برادرام و عزيزي رو كه دارم از جونم بيشتر دوست دارم و هر كار بتونم براشون ميكنم ولي با منافق و دررو و خيانتكاري كه راهشو مشخص كرده همدستي نميكنم!
به قول يكي از بچه هاي تالار كه :صد رحمت به عرب جاهليت كه يكبار دختراشون رو زنده به گور ميكردن!ما اينجا از نظر روحي روزي هزار بار زنده به گور ميشيم!
بازم از همه تون ممنون و منتظر پيشنهادائي كه ميدن هستم دوستاي گلم!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام نیلوفر خانم
من عضو جدید تالارم
این یه واقعیتی هست که اکثر آدما تو زندگیشون تجربه میکنن
ناراحتی و مشکلات روحی یک عضو خانواده که موجب بهم ریختن نظم خونه و زندگی میشه
مثلا برادر بزرگ خونه که به دخترای خونه گیر میده و اجازه نفس کشیدن رو هم به خواهراش نمیده
یا خواهر کوچیک خانواده که فکر میکنه بقه افراد قدیمی و بی کلاس هستن و آبروی خانواده رو میگیره دستش و میبره چوب حراج میزنه
پدر کم سواد که فکر میکنه چون بزرگه پس تجربیات بیشتری داره و عقل کل هست
مادر خانواده که فکر میکنه عاشق بچه هاش هست و هر چی که میخواد و انجام میده به نفع بچه هاش هست و دلیلش اینه که مادر هست
و هزار جور مشکل دیگه که باعث بهم ریختن خونه و زندگی میشه
خونه ما آروم و کم مشکله / همدیگه رو درک میکنیم / ولی اکثر دوستام مثل شما این مشکل رو تو خانواده دارن و خیلی از این موضوع ناراحت هستن
من برعکس تو وقتی از خونه میرم بیرون دچار مشکلات میشم و منم مثل تو کارم به جایی کشیده که روی تخت و گوشه اتاقم مثل یه تیکه گوشت بی جون افتادم / الان 2 هفته میشه از خونه بیرون نرفتم / بیرون که میرم واقعا اذیت میشم / من باهات احساس همدردی میکنم / من میرم پیش روانپزشک و درمان دارویی دارم !
اگه میتونی تو هم برو و نزار این مشکلات بیشتر از این که هست اذیتت کنه
هر کی منو میشناسه میگه بابا مگه تو هم تو زندگیت مشکل داری
ولی نمیدونن به چه روزی افتادم
ببخش اگه زیاد نوشتم / خواستم بدونی تو تنها نیستی و همه مشکلاتی برا خودمون داریم / چی میشه کرد ؟
میتونی از پروفایل من آی دی منو دربیاری و بهم پی ام بدی / منم احتیاج به یه همدرد دارم
میتونم بهت کمک کنم / البته تا اونجای که توان این کارو دارم کمکت میکنم
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
تو تسلیم نشو
اگه به بعضی چیزا اعتقاد داری نزار آیندت خراب بشه
و لطفا یکم بیشتر یا واضح تر مشکلت رو مطرح کن
من نظر دادم و هدفم همدردی با شما هست
ولی تا دقیقا ندونیم مشکلت چیه فکر نکنم بشه نظری داد که به دردت بخوره
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!
بعضي دوستان اعتقاد دارن كه من به دليل مشكلات روحي كه پيدا كردم روحيه اي شاعر گونه پيدا كردم ولي واقعيت انجاست كه:
شاعرولي من شاعر نيستم عزيزان/من يه نويسنده ام كه وسط يكي از داستانهاي خودم گير افتادم .تا انجاي قصه رو هم درست اومده ام كه يكي بالاخره عاشقم ميشه و مدتها دنبالمه اينقدر كه مدتهاست به فكرمه و مثل باباي جودي (بابالنگدراز كه اونقدر هم پير نبود!)هميشه حواسشش به من بوده و در ظاهر مثل بقيه رفتار ميكرد ومن تو فكر ديگري بودم كه زندگي قصه مون رو براي هميشه پيچونده بود و به خاطر دل عاشق اينيكي اونو به مسير اصلي خودش برگردانده بود.
من نميدونستم كه اون سالهاست عاشق منه فقط وقتي ديديم دعاهام ديگه در مورد اولي جواب نميده و از خدا خواستم بهم دليلي و عشقي هديه بده كه مال خودم باشه خدا اوني رو بهم نشون داد كه سالهاي سال جلوي چشم همديگه بوديم و نميديدمش!
واقعا نميديمش ولي وقتي ديدمش تازه اول ماجرا بود كه كلاغايي كه دورو برمون بودن مي خواستن منودوباره به كوري وادار كنن و گربه هاي ديگه ميخواستند پرنده منوكه نشون عاشقيم بود نابود كنن .ومن اي پرنده هاي عاشق
غريبترين عاشق يه شهر غريبه بودم كه هيچكس رو نميشناختم و همه منو به عاشقي ميشناختند اونم به بركت عشقي بود كه هيچ وقت نميديدمش .بازم تا اينجاي غصه درست ولي...
خواب اينيكي روهم نميديدم كه دشمن تا اينجا جلو بيادو به دست خودي اقدام به نابودي منو و عشق عزيزي كه دارم بكنه تا اونجا كه اون پاشو ميكشه كنار تامن آسيب نبينم ولي من از همينكارشم ضعيفتر ميشم تا انجا كه ميشم ايني كه ميبيند
خيليا دارن سعي ميكنيد بهم كمك كنيد از همه تون ممنونم.جالبه كه خودشم همين پيشنهادو مده كه من مشكل و افسردگي و اينا دارم و بايد برم پيش دكتر ولي من مدتي پارسال بنابه دلايلي رفتم پيش دكتر اعصاب و با قرصائ كه استفاده ميكردم فقط يه آرامش ساختگي و موقتي ميگرفتم چون مشكل اصلي ما هنوز باقيه و قرصاي اعصاب كه ميدونيد چه عوارضي داره .
من واقعا به يه مشاوره احتياج دارم ولي منظور اونا از اين پيشنهاد اينه كه من عشقمو و همه بديائي رو كه به من و ما كردن به فراموشي بسپارم و طبق ميل بقيه رفتار كنم .من يه ماموريت خدائي دارم كه بايد به هدفي كه داريم برسيم تا آرام بگيريم ولي اونا حتي از كمكي كه من به بقيه ميكنم و بيان مشكلي كه دارم هم وحشت دارن.
به قولي از بنده هاي خدا شرم دارن ولي از خدائي كه دارن ومدعيشن شرم ندارن!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام مجدد
نیلوفر ما رو سر کار گذاشتی یا احتمالا توهم زدی / ببخش شوخی کردم
ولی من بازم نفهمیدم جریان چی بود و چی هست و فقط اینو میدونم که من یکم دوزاریم دیر میوفته !
امیدوارم هرچی دلت میخواد همون بشه
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام دوست عزيز
كسي كه اينجا مطلبي رو باز ميكنه حتما دليلي براي حرفاش داره و منم اول تاپيكم گفتم كه چون كمي موضوع برام ازاردهنده گي داره سعي ميكنم كم كم موضوع را باز كنم و به هيچ وجه قصد سركار گذاشتم دوستان محترمي را كه تو اين تالار دارم و توي اين تاپيك دارن نظر ميدنو ندارم و اصلا يه همچين برداشتي درست نيست.
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
ظاهراتوي تاپيكم بامشكل مواجه شدم و براي بعضي از دوستان اين ابهام ايجاد شده كه من دارم براشون داستاني رو سر هم ميكنم و .. ولي من فقط گفتم من يه نويسنده ام واين قصه زندگي خودم بوده كه با مشكل مواجه شده /
در هر صورت هر كدام از ما ها تو زندگيمون يه قصه اي داريم ومن حتي اگه مثل جودي يه نويسنده به حساب بيام تا حالا فقط قصه زندگي خودمو به يه نوعي نوشتم واين آخريشو ديگه حتي نمي دونستم و تصورش رو هم نمي كردم كه يه كابوس اينقدر واقعي بشه!
باور كنيد هر چي به صورتش نگاه ميكنم تا نشاني از مهربوني گذشته توش پيدا كنم/هيچي نمي بينم . همه دوستام مارو با همديگه ديدن /همه فروشگاههائي كه ما باهم ميرفتيم اگه بگم براي مامانم دارم خريد ميكنم يا اگه پيش دكتري كه باهم پيشش ميرفتيم يه بار باهم نريم ميدونن ما با هميم و ميپرسن/چي شده اينبار باهم نيومدين!
الان بيشتر از8 ماهه كه ديگه هيچگونه رابطه اي از نوع مادر و دختري نداريم و من اول سال كه اينو فهميدم چه موقع عصبانيت چه تو خلوت خودم اين حس دارم كه اون نيست و ديگه هيچگونه رابطه اي با هم نداريم
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
دنیا را نگه دارید؟
میخواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم گفتند دروغ است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم.....(زنده یاد دکتر علی شریعتی )
--------------------------------------------------------------------------------
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
>>ظاهراتوي تاپيكم بامشكل مواجه شدم و براي بعضي از دوستان اين ابهام ايجاد شده كه من دارم براشون داستاني رو سر هم ميكنم و .. ولي من فقط گفتم من يه نويسنده ام واين قصه زندگي خودم بوده كه با مشكل مواجه شده /
دوست عزیزم سلام.خوبی؟
دوست خوبم این حرفی رو که زدی دیگه نگو من ناراحت میشم.و هیچ کس هم اینطوری که گفتی فکر نمیکنه که داری داستانی رو سر هم میکنی.خودت رو ناراحت نکن.حتما بعضی از افراد تاپیکتو کامل نمیخونن.
نیلوفر نبینم ناراحت باشی ،ناراحت بشی دلم میشکنه.
دوست من حرف دلتو بزن میشنویم.
همه منتظریم.
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر 25 عزیز :46::72::43:
معلومه که فشار زیادی را تحمل می کنی.همه ما لااقل در این تالار افراد زیادی را دیدیم که شرایط مشابه شما را داشته اند .یعنی خانواده برای ازدواج با شخص مورد نظرشون مخالفت می کردند. اما شما زندگی راخیلی سیاه کرده اید. شما گفتید که خدا می خواهد شما دو نفر به هم برسید اما مادرتان نمی خواهد. اگر واقعا این طور است یعنی مادرتان مانع امر حتمی خداست
آیا چنین چیزی امکان دارد؟:81:
گویی شما روابطتان با مادرتان پیش از این خوب بوده. پس مادرتان ذاتا آدم خوبیست . کمی از بالا به این موضوع نگاه کنید جوری که خودتان نقش اول این داستان نباشید. حالا داستان را از زبان سوم شخص از اول بنویسید. به جای نیلوفر فکر کنید به جای مادرش فکر کنید. مادری که پیش از این همراه و همدم او بوده. چه اتفاقی افتاده؟ آیا حرف های یک نفر می تواند رابطه عمیق مادر و فرزندی را از بین ببرد. اختلاف نظر با خانواده در امر ازدواج برای هر کسی ممکن است پیش بیاید .آیا همه باید اینگونه به ستوه آمده و دست از خانواده خود بشویند؟:160:
حرف های من به معنی طرفداری از مادرتان نیست بلکه برای این است که تنها به قاضی رفته اید و او را در محکمه احساسات مجرم شناخته اید. باور کن خیلی خیلی دوستت دارم :72::228::72::43:
اگر چه کلامم تلخ است اما روش فکر کن:72:
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
از هم دوستانی که توی این تاپیک نظر دادین ممنونم و اجناب سنگتراش هم یه گلایه ااسی دارم چون تو موقع نیاز به سوالم بی توجهی کردن!
در جواب سوالم یه تفعل هم به حافظ زده بودم جواب جالبی دادن!
بامدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
.
.
