حسودم یا نه؟....ابجیم شرکت زده و من هولم..یه حس عجیبی دارم.....:(( کمکم کنید

سلام..

من پسری ام 23 ساله تاپیک های قبلیمو هم شاید خوندید که راجب وسواسم و لکنتم بود ..که الان درمان وسواسو شروع کردم...و با ی روانشناس بالینی کار میکنم....(توضیحات بیشتر تو تاپیکهای قبلیم مینویسم..)


خب من ب دلیل مشاوره گرفتن برای وسواس و لکنتم تو سایتای مشاوره آبجی های نتی دارم که واقعن مثل خاهرمن..این باور منه.....


یکی از این ابجیام که شهرستان هم هس..و چن سالی از من بزرگتره.. چن ماه پیش جوابمو نمیداد خیلی زیاد ناراحت بودم..میدونستم چند جا سرکار میره و وقت نداره اما در کل کم محلی میکرد...

چند روز پیش گفت در حال تاسیس شرکنش هست..و تاحالا راجبش چیزی ب منم نگفته بود..
اینم بگم که چون من افسرده بودم و بخاطر شرایم توعذاببودم..وسواسو لکنت خیلی ناامیدم کرده بود..همش بهم میگفت بیا پیشم..من خوبت میکنم..و واقعن میخاست کمکم کنه......اوایل انقد باهام حرف میزد تا من بفهمم که فکرم اشتباس و وسواس درمان میشه وامیدوار باشم اینا....

حالا شرکتو تاسیس کرده....اومد و ب منم گفت....تازه چیده بودن.خلاصه شرکته کامل شده.....و ب منم میگه حتمن برم پیشش منم خیلی همین ابجیامو دوس د ارم خلیی...

حالامن مشکلی که دارم اینه...


از طرفی میگم من الان 23سالمه..هم سن های من..جاهای بلند بلندن..برو بیا دارن..ولی لکنت و وسواس باعث شد من عقب بیوفتم..استرس و اظطزاب منونابود کرد..و همش غصه میخورم.......


و یکی این که انگار به خاهرم حسودی میکنم....و نگرانم نکنه مشهور بشه شرکتش اوج بگیره منو فراموش کنه....میترسم..اما خودش میگه به فکر منم هس تا تامنم ببره شرکتش....


من واقعن نمیدونم حس الانم چیه..ترو خدا کمکم کنید...

وسواس و لکنت انقد منو فشار داد..همش تو خونه یا سرکار خودم بودم اطلاعات عموم صفر..از جامعه فراری شدم..:(

- - - Updated - - -

اینم بگم...که مثلا میگم اون خاهرم چقد کار بلده و چیز میدونه..
من از سهام و شرکت و سایتو قرارداد و اینا سردر نمیارم اما اون خیلی وارده . ب اینم انگار حسویم میشه..:(

تو سایت ها دنبال مطلبم تا منم اطلاعاتم راجب شرکت ها و چگونگی تاسیس و کلا از اینجور چیزا سردربیارم..ولی حوصلم نمیشه اخه گفتم که وسواسم هم رو اعصابمه..مخصوصا الان که تحت درمانم خیر سرم.....

اعصابم خورد میشه وقتی چیزی بلد نیستم..الان باید خوشال باشم اجیم صاحب شرکته اما اتگار ناراحتم..اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....دارم دیوونه میشم...کمکم کنید:54:









اگه جای نا مناسبی تاپیک زدم ببخشید..

سلام علی جان

یه درگیری ذهنی برای من ایجاد کردی!

میشه دقیقا بفرمایید آبجی نتی یعنی چی؟

اهداف این رابطه چی هستن؟

یه آبجی نتی نقش اش در زندگی آدم چیه؟

یه آدم متاهل هم میتونه آبجی نتی داشته باشه؟

منتظر جوابت هستم. لطفا کامل توضیح بده

سلام


ببخش که رک میگم:72:.من انقد از اصلاحاتی مثل آبجی نتی،داداش نتی،جاست فرند،دوست اجتماعی و... بیزارمt یعنی رو اعصابمه:102:


علی آقا من عنوانت رو که خوندم واقعا فکر کردم منظورت آبجی واقعیت هست، بعدا دیدم نه بابا منظورت یه آدمی اون ور سیستمه که معلوم نیس دختره؟ پسره؟ و...واقعا تعجب کردم!!!!!

اول از همه شما باید رو خودت کار کنی و از یه مشاور خوب کمک بگیری به خاطر اینکه چرا باید انقد به یه آدم تو دنیای مجازی وابسته شی که نگران بشی اون فراموشت کنه و...منظورم اینه که اگه این مساله ناشی از کمبود اعتماد به نفس هست و یا هر علت دیگه ای داره باید بررسی و برطرف بشه.



هیچ وقت تو دنیای مجازی خودت رو درگیر این جور روابط خواهر برادری نکن:81:.نمیگم از اینترنت استفاده نکن ولی درست استفاده کن (من مخالف نت و فضای مجازی نیستم و خودم از خیلی سال پیش هست که از اینترنت استفاده میکنم) ولی سعی کن چیزای به درد بخور ازش یاد بگیری.


اصلا فرض کنیم این آبجی نتی شما داره شرکت میزنه خب به شما یا بقیه دوستان مجازیش چه ربطی داره؟از کجا میدونی داره درست میگه؟اصلا فرض کنیم درست میگه و خیلی دختر اکتیویه و سرش همش تو تاسیس شرکت و قرارداد و ...هستش.خب لزومی نداره تو خودت رو با اون مقایسه کنی.

به جای مقایسه خود با یه نفر دیگه،خودت رو با گذشته خودت مقایسه کن.ببین نسبت به سال قبل پیشرفتی داشتی یا نه؟هر آدمی توانایی های منحصر به فردی داره.مثلا من تو کارهایی مثل برنامه ریزی برای یه گروه و آموزش و تدریس و...عالی هستم ولی تو کارهای فنی که نیاز به مهارت عملی داره گیج میزنم ولی یه دوستی دارم دقیقا برعکس منه.

شما هم مسلما یه سری توانایی ها و محدودیت هایی داری که باید اونارو بشناسی و سعی کنی با توجه به توانایی های خودت یه سری مهارت هارو بدست بیاری تا برای آینده ات هم مفید باشه.


ببخش حرفام جنبه نصیحت به خودش گرفت:72:،ولی واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم.من اگه برادری همسن شما داشته باشم که انقدر ساده و شکننده باشه که با یه بی توجهی یه نفر تو نت بخواد این جوری نگران بشه اعصابم خورد میشه و سعی میکنم بیدارش کنم.


در ضمن انقد نگو من سنم بالاست و از زندگی عقبم و....محض دلداری نمیگم ولی من پسرهایی تو اطرافم دیدم که سنشون از شما هم بیشتره و همچنان در حال متر کردن خیابونا هستن.

شما هم سعی کن علاوه بر درمان وسواس و لکنت، یه حرفه ای چیزی یاد بگیری و خودت رو مشغول یه کاری بکنی.

موفق باشی:72:

سلام

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohamad.reza164

سلام علی جان

یه درگیری ذهنی برای من ایجاد کردی! چرا
ببخشید:72:

میشه دقیقا بفرمایید آبجی نتی یعنی چی؟

ینی یکی با دختری تو فضای مجازی اشنا میشه که بعد میشه خاهرش حالا چه نفر اولی مذکر باشه و چه مونث.....اگه اون فرد خاهری هم نداشته باشه بیشتر جای خالی ی خواهر رو توی زندگیش حس میکنه...که با وجود ابجی نتی شاید یکم وضعش بهتر بشه.....ابجی نتی فقط تو نت و صفحه مانیتور و گوشی نیست..نت میتونه ی راه برای اشنایی باشه ممکنه رابطه ها ب بیرون هم بکشه و کاملا جدی و واقعی باشه....


حرفاهام برای همه صدق نمیکنه ها..

اهداف این رابطه چی هستن؟ برای افراد مختلف متفاونه..برای من کمک هست

یه آبجی نتی نقش اش در زندگی آدم چیه؟ نقش های مختلفی دارن بازم بسته ب طرفین..راهنمایی نصیحت همدردی کمک...

یه آدم متاهل هم میتونه آبجی نتی داشته باشه؟
بستگی ب طرفین داره من نمیتونم که جواب دقیق بدم..ولی میتونه

منتظر جوابت هستم. لطفا کامل توضیح بده

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آی تک

سلام


ببخش که رک میگم:72:.من انقد از اصلاحاتی مثل آبجی نتی،داداش نتی،جاست فرند،دوست اجتماعی و... بیزارمt یعنی رو اعصابمه:102:


علی آقا من عنوانت رو که خوندم واقعا فکر کردم منظورت آبجی واقعیت هست، بعدا دیدم نه بابا منظورت یه آدمی اون ور سیستمه که معلوم نیس دختره؟ پسره؟ و...واقعا تعجب کردم!!!!!

اول از همه شما باید رو خودت کار کنی و از یه مشاور خوب کمک بگیری به خاطر اینکه چرا باید انقد به یه آدم تو دنیای مجازی وابسته شی که نگران بشی اون فراموشت کنه و...منظورم اینه که اگه این مساله ناشی از کمبود اعتماد به نفس هست و یا هر علت دیگه ای داره باید بررسی و برطرف بشه.



هیچ وقت تو دنیای مجازی خودت رو درگیر این جور روابط خواهر برادری نکن:81:.نمیگم از اینترنت استفاده نکن ولی درست استفاده کن (من مخالف نت و فضای مجازی نیستم و خودم از خیلی سال پیش هست که از اینترنت استفاده میکنم) ولی سعی کن چیزای به درد بخور ازش یاد بگیری.


اصلا فرض کنیم این آبجی نتی شما داره شرکت میزنه خب به شما یا بقیه دوستان مجازیش چه ربطی داره؟از کجا میدونی داره درست میگه؟اصلا فرض کنیم درست میگه و خیلی دختر اکتیویه و سرش همش تو تاسیس شرکت و قرارداد و ...هستش.خب لزومی نداره تو خودت رو با اون مقایسه کنی.

به جای مقایسه خود با یه نفر دیگه،خودت رو با گذشته خودت مقایسه کن.ببین نسبت به سال قبل پیشرفتی داشتی یا نه؟هر آدمی توانایی های منحصر به فردی داره.مثلا من تو کارهایی مثل برنامه ریزی برای یه گروه و آموزش و تدریس و...عالی هستم ولی تو کارهای فنی که نیاز به مهارت عملی داره گیج میزنم ولی یه دوستی دارم دقیقا برعکس منه.

شما هم مسلما یه سری توانایی ها و محدودیت هایی داری که باید اونارو بشناسی و سعی کنی با توجه به توانایی های خودت یه سری مهارت هارو بدست بیاری تا برای آینده ات هم مفید باشه.


ببخش حرفام جنبه نصیحت به خودش گرفت:72:،ولی واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم.من اگه برادری همسن شما داشته باشم که انقدر ساده و شکننده باشه که با یه بی توجهی یه نفر تو نت بخواد این جوری نگران بشه اعصابم خورد میشه و سعی میکنم بیدارش کنم.


در ضمن انقد نگو من سنم بالاست و از زندگی عقبم و....محض دلداری نمیگم ولی من پسرهایی تو اطرافم دیدم که سنشون از شما هم بیشتره و همچنان در حال متر کردن خیابونا هستن.

شما هم سعی کن علاوه بر درمان وسواس و لکنت، یه حرفه ای چیزی یاد بگیری و خودت رو مشغول یه کاری بکنی.

موفق باشی:72:

---

:72:سلام ممنون که وقت گذاشتید و نوشتید.:72:

آی تک عزیز چرا بدت میاد دلیلش چیه؟

شما خودت دختری یا پسر؟خاهر برادر چیا داری؟ (اگه معذب بودی جواب نده..)

تعجبتون طبیعیه..چون درک این روابط برا همه ممکن نیست...ولی دیگه نباید انقد تند برید اونا خواهرای منن...لازمه بگم..خواهر های من فقط پشت سیستم و یا تو نت و گوشی نیستن....روابط ما بیرون از مجازیه..هرچند شهرستانن ولی فقط تو فضای مجازی نیستن....

انقدرم احمق نیستم که دیگه ندونم دخترن یا پسر..من میگم ابجیم هستن...شما میگی معلوم نیس....خب من مطمئم 100 درصد کامل....و انتظار دارم دوستانی ه قصد مکم دارن..ب این روابط من ارتام بارند....شاید از این حرفم بدتون بیاد
اما این روابط برای من واقعتیه.....


بله اعتماد ب نفسم بخاطر لکنت و وسواسم که خرابه..اما بازم میگم فقط تو نت نیس روابط ما...

راحب من چی فکر میکنید..همینجوری از بیکاری که نیومدم اینجا..خب ای تک عزیز سایتشو دیدم کارت ویزیت شرکتش.......چ دروغی.....من از خاهرام مطمئنم...

ممنونم که راهنمایی میکنید :72:خیلی مرسی که وقت میذاری اما میخام اون چیزی که خاستمو بیشتر مد نظر قرار بدید...
بله درسته هر فردی ی استعداد و توانایی های خاص خودشو داره..مشکل اینجاس که وسواسم نذاشته حتی من مهارت های خودمو بکار ببرم..و خودمو دست کم میگیرم واقعن....

بله من وابسته ام ب ابجیام..و شخیصتی وابسته زود رنج و سست دارم..اعتما ب نفسم هم که دیگه افتضاح...نمیدونم..
خب واقعن خاهرمن از نظر خودم.

نصیحت هم باشه خوبه مرسی:72::72::72:

از حرفاتون استفاده میکنم.....



+++++++++++++++++++دوستان بازم منظرم

با سلام به شما.

خیلی خیلی عالی هست که بالاخره حضورا به روانشناس مراجعه کردید. :72:
اگر باز هم ادامه بدید انشالله خودتون پاسخ تاپیک رو که الان ایجاد کردید میدید.

چنانچه عزت نفس و اعتماد به نفس تون رو بیشتر تقویت کنید‌ ، به جای اینکه برای مقابله با مشکلات از دیگران مثلا آبجی های اینترنتی مجازی یا حقیقی مددجویی کنید، به استعداد ها و توانایی های خودتون تکیه خواهید کرد.
استقلال و مستقل بودن رو از همین الان تمرین کنید.
انشاالله که موفق باشید،

سلام
علی آقای عزیز شما داری برای دوستان توضیح میدی که روابطت با دوستات واقعا مثل خواهر و برادره در حالی که حتی عنوان تاپیکت داره این قضیه رو نفی میکنه! هیچوقت آدم به موفقیت خواهرش حسادت نمیکنه و دلشوره نمیگیره که اگه موفق شه اونو فراموش کنه یا حس عجیبی مثل شما پیدا کنه! همین که داری این احساساتو تجربه میکنی پس بدون که روابط شما با هر اسمی که روش بذاری و هر شکل و شمایلی که بهش بدی با یه رابطه ی خواهر برادری واقعی فرق میکنه!
در واقع اگه این خانوم واقعا خواهرت بود ما به شما میگفتیم که روی خودت کار کن و سعی میکردیم ریشه ش رو بفهمیم اما وقتی تاپیک رو میخونیم قضیه برامون اصلا عجیب نیست و نمیگیم شما مشکل داری! بلکه میفهمیم پایه ی رابطه ای که شروع کردی مشکل داره و به همین دلیل جواب دوستان به شما رو همین مسئله ی خواهر برادر واقعی نبودن شما تاکید داشته،
خب البته الان ذهنت دوباره توجیه میکنه که نه اینطور نیست و درک این روابط برای دیگران راحت نیست، من که به شخصه به خاطر تحصیل و کارم جنس مخالف زیادی تو زندگیم بودن و هستن که شاید واقعا بیشتر از برادرم به من کمک کرده باشن اما هیچوقت اسم برادر روشون نذاشتم، چون اگه صمیمیتی که با برادرم داشتم رو با اونا داشتم قطعا رابطه از حالت نرمال خارج میشد و شکل عاطفی به خودش میگرفت و وقتی هم حد و مرزهایی بینمون هست پس جای برادرم نیستن که میتونیم نهایت کمک و عشق رو بدون هیچ چشمداشتی به هم داشته باشیم.

