همسرم عصبی هست و فکر میکنه همه حقش رو خوردن.

سلام. ازتون ممنونم بابت وقتی که میزارین و این متن نسبتا طولانی رو میخونید.
ما تازه ازدواج کردیم. من قبل از ازدواج میدونستم همسرم عصبی هست ولی به دلایلی قبول کردم وارد این زندگی بشم. الان که بیشتر به رفتاراش فکر میکنم حس میکنم رفتاراش ریشه داره تو بچگیش. حس میکنه همه حقش رو خوردن و باید پس بگیره. تا کسی بهش حرفی میزنه گارد میگیره جلوش. دوس داره همه رو کوچیک و حقیر در نظر بگیره.
دیروز بخاطر اینکه من اذیت نشم و نخوام برم خرید باهام اومد. اول با پارک بان حرفش شد. پارک بان بنده خدا گفت ماشین پارک کردی گفت اره. گفت 500. همچین عینکش رو برداشت و رفت سمتش و گفت که مگه سمت چپم پولیه؟؟(ما سمت چپ پارک کرده بودیم که رایگاه بود و چون بالا بود پارک بان ندیده بود کجا پارک کردیم.) که پارک بانه با ارامش گفت شما گفتی شمت چپ پارک کردی که گارد میگیری و چندتا دیالگ دیگه همینجوزی بینشون رد و بدل شد..
اومدیم میوه فروشی با مغازه دار حرفش شد که چرا میوه بد میزاریو رفتیم سوپر مارکت با مغازه دار حرفش شد که واقعا کبریت نداری!!؟؟ تو خیابون با راننده پشتی حرفش شد که چرا بوق میزنیی.. و من فقط سکوت میکردم.
البته شبش گفت کلافه بودم امروز.
ولی اولین بارش نیس. خیلی زود کلافه و عصبی میشه. صبرش واقعا کمه. همه چیز باید بر طبق خواستش باشه تا عصبی نشه. بهونه هاشم همیشه گرمی هوا و خراب بودن ماشینو درگیر بودن فکرو این چیزاس.. و وقتی عصبی میشه یه جوری طرفو نگاه میکنه که انگار منتظره یه چیزی بگه و و دعوا راه بیفته. چون بدنش هم قوی هست یه جوری میره سمت طرف که اره اگه جرات داری حرف بزن .. و از اینکه طرف مقابش چیزی نمیگه احساس قدرت میکنه. من این موارد رو توش حس میکنم.
چطور میشه این موارد رو برطرف کرد؟

این که فکر میکند حقش را خوردند میتواند به چند دلیل باشد
ایا همسر شما همه را زود قضاوت میکند ؟
ایا دیدش منفیست ؟"
ایا شخصیت مهر طلب دارد ؟
ایا فرزند کوچک خانوادست ؟
ایا رابطه عاطفی و احساسی با خانوادش دارد ؟

اصلیترین دلیل سرویس اضافه دادن به اشخاص دیگر حتی خانواده هست
که میتواند ان شخص دچار این احساس شود که در حقش ظلم شده است
عدم احساس رضایت مندی از زندگی شخصی نیز د ر این احساس دخیل میباشد
امروزه ثابت شده است اشخاصی که بیشتر نعمتها را میبینند و شکر گزار کوچکترین داشته های خود هستن افراده موفق و شادی هستند
شما در این زمینه میتوانید با شاد بودنتان و احساس شادکامی از داشتن چنین همسری و باور داشتن ایشان کمک بزرگی به ایشان کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط اسما@

این که فکر میکند حقش را خوردند میتواند به چند دلیل باشد
ایا همسر شما همه را زود قضاوت میکند ؟
ایا دیدش منفیست ؟"
ایا شخصیت مهر طلب دارد ؟
ایا فرزند کوچک خانوادست ؟
ایا رابطه عاطفی و احساسی با خانوادش دارد ؟

اصلیترین دلیل سرویس اضافه دادن به اشخاص دیگر حتی خانواده هست
که میتواند ان شخص دچار این احساس شود که در حقش ظلم شده است
عدم احساس رضایت مندی از زندگی شخصی نیز د ر این احساس دخیل میباشد
امروزه ثابت شده است اشخاصی که بیشتر نعمتها را میبینند و شکر گزار کوچکترین داشته های خود هستن افراده موفق و شادی هستند
شما در این زمینه میتوانید با شاد بودنتان و احساس شادکامی از داشتن چنین همسری و باور داشتن ایشان کمک بزرگی به ایشان کنید

---

ممنونم اسمای عزیز بابت جوابتون.
بله دقیقا همینطوره:

همسرم همه رو زود قضاوت میکنه و کلا جمع میبنده بعدش من کلی باید بگم خب بابا شاید فلان مشکل رو داشته شاید اینجوری بوده...
یکی یه کاری کرد یک بار اون صفت رو بهش نسبت میده.
همه شهرستانیا اینجوری ان..
مثلا همه زنا رانندگی بلد نیستن. (جالبه اگه بد باشه رانندگی خانومی میگه رانندش زنه- اگه یکی خوب برونه میگه رانندش خانوم بود)

دیدش بله به نظر من منفی هست. دقیقا کسی اگه کاری کنه بدترین دلیل ممکن و براش میاره و اصلا فکر نمیکنه شاید شرایط اون شخص خوب نبوده و از حرفا هم خیلی بد برداشت میکنه. و کلا خیلی همیشه از زندگی نالان بوده البته بعد از ازدواج با من خیلی خوب شده از لحاظ رضایت از زندگی چون خود من همیشه از زندگیم راضی بودم.

شخصیت مهر طلب هم بله به نظر من دارد. یعنی خیلی میخواد بهش توجه کنم و از کوچکترین بی توجهی ناراحت میشه. البته شاید این کاملا درست نباشه چون به همون نسبت خیلی مهر ورزی دارن و ابراز علاقه میکنند


فرزند کوچک خانواده نیستند
روابط عاطفی با خانواده ندازند
کلا به غیر از من با هیچ کسی به نظرم رابطه خاصی ندارند
حتی دوست صمیمی هم ندارند اینقدر روی همه یه صفت بد خاصی گذاشتن و رد کردن. و یا بد رفتاری کردن باهاشون و تحقیرشون کردن و موارد نیاز باهاشون بودن که دوست هم ندارن زیاد.

دوستان میشه راهنماییم کنید و یا لطف کنید ادرس مشوار خوبی رو که خودتون مراجعه کردین رو در اختیارم بزارین؟:72:

یعنی واقعا هیچ کسی هیچ راهی نداره برای برطرف کردن این رفتارا. حتما باید به جایی برسه که طرف فکر طلاق باشه تا به اصلاح فکر کنیم..
اینجا ک خیلی ها مشاوره رفتن.چرا هیچ کس حتی ادرس یه مشاور خوب رو نمیده اگه راه حلی ندارین:102::102:

سلام عزیزم
به نظرم خودت هر وقت کسی رفتار بدی باهات کرد ، جلوی شوهرت اون رفتار بد رو از جوانب خوب بررسی کن . مثلا یه اشنایی بهت بی محلی میکنه و همسرت هم میبینه ، تو بلافاصه بگو بنده خدا خیلی تحت فشاره و ایشالا مشکلاش حل بشن و اینا . یا مثلا میری مغازه بهت گرون میده ، تو به شوهرت بگو فلان مغازه دار یکم حواس پرته . کلا هر اتفاقی برای خودت افتاد یه تعبیر خوب ازش بکن و به شوهرت بگو تا یاد بگیره
+به خاطر این میگم درباره ی اتفاقایی که واس خودت میفته این کارو بکن ، چون مثلا همسر خود من که خیلی عصبیه ، اگه با کسی مشاجره کنه و من از اون فرد دفاع کنم بدتر با خودم دعوا میگیره ، گفتم شاید شوهر توام اینجوریه ، ولی اگه نیست میتونی از دعواهای خودش هم استفاده کنی . مثلا درباره میوه فروش میگفتی مغازش خیلی شلوغه حواسش نیست ، یا راجع به پارک بانه میگفتی ندیده بود جای پارک مارو (البته این کارو خیلی توصیه نمیکنم چون بستگی به شوهرت داره ، ممکنه فکر کنه تو طرفش نیستی و ناراحت شه ، شوهر خودم این جوریه ، اگه مال توام اینطوره هرگز این کارو نکن و فقط درباره اتفاقایی که واس خودت پیش میاد بگو) با این کار کم کم خوش بینی یاد میگیره ، البته اولش ممکنه بهت بگه ساده ای و این حرفا ولی بدون ته قلبش داره تاثیر میگیره ازت
+خوش به حالت حداقل با تو دعوا نداره ، ایشالا همیشه همینطور باشین
+رانندگی خانمارو هم همه ی اقایون مسخره میکنن ، سخت نگیر

مرسی دوستم.
خدارو شکر یکی جواب منو داد.:43::43:

من سعی میکنم این روش شما رو انجام بدم. خیلی وقتا همون رفتار خودش رو هم میگم ولی نه تو همون لحظه. چون معمولا تو اون لحظه عصبی هست.
ولی کلا زود عصبی میشه من نمیدونم باید با این رفتارار و کاراش چیکار کنم. یه وقتایی فکر میکنم یه ودت بهش وقت بدم اگه درست نشد به جدایی فکر کنم.
اصلا جرات ندارم تو هیچ جمعی ببرمش. همش نگرانم یه اتفاقی بیفته ناراحت شه بد برخورد کنه. بد نگاه کنه.
یا از من انتظار توحجه زیادی داشته باشه من اون رفتار رو انجام نبدم ناراحت شه بره تو قیافه.
از یه کار دیگش هم خیلی بدم میاد که دوس ندرم تو هیچ جمعی حداقل اقوام خودم باشه.
من نمیدونم چرا فکر میکنه این کارای خشونت امیز خیلی خوبه و با آب و تاب میشینه تعریف میکنه. که اره فلان مسافرت رفته بودیم با دویتان دوران مجردی یکی فلان چیزو گفت اینجوری کردیم.
یا مثلا دیگه اینه شکستن که تو اتوبان عادیه اصلا..

بعد ما کلا یه خانواده اروم که اصلا دعوا و گلاویز شدن رو بی فرهنگی میدونیم. البته الان هم خودش دعوا نمیکنه اینا خاطرات گذشتشه که تعریف میکنه. ولی هنوز اونخشونت تو رفتاراش هست فقط دعوا نمیکنه
واقعا باسد چیکارش کنم؟

سلام
وای انقد سریع داری به جدایی فکر میکنی ؟؟؟؟ حیفه عزیزم ، شما نباید انقدر ضعیف باشی ! ازدواج یعنی کاملا طرفتو بپذیری و دوس داشته باشی . ایراد ایشونم خیلی چیز عجیبی نیست . همسر خود من به شدت عصبیه و دقیقا خیلیم اهل دعواست ، حتی وقتی دوست بودیم و هنوز عقد نکرده بودیم یه شب به خاطر دعوا بازداشتگاه رفته بود !!! اول از همه که خدا رو شکر خشونتاش متوجه خونه و شما نیست . درباره بیرون از خونه ام میتونی کمکش کنی یا حداقل دوزشو کمتر کنی .
+ ببین چرا عصبیه . فضای خونه رو اروم کن ، تا حداقل از تو خونه ارامش بگیره یکم . بهش گیر نده ، مشاجره نکن ، باهاش شوخی کن (ولی نه یه جوری سر به سرش بذاری بدتر عصبانی شه ) . وقتی عصبیه برو اروم باهاش حرف بزن . ببین اول از همه باید خودت اروم باشی (که با توجه به چیزی که راجع به خانوادت گفتی فکر میکنم هستی ) اگه تو ارامش داشته باشی ، میتونی اون رو هم اروم کنی . به این فکر کن که شاید اون ارامشی که تمام زندگیش نداشته رو میخواد از تو بگیره!
+ به نظر من عزیزم حساسیتت روی حرف و فکر دیگران نسبت به همسرتو کم کن . اینکه نگرانی دیگران بی کلاسش میدونن یا نه بدتر تو رو نسبت به شوهرت سرد میکنه. تا وقتی خشونتاش متوجه فامیل نمیشه ، به کسی ربطی نداره همسرت چطوره ، بی فرهنگه ، بی کلاسه ، خشنه یا هرچی . این موضوعی بین تو و شوهرته. من خودمم شوهرم یکم شلخته اس ، اوایل نگران میشدم بیاد تو فامیلمون مسخره اش کنن یا به من تیکه بندازن ، ولی بعدا حساسیتمو کم کردم ، هر کی هم هرچی گفت که چرا شوهرت فلان روز اونجوری اومده من میخندیدم فقط ! بعدا خودم براش لباس اماده میکردم ، موهاشم درست میکردم که مرتب باشه . اونم یکم مرتب تر شد . توام خودت میتونی شوهرتو قانع کنی که کلا خشونت خوب نیست نه اینکه بهش بگی من ابرو دارم جلو بقیه بی کلاس بازی درنیار (اینجوری دلخور هم میشه)
+ با شوهرت حرف بزن که عزیزم حرص خوردن فقط زندگی رو به تو سخت میکنه از کنار مسائل کوچیک بگذر به جای اینکه اعصاب خودتو خورد کنی .
+ راستی شما بچه دارین ؟
امیدوارم موفق باشی

