-
خسته از همسر
سلام
من دلم از زندگی با خانمم خسته شده. علّتشم اینه که در عین حال که خوب بوده و می خواسته برای من یه همسر کامل باشه، ولی یه مشکلاتی برام پیش آورده که دیگه دلم ازش خیلی سرد شده و مدّتی است جدّیتر و مصمّمتر از گذشته معتقدم باید از هم جدا بشیم و یه اقداماتی هم در این مورد کردم. هر چند دلم براش می سوزه. از طرفی احساس می کنم هیچ وقت دلم باهاش گرم نمیشه و یه زندگی توأم با عشق و لذّت نمی تونم باهاش داشته باشم. از همین ابتدا معترفم که من هم مثل همۀ آدمها بی عیب نیستم.
من با همسرم در مسائل مالی، زناشویی، اعتقادی، فرهنگی، تحصیلات، خانواده و مسائل ریز و درشت یا تفاهم نداشتیم یا تعصّبات و تحجّرات و جهالتهای ایشون و خانوادش، تحمّل را از آدم می گرفت. ایشون کارمندند و البته پولشون در زندگی مشترکمون هزینه شده و حقیقتاً در زمینه مالی همراه من بودند و بخش زیادی از کارهای زندگیمون با هزینه ایشون بوده و من درآمد کمتری داشتم و مدیریت مالی با من بوده. خودش و تقریباً دیگران هم معترفند که اگر نوع مدیریت من نبود، نمیشد به امکانات کنونی برسیم. من سعی کردم زندگیم را بسازم، ایشون هم همین طور. با مدیریت زندگی به جاهای مطلوبی رسیدیم. خونه، ماشین، اسباب زندگی، پذیرش من در مقطع تحصیلات تکمیلی در یکی از دانشگاههای طراز اول همه پس از ازدواج مهیّا شد. امّا من نمی تونستم باهاش آرامش داشته باشم. چون از ابتدا و در همون حال هم که به این چیزا دست می یافتیم، اشتباهات ایشون آدمو داغون می کرد و موجب افسردگیها و دلسردیها می شد. مثلاً یکیش این بود که با نادانیهاش باعث شد چند میلیون از پولی را که از بانک به اسم من وام گرفته بودیم، برای مدّت کمتر از یک ماه به خانوادش بدیم. امّا خانوادش پس ندادند و بعد از حدود چهارده ماه تونستم با دلخوری طرفین و با یه ترفندی ازشون بگیرم. هر چند باز هم مدّعی بودند که مثلاً چرا پول را ازشون خواستم. این در حالی بود که ارزش اون پول برای خرید خونه کم شده بود و مجبور شدیم مقداری از وسایل بفروشیم و مقداری هم قرض کنیم تا بتونیم یه واحد آپارتمان بخریم. ضمن این که همون زمان که پول من دستشون بود من مجبور بودم با داشتن تحصیلات، کار بازاری هم بکنم و از تحصیلاتم عقب بیفتم تا هزینه زندگیمون و قسط وام را بدیم. البته در همین بازۀ زمانی اتفاق ناگواری هم براشون افتاد که گاهی همسرم من را متهم میکرد. از این نمونه ها باز هم اتّفاق افتاده. شاید بپرسید که چطور باز از همون سوراخ گزیده شدم. پاسخ اینه که ایشون مثلاً بدون اطلاع من برای خانوادش هزینه کرده و بعد در زندگی خودمون خلل روحی و مالی ایجاد شده. حالا به این موارد اینها را هم اضافه کنید:
تعصّبات نادرست مذهبی و افراط در عبادات، تعصّبات در مورد خانوادش و طرفداری نابجا از اونها و تبرئه و توجیه کردن رفتار و عقاید و گفتار خودش و آنها، مهارت نداشتن در امور منزل، منّت گذاشتن جدّی و شوخی خانوادش در مورد جهیزیه و بزرگ جلوه دادن آن، سردی و بی روح بودن در مسئلۀ جنسی، زنانه نبودن، عدم لذت بردن و لذّت بخشیدن، بیماریها...، خستگیها و کسالتها، بدبینی گاه گاه در مورد نزدیکان من، باور به خرافات، دلسوزی غیر معقول در مورد برخی افراد و خشونت زشت و خفت بار در مورد برخی دیگر از مردم، دروغگویی (که البته بیشتر خانوادش در این قضیه دستی بر آتش دارند)، ... .
در نهایت تصمیم گرفتم تصمیم به جدایی را عملی کنم. ولی بازم جانب احتیاط را رها نکردم. با چندین مشاور و متخصّص به صورت فردی یا مشترک صحبت کردیم. نهایتاً می گفتند با این اوصاف جدا بشین. وقتی با آدمهای معمولی دور و بر خودم هم مشورت می کنم، میگن: اصلاً شما از اولشم به هم نمی خوردید و تا دیرتر نشده و پای بچه ای هم توی زندگیتون نیست، تمومش کنید. الآن در روند دادگاه هستیم. وقتی بحث میکنیم و بهش مطلب و حسم را میگم، خانم نهایتا گریه میکنه و میگه درست میشم، خوب میشم. ولی دل من خیلی خیلی سرد شده. اعتقادی هم به درست شدنش ندارم. چون در این چند سال هر چه صبر کردم، هشدار دادم، راهنمایی کردم، مهربانی کردم، ناز کشیدم و به هر شکلی خواستم در جهت معقول و معمول زندگی تغییر کنه قول داده؛ ولی بنده خدا نتونسته تغییر کنه.
البته دلم هم برای ایشون و هم برای خودم میسوزه. باز با خودم میگم با دلسوزی که نمیشه زندگی لذتبخشی داشت. خلاصه موندم و دارم عذاب میکشم. عمرمون هم داره هدر میره....
راهنمایی بفرمایید تا راحتتر بتونم تمومش کنم (چون فعلا معتقدم با همۀ دلسوزیها و سختیها، تموم کردن این زندگی بهتره).
سپاسگزارم
-
سلام روز بخیر
من چن تا سوال داشتم
سن شما و خانم ؟؟
کار شما و اون و تحصیلاتتون ؟
از روز اول آشنایی تون به چه شکل بوده ؟؟؟ از طریق خانواده یا دوستی
ملاکتون از همون اول برا ازدواج چی بوده ؟؟
ایا خانم از همون اول معیار های شما را نداشتن ؟؟؟
چن ساله ازدواج کردین ؟
رابطه خانم با خانواده چه جور هستش ؟؟
شما از نظر ارتباط با خانواده خودتون و همسرتون یا فمیل در چه حدی هستین ؟؟؟ در روابط سخت میگیرین
وقتی روابط بیشتر باشه ادم چیزای زیادی یاد میگیره
خیلی خوبه که اومدین و رفع مشکل میکنین و ادم صبوری هستین که میگین چن سال پول وام دسته خانوادش بوده و چیزی نگفتین
همه مشکلات با صحبت کردن رفع سوئ تفاهم حل شدنی هست
مگه اینکه تصمیمتون جدی باشه
نمیدونم خانم چن سالشون هست ولیییییی به این فکر کردین با طلاقش اونو داغون میکنین ممکنه دیگه فرصتی برا ازدواج دوم نداشته باشه ؟؟؟
وقتی میشه نقطه ضعفها رو با یادگیری با رفتن به مشاور حل کرد همه ادما کامل نیستن ممکنه نمونه تربیتشون این جوری بوده یا بعضی از کارا ذاتی هستش
من نمیگم کاراش درسته این جوری که شما گفتین صد در صد مشکل دارن
اینو میدونم آقایون دلی رئوفی دارن شمام همین طور پس در تصمیمت تجدید نظر کن یه فرصتی دیگه بهش بده
کاش میشد خانم یه تایپیک باز کنن که چه جوری همسرم را برا خودم حفظ کنم ؟؟؟
در این سایت مقالات فراوانی هستش برا یاد گیری خانمها اگه بتونی بهش برسونی و مطالعه کنه که عالی هستش
فکر میکنین دونفر که از همه لحاظ شبیه هم باشن زیر یه سقف خوشبختن
ولی همیشه میگن این تفاوتها هستش که زندگی رو جذاب میکنه
به عنوان مثال این دولینک را بخون یا یه جوری بگو خانم بخونن خیلی موثر هستش کمکش میکنه
کارگاههای آموزشی
مهارتهای ارتباطی
http://www.hamdardi.net/thread-154.html
موفق باشین
-
سلام .
احتمالا یه مدت از هم دور باشین بهتر میتونین تصمیم بگیرین .اگه تصمیمتون جدی شد قبل از جاری شدن طلاق یه چند ماه از هم دور باشین . دوری هم به همسرتون کمک میکنه که در مورد تغییراتی که خودش هم قبول داره جدی تر باشه و هم به شما که منصفانه تر فکر کنین . اونوقت اگه بازم سر حرفتون بودین معلومه درست تصمیم گرفتین.
بنظر نمیاد مشکل جدی داشته باشین غیر از اینکه با عرض شرمندگی شما قدری خودخواه بنظر میان .مثلا اینکه خودتون قبول دارین که در بحث مالی همراه شما بوده . حالا بخشی ازدرآمد حاصل زحمت خودش رو به خانواده ش ببخشه چه اشکالی داره ؟ یادتون باشه تامین هزینه های زندگی به عهده شماست نه خانمتون. و اون به شما و زندگیش علاقه منده که در مشکلات مالی همراه شماست و به شما کمک میکنه .
حالا اگه با یه نفر دیگه ازدواج کنین فکر میکنین اون هیچ مشکلی نداره و معصومه؟
مسایل زناشویی هم خیلی اهمیت دارن و به رفتار هر دو طرف مربوط هستند . بهتره قبل از دادگاه ، حتما راحت و شفاف با هم صحبت کنید وبه متخصصین سکسولوژی هم مراجعه کنید . طلاق آخرین راه حله نه اولین .
-
درود و سپاس
سن من و خانم: 37. البته ایشون چند ماه از من بزرگترند (اینو گفتم شاید جواب کاملتر باشه و برای راهنماییتون بهتر باشه).
کار من: تدریسهای پاره وقت در دانشگاه و شغلهای موقتی بوده. الآن هم بعضاً همین طوره. ولی خب پول قابل توجهی توش نبوده.
تحصیلات: من (دانشجوی دکتری)، خانم (لیسانس)
نحوۀ آشنایی: در محیط کاری آشنا شدیم و بعد از چند جلسه صحبتی که بدون نیت ازدواج بود، کم کم این بی نیتی تبدیل به رابطه دوستانه ای شد که فکر کردیم ازدواج برامون بهتره. البته من چند بار سعی کردم منصرف بشیم. ولی طرف مقابلم متمایل به ازدواج بود. با خوب بودن طرف مقابلم گیج شدم. فکر کردم شاید تقدیر هست که با ایشون ازدواج کنم و سر و سامان بگیرم. خودشون قول دادند که من را به همین شکل بپذیرند و این قدر به من علاقمند بود و اعتماد به پیشرفتم داشت که اولّاً میگفت: من هم حمایت میکنم و ثانیاً معتقد بود که مردی که روبروشه توانا هست. من هم انکار نمیکنم و کاملاً معتقدم که میتونم زندگیم را از نظر مالی اداره کنم. حالا دارای شغل دولتی نبودم... درسته... ولی با معامله و تدریس و .... می تونستم و میتونم گلیم خودم را از آب بکشم. چون تجربه کرده ام و زندگی را گردانده ام.
ملاک ازدواج: موفقیت و رستگاری طرفین. البته به نظرم به این قضیه ساده نگاه کرده بودم. چون احساس می کنم باید مسیر و نگرشهامون یکی یا حداقل نزدیک به هم می بود. ولی طرف مقابلم با اشکالات و تکرار اشتباهاتی که داشت روز به روز حس من در مسیر کم و کمتر شد.
من فکر میکردم خانمم تعدادی از معیارهای منو داره و پذیرفته بودم که با هم زندگی را میسازیم و پیش میریم. انصافاً هم طوری زندگی را جمع و جور کردیم که چشم خیلیها از تعجب باز مونده بود. چون با هزینه ها و قسطها و اجاره ها باز هم تونسته بودیم یه زندگی معمولی داشته باشیم. الآن هم از نظر مالی مشکل بغرنجی نداریم. مشکل ما بر سر فرهنگها، تعهدها، آگاهیها و ... هست.
شش سال از ازدواجمون میگذره. البته تفاوتها از همون اوایل بروز میکرد. ولی هی روش سرپوش گذاشتیم. به خودمون قبولاندیم که باید زندگی کرد، اینا نمک زندگیه، سر و صدامون کسی نفهمه، گاهی هم فکر میکردیم بالاخره تغییری حاصل میشه، وقتی هم چند بار پای بزرگترها را خواستیم وسط بکشیم از طرف خانوادۀ اونها حرکت بزرگمنشانه و کدخدامنشانه ای صورت نگرفت. بزرگترهاش از خودش بی تجربه تر و جاهلانه تر رفتار میکردند. به خدا قصد توهین ندارم. ولی واقعیت همین بود. من از همین بابت هم دلم میسوزه. با خودم میگم این بندۀ خدا توی اون محیط بزرگ شده. وقتی راهنمای و اصول درستی توی زندگیشون نبوده، چطور باید این خانم ایده آل بشه؟؟؟؟ واقعاً دلم میسوزه. ولی ازتوان خودم هم خارج بود که بتونم تغییرش بدم. یعنی تلاشها کردم. ولی نشد. بعضی از بدیهیات زندگی و زناشویی را اصلاً یا نمی دانست یا از نظر روانی و جسمی توانایی برخورد باهاش را نداشت. در مورد بقیۀ مسائل و تحلیلها هم کم و بیش این معضل بود. خسته می شدم از این که این قدر نمی دونه و نمیخواد درک کنه. مثلاً دین و مذهب را به یک دید سخت می دید. طوری که عبادتهاش فلج کنندۀ زندگی معمولی میشد. دیگه توانی برای همراهی و سرزندگی با شریک زندگیش نداشت. الآن خودش مخصوصاً با تصمیم من و توصیه ها و نکوهشهایی که دیگران در مورد رفتارهاش کردند، میگه که اون زمانها اشتباه میکرده.
خانوادۀ من هم نصیحت میکردند. بزرگی میکردند. شاید فکر کنید دارم از خانوادم طرفداری میکنم. ولی همه و همسرم هم معترفه که خانوادۀ من میتونند نصیحت کنند و این کارها را کردند و نظم و اصولی در زندگیمون هست. بر خلاف اونها که چندان نظامی در زندگیشون نبوده ... . هنوز هم پدر و مادرم میخوان که زندگی کنیم. البته اونا فقط میگن: به هر حال زندگی کنید و اسم جدایی در زندگیمون نباشه. حالا هر طوری هست، باشه.
رابطه اش با خانواده من معمولیه. البته همه بهش احترام میذارن. اون هم متقابلاً احترام میذاره. ضمن این که گاهی بعضی آداب را شاید بلد نباشه که طبیعیه. بالاخره اون از یه خانواده و فرهنگ دیگه هست. معصوم هم که نیست...
در مورد ارتباط با خانواده خودم و همسرم تا حدود یک سال پیش معمولی و بلکه خوب بود. امّا این به آن معنی نبود که قبولشون داشته باشم یا تأییدشون کنم یا بهشون افتخار کنم. خیلی غلط داشتند. خیلییییییییییی ...
در مورد فامیل هم اگر سنخیتی باشه، رفت و آمد داشتیم. ولی زیاد نبوده ... اگر با طرفهای مقابلم صمیمیت داشته باشیم و از نظر فرهنگی به هم نزدیک باشیم، استقبال میکنم. ولی وقتی چند بار ارتباط باشه و ببینم اصلاً با هم جور نیستیم، نمیشه روابط مستحکمی باشه. جز در حد سلام و علیک و دید و بازدیهای مناسبتی.
پول وام حدود چهارده ماه دستشون بود. من کم و بیش بعد از دو سه ماه که از موعد برگرداندن پول گذشت، سر این مسأله با خانمم بحث داشتم. ولی سعی میکردم به خانوادش توهین و گله و شکایتی نکنم. چون ابتدای زندگیمون بود و من ازدواج کرده بودم تا زندگی کنم؛ نه اینکه تنش زایی کنم. مضاف بر آن، اونا در زمان بدهکاریشون به من گرفتار مصیبت و درد و رنج هم شدند و من باز هم مراعات حالشون کردم. ولی اونا هم خیلی خیلییییی بی خیال و بی تفاوت بودند. اصلاً به روی خودشون نمی آوردند که مثلاً به تازه دامادشون که خودش هم داره به سختی برای قوام زندگیش میجنگه، بدهکارند. برای چیزای دیگه هزینه میکردند. ولی در مورد پس دادن پول، هیچ واکنشی از خودشون نشون نمی دادند. مشکل و ضرر زدنهای مالیشون هم به این یکی خلاصه نمیشده. در کل مجموعه ای از رفتارها و فرهنگشون بود که من را بیشتر به سمت جدایی سوق داد. قضیه مالی هم یکیش بود.
به خاطر اینکه ظلمی نکنم چند سال صبر کردم. باز هم بی مقدّمه اقدام نکردم. با مشاورین حضوری و غیر حضوری صحبت کردم. خانمم هم صحبت کرده. مشاورین و متخصّصان بهش گفتند که چقدر اشتباه و کوتاهی کرده و محکومش کردند. حالا تا حد زیادی پشیمونه و میخواد درست بشه. ولی دل من دیگه دل شش سال پیش نیست. حقیقتاً اعتمادی هم ندارم که این بار هم مثل قولهای اون شش سال نباشه. ترسم از اینه که هر طوره برخلاف دلم قبولش کنم؛ فردا بچه ای بیاره (هر چند حس همین هم توی وجود من دیگه رفته) و باز مشکلاتش سر جاش باشه. اون وقت مسئله خیلی وخیم تر میشه. واقعاً می ترسم... .
من به داغون شدنش هم زیاد فکر میکنم که تا الآن صبر کردم. ولی من چی؟؟؟؟؟؟ بدون عشق زندگی کنم؟؟؟ با دغدغه و استرس بخوابم و بیدار بشم؟؟؟؟ نگاهم را به کسان دیگه ای معطوف کنم؟؟؟؟ گناه کنم؟؟؟؟ با دیوار حرف بزنم؟؟؟؟ الکی بخندم؟؟ الکی خرید کنم؟؟؟
و اینکه؛ بعد از طلاق خدا نیست که تدبیر امور بکنه؟؟؟؟ پناه بر خدا...
-
درود
شما شغل پاره وقت دارید و در دانشگاه بصورت پاروه وقت و موقتی درس میدید اونم شاغل اونجا نیستید بلکه حق التدریسی هستید.و مسئله دوم اینه که شغل ثابتی هم ندارید.با این حساب خرید منزل و ماشین و وسایل منزل و امکان ادامه تحصیل شما توی مقطع بالاتر یا پس انداز بیشتر از سوی همسر شما و درامد ایشون بوده تصور نمیکنم با شغل حق التدریسی بشه اینهمه کار را انجام داد.
حقوق زن برای خودشه حق خودشه وظیفه نداره بیاره توی زندگی مگر اینکه لطف کنه و از سر منت (البته نه یادآوری و سرکوفت زدن ) مقداری از حقوقش هرمقدار که خودش تشخیص بده و با میل رضایت خودش به خانواده کمک کنه و البته بیشتر توصیه میشه در حد دادن قسط باشه و اونم چی مشخص باشه که سهمش در آینده چقدره از اون چیز یکه میخوان بخرن.و بقیه اش را یا پس انداز بکنه یا هرجور که تمایل داره خرج کنه. و مسئله مهمتر وظیفه اصلی مرد تامین معاش خانواده هست.
حالا اینکه خانوم تشخیص بده پولش را که از زحمت کشیدن و عرق ریختن خودش بدست میاره کجا خرج کنه بخودش مربوط میشه نه به فرد دیگری حتی شوهر یا فرزندانش.
شما در مورد مسئله مالی یک کاری کن از این به بعد حقوق همسرتان با ایشون هم صحبت کنید برای خودشان باشه و خرج منزل و قسط و مابقی قضایا با شما که مرد و ستون اصلی خانواده هستید باشه.مدیریت حقوق همسرتان هم باخودش باشه اینکه بخواد چطور یهم پولش را خرج بکنه با تشخیص و رضایت خودشون باشه دوست داره آتیش بزنه به دیگران کمک کنه یا پس انداز کنه یا اگر ایشون صلاح دانستن تیو زندگی خرج بکنند.در هر صورت هیچگونه وظیفه ای چه از نظر شرعی و قانونی و انسانی بر عهده یک زن نیست که خرج و مخارج منزل که برعهده مرد هست را متقبل بشوند ایشون.
در مورد پولی هم که به خانواده ایشون که از طرف بانک وام به شما تعلق گرفته البته قبلش باید مشخص بشه که این وام برای شما بوده یا بواسطه همسر محترمتان:72: بانک به خانواده شما وام داده چون اگر برای شما باشه خوب مسئله فرق میکنه ولی اگر بخاطر همسرتان و حساب کارکرد ایشون توی بانک بوده باشه پس طریقه خرج کردن این پول هم مربوط به ایشون میشه.
در مورد پولی که به خانواده شان قرض دادند خوب پول خودش بوده هروقت هم خودش صلاح میدانست پس میگرفت یا اصلا می بخشید.این یک مسئله کاملا شخصی هستش و فقط همسرتان هستند که میتوانند در این مورد یا موارد اینچنینی تصمیم بگیرند چون درامدی است که از شغشان بدست آوردند.
در مورد نوشته شما اینکه پای خانواده را وسط بکشید؟! یک سوالی اینجا پیش میاد خانواده ایشون که کلا شما بولشان ندارید میزاریم کنار در مورد خانواده خودتان یا اطرافیانتان آیا اونها مشاور یا روانشناس و روانکاو و متخصص هستند؟ اول باید دید آیا صلاحیت و تجربه و دانش این را دارند که با صحبت هایشان باعث بهبود کیفیت زندگیتان باشند یا خیر.بهرین کار رفتن بنزد مشاور هستشد هرچند اگر هم مشاوری باشه در بین فامیل شما!بهتره که البته خود ایشون هم خبر دارند احتمالا مشاوری باشه که نسبت فامیلی با طرفین نداشته باشه اینجوری بهتره
پیشنهاد بنده اینه شما برید مشاور و شرط ادامه زندگی را بگزارید بعد از نظر ایشون اگر گفتند درست میشه این زندگی ادامه بدید ولی اگر گفتند جدایی بهتره یا غیرمستقیم این پیشنهاد را دادند شما لطف کنید و به همسر محترمتان با ترحم و دلسوزی نگاه نکنید و اقدام کنید به جدایی از ایشون.
ولی قبلش تکلیف منزل ماشین وسایل زندگی و خرج و مخارجی کهب رای ادامه تحصیل شما شده را کامل مشخص کنید و بصورت عادلانه تقسیم نمائید.البته اینو هم فراموش نشه بحث نفقه و مهریه هم که عندالمطالبه و حق قانونی همسر محترمتان است را هم باید پرداخت نمائید.
اینجوری مشا میتوانید بروید و زندگی جدیدی را تجربه کنید دانشجوی دکترا هم هستید و همینطور حق التدریسی پس اصولا نباید برای پرداخت مهریه و نفقه همسرتان مشکلی داشته باشید:72:
-
درود و سپاس از دوستان!
گزینه دور بودن از هم را تجربه کردیم. هم قبلنها که تصمیم جدی نبود و هم این مدت اخیر که تصمیم جدّی شده. هیچ فرقی نکردیم.
مشکل سر بخشیدن و نبخشیدن نیست. اشکال کار بر سر بی تعهدیها هست. بر سر این که من هم با توجّه به حرفها و نگرشهایی به شراکت زندگی راضی شدم. اصلاً از اول خودش خواسته که کار کنه، من نه گفتم که کار کن و نه گفتم که نکن. خودش می دونسته که اوضاع کاری من چطوره، الآنم خودش می دونه که کارهاش اشتباه بوده، در زندگیمون مشکل ایجاد شده، خانوادش بی تعهدی کردند، آیا ما باید بار ندانم کاریها و تنبلیهای خانوادش هم بکشیم؟ بعدشم فقط یک بار که نبوده... از طرفی من باید زخم زبان بدهکار بودن خانوادش به مردم و بانک را بشنوم. باید بشنوم که مثلاً خانمت ضامن شده و بدهکاره. اینا برای یه مرد آسون نیست.
دوست داشتن در زندگی خیلییییییییی خوبه. ولی بعضی دوست داشتنا، شاید به نوعی شبیه دوست داشتن خاله خرسه باشه. به باور من در زندگی مشترک زن و شوهر در جایگاه اول و رکن هستند.
ابداً فکر نمی کنم آدمهای دیگه چه زن چه مرد معصومند. ولی بالاخره هر کسی با یه سری معیارها و تعهّدات و چارچوبهایی پا به زندگی مشترک میذاره.
مسئلۀ ما فقط مشکل پول دادن و ضمانت و پس ندادن و بی تعهدی در این زمینه نبوده. این فقط یک مورد هست. ...
-
شما همین یک مورد را درست کن بقیه اش حل میشه.
ایشون حقوق خودش بوده همسر وظیفه ای برای تامین معاش خانواده نداره :81: اگر پولی وارد منزل میکنه حتی هزار تومان از سر لطف و عشقیه که داره همین و بس
شما متاهل تنها نیستید من و خیلی از بچه های دیگه همدردی هم هستیم متاهلیم و همسر شاغل داریم یا خانوم های شاغلی که شوهر دارند ولی خودم بشخصه اول میگم حتی به اندازه یک هزار تومانی از همسرم توقع ندارم پول وارد زندگیمان بکند مگر اینکه خودش تشخیص بده و از سر لطفش اینکار را انجام بده.
برای یک مرد ننگ حساب میشه همسرش خرج منزل را بده چه برسه خونه و ماشین و وسایل منزل هم تهیه کنه.و از اونب دتر توی اینکه همسرش چجوری پولشو خرج کنه هم دخالت کنه.!!!
من یکی بمیرم این خفت رو نمیتونم تحمل کنم من موندم با چه رویی اومدی اینجا تایپیک میزنی و همش روی همسرت ایراد میزاری و سرکوفتش میزنی و خودت رو بالا فرض کردی اخه تو چی داری بخودت مینازی؟مدرکت هم به صدقه سری خانومت داری هرچی داری بخاطر زحمت خانومته
.................................................. ......... :97::97::102::161:
-
سلام دوست عزیز
من یه آدم بی طرف! اصلا قصد طرفداری از همسر شمارو ندارم!
کی ایده آل هست که همسر شما هم ایده آل باشه؟ مگه خود شما ایده آلی؟
شغل شما ایده آله؟ درآمد شما ایده آله؟ گذشت و مهربونیه شما ایده آله؟ شاید بگی خانم من از اول اینارو میدونست و بله رو گفت ! بله میدونست. ولی آیا شما نمیدونستی خانمت کارمنده؟ نمیدونستی صد در صد مثل یه خانم خانه دار نمیتونه مهارت خانه داری داشته باشه؟ نمیدونستی احتمالا خستگی ) یا همون کسالت و بیماری که میگی) بیشتر تو وجودش باشه؟
همین خانم به اندازه کافی درک و شعور داشت که شده ستون اصلی زندگی شما!
ببخشیددارم اینجوری تند حرف میزنم. شاید این خانم نتونسته یک شریک جنسی خوب برای شما باشه ولی آیا شما تونستید یک شریک اقتصادی ب اشون باشید.؟
محبت و ناز کردن و ظرافت و رفتارهای زنانه در وجود هر زنی هست و یکی از دلایلی که در خانم های شاغل مخصوصا کسایی که فکر و ذکرشون شده قسط ووام و خونه و هزارتا مشکل دیگه این موضوع تحت تاثیر قرار میگیره. قبول دارم که این مورد برای آقایون خیلی مهمه ولی لاینحل نیست و با درایت و صبر و حوصله و مطالعه و مشاوره درست میشه.
واقعا از طرز فکر شما در مورد خانمت ناراحت شدم. اگه خانواده همسرت مثلا 10 تومن به شما بدهکار بودن ، حالا شما چقدر به خانمت یدهکاری؟ اصلا حساب کردی؟ انصافا خانمت از هر نظر که ایده آل نباشه ازین نظر که اینقدر در مسایل اقتصادی هم هواتو داشته و هم جانانه حمایتت کرده ایده آل ترین زن دنیاست. کاش همون اول باعاش ازدواج نمیکردی و کسی که لایق و شایستش بود قسمتش میشد. کسی که زنانگی و اعتماد به نفس رو در وجودش زنده میکرد.
اینکه الان ایشون نتونسته توی ظرافت وو زنونگیش پیشرفت نکنه یه دلیل مهمش خود شمایی.
متاسفم .
-
سلام جناب من فقط یه پیشنهاد میدم وقتی دیدم گفتین خانومت گریه میکنه میگه قول میدم درست شم خوب شم فقط فقط شما یه کار کن ایشالله قول میدم زندگیت درست شه حتی عالیییییییییی
فقط بیارش اینجا عضوش کن رسما قول میدم با بچها کمکش کنیم
اصلااااااااا نگران نباش
خودت اینقدر عصبانی نباش درست میشه حالا بخند:103:
-
دوست گرامی من حرفاتونو کامل میفهمم و درک میکنم چون از نزدیک شاهد زندگی مشابهی بودم
نارضایتی مرد از زن بودن و زنانه رفتار کردن همسر قطعا چیز کمی نیست
اما ایا همه ی زندگی ها ایده ال هستش و خیلی راحت تصمیم رو بر جدایی میگیرن؟؟؟
من فکر میکنم دلیل تمام سردی و خستگی شما نه ازین مسائلی که عنوان کردین بلکه از مسائل شخصی و خصوصیتونه
متاسفانه ما زنها خیلی وقتها فراموش میکنیم که اصلا مرد و زن چرا ازدواج میکنند؟؟؟ چرا اینهمه مسئولیت رو میپذیرند ؟؟؟؟
گاهی اینقدر درگیر مسائل حاشیه ای و پول و وام و قسط و کار و ادامه تحصیل میشیم که اصل ازدواج رو فراموش میکنیم تا اینجا من تا حدی بهتون حق میدم اما برادر گرامی مردها نقش یه کارگردان رو تو زندگی باید بازی کنند
یه کارگردان خوب ممکنه یه نابازیگرو برا کارش انتخاب کنه
و قطعا یه کارگردان خوب خیلی خوب میدونه که نابازیگرو با اصول کار اشنا کنه و خیلی وقتها ازونها ستاره میسازه
همسر شما با توجه به چیزهایی که گفتین خیلی مذهبی هستن و متاسفانه این مسائل در بین خانومهای خیلی مذهبی خیلی خیلی شایعتره شاید به دلیل اعتقاداتشون شاید بخاطر حجب و حیاشون و اصلا شاید بخاطر سو برداشتشون از مسائل مذهبی
اما اینها چیزی نیست که ذاتی باشه هر مهارتی که شما فکر کنین میشه به دست اورد اگر به جای سرکوفت و تهدید و نامهربانی کردن سعی کنید همراهش باشید بهش اعتماد به نفس بدین یه زن زمانی که میتونه بهترین باشه که همسر خوبی در کنارش باشه
اگرچه میفهمم که مردها دوس دارن زنشون خیلی از مهارتهارو بلد باشه ولی متاسفانه تو کشور ما به علت اینکه اموزش ها به شدت پایینه و حجب و حیا خیلی وقتها مانع یادگیری خیلی مسائل میشه این مشکل به شدت شایعه و مشکل فقط شخص شما نیست پس به جای اینکه سرد بشید سعی کنید کمکشون کنید
به نظرم ریشه ی خیلی از مشکلات شما برمیگرده به این قضیه که به نظرم کامل میشه حلش کرد ازش بخواید خیلی رک هرانچه که دوس دارید رو بهش بگید زنها دیوونه ی این هستن که دل مردشونو به دست بیارن اما خیلی هاشون واقعا راهشو بلد نیستن کمکش کنید به جای طرد کردنش
اما.......
گذشته از مسئله بالا یه مقدار حس کردم خیلی از موضع بالا همسرتونو نگاه میکنید فکر نمیکنید که این مسئله خیلی چیزهارو از بین میبره من جمله اعتماد به نفس همسرتون
دوم اینکه یه مقدار خیلی متوقع هستین و یه مقدار هم قدر ناشناس
تا حد زیادی با حرفای اقای خاله قزی موافق هستم به حرفاشون بیشتر فکر کنین
هیچکدوم از ما ادمها کامل و ایده ال نیستیم چقدرخوب بود اگه بهم کمک میکردیم و خودمونو بالا میکشیدیم
من یه چیزی رو از خانوم شما فهمیدم و اونم اینه که در کنار معایبی که دارن خیلی به زندگیش علاقه داره و به قول معروف زن زندگیه خیلی راحت از دستش ندین
فکر نکنین اگر ازدواج دیگه ای داشته باشین دیگه زن رویاهاتونو بدون هیچ نقصی پیدامیکنین پس سعی کنید زندگیتونو بسازید
-
سلام دوست عزیز :72:
داستان زندگیتون رو خوندم.
اول اینکه به نظر من خیلی کلی صحبت می کنید در بعضی موارد. مثلا از بی تعهدی یا خیلی موارد دیگه صحبت می کنید ولی توضیح نمی دهید کامل.
من از نگاه یک شخص سوم بیشتر حق رو به همسرتون می دهم. اینکه می فرمایید پیش مشاور رفته اید و مشاوران حق رو به شما داده اند برای من جای تعجب داره واقعا! شما همین مواردی که در بالا مطرخ شده رو به هر مشاور منصفی بفرمایید حق بیشتری رو به همسرتون می دهد. البته ایشون هم مقصر است در مواردی قطعا مثل عدم زنانگی و ... که این موارد هم بیشتر به کارکردن ایشون در بیرون از منزل مرتبط است. زنی که در بیرون از منزل کار می کنه وقت و انرژی کمتری برای زنانگی دارد.
می تونم یه سوالی بپرسم. خونه و ماشین و بقیه دارایی ها به نام شماست یا همسرتون؟ :82:
-
برای کسی که میخواد بره دلیل نیاز نیست، هزار بهانه وجود داره. برای کسی که میخواد بمونه هیچ بهانه ای لازم نیست.
دوست عزیز من
بیخود سعی نکن بهانه تراشی کنی و خودتو گول بزنی. گیرم که دیگران را بشه گول زد و ازشون تاییدیه گرفت اما با وجدان خودت چیکار میکنی؟
دست کم این دم آخر مثل مرد رفتار کن و طرفت رو نشکن. برو بگو تو خوبی و هیچ عیبی نداری اما من نمخوام زندگی کنم. بیخود عیب نذار. کارتو بکن
اما بهت بگم طرفت انقدر مرد بوده که حقوقش را بی کم وکاست برای زندگی گذاشته و کمکت کرده پیشرفت کنی و تحصیل کنی. گیرم ایراداتی هم داشته که همه دارن. میری و بعدها میفهمی چه اشتباهی کردی. ولی دیگه نمیتونی بمونی پس زودتر و بی دردسر برو تاوانشم بده و برو.
-
در سن 31 سالگی ازدواج کردی در حالی که
یه شغل ثابت با درامد متوسط هم نداشتی
پس اندازی نداشتی
خانواده محترم هم ازت حمایت مالی نکردن
اینا به چشمت نمیاد
حالا که زن (((کارمند ))) گرفتی بهت میگن زندگی الان شما به خاطر مدیریت مالی خوب شماست !!!!!!!! :58:
چرا این مدیریت مالی خوب الان را قبل ار ازدواج نداشتی ؟؟!!!
چرا برا بابات این مدیرت مالی خوبت را صرف نمی کنی تا زندگی شون از این رو به اون رو بشه ؟
شما که اینقدر خانواده خوبی با درک و فهم خیلی عالی داری خیلی بهتر می تونی با مدیریت خوبت زندگی اونها را متحول کنی !!!!
زنت همه حقوقش را دو دستی تقدیمت میکرد وتمام هزینه هاش را هم خودش تامین میکنه این اصلا به چشم شما و خانوادت نیامده (خیلی اقایی )
ببین مردی که میره سر کار وقتی میاد خونه خسته هست اگه کسی ازش توقع داشته باشه وقتی میرسه خونه ظرف بشوره جارو بزنه شام نهار درست کنه سبزی مرغ پاک کنه و فریز کنه و..... واقعا خیلی بی انصافه
حالا شما از همسرت توقع داری هم کار بیرون برات انجام بده و هم کار داخل خانه !!!!!
همه میدنند که خانمهای کارمند مثل خانمهای خانه دار نمی تونند خونه را اداره کننند
در مورد قضیه مالی هم کاملا حق را به خانمت میدم
خیلی ادم پر توقعی هستی
با حساب بانکی و پول ایشون وام گرفتی حواست کجاست ؟ نمیدونی که پول مال خودش هست ؟
در روابط زناشویی هم نمیشه با اطمینان خاطر گفت فقط یه نفر مقصره
شما همش دنبال تغییر خانمت بودی و اصلا هیچوقت به خودت نگفتی که شاید منم یه کناه خیلی کوچک داشته باشم
شما خیلی خودت را بالا می بری خیلی خودت را بیگناه و طلبکار میگیری و اصلا حاظر نیستی خودت را بببینی فقط می خوای ابر و باد و ماه و خورشید و فلک برا شما و به میل شما باشند
شما هم هیچ وظیفه ای نداری حنی تا حالا خانمت را تامین مالی هم نکردی و بر عکس همیشه ایشون بودن که شما را از لحاط مالی ساپورت کردن و نگذاشتن اب ته دلتون تکون بخوره و شما اصلا درک نکردی که ازدواج کردی و باید همسرت را تامین مالی کنی خوشبختش کنی مهربونی کنی تو کار خونه بهش کمک کنی و....
روی همه مردا را سفید کردی :104:
متاسفم برا زنی که با تو زندگی میکنه :54:
-
با سلام
من نظرات دوستان رو خوندم و با خیلی هاشون موافقم. دید از بالا به پایین شما، نداشتن نقش مرد در زندگی و در نتیجه نداشتن فرصت برای خانمتون برای زنانگی کردن،
کوتاه اومدن بیش از حد همسرتون و پذیرفتن همه مشکلات از سمت ایشون.
من حس می کنم تغییر نگاه شما و تغییر همسرتون البته نه در جهتی که شما انتظار دارین میتونه مشکلات شما رو تا حد قابل توجهی حل کنه.
ببینید.زن بودن و لطافت زنانه تا حد زیادی به مردی بستگی داره که در زندگی یک زن وارد میشه.شما نتونستید در طول زندگی زناشویی حس خواستنی بودن و
زن بودن و لطیف بودن رو به همسرتون بدین. ازش استفاده مالی کردین و متاسفانه جوری که در نوشته هاتون هم مشخصه ایشون رو مرتب مورد سرزنش و تحقیر قرار
دادین و این حس رو که اون نادونه و مدام اشتباه میکنه بهش انتقال دادین.
مطمئن باشین با وجود تاثیراتی که ایشون از این زندگی گرفتن با وجود جدایی از شما باز هم نمیتونن زندگی خوبی داشته باشن.
ایشون در طول زندگی با شما به یک زن سرکوب شده و تحقیر شده و دارای ویژگیهای مردانه تبدیل شدن.
حداقل برای راحت تر شدن وجدان خودتون هم که شده سعی کنین برای یه مدت هم که شده از رفتارهای قبلیتون دست بردارین.
البته اگر همسر شما کمی بیشتر قدر خودش رو میدونست و دست از تامین مالی شما برمی داشت ، و بیشتر روی زنانگی خودش کار می کرد و به قول شما دست از
تعصبات مذهبیش برمیداشت و به امور دنیایی بیشتر توجه میکرد، و به جای اینکه به شما قول تغییر بده خیلی قاطع باهاتون حرف میزد و از شما هم میخواست که تغییر
کنید،این در تغییر دیدگاه شما به این زندگی تاثیر داشت و شما در مقابل ایشون قدرشناس تر میشدین.
یادتون باشه ،یک زن در صورتی میتونه زن باشه که یه مرد واقعی کنارش باشه.
تغییر رو امتحان کنید،ضرر نمیکنید.
باهاش مثل یه زن برخورد کنین،حمایتش کنین .بهش عشق بدین براش مرد باشین تکیه گاه و حامی باشین.اون هم به مرور تغییر میکنه.
-
سلام.
یه سوال چجوری میشه قسمت خاصی از یک پست رو نقل قول گرفت؟ از دوستانی که بلدن این کار رو انجام بدن خواهش میکنم نقل قول هایی که صاحب تاپیک در مورد خانواده محترم خودشون و خانواده ی همسرشون گفتن رو نقل قول بگیرن و به ترتیب زیر هم قرار بدن. فکر میکنم صاحب تاپیک هم اگر نقل قول ها رو پشت سر هم بخونه به دیدگاه جانبدارانه و غیر منصفانه ی خودشون پی ببرند....
اگر هم دوستان وقت انجام این کار رو نداشتند شما خودتون یکبار دیگه برگردید و حرفهایی که در مورد خونواده ی خودتون و همسرتون میگید رو دوباره بخونید...
-
مادر من یک عمر کار بیرون کرد و خونه رو مثل دسته گل تحویل داد از همه لحاظ از پدرم بالاتر بود حقوقش هم چندبرابر پدرم بود تربیت ما بخش اعظمش توسط مادرم انجام شد اما اخرش فقط شاهد قدرنشناسی بودیم و چیزی جز این نبود...
تنها چیزی که بعنوان فرزند همچین خانواده ای میتونم بگم اینه که اگر زندگیتون ادامه پیدا کنه و فرزندی داشته باشید,حتی اگه همسرتون مثل مادر من مدام از خوبی های بابا بگه و بگه باید احترام داشت و دوسش داشت,باز هم فرزند واقعیت هارو میبینه
امیدوارم اگر زندگیتون ادامه پیدا کرد,کمی واقع بین تر باشید.
ببخشید که با سن خیلی پایین تر از شما حرفی زدم.
موفق باشید
-
خیلی ببخشید که اینطوری میگم ، تا حالا از خوندن هیچ پستی انقدر عصبی نشده بودم ، دوستان نظراتتون عالی بود ، من حرفاتون و تکرار نمیکنم ، فقط نمیدونم این آقا چطور روشون شده اینجا پست بذاره؟ نکنه توقع داشته همه بهش بگن باریکلام مرررررد ، تو معرکه ای که تا حالا با چنین زنی ساختی و اینهمه فداکاری از خودت نشون دادی ، دیگه وقتشه که این زن بی مصرف و طلاق بدی! توقع داشتی زنت خودش و فدات کنه ؟
-
سلام و سپاس از همۀ عزیزانی که نظر دادند، راهنمایی کردند، گله کردند، تحقیر کردند و به هر حال برای بهتر شدن اوضاع موضوع بنده را بررسی کردند.
باید بگم که به نظر میرسه بیشتر دوستان موضوع را خوب در نیافتند. ابداً این طور نبوده که با پول ایشون وام گرفته باشم. با پول ایشون درس خونده باشم، بهش توجّه نکرده باشم و ... . بخداوندی خدا اگر همین حرفهایی که زدید پیش خانمم بزنید، بهتون میخنده. چون حداقل اون منو توی این چند سال بهتر شناخته. البته تقصیر ندارید. شاید من نتونستم درست موضوع را مطرح کنم. من هم با نظرات غیرتمندانه و جانبدارانه دوستان موافقم.(هرچند برخی شمشیر را از رو بسته اند و فراموش کرده اند که کسی که اومده اینجا داره درد دل و بیان مشکل میکنه، راهنمایی و راهکار میخواد و نه تحقیر و سرزنش. حالا مهم نیست. نظر دوستان جهت خیرخواهی بوده و ازشون سپاسگزارم)
این را بگم که وقتی ما زندگی مشترکمون را شروع کردیم من شغل داشتم و درآمدم بیشتر از ایشون بود (فقط شغلم دولتی نبود). ماشین هم داشتم. مقداری پس انداز هم داشتم. هزینه هم میکردم. چون وظیفه ام بود. حقوقی هم که ایشون میگرفت بابت بدهکاریهاش جهت جهیزیه اش و وامهایی که پیش از ازدواج گرفته بود، هزینه میشد و چیزی ازش نمی موند که به قول یک از دوستانِ نظردهنده، دو دستی تقدیم من کرده باشه و من ازش بهره ای ببرم. فقط این را بدونید که هزینه قسط و اجاره های اولیه بالغ بر یک میلیون بود و حقوق طرف مقابلم حدود ششصد هفتصد تومان. حالا نمی دونم این معادله چطور با داوریهای دوستان، هماهنگ میشه!!!! اگر بگم من تا مدتها اصلاً نمی دونستم که چقدر حقوق میگیره، شاید باور نکنید... . این را بدانید که من مثل ایشون و البته در شرایط سختتر کار کردم. حتی همین زمانی که دانشجو هستم. چون وظیفۀ خودم می دونم. بی عرضه نیستم. پول در آوردن فقط با شغل دولتی نیست... من از مسیرهای موجّه دیگه پول در می آوردم. اگر میگم کار پاره وقت داشته یا دارم یا میگم درآمدم مطلوب نبوده، چون قانع نیستم و همیشه معتقدم باید تلاش کنم. فکر نکنید ایشون دو دستی پول را تقدیمم کرد و من هم اینقدر مغرور و نادان و تنبل و بی انصاف بودم که به بزرگواریهاش، خستگیهاش و ... توجّه نکرده باشم. الآن هم بحث ما سر مسئلۀ مالی نیست. من به عنوان نمونه یک مورد گفتم تا بدونید با پیامدی که از قِبَل چندبارۀ مسئلۀ مالی پیش اومد چه حال و هواهایی در زندگیمون شکل گرفت. مذهبی بودن افراطی و غیر قابل انعطاف که با خرافات توأم بشه و در تماما زوایای پیدا و پنهان شخصیت و زندگی یک فرد باشه، بسیار دردناک و خفه کننده هست. مسائل دیگه ای هم که ذکر کردم در جای خود مشکل ساز بود.
این نکته هم بدونید که معتقد نبودم که ایشون مثل یه زن خانه دار کار کنه. بلکه از اولش تا همین حالا تقریباً مشترک کار منزل را انجام دادیم. در مورد مسائل دیگه هم مثل بحث والدین، خانواده ها و ... عین حقیقت را نوشتم که خانمم هم قبول داره. در ضمن ما فقط با یک متخصّص و مشاور و روانشناس صحبت نکرده ایم که بخوان حق را به من بدهند. خانمم هم شخصاً صحبت داشته اند.
اگر در این زندگی ماشین خریدیم، در اختیار همسرم هست تا بتونه بهتر به کارش برسه. بارها گفته ام که هر زمانی بخواد اموال زندگیمون مال خودش. من چشم به مال و منال ندارم. همه مال و منال داشته و نداشته مان برای خودش. ولی چشم به داشتن آرامش و همون چیزی که خدا در قرآن میگه زن باید مایۀ تسکین و آرامش باشه، دارم. کاش همسرم فرمول این آرامش دادن و زن بودن را بلد بود. کاش به سفارشها و خواهشها و هشدارهای من توجّه کرده بود و فهمیده بود که به جای عبادتهای چندساعته در طول شبانه روز، اگر با من حرف بزنه، همفکری کنه، آرامش بده، به خودش برسه، با زنانگیش به خودش و من احترام بذاره و همسر بودنش را جدّیتر بگیره، بهتره. ولی افسوس که خدای اون خیلی ترسناک و عقده ای بود که شب و روز همسرم باید سجاده پهن میکرد و تسبیح و مفاتیح و ... . من هم بی اعتقاد نیستما. به خدا دین خیلی چیز خوبیه. خیلییییییییی. کاش بفهمیمش و عملاً توی زندگیمون باشه. نه اینکه فقط بخونیمش یا حفظش کنیم.
باز هم سپاسگزارم از عزیزانی که وقت گرانبهاشون را به موضوع بنده اختصاص دادند.
-
سلام جناب آرامش شما خیلی کلی صحبت میکنید اگه جزئیتز وبا ذکر مثال مشکلتون رو بیان کنید باعث جبهه گیری نمیشه ودوستان بهتر وروشنتر میتونند مسائل رو تحلیل کنند البته مشخص هست که مشکلات خیلی به شما فشار آورده وحالا که سر درددلتون رو باز کردید وگلایه میکنید به نظر برسه شما خیلی قدرنشناس هستید .
بهتر نیست مشکلاتتون رو به ترتیب اولویت بندی کنید و برای هرکدوم جدا توضیح بدید وهمفکری بخواهید ؟
برای مثال :1- زنانه رفتار نکردن همسرتون2- برداشت ایشون از مذهب واعمال مذهبی3- مسائلی که در ارتباط با خانواده شما وایشون پیش اومده و...
-
سلام آقای آرامش
مشاور هایی که رفتید آیا راهکاری برای حل مشکلتون ارائه دادند یا فقط همسرتون رو محکوم کردن و حق را به شما دادند؟فکر میکنم وظیفه مشاور راهکار دادن هست نه حکم صادر کردن!
همونطور که بعضی از دوستان اشاره کردند مطالب رو به طور کامل بیان نکردید و خیلی پراکنده گفتید.
چه ویژگی ای در همسرتان باعث شد شما ایشون را برای ازدواج انتخاب کنید؟
ببینید بعضی از خانوم های شاغل که وقت کمی برای خودشون دارند نمیتونند همزمان چند وظیفه را باهم انجام بدند و توانایی و ظرفیت بدنی و روحی آنها تا یک حدی هست.همسر شما اگر وقت زیادی رو بیرون از خانه میگذرونند مسلما فرصتی برای یاد گیری بعضی کارهای دخترونه را نداشتند. امکان این هست که همسرتان ساعت کاریشون را کم کنند یا مدتی را مرخصی بگیرند؟
حضور خانوم ها در محافل زنانه مثل مهمانی و باشگاه و مراکز آموزش هنری باعث میشه در کنار خانوم های دیگه ویژگی های زنانه شان پررنگ بشه.همسر شما نیاز دارن که تو این محیط ها قرار بگیرند.نیاز دارند مدتی وقت و انرژیشون رو صرف ظرافت های خودشون کنن.
توی همین سایت مطالبی در باره سیاست های زنانه وجود داره که خوبه شما این مطالب رو در اختیار ایشون بزارید.بهشون اعتماد به نفس بدید.برای تغییر کردن کمکشون کنید.مثلا براشون لباس هایی بخرید که دوس دارید.ازشون مهربانانه درخواست کنید آرایش کنن و وقتی این کارو کردن تعریف کنید و مثلا بگید:"واای چقد ناز شدی خانومم.همیشه همینجوری باش.شیطون تو هم بلدی دلبری کنیا ولی رو نمیکردی!"
همونقدر که خانوم ها باید سیاست زنانه بلد باشن آقایون هم نیاز دارند سیاست های مردانه را یاد بگیرند.اگر بهشون عشق و محبت بدید ،ایشون هم احساست زنانشون بیدار میشه.وقتی میخاهید از نحوه رفتارش انتقاد کنید بهش نگید :"تو چرا اینطوری هستی؟؟؟چرا مثل بقیه خانوما نیستی؟؟چرا ظرافت نداری؟؟"
باید بهش بگید: عزیزم دوس دارم یکم بیشتر وقت برای خوشگلیای خودت بزاری.تو ریحانه ای باید مثل گل:72: باشی.من بیشتر از مشارکت تو مسائل اقتصادی دوس دارم تو خانومِ خونم باشی.وقتی ناز میکنی و محبت میکنی واقعا دوس داشتنی میشی.:43:
همونطور که ایشون از مدیریت و درایت شما تعریف کردند شما هم از زحماتی که این مدت ایشون برای زندگی کشیدن قدردانی کنید.
لطفا کارهایی که این مدت برای بهبود زندگیتون انجام دادید کامل برامون توضیح بدید.حتی لحن حرف زدنتون را بگید.
-
با سلام.....ولله وقتی تا اینجای تایپیک شما پیش رفتم...نتونستم ارتباط برقرار کنم...یه چیزی اینجا همخونی نداره....قصدم اصلا زیر سوال بردن شما و تحقیر و توهین نیست..دارم به عنوان کسی که بیرون گود وایساده نظر میدم.....شما از اول تایپیک دارین فقط بحث مال و اموال و قسط و وام رو میکنین.....و اخرشم میگین که من پولکی نیستم.......اینا همش بهانه است......غیر از این موردایی که گفتین......دلیل قانع کننده دیگه بیارین......در مورد تعصبات و مذهب و خلقیات و خانواده...هم به نظرم الان یه کمی دیر باشه...زمان قبل از عقد..زمان مناسبی واسه این حرفا بود...تحقیق رو واسه همینا گذاشتن دیگه.....اقای محترم...به نظر من نوعی..که نظرم اصلا هم کارشناسی نیست...مشکل این زندگی خود شما هستین.....نمیدونم دلیل خودبرتر بینی شما نصبت به خانمتون چی میتونه باشه؟؟؟؟ مگه ماها که ازدواج کردیم اول زندگی چی داشتیم...زندگی مشترک..زن و شوهر..همه بر مبنای همین همکاری و گذشت ها هست که پابرجا میمونه...و بعد از سالها به جایی میرسه....دلسرد شدین.....دنبال دلیل اصلیش بگرردین......چه تضمینی هست پس از طلاق....و شروع زندگی با کسی دیگه.....همه چی ایده ال باشه و بر وفق مراد پیش بره......این چیزایی گفتین همش دلیلی هست واسه راضی کردن دلتون.......واسه فرار از دلایل اصلی....بیشتر روی خودتون فکر کنین...بیشتر روی خودتون کار کنین....از بالا نگاه کردن رو بزارین کنار...زاویه دیدتون رو تغییر بدین لطفا.....
-
خیلی برام جالب بود...من نظرات دوستان رو قبل از اینکه پیام اولم رو بدم نخوندم..الان که همشون رو خوندم..دیدم دوستای دیگه هم با نظرم هم عقیده ان...دید از بالا.....بهانه تراشی.......
-
من معمولا در تاپیکهای زناشویی نظر نمیدم چون سررشته ای ندارم, ولی یه چیزی برام ملموسه, شما اومدین و مشکلتون رو مطرح کردین و همه جبهه گرفتن و بهتون حق ندادن ولی مشاوره هایی که رفتین گفتن حق با شماست, یه کم از بیرون به اینا نگاه کنیم, احتمال داره کاملا حق باشما باشه ولی یه عیبی در شماست که شاید همسرتون هم به همین دلیل تا حالا به خودش نیومده "توانایی بیان صحیح مشکلات"
مثلا مثلا من از پوشش همسرم خوشم نیاد و به جای بیانش سکوت کنم تا خودش بفهمه یا از دست مادرش ناراحت باشم ولی به شوری غذا گیر بدم
امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم, چون میدونم ادم باید خیییییلی تحت فشار باشه که بیاد و توی فضای مجازی دنبال راه حلش باشه:54:
-
کاملا معلومه که شما احساس خودبرتربینی دارید نسبت به خانمتون که همین باعث میشه اشتباهات کوچک و بزرگ از طرف ایشون در نظر شما غیر قابل بخشش بشه
- - - Updated - - -
ای وای کلمه خودبرتربینی رو دوستان دیگه هم در نظرات بکار بردن...چه تفاهمی :311:
-
سلام روزتون بخیر وشادی
شما هردوتون برا یه شهرین ؟
گاهی وقتا یه فاصله 2 کیلومتری کلی تفاوتهارو میسازه ادم فکر میکنه وارد کشوره دیگه ای شده
اگه این جوری باشه یکی از دلایله مشکلاتتون اینه چون باعث میشه سطح فرهنگ وتفکرا خیلی باهم فرق کنه
و فکر میکنم شما از روز اول به این موضوع دقت نداشتین
راه حلش اینه که کمی حساسش کنی خودتومشغول کنی دوبرابر قبل
یه جوری که خانم بیافتن دنبال شما چکت کنه حساس بشه بهتون و مثلا از یه خانمی که میدونی خانم شما اونو میشناسه جلویش تعریف کنی
این جوری باعث میشه بره بگرده ببینه اون خانم چی داره که خودش نداره اونو به فکر میدازه
خیلی جالبه وارد بازیش میکنی به تلاطم افته بعدش بشین منتظره تغییی و نتیجش
و از شغلتون براش بگین شما در دانشگاه هستین احتمالا دختر خانمام هستن مثلا بگین این دخترام فقط به فکر قیافشونن دنبال کلاسن
نمیدونم خلاصه یه جوری باید این حساسیتشو بیدار کنی تا به مقصود اصلیت برسی
منتها با صبوری پیش برین جواب میگیری خانمتون زندگیشو دوست داره شماراهم ولی خودش سردر گم هست باید یکی هلش بده یکی بیدارش کنه
آآآآآآفرین بر شما مرده صبوری هستین:104:
موفق باشین
-
با سلام و احترام
به نظرم صاحب این تاپیک به اندازه کافی نتوانسته است مصداق و مثالهای مشکلاتی که با خانمشون دارد عینی و دقیق تعریف کنند.
این مسئله منجر به سوء تفاهماتی برای سایر کاربران هم شده است.
با کلیاتی که شما از زندگیتون گفتید ، مشکلی بیش از زندگی دیگران ندارید. مگر اینکه در جزئیات و مثالهایی که از خودتون و خانمتون می گویید مسئله ای را روشن کنید.
اینکه خانمی بعضی مهارتها را نداشته باشد، یا روی خانواده اش تعصب داشته باشد، یا اینکه از خانواده اش حمایت افراطی کند هیچ کدام دلیلی برای جدایی نیست. مگر اینکه این مشکلات را شما بیشتر روشن کنید.
ممکن است همسر شما نوعی وسواس داشته باشد. که اگر چنین باشد ممکن است روی بعضی رفتارهایش که اتفاقا به صورت مذهبی خودش را نشان می دهد، بیشتر نمایان شود. یا اینکه در ابراز احساسات مشکل داشته باشد. در این صورت حل این مشکل با درمان وسواس می تواند کمک زیادی به تغییرات زندگی شما کند.
در عین حال شما هم ظاهرا بسیار حساس باشید. و روی هر مسئله آزارنده ای که ذهنتان را درگیر می کند به مدت زیادی تمرکز داشته و با تفاسیر ادامه دار و احتمالا منفی ، مشکل بیش از قواره اش روی شما تاثیر بد می گذارد.
اینکه حتی به ناحق مدت14 ماه یا حتی برای همیشه مقداری پول آدم نزد خانواده همسرش باشد و با سختی زندگی کند، آن چیزی نیست که در دل آدم کینه ای ایجاد کند و هضمش را سخت کند.
می دانم اذیت شدید، اما میزانی که ذهن شما با بزرگ کردن این مسئله برای شما فشار ایجاد کرده است، خیلی بیشتر از اندازه واقعی این مشکل هست.
به نظرم مشکل خانمتون با دقیق شدن و عینی شدن و با مثال قابل پیگیری کردن و تغییر هست. گرچه تغییر یک روزه نیست و زمان می برد.
همچنین سعه صدر، صبر، و باز نگری به هدف زندگی و بینش به اهدافتون در زندگی به شما خیلی می تواند کمک کند
-
سلام
یک زمانی خانم شما دارای موقعیت بهتری نسبت به شما بوده و با شرایط شما کنار امده. الان شما در وضعیت تصمیم گیری مشابه ای هستید. یعنی فکر میکنید موقعیت بهتری (با توجه به ادامه تحصیل و ...) نسبت به ایشون دارید و میتونید ایشون را (با مشکلات مالی احتمالی) تنها بگذارید و زندگی بهتری با فرد دیگری داشته باشید.