اصرار خانمم برای پذیرش جدایی

سلام
علی هستم ۲۸ سالمه توی دوران عقدیم الان حدود ۱۰ ماهه با همسرم اختلاف پیدا کردم
علت بحثمونم حرفهای الکی و بی سر و ته بود که منجر قهر کردنش شد
متاسفانه بعد چند روز هرچی سعی و تلاش کردم خانمم کوتاه نیومد و اصرار به طلاق کرد:54::54:
ازونجایی که دوستش داشتم چند نفر بزرگتر و فرستادم واسه وساطت اما مرغشون یه پا داره:54:
مهریه شو گذاشت اجرا و کلی دادگاه و شکایت
جدیدا هم که دیدن راه به جایی نمیبره میگه همه چیرو میبخشم توافقی جداشیم...
اما من حاضر به طلاق نشدم چون میخامش
ولی دیگه میخام تمومش کنم چون زندگی با اجبار نمیشه
وقتی نمیخاد بمونه همون بهتر که حالا بره...:47::47:
نمیدونم تصمیمم درسته یا بازم مخالفت کنم بلکه سرش به سنگ بخوره بفهمه اون بیشتر ضرر میکنه چون دختره
حس میکنم این کارم خودخاهیه..
ازتون میخام کمکم کنید :203:

سلام.

خیلی کلی توضیح دادید.

دلایلش برای جدایی چیه؟چقدر روشون کار کردید؟تا حالا مشاوره رفتید برای حل مساله؟

دلایلش مثلا میگه ما اختلاف فرهنگی داریم و خانوادمون به هم نمیخوره
البته یکم حرفش درسته چون سطحشون از نظر مالی و فرهنگی یکم بالاتر از ماست
اما من بخاطرش خیلی سعی و تلاش کردم
خاستم رضایتش رو جلب کنم اما اون دایم دلسردونه و نا امیدانه حرف میزد و انگیزه منو واسه تلاش بیشتر ازم میگرفت
همش با یه حس خود برتر بینانه باهام برخورد میکرد
جوری که انگار بود و نبودم براش تفاوتی نمیکرد
به اولین مشکل حرف از طلاق میزد
غرور و شخصیتم رو خیلی جریحه دار کرد:54::54:
این اواخر یکم بخاطر مشکلات مالی تحت فشار بودیم که دایما به روم میاورد
اعتماد بنفسم رو خیلی پایین اورد
اگر واسه ادامه زندگی و تلاش بیشتر بهش اصرار میکردم میگفت فایده نداره ما به درد هم نمیخوریم
همش حس میکردم این پایبندی و علاقه یکطرفست:47::47:
بالاخره اینبار مثل قبل بعد از بهانه گیری و قهرش نرفتم با التماس به خودشو خونوادش مجبور به اشتی کنمش
منم باهاش توی قضیه طلاق همراهی کردم
اما هموز نتونستم با این قضیه کنار بیام و الان که به اخرش رسیدیم و میگه توافقی جداشیم بلاتکلیف گذاشتمش بلکه یکم بیشتر فکر کنه و به خودش بیاد
من مشکل خاصی ندارم فقط گاهی بخاطر فشارهای مختلف و بهانه گیری هاش کنترل خودمو از دست میدادم و صدامو میبردم بالا این بزرگترین دلیل جداییشه:97:
خب وقتی داره بی وقفه بدون درک حالم حرفای تحریک کننده میزنه منم ظرفیتی دارم:302:
اوایل چند جلسه رفتیم مشاوره اما اون به توصیه هاش عمل نمیکرد و رها کردیم
مشاور میگفت به مرور زمان درست میشه
باید بپذیردت چون شخصیتش درونگراست دیر عادت میکنه و خودشو وفق میده
الان که اخرای کاریم و اون مصر به طلاقه و مهرشم میبخشه نمیدونم چه کنم:203:
فعلا که کلا قطع رابطه ایم
خط مویایلشو عوض کرده و در خونشونم نمیتونم برم چون خونوادش شدیدا حمایتش میکنن و باهاش همراهن مخصوصا پدرش
به خودم میگم تو بخاطرش از خیلی خواسته ها و معیارات زدی اما اون کمال طلبه و حاضر نیست بخاطر زندگی مشترکمون یکم خودشو وفق بده
فک میکنم دیگه نباید جلوتر برم و این نقطه پایانه
چون به اجبار که نمیشه زندگی کرد
بالاخره به هر دلیلی از انتخابش پشیمون شده
من هنوز میخامش اما علاقه یکطرفه عبث و بیهودست....

همسرم بر اثر سوتفاهم و توهمات فانتزی که توی خیال خودش متصور شده بود منو بدون اینکه کامل بشناسه و با معیاراش بسنجه به عنوان همسر انتخاب کرد
ازدواجمون کاملن سنتی بود بدون شناخت و رابطه قبلی
وقتی عقد کردیم به مرور شناختش بیشتر شد وچشماش باز شد
و طبعا کم کم متوجه شد من با معیارای مدنظرش برای همسر ایندش تفاوت دارم
و به همین دلیل روز به روز نسبت بهم دلسرد شد و دچار یه حس بی تفاوتی شد
من بخاطر علاقه ای که بهش داشتم تمام تلاشمو کردم تا خودمو به ایده الش برسونم
اما با هر مشکلی حرف از جدایی میزد
اصلا روی تاثیر حرفاش فکر نمیکرد
همش حس میکردم خودمو دارم به زور بهش میچسبونم
تا اینکه ده ماهه پیش سر یه موضوع کوچیک و بهانه گرفتنش حرفمون شد
از فرداش دیگه درست جوابمو نداد و رو نشونم نمیداد
تا بالاخره باهاش قرار گذاشتم حرف زدیم
که گفت دیگه به هیچ وجه باهات ادامه نمیدم منم قبول کردم توافقی جداشیم
اما به اصرار پدرش شکایت کرد واسه مهریه
الانم راضی شده ببخشه طلاقش بدم
خیلی حرمتها بینمون شکسته و اوضاع پیچیده شده
ته دلم دوستش دارم اما نمیخام بازم با التماس و به قیمت شکستن غرورم به زور نگهش دارم‌‌‌‌...
نمیدونم کارم درسته یا نه:54::54:

منو همسرم همسن هستیم
تحصیلاتمون دیپلمه
اونا خیلی خونواده بسته ای دارن
خیلی متعصب و پر محدودیت
به حدی که از جامعه بیرون از خونه و روش برخورد با ادمای با شخصیتهای مختلف کاملن بی اطلاع هستن
البته خودشون فکر میکنن خیلی کارشون درسته
خانمم به هیچ وجه راضی نمیشد اشتباهشو بپذیره و رفتارشو تغییر بده تا حداقل یکم دلگرم بشم
خیلی توی این سه سال عقدبستگی کش مکش داشتیم
الان دچار تضاد و سردرگمی شدم
خیلی دوستش دارم اما منطقم میگه اگه اشتی هم بکنیم وضع بدتر میشه که بهتر نمیشه
چون حرمتها بینمون شکست
کل فامیل و اشنا مشکلمون رو فهمیدن
این مشکل و اختلاف کل زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده
دچار یه حس بی هدفی و گیجی شدم:54:
راهنماییم کنید بچه ها چکار کنم:203:
توی بد برزخی گیر افتادم این روزا:54::54:

سلام
نوشتين سه ساله
من تجربه شما رو دارم تو مرحله شما هستم
از نظر من تو مرحله كه الان طرف مقابل به فكر برنده شدنه به هر قيمتي حتي زندكيش
اصرار كردنه شما كارو خراب تر ميكنه
دور بودنتون بدتر
جون طرف مقابل همه جيز رو توجيح برا هدفش ميدونه
واقعا و عميقا دركت ميكنم برات صبر ميخوام يه حس بي ارزش بودن براش بيدا كردي همين حسم خودت داري ؟
متاسفانه شماهم خانواده خانم همراهيش و سر سختانه هواشو دارن و كمكت نميكنن
اول خواستن بهشون باج بدي با مهريه بعدش ديدن نميشه حالا تفاهم
خدا كمكت كنه از صميم قلبم برات ارزوي موفقيت دارم
البته ميشه براش شرط بزاري جون حريف مهريه نشدن برا توافق كه بكي هرجي مشاور بكه كه اخرش به مشاور ميكه من اصلا دوستش ندارم جواب سنكيني براي زحمت هاي تو هستش
ازين فرصت برا سرد كردن خودت استفاده كنن كه حس ترد شدكي نداشته باشي .
خدايي حالم كرفته شد خيلي . هر جي بكي بد برداشت ميكنن به تايد رفتاراي خودشون .

ممنونم محمد جان بخاطر همدلیت
دقیقا دست گذاشتی روی واقعیت های زندگیم
ازم باج میخاستن اما من ندادم
چون بنظرم اونوقت دیگه ادامه زندگی برام با میل و علاقه نیست و فقط بخاطر ترس از باجهایی که دادم
مثلا بهم میگفت خونه ای که ساختم رو بزنم بنامش
یا شرطش واسه اشتی دادن حق طلاق بود(میخاست کامل نابودم کنه و بعد بره)
اما بهش گفتم من باج نمیدم
میخامت و همه جوره پات هستم اما بچه نیستم باج بدم
ناگفته نماند باجناق بزرگترم بهشون باج داده و الان نوکر خونه زاد شده:58:
فک میکنم اگر حق طلاق رو میدادم اونا با کمال بی رحمی پوستم رو میکندن اما من بازم بخاطر علاقم به زنم چون نمیخام بلاتکلیف باشه و جوونیش حروم بشه میخام بزودی حاضر به طلاق بشم و براش ارزوی خوشبختی کنم:47::47:

سلام
من خودم بينهايت فشار عصبي داره روم وارد ميشه
همه جور تحقير داره به سرم مياد توهين و ناسزا
بخاطر اينكه pay زندكيم موندم و خانومم از اين فرصت برا تبرعه كردن خودش استفاده ميكنه و همه جيز رو كردن من و خانوادم ميندازه و جالب اينجاست كه حتي نميتونه بكه برا حفظ زندكيش جيكار كرده
ازار روحي بي اندازه اي رومه از خدا ميخوام از تو فكرم دراد ميخوام جدا شدم ولي ياد تحقير هاي بي دليلش ميفتم كه از اول زندكيم به سرم اورده كبابم ميكنه
خيلي خودش رو بدون تقصير ميدونه و اين ازارم ميده
ازار بي اندازه اي كه ميبينم اين هست كه حتي يه قدم براي دلخوشي من برنداشت و مدام هدفش اين هست كه ما به درد هم نميخوريم و به ديكران ثابت كنه
الان تو اوج شدت خفقانم خوب دركت ميكنم
بي دليل و فقط طرفت بكه نميخوام حالا كه مسيرمون به دادكاه افتاده يادش اومده بايد از زمين و اسمون بهونه بتراشه و اين برام سخت تره كه جرا تا الان اينا رو نكفته بود

توی این مدت ده ماه که باهم قهریم خیلی اتفاقا افتاد و خیلی حرفا زده شد
چون کار به شکایت و دادگاه کشید حرمتها شکست
راستش من یکم زود از کور در میرم و جوش میارم
مخصوصا وقتیکه طرف مقابلم نفهمه چی میگم
وقتی جوش میارم شاید حرفی بزنم که بعدا پشیمون بشم
شاید این بزرگترین اشتباهه من بوده
کم تحملی....
سریع گارد دفاعی میگیرم:302:
حالا که میشینم مو به مو بازنگری میکنم گذشته رو میبینم میتونستم بهتر عمل کنم
اما....
همسرم کم مقصر نبود
کلا باهام کات کرد
نه زنگی نه جواب مسیج..:47:
پدرشم که فقط میگه ما خوبیم و معصوم و کارای خودشونو توجیح میکنه
حرصمو در میارن ادمای از خودراضی
مثل عسل و خربزه بودیم با پدرش:58:
دلم نمیخاست به اینجا برسه اما خودش کوتاه نیومد تا همه فهمیدن مشکل پیدا کردیم
ابرمون رفت....:54:

با سلام به محمد وعلی من نفر سومی هستم که دقیقا همین مشکل رو دارم الان نزدیک 4 ساله زندگیم بهم خورده دقیقا خط به خط نوشتی همین مشکلات رو دارم خدا شاهده 4 سال دارم میجنگم الان تنها زندگی میکنم اونا خودشون برتر میبینن دارن لجبازی میکنن با من از همسرم هیچ خبری ندارم و مهریه میدم

سلام علی اقا
واقعا متاسفم که میبینم شمام به مشکل من دچارید
چون شرایط سختیه
حرف همسرت چیه طلاق میخاد یا انگیزش مالی و گرفتن مهریست؟؟
همسر من که ابتدا به اصرار پدرش مهریه گذاشت اجرا حالاهم به خاسته پدرش حاضر به بذلش در قبال طلاق شده
حرفش حرفه پدرشه
مثل بت میپرسته خونوادش رو
رسما من شدم بازیچه دستشون
به هزار امید و ارزو خونه ساختم برای اسایش خونوادم اما همه چیز رو خراب کردن
حالام که میگم حاضرم از نو شروع کنیم وکیلشون میگه اونا مایل نیستن...
چقدر زن های این زمونه ناسازگار و کم گذشت شدن
البته استثنا هم هست
خدا کمکمون کن فقط:323:

سلام

موندم جرا اينا فقط ميكن تصميم ما مهمه
نميدونن صحبت منطقي انجام بدن بهتر بخواستشون ميرسن من با توافقي موافقت كردم بهش كفتم من تصميم مشخص نيست برا اين كه تصميم قطعي رو لحظه اخر اجرا كنم نياز دارم صحبت كنيم بهم كفتن كه ما برا جفتتون تصميم كرفتيم بخانمم ميكم با pedaret صحبت كنم نميزاره بماند تو اين يه هفته انواع ناسزاهارو شنيدم:58::58: من ميدونم داخل بازي روحي من كردن كه من از خدام باشه طلاق بدم
حالا موندم حق ازدواج مجدد از دادكاه بكيرم يا صبر كنم بيان برا كفتكو منطقي

خيلي روزكارمون جالب ميكزره تازه برا من كه تو عقدم
از قرار ميخوان حتي با ابرو بردن به اخواستش برسه تا دادكاه رو ببره عيب نداره

خدا جاي حق
حق داره برا جدايي تلاش كنه و ازاده
ولي من هم حق دارم تا وقتي حق طلاق با منه توضيح بخوام ميتونه نياد زندكي كنه جون دوست نداره ولي نميتونه جدا شه جون من دوست ندارم بزار ماهم بي منطق باشيم
والا به كجا بر ميخوره
راستيتش هروقت مثل خودشون شدم كم اورده
از اول زندكي من ميخوام جدا شم خوب بشو حالا يه شعار خوب داره

موفق خواهم شد . نه فورا ولي حتما
شعارش خيلي خوبه معلومه تصميمش قطعيه
البته من ميدونم مشكلاتم سر جي ميجرخه مجبوره كوتاه بياد جون ميدونه بد مياره
دوستان لبخند بزنين فقط خدا بزركه مهم اينه مهريه و نفقه رو حق خودشون ميدونن ولي حق ما يه صحبت كردنم نيست

همه دخترای این زمونه انگار کمر بستن به نابود کردن زندگی خودشون و شوهرشون
منم به همسرم گفتم بگو مشکل من چیه تا طلاقت بدم
میخام بدونم تا رفعش کنم
فقط میگه ما و خونوادمون به هم نمیخوره
بهانه تراشی الکی
طلاق شده یه راه فرار برای ادمای ضعیف که بجای تلاش دل رو میزنن به دریا و پا میکنن به یه کفش
فقط طلاق...
حاضر به صحبت منطقی هم نیستن
منم بزودی میتونم دادخواست ازدواج مجدد بدم
اینکار فقط مثل یه اهرم فشاره مجبورش میکنه به خاسته شوهر عمل کنه و شروطش رو بپذیره
اما اگر فکر برگشت باشی بعد دادخواست ازدواج مجدد دیگه منتفی میشه...

هرجي به طرفشون ميريم مثل امروز من و بهشون حق ميديم بدتر سركش ميشن
امروز دوست خوبم به خانمم ميكم بيا حداقل باهم صحبت كنيم منم عمرم بوده حداقل يه احتراميه جنان با بي رحمي سركوب كرد كه مجبورم كرد بهش بكم نه ميخوامت نه طلاقت ميدم
ميرم سر زندكيم خسته شدم وقتي يه ذره من حق ندارم واسه يه صحبت ديكه هيشكي هيج حقي نداره حداقل دلمون خنك شه
والا دروغ ميكم

خانمم ميكه طلاهاتو ميدم مهريه و نفقه نميخوام سه تومنم بهت ميدم :311::311::311: خدايي فكر كنم خوب درك كني جي ميكم درسته ؟
فوق العادست عكس العملشون تا اره يا نه ميكي . جوابشون اينه من دليلي نميبينم. نميخوام. برو ازدواج كن . من تو اون زندكي بر نميكردم .

واسه اولين بار بهش كفتم من ميرم از نظر من همجي تمام تمام توهم تونستي موفق شو .
تفاهم رو هم قبول كردم بدتر توهين شنين تكليفشون معلوم نيست مشكل دارن

:305:
اينارو بايد بلا تكليف رها كرد تا بفهمم طرف مقابل شخصيت داره با صحبت بيان جلو
ترحم بر ببر تيز دندان ظلم است بر .......

ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسفندان
:58::58::58:
محمد جان هم خودت میدونی هم خودم
وقتی زن بگه نمیخامت زندگی هم بکنه دیگه این میشه ورد زبونش
بقول یکی از بزرگای فامیل بهم گفت علی اگر زنت بگه نمیخام باهات ادامه بدم حتی اگر مجبورشم بکنی برگرده توی اینده سر هر مشکل و کاستی بخای اعتراض بکنی سریع مثل چماق میزنه توی سرت من که قبلا گفتم بدرد هم نمیخوریم و جداشیم خودت نذاشتی
حرفش خیلی بنظرم منطقی اومد
در ضمن وقتی زندگی که باید بر عشق و محبت و احترام استوار باشه بیافته روی لجبازی(مثل زندگی من و شما) دیگه فاتحش خوندست
من شخصا فقط میخام خانمم اطرافیان و کسایی که پشتش رو به کوه گذاشتن بشناسه و بفهمه اونا حاضر نیستن بخاطرش یکم فداکاری کنن بعد بخاسته خودش طلاقش میدم....
پس بیا منطقی باشیم و کم کم خودمونو قانع کنیم که این رابطه تموم شدست
ایشالا که در اینده این جدایی و پایان شروع موفقیت و خوشبختی خواهد شد....
این لینک رو میزارم بخون بد نیست برای اینکه خودتو محکم نشون بدی جلوی همسرت و فکر نکنه داری اذیت میشی از دوریش شاید اینطوری برگرده پیشت:43:
برگشت از طلاق یا برگشت از جدایی - می خواهید همسرتان که شما را ترک کرده برگردد؟؟

چند روز پیش طی صحبتی که با وکیل همسرم داشتم برای اینکه دیگه خودمو راغب به ادامه نشون ندم و بگم با تصمیمش برای جدایی موافقم گفتم به یه شرطی حاضر به طلاقم اونم اینکه خسارت مالی که توی این مدت بهم زده جبران کنه که شامل هزینه وکیل و دادخواستهای مختلف و برو بیا دادگاه میشه
ناگفته نماند خانمم شخصا مالی نداره و پدرش که وضعش بد نیست حمایتش میکنه الان
البته اون خیلی خسیسه و پولش به جونش بنده
وکیلشون گفت اینا قبول نکردن و فقط حاضر به بذل مهریه است
منم گفتم پس منم حاضر به طلاق نیستم و مهریه شو قسطی میدم و به فکر ازدواج مجدد نیستم و مجردی راحتم اونم بشینه خونه باباش
اینجوری خاستم بهش بفهمونم از نظر من تموم شدست و دیگه التماس و خواهشی در کار نیست
یا کوتاه میاد و بر میگرد یا میاد جلو برای جلب رضایتم واسه طلاق
اینده مبهم و غیر قابل پیش بینی در انتظاره.....
:203::203:

سلام.درحال حاضر که به اینجا رسیده .به قول خودت دیگه نه ترسی از جدایی داری نه حواشیش.

هر دو حس جدا شدن رو هم لمس کردید.تهدیدها ولجبازی ها و... رو گفتید نظراتتون هم تقریبا گفتید.

حالا که به این مرحله رسیدی اگه قراره دوباره زندگی مشترک شما جوانه ای بزنه بهتره از تمام این بحثها وفازها بیایید بیرون پرونده های قضایی هم که سرجاشه.


سعی کن کاملا عادی رفتار کنی گاهی ففط حالشو بپرس اونم فقط به خاطر خودش. بتدریج اگه موافقت کرد دعوتش کن یه شام بیرون یا حداقل یه دیدار مختصرهیچ صحبتی از قضایایی که اتفاق افتاده نکن.مث دونفر که تازه مراحل آشنایی رو دارن میگذرونن.هیچ صحبتی از دلایل منطقیت برای ادامه دادن زندگی نکن. شاید به نظرت عجیب بیاد ولی اگه این اتفاق بیفته میتونه یه مقدمه ی خوب باشه


این تایپیک وتایپیکهای بعدیش با حوصله مطالعه کن.

http://www.hamdardi.net/thread-34770.html

سلام اقایammin
ممنونم که به تایپیکم سر زدید و نظرتون رو گفتید
واقعیت اینه که کل کانالهای ارتباطی منو همسرم به خواست خودش مسدود شده و دسترسی بهش ندارم و فقط گاهی از دور میبنمش که صلاح ندیدم برم جلو چون صددرصد با بی اعتنایی رد میشه از کنارم
اخرین بار یکماه پیش توی دادگاه دیدمش که تنها نبود و باهم حرفی نزدیم
تایپیکی که فرمودید رو تقریبا خوندم
من به شخصه قبول دارم محبتم رو اونجور که خودم میخام بهش نثار کردم اما با تمام وجود دوستش داشتم
البته اشتباهاتی داشتم که قبول دارم
اولا منفعل بودم و بخاطر جلوگیری از بحث خواسته هامو نمیگفتم و میذاشتم طبق میلش رفتار کنه
دوما محبتم رو به زور نثارش میکردم حتی وقتی میگفت نیا پیشم میخام یکم تنها باشم میگفتم باید بیام پیشت
دیگه اینکه خیلی بهش اصرار میکردم و خودمو در برابرش ضعیف نشون دادم و با التماس کردن در مواقع قهر براش جا انداختم از طلاق میترسم و اون به کوچکترین مشکل تهدید میکرد یا پیشنهاد طلاق میداد
به خاسته هاش در مورد تیپ و ظاهرم یکم بی توجه بودم که البته بر حسب شرایط نمیتونستم سریع به نقطه ایده الش برسم و ازش زمان خواستم که اون اینکار رو بی تفاوتی من نسبت به خواستش تعبیر کرد
خیلی از خونوادم پیشم بدگویی میکرد البته جلوی خودشون رفتارش محترمانه بود
من صرفنظر از صحت یا عدم صحت حرفاش ازش خواستم پیش من گلایه و بدگویی نکنه که متاسفانه اینو حمایت از رفتار خونوادم میدونست و میگفت برو پیش همونا و نیازی به زن نداری
در حالیکه من حتی بخاطرش جلوی خونوادم ایستادم و گفتم من میخام همسرمو و ازش راضیم و همه رفتاراش طبق نظر خودمه تا گلایه نکنن پیشم که الان این موضوع شده ابزار سرکوفت خونوادم به من که خودت زیاده از حد به زنت چیدی و بزرگش کردی
اما اون فکر میکرد من با خونوادم قصد اذیتش رو داریم و من جزیات زندگیمون رو بهشون میگم و تحت نفوذشونم
دایم باید سو تفاهمات و کج خیالیهاشو رفع میکردم
همش بهم سوظن داشت و برچسب پنهان کاری بهم میزد
اگر میگفتم از لحاظ مالی یکم تحت فشارم فکر میکرد پولهامو خرج خونوادم میکنم و حساب مخفی دارم و میخام خرجش نکنم دروغ میگم
دایم فکر میکرد خونوادم میخان اونو از چشمم بندازن و خواهرام جلو من در حضور اون خودنمایی میکنن تا ازارش بدن!!!!!
و خیلی چیزای دیگه...
میدونم منم مقصرم اما حد و حدودش رو نمیدونم
مشاور رفتیم یکبار و البته به اقرار خود همسرم گفت یکم دیر اعتماد میکنه چون درونگراست....
خیلی سعی کردم خودمو ثابت کنم بهش
حتی هربار که میدیدیم همو کل موبایلمو چک میکرد
بدون اینکه موردی ازم دیده باشه بهم شک داشت
این رفتارش رو اعصابم بود
همش شک
همش گلایه و بدبینی نسبت به دیگران
همش سو تعبیر
اما دوستش داشتم و میگفتم بخاطر جو خونوادشه و بعد عروسی و استقلالش نرمال میشه
به پاش موندم حتی الان که ده ماهه بلاتکلیفم و امیدوارم که بفهمه چه کرد با زندگیمون....
اما میدونم توی این مدت خونواده خشک مغزش همه زحماتم رو به باد دادن و برگردوندنش به روز اول:54::54::54:

سلام
اكه برا مهريه مشكل خوردي رو من حساب كن يه راه كار خوب برات دارم
بجاي يك سكه 3 تا بدي ماهي يا همون يك سكه هم نصفش هزينه كني
يا اكه 100 تا سكست با 40 ميليون برداختش كني
اين يه هفتس متوجه شدم از وكلا هم برسيدم شدنيه البته غبر قاننوني نيستش ها ولي جون بحث ايستادكيه جلو بي منطقي كاملا قانوني و عالي البته اونا يكم اذيت ميشن فدا سرت

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohanad28

سلام
اكه برا مهريه مشكل خوردي رو من حساب كن يه راه كار خوب برات دارم
بجاي يك سكه 3 تا بدي ماهي يا همون يك سكه هم نصفش هزينه كني
يا اكه 100 تا سكست با 40 ميليون برداختش كني
اين يه هفتس متوجه شدم از وكلا هم برسيدم شدنيه البته غبر قاننوني نيستش ها ولي جون بحث ايستادكيه جلو بي منطقي كاملا قانوني و عالي البته اونا يكم اذيت ميشن فدا سرت

---

یه توضیح بده ما هم یاد بگیریم ! از یه طرف می گی قانونی از یه طرف می گی 100 تا رو با 40 تا میشه داد .

شما ميتواني بجاي مهريه مالي به اجراي احكام معرفي كني
كه اجراي احكام مسعول قيمت كزاري و فروش هست
براي من اين اتفاق افتاد كه با توجه به شركت توليدم قادر شدم وسايلي رو معرفي كنم كه براي من يك سوم هزينه داشت مثلا جنس تمام ميشود 10000 فروش اونجا ميفته 30000 هزار
هم راحت هم بي دردسر اكه دوستاني كه مشكل من رو داشتن ميتونن برا حفظ زندكيشون رو شركت من حساب كنن ولي خدا بيغمبري باشه براي حفظ زندكي