نکته ی دوم اینکه شما برای خودت یه هدف تعیین کن و به سمت اون حرکت کن، مهم نیست توی بیست سالگی بهش میرسی یا چهل یا شصت همینکه بدونی داری به سمت اون هدفت حرکت میکنه باعث میشه حس سرخوردگی یا نامشخص بودن تکلیف زندگی رو نداشته باشی
برات آرزوی موفقیت میکتم

اگه فرض رو به این بدونیم که مثل یه کارمند قراره براش کار کنی حقوق و.. داشته باشی

ولی زندگی خصوصیت جدا باشه و از حریم شریعیش خارج نشه چه اشکالی داره ؟

شاید یه تجربه خوب هم باشه
و اما مشکل اینه که تو این دوره و زمونه کسی به خاطر بقیه کاری نمیکنه جز برا منفع خودش و با دلایل خاص خودش
بیشتر روش فک کن:305:

سلام دوستان
جدای از عنوان بحث من یه اعترافی بکنم.
پست اول رو که خوندم کلا فکر می کردم دلیل این حسادت چیه آخه؟! خوب موفقیت خواهر که حسادت نداره افتخار داره.
بعد تازه تو پست محمدرضا و آیتک خوندم "خواهر نتی" ، گفتم پسر منظور خواهر ناتنی بوده حتما شاید جدیدا خلاصه شده به "نتی" تازه نتی رو هم با فتحه میخوندم!
بعد که دیدم آیتک عصبانی شده از نتی ، رفتم تو گوگل سرچ کردم دیدم بابا نتی یعنی اینترنتی!!

من از حضور جمع پوزش میخوام که واقعا آبروی دهه شصتی ها رو لگدمال کردم :))

ببخشید که به تاپیک بی ربط بود

سلام

نمیدونم چی بگم..

اونا خواهرای منن :102::102:



من بخاطر وسواس و لکنت و شرایط بد خانوادگی ترک تحصیل کردم از دبیرستان و دانشگاهم نرفتم..شغلم هم توکارگاه مردونس..و کلا ارتباط خاصی با جنس مخالف ندارم . ونداشتم....


همین که شما میگی زیاد داری از این نوع ارتباط ها من ب این هم حسودیم میشه........:( منم دوس دارم تو جمع های مختلط باشم...هرچند موقعیتشم شاید پیش اومده اما بخاطر لکنم و ترس از لکنت نرفتم...


واقعن شرایط من خیلی پیچیدس....

سارا خانم خوشبحالتون.....:72:

لطفا" دیدگاه منو تغییر ندید:( معذب میشم...



سوال من ...من چرا نسبت ب تاسیس شرکت ابجیم حسودم؟و یا حساس؟


من حسود هستم در کل چرا؟


چرا ب روابط سارا خانم با جنس مخالف حساسم..و حسود..چرا میخام منم با جنس مخالف باشم؟


:72::72::72:

وای خدای من فکر کردم یه دختر هستی که خواهرت شرکت زده تو حسودی میکنی

یه غریبه داره انقدر بهت کمک میکنه، چرا بهش حسودی میکنی، تو این زمونه کم پیش میاد

واقعا یه غزیبه انقدر بهت کمک میکنه، واقعا خوش به حالت که چنین آدمی به تورت خورده، قدر بدون برادر من ، قدر بدون

- - - Updated - - -

در ضمن اینتوهمات خواهربرادری نتیجه ای نداره، اونو به چشم یک دوست ببین

وقتی هم که دوس دختر یا نامزد پیدا کردی رابطت را با این آجیات قطع کن یا رسمی کن(یعنی همونجور که با یه همکارت رفتار میکنی باهاشون رفتار کن)

- - - Updated - - -

راستی تو چه کارگاهی کار میکنی، شغلت دقیقا چیه؟ کنار کار کردن چکار میکنی؟ اگه دوس داشتی جواب بده

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط persiangirl

وای خدای من فکر کردم یه دختر هستی که خواهرت شرکت زده تو حسودی میکنی

یه غریبه داره انقدر بهت کمک میکنه، چرا بهش حسودی میکنی، تو این زمونه کم پیش میاد

واقعا یه غزیبه انقدر بهت کمک میکنه، واقعا خوش به حالت که چنین آدمی به تورت خورده، قدر بدون برادر من ، قدر بدون

- - - Updated - - -

در ضمن اینتوهمات خواهربرادری نتیجه ای نداره، اونو به چشم یک دوست ببین

وقتی هم که دوس دختر یا نامزد پیدا کردی رابطت را با این آجیات قطع کن یا رسمی کن(یعنی همونجور که با یه همکارت رفتار میکنی باهاشون رفتار کن)

- - - Updated - - -

راستی تو چه کارگاهی کار میکنی، شغلت دقیقا چیه؟ کنار کار کردن چکار میکنی؟ اگه دوس داشتی جواب بده

---

سلاام

خخخ اولش گفتم که پسرم.....:)

:(:102:

مرسی ولی نه نمیشه....
نمیدونم...
اح تاپیک ذهنمو مشغول کرد..بدتر اشفته شدم...


حالا اونم شهرستانه شرکته رابیوفته برا من کاری داشته باشه..با این شرایط وسواس و لکنت و شرایط بد خانواده بتونم برم یا نه .. داداشمم خدمته....اصن احتمال رفتنم ب شهر ابجیم 5 درصدم نیس.....




فعلا بدجور گم شدم تو مسیر زندگی.....

==--==-==- خبر مراجعه حضوریم برای درمان وسواس =-=-==-=-==--



رفتم تاپیک های قبلیم دیدم همشون بستس...



دوستان من رفتم مشاوره حضوری برای درمانم..

اولین جلسه رو در تاریخ 95.2.4 رفتم والان 5 6 جلسه رفتم..دکتره روانشناس بالینی با مدرک دکترا هست..و اقای حدودا" بین 28-33 ساله ان...


تمرین میدن..مثلا اولویت بندی کردیم کدوم موقعیت وسواس بیشتر اظطراب میده و کدوم کمتر.. شرو کردیم....ایشالا نتیجه بگیرم ..

از تک تک دوستانی که تو تاپیک های قبلیم کمکم کردن تشکر و قدردانی میکنم...جا داشت اسم ببرم اما حالم زیاد خوب نیست و نمیتونم تاپیکم قبلیمو با دقت نگاه کنم...ببخشید...
فرشته مهربان ازشماهم ممنونم اما لطفا واقعا" مهربان باشید...ادمو دعوامیکنید تو تالار...این درست نیست با ی ادمی که مشکل روانی روحی داره:72::72::72:

کاش اون تایبکهام باز بودن..حیف....

دیگه نخاستم سایت شلوغ بشه گفتم اینجا بگم..

:72:
:72::72:دوستان از همتون ممنونم.:72::72::72::72::72:....

برام دعا کنید:203::203::203: وسواس منو از زندگیم سیرکرده....



:43::72::43::72:

فرشته ی مهربان واقعا مهربونه...
مهربونی همیشه اونجوری نیست که ما فکر میکنیم و دلخواهمونه...

سلام علي جان

علي جان يه سوال من رو جواب ندادي، انشاالله اگر فردا متاهل بشوي، ميتوني باز هم از اين خواهر ها داشته باشي؟!

----------------

علي جان بيا در مورد حس حسادت كه مورد بحث شما است و آينده صحبت كنيم، نظرت چيه؟


علي جان حس حسادت هميشه بد نيست و هميشه خوب هم نيست.

اگر اين حسادت براي شما و خواهرتون مخرب نباشه مشكل نداره.

يعني باعث پيشرفت شما بشه.

مثلا،
همكار من مدير واحد مهندسي شده.
من به ايشان حسودي ميكنم، چرا؟
چون ايشان تا ديروز هم سطح من بود.
به هر دليلي الان از من بالاتر است.

خوب اگر بخواهيم اين حس حسادت رو در جهت مثبت هدايت كنيم چه كار بايد بكنيم؟
اول بررسي ميكنيم كه چه توانايي هايي پست مديريت لازم داشته كه من در اون توانايي ها، منفعل بودم!
بعد برنامه ريزي مكنم كه به اون توانايي ها دست پيدا كنم.
سپس براي مدير شدن آماده گي لازم رو كسب كردم.

حالات مخرب در اين حسادت:
1- زيرآب همكارم رو بزنم
2- بدون اينكه توانايي ها رو در خودم بررسي كنم، بگم كه منم ميتونستم مدير بشم
3- آلود كردن جو
4- اگر مدير شدن جز برنامه ها و اهداف من نباشه و فقط به سبب اينكه طرفم مدير شده، منم بايد مدير بشم، خيلي بده.
و .............

----------------

دوست من شما توانايي هاي خودت رو داري. شايد توانايي هاي شما اينطور ايجاب كنه كه يه فروشنده خوب بشي تا يه صاحب شركت خصوصي!

يكي از دوستان هميشه به من ميگه :

نقل قول:

---

سعي كن در هر حالي هميشه تاثير گذار باشي تا اثر پذير

---

---------------
ما وقتي ميتونيم حس حسادت و غيره رو كنترل كنيم كه براي خودمون صاحب سبك باشيم.



دوباره ميام باهم بيشتر حرف ميزنيم.

راستي، يه خواهشي ازت بكنم، تا اطلاع ثانوي كه با هم حرف ميزنيم ديگه نگو من وسواس دارم و به خاطر لكنتم فلان و بهمان. قبوله؟:72:

وااااااااای انگار اشتبا شده..:102:

ازسرکار دیر میام عجله ای میتایپم:) من منظورم این بود که بیشتر مهربون باشن..

فرشته مهربان شرمنده...اشتباه نوشته بودم...:72:

نیکیا ممنونم که سر زدی..مرسی....:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohamad.reza164

سلام علي جان

علي جان يه سوال من رو جواب ندادي، انشاالله اگر فردا متاهل بشوي، ميتوني باز هم از اين خواهر ها داشته باشي؟!

----------------

علي جان بيا در مورد حس حسادت كه مورد بحث شما است و آينده صحبت كنيم، نظرت چيه؟


علي جان حس حسادت هميشه بد نيست و هميشه خوب هم نيست.

اگر اين حسادت براي شما و خواهرتون مخرب نباشه مشكل نداره.

يعني باعث پيشرفت شما بشه.

مثلا،
همكار من مدير واحد مهندسي شده.
من به ايشان حسودي ميكنم، چرا؟
چون ايشان تا ديروز هم سطح من بود.
به هر دليلي الان از من بالاتر است.

خوب اگر بخواهيم اين حس حسادت رو در جهت مثبت هدايت كنيم چه كار بايد بكنيم؟
اول بررسي ميكنيم كه چه توانايي هايي پست مديريت لازم داشته كه من در اون توانايي ها، منفعل بودم!
بعد برنامه ريزي مكنم كه به اون توانايي ها دست پيدا كنم.
سپس براي مدير شدن آماده گي لازم رو كسب كردم.

حالات مخرب در اين حسادت:
1- زيرآب همكارم رو بزنم
2- بدون اينكه توانايي ها رو در خودم بررسي كنم، بگم كه منم ميتونستم مدير بشم
3- آلود كردن جو
4- اگر مدير شدن جز برنامه ها و اهداف من نباشه و فقط به سبب اينكه طرفم مدير شده، منم بايد مدير بشم، خيلي بده.
و .............

----------------

دوست من شما توانايي هاي خودت رو داري. شايد توانايي هاي شما اينطور ايجاب كنه كه يه فروشنده خوب بشي تا يه صاحب شركت خصوصي!

يكي از دوستان هميشه به من ميگه :




---------------
ما وقتي ميتونيم حس حسادت و غيره رو كنترل كنيم كه براي خودمون صاحب سبك باشيم.



دوباره ميام باهم بيشتر حرف ميزنيم.

راستي، يه خواهشي ازت بكنم، تا اطلاع ثانوي كه با هم حرف ميزنيم ديگه نگو من وسواس دارم و به خاطر لكنتم فلان و بهمان. قبوله؟:72:

---

حسادت این نوعش که علی آقا دارن مخربه، مقایسه خودشون با دیگرانه، یه جورایی تحقیر خودشونه،

حسادت وقتی ممکنه سازنده باشه که دونفر تقریبا در یک سطح باشن و یکیشون مثلا ازدواج موفقی داشته باشه و اون یکی هم بگه من هم باید ازدواج موفقی داشته باشم چون ما در یک سطح بودیم، البته این یک مثال بود
حسادت وقتی که اختلافات بالا میشه فقط مقایسه و تحقیر خود آدمه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohamad.reza164

سلام علي جان

علي جان يه سوال من رو جواب ندادي، انشاالله اگر فردا متاهل بشوي، ميتوني باز هم از اين خواهر ها داشته باشي؟!

----------------

علي جان بيا در مورد حس حسادت كه مورد بحث شما است و آينده صحبت كنيم، نظرت چيه؟


علي جان حس حسادت هميشه بد نيست و هميشه خوب هم نيست.

اگر اين حسادت براي شما و خواهرتون مخرب نباشه مشكل نداره.

يعني باعث پيشرفت شما بشه.

مثلا،
همكار من مدير واحد مهندسي شده.
من به ايشان حسودي ميكنم، چرا؟
چون ايشان تا ديروز هم سطح من بود.
........................................

---

سلام جواب دادم که..

بستگی ب طرفین داره..

اره چرا نمیتونن خب...


من خودم به بدلیل وسواس لکنت و شرایط بد خانوادگی و شرایط افتضاح مالی کلا ازدواج رو از زندگیم حذف کردم..
اما بنظر من مشکلی نیست..حتی اگه ابجی و داداش هردو متاهل باشن...

بابا خواهر و برادرنا....

========================

بله چرا که نه....

ممنون که وقت میزاری

پرشین قرل درست میگه حسادت من مخربه ومقاسیه س..که نتیجه خوبی نداره.....


حرف من اینه که..

بینید من بخاطروسواسم خیییییییییییییییییییییییی لی محدود بودم...

شما فرض کن

تا مجبورنشم ی کاری رو انجام نمیدم....الان 23سالمه حدود 11 12ساله که من محدودم... مثلا شاید خانوادم میگفت برو فلان چیز بخر بخاطر اینکه برم بیرون نکنه یکی بمن بخوره.. یا یجایی کثیف باشه یکی رو ببینم...و یا لکنت کنم مسخرم کنن. نمیرفتم

اینجور رفتارام باعث شدن ادم بی اراده ای بشم..تنبل و سست و نامید...


من هیچی نمیدونم...
اطلاعاتم خ ضعیفه..ب نظر خودم چون محدوم چون نمیرم همه جا تا یاد بگیرم....


مثلا اعصابم خیلی ضعیفه حتی نمیتونم از نت مطلب بخونم...

حسادتم برا اینه که من نتونم موفق بشم...


وسواس منو واقعا نابود کرد همه جا فکرم وسواسه کی هس کجا هس ؟چکار کرد من کجام؟ چی شد تمیزه کثیفه بشورم نرم برم...

دیگه مغزم فرصت نداره ی چیز جدید یاد بگیره....

من نمیگم کاش ابجیم شرکت نمیزد بیکار میگشت تا افسرده بشه برا منم افتخاره ..و هرچی هس برا منم منفعت داره همین که حالش خوبه برا من کافیه اما...

من میگم چرا من نتونستم..

و دلیل ش رو وسواس میدونم و لکنتم..


=======
چطور نگم وسواس دارم؟لکنت...؟چطور نگم؟زندگی من تو وسواس خلاصه شده..چرا درک نمیکنید حرفای منو؟

راجع به هرچی حرف بزنید90درصد برامن وسواسه و لکنت..

مثلا تو شغل من..که عموهامم تو همین شغلن..مثلا پسرعموهام(چند سال بزرگن) از من بیشتر میدونن نمیگم نباید بدونن درسنش اینه که ک ار بلد باشن..اما چرا من ندونم..

چون اونا بیکار بشن میرن بازار میگردن..میرن تولیدی ها سر میزنن و کسب اطلاعاته..میشنون میـبیــنن و اطلاعاتشون راجبه کارشون زیاده..

اما من ...

نهایتش میرم کارگاه کار میکنم شبم میام خونه....

حالا متوجه شدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


:72::72::72:



حالا چطورحسادتمو خامش کنم..البته حالا که چند روزگذشته برام کمرنگتر شده...


اماخب هرکی موفقه بهش حسودیم میشه..اونم بخاطر این که من شرایطم نذاشت ادم خوب و موفقی باشم.... و بشدت اعصاب خراب میشه

آیا شما هم برای آن آبجی ها حس برادری داری؟
لطفا خودت و اون دخترها رو گول نزن!!!!
اگر اون ها به شما وابسته بشن و حسی غیر از برادری(احتمالش زیاده ) داشته باشن چی؟؟؟؟
شما 23 سالتونه و بهتره دست از افکار بچگانه بردارید!!
فکر کن اصلا خواهر نداری به مادر و مپدر و برادرت پناه ببر و سعی کن با اونا صمیمی بشی...

سوال و تاکید من روی حسادت بود..

اما تمرکز اکثریت رو نوع رابطه ام هست..!!!!!!!!!!!!!!!!:102:

بهرحال..ممنون