-
با مادرشوهرم مشکل دارم
سلام عزیزان من تازه عضو سایت شدم از مطالب و راهنمایی های خوبتون ممنونم
الان حدود یکساله که برای زندگی طبقه پایین خونه مادر شوهرم زندگی میکنیم خونه شمالیه و حیاط در اختیار ماست اما مادر شوهرم هر روز به بهانه های مختلف برای استفاد از حیاط از طبقه پایین رفت آمد میکنه اینم خیلی اذیتم میکنه قبلا خیلی سعی کردم که راه پله از طبقه بالا برا حیاط بزارن اما کلی بهانه آوردن کهنمی شه مادرشوهرم خیلی رو شوهرم نفوذ داره خیلی راحت حرفاش رو قبول میکنه نمیدونم چیکار کنم کلی مشکلات دیگه هم دارم مثلا باید هر روز به طبقه بالا سر بزنم هر جا میرم مادر شوهرم زودتر از من آماده میشه همیشه همراه ماست طوی که برا سالگرد ازدواجمون که میخواستیم بریم بیرون یواشکی رفتیم که مبادا مادر اقا ناراحت بشن که چرا آدم حسابش نکردیم تورو خدا راهنماییم کنین خسته شدم :54:
-
-
سلام خوش اومدین به همدردی
میشه بیشترتوضیح بدید؟مادرشوهرتون تنهازندگی میکنن
شوهرتون به مادرش وابسته ست؟
نظرشوهرتون چیه؟
آیاقصد دخالت داره توی زندگیتون یانه فقط میخوادکنارتون باشه؟
توجه داشته باشید که اون هم مادره...شاید فقط ازکنارشمابودن لذت میبره
به نظرتون سخت نمیگیرید؟
بیشترتوضیح بدید
-
من این راهکارها رو پیشنهاد میدم:
1- اگه امکان داره تو خونه ای حدا از مادر شوهرتون زندگی کنین
2- رابطه خودتون وهمسرتون رو به هیچ وجه به خاطر این مساله خراب نکنین...
3- هیچوقت و تحت هیچ شرایطی از مادرشوهرتون پیش شوهرتون بد نگید... هیچوقت... چون به ضرر خودتون هست
4- با شوهرتون جرف بزنید در مورد اینکه دوست دارید یه حریم خصوصی بین خودتون برقرار باشهوو مثلا گاهی وقتا تنهایی برید بیرون و این موضوع نباید باعث ناراحتی مادرشوهرتون بشه... یا مثلا میتونید خودتون وقتی مبخواید برید بیرون به مادرشوتون در جد تعارف بگید.. من و همسرم میخوایم بریم بیرون کاری ندارید؟ چیزی از بیرون لازم ندارید؟ این باعث میشه کم کم متوجه بشه که نباید ناراحت بشه...
5- از حساسسیتتون کم کنید .... خیلی به رفتارهای مادرشوهرتون فکر نکنید....
6- خودتونو به کارهای دیگه مشغول کنید و باز هم تاکیدمیکنم نذارید شوهرتون هم جساس بشه که بدتر و بدتر میشه
-
با سلام
نارجیس و پاییزای عزیز ممنون از شما
در مورد سوالات شما مادر شوهرم تنها نیست یه دخترو پسر دیگه هم داره ولی بیشتر وقتشو با شوهرم میگذرونده و الان هم انتظار داره همیشه و همه جا پیش ما باشه شوهرم هم ازش خیلی میترسه همش میگه من نمیتونم بهش چیزی بگم قصدش هم در درجه اول دخالته چون تا ما میخوایم یه بحث کوچیک کنیم میاد پایین و دخالت میکنه و اینکه حسادت میکنه که چون شوهرمو بزرگ کرده و زحمتشو کشیده باید همه جا باشه به همه چی نظر بده این کارو بکنین اون کارو بکنین و اینکه میگه من هر جا دلم بخواد با پسرم میرم و کسی نمیتونه مانع این بشه در مورد رفت و آمدش هم که الگه در ورودی رو قفل کنم ناراحت میشه و وقتی میخواد بره حیاط همینطوری درو میزنه در عرض 2 ثانیه وارد خونه میشه چندین بار شده که من تو اتاق بودم صدای درو نشنیدم آومدم دیدم تو پذیراییه یا از تو حیاط داره میاد
-
درود بانو
مقاله زیر را مطالعه کنید.
http://www.hamdardi.net/thread-40315.html#post396770
اگر واقعا طالب آرامش هستید بهترین کار اینه که مستقل بشوید نمیشه هم در منزل ایشون باشید هم با نقشه منزلی که بیان کردید اینگونه مسائل اتفاق نیوفته.شما تلاشتان را بیشتر بکنید برای مستقل شدن مسلما کمتر اینجوری مسائل پیش میاد:72:
خواندن مقاله بالا باعث بالا رفتن تجربه شما میشه بعضی اوقات خود ما هم نقش داریم در دخالت دیگران در زندگیمان.با شوهرتان صحبت کنید ایشون ناراحت میشوند در را قفل کنید ولی این وسط احساس شما هم مهمه احساس داشتن استقلال در اوایل زندگی و داشتن امنیت فکر خیلی مهمه.با شوهرت صحبت کن از دلایلت برای ازدواج کردن باهاش از خوبیهاش از اینکه چقدر کنارش احساس خوبی داری و دوست داری این احساس ادامه داشته باشه بهش بگو دوست داری با اینکه طبقه پایین منزل مادرشوهرتان هستید ولی مستقل باشید اجازه بدید ایشون با مادرشان صحبت بکنند ان شاء الله که جواب میگیرید ولی بهتره تلاش کنید مستقل زندگی کنید هرچند سخت و یا در منزل کوچکتر ولی اینجوری آرامش بیشتری دارید گرچه مشکلاتی را هم باید تحمل بکنید اینجوری نیست هیچگونه تبعاتی برایتان نداشته باشه.
صحبت کردن پسر و مادر بهتر نتیجه میده در مرحله بعد بهتره بشینید با خانواده ایشون با کمال احترام صحبت کنید سعی کنید حساسیت بوجود نیاورید قوانین اولیه برای رفت و امد وضع کنید مثلا همینکه ایشون موقع پایین امدن اطلاع بدهند ولی این را فراموش نکنید آرامش زندگی خودتان و زندگی مشترکتان بسیار مهم و باارزشه و هیچوقت نباد بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب بکنی:72:
-
سلام امروز اعصابم خیلی خورده چون که این مادر شوهرم همش رو اعصابمه شوهرم هم که همیشه انتظار داره من همه چیزو بی چون و چرا قبول کنم دیروز با مادرم چندتا پتو بردم تو پارکینگ بشورم خانم هم خونه تشریف ندشتند و از این ناراحت شدن که چرا باهاش هماهنگ نشدم خیلی ناراحت شدم خودش وقتی میخواد از حیاط استفاده کنه از خونه من میره و میاد اصلا آدم حسابم نمیکنه یه ماهه خونه و زندگی من به خاطر رب پختن و غیره اون بهم ریخته حالا من رفتم تو پارکینگ بهش نگفتم ناراحت شده خیلی اعصابم خورده دیگه داره از همه چی بدم میاد شوهرم هم میگه برو بهش بگو ببخشید شرمنده بهت نگفتