-
درسهاي زندگي
فرمان احساسات در دست من است
توانايي و استعداد ذاتي كه در هر انسان وجود دارد به وسعت جهان آفرينش است و براي پيوستن و به دست آوردن چنين نيرويي در زندگي بايد با خود واقعي همنوا شده و با معناي واقعي زندگي همگام بود. ما همه چيز را در باطن خود داريم و ابزاري را كه براي لذت بردن از اينجا و اكنون مورد نياز است در اختيار ماست براي خلق لحظاتي سرشار از سرخوشي، سلامتي و آرامش خيال بايد ژرفترين ديدها را نسبت به زندگي كشف كنيم بايد كاري كنيم كه اين انرژي ما را پر كند و از درون ما سرازير شود.
هرگز اجازه ندهيد كه اتفاقات جهان شما را تحت تأثير خود قرار دهد، تمام تلاشتان اين باشدكه خودتان بر آنها تأثير بگذاريد. بايد ياد بگيريم كه بر اتفاقات خارج از كنترل خود بياعتنا باشيم. سپس به اميد دستيابي به بهترينها به نيروهاي دروني خود اتكا كنيم تا اين هوشياري و برتري و توانايي ناخودآگاه را كه از ديد ما پنهان است به مراقبت از ما بپردازد. عشق، سازگاري و نيروي محبت خود را از خزانه سرشار وجود خود بيرون بكشيد و تبلور اين گنجينه ناياب را در دنياي خارج خود مشاهده كنيد. اگر و تن خود را در آرامشي عميق فرو ببريد از هيچ ناشناختهاي در آينده ترس نخواهيد داشت. ما مجبور نيستيم كه خود را تحت سلطه هر نيرويي خارج از درون خويش قرار دهيم. عشق الهي كه در قلب و ذهن ما آشيانه دارد همه آنچه را كه براي شادي و خوشبختي به آن نياز داريم براي ما فراهم ميآورد. اگر هميشه با توقعات و انتظارات ديگران زندگي كنيد و در همه زمينهها پيرو اصول و روشهايي باشيد كه آنها به شما تلقين ميكنند از شادماني و آرامش محروم خواهيد شد. اگر به خاطر حرف ديگران از دنبال كردن اهداف خود عقب نشيني كنيد انگار كه خيلي قطعي به آنها ميگوييد: براي من نظر شما درباره زندگي از نظر خودم مهمتر است، من براي جلب رضايت شما تلاش ميكنم تا آنچه از دستم بر ميآيد براي خشنودي شما انجام دهم. زندگي هر كدام از ما نتيجه نگرش و طرز تلقي ما از دنياست. ما بايد آزادانه و بدون محدوديت، فكر و باور خود را انتخاب كنيم. اگر شما به اختيار خود براي وجدانتان احترام قايل نشويد احترام به خود را ناديده گرفتهايد و مدتي نميگذرد كه در ارزيابي زندگي خود را ناتوان ميبينيد پس سعي كنيد در عصر خود و زندگي در دنيا باشكوه و عظمت زندگي كنيد و از تواناييهاي فوق العادهايي كه داريد بهرهمند شويد. هرگز به دليل رفتار بد ديگران در خشم و اندوه و دلشكستگي نباشيد. چون در روند زندگي خود دچار مشكل ميشويد و نميتوانيد از مجموعة توانمنديها و فرصتهاي خود در جهت زندگي بهتر بهرهمند شويد.
منبع:http://www.niksalehi.com/dars.htm
-
RE: درسهاي زندگي
احساس زندگي!
احساس پشيماني هميشگي از گذشتهها و احساس نگراني از اتفاقات احتمالي آينده از مخربترين احساسات منفي به شمار ميآيد. سطح انتظار شما از زندگي راز دستيابي به سلامت روحي است. اگر آرزومند شادي، تندرستي و آرامش خاطر هستيد، ذهن خود را به آن سمت متوجه كنيد تا با نيروي حاصل از آن فكر زيبا، مردم، اتفاقات و اوضاع و شرايط مناسب را براي تجلي اين نيكوييها به خدمت خود دعوت كنيد. كساني كه به قضاوت اطرافيان گوش ميدهند از اين حقيقت غافلند كه با صرف نيروي خود در اين زمينه، خودشان را از آرامش و صفاي روح محروم ميكنند. هر كس به ديگري زيان برساند، و يا ضربهاي به كسي بزند بيشترين زيان را خودش خواهد ديد چرا كه هر كس در دادگاه عدل الهي در برابر اعمال نارواي خودش مسؤول است. از طرفي ديگر آرامش روحي خود را نيز از دست ميدهد و تمام موانعي را كه در برابر ديدگانش به وجود آورده است باعث ميشود كه افقهاي روشن آينده را خوب نبيند. احساس رشد در بين انسانها و ساير موجودات فرق بين مُرده و زنده است. پس هميشه زنده باشيد و احساس سرزندگي و نشاط را در اطراف خود پخش كنيد و قبل از مرگ خود نميريد.
از مهمترين كارهايي كه به عنوان يك فرد بالغ ميتوانيد انجام دهيد، بازگشت گاه به گاه به دوران شاد و پرانرژي كودكي است. در درون همة ما گنجينة بيكراني از عشق و شادماني و نعمت وجود دارد كه ميتواند آنچه را كه در آرزوي آنيم برايمان فراهم كند. هرگاه خود را مسؤول تصميمات خود بدانيد از هر جهت اختيار دنياي خود را به دست گرفتهايد. شما هميشه با خويشتن خويش تنهاييد. اما تنها زماني خود را بيكس و غريب احساس ميكنيد كه خودتان را دوست نداشته باشيد. عشق شما در قلبتان لانه دارد. اين عشق از آن شماست. شما ميتوانيد خود را از عشق و محبت لبريز كنيد و دلپذيرترين و رضايتبخشترين احساسات را در دل پرورش دهيد. هنگامي كه شاد و مثبت و با حوصله هستيد واكنشهاي شيميايي بدن شما با زماني كه مضطرب و منفي و هراسانيد به كلي فرق دارد، نحوه تفكر شما نيز به طرز چشمگيري بر ترشح غدد بدن تأثير دارد و بر روي جسمتان نيز مؤثر است. در باطن انسان معجزههايي وصفناپذير نهفته است. براي اين كه شگفتيهاي دلخواه خود را در زندگي بيافرينيد بايد در نهفتهترين عمق وجود خود به سراغ اين طلاهاي ناب رفته و آنها را از معدنهاي پر رمز و رازشان استخراج كنيد.
موفقيت و شادماني هر كسي در زندگي كاملاً تابع فرصتها و امكاناتي نيست كه در دسترس ماست، بلكه متكي به باورهايي است كه در اعماق وجود ماست و ما به آن اعتقاد داريم. اگر كارها بر وفق مرادتان نيست از خود بپرسيد چه كردهام كه با چنين سختي هايي روبهرو شدهام؟ چگونه بايد خودم را از اين تنگنا نجات دهم؟ هر رويدادي كه در زندگي با آن روبهرو ميشويم پيش نياز دست يافتن به مرحله بعدي زندگي و نشان دهنده رشد است، پس خسته نشويد و مبارزه كنيد. محدوديتهاي ما منحصر به جسم ماست. در دنياي انديشه و ذهن ما مانع و محدوديتي وجود ندارد. تمام اشيأ، اموال و امكانات زندگي عطاياي هستي براي خدمت به شماست نه براي آن كه شما در خدمت آنها باشيد.
-
RE: درسهاي زندگي
ممنون خیلی خوبومفید بود واقعا آدمو به فکر میندازه که چقدر از خودش وروحش غافله.
موفق باشی.
-
RE: درسهاي زندگي
مطلبی مخصوص خانم ها
خانمها! اگر خوشبختي پايدار ميخواهيد بدانيد كه...
به مردان قدرت دهيد، تا صميميت فوران كند، مرد موجودي عاشق قدرت است. مرد از اين كه قدرتمند باشد حظ ميكند. در آسمان اوج ميگيرد و شما را نيز همراه خود ميبرد. از اين كه توانا باشد و يا احساس توانايي كند، لذت ميبرد. تا وقتي به گشتن اين احساس در مردان مشغوليد، بدانيد كه تنها ميتوانيد خواب خوشبختي را ببينيد.
اگر قدرت مرد را ناديده بگيريد و يا از آن انتقاد كنيد بدانيد كه ديگر پري روياهايش نخواهيد بود. او به دنبال كسي است كه به قدرت هايش ايمان داشته باشد و حتي ضعفهايش را در جهت تقويت تواناييهايش مثبت جلوه دهد. پس مراقب باشيد و بدانيد كه:
1 - اگر خودتان داراي درآمد هستيد.
هرگز درآمد و پولتان را به رخ همسرتان نكشيد. حتي اگر درآمد بيشتري داريد هرگز به روي خودتان هم نياوريد. بگذاريد همسرتان احساس كند كه همه چيز در دست اوست و اداره امور مالي خانواده به دست قدرتمند همسرتان اداره ميشود.
2 - مطلقاً او را با كسي مقايسه نكنيد:
نگوييد شوهر خواهرم دوتا خانه دارد. فلاني اينقدر درآمد دارد و تو هميشه مثل گداهايي. اگر واقعا به بهبود اوضاع مالي فكر ميكنيد او را براي تلاش بيشتر تشويق كنيد. انتقاد دشمن صميميت است.
3 - تو بيعرضهاي! فاتحه خواندن بر صميميت است.
تو بي عرضهاي! يعني فرو ريختن مرد. يعني به دست خود خانه را خراب كردن. هر مفهوم مشابه تو بيعرضهاي فاتحهاي بر صميميت و عشق متقابل مرد است.
4 - شوهرِ خود را حلال مشكلات بدانيد.
مشكل را به او بگوييد و از او بخواهيد آن را حل كندو تأييد كنيد كه تنها او قادر به حل اين مسئله است.
5 - به مردان اندرز ندهيد و نصيحت نكنيد.
مردها دوست دارند كه مشكلاتشان را به تنهايي حل كنند و اگر به شما چيزي نميگويد يعني به تنهايي قادر است موضوع را حل و فصل كند و در صورت لزوم با شما در ميان ميگذارند. با نصيحت نكردن، زندگي خود را عاشقانه كنيد.
6 - سكوت مردان را نشكنيد.:302:
اين اشتباه خانمهاست كه وقتي مرد ساكت است، مدام به سمت آنها ميروند و با آنها حرف ميزنند. اگر او ساكت است به سكوت نيازمند است و احترام به اين سكوت يعني صميميت بيشتر. سكوت طولاني در زنان ممكن است به معني آزرده خاطر بودن باشد اما در مورد مردها اين طور نيست.
7 - به مردان فضا بدهيد.
گاهي شوهر خود را رها كنيد تا با خود خلوت كند. با دوستانش به ورزش برود و به خانوادة خود تنها سر بزند! مدام دنبال او نباشيد فضاي رها شدن، اين چيزي است كه آنها گاهي به آن نياز دارند. اگر به آنها اين فضا را هديه كنيد، آنها نيز به شما عشق ميورزند.
8 - مرد دوست دارد كه از او قدرداني شود. :72:
تشكر به مرد قدرت پرواز ميدهد. از هر كار كوچكي كه براي شما انجام ميدهد. تشكر و قدرداني كنيد تا او نيز بي حساب به شما عشق بورزد.
9 - مرد بايد تأييد شود.
تواناييهاي همسرتان را تأييد و مدام تأكيد كنيد او صاحب بهترين تواناييها و شايستهترين شوهر است و تأييد مردها يعني فوران صميميت.
10 - بايد مورد اطمينان باشد.
به او اعتماد كنيد. با اطمينان خاطر به اين كه او ميتواند و شما نيز ميتوانيد به راحتي بسياري از كارها را به او بسپاريد.
11 - مردها را تشويق كنيد.:104:
مرد عاشق تشويق است. كف زدنها را فراموش نميكند و پشت او زدن به علامت تشويق را حس ميكند. مرد، آفرين شما را تا عمر دارد به خاطر ميسپارد.
-
RE: درسهاي زندگي
ممنون نیلوفر عزیز مفید بود
-
RE: درسهاي زندگي
یک ناخدای تحصیلکرده و یک خدمه پیر بیسواد در یک کشتی با هم کار میکردند. پیرمرد هر شب به کابین ناخدا میرفت و به حرفهای او گوش میداد.
یک روز ناخدا از پیرمرد پرسید: آیا درس زمین شناسی خوانده است؟ پیرمرد پاسخ داد: نه. ناخدا گفت: پس تو یک چهارم عمر خود را از دست دادهای. پیرمرد خداحافظی کرد و در حالی که به اتاق خود میرفت با خودش به این فکر میکرد که ناخدا فرد تحصیلکردهایست و حتماً چیزی که در مورد آن صحبت میکند واقعیست. پس من یک چهارم عمرم را از دست دادهام.
شب بعد ناخدا از او پرسید: در مورد علم هواشناسی چیزی میدانی؟
پیرمرد: نه
ناخدا: پس تو نیمی از عمر خود را از دست دادهای.
پیرمرد ناراحت شد و دوباره با همان افکار به اتاق برای خواب رفت.
شب بعد باز ناخدا پرسید: آیا در مورد علم دریا شناسی چیزی میدانی؟
پیرمرد: نه
ناخدا: پس تو سه چهارم عمر خود را از دست دادهای!
پیرمرد آن شب را نیز ناراحت به اتاق خود برگشت. ولی صبح زود به سراغ کابین ناخدا رفت و از او پرسید: در مورد علم شناشناسی چیزی میدانی؟
ناخدا: نه! شناشناسی؟
پیرمرد: بله. پس تو تمام عمر خود را از دست دادهای، چون کشتی به یک صخره برخورد کرده و در حال غرق شدن است
-
RE: درسهاي زندگي
در راه زندگي، تند نران!
روزي، مديري بسيار ثروتمند و سرشناس از خياباني عبور ميكرد. او سوار بر اتومبيل گرانقيمتشسريع رانندگي ميكرد و از راندن آن لذت ميبرد. البته مراقب بچههايي بود كه گاه و بيگاه از گوشه و كنارخيابان، به وسط خيابان ميپريدند كه ناگهان چيزي ديد. اتومبيل را متوقف كرد ولي متوجه كودكي نشد.در حالي كه حيرت زده به اطرافش نگاه ميكرد، ناگهان آجري به در اتومبيل خورد و آن را كاملا قر كرد! ازفرط خشم و عصبانيت از اتومبيل پياده شد و يقه اولين كودكي را گرفت كه در آن حوالي ديد. بعد درحالي كه او را محكم تكان ميداد، فرياد كشيد: “اين چه كاري بود كه كردي؟ تو كه هستي؟ مگر عقلت رااز دست دادهاي؟ ميداني اين اتومبيل چقدر ارزش دارد؟ و تو چه خسارتي با زدن آجر و قر كردن در آنبه بار آوردهاي؟”
پسربچه كه شرمنده به نظر ميرسيد، در حالي كه بغض كرده بود، گفت: “آقا، خيلي معذرتميخواهم. فقط يك لحظه به حرفهايم گوش كنيد. به خدا نميدانستم چه كار ديگري بايد انجام دهم.چارهاي نداشتم. آجر را پرت كردم، چون هيچ رانندهاي حاضر نشد بايستد و كمكم كند”. بعد در حالي كهاشكهايش را پاك ميكرد و با دست به نقطهاي اشاره ميكرد، گفت: “به خاطر برادرم اين كار را كردم.داشتم او را با صندلي چرخدارش از روي جدول كنار خيابان عبور ميدادم كه ناگهان از روي آن به زمينسقوط كرد. زورم نميرسد كه او را بلند كنم”. سپس در حالي كه به هق هق افتاده بود، ملتمسانه به مديربهت زده گفت: “لطفا كمكم كنيد. كمكم ميكنيد تا او را از روي زمين بلند كنم و روي صندلي چرخدارشبنشانم؟ او زخمي شده”. مدير جوان كه بغض راه گلويش را بسته بود و به زور آب دهانش را قورتميداد، به سرعت به آن سمت دويد. سپس پسر معلول را از روي زمين بلند كرد و او را روي صندليچرخدارش نشاند. بعد با دستمالي تميز، آثار خون را از روي خراشيدگيهاي سر و صورت پسر معلولپاك كرد. نگاهي به سراپاي او انداخت و خيالش راحت شد كه او صدمهاي جدي نديده است. پسركوچك از فرط خوشحالي بالا و پايين ميپريد، به مدير جوان گفت: “خيلي از شما متشكرم، خدا خيرتانبدهد!” مدير جوان كه هنوز آن قدر بهت زده بود كه نميتوانست حرفي بزند، سري تكان داد و آن دو رانگاه كرد. سپس با گامهايي لرزان سوار اتومبيل گران قيمت قر شدهاش شد و تمام طول راه تا خانه را بهآرامي طي كرد. با وجود آنكه صدمه ناشي از ضربه آجر به در اتومبيلش خيلي زياد بود، مدير جوان هرگزتلاشي براي مرمت آن نكرد. او ميخواست قسمت قر شده اتومبيل گرانقيمتش هميشه اين پيام را به اويادآوري كند:
“در مسير راه زندگي، هرگز آن قدر تند نران كه شخصي براي جلب توجهت، آجر به سوي تو پرتابكند”.
-
RE: درسهاي زندگي
مطلب شما هم جالب بود دوست من (:
-
RE: درسهاي زندگي
در مسير راه زندگي، هرگز آن قدر تند نران كه شخصي براي جلب توجهت، آجر به سوي تو پرتابكند”.
خیلی قشنگ بود من واقعا به نکته رسیدم اما حیف که آجر دیگر توانایی ادامه دادن را ازم گرفت نه این که فکر کنی خیلی سستم اما بازهم با توکل به خدا دارم دوباره از نو شروع می کنم
به هر حال دستت درد نکنه
-
RE: درسهاي زندگي
توکل به خدا
قشنگترین راه است.
-
RE: درسهاي زندگي
گويند روزي ماهيان دريا جلسه اي تشكيل دادند و گفتند:ما سالها است اين حكايت را مي شنويم كه آب مايه حيات است .اما هرگز آب را نديده ايم .
اخيرا شنيده ايم در فلان نقطه از دريا، ماهي دانائي كه آب را ديده ، زندگي مي كند. پس بايد نزد او برويم تا آب را به ما نشان دهد.هنگامي كه ماهيان به او رسيدند، از او خواستند آب را به آنها بنماياند.
ماهي دانا گفت : شما چيزي غير از آب به من نشان دهيد تا من آب را به شما نشان دهم .
اين مثلي است براي كساني كه قائل به مبداء و معاد نيستند و مي گويند:اگر خدائي هست ، پس چرا او را نمي بينيم ؟ غافل از اينكه خالق جهان همه جا هست .چشم بصيرت مي خواهد تا به آثار او بنگرد و خالق جهان را در هر چيز مشاهده نمايد.
چنانكه اميرمؤ منان فرمود: ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله و بعده و معه
هيچ چيزي را نديدم مگر اينكه قبل از آن و بعد از آن و با آن خدا را ديدم .سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
و نحن اقرب اليه من حبل الوريد
خدا از رگ گردن به انسان نزديكتر است .دوست نزديكتر از من به من است
شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد:
اءرايت الله حين عبدته ؟ آيا خدائي را كه مي پرستي مي بيني ؟
فرمود: اني لم اعبد ربا لم اره
من خدائي را كه نبينم عبادت نمي كنم .
پرسيد: چگونه او را مي بيني ؟
فرمود: چشمها او را نمي بيند، لكن قلبها او را مي بيند
-
RE: درسهاي زندگي
مرحوم نراقي در كتاب ارزشمند خود آورده است:
شخصي نزد امام جعفر صادق علیه السلام حضور یافت؛ و عرضه داشت: یابن رسول الله! پدرم پیر و ضعیف گشته است به طوري كه همانند بچه كوچك باید در خدمت او باشم؛ و نیز او را براي قضاء حاجت بغل ميكنم .
حضرت فرمود: چنانچه توان داشته باشي باید این كار را ادامه دهي؛ و نیز باید با كمال ملاطفت و مهرباني برایش لقمه بگیري و در دهانش بگذاري .
انجام این امور فرداي قیامت، راه ورود به بهشت را برایت آسان ميگرداند.
-
RE: درسهاي زندگي
مرحوم نراقي در كتاب ارزشمند خود آورده است:
شخصي نزد امام جعفر صادق علیه السلام حضور یافت؛ و عرضه داشت: یابن رسول الله! پدرم پیر و ضعیف گشته است به طوري كه همانند بچه كوچك باید در خدمت او باشم؛ و نیز او را براي قضاء حاجت بغل ميكنم .
حضرت فرمود: چنانچه توان داشته باشي باید این كار را ادامه دهي؛ و نیز باید با كمال ملاطفت و مهرباني برایش لقمه بگیري و در دهانش بگذاري .
انجام این امور فرداي قیامت، راه ورود به بهشت را برایت آسان ميگرداند.
-
RE: درسهاي زندگي
روزي از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال كردند: روزگار خود را چگونه سپري ميفرمائي؟
حضرت در جواب فرمود: عمر خویش را بر چهار پایه و ركن اساسي سپري مينمایم:
ميدانم آنچه كه روزي براي من مقدّر شده است، به من خواهد رسید و نصیب دیگري نميگردد.
ميدانم داراي وظائف و مسئولیّتهائي هستم، كه غیر از خودم كسي توان انجام آنها را ندارد.
ميدانم مرا مرگ در ميیابد و ناگهان بدون خبر قبلي مرا ميرباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشم.
و ميدانم خداي متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حركات خود باشم
-
RE: درسهاي زندگي
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: يا علي ، 600 هزار گوسفند مي خواهي ، يا 600 هزار دينار، يا 600 هزار كلمه ؟
حضرت علي عليه السلام پاسخ داد: يا رسول الله ، 600 هزار كلمه .
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: 600 هزار كلمه را در 6 كلمه جمع مي كنم و برايت مي گويم :
1 - هر گاه ديدي مردم به مستحبات مشغولند، تو در انجام واجبات بكوش .
2 - هر گاه ديدي مردم براي دنيا كار مي كنند، تو براي آخرت تلاش كن .
3 - هر گاه ديدي مردم به عيوب ديگران سرگرم هستند، تو به عيوب خود پرداز.
4 - هر گاه ديدي مردم به تزئين دنيا پرداخته اند، تو در تزيين آخرت خود بكوش .
5 - هر گاه ديدي مردم به بسياري عمل و كميت آن دل خوش كرده اند، تو به كيفيت توجه كن و بهترين عمل را برگزين .
6 - هر گاه ديدي مردم به خلق متوسل شده اند، تو به خالق توسل جوي و كارت را به او واگذار.
-
RE: درسهاي زندگي
دست گلتون درد نکه .موفق باشید
-
RE: درسهاي زندگي
با تشکر از نیلوفر و بهار. مطالب جالبی بود استفاده کردیم شاد باشید.
-
RE: درسهاي زندگي
گزينة اول: شادي!
:227:
آيا اگر خيلي قاطعانه به شما بگويم كه شاد بودن و يا نبودن شما تنها در دستان خودتان است، تعجب ميكنيد؟ اما بدانيد كه واقعاً اين طور است. شادي و خوشحالي چيزي است كه هر كس بايد آن را درون خود بجويد و هيچ كس غير از خود انسان نميتواند در اين مورد برايش كاري انجام دهد. شايد اطرافيان، حرفها و شوخيهاي افراد خانواده براي مدت زمان كوتاهي بتواند در شما شادي ايجاد كند اما اين نوع شادي دوام زيادي ندارد و به محض آن كه، فرد مورد نظر در جمع نباشد ديگر بهانهاي براي شاد بودن هم وجود ندارد. شادي در قلب ماست و اگر گاهي اوقات در بيرون هم به دنبالش ميگرديم صرفاً بهانهاي ميخواهيم تا آن شادي دروني را شكوفا كنيم. وقتي كه يك ماجراي عشقي و دلدادگي براي ما به وجود ميآيد تنها براي اين است كه احساسات عشقي درون ما شكوفا شود و معشوق يك بهانة خوب است. اگر بتوانيم سرچشمه شادي را پيدا كنيم و با نگاه كردن به قلب و روحمان بتوانيم منابع عظيم و بيكران شادي را كشف كنيم، ميتوانيم با شناختن بهتر آن وضعيت ايدهآلي را در زندگي فراهم كنيم و در هر موقعيت و با هر سختي آن را حفظ كنيم.
در هر صورت اين يك واقعيت انكارناپذير است كه زندگي انسانها با يكديگر تفاوت بسياري زيادي دارد و در مورد همه سختيها و كاستي هايي وجود دارد اما با همة اين اوضاع استاندارد خاصي براي شاد بودن تعيين نشده كه بتوانيم بگوييم اگر به آن نقطه رسيديد يعني كه ديگر براي هميشه شاد و خوشحال خواهيد بود. شادي به طور مطلق حاصل انگيزه دروني است و در زندگي همة ما عناصر شاد كننده و يا غم آفرين به وفور يافت ميشود و اين تنها خودمان هستيم كه ميتوانيم شكارچي غم و يا شادي باشيم. پس با اين حقيقت انكارناپذير كنار آمديم كه در زندگي همه موقعيتهاي تلخ و ناراحت كننده پيدا ميشود اما اين به عهده خود شخص است كه چقدر و چه مدت به آن موقعيت بچسبد. گاهي وقتها يك اتفاق ناراحت كننده زندگي فردي را تا آخر عمرش تحت تأثير قرار ميدهد اما براي شخص ديگري اين اتفاق ناگوار صرفاً حادثه تلخي است كه در مقطعي از زندگياش بروز كرده و حالا بايد آن را فراموش كند. صددرصد به شما بستگي دارد كه كدام يك را انتخاب ميكنيد اگر ذاتاً غصه خوردن را دوست داشته باشيد حتي در خوشترين لحظات هم نگراني يك اتفاق ناراحت كننده همراه شماست و بالاخره بعد از هر خنده، گريهاي است. انسانهاي غصه خور وضعيتهاي شادي آور را موقتي ميدانند و هميشه منتظرند كه يك اتفاق بد حالشان را خراب كند، آنها نميتوانند از زندگي شاد لذت ببرند.
اما يك انسان شاد، موقعيتهاي ناراحت كننده را به اميد فردايي روشن و شاد به خوبي تحمل ميكند و كل زندگي را يك داستان شاد و خوشحال كننده ميداند. اين دو ديدگاه مختلف نسبت به زندگي، موقعيت و جايگاه انسان را در زندگي مشخص ميكند. تلاش كنيد كه در اين اقيانوس پر از موج، قايقران قايق شاديها باشيد و در حوادث زندگي غوطه بزنيد و به دنبال جواهر با ارزش شادي باشيد. همة ما قابل تغيير هستيم، پس معطل نكنيد و بهترين گزينه را انتخاب كنيد.
-
RE: درسهاي زندگي
((( روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او و مهرش عبور کزد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي)))
-
RE: درسهاي زندگي
نه اندرز از کریستین لارسون
۱-چنان قوی باش که هیچ عاملی، آرامش فکر تو را بر هم نزند.:227:
۲-درباره سلامت، شادمانی و خوشبختی سخن بگو.:72:
۳-محاسن و مزایای دوستانت را به آنان گوشزد کن.:305:
۴-در هر چیز، جنبه روشن آن را ببین.:shy:
۵-همیشه درباره بهترین پیش آمدها فکر کن.:305:
۶-از موفقیت دیگران همان قدر خوشحال باش که از موفقیت خودت خوشنود می شوی.:227:
۷-به اشتباهات گذشته فکر مکن، اما از آن ها درس بگیر.:305:
۸-شاد باش و به دیگران لبخند بزن.:D
۹-آن قدر بزرگ باش که نگران نشوی، آن قدر نجیب و موقر باش که خشمگین نشوی، و آن قدر شاد باش که اجازه ندهی مشکلی بروز کند.:72:
-
RE: درسهاي زندگي
مطلبی مخصوص آقایان
فقط آقايان بخوانند...
زنها را درك كنيد تا صميميت فوران كند. تنها حسي كه اين موجود آسماني را هراسان ميكند عدم درك متقابل از سوي همسرش ميباشد. همانقدر كه مردان از عدم شايستگي ميترسند، زنان از اين كه احساسات و عواطفشان درك نشود، بيمناك هستند.
اگر ميخواهيد شوهري نمونه باشيد، بايد بدانيد كه:
1 - زنان را درك كنيد.
نيازها، عواطف و حضور همسرتان را درك كنيد. شما بايد شادي، ناراحتي، سرزندگي و كسالت و همة حالات آنها را درك كنيد.
2 - زن بايد حرف بزند، تا راحت شود.
زنان بايد صحبت كنند، آنان با صحبت كردن آرام ميشوند. همين كه شروع به تعريف كردن ميكنند، انگار كه آن مسئله به بهترين شكل حل شده است. هرگز او را از تعريف كردن و صحبت كردن، باز نداريد.
3 - گوش كنيد.
فراوان و فراوان به حرفهايش گوش دهيد. وانمود نكنيد كه ميشنويد بلكه با دقت به حرفها و درد دلش گوش كنيد. گوش كردن به صحبت هايش بذر صميميت را در دل شكنندة او ميكارد. هنگامي كه صحبت ميكند صميمانه نگاهش كنيد و گوش دهيد.
4 - راه حل ندهيد.
سريع پيشنهاد و راه حل ندهيد. زن نميگويد كه شما مشكل را حل كنيد. او ميگويد چون تنها ميخواهد كه گفته شود و نميخواهد مسئله حل شود. اگر ميگويد: سرم درد ميكند. نگوييد برو دكتر. بگذاريد به صحبتش ادامه دهد.
5- زن به توجه شما نياز دارد.
به او توجه كنيد. به نيازهايش به لباسهايش، به صورتش و آرايش جديدش. به فعاليتهاي روزانهاش و به تمام صبوريهايش. وقتي وارد خانه ميشويد، نگاهش كنيد. به مهماني كه ميرويد بين مردم غرق نشويد و هراز گاهي به دنبال او نيز بگرديد. هم توجه كنيد و هم به آنها فضا بدهيد. او كفش تازه خريده و به شما ميگويد، چطوره؟ و شما ميگوييد: خوبه! او خودش هم ميداند كه كفش خوبي خريده است. چيزي بيش از اينها ميخواهد. او بايد بشنود كه: به پاهاي تو فوق العاده است.
6 - زن دوست دارد مرد مقتدر باشد.
مرد نبايد ضعيف باشد. زنان از تماشاي قدرت همسرشان لذت ميبرند. مقتدر باشيد. دست كم نشان دهيد كه مقتدريد. تلاش كنيد. با شخصيت و محترم باشيد. ورزش كنيد. خرابيهاي خانه را سريع تعمير و اصلاح كنيد. مسؤوليتپذير باشيد.
7 - زن دوست دارد كه به او احترام بگذاريد.
به او احترام بگذاريد. تنها خدا ميداند كه احترام گذاشتن به او چقدر برايش لذتبخش است. مرد و زن در جلوي در ايستادهاند. زن كيف ميكند اگر شما بگوييد: اول خانمها و او جلو برود. هرگز زن را جلوي ديگران خرد نكنيد. پيش بچهها، فاميل و حتي غريبهها با او خيلي محترمانه صحبت كنيد.
8 - زن به اعتبار نياز دارد
تنها شما ميدانيد كه ميتوانيد اعتبار مورد نياز خانمها را به آنها بدهيد. زن را يكي از معتبرترين و شايد دقيقاً معتبرترين فرد خانواده معرفي كنيد. البته بدون لطمه زدن به شخصيت خودتان.
9 - به همسرتان قوت قلب دهيد.
به او اطمينان دهيد. به او بگوييد كه دوستش داريد. بگوييد كه هميشه حمايتش ميكنيد و تنهايش نميگذاريد. بگوييد كه او يك كانون محبت است و خانه بدون او روح ندارد. قوت قلب، يك بمب صميميت است.
اين قوانين بسيار ساده، اما مهم را اجرا كنيد، خواهيد ديد كه صاحب بهشت روي زمين خواهيد شد!:227:
-
RE: درسهاي زندگي
تیتر موضوع بالا این است: فقط آقایان بخوانند و چند موضوع قبل : مطلبی مخصوص خانم ها.
ولی به نظر من خانم ها و آقایان هر دو این مطلب رو بخوانند خوب است(:
-
RE: درسهاي زندگي
لحظه های طلایی
براي فهميدن ارزش ده سال: از زوجهاي تازه طلاق گرفته بپرس.
براي فهميدن ارزش چهار سال: از فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
براي فهميدن ارزش يك سال: از دانش آموزي كه در امتحانات پايان سال مردود شده بپرس.
براي فهميدن ارزش نه ماه: از مادري كه نوزاد مُرده به دنيا آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ماه: از مادري كه نوزاد زودرس به دنيا آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك هفته: از سردبير يك روزنامه هفتگي بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ساعت: از عاشقاني كه در انتظار يكديگر به سر بردهاند، بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دقيقه: از شخصي كه قطار، اتوبوس يا هواپيما را از دست داده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ثانيه: از بازمانده يك تصادف بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دهم ثانيه: از شخصي كه در المپيك مدال نقره به دست آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دوست: از كسي كه آن را از دست داده بپرس
-
RE: درسهاي زندگي
تنها چيزي که به آن نياز داريد
هر کسي ميتواند بزرگ باشد ...چون هر کسي مي تواند خدمت کند .لازم نيست که شما براي خدمت کردن مدرک تحصيلي عالي داشته باشيد .شما مجبور نيستيد نهاد و عمل خودتان را با خدمت کردن موافق سازيد تنها چيزي که نياز داريد قلبي پر از محبت و رواني است که از عشق سرچشمه مي گيرد.
مارتين لوتر کينگ
-
RE: درسهاي زندگي
شبي مردي خوابي عجيب ديد. در خواب ديد كه در ساحلي راه ميرود. و حضور خدا را نزد خودبيش از پيش حس كرد. او ميتوانست با نگاهي به آسمان، صحنههايي از زندگياش را ببيند. او با هرصحنه، دو رد پا را روي ماسههاي ساحل ميديد، يكي متعلق به خود و ديگري ردپايي كه نشانگر حضورخدا بود. وقتي آخرين صحنه زندگياش در برابرش نمايان گشت، او به ماسههاي ساحل نگاهي انداختو متوجه شد كه در بسياري از مواقع در طول راه زندگياش، فقط يك رد پا روي ماسهها ديده ميشود.همچنين متوجه شد كه در اوقاتي فقط يك رد پا ديده ميشود كه ناهموارترين و بحرانيترين اوقاتزندگياش محسوب ميشدند. او كه به شدت غمگين شده بود، از خدا پرسيد: «باريتعالي، خودتفرمودي كه وقتي تصميم بگيرم از تو دنبالهروي كنم و مطيعت باشم، در تمام طول همراهم خواهي بود.ولي متوجه شدهام كه در طول بدترين و بحرانيترين اوقات زندگيام، فقط يك رد پا وجود دارد.نميفهمم چرا زماني كه بيشتر از هميشه به تو نياز داشتم، مرا به حال خود رها كردي و تنهايم گذاشتي».
خداوند يكتا پاسخ داد: «اي بنده عزيز و ارزشمندم، من به تو عشق ميورزم و هرگز تو را به خود رهانميكنم و تنهايت نگذاشتهام. در مواقعي كه با رنج و دشواري زياد دست و پنجه نرم ميكردي، يعنيزماني كه فقط يك رد پا ديدهاي، من تو را روي شانههاي همراهي خود حمل ميكردم».
-
RE: درسهاي زندگي
شبي مردي خوابي عجيب ديد. در خواب ديد كه در ساحلي راه ميرود. و حضور خدا را نزد خودبيش از پيش حس كرد. او ميتوانست با نگاهي به آسمان، صحنههايي از زندگياش را ببيند. او با هرصحنه، دو رد پا را روي ماسههاي ساحل ميديد، يكي متعلق به خود و ديگري ردپايي كه نشانگر حضورخدا بود. وقتي آخرين صحنه زندگياش در برابرش نمايان گشت، او به ماسههاي ساحل نگاهي انداختو متوجه شد كه در بسياري از مواقع در طول راه زندگياش، فقط يك رد پا روي ماسهها ديده ميشود.همچنين متوجه شد كه در اوقاتي فقط يك رد پا ديده ميشود كه ناهموارترين و بحرانيترين اوقاتزندگياش محسوب ميشدند. او كه به شدت غمگين شده بود، از خدا پرسيد: «باريتعالي، خودتفرمودي كه وقتي تصميم بگيرم از تو دنبالهروي كنم و مطيعت باشم، در تمام طول همراهم خواهي بود.ولي متوجه شدهام كه در طول بدترين و بحرانيترين اوقات زندگيام، فقط يك رد پا وجود دارد.نميفهمم چرا زماني كه بيشتر از هميشه به تو نياز داشتم، مرا به حال خود رها كردي و تنهايم گذاشتي».
خداوند يكتا پاسخ داد: «اي بنده عزيز و ارزشمندم، من به تو عشق ميورزم و هرگز تو را به خود رهانميكنم و تنهايت نگذاشتهام. در مواقعي كه با رنج و دشواري زياد دست و پنجه نرم ميكردي، يعنيزماني كه فقط يك رد پا ديدهاي، من تو را روي شانههاي همراهي خود حمل ميكردم».
-
RE: درسهاي زندگي
سالها سال قبل، هنديهاي شجاع براي افزايش توان و بنيه جسمانيشان، مدتي را در انزوا سپريميكردند. طي اين مدت در درههاي زيبا و جنگلهاي انبوه و سرسبز پيادهروي ميكردند و با سختيزندگي را ميگذراندند تا قدرت جسماني خود را افزايش دهند. روزي يكي از اين مردان كه در درهايراهپيمايي ميكرد، سرش را بلند كرد و با ديدن كوهستانهاي سر به فلك كشيده، هوس كرد كه نوكقلهاي را فتح كند كه پوشيده از برف بود. با خود فكر كرد: “با تلاش براي فتح آن قله، خودم را امتحانخواهم كرد”. سپس زره خود را پوشيد، شال گردنش را دور خود پيچيد و به سمت قله برف پوش به راهافتاد. وقتي پس از تلاش فراوان، سرانجام به قله رسيد، آنجا ايستاد و به دنياي زير پايش خيره شد. همهجا را ميتوانست ببيند و احساس ميكرد كه كل جهان را تصرف كرده است. قلبش مالامال از غرور وافتخار شده بود و خود را تحسين ميكرد. ناگهان صداي خش خشي را از زير پاهايش شنيد. نگاهي به آنسمت انداخت و ماري را ديد. قبل از آنكه بتواند حركتي بكند، مار فش فش كنان با او حرف زد: “مندارم ميميرم. اينجا خيلي سرد است و غذايي پيدا نميشود. مرا زير زره ات بگذار و پايين ببر”.مردجوان گفت: “نه، امكان ندارد. من جنس شما موجودات موذي را خوب ميشناسم. تو يك مار زنگيهستي. به محض آنكه تو را زير زرهام بگذارم، نيشم ميزني و مرا ميكشي!” مار التماس كنان گفت: “نهاين طور نيست. قول ميدهم نيشت نزنم و رفتار خوبي با تو داشته باشم. اگر كمكم نكني، اينجا از سرما وبيغذايي ميميرم.” مرد جوان مدتي در برابر خواسته مار زنگي مقاومت كرد و بعد مار آن قدر چربزباني و التماس كرد تا سرانجام او را راضي كرد.
مرد جوان مار زنگي را زير زرهاش قرار داد و از كوه پايين رفت. بعد به آرامي مار زنگي را روي زمينگذاشت. يك دفعه، مار حلقه زد، فش فشي كرد، جستي زد و پاي مرد جوان را نيش زد. مرد جوان كه ازفرط درد به خود ميپيچيد داد زد: “ولي تو به من قول داده بودي”.
مار در حالي كه فش فش كنان ميخزيد و از مردجوان دور ميشد، گفت: “تو هم وقتي مرا زير زرهاتقرار دادي، جنس مرا خوب ميشناختي!”
-
RE: درسهاي زندگي
با يك سؤال، زندگي خود را تغيير دهيد!
وقتي كه به دنيا ميآييم مغز ما تقريباً خالي از هر گونه اطلاعات و برنامه است. هيچ نوزادي قادر به خواندن و نوشتن و يا حل مسايل رياضي نيست. اين قابليتها را ما در طول زندگي و به دنبال برنامههاي آموزشي و تمرين آنها ميآموزيم. ياد گرفتن براي نوزاد از همان لحظه تولد شروع ميشود و انسان كوچك با آموختن پشت سر هم چيزهاي ساده رفته رفته موضوعات پيچيده و پيچيدهتر را ميآموزد. چيزهايي را ميآموزد كه هر نوزادي خودش كشف ميكند. به جز چيزهايي كه خودش كشف ميكند چيزهايي را نيز ميآموزد كه پدر و مادر و محيط زندگي وي آنها را براي كشف كردن و فهميدن در جلوي راه او قرار ميدهند، بنابراين برنامه ريز مغز كودك محيط زندگي اوست با همة امكاناتي كه در آن محيط برايش وجود دارد.
نوزاد از زمان تولد تا چند ماهگي تنها دو احساس را ميشناسد و اين دو احساس را به لحاظ بيولوژيكي با خود دارد:
ارضا شدن و ارضأ نشدن. يعني وقتي گرسنه است احساس ارضأ شدن دارد و وقتي به او غذا داده ميشود احساس ارضا شدن ميكند. وقتي نيازهاي طبيعياش برآورده نميشود، احساس ارضأ نشدن ميكند و اين را به شكل گريه نشان ميدهد و وقتي اين نيازها برآورده شدند احساس ارضأ شدن ميكند و آرام است و بازي ميكند. احساسات ديگر، چيزهايي مانند نااميدي، خشم، حسادت، احساس گناه، احساس درماندگي و... احساساتي هستند كه كودك در طول زندگي خود و بنا بر تجربه هايي كه ميكند با آنها آشنا ميشود. اين احساسات چيزهايي هستند كه ما در طول زندگي مانند خواندن و نوشتن ياد ميگيريم. آنها را به شكل افكار افسرده كننده در مغزمان ذخيره ميكنيم و به صورت يك كليشه در روابط خود با ديگران و با خودمان از آنها استفاده ميكنيم.
اگر كسي بياموزد كه آدم دوست داشتنياي نيست اين موضعِ او در روابطش با ديگران يعني زماني كه با كسي برخورد ميكند به صورت اتوماتيك برانگيخته ميشود و رنگ خود را بر فضاي آن رابطه و برخورد ميزند.
همة ما انسانها در طول شبانه روز با خود گفتگوهاي دروني ميكنيم. مضمون اين گفتگوها روشن كننده مواضع ما نسبت به خودمان است. با هشيار بودن به مضمون اين گفتگوها ميتوان فهميد كه افكار اتوماتيكي كه ياد گرفتهايم چه چيزهايي هستند. با آگاه بودن بر اين افكار و اقدام با برنامه براي تغيير مضمون اين گفتگوهاي دروني ميتوان نوع اين احساسات را تغيير داد. يك راه بسيار ساده براي تغيير موضعمان در اين گفتگوها سؤال كردن از خود است. به وسيلة اين سؤالات است كه ميتوانيم از خودمان بپرسيم آيا ميتوانيم مسير افكاري را كه داريم و از آنها در گفتگوهاي دروني استفاده ميكنيم را تغيير دهيم؟ مطمئناً قصد ما از تغييرات اين است كه افكار قبلي ديگر به صورت اتوماتيك عمل نكنند و ارادة روح و روان خود را در دست بگيريم و راه پيشنهادي و بسيار مؤثر كه براي ثبت دايمي اين تغييرات اين است كه براي چند سؤال مطرح شده در پايين حداقل سه جواب پيدا كنيد. با اين كار متوجه ميشويد كه احساسات ناخوشايندتان اگر چه از بين نرفتهاند ولي به سرعت كم رنگ ميشوند و از فشار آنها بر روح شما كاسته ميشود. بسيار ساده است و شما به راحتي ميتوانيد به خودتان كمك كنيد.
1 - در اين لحظه چه چيزهاي خوشايندي برايم وجود دارند؟ اگر ميخواستم و امكانش برايم وجود داشت چه چيزهايي ميتوانستند مرا در اين لحظه شاد سازند؟
2 - به چه چيز به خصوصي در خودم و در زندگيام افتخار ميكنم؟ اگر ميخواستم و امكانش برايم وجود داشت به چه چيز به خصوصي ميتوانستم افتخار كنم؟
3 - در چه محيطهايي احساس آرامش و راحتي خاصي ميكنم؟
4 - دوست داشتم در حال حاضر پيش چه كسي باشم؟
5 - چه كساني را دوست دارم؟ و دلم ميخواهد كه چه كسي مرا دوست داشته باشد؟
6 - چه كارهايي را با اشتياق كامل انجام ميدهم!
-
RE: درسهاي زندگي
مي توانم به ديگران مهر بورزم
وقتي که ديگران خشمگين هستند تنفر دارند انتقاد مي کنند يا مهاجم به نظر مي رسند مي توانم آن لحظه آنان را چنان که به نظر مي رسند ببينم و يا هراسيده و نياز مند کمک به عشق. وقتي که با خشم نفرت انتقاد و تهاجم واکنش نشان ندهم آنگاه مي توانم به درون خود روم و برکت عشق خويش را دريابم.بدين سان مي توانم برگزينم که با عشق ومهرباني ونه از ديدگاه ترس واکنش نشان دهم.
-
RE: درسهاي زندگي
ا آغوش باز به استقبال شادي برويد!
با آغوش باز به استقبال شادي برويد!
خانمي پشت ميز كارش نشسته است. او مدير ارشد شركت بسيار بزرگي است. روي ميز از نامه، قرارداد و كاغذهاي مربوط به كارش پر شده است. دو چراغ چشمك زن روي تلفن، حاكي از آنست كه دو نفر منتظر صحبت با او هستند. دو نفر ارباب رجوع هم روي مبلهاي اتاقش نشسته و چاي مينوشند و منتظرند كه او سرش را از روي نامهها بلند كند تا با او صحبت كنند. تا نيم ساعت ديگر جلسة مهمي هم دارد. بعد از آن بايد با مدير عامل شركت راجع به موضوعي صحبت كنند و...
فشار ناشي از اين همه كار و گرفتاري اغلب ما را كلافه ميكند. شايد بگوييد: «نه براي من يكي خيلي زياد است.» اما براي اين خانم زياد نيست او از كارش لذت ميبرد. اجازه نميدهد تصورات باطل روي كارش تأثير منفي بگذارد، به جاي آن به موفقيتهايي كه امروز نصيبش خواهد شد فكر ميكند، مؤدبانه با ارباب و رجوعها حرف ميزند، صحبتهايشان را به دقت گوش ميدهد. تلفنها را جواب ميدهد. اين كارها سخت و طاقت فرسا نيست اتفاقي معمولي براي كساني است كه از كارشان لذت ميبرند و مستقيم و مؤثر به سوي هدفهايشان پيش ميروند. اين خانم تصورات خود را در راهي مثبت به كار ميگيرد، ميپذيرد كه اين حق اوست كه احساس رضايت و موفقيت كند. بسياري از انسانها ذهن خود را با افكار مأيوس كننده و ملالانگيز پر كرده و احساس خشنودي و خوشبختي را آنقدر زير فشار ميگذارند تا اثري از آن باقي نماند، نگران اتفاقات ناگوار و فاجعههايي هستند كه هرگز صورت خارجي به خود نميگيرد و يا به ندرت اتفاق ميافتد. احساس رضايت از كارشان را تحمل نميكنند. نه از كارشان لذت ميبرند و نه از بازي و تفريحشان خشنود ميشوند. انسان ميتواند به استناد دليل و منطق حركت كند و غذاي بيمزه بخورد. امّا خداوند به ما شوخ طبعي، روي خوش و خنده اعطا كرده تا مأموريت دو روزة عمر را با روح و با نشاط بگذرانيم. ميتوانيد لذت را احساس كنيد. ميتوانيد زير دوش آب سرد برويد و بخنديد و بالا و پايين بپريد. ميتوانيد شادابي را در عمق وجود خويش احساس كنيد. مسئله اين است كه براي خودتان چه بخواهيد. زندگي بايد قرين شادي باشد. اما برداشتهاي زندگي امروز از زندگي، اغلب عكس اين موقعيت را نشان ميدهد. مفهومي منفي با تصوير ذهني زشت.
زندگي بايد رسم خوشايندي داشته باشد مردم بايد با خود و ديگران مهربان باشند. شادي و شادكامي بايد چشم و قلب و جزيي از وجود ما باشد. خوشيهاي دنيا متعلق به ماست. با فراموش كردن اشتباهات گذشته ميتوانيد به زندگي شاد برسيد. اگر احساس كنيد كه حق داريد از زندگي لذت ببريد، ميتوانيد در كار و زندگي طعم خوش شادي و خوشبختي را بچشيد. با سرزنش خويش، لذت و شادماني را از خودتان دريغ ميكنيد. زندگي خلاق تصميم گرفتن براي شادمان بودن است. پيروزيِ نيروهاي مثبت فكر و تصور بر نيروهاي منفي تفكر و تصور است. با تقويت روزانه تصوير ذهني خويش، براي زندگي خلاق آماده ميشويد، خود را شايسته خوشيهاي زندگي ميدانيد و از آن به سود خود استفاده ميكنيد.
-
RE: درسهاي زندگي
ممنونم از شما بهاره عزیز.
-
RE: درسهاي زندگي
آب حيات
سنت ترز آويلا مي گويد:
- به ياد داشته باشيد: پروردگار همه ما را به سوي خود مي خواند و- از آنجا كه او حقيقت ناب است – نمي توانيم در دعوت او شك كنيم. گفت: تمام تشنگان به سوي من آيند و من سيرابتان خواهم كرد. اگر دعوت او متوجه تك تك ما نبود ، مي گفت: " هر كس دلش مي خواهد به سو ي من بيايد، چون شما چيزي برای از دست دادن ندارید . اما من فقط کسانی راسیراب می کنم که آماده باشند.
اما او شرطی نمی گذارد . کافی است حرکت کنیم و بخواهیم ، و همه از آب حیات عشقش خواهیم نوشید.
-
RE: درسهاي زندگي
روح خدا
استاد می گوید:
- روح خدا که در ما حضور دارد ، می تواند مثل یک پرده سینما توصیف شود . روی پرده حوادث زیادی اتفاق می افتد- مردم عاشق می شوند ، جدا می شوند ، گنج می یابند، کشورهای دور دست را کشف می کنند.
مهم نیست که چه فیلمی پخش می شود . صحنه همیشه همان است . مهم نیست اشکی یا خونی زیخته شود – چون هیچ چیز نمی تواند سفیدی پرده سینما را لکه دار کند.
درست مثل پرده سینما ، خدا هم آنجاست ، پشت مشکلات و لذتهای هر کسی . وقتی فیلم به پایان برسد ، او را می بینیم.
-
RE: درسهاي زندگي
جهان معلم ماست !!
ما برای یادگیری به دنیا آمده ایم و کائنات معلم ماست . وقتی در درسی مردودمی شویم باید دوباره ثبت نام کنیم … و دوباره ! شرط ورود به درس بعدی ، یادگیری درس فعلی است و درسهای دنیا ، بی پایانند !
نتیجه : ما به دنیا آمده ایم که یاد بگیریم .
-
RE: درسهاي زندگي
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته محروم می کند.
در 30 سالگی پی بردم که قدرت جاذبه مرد است و جاذبه قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد بلکه چیزی است که خود می سازد.
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم .بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفتق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان میدهد.
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان است و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما هرگز بدون ایثار نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز بعد از آن چه لازم است آن چه را نیز میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت های خوب نیست. بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است.
در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است . به رشد و تکامل خود ادامه می دهد و به محض آن که گمان کرد که رسیده شده است دچار آفت می شود.
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگ ترین لذت دنیا است.
و در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.
-
RE: درسهاي زندگي
يه کلاغ روی يه درخت نشسته بود و تمام روز بيکار بود و هيچ کاری نمی کرد... يه خرگوش از کلاغ پرسيد: منم می تونم مثل تو تمام روز بيکار بشينم و هيچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روی زمين کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... يهو روباه پريد خرگوش رو گرفت و خورد!
نتيجه اخلاقی: برای اينکه بيکار بشينی و هيچ کاری نکنی ، بايد اون بالا بالاها نشسته باشی!
-
RE: درسهاي زندگي
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد می کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش... راهبه سوار ميشه و راه ميفتن... چند دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشيش زير چشمی يه نگاهی به پای راهبه ميندازه... راهبه ميگه: پدر روحانی ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار... کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه... چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس ميده... راهبه باز ميگه: پدر روحانی! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار!... کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه... بعد از اينکه کشيش به کليسا بر می گرده سريع ميدوه و از توی کتاب روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا می کنه و می بينه که نوشته: «به پيش برو و عمل خود را پيگيری کن... کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی»!
نتيجه اخلاقی اينکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست ميدی!
-
RE: درسهاي زندگي
بعضي چيزها وراي درك و فهم ما هستند . وقتي كه نوزادي با ايدز بدنيا
مي آيد . وقتي كه يك مادر جوان در جريان سرقت مسلحانه به قتل
مي رسد ، وقتي كه سيل دهكده ايي را با خود مي برد ما مي مانيم و
پرسشي كه براي آن گويي هيچ پاسخي وجود ندارد : چرا ؟ اما در سطح
زندگي روزمره ، هميشه مي توانيم سرنخ هايي بدست آوريم .
آيا توجه كرده ايد كه بعضي از حوادث خاص ، فقط براي بعضي از افراد
خاص اتفاق مي افتد ؟ و بعضي از حوادث خاص هم براي بعضي از افراد
خاص اتفاق نمي افتد .
هر كسي درس مخصوص به خود را مي گيرد . ما مي توانيم به سه
طريق واكنش نشان دهيم : 1_ زندگي من مجموعه ايي است از
درسهايي كه به آنها نياز دارم ، درسهايي كه با نظم و ترتيب تمام
در زندگي ام روي مي دهند . ( اين سالمترين برخورد است و حداكثر
آرامش ذهن را تصمين مي كند . )
-
RE: درسهاي زندگي
هيچ كاري براي عوض كردن گذشته ها از دستمان ساخته نيست ، ولي هر اقدامي كه حالا انجام مي دهيم ، آينده را تغيير مي دهد.
-
RE: درسهاي زندگي
تا خدا بنده نواز است
به خلقم چه نیاز
می کشم ناز یکی
تا به همه نازکنم