با سلام و احترام
چند سوال دارم
1- شغل همسرتون چی هست ؟
2- در محیط خانواده رفتار ایشون از لحاظ عصبی به چه شکل هست ؟
3- شغل پدر ایشون چی هست ؟ فرزند چندم هستن تو خانواده ؟ و یه شرحی از فضای حاکم بر خانواده ایشون هم بدید ممنون میشم.
4- شرایط اقتصادی همسرتون به چه شکل هست ؟
با تشکر

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط زندگی بهتر

با سلام و احترام
چند سوال دارم
1- شغل همسرتون چی هست ؟
2- در محیط خانواده رفتار ایشون از لحاظ عصبی به چه شکل هست ؟
3- شغل پدر ایشون چی هست ؟ فرزند چندم هستن تو خانواده ؟ و یه شرحی از فضای حاکم بر خانواده ایشون هم بدید ممنون میشم.
4- شرایط اقتصادی همسرتون به چه شکل هست ؟
با تشکر

---

حالم اصلا خوب نیست. اصلا اصلا. دیشب دو ساعت گریه کردم.
جواب سوالاتتونو میدم دوست عزیز.
همسرم تو بخش فروش ی شرکت کار میکنه.
تو محیط خانواده تقریبا جز یه برادارش همه عصبی هستند.
شغل پدرشون نظامی. هست تو خانوادشون کلا همه انگار باهم دعوا دارن. درباره هر چیزی سر هم داد می زنن می پرن به هم..
شرایط اقتصادیمون در حال حاضر بخاطر خرجایی که داشتیم خوب نیست..

ولی من الان کلا داغونم.
من نمیدونم چرا همسرم دعوا گرفتنو افتخار میدونه. اینکه تو جمع ب من قلیون نمیدن چون میسوزونمو افتخار میدونه. اینکه فلان روز یکی اینجوری گفت کم مونده بود بزنمش رو طوری تو جمع تعریف میکنه انگار کار خوبی کرده..
حالا جالبه من اونجا بودم. و اصلا اونقدری که خوتشو تو تعریف کردن خشن نشون میداد. خشونت نداشت.. نمیدونم چرا فکر میکنه خشونت داشتن خوبه.

من از سیگار خیلی بدم میاد و ایشون با اینکه قول داده بودن سیگار نکشن ولی باز میکشه و هر باری که میکشه من ازش سرد میشم.. ناخداگاه بهش بی توجهی مینکم. اگه هم نکشه اون سرد میشه و بی توجهی میکنه.. خسته شدم بخدا.. از بس سر این سیگار جنگیدیم.

تو گوشیش کنار خودش دیدم با همکارش چت کرده. از نظر خودش چیزی نبود ولی از نظر من بود..
همکار خانوش نمیدونم با نامزدش دوستش مشکل داشتو اومده به ایشون گفتهو ایشونم شروع کرده دلداری دادنش و که اروم باش و تو لیاقتت خیلی بیشتره..
بهش میگم من اینو نمیپسندم. میگه من میدونم چیکار میکنم. حدمو میدونم.. اون فقط کمک خواسته بود. من میدونم ین رفتارش از کجا اب میخوره. حس بزرگ شدن. حس بزرگ دیده شدن.. حس توانا بودن.
من دارم اتیش میگیرم وقتی یادم میاد..

منم ریختم بهم کل مهمونی دیگه کاریش نداشتم.. اومدیم خونه کل شبو باهام دعوا گرفت.. کل شبو:54::54::54::54:
من خسته ام واقعا خسته ام. من به عنوان همسرش با این اخلاقش نمیتونم حرفامو بزنم. رفته به درد دل یکی دیگه گوش میده..
ما تقریبا هر روز همو میددیم محل کارمون نزدیک هم بود و باهم برمیگشتم. ولی الان من محل کارم تغییر کرده و دیگه نمیبینمش مگه اخر هفته. اینقد دلم ازش پره مکه اصلا ناراحت نیستم که نمیبینشم. حس میکنم تنهایی ارامشم بیشتره. اونم احتمالا نظرش همینه:47:
من نمیتونم دیگه همچین ادمی رو دوس داشته باشم.
کسی که به زن دیگه ای محبت کنه از چشم من می افته.
سیگارم که...
:54::54::54::54:

منو از خودش میرونه. موقع خواب بغلشم. میگه برو اونور بخواب وگرنه من میرم.. بعد که من فاصله میگیرم. و سکوت میکنم. عصبی میشه چرا سکوت میکنی. ساکت میشی که من عصبی تر شم..
هر چی دوس داره بارم میکنه و من هیچی نمیگم. میرم اسمونو نگاه میکنم. میگه حالا هی سکوت کن.. برات هیچی مهم نیست. و ..
مسخره تر از همش اینه که اخر همه این حرفا باز رفتم کنارش، بغلم کرد و خوابیدیم. ولی صبحش باز هم من از دست اون ناراحتم هم اون از دست من.
من میتونم کسی رو که به زن دیگه ای محبت کرده دوس داشته باشم. تو هر سطحی که میخواد باشه. حتی محترمانه. چرا باید طوری رفتار کنه که کسی باهاش درد و در کنه. چرا باید بهش راهکار بده..
من نمیتونم تحمل کنم. بهم گفت تکرار نمیشه ولی من واقعا دلم پره. نمیتونم دوسش داشته باشم

ببخشیدعزیزم ولی فکر میکنم همسرت عقده حقارت داره باخشونت ونشون دادن عصبی بودنش اعتمادبه نفس میگیره.اینکه اون خانم باهاش درددل کرده الان احتمالا داره توآسمونا سیرمیکنه.
حدس میزنم تابوده توخونوادشون همدیگرو تحقیرمیکردن برای همین این عادت توش نهادینه شده.اگه میتونی باکمک این سایت ومقالات رو اعتمادبه نفسش کارکن البته زیاده روی نکن که هوا برش داره:311:چون بطورمعمول آدمای اینجوری خیلی بهشون بها داده بشه بعدمدتی ازاونور بوم میفتن شاید هم من تجربه های بدی رو داشتم.
خلاصه کنم طبق تجربه خودم وقتایی که عصبی هست هرچی بدوبیراه میگه به هرکی میگه یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه وگرنه خدایی نکرده اگه بخوای جوابشو بدی یاازکسی دفاع کنی بیشترین کسی که آسیب میبینه خودتی چون همسرت دراین جورمواقع نه چیزی میشنوه نه میبینه.
حست درمورد همسرتو درک میکنم الان داری فقط بدیهاشو میبینی ولی خداروشکرکن هنوز دوستت داره اگه میبینی صبح دوباره ناراحت بوده به خاطرهمون غرورکاذبشه که فکرمیکنه اقتدارش شکسته شده تورو بغل کرده وصبح هنوز باهاش قهری.باآدمای عصبی وزودرنج نمیشه خیلی قهربود وخیلی نازآورد براشون.
موفق باشی خانمی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط margearezooha