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
باکافران چه کارت گر بت نمی پرستی
.
موفق باشید!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!
گفته بودین اگه از مشکلم خبری یا راه حلی پیدا شد خبرتون کنم .چشم به دیده منت!
مشکل مادر من بیماری به نام پرتوقعی که هفته پیش پنج شنبه آقای قرائتی به طور مفصل در اینباره توضیح دادن !جالبه که خودشم پای تلویزیون بود و گوش میدادو نمی شنید.آخرشم انگار نه انگار. من خودبزرگ بینی رو هم به این قافیه اضافه میکنم .نوعی خود بزرگ بینی کاذب و مجازی ک فقط با بالاتر رفتن سن و موقیت مالی بهش پناه آورده و عقل کل دونستن خودش به دلیل هیچ کار عملی و یا فکر تجربه شد ای تو زندگی نیست!
بازم از اینکه تو تاپیکای من نظر میدادین ممنوم و من همیشه از کمکهای شما ایده عملی میگرفتم.راه حل مشکلم رو هم این میدونم که راه خودمو برم وتو تصمیماتی که میگرم خلی دخالتش ندام تا علاوه برمشکلاتی که برام بوجود میآورده با مشکلی دیگه به نام از دست دادن موفقیتای زندگیم وسرخوردگی مواجه نشم!جرم گناه های کرده و اندیشه های بد و پریشونی هم که بهم تلقین میکنن به عهده خودشون/
به قول جناب مدیر:دنبال خوشبختی جائی بیرون از خودمون نگردیم!
موفق باشید!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
نیلوفر جان بعد از هر سختی،آسانی هست
موفق باشی
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر جان
دختر منطقی و صبور ....
الان تاپیکتو دیدم و سعی کردم درک کنم مشکلت چیه
و اینو احساس کردم که دوست داری کشف بشی و مطمئناً جواهر ارزشمندی هستی درکالبد جسم.
نیلوفر مادر شما در بدنیا آوردن شما و به ثمر رساندن شما زحمت خودش را کشیده است ....
مادر شما اینقدر در وجود شما ارث به جا گذاشته که شما با توانایی فراوان میتوانی موقعیت زندگیت را با داستانی زیبا بیان کنی .
نیلوفر مادررا با همه بدیها و خوبیهایش موقتا در نظرت کمرنگ کن و فقط به این بیاندیش که از جانب تو آزاری به او نرسد ....
او هرگز تو را مانند یک دشمن نمیداند و هرگز احساس نفرتی که تواز او پیدا کرده ای ندارد ...همه مادران و دختران با هم درگیری فکری دارند ....
همه پدران با پسران خود اینگونه درگیریها را دارند ...
کم و بیش همه آدمها که در جوار هم زندگی میکنند این گرفتاری ها را دارند ولی دوست من... عزیز من.. اگر از من میشنوی این حالات زودگذر است و در عرض چند سال مادر شما به بهترین دوست شما تبدیل میشود کسی که جان و روحش را هم میخواهد به شما ببخشد ...
تو باید یاد بگیری و بدانی که عشق فقط در مرد غریبه ای که از دور به تو ابراز میکند نیست گاهی درون قالب غبار گرفته و زنگ زده خانمی که دست بر قضا مادر شما هم شده وجود دارد .....تو ان را کشف کن ...
تو به زیبایی ها نگاه کن
یک روز او تو را بدنیا آورد
حالا تو با کشف او ....سعی کن او را بدنیا بیاوری ....
و اگر احساس ضعف میکنی .....کمی به خودت فرصت بده و از خدا هم دوری نکن
یادت باشه که خدا همان کسی است که میتواند از زبان مادرت با تو صحبت کند
سعی کن به خوبی های او فکر کنی و بزرگوارانه از بدی های او گذشت کنی
هر روز با روی باز و شاد با اعتماد به نفس فراوان برای کسب دنیایی بهتر از خواب بیدار شو ....
و دنیا را سخت نگیر که به تو سخت میگیرد .....
به امید داشتن پیشرفت به سوی آرزوها و رسیدن به آرامش .. برای تو و همه مردم دنیا
بازم دردل کن....:228:
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
مشکل من توی این تاپیک همینه آرزو عزیز/مادر من خدای واقعی را فراموش کرده و خدای عقده های قدیمی را باور داره :خدائی که نگذاشت اون به جائی برسه و اونم نباید بگذاره این اتفاق بیفته!(که این فکرش هم اشتباهه)
ظاهرا این فکر ایجاد شده من به خاطر کسی که دوستش دارم از مادری دل بریدم که دوستم داره ولی این باور اشتباهی که تحت تاثیر ذهن خسته من و واقعیتهای مگوئی که در اون ایجاد شده بوجود آمده!عشق من منزوی وبیگناه گوشه ای دور از منه ومن بانهایت بیرحمی به فراموشی اون محکومم چون مادرم و خیلیای دیگه به عشق دوره جوانیشون نرسین یا از همونی هم که داشتن نتونستن استفاده کنن ؟!
نه این ظلم آرزو جان و من از حقی که خدا بهم داده نمیگذرم و با اعتقادات کفرگونه اون هم که تحت تاثیر غرور خانوادگی و نادیده گرفتن و انکار چیزائی که نمیتونه یا نمی خواهد ببینه هم کاری ندارم!
از شما مریم عزیز و امیدواری که دادین هم ممنون !
بازم منتظرم دوستان و شما آرزوی عزیز که اگه مطلبی دارین بگین /ممنون!
-
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر جان اگر درست فهمیده باشم مادرت یک خانم خشکی مذهب است و به چیزهایی باور دارد که بیشتر مربوط به باورها و اعتقادات سختگیرانه خودش است تا آنچه خداوند میگوید.و البته با رعایت این اعنقادات قصد خورد کردن شما را ندارد بلکه فقط به دستوارت و عقاید خود عمل میکند وتنها این راه را درست میداند.
هر چقدر عاشقی باعث شور و شادی درزندگی میشود ...فقدان آن باعث تیره گی و افسردگی روحی وخستگی جسم است ( البته منظورم عشق واقعیست نه هر رفتار نمایشی و بازی گرانه است )
اما آیا فکر میکنی همه آنها یی که مادرانی موافق با فرد مورد علاقه خود دارند... پدری مخالف ندارندکه میان عاشقیشان فاصله بیندازد ؟؟
یا... کسانی که پدر و مادر موافق دارند باز کسی نیست که از جانب پسرمیان عشق آنان فاصله بیندازد ؟
فکر میکنی همه زوجها بدون کوچکترین مخالفتی به هم رسیدند و با هیچ مشکلی در زندگیشان روبرو نبوده اند ؟!
اصلا عاشقی بدون مشکل و دردسر میشود؟؟...
دوست نازنین من شاید سخترین مرحله برای هر انسانی انتخاب همسر و یا رسیدن به کسی باشد که صمیمانه دوستش داری ...و همیشه این راه پر از مانع است،این دست روزگار است که میخواهد میان شما فاصله اندازد و مادر شما فقط عاملی برای این جدایی است.
... در حال حاضر از مادرت چه میخواهی ؟ دوست داشتی مادرت چگونه با تو برخورد کند ؟
آیا آن آقا از شما خواستگاری کرده است ؟
اگر نکرده عشق تنها چه فایده دارد ؟ او باید بتواند با تمام توانایی بیاید و شما را از خانواده خواستگاری کند ...
اگر حرفی زده و جلو آمده است من هم به تو سفارش میکنم با مادرت صحبت کنی هر قدمی از بی قدمی و خودخوری بهتر است ...
تو گذر خواهی کرد همانطور که همه انسانها از این مرحله گذر کردند ...و خوشبخت خواهی شد همانطور که همه خوشبخت میشوند ....
غمگین نباش.... نا امید هم نباش ...
اجازه بده آن انسان دلسوز و دوست داشتنی که شما را دورا دور دوست دارد و به شما عشق میورزد با این شرایط سخت در عشق شما محکمتر شود
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
:72: