نوشته اصلی توسط
یاس پاییزی
سلام گل همیشه بهار عزیز....
واقعیتش چون چیزی ازت نمیدونم یه چنتا سوال داشتم :
یکم میخوام از فاز دارو دکترو... دربیایم تا ببینیم چی میشه...
1- حال و احساست با محیط کتابخونه چطوره ؟(بخصوص اونهایی که فضای سبز هم دارن)
اگه این سوالتون بخاطر مشکلم با مامانمه.مامنم چون مادربزرگم مریضه بیشتر ساعات روز خونه نیست و بیشتر برخوردای ما همون مواقع صبح و موقع نهار و شامه. باکتابخونه شروع کردم چون اونجا دوستام بودن اوضاع نسبتا خوب بود البته همونجا هم بعضی روزا زهنم خیلی شلوغ میشد البته اونزمان هم یه کوچولو ارامبخش مصرف میکردم. دوستام دیگه هفته ای یکی دو روز میومدن و بعدش انگیزم هم اومد چایین و یک هفته ست دیگه نرفتم اصلا.
2- تغذیه روزانه ات چطوره ؟ چقدر میوه مصرف میکنی ؟
تغذیه خیلی خاصی ندارم. گاهی میوه میخورم گاهی هم یادم میره نمیخورم
3- اولین کنکورته ؟ هدفت برای رتبه چنده ؟ تست میزنی ؟چنتا تو یه هفته؟
نه دومیشه.چیز زیادی از قبلیش یادم نیست. نه توی تاپیک قبلم گفتم که هنوز تموم نکردم که تست یزنم. اینقد اظراب و استرس دارم مرور هم نمیکنم.
4- چه وقتایی به گذشته ای که گذشته فکر میکنی ؟موقع چکارهایی؟ اغلب چه چیزی باعث میشه از اون فکرا دربیای ؟
من از همون موقع که گفتم اوضاعم خراب شد تمام روزم بخصوص وقت کارای فکری درگیر گذشته و فکر و خیال میشدم. دیگه الان با تکنیکای توقف و هزارجور به خودم فشار اوردن مقدارش الان کمتره و متوسطه.وقتی بتونم حس خوبی یا انگیزه خوبی یا امید بالایی به خودم بدم که گذشته ها و ادمهای گذشته ارزش غصه ندارن و بتونم اینقدر خلقمو بالا ببرم که یه احساس پایداری که بیشتر از چندساعت طول بکشه به خودم بدم که میتونم توی اینده جبران کنم و با دنیا و ادمهای بهتری اشنا بشم و چیزای خوبی چیدا کنم و به ارزوهام برسم و.. فقط باید میزان این حس و انگیزه بالا و قوی بشه یعنی بتونم باورش کنم و ذهنم با غصه نتونه پسش بزنه
به موفقیتت ایمان داشته باش