نیاز فوری برای رد یا بررسی این خواستگار

سلام.
من: 28 ساله. ساکن شهری نسبتا بزرگ. خانواده تحصیل کرده. دانشجوی ارشد. قصد انصراف دارم. افسرده نا امید بی انگیزه بی هدف افکار خودکشی و .....


یکی از هم اتاقی های خوابگاهم برای برادرش از من خواستگاری کرده و خواسته شماره خونه رو بدم.حدودا یک ماه پیش. و من فقط گفتم بذار برای بعد امتحانا.

دختر خوبیه. آروم. نمازخون. درس خون. مهربون.تر و تمیز.ساده. با شرم و حیا. تا حدی که وقتی داشت بهم میگفت به جای من خودش سرخ شده بود. تا جایی که توی این دو ترم خودشو شناختم از یک خانواده خیلی ساده و سالم و عاطفی هستند. توی یک شهر کوچک از استان های جنوبی زندگی میکنن.

خودم که جز مرگچیزی نمیخوام. به مامان هم که درمورد این قضیه گفتم گفت هرطور خودت میدونی ولی شهرشون خیلی کوچیکه و اگه دکتری بگیری شرایط بهتری شاید داشته باشی.

پس فردا آخرین امتحانمونه و احتمالا بحث رو باز میکنه. و هنوز نمیدونم چی بگم.
گرچه به نظر خودم کلا من به درد زندگی نمیخورم و بهتره کسی رو بدبخت نکنم.

- - - Updated - - -

البته مطمئنم که حتی اگه بیان هم باز مثل همه موارد قبلی ظاهر من رو نمی پسندن و میرن. و من هم حوصله باز تحقیر شدن رو ندارم.

خودم بیشتر دلم میخواد رد کنم اما یه جوری که دوستم ناراحت نشه.

سلام خانم پوه

در مورد کوچکی شهرشون کلا این یه مساله رو از معیارها خارج کن چون نمیشه روی ادامه تحصیل دکترا در صورتی که هنوز ارشد هستی اینقدر دور اندیشی به خرج بدی

اما جواب سوالت برمیگرده به انگیزه خودت از تشکیل زندگی مشترک ومهمتر از اون میزان انعطافت برای انتخاب هدف.چقدر میتونی الان انعطاف به خرج بدی.ودر مسیر جدید جدیت به خرج بدی؟

ولی اگه همینجوری باری به هر جهت بخوای جلو بری نتیجه معلومه.اول سنگهات با خودت باز کن .البته این طبیعیه که هر دختری موقع اومدن خواستگار این افکار واهداف بیاد ذهنش ودو به شک بشه.

والا من که خودم قصد انصراف از همین ارشد رو هم دارم و حوصله درس ندارم چه برسه به دکتری.
اینو گفتم که نظر خانوادمو انتقال داده باشم.
تو کارشناسی هم خواستگارای خوبی داشتم. هی بهم گفتن تا درس داری نه. بعد کع فارغ التحصیل شدی شرایط بهتر پیش میاد. اگه ارشد بخونی شرایط بهتر پیش میاد و از این حرفا..... و اتفاقا هر چه زمان پیش رفت کیفیت و تعداد خواستگارا هم کمتر شد. یعنی دقیقا با این بخش از زندگی من بازی کردن. 1 مورد رو هم که دو سال براش جنگیدم آخرش نذاشتن بشه.
توی فامیل ما دخترها با آدم های سطح بالایی ازدواج کردن. گرچه دخترهایی بودن در سطح خودم. و شاید من از بعضی لحاظ ها جز زیبایی بالاتر از اونا بودم.
احتالا خانواده من هم (و البته خود من اگر قصد ازدواج کنم ) دوست داریم کسی باشه در سطح فامیل خودمون. و با اینکه این هم اتاقیم خیلی دختر خوبیه ولی فکر میکنم فرهنگ کلی متفائته. اشاره ام به کوچیکی شهرشون هم به همین معنی بود.

منظورتون از انعطاف در مسیر جدید چیه؟ یعنی اگر قصد کنم ازدواج کنم چقدر میتونم درست پیش برم و برای یه زندگی خوب تلاش کنم و هدفگزاری کنم براش؟؟؟
نمیدونم واقعا. من زیاد حالم دست خودم نیست. گاهی خیلی بدم. اکثر اوقات بدم. و گاهی هم حالم خیلی خوبه و کلی برنامه و هدف پیدا می کنم.
ولی در کل فکر میکنم خیلی به طرف مقابلم بستگی داشته باشه.

با سلام

به نظر علت اصلی اینکه تصمیم به انصراف گرفتید، یک افسردگی فراگیر هست. بهتره اول افسردگی رو درمان کنید یا تحت کنترل دربیارید، بعدا به ازدواج و پاسخ به خواستگار بپردازید.

برای درمان و کنترل افسردگی هم بهترین راه با توجه به شرایط شما مراجعه حضوری به روانشناس هست، یا اینکه از طریق همین سایت مشاوره خصوصی و تخصصی دریافت کنید.

هر تصمیمی که در حالت افسردگی بگیرید، در نهایت شما رو راضی نخواهد کرد.
موفق باشید.

سلام

من کم و بیش پیگیر تاپیک های قبلی شما بودم. وقتی عنوان تاپیک و نام استارتر که شما باشید رو دیدم، کلی خوشحال شدم که از اون حال و هوا بیرون اومدید.

--------
افسرده گی - ازدواج- اینده -

همه اینها مسایلی هستند که باید جدا جدا حلش کنید.

نگاه کنید اگر درمان افسردگی رو موکول کنید به اینده و نوع همسرتون ممکنه با ایده ال نبودن همسر مشکل شما حاد تر بشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

ولی در کل فکر میکنم خیلی به طرف مقابلم بستگی داشته باشه.

---

مثل این میمونه که ما بگیم حالم خوب میشه اگر ماشین بخرم. ولی در هفته اولی که ماشین خریدم، ماشینم رو دزد ببره. تکلیف حال من چی میشه؟


--------------
برای ازدواج جداگانه برنامه ریزی کنید، بر اساس ملاک هاتون به خواستگارتون جواب بدهید.
----------
افسردگی شما هم دست خودتونه. تا وقتی به خودتون میگید من یک افسرده هستم، وضعیت بهبود پیدا نمیکنه.
یک ادم معتاد تا وقتی قلبا نخواد ترک کنه، بهترین دکتر های ترک اعتیاد هم تشریف بیاورند، ان معتاد باز هم به سمت مواد میره.

پس لطفا قضیه رو جدی بگیرید.

راستی خیلی از این جمله تون خوشم اومد.

نقل قول:

---

و گاهی هم حالم خیلی خوبه و کلی برنامه و هدف پیدا می کنم.

---

گاهی رو به همیشه تبدیل کنید:72:

سلام

به قول مادرها: دختر پله مردم رهگذر...

سخته که خواستگار آدمو نپسنده ولی خب این حق برای هر دو طرفه که یا دختر نپسنده یا آقا پسر. طبیعیه..

اجازه بده بیان. همدیگرو رو حضوری ببینید شاید خیلی به دلت نشست و ...

کلا" بحث ازدواج و این چیزا اگه به سرانجام برسه و مورد رضایت دو طرف باشه خودش خیلی باعث انگیزه و سرزندگی و نشاط می شه.

با آرزوی بهترینها :72:

من کلا از مردها بدم میاد.
اصلا نمی فهمم چرا ما زنها باید بذاریم یک مرد از ما استفاده کنه در صورتی که میدونیم مرد فقط دنبال لذته و اصلا ما رو فقط یه ابزار میدونه؟
چرا مرد هرجور دلش بخواد باید رفتار کنه و ما زنها هی زندگی رو با هزار جور زجر و بدبختی حفظ کنیم؟
چرا مرد میتونه بره خیانت کنه و همه میگن وظیفه زنه که مرد رو جدب خودش کنه؟
اصلا مرد چی داره که برای یک زن جذاب باشه؟
به نظرم خوشبختی در زندگی مشترک فقط برای زنهای احمق تو سری خور ممکنه.
من از مردها متنفرم.
ازدواج هم نمیکنم.
لطفا اونایی که میخوان بیان حرف چندر یه غاز بزنن و بگنن تو با این تفکرت اصلا ازدواج نکنی بهتره نیان حرف بزنن.

حالا چرا اینقدر پریشونی؟ تو اختیار زندگ خودت رو داری و میتونی هر روش زندگی که بهت انرژی و اعتبار و شادی میده ، رو انتخاب کنی، منم اگه مورد مناسبی برام پیدا نشه ازدواج نمی کنم ،زندگی خودمه ترجیح میدم کاری رو که میدونم درسته انجام بدم

سلام.

امروز یه خوابی دیدم. اگه یه آقایی به اون مهربونی که من توی خواب دیدم وجود داشته باشه فکر کنم آدم از خداش باشه باهاش ازدواج کنه!!!

عزیزم خودت هم باید خوش اخلاق و مهربون باشی تا مثل خودت رو جذب کنی...:72:

سلام
در مورد این که گفتین از همه مردا متنفرین و ...
خاستم بگم متاسفانه منم همین حس رو به زن ها دارم و فکر می کنم به خاطر این باشه که افسردگی گرفتم. شدیدا به زن ها مشکوکم و فکر میکنم هیچ زنی وجود نداشته که به شوهرش خیانت نکرده باشه.
این افکار وقتی واسم ایجاد شد که فهمیدم نامزدم یه سیم کارت دیگه داره و روش تلگرامم نصبه و از من مخفی میکرده. دیوونه شدم! با این که از ته دل دوسش داشتم و دارم ولی نتونستم ببخشمش. حالا من دیوونم؟ نمیدونم شایدم باشم ولی فعلا به هیچ دختری نمیتونم اعتماد کنم. خدا به دادم برسه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

من کلا از مردها بدم میاد.
اصلا نمی فهمم چرا ما زنها باید بذاریم یک مرد از ما استفاده کنه در صورتی که میدونیم مرد فقط دنبال لذته و اصلا ما رو فقط یه ابزار میدونه؟
چرا مرد هرجور دلش بخواد باید رفتار کنه و ما زنها هی زندگی رو با هزار جور زجر و بدبختی حفظ کنیم؟
چرا مرد میتونه بره خیانت کنه و همه میگن وظیفه زنه که مرد رو جدب خودش کنه؟
اصلا مرد چی داره که برای یک زن جذاب باشه؟
به نظرم خوشبختی در زندگی مشترک فقط برای زنهای احمق تو سری خور ممکنه.
من از مردها متنفرم.
ازدواج هم نمیکنم.
لطفا اونایی که میخوان بیان حرف چندر یه غاز بزنن و بگنن تو با این تفکرت اصلا ازدواج نکنی بهتره نیان حرف بزنن.

---

شما میخواید ازدواج کنید یا نه؟!
چی دوست دارید بهتون پیشنهاد بدیم؟
چه پیشنهادی برای ما دارید؟

ازدواج یهویی، عاقبت نداره :305: برای همین قبل از ازدواج باید حداقل تا صد شمارد ، بعد تصمیم گرفت. اگه ازدواج کنید و بعدا به نتیجه برسید که باید از ازدواج هم انصراف بدید، اون موقع دیگه انصراف از ازدواج به راحتی انصراف از دانشگاه نیست.

موفق باشید.

[QUOTE=Pooh;413912]من کلا از مردها بدم میاد.
اصلا نمی فهمم چرا ما زنها باید بذاریم یک مرد از ما استفاده کنه در صورتی که میدونیم مرد فقط دنبال لذته و اصلا ما رو فقط یه ابزار میدونه؟

هیچ کس از ما مثل یه ابزار استفاده نمیکنه . هر لذتی که وجود داره میتونه کاملا دوطرفه باشه نه فقط

برای مرد.اتفاقا لذتی که زن میتونه در یه رابطه ببره میتونه خیلی بیشتر از لذت یه مرد باشه.

فکر میکنم راهش اینه که یه سری حس ها در وجود شما بیدار بشه.حس هایی که تو وجودتون هست و

شما باید کشفش کنید.حس تمایل به جنس مخالف ،حس زن بودن لطافت زنانه

در حال حاضر افسردگی مانع از درک این تمایلات طبیعی در وجود شما شده .

عزیز شما خیلی ساده ای
فکر میکنی مرد از روی محبت زن رو نوازش میکنه. ولی اصلا اینطور نیست.فقط واسه لذت خودشه. خیلی جاهای هست چیزی که به اون دلت میده برای تو شکنجه است ولی واسه اون لذت خودش مهمه نه آرامش و رضایت تو. و تو فقط در تون موقع یه موجود ناتوانی که فقط مجبوری تحمل کنی و منتظر باشی تموم شه

حرفی که بهت زدم از سادگی نیست . از تجربه خودمه . من یک ساله ازدواج کردم و مخصوصا اوایل سختی های خیلی زیادی کشیدم. من الان به میل خودم تو این زندگی

هستم و خیلی چیزهای لذت بخش تو زندگی مشترک با یه مرد برام وجود داره.و چون توی سن بالا ازدواج کردم این چیزها رو بیشتر لمس میکنم.

من اصلا عقیده ندارم که اگه یه رابطه برات شکنجه آور باشه مجبوری توش بمونی و تحمل کنی.

تو ممکنه خیلی مشکلات زناشویی رو از زندگی های بقیه بشنوی ولی غیر از اونهایی که به دلایلی مجبور به تحمل هستند مطمئن باش تو اغلب زندگی ها شیرینی ها

و لذت هایی وجود داره که مشکلات رو کمرنگ تر میکنه . اینو به عنوان کسی بهت میگم که هیچ اجباری نه توی ازدواج و نه توی موندن تو ازدواج ندارم و مجردی خوبی هم

داشتم ولی الان با وجود خیلی تجربه های بد که تو زندگی متاهلی تجربه کردم میتونم بگم که لذت های زندگی متاهلی اونقدر هست که به تجرد ترجیحش میدم.

من تا سی سالگی با ازدواج مخالف بودم و تا حدودی دیدگاه های الان تو رو داشتم.
لطفا این دیدگاهت رو راجع به مردها عوض کن . نه فقط به خاطر ازدواج به خاطر همه چیز.

من تمام تاپیک های شما رو خوندم.به نظر دختر باهوش و خودآگاهی میاید.نمی دونم چرابه جای حل مساله دنبال تسکین های موقت و بی ثمر می گرین که مشکلاتتون رو دو چندان می کنه؟
ازدواج راه حل مشکلات شما نیست.به نظرم تلاشتون رو بکنید تا از محیطی که توش تحقیر می شید و بهتون خشونت میشه فاصله بگیرید.تو یه تاپیکی گفته بودید خانواده اصرار داشتن که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برین.چرا این فرصت طلایی رو برای استقلالتون از دست دادین؟اگر فکر می کنید تو ازدواج و ارتباط با مردها ازتون سوءاستفاده میشه و قواعدش به نفع شما نیست پس چرا می خواین وارد این بازی بشین که پیشاپیش توش شکست خورده خواهید بود؟بهتر نیست بازی رو بهم بزنین؟

من هر چی فکر میکنم مجرد موندن رو ترجیح میدم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

من هر چی فکر میکنم مجرد موندن رو ترجیح میدم

---

سلام

جواب رد دادی به برادر دوستت؟ گذاشتی بیان خواستگاری؟

سلام.
نه نداشتم.
میخوام رد کنم.

پوی عزیز سلام

من خیلی وقته نوشته های همدردی رو خاموش میخونم .
وقتی تاپیک تو رو دیدم رفتم سراغ تاپیکهای قبلیت و همه رو خوندم میخوام برات بنویسم برای همین عضو شدم .

پوی عزیز نمیدونی چقدر دلم میخواست میتونستم بغلت کنم لمست کنم و موهات و نوازش کنم
بهت بگم دختر دوست داشتنی ، ناز که پوست سبزت خیلی دوست داشتنیه و هیکلت و چهرت میتونه هر مردی و عاشق کنه
اما تو فقط به یک مرد تو زندگیت احتیاج داری مردی که زیبایی های درونی تو رو ببینه و عاشقت باشه
فقط یک مرد هست که لایق خوبی های تویه و میتونه بهت حس خوشبختی از زندگیو بده

باور کن باور کن
همه چیز درست میشه
یه روزی تو زندگیت میاد که با همه دردها و سختی هایی که کشیدی لبخند میزنی و از آرامشت لذت میبری

شاید با خوندن پستهات به نظر یه آدم باشی که معتاد شدی به خود ارضایی و خدا زده که از خودش متنفره
پدرش یه عمر تحقیرش کرده و مادرش منفعلان براش دلسوزی کرده درسته تو توی پستها و گفته های خودت یه آدم
افسرده هستی که خودکشی کردی و شخصیت دو قطبی داری
یه آدم شکست خورده ناامید که عشقشو از دست داده و هر مردی ازش سواستفاده کرده . دختری که وقتی پاک بوده مردی که میخواسته نیومده سراغش و اونم چنگ زده به همه مردها تا نیازجنسیشو تامین کنی البته بهتره بگم نیاز احساسیشو که مردهای زیادی این وسط ازش سو استفاده کردن و...
البته تو خیلی به خودت کمک کردی کلی سعی کردی راهنمایی بگیری کلی خودت رو بدبخت خطاب کردی خودت رو توبیخ کردی با خدار از و نیاز کردی و کمک خواستی اما شکست انگار مهر زندگیه توه
این و الان هم ما هم خانوادت میدونیم که تو از مردها بدت میاد خانواده درستی نداشتی و حتی تو درسم موفق نیستی و میخوای انصراف بدی و خیلی بدبختی های دیگت

