با سلام.
عرضم به حضورتون که من 22 ساله و دانشجوی سال سوم مهندسی برق هستم.بعد از کنکورم به یکی از اعضای فامیل ابراز علاقه کردم (8 ماه بزرگتر از خودم)که از بچگی هم بازی هم بودیم و من علاقمند شده بودم بهشون.خلاصه بعد از حدود 2 ماه با شرط های خاصی(مثل راضی کردن خانوادشون و پنهان موندن رابطه بین اطرافیان و ...) قبول کردن که وارد رابطه بشیم که هر دو مطمین شده بودیم بدرد هم میخوریم و برای هم ساخته شده بودیم.هر دو بار اولی بود که با جنس مخالف در ارتباط بودیم و واقعا از ته دل هردو همو میخواستیم و به قول معروف جونمون برا هم در میرفت.هفته ها و ماه ها گذشت و روز به روز از رابطه ما میگذشت و روز به روز قشنگتر و عاطفی تر میشد.تا یکماه مونده به عید همین امسال ایشون به واسطه یه امتحان مشغول شدن طوری که من خیلی مراعات میکردم و کمتر پیام میدادم و سعی میکردم کمتر به دست پاش بپیچم.گذشت و امتحانش تموم شد و منم که انگار از قفس ازاد شده بودم توقع داشتم بعد یه دوره دوری دیگه به قولی اون همه حواسش به من باشه و 24 ساعته توجهش بهم باشه.ولی اتفاق دیگه ای افتاد و یکم شروع کرد بی محلی که به گفته خودش دستش بند میشد منم این حرفا سرم نمیشد و تو کتم نمیرفت.از اون بی محلی از من گیر دادن و غر زدن و توجه بیشتر.این داستان تا 3 ماه طول کشید.حالا داستان از اینجا شروع میشه که دیگه توجهش مثل قبل بهم نیست و دیگه هفته ای 4 بار زنگ نمیزنه که هیچ شده 2 ماهم زنگ نزنه و همش من زنگ بزنم.الان حدود 8 ماهه داستان همینه.همش میگه بیا یه مدت بهم فرصت بدیم یه فاصله ای بینمون باشه.جفتمون زور زدیم مثل قبل بشیم ولی اون یجوری شده.خودشم میگه که دیگه اون کسی نیست که من عاشقش بودم.میگه خسته شدم میگه یه مدت فاصله باشه ببینیم چی میشه.
من خودم گیج شدم که مگه با فاصله انداختن چیزی درست میشه؟
تورو خدا کمکم کنید.من همه جوره براش کم نذاشتم و همه جوره تامینش کردم شده کمه خودم بذارم ولی نذاشتم اب تو دلش تکون بخوره.ایشالله میخوام تابستون اینده برم خواستگاری ولی نمیدونم این وضع تا کی قراره ادامه داشته باشه.
تو رو خدا راهنماییم کنید.
مرسی ازتون