ببخشیدعزیزم ولی فکر میکنم همسرت عقده حقارت داره باخشونت ونشون دادن عصبی بودنش اعتمادبه نفس میگیره.اینکه اون خانم باهاش درددل کرده الان احتمالا داره توآسمونا سیرمیکنه.
حدس میزنم تابوده توخونوادشون همدیگرو تحقیرمیکردن برای همین این عادت توش نهادینه شده.اگه میتونی باکمک این سایت ومقالات رو اعتمادبه نفسش کارکن البته زیاده روی نکن که هوا برش داره:311:چون بطورمعمول آدمای اینجوری خیلی بهشون بها داده بشه بعدمدتی ازاونور بوم میفتن شاید هم من تجربه های بدی رو داشتم.
خلاصه کنم طبق تجربه خودم وقتایی که عصبی هست هرچی بدوبیراه میگه به هرکی میگه یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه وگرنه خدایی نکرده اگه بخوای جوابشو بدی یاازکسی دفاع کنی بیشترین کسی که آسیب میبینه خودتی چون همسرت دراین جورمواقع نه چیزی میشنوه نه میبینه.
حست درمورد همسرتو درک میکنم الان داری فقط بدیهاشو میبینی ولی خداروشکرکن هنوز دوستت داره اگه میبینی صبح دوباره ناراحت بوده به خاطرهمون غرورکاذبشه که فکرمیکنه اقتدارش شکسته شده تورو بغل کرده وصبح هنوز باهاش قهری.باآدمای عصبی وزودرنج نمیشه خیلی قهربود وخیلی نازآورد براشون.
موفق باشی خانمی

---

مرسی دوست عزیز بابت جوابت. شاید منم اگه از بیرون میدیدم اینجوری فکر میکرد. ولی اخه اعتمد به نفسش خیلی زیاده.. یعنی از اوناست که حتی چیزی رو ندونه اینقدر با اعتماد به نفس میگه که طرف مقابل به خودش شک کنه.
ولی درباره اینکه همش تو خانواده تحقیرش کردن باهات موافقم. ولی اینکه باعث شده باشه اعتماد به نفس نداشته باشه اینجوری نیست. خیلی زیاده اعتماد به نفسش.
درباره اون درد و ل دیشب ازم عذرخواهی کرد و گفت کارم استباه بوده دیگه تکرار نمیشه ولی من هنوز دلخورم:47::47::47:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tanha67

مرسی دوست عزیز بابت جوابت. شاید منم اگه از بیرون میدیدم اینجوری فکر میکرد. ولی اخه اعتمد به نفسش خیلی زیاده.. یعنی از اوناست که حتی چیزی رو ندونه اینقدر با اعتماد به نفس میگه که طرف مقابل به خودش شک کنه.
ولی درباره اینکه همش تو خانواده تحقیرش کردن باهات موافقم. ولی اینکه باعث شده باشه اعتماد به نفس نداشته باشه اینجوری نیست. خیلی زیاده اعتماد به نفسش.
درباره اون درد و ل دیشب ازم عذرخواهی کرد و گفت کارم استباه بوده دیگه تکرار نمیشه ولی من هنوز دلخورم:47::47::47:

---

عزیزم خواهشا خودتو کنترل کن . اون ازت عذرخواهی کرده دیگه دلیلی نداره کشش بدی ، به اندازه ی کافی فهمید چقدر روی این موضوع حساسی .
تا اینجاش خیلی کار خوبی کردی که راحت از کنار این مسئله نگذشتی و بهت تبریک میگم ولی از این بیشترش زیادیه و خستش میکنه ، قرار نیس یه اشتباه کل عشق بینتونو از بین ببره ، باید بتونین همدیگه رو ببخشین یا نه ؟؟ اون نمیدونسته تو انقدر حساسی ، حالا هم که عذرخواهی کرده باتوجه به شخصیتش و چیزایی که گفتی هم به نظر نمیاد خیلی عادتی به عذرخواهی کردن داشته باشه و احتمالا واسش سخت بوده . حالا که از غرورش گذشته پس یعنی پشیمونه ، توام بهش محبت کن و کلا دیگه به اون ماجرا فکر نکن . الان دوره ی مهمیه ، سعی کن اتفاقا خیلی باهاش خوب باشی تا اونم مطمئن تر شه که عذرخواهیش کار درستی بوده و تو ارزششو داری که دیگه با این کارا ناراحتت نکنه وگرنه اگه نتیجه ای نبینه ممکنه از عذرخواهیش پشیمون شه !

خیلی رو این اعتمادبه نفسی که میگی داره زوم نکن این اعتمادبه نفس نیس اعتمادبه سقفه:58:فکرکنم مثل اون آدمه توگالیور هستش که میگه من میدونمممم.....:311:
ناراحت نشی باهات شوخی کردم خواستم هم حال وهوای خودم عوض شه هم نشونت بدم یکی هست همسرش خصوصیات همسرتو صدالبته بدترشو داره ومیفهمه چی میگی وازچی ناراحتی ولی خدا اون روز نیاره که یه روزی این دردا بشه درد کوچیکت.پس خداراشکرکن وخیلی سخت نگیر وازاین مرحله زندگی به کمک تجربه دوستان خیلی راحت گذرکن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 1956

عزیزم خواهشا خودتو کنترل کن . اون ازت عذرخواهی کرده دیگه دلیلی نداره کشش بدی ، به اندازه ی کافی فهمید چقدر روی این موضوع حساسی .
تا اینجاش خیلی کار خوبی کردی که راحت از کنار این مسئله نگذشتی و بهت تبریک میگم ولی از این بیشترش زیادیه و خستش میکنه ، قرار نیس یه اشتباه کل عشق بینتونو از بین ببره ، باید بتونین همدیگه رو ببخشین یا نه ؟؟ اون نمیدونسته تو انقدر حساسی ، حالا هم که عذرخواهی کرده باتوجه به شخصیتش و چیزایی که گفتی هم به نظر نمیاد خیلی عادتی به عذرخواهی کردن داشته باشه و احتمالا واسش سخت بوده . حالا که از غرورش گذشته پس یعنی پشیمونه ، توام بهش محبت کن و کلا دیگه به اون ماجرا فکر نکن . الان دوره ی مهمیه ، سعی کن اتفاقا خیلی باهاش خوب باشی تا اونم مطمئن تر شه که عذرخواهیش کار درستی بوده و تو ارزششو داری که دیگه با این کارا ناراحتت نکنه وگرنه اگه نتیجه ای نبینه ممکنه از عذرخواهیش پشیمون شه !