باور کن همه میدونن تو چقدر سختی و بدبختی کشیدی و آزار و اذیت شدی نه خودت و نه هیچ کس امیدی به خوش یو موفقیتت نداره
خودت که میگی قابل اصلاح نیستی بی غیرتی کثیفی غیر اخلاقی شدی و حتی میخوای انصراف بدی و حوصله درسخوندنم نداری
پدرت که دیگه بهت محل نمیده و قبلا چون ارشد نمیخوندی از تو خوشش نمیومد الانم چون اشتباهاتت و میدونه ارج و قرب نداری پیشش همینطور بقیه خانواده
احتی تو همدردی مدیر فرشته اس سی آی همه و همه که تلاش کردن برای شادی و به خودت اومدن و گذروندن دوره های غم ازت ناامید شدن و بی خیال شدن فقط میزارن پست بزاری و کاری به کارت ندارن

فقط یه نفر هست که از تو ناامید نشده اونم خدا ست .
میدونی وقتی کسی تو آی سیو باشه بهش کلی سیم و لوله وصله تا زنده بمونه فقط دو حالت داره قطع شدن اون سیم و لوله ها و فقط تو همون دو حالته که طرف میتونه از رو تخت و موقعیت ثابتی که داره تکون بخوره:
1.دکترا ازش قطع امید کنن و بمیره
2.دیگه به دکتر نیاز نداشته باشه و خوب شه

قضیه دنیا اینه :
1. یا خدا ازت ناامید میشه و میمیری
2. یا خوب میشی و به اوج کمالت تو این دنیا میرسی و میمیری
تو هنوز زنده هستی و نفس میکشی پس خدا هنوز ازت ناامید نشده و البته هنوز به کمال خودت نرسیدی وگرنه تو دنیا موندنت دلیلی نداشت . راه انصرا از دنیا(خودکشی ) روهم رفتی ولی جواب نداد پس باید بمونی و تلاش کنی

یک فرق بزرگ داره : انسان اراده داره . اراده ای که نعمت خداست .
دست خودته که شاد و خوشبخت باشی و با کمال وجودیت بمیری
یا اینکه تو بدبختی و غم و غصه و شکست و ناراحتی زندگی کنی تا بمیری


باور کن هر کسی تو زندگیش یه عالمه بدبختی و مشکلات داره که اگه بیان کنه و بخواد براش سوگواری کنه و خودشو ببازه برای یک عمرش کافیه . منی که اینجام . همه اعضای همدردی . همه دوستات و اطرافیانت
من چند تا نکته خوب توی تو دیدم :
1.تو دانشگاه دولتی درس خوندی هم کارشناسی هم ارشد . این چیزیه که بسیاری آرزوشو دارن . انقدر باهوشی که قبول شدی پس میتونی ادامه هم بدی
2. تو لاغری و چاق نمیشی هر چی میخوری چاق نمیشی این عالیترین اتفاق برای یک دختره اکثرا این آرزو رو دارن
3. پوستت سبزه است. از قدیم میگن سفید سفید صد تومن سرخ و سفید سیصد تومن حالا که رسید به سبزه هر چی بگی میارزه اینو شنیدی؟ . سبزه ها جذابتر هستن و از نظر جنسی قوی تر و این یه حسن قوی برای دختر هاست . حتما شنیدی که همه میرن برنزه میکنن
4.تو خانواده داری پدر و مادری که تامینت میکنن و خواهر و برادری که دوسشون داری .آرزوی هزاران هزار نفر. افرادی رو میشناسم که حاضرن همه چیزشونو بدن اما سایه پدر بالا سرشون باشه حتی پدر بداخلاق و معتادشون که حالا نیست و مادرت ، یه فرشته زمینی تا حالا سعی کردی دستشو ببوسی؟ چون مذهبی هستی اینو میگم ( مادرت را ببوس ،
دستش را بوسه بزن ، پایش را ببوس تا به گریه بیافتد . وقتی گریه افتاد، خودت هم به گریه می افتی .
آن وقت کارت روی غلتک می افتد ...و همه درهایی را که به روی خودت بسته ای ،خدا باز می کند .
5.مذهبی هستی و با حجاب این عالیه یه حسن بزرگه که میتونه باعث شه همه گناهات بخشیده شه یادت باشه همه خوبی های زندگیت از خداست و همه بدی ها از خودمون . خدا بخشنده است و حتی اگه توبه کنی نه تنها میبخشتت بلکه ارزشت از کسی که گناه نکرده بیشتر هم میشه .
6. باکره هستی . با همه روابطی که داشتی بکارت رو حفظ کردی یا بهتره بگم جز خوشبختی های زندگیهت که حفظ شده
7.عشق رو تجربه کردی خیلی ها آرزوشو دارن (نگو چه فایده از دستش دادم ! همین که تجربش کردی حتی به غلط عالیه خیلی ها هستن تا آخر عمر تجربه نمیکنن)
8.سینه های کوچیک داری . این یه حسنه هر چند تو به عنوان عیب بهش نگاه کنی برای بسیاری از افراد آرزوهه . بهتره یه متخصص بری و بپرسی چند درصد افرادی که میان عمل ییبایی کنن میخوان سینه هاشون کوچیک شه اونوقت میبینی تو این نعمت رو داری
9. تار میزنی پیانو بلدی. حداقل یه مدت زدی . آرزوی همه عمر من .
10.کلی خواستگار داشتی . دخترها الان در حسرت یکدونش موندن . تو همین انجمن افرادی هستن که میگن چرا ما تا الا خاستگار نداشتیم

درباره تو من به این نتایج رسیدم احساسات منفی ت از بعد از علی شروع شد
با بی توجهی خانوادت و رفتار نادرستشون بزرگ شد
با افسردگی خودت و نداشتن اراده و مسیولیت پذیری ادامه پیدا کرد .


حالا با همه این حرفها
تو چه تصمیمی داری؟ مشکلت چیه؟ چی میخوای؟
ازدواج که نمیخوای چون از مردها متنفری
درس که نمیخوای بخونی و میخوای انصراف بدی
رابطتو با خانوادت که نمیتونی خوب کنی
پیانو و شنا رو میتونی ادامه بدی؟
سرکار میتونی بری؟
موسیقی بی کلام میتونی گوش بدی؟
میتونی برقصی؟
میتونی بری پیاده روی؟
میونی برای پرنده ها نون خشک بریزی؟
میتونی یه دوش آب سرد بگیری؟ موهاتو سشوار کنی و یکم آرایش کنی و جلوی آینه قربون صدقه ی خودت بری؟
میتونی یه بستنی برای خودت بخری؟

پیشنهاد1: وقتی خواستگار برات میاد وقتی امتحانهای دانشگاه هست وقتی تو خونه دعوات میشه وقتی یاد شکستهای عشقی و احساسیت میافتی وقتی خودارضایی میکنی ..... هرگز و هرگز خودت رو توبیخ نکن . هرگز و هرگز تصمیم های بزرگ زندگیتو نگیر در اینجور مواقع چند تا از اون کارهای بالا که میتونی انجام بده پاشو برو استخر یا پیاده روی یا تار بزن .
هر موقعیت استرس زا و غمناکی پیش اومد فقط یه جوری ازش فرار کن تا وقتی بتونی احساس و رفتارتو کنترل کنی

پیشنهاد 2: یه مدت فیلم بازی کن . برای خودت . نقش یه دختر خوب و دوست داشتنی و مهربون و با دید مثبت که تو زندگی و روابط خانوادگی و اجتماعی موفقه ( یتو اصلا همچین آدمی نیستی قبول) فقط نقششو بازی کن. همچین ادمی چجوریه با پدر افسردده و مادر حرص درآر و برادرهای دعواگرش چجوری رفتار میکنه؟
یه همچین آدمی وقتی گناهی کنه میدونه خدا میبخشه . این دختر همیشه لبخند میزنه صبح ها جلوی آینه به خودش میگه دوست دارم . هر کسی باهاش بد رفتاری کنه میدونه که بخاطر مشکلاتیه که اون فرد تو زندگیش داره و همه رو دوست داره وهمه دوستش دارن و حتی دشمنهاشم سبب خیر میشن براش . خدا رو شکر میکنه و به خودش روحش احساسش و جسمش رسیدگی میکنه .دوستای زیادی داره و تو جمع های مذهبی و مسجد ها رفت و آمد داره و.....

یه مدت این نقشو بازی کن . فقط وقتی حوصلشو داری و کم کم مدت نقش بازی کردنت و زیاد کن


پیشنها 3: با خودت مدارا کن وقتی حالت خوب نیست . مثل بازی پو . فکر کن الهام خانوم ( اسمت و اگه درست گفته باشم) یه پو هست و باید بهش برسی گرسنشه غذا بخوره تفریح میخواد ببریش پاک حوصلش سر میزه سرگرمش کنی لباس براش بخری و بپوشونیش با خودت مهربون باش مثل یه عروسک پو.

خوشحال میشم شاد و پرانرژی و موفق ببینمت:43:

ی این مورد هیچ تیزی که جذبم کنه تا اینجا ندیدم.
این دلیل میشه که چون سنم بالا رفته و خواستگار ندارم به موردی که دلم نمی خواد جواب بدم?و

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

ی این مورد هیچ تیزی که جذبم کنه تا اینجا ندیدم.
این دلیل میشه که چون سنم بالا رفته و خواستگار ندارم به موردی که دلم نمی خواد جواب بدم?و

---

مگه دیدیش ؟ شاید جذبش شدی. شاید مهربون باشه و کلی اخلاق و ویژگی های مثبت و خوب داشته باشه. ندیده نمی شه تصمیم گرفت و درمورد کسی حرف زد.

مگه اینکه شرایطش رو می دونی و با معیارات جور نیست و نمی خوای به مرحله دیدار حضوری برسه که این فرق داره.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

عزیز شما خیلی ساده ای
فکر میکنی مرد از روی محبت زن رو نوازش میکنه. ولی اصلا اینطور نیست.فقط واسه لذت خودشه. خیلی جاهای هست چیزی که به اون دلت میده برای تو شکنجه است ولی واسه اون لذت خودش مهمه نه آرامش و رضایت تو. و تو فقط در تون موقع یه موجود ناتوانی که فقط مجبوری تحمل کنی و منتظر باشی تموم شه

---

ببخشیدا بهت برنخوره.ولی مثل اینکه تجربه ی روابط قبل ازدواجت زیاده.
اگر خودت بشینی از ابتدا سال 90(اولین پستی که ازت دیدم مال1390بود) تا کنون بخونی، متوجه سیر نزول خودت میشی.
آخه میگی مرد دنبال لذت خودشه!خب تو هم که خودارضایی میکردی دنبال لذت خودت نبودی؟یعنی تو بقصد خیر رسوندن به اون مرد میخوای ازدواج کنی!؟؟در نهایت همه انسانها خودخواهند.اون نفر که دش میخاود مادر بشه هم خود خواهه.اونی که فداکاری میکنه .وووو...چون همه خواسته قلبیشونو اجرا میکنند، حتی اگر فداکاری باشه..پس همه خودخواهند!!
اونزمان که به این نتیجه رسیدی خدا بر علیه تو عمل میکنه، اونزمان که تویی که میگی همش دنبال رضایت خدا بودی، اومدی نمازت!رو ترک کردی، اونزمان که روابط نامشروع متعدد رو تجربه کردی،...همونزمان خودت با دستای خودت زمینه ی مشکلات آینده تو فراهم کردی.اگر فکر میکنی اوضاعت رو به بهبودیه همین منوال رو ادامه بده.از خدا دورت بشو.
تو پستی که گفتی داری آشغال میشی، گفتی هیچ حسی بهشون نداری.یادته؟؟الان میبینی عواقبشو؟اینکه از اون همه رابطه احتمالا باید به این نتیجه رسیده باشی که مردا لذت طلبند وووو

سلام
شما عضو شدی جواب منو بدی عزیز?
حالا چرا جواب من بین این چندهزار عضورهمدردی?
جالبه...
خوش باشی.

- - - Updated - - -

یک سوال داشتم عزیزان.
ازدواج اونقدر ضرورت دازه که به فرض اینکه دیگه خواستگاری هم نیاد,بخوام یه کسی که ملاک هام نداره جواب بدم?

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط hasting_m

ببخشیدا بهت برنخوره.ولی مثل اینکه تجربه ی روابط قبل ازدواجت زیاده.
اگر خودت بشینی از ابتدا سال 90(اولین پستی که ازت دیدم مال1390بود) تا کنون بخونی، متوجه سیر نزول خودت میشی.
آخه میگی مرد دنبال لذت خودشه!خب تو هم که خودارضایی میکردی دنبال لذت خودت نبودی؟یعنی تو بقصد خیر رسوندن به اون مرد میخوای ازدواج کنی!؟؟در نهایت همه انسانها خودخواهند.اون نفر که دش میخاود مادر بشه هم خود خواهه.اونی که فداکاری میکنه .وووو...چون همه خواسته قلبیشونو اجرا میکنند، حتی اگر فداکاری باشه..پس همه خودخواهند!!
اونزمان که به این نتیجه رسیدی خدا بر علیه تو عمل میکنه، اونزمان که تویی که میگی همش دنبال رضایت خدا بودی، اومدی نمازت!رو ترک کردی، اونزمان که روابط نامشروع متعدد رو تجربه کردی،...همونزمان خودت با دستای خودت زمینه ی مشکلات آینده تو فراهم کردی.اگر فکر میکنی اوضاعت رو به بهبودیه همین منوال رو ادامه بده.از خدا دورت بشو.
تو پستی که گفتی داری آشغال میشی، گفتی هیچ حسی بهشون نداری.یادته؟؟الان میبینی عواقبشو؟اینکه از اون همه رابطه احتمالا باید به این نتیجه رسیده باشی که مردا لذت طلبند وووو

---

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا, هر آنچه گویی هستم.
آیا تو چنان که می نمایی هستی?

سلام


یکی از آفت های مشاوره اینکه ، برای راهنمایی ، خودمان را عصبانی کنیم - در گیر بشیم و به قول خانم هلیا ،، طرف را ببندیم به طناب و چند تا گیره بزنیم :biggrin-new:

( کلی می گم - خدایی نکرده منظورم با شخص خاصی نیست - با خودم هم هستم )

البته نیت ها درسته کمک بوده و هست - ولی بشه که با هم مهربان تر باشیم ( به خودم میگم )

ممنون .

.................................
خانم pooh

امیدوارم خوب باشید
شما هم رفتی تو خط شعر و شاعری :biggrin-new:


هر جا میبینی که نوشته هایی ناراحتت میکنه - گزارش بده - مدیران بررسی می کنند

مثلا اگه باغبان اینو گفت خوشت نیامد گزارش بده - بچه ها از بالا میان قضیه را حل می کنند .


حرف زیادی مزن ای باغبان !
می دهمت دست یکی پاسبان!
تا که به ابزار گل و باغبان!
قطع کند هرزه زبانت زِفک!


................................

ازدواج اونقدر ضرورت دازه که به فرض اینکه دیگه خواستگاری هم نیاد,بخوام یه کسی که ملاک هام نداره جواب بدم؟


به نظرم اگر نگاه کمال گرایی و ایده آل گرایی نداشته باشیم تناسب و معیار نسبی خودمان باشه خوبه

ولی اگر معیارها اصلا نباشه ،،،، به نظرتون درسته ؟

ازدواج تو جامعه ايراني از بعد اجتماعيش خيلي مهمه! ولي از بعد فردي كه بهش نگاه كني مسلما ارزش اين رو نداره كه به زور تحملش كني!
بهتره اول روي خودت تمركز كني و در مرحله بعد روي انتظارات جامعه.
پست نهال عزيز خيلي حرف ها داشت، چرا جوابي براش ننوشتي؟

یعنی اون آدمی که خیلی از خونواده اش تعریف میکنی به یه بار دیدن نمی ارزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ازدواج مثل همه مسائل عالم محدودیت داره

میخوای خوش اندام بشی باید رژیم بگیری و اگه یه کیک شکلاتی جلوت گذاشتن نگاش هم نکنی ولی نتیجه کارت شیرینه
و................
ازدواج خیلی هم خوبه :43:

به شرطی همسرت رو بخواهی و درکش کنی و سرد نشی ............
و همسرت تو رو بخواد و درک کنه و ازت سرد نشه ............

سلام
اومدن. و همینطور که از اول گفتم فرهنگ ها متفاوته و نظر خانوادم هم همینه. .

:
سلامی, من در شرایط بدی هستم.
از یک طرف تفاوت سطح خانواده بینمون زیاده. خب اونها روستایی هستن.
از یک طرف خودم رو آدمی نمی بینم که قدرت تامین یک زندگی ممستقل مجردی رو داشته باشم, به خصوص با شرایط شغلی رشتم, از طرفی توی خونه خیلی اذیت میشم, هیچ کاریم هم که نداشته باشن اذیت میشم, از طرفی اگر بخواد شرایط خواستگار مثل این چند سال اخیر باشه ظاهرا موردی که به دلم باشه قرار نیست پیش بیاد, و با توجه به سنم و تعداد خواستگارانی که طی ده سال اخیر داشتم احتمال اینکه بعد از این موردی پیش بیاد نزدیک صفره.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط باغبان

سلام


biggrin-ne
به نظرم اگر نگاه کمال گرایی و ایده آل گرایی نداشته باشیم تناسب و معیار نسبی خودمان باشه خوبه

ولی اگر معیارها اصلا نباشه ،،،، به نظرتون درسته ؟

[/INDENT]
[/FONT]
[/FONT][/COLOR][/RIGHT]

---

به نظرتون فرهنگ کلی خانواده چیزی هست که بابا اغماض باشه?
مثلا اداب رفتاری در بک جلسه رسمی خواستگاری با ادابی که ما داریم خیلی متفاوت بود. حتی نوع لباس ها به عنا یک جلسه رسمی.
سطح تحصیلی و سطح اقتصادی هم متفاوتند.
اینها قابل اغماض هستند?

تجربه شخصي خودم رو ميگم كه يكي از دوستانم وضعيت شمارو داشتند كه فرد موردنظر خانواده روستائي داشتند و اصرار داشتند با فرد موردنظر ازدواج كنند من هم بهشون هشدار دادم كه خانواده ها تفاوت فرهنگي دارند گفت كه اشكالي نداره بعد گفتم پس اگر قبول كردي بايد چشمت رو روي بعضي رفتارها ببندي و تحمل كني و پاي حرفت بايستي گفت چشم
اما متاسفانه الان هنوز به يك سال نگذشته همش به من پيام ميده مامانش اين كارو كرد باباش اينكارو و ....
يا اينكه من و خانوادم ازش سرتر هستيم
منم بازهم بهش گفتم بايد مديريت كني و مقصر تو هستي كه فكر مي كنم از دستم ناراحت شد
حالا شما الان رو نبين آينده رو ببين كه ممكن مسائل خيلي خيلي ريزي پيش بياد كه الان به چشمت چيزي نيست اما بعدها براي خودت كوه درست مي كني پس خيلي خيلي دقيق فكر كن
اگر بله ميگي پاي حرفت بايست و ذره بين به رفتارشون نذار ببين مي توني تحمل كني
ضمناٌ زياد براي ازدواج عجله نكن من كه خودم بالاي 35 ازدواج كردم و دوستاني هم داشتم كه بالاي 40 هم ازدواج كردند و خوشبختانه ازدواج خوبي هم داشتم البته به ازدواج در سنين بالا تشويق نمي كنم اما ميگم بخاطر سن سطحي فكر نكنين

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

:
سلامی, من در شرایط بدی هستم.
از یک طرف تفاوت سطح خانواده بینمون زیاده. خب اونها روستایی هستن.
از یک طرف خودم رو آدمی نمی بینم که قدرت تامین یک زندگی ممستقل مجردی رو داشته باشم, به خصوص با شرایط شغلی رشتم, از طرفی توی خونه خیلی اذیت میشم, هیچ کاریم هم که نداشته باشن اذیت میشم, از طرفی اگر بخواد شرایط خواستگار مثل این چند سال اخیر باشه ظاهرا موردی که به دلم باشه قرار نیست پیش بیاد, و با توجه به سنم و تعداد خواستگارانی که طی ده سال اخیر داشتم احتمال اینکه بعد از این موردی پیش بیاد نزدیک صفره.

- - - Updated - - -



به نظرتون فرهنگ کلی خانواده چیزی هست که بابا اغماض باشه?
مثلا اداب رفتاری در بک جلسه رسمی خواستگاری با ادابی که ما داریم خیلی متفاوت بود. حتی نوع لباس ها به عنا یک جلسه رسمی.
سطح تحصیلی و سطح اقتصادی هم متفاوتند.
اینها قابل اغماض هستند?

---

اصلا قابل چشم پوشی نیست
تفاوت فرهنگی رو جدی بگیرید

هنوز میگم به فکر خودت و بهبود شخصیتت باش

خواستگار پیدا میشه
تو فقط یه خواستگار خوب تو سی سالگی هم داشته باشی برای ازدواج کافیه لازم نیست هزار تا خواستگار داشته باشی
دو سال بعد ازدواج انقدر مشکلات آدم رو میسازه و عاقل میکنه که میگه کاش با این عقل و شعورم به 20 22 سالگی برمیگشتم وضعم این نبود

اما شرایط همینه
یا باید خودت بزرگ باشی یا دنیا با زور و فشار و بدبختی بزرگت میکنه

الان شرایطت عالیه دانشجوی انصرافی بیکار با خانواده بد خیلی بهتر قابل پیشرفته . حداقل همیشه میتونی امید داته باشی شاهزاده رویاهات با اسب سفید بیاد
اما یه زن متاهل با خانواده همسر بی فرهنگ و همسر غیر قابل تحمل و دنگ و فنگ زندگی و طلاق فقط میتونه امید داشته باشه بمیره

شما از دید من سنی ندارین که اینقدر دارین خودتونو عذاب میدین! من الان 26 سالمه دوستان بالای 30 هم دارم و میتونم به صراحت بگم با توجه به پختگی ای که تو سن بالا برای هم دختر و هم پسر اتفاق میافته زندگیاشون کم تنش تر و لحظاتشون کنار هم شیرین تره! من سخنان نهال عزیز رو خیلی قبول دارم شما اگر تا 30 هم مجرد بمونی باز دختر خانمی هستی که ممکنه هر کسی بیاد خواستگاریش ولی اگر تو 25 مطلقه بشی ولو اینکه فقط عقد کرده باشن و سر خونه و زندگی خودتونم نرفته باشن مطلقه این! متوجهی؟ یکم صبر کن و امید داشته باش و سعی کن همیشه و هر روز خودتو ارتقا بدی، اخلاقتو،سیاست زنونه تو، اپشزیتو، اطلاعات روانشناسی و اجتماعی و اقتصادی و ... خودت رو، درست رو بخونی و کلی کارای دیگه. باور کن یه روزی اونی که باید میاد ولی عجله نکن! با کسی ازدواج کن همه جوره عقلت و قلبت بهش راضین و زمانی ازدواج کن که میزان استقلالت به ماگزیمم حد ممکنت رسیده!این فکرای دهه ی 50 و 60 ایران رو بریز دور که دختر باید حتما تا فلان سن ازدواج کنه وگرنه میمونه رو دست خونواده ش، خیلی از مردام هستن که تو سنای خیلی زیاد ازدواج میکنن، من خواستگاری داشتم که جراح فک وصورت بود ولی 42 سال داشت و من به خاطر گپ سنی زیاد ردش کردم، اگر یه خانمی 30 بود شاید قبولشو میکرد! شما یه دختر خانم تحصیل کرده ی با اخلاق و با ابرو باش ببین تا کی خواستگار میاد برات. نگران نباش گلم

نهال عزیز... شما تا به حال دو پست برای من گذاشتید و در هر دو اوضاع را خیلی بحرانی تر از آنچه من بیان کرده ام و واقعیت داره تصور کرده این و به تصویر کشیده آید.
اوضاع من اونقدر بی ریخت که شما فکر میکنید نیست خانومی.
به هر حال ممنون از نظراتت

ناردیل جان, شما هم همینطور. به هر حال شرایط آدمها, نیازهاشان و تیپ شخصیتی خیلی بیش از اون تنوع داره که شما بخوابد برای همن یک نسخه بپیچید.
برای راهنمایی کسی اول لازمه بشناسندش و مشکلش و حرفش رو کشف و درک کنید بعد راهنمایی کنید.
البته این شاید اقتضای سن شماست. چند سال دیگه کخ بزرگتر بشی پخته تر میشی.ق


من به وضوح و روشنی مشکلم و موارد اختلاف بین دو خانواده, سطح کلی نداده خودم, و آنچه لازمه کسی برآب راهنمایی کردن لازم داشته لاشه لبان کردم و پرسیدم آیا این ها قابل اغماض هست یا نه. بنابراین دنبال یک جواب کلی هم نیستم.

من نه گفتم آنها لی فرهنگ و پسره غیرقابل تحمله, نه گفتم نه گفتم منتظر شاهزاده رویاها هستم.
گاهی منتظر شاهزاده رویاها بودن توهم بی ثمری بیش نیست.

عزیزم من دارم صفر و صد جواب میدم که بدونی ته تهش اینه و اوج اوجش اون یکی

من برداشتم از صحبت های تو نوشته های خودته هر چند همه ی شخصیت و موقعیت تو اصلا نوشته هات نیست
البته من شخصیتم صفر و یکه
قبول دارم یا یه چیزیو فاجعه میبینم یا خوشبختی و دیدگاه گورخری (خوب و بد کنار هم ) ندارم
ممنون از تذکرت

موفق باشی و توجه کن به سخنانم
من این راهو رفتم
یه تفاوت فرهنگ تو دوران خواستگاری بعد ازدواج میشه بی فرهنگ بودن.تازه بهترین حرفیه که میشه بشون زد

وقتی هرکی سر راهم قرار میگیره تو همین مایه هاست, ظاهرا کار خدا زوره. وقتی هم زوره دیگه اصلا فکر و تحقیق واسه چی??

شرط می بندم که من به این بگم بله و برم, بلافاصله پشت سرش یه مورد که ملاک هام ذو داشته باشه پیدا میشه. ولی بگم نه, نت صد سال دیگه هم مورد مناسب پیدا نمیشه.
از این مسخره بازی های خدا زیاد توی زندگیم بوده.
شرط میبندم
به دشمنی خدا با خودم اطمینان کامل دارم. حتی وقتی به خدا اعتماد کامل داشتم و دوسش داشتم کارش فقط دشمنی و آزارم بود.
در کل خدایی که من دیدم مرض سادیسم داشت.
میگی نه? حالا خواهیم دید.

- - - Updated - - -

کاش می کشت راحتم میکرد. سادیسم داره. سادیسم

سلام منم از این مشکلات دارم مثل سرد بودن و بدون احساس بودن.
می تونیم با همدیگه در ارتباط باشیم؟
شاید تونستیم به همدیگه کمک کنیم.

منم نسبت خیلی چیزها بی تفاوتم
ولی دارم باهاشون کنار میام
ریشه ی اینجور چیزها هم معلومه. برای اینه که رومون خیلی فشار و استرس بوده اگه خاموشش نمی کردیم شاید دست به کارهای خطرناک می زدیم
و از استرس سکته می کردیم.
فکر می کنی چرا نمی خواییم که ته دلمون دوباره شروع کنیم به اهمیت دادن چون خیلی بهتر از چیزی هست که قبلا بودیم

من چند وقتی هست که با کاری آشنا شدم و داره زندگیمو عوض می کنه
هیچ روانشناسی نتونست مشکلمو حل بکنه چون مشکلی از چند بیماری داشتم و کسی نمی شناخته ش
تا اینکه توی اینکار آدمای متفاوتی رو پیدا کردم که کمک می کنن.



و هنوز شاید به خیلی از چیزها اهمیتی ندم ولی این باعث موفقیت در کار می شه
و دیگه هیچ وقت نمی بازم تنها چیزی که به دست میاد موفقیته:307:


اگه امتحانش کنی ضرر نمی کنی



من مشکلات خیلی حاد تری داشتم که حتی روانشناس باورش نمی شد این همه بی رحمیو