[align=center]سلام به همه دوستان:
اگه بخواین همین الان ی نقطه پایان گذشتتون بذارین و از سر خط شروع کنین چی مینویسین یا به عبارت دیگه دوست دارین چکار کنین چه جور آدمی بشید.[/align]
نمایش نسخه قابل چاپ
[align=center]سلام به همه دوستان:
اگه بخواین همین الان ی نقطه پایان گذشتتون بذارین و از سر خط شروع کنین چی مینویسین یا به عبارت دیگه دوست دارین چکار کنین چه جور آدمی بشید.[/align]
اول خودم:
1- تنبلی رو بذارم کنار.
2-وقتمو جدی بگیرم.
3-غصه گذشته هامو نخورم و برم به سمت آینده.
4-ی آدم مثبت اندیش بشم.
5-کلا دوست دارم اینی که الان هستم دیگه نباشم............
فقط دوست دارم زندگیمو بدون هیچ وابستگی و تعلقی به جز به خدا ادمه بدم و معنویاتو تو زندگیم خیلی پررنگتر از اینی که هست بکنم.
.... فقط می خواهم ، خدا بی خیال من بشه ، و من مثل یک ادم بتونم زندگی کنم.
پسر بهاری عزیز اگر خدا بی خیالت بشه که دیگه فاتحه زندگیتو باید بخونی که عزیزم الان تازه خدا هوامونو داره این وضعمون وای به حال روزی که خدا هوامونو نداشته باشه .:302:
ومن دوست دارم از پایه واساس زندگیمو از اول اولش میساختم و دیگه مثل الان که به دفتر مشق زندگیم نگاه میکردم انقدر دفترم خط خطی و کثیف نبود کاش میشد زندگی هم مثل دفتر مشق عوضش کرد :302:
خیلی تاپیک جالبیه!!:P
تلاش بیشتر برای زندگی بهتر
فعلا همین تا فکر کنم!!:82:
....
...
آهان کمتر حرص :97::161:بخورم و خونسرد باشم:199:
دیگه؟؟؟
............
.... ... ...... ...
خوب :question:
ی کم کمتر کوتاه بیام :158:و واسه خواسته هام بجنگم منظورم اینکه زرنگ بشم و نزارم کسی حقمو بخوره:101:
درس
درس
درس:303:
بازم ادامش بدم یعنی آرزومه دوباره قبول بشم
به خدا بیشتر نزدیک بشم:72:
من از امروز تمام گذشته رو دور ریختم.
تصمیم به لاغری گرفتم و اینکه همه چی رو با دید مثبت ببینم. به دنیا بخندم تا دنیا بهم بخنده
يادم بره كه در سالهاي زيادي از عمرم چي به من گذشته ( همين خودش يك دنيا حرف توشه كه بهتره باز نشه)
زود عصباني نشم
گذشتمو بيشتر كنم
به خودم و ظاهرم بيشتر اهميت بدم
فعالا همينها يادم مي ياد
"کاش میشد زندگی هم مثل دفتر مشق عوضش کرد"
ميناي عزيز
خدا يه وقتائي / جاهائي رو قرار داده برا اينکه ادم دفتر مشقشو عوض کنه.
اما من فکر کنم:
زندگي مثل يه ديكته اس هي مي نويسيم، هي غلط مي نويسيم، هي پاك مي كنيم دوباره هي مي نويسيم، هي پاك مي كنيم غافل از اينكه عزرائيل داد ميزنه: برگه ها بالا !
واي کاش آخرين ديکته مونو خوب بنويسيم...
نقطه سر خط.
خطوط دلمان را اشغال نکنیم شاید خدا پشت خط باشد
baby جان
ارسال 10 شما بسيار زيبا بود.
مرسي
babyعزیز آخه من عادت دارم تا دفترمشقم تموم نشه عوضش نکنم (شوخی)
ولی قبول کن یه جاهایی از زندگی رو نمیشه فراموش کرد و از نوشروع کرد گذشته هایی که شاید خوب شاید بد همیشه مثل سایه دنبالمون
مرسی از راهنماییت عزیزم
تنهایی..آدم را حشره شناس می کند!.... حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیا هم در اتاق من تار تنیده اند!! تصمیم گرفتم تنها نباشم. می خوام با خدا باشم
دانه وميناي عزيز
ممنون از لطفتون ،
مينا جان ، بنظرم چون زندگي سراسر امتحانه بيشتر به ديکته شبيه تا مشق که يه تکليفه و بعض وقتا کسل کننده
baby عزیز مطلبت بسیار زیبا بود با اجازت من اونو واسه خودم تو دفترم به نام خودت نوشتم تا بتونم تو زندگیم به کار ببرمش ممنون بسار جالب بود..
{{خدا يه وقتائي / جاهائي رو قرار داده برا اينکه ادم دفتر مشقشو عوض کنه.
اما من فکر کنم:
زندگي مثل يه ديكته اس هي مي نويسيم، هي غلط مي نويسيم، هي پاك مي كنيم دوباره هي مي نويسيم، هي پاك مي كنيم غافل از اينكه عزرائيل داد ميزنه: برگه ها بالا !
واي کاش آخرين ديکته مونو خوب بنويسيم..}}
fafa1360
خواهش مي کنم ،
وخوشحالم از اينکه مورد استفاده تون قرار گرفته
فافا
ميشه نظرمو راجع به امضات بدم؟
چرا که نه دوست عزیز.............
به یاد داشته باش زمانی که فکر می کنی همه چیز را از دست داده ای هنوز فردا را داری.
اگه "خدا" رو جايگزين " فردا" کنيم بنظر مفهوم جمله آموزنده ترمياد ، چرا که فرصت زماني رو نيز خدا مثل خيلي چيزاي ديگه دراختيار ما ها قرار مي ده.
خوش باشي
آره baby جون اینجوری پرمحتوا ترو آموزنده تر میشه ممنون...........
نقطه سر خط..
خلاص
چرا خلاص حیف نیست شروع نکردن دوباره...............
نقطه سر خط.............................................. ...........................................نقط سر خط....................
کسی دیگه نمیخواد ی نقطه بذاره و بره سر خط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نقطه سر خط.....
آغاز کنیم همدیگر رو دوست داشته باشیم
آغاز کنیم به عقاید همدیگه احترام بذاریم
آغاز کنیم با عشق با هم برخورد کنیم.
آغاز کنیم...
آرامش داشته باشیم..زندگی وجهان رو به خاطر افکار واعمال دیگران به خود سخت نگیریم..
آغاز کنیم چون وقت آن رسیده تا نگاهی ژرف به دنیای درون خود بیاندازیم..
هر شب که می خوابم نقطه رو میزام و صبح که بیدار میشم از سر خط شروع می کنم این رسم زندگیه!
ولی اگه قرار شد یه روزی خدا بهم اجازه بده که نقطه سر خطی برای وجودم بذارم همین راه قبل رو میرم و نقطه هاش رو میذارم بعد کج رفتاری ها و کج خلقیهام و سر خطش مینویسم معذرت می خوام خدایا من می تونم کمکم کن
.......
پتک زمان شروع به کوبیدن می کند
و غروب زیبا شروع به حرکت ابدی
حرکت،پرواز،ایست
نقابها جلوه رنگین می گیرند
هر چه جلوتر می روی رنگین تر می شوند
یک نقاب پتک خورده
باید بگذری
می روم نقاب به نقاب
به نقاب کوچک سیاه می رسم
آبهای بی معنی در جریان اند
خورشید های رنگی هم می تابند
زیباترین قطره دنیا
و فراوان آتشهای بی رحم
گویا مریم زیبا شده است
پتک زمان همچنان می کوبد
باید بگذری
به یک نقاب شقایقی خیس می رسم
آتش های خرمن خشک
وریشه های خشک شده انگور
خالق شبنم مدهوش کننده کوچک هستند
گویا یحیی فرزندی ندارد
پتک زمان همچنان می کوبد
باید بگذری
نجار نقاب دو رو می سازد
رفاقت آب و آتش
یا زشت و زیبا
نقاب های خیس سوخته می سازند
تماشای صلیب سازی نجار
شاید سیاهی چوب سفید باشد
پتک زمان همچنان می کوبد
باید بگذری
باید بگذری
..........
نقطه سر خط.....
ولی من نمی خوام دوباره آغازش کنم. من همیشه از امتحان دادن بدم میاد. ترجیح میدم عزرائبل بگه برگه ها بالا...
تا دوباره استرس یه امتحان دیگر و داشته باشم.(من همیشه امتحاناتم و عالی میدما...)
زندگی صحنه هنرمندی ماست...
کاش نقشی و از خودمون به جا بذاریم که همیشه به یادگار بمونه.
دوستای خوبم میدونستید همین مسئله توی قران مطرح شده که بنده ها فرصت دوباره میطلبند و خود نمی دانند که اگر فرصتی دوباره به آنها داده شود باز همین راهی را میروند که تا به حال رفتند
پس خیلی ذهن خودتون رو مشغول نکنید و گذشته رو دور بریزید و به فکر حال و آینده باشید
آرزو بر جوانان عیب نیست
من اگر فرصتی دوباره داشتم ناخواسته باعث رنجش دو دختر معصوم نمی شدم که نخوام به خاطر ضعیف بودنشون بیش از حد گذشت کنم و باعث رنجش خودم شوم(اگر کسی سرگذشت منو توی قسمت آدمهایی که احساس خوشبختی می کنند خونده باشه متوجه عرض حالم میشه)
فرصت دوباره؟؟؟؟
یعنی از این اتفاق ها هم توی زندگی میفته؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام وهم عزیز/
ماها همیشه میتونیم ی زندگی نو و جدید رو واسه خودمون بوجود بیاریم.
به نظرت وقتی ی دم رو داخل ریه هات میدی ی فرصت دوباره نیست.............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید همین دم برای شما فرصت باشه ولی الان برای من عذابه !!!!!!!!!!
تفاوتش تو اینجاست که من این فرصت رو نمی خوام یه فرصت دیگه می خوام از جنش دیگه از یه نوع دیگه ولی شما یه دم رو می خواهید برای انجام فعلی...... فعلهای زندگیم تموم شده مثل خودم!
از خدا فصت نمی خوام از خدا اجازه می خوام از خدا جرات می خوام ........
بیا تا جبران محبتهای نا کرده کنیم.
بیا آغاز کنیم..فرصتی گران را به دشمن خوئی از کف داده ایم.
و کسی نمیداند که چقدر فرصت باقیست تا جبران گذشته کنیم.
دستم را بگیر............
keivan عزیز ممنون مطالبتون زیبا و جالب بودن...
کيوان عزيزنقل قول:
نوشته اصلی توسط keivan
مطلب خوبي است . اما فکر نمي کنيد با جمله امضايتان مغاير باشه؟ "نقاشي بدون پاک کن"
من فکر مي کنم خداوند پاک کن رو هم دراختيار همه گذاشته ، اون پا ک کن توبه است ، وبهترين راه قبولي توبه وآمرزش گناهان گريه براباعبدالله الحسين است.
BABYگرامی زندگی تک بـٌعدی نیست .بلکه چند بـعدی میباشدنقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
ممنون كيوان
کيوان عزيز
ميشه يه کمي راجع به اين جمله تون توضيح بدين که " زندگي يک بعدي نيست وچند بعدي هست"
بعد از اون هم ارتباطش رو با ارسال من لطف کنين.
اين امضا تون خيلي از اون قبلي "زندگي يعني نقاشي بدون پاک کن" بهتره:104:
من خيلي روي امضاها حساسم وازشون مطلب ياد مي گيرم ،
بنظرم امضا توي تالار (امضاي مجازي) حکم اولين برخورد رو توي دنياي حقيقي داره.
موفق باشين
سلام.BABYعزیز
ممنوننقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
هر آنچه از دل برآید به امضاء درآید......
موضوع این تایپک با سوال شما فرق داره.وبه خاطر دور نشدن از اصل موضوع . از جواب سوال شما در این تایپک خودداری میکنم .و از طریق دیگه به شما پاسخ خواهم داد
پاینده باشید در پناه حق..
این مطالب رو کسانی گفتند که دیگه فرصت چندانی از عمر واسشون نمونده
بیایید فرصتهای از دست رفته تعدادی از سالمندان رو بخونیم:72::72:
*اگر فرصت داشتم دوباره زندگي كنم، از ترس اشتباه كردن، از انجام كارهاي بيشتر طفره نمي رفتم.
*سعي مي كردم خيلي سخت نگيرم.
*براي به پايان رساندن اين سفر، ديوانگي بيشتري به خرج مي دادم.
*زندگي را چندان جدي نمي گرفتم.
*از فرصت هايم استفاده بيشتري مي كردم.
* بيشتر سفر مي كردم.
*از كوه هاي بيشتري بالامي رفتم و در رودخانه هاي بيشتري شنا مي كردم.
*بستني هاي بيشتري مي خوردم
*به مشكلات واقعي بيشتري فكر مي كردم و در ذهنم مشكلات خيالي كمتري مي ساختم.
*راستش من يكي از آن آدم هاي بسيار عاقلي بودم كه سعي داشتم هر ساعت و هر لحظه ام بي نقص باشد و به همين دليل، يكسره باختم.
*من از تك تك لحظه هاي زندگي ام لذت برده ام و اگر فرصت داشته باشم دوباره زندگي كنم، باز هم همين كار را خواهم كرد. من ايمان دارم كه هيچ چيز جز «اكنون» در اختيار انسان نيست.
*به جاي اين كه به فكر عمر طولاني باشم، به فكر روزهاي پربار خواهم بود.
َ*من از آن آدم هايي بودم كه هيچ جا نمي روند مگر آن كه با خودشان دماسنج، بطري آب گرم، باراني و چتر ببرند. اگر به من فرصت دوباره بدهند، سبك تر سفر خواهم كرد.
گرگم به هواي بيشتري بازي خواهم كرد و گل هاي قاصدك بيشتري خواهم چيد.
و..................................
نقطه سر خط ......
بیا آغاز کنیم ,تا
پیش از آنکه واپسین نفس را برارم /پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل/بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم/در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که نیازمند ایشانم کسانی که ستایش انگیزند، تا دریابم شگفتی کنم باز شناسم که ام که میتوانم باشم که میخواهم باشم تا روزها بیثمر نماند، ساعتها جان یابد لحظه ها گران بار شود هنگامی که میخندم هنگامی که میگریم هنگامی که لب فرو میبندم در سفرم به سوی تو به سوی خود به سوی خدا که راهیست ناشناخته پر خار ناهموار گاهی که باری در آن گام میگذارم که قدم نهادم و سر بازگشت ندارم بی آنکه دیده باشم شکوفائی گلها را بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را بی آنکه به شگفت در آیم از زیبای حیات .اکنون مرگ میتواند فراز آید اکنون میتوانم به راه افتم اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام.«««شاملو»»»