---

ممنونم دوست عزیز. سعی میکنم ناراحتیم رو نشون ندم. ولی سختمه الان بهش محبت کنم. ولی بی توحهی نمیکنم.
ی سوال کلی دارم میشه کمکم کنید..
تو اون جمعی که ما بودیم یه زوج دیگه هم بودن که اون خانوم کلا دور شوهرش میچرخید و قربون صدقش میرفت و محبت کلامی و لمسی پشت هم. اصلا ی چیزی.
ولی خب من هم خودم خیلی آدم مطقی هستم و خیلی اهل قربون صدقه رفتن نیستم و هم اون روز بخاطر سیگار و این قضیه خیلی ناراحت بودم اصلا بهش توجه نکردم و همین باعث ناراحتیش شده بود..
ولی سوال من اینه به نظر شما درسته که خانوم ایقد زیاد قربون صدقه شوهرش بره؟من فکر میکم باید برعکس باشه و اقایون باید بیشتر اهل محبت کردن باشن..

ارزو عزیزم. همسر من خیلی دوسم داره ارز این لحاظ مطمعنم خیلی هم قبولم داره. و به حرفایی که بهش میزنم فکر میکنه. من درباره این قضیه درد و دل هم محکومش نکردم به خیانت فقط گفتم خیلی نارحت شدم و بهش فهموندم که این کار چه عواقبی میتونه داشته باشه.. من قبول دارم یه سری عقده ها دارهو. ولی دوس دارم بر طرفش کنم . اشناش کنم با اشتباهاتش. اگه بدونه تلاش میکنه بر طرف کنه. ولی میخوام این قضیه حالت نصیحت نگیره به خودش

سلام عزیزم من رفتم چند تااز پستهای گذشته ات رو خوندم و متوجه شدم شما ادم مغرور و مستقلی بودی که سعی داری خودت درست کنی بنابراین کمکت میکنیم پس عمل کن و فقط به دونستن اکتفا نکن
من از خصوصیاتی که در مورد همسرت گفتی بهت میگم که اگهچندتا نکته رو رعایت کنی همسرت مثل مو م تو دستات میشه
همسرشما بعلت سرکوبهایی که در گذشته شده میخاد با های و هوی و کوبیدن طرف اعتماد بنفس کاذبی در خودش ایجاد کنه واز هرچیزی که این رو درش ایجاد کنه لذت میبره
پس شما میتونی این اعتماد بنفس رو از راه درستش دراوایجاد کنی
فکر میکنی دلیل اینکه همسرت با اون خانوم دردل میکنه چیه؟؟؟؟
خیانته؟ دوست نداشتن شماست؟ هوس بازیه؟
نه هیچچچچچچچ کدوم نیست
تنهادلیلش اینه که اون خانوم حس تکیه گاهی و مهم بودن قهرمان بودن رو به ایشون داده
مردا عاشق اینن که بتونن کاری برا شخصی که درمانده شدن بکنن تا بشن یه قهرمان
اگه شما این حس رو به همسرت بدی که ایشون خیلی حالیشه خوب از پس هر کاری برمیاد مهمتر از همهکلمه بهت افتخار میکنم رو چندین بار هرازگاهی درزندگی از زبون شما بشنوه بسیاری ازین عصبانیتهاش تبدیل به یه ادم ارام اما قوی خاهد شدوعلاقه بی حد به شما بخاطر دادن این حس به ایشون در او پیدا خاهد شد
اینکه میپرسی ایا باید قربون صدقه رفت ؟؟؟بله حتما حتماحتما
چون مردا در عین اینکه خشن هستن اما همیشه دنبال لطافت هستن بخاطر ذاتشون
مردا عاشق زنای لطیف که قربون صدقه میرن واون خلا عاطفیشون پر میکنه هستن
حتما مقاله اموزش زن بودن رو در سایت بخون بسیار کاربردیه
مردا اگه از زنشون قربون صدقه نشنون اگه تو خیابون کمترین محبتی ببینن جذبش میشن پس محبت به همسرت رو پررنگ کن اما از حد نگذر
زن باید زبون لطیفیداشته باشه حتی دلخوریهاش رو هم زیبابگه
تنها علت اینکه بعضی زنا مهره مار دارن همینه میدون مرد به چینیاز داره همون کارمبکنن
کلا مردا دوست دارن زناشون مثل زنای قدیم بله قربان گو باشن حس کنن پادشاهن واگه یه زن این حس به همسرشبده مرد کاری میکنه که زنش بشه ملکه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ستاره زیبا

سلام عزیزم من رفتم چند تااز پستهای گذشته ات رو خوندم و متوجه شدم شما ادم مغرور و مستقلی بودی که سعی داری خودت درست کنی بنابراین کمکت میکنیم پس عمل کن و فقط به دونستن اکتفا نکن
من از خصوصیاتی که در مورد همسرت گفتی بهت میگم که اگهچندتا نکته رو رعایت کنی همسرت مثل مو م تو دستات میشه
همسرشما بعلت سرکوبهایی که در گذشته شده میخاد با های و هوی و کوبیدن طرف اعتماد بنفس کاذبی در خودش ایجاد کنه واز هرچیزی که این رو درش ایجاد کنه لذت میبره
پس شما میتونی این اعتماد بنفس رو از راه درستش دراوایجاد کنی
فکر میکنی دلیل اینکه همسرت با اون خانوم دردل میکنه چیه؟؟؟؟
خیانته؟ دوست نداشتن شماست؟ هوس بازیه؟
نه هیچچچچچچچ کدوم نیست
تنهادلیلش اینه که اون خانوم حس تکیه گاهی و مهم بودن قهرمان بودن رو به ایشون داده
مردا عاشق اینن که بتونن کاری برا شخصی که درمانده شدن بکنن تا بشن یه قهرمان
اگه شما این حس رو به همسرت بدی که ایشون خیلی حالیشه خوب از پس هر کاری برمیاد مهمتر از همهکلمه بهت افتخار میکنم رو چندین بار هرازگاهی درزندگی از زبون شما بشنوه بسیاری ازین عصبانیتهاش تبدیل به یه ادم ارام اما قوی خاهد شدوعلاقه بی حد به شما بخاطر دادن این حس به ایشون در او پیدا خاهد شد
اینکه میپرسی ایا باید قربون صدقه رفت ؟؟؟بله حتما حتماحتما
چون مردا در عین اینکه خشن هستن اما همیشه دنبال لطافت هستن بخاطر ذاتشون
مردا عاشق زنای لطیف که قربون صدقه میرن واون خلا عاطفیشون پر میکنه هستن
حتما مقاله اموزش زن بودن رو در سایت بخون بسیار کاربردیه
مردا اگه از زنشون قربون صدقه نشنون اگه تو خیابون کمترین محبتی ببینن جذبش میشن پس محبت به همسرت رو پررنگ کن اما از حد نگذر
زن باید زبون لطیفیداشته باشه حتی دلخوریهاش رو هم زیبابگه
تنها علت اینکه بعضی زنا مهره مار دارن همینه میدون مرد به چینیاز داره همون کارمبکنن
کلا مردا دوست دارن زناشون مثل زنای قدیم بله قربان گو باشن حس کنن پادشاهن واگه یه زن این حس به همسرشبده مرد کاری میکنه که زنش بشه ملکه

---

یه دنیا مرسی ستاره مهربون بابت حرفات. میدونی چیه من همیشه تو ذهنم این هست که مردا از زنایی خوششون میاد که اعتماد ب نفس دارن که توانا هستن که از پس هر کاری بر میان.
برا همین خیلی سختمه خودمو نیازمند نشون بدم، یا اینکه ضعیف. کلا سختمه چیزی رو بخوام. حتی واسه جابجایی تو شهر. مگه خودش بگه میام دنبالت میبرمت. وگرنه خودم نظرم اینه که میتونم برم.
حس میکنم ادم اگه خودشو نیازمند و ضعیف نشون بده تو سری میخوره و اگه اعتماد به نفس داشته باشی و قوی باشی، احترام خودتو نگه داشتی و بهت بی احترامی نمیشه. و میدونه تو از پس خودت بر میای پس تلاش میکنه که نگهت داره چون میدونه ترسی نداری از نبودنش.

حرفتو درباره درد و دل اون خانوم قبول دارم. چون همسر من همیشه دوس داره حس ادمای مراقب و مدیر رو داشته باشه که حواسش به همه هست و مراقب اوضاع هست.و ادم بزرگیه و خیلی حالیشه و میتونه به همه کمک کنه و از این حرفا. من اینو میدونم. و میدونم به هیچ وجه ازروی عدم دوس داشتن من و یا هوس بازی و اینا نبوده. فقط همون حس تکیه گاه بودن و کمک کردنشو اینجوری میخواست تامین کنه.
ولی مشکل اینجاست که وقتی من از مشکلاتم بگم. ناراحت میشه میریزه بهم. چون مشکلاتی که من دارم مشکلاتی نیست که بتونه حل کنه و چون وظیفه خودش میدونه و نمیتونه میریزه بهم. فکر کن حتی اینکه بگم یه کالایی قشنگه. و صد بار بگم منظورم این نیست که بریم بگیریمشا قیمتشو بررسی میکنیم. تا دو هفته بعدش میگه تو از من فلان چیزو خواستی اصلا شرایط مالی منو درک نمیکنی:161::161:

یا چون خونه اماده نشده و میدونه من دوس دارم زودتر اماده شه. تا ببینه بخاطر اماده نبودن خونه دارم اذیت شم کلا میریزه بهم.

بعد من اصلا قربون صدقه رفتن بلد نیستم. محبت امیز ترین کلمم همون عزیزمو و دلم تنگ شده هست:47: و بازم حس میکنم اگه خیلی محبت کنم، از من پر میشه و دیگه تلاش نمیکنه برا جذب محبتم. و بهم محبت نمیکنه در حالی که من خودم دوس دارم خیلی قربون صدقم بره و هوامو داشته باشه یعنی بیشتر انتظار دارم. یعنی باید برعکس باشه؟؟

من حتما مقاله ای که گفتی رو میخونم عزیزم. ولی امیدوارم بتونم عملیش کنم چون یه مقدار سختمه. ممنون میشم درباره این افکاری که گفتم هم کمکم کنی:72::72::43:

اون شب خیلی حرفای بدی بهم زد. بابت چتش با اون همکارش ازم عذرخواهی کرد ولی بابت حرفایی که اون شب زد چیزی نگفت. من الان ازش ناراحتم و از دلم در نیومده همه حرفاش میاد تو ذهنم.
به نظرتون بهش بگم نمیخوای بخاطر حرفایی که زذی ازم عذرخواهی کنی یا از دلم در آری!!

متاسفانه یه کار بدی هم اومده تو ذهنم که منم مثل اون همکارش بشینم حرفامو تو قالب درد ودل بنویسم براش بفرستم بگم منم یه ادمم که دلم از نامزدم پره. تو که میتونی کمک کنی به من کمک کن.
ولی فکر کنم حسابی ناراحت شه. برا همین نمیخوام اینکارو کنم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tanha67

اون شب خیلی حرفای بدی بهم زد. بابت چتش با اون همکارش ازم عذرخواهی کرد ولی بابت حرفایی که اون شب زد چیزی نگفت. من الان ازش ناراحتم و از دلم در نیومده همه حرفاش میاد تو ذهنم.
به نظرتون بهش بگم نمیخوای بخاطر حرفایی که زذی ازم عذرخواهی کنی یا از دلم در آری!!

متاسفانه یه کار بدی هم اومده تو ذهنم که منم مثل اون همکارش بشینم حرفامو تو قالب درد ودل بنویسم براش بفرستم بگم منم یه ادمم که دلم از نامزدم پره. تو که میتونی کمک کنی به من کمک کن.
ولی فکر کنم حسابی ناراحت شه. برا همین نمیخوام اینکارو کنم

---

واااااای هیچ کدوم از اون دو تا کارو نکنیااااا . ببین خب شما دعواتون شده و قاعدتا توام یه چیزایی گفتی یا حتی اگه نگفتی باشیم خب تو قبلش جلوی یه عالمه ادم دیگه بهش بی محلی کردی و این واسه وجهه ی اون خوب نیس . دعوا دو سر داره و یه سرشم تو بودی ، خودتو درگیر دعواهاتون نکن . شوهر من توی دعوا خیلی وقتا دست روم بلند میکنه خب معلومه که من دلخور و ناراحت میشم ولی نمیشه که دیگه کل هفته رو به اون دعوا فک کنم . من فک میکنم شوهرت یه جورایی مث شوهر خودم خیلی دلش میخواد اقتدار داشته باشه توی خونه . این جور مردا وقتی عذرخواهی میکنن یعنی واقعااااا میخوان که اوضاع رو درست کنن . اگه تو همش یکی دو روز بعد از اینکه عذرخواهی کرده بیای بهش بگی بابت فلان چیز چرا معذرت نمیخوای ممکنه عصبانی بشه که تو همه ی درگیری رو گردن اون انداختی و اصلا پشیمون بشه که چرا ازت معذرت خواهی کرده بوده . تو باید یه کاری کنی که شوهرت همیشه وقتی اشتباهی میکنه ازت عذر بخواد نه اینکه فک کنه جنبه نداریو دیگه این کارو نکنه . اون پشیمونه ، همین کافی نیس ؟؟؟ بیشتر از این کشش بدی هم خودتو خسته میکنی هم اونو . تمنا میکم دیگه به اون ماجرا فک نکن و بیشتر به شوهرت محبت کن و خوش باشین =)

+ درباره ی اون کاری که میخواستی بکنی ام : یه توهین به تمام معناس ، رسما اونجوری بهش میگی تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره ! این خیلی بی رحمانه اس که تو وقتی میدونی شوهرت چقدرررررررر دوست داره پشتت باشه و حمایتت کنه اینجوری تحقیرش کنی به طور کل فکر این کارو از سرت بیرون کن . اصن یعنی چی که توام مث همکارش باهاش حرف بزنی ، یعنی رابطه تو و اون خانوم با شوهرت در یه سطحه ؟؟ اون شوهرته ، تو باید باهاش راحت باشی . ببین قرار نیس تو یه ادم ضعیف و بدبخت بشی که شوهرت همش حواسش هس سر خودشو به باد نده . یه کم فقط بهش حس قدرت بده ، بعدم این حرفا یعنی چی که اگه بری من چیزیم نمیشه . تو میخوای به شوهرت چیو ثابت کنی ؟؟ خیلی خوبه زن قوی باشی و اعتماد به نفست بالا باشه ، منتها مردا دلشون میخواد زنشون زنانگی هم بلد باشه . یکم بهش تکیه کن ، بذار حمایتت کنه . منم قبلا مث تو بودم و همش میگفتم مگه من بچه ام که به شوهرم بگم کجا میرم یا اون منو ببره ولی الان میفهمم اینکه مردت کنارت حس مرد بودنو حامی بودن بکنه عشق بینتونو بیشتر میکنه .

+ یکمم به این بنده ی خدا محبت کنی چیزی ازت کم نمیشه ها . خودت تشیص میدی دیگه ، اعتدالو رعایت کن . مثلا مواقع بعد از دعوا مث الان از اون وقتاییه که حسابی جاشه به هم دیگه محبت کنین . اینجوری بهم کمک میکنین اتفاقای تلخ دعوا فراموشتون بشه =)

نمیشه که هر چی دوس داشته باشه بهم بگه بعدش من برم بهش محبت کنم. واقعا نمیشه.
حداقل یه عذرخواهی خشک و خالی وابراز پشیمونی از برخوردش میتونه داشته باشه:47:
من اصلا اهل توهین و بد حرف زدن نیستم دوست عزیزمو ان شب هم فقط پگریه کردم و هیچی نگفتم.
روز مهمونی هم بی محلی نکردم فقط بهش توجه نکردم و خیلی هواشو نداشتم. ک اونم حق خودم میدونم. چون ازش ناراحت بودم:47::47:

عزیزم آخه چرا گریه کنی؟؟منم میدونی خیلی اشکم دم مشکم بود و سر موضوعات مختلف هی گریه میکردم تا اینکه اینجا دیدم زن گریه رو مرد رو فراری میده...نمیدونستم چقد درسته .ولی از وقتی که گریه الکی رو قطع کردم دیدم همسرم چقدر بهتر شده.پس روی این کار کن .
ببین عزیزم درسته که میگی باید اعتماد به نفس داشته باشی ولی اون چیزی که شما میگی خودتو نیازمند همسرت نشون بدی این خیلی بده...راستش رو بخوای نه تنها آقایون بلکه خانما هم از کسایی که خیلی وابسته دیگرانند دیگه کم کم بدشون میاد.هرکسی به نظر من باید شخصیت مستقلی داشته باشه ولی این با اقتدار دادن به همسر منافاتی نداره.چجوری؟؟!!همسر منم خیلی از اقتدار و مرد بودن خوشش میاد.منم زیاد از اینکارا بلد نبودم.مثلا خرید میکرد میومد خونه میداد دستم فقط تشکر میکردم.بعد خودش میگفت ببین چیزایی که خریدم خوبه یا نه؟منم بی سیاست بدون نگاه میگفتم آره خوبه.بعد فکر کردم دیدم همسر من داره با حرفاش به من میگه چی میخواد چرا من نفهمیدم تا حالا؟؟ طوری شده بود که دیگه شوهرم دوست نداشت خرید کنه.پس من تغییر رویه دارم اولین چیزی که خریده بود جلوی خودش وارسی کردم ازش خیلی تشکر کردم و بهش گفتم تو واقعا خیلی دقت خوبی تو خرید داری.چیزایی که میخری بی عیبن....خیلی خوشش اومد بعد براش چای و میوه بردم از کارایی که کرده بود اون روز برای خونمون تشکر کردم و کارایی از این دست.الان همسرم فرق کرده نسبت به قبل و این خیلی برام با ارزشه. با عصبانیت بهم چیزی بگه،سکوت میکنم موقع عصبانیت واقعا عصبی میشه منم چیزی نمیگم بعد خودش عذر خواهی میکنه منم تا تنور داغه نونو میچسبونم و میگم از تو انتظار نداشتم.تو که اینقدر مرد خوبی برام هستی چرا خوبیاتو کمرنگ میکنی و اونم تکرار نمیکنه دیگه.یکمی اولش سخته ولی باید یاد بگیری.در ضمن کاری که ناراحتت میکنه و برای ترکش کاری انجام نمیده سعی کن نبینی.هیچی از حودت و سلامتیت تو این دنیا واجب تر نیست دوست خوبم.سعی کن اعصابت رو آروم کنی...

مرسی دنیا جون. پیامت خیلی خوب بود .کاش میشد بیشتر باهات حرف بزنم و از تجربه هات استفاده کنم.
من نمیدوم چرا اینقد زود گریم میگیره. وقتی عصبانیم و نمیتونم حرفمو بزنم گریم میگیره. وقتی ناراحتم. گریم میگیره. یعنی یه وقتایی چون میدونم همسرم خیلی از گریه کردنم اعصایش خورد میشه وقتی میبینم صدام بغض داره به زود و با نفس عمیق کشیدن جلو خودمو میگیرم و ازش میخوام هیچی نگه چون من گریم میگیره.
اصلا دست خودم نیست. دوس ندارم گریه کنم چون ضعیف نشونم میده ولی واقعا نمیتونم. نمیدونم چجوری جلوشو بگیرم.
میدونم اگه بهش حس تامین بدم خیلی خوشش میاد. حیف اونقدی زبون ندارم. البته ما الان تو عقدیم و اونقدری هم پیشش نیستم که خربد خونه کنه.
واسه اون یه چیزی ک بدم میاد واقعا دست خودم نیست. وقتی میفهمم اصلا میریزم بهم. دیگه دوس ندارم حتی نگاش کنم. و متاسفانه تقریبا همیشه می فهمم.چون انتظار دارم سر قولش بمونه. حرف هم نمیزاره دربارش بزنیم اخه. دو جمله میگم میگه لطفا الان حرف نزنیم... من نمیدونم پس کی حرف بزنیم.:161::161:
من تا الان هر بار شوهرم باهام عصبی حرف زده گریم گرفته اگه حرفی نمیزنم ولی اخه اگه سکوتم کنم عصبی میشه. میگه برات مهم نیس عین خیالت نیس. دوس داره اون موقع ها برم بغلش کنم و بهش محبت کنم. و خب این موقع خیلی سختمه اینجوری باشم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tanha67

مرسی دنیا جون. پیامت خیلی خوب بود .کاش میشد بیشتر باهات حرف بزنم و از تجربه هات استفاده کنم.
من نمیدوم چرا اینقد زود گریم میگیره. وقتی عصبانیم و نمیتونم حرفمو بزنم گریم میگیره. وقتی ناراحتم. گریم میگیره. یعنی یه وقتایی چون میدونم همسرم خیلی از گریه کردنم اعصایش خورد میشه وقتی میبینم صدام بغض داره به زود و با نفس عمیق کشیدن جلو خودمو میگیرم و ازش میخوام هیچی نگه چون من گریم میگیره.
اصلا دست خودم نیست. دوس ندارم گریه کنم چون ضعیف نشونم میده ولی واقعا نمیتونم. نمیدونم چجوری جلوشو بگیرم.
میدونم اگه بهش حس تامین بدم خیلی خوشش میاد. حیف اونقدی زبون ندارم. البته ما الان تو عقدیم و اونقدری هم پیشش نیستم که خربد خونه کنه.
واسه اون یه چیزی ک بدم میاد واقعا دست خودم نیست. وقتی میفهمم اصلا میریزم بهم. دیگه دوس ندارم حتی نگاش کنم. و متاسفانه تقریبا همیشه می فهمم.چون انتظار دارم سر قولش بمونه. حرف هم نمیزاره دربارش بزنیم اخه. دو جمله میگم میگه لطفا الان حرف نزنیم... من نمیدونم پس کی حرف بزنیم.:161::161:
من تا الان هر بار شوهرم باهام عصبی حرف زده گریم گرفته اگه حرفی نمیزنم ولی اخه اگه سکوتم کنم عصبی میشه. میگه برات مهم نیس عین خیالت نیس. دوس داره اون موقع ها برم بغلش کنم و بهش محبت کنم. و خب این موقع خیلی سختمه اینجوری باشم.

---

خب عزیزم دیگه کم کم باید بیشتر رو خودت کار کنی.منم مثل تو بودم.ولی انقدر با خودم کلنجار رفتم تا تونستم پیروز بشم.گریه چیزی نیس که نتونی ازش بگذری.وقتایی که بغضت میگیره سریع یه لیوان آب بخور یا به یک چیز قشنگ مثلا یه گل ناز فکر کن و و بخند.نگو چیزی نگو من گریم میگیره ماشاا... خانمی هستی برای خودت عزیزم😇😇😇
مورد دوم اینکه اگر برای شوهرت این زبونا رو نریزی پس برای کی بریزی؟؟؟؟مگه میشه آدم زبون نداشته باشه به شوهرش بگه عزیزم تو مایه افتخار منی؟؟!!!همین معجزه میکنه.آقایون خیلی راحت مثل موم نرم میشن فقط بعضیاشون قلق دارن.خب خرید خونه نه هزاران کار دیگه که هست مثلا همون روز که با هم رفتین خرید از سلیقش استفاده کن و در آخر ازش تشکر کن.اینکه کاری نداره.اگر بخوای موقعیت فراوون پیش میاد فقط فرصت طلب باش و ازشون استفاده کن.ابراز عشق به همسرت و نذار برای روز مبادا شاید خدایی نکرده این روز نرسه... پس بذار بدونه دوسش داری و مرد زندگیت اونه.اگر بهم میریزی فقط بخاطر اینه که چون میگی به من قول داده پس باید سر قولش وایسته اگر اینکارو نکنه یعنی من چقدر بی ارزشم... بیخیال دختر گل.تو بهش بگو فقط برای سلامتی خودت ناراحتم و دلم نمیخواد همسرم مشکلی براش پیش بیاد ولی اگه دیدی هرچی میگی باد هواست پس دیگه هیچی نگو و هیچی نبین.فکر کنم بهترین راه همین باشه تو که نمیتونی تا آخر عمر بخاطر سیگار دل نگران باشی و غصه بخوری و همش بخوای حرف بزنی و نشه.در ضمن تو حرفات هیچ وقت اول از همه شروع نکن به مقصر دونستن همسرت و اشتباهاتش رو ب رخ کشیدن.مردا از اینکار بدشون میاد.در واقع همه انسان ها فکر کنم همینطورین. از نقاط مثبتش بگو از خوبی هایی که در حقت کرده.بعد حرفو بکشون اونجایی که میخوای.سکوت و گریه هم کار اون انسان ضعیفی است که میگی نمیخوام باشم.پس از حالا تصمیم بگیر نباشی دیگه.اگر حرفی داری راحت بگو تو میخوای با این مرد یه عمر زندگی کنی. البته اگر شیوه مستقیم و رک در موردش جواب نمیده پس حرفتو بچرخون نه اینکه عوضش کنی یه چیز دیگه تحویلش بدی....قلق همسرتو به دست بیار...
موفق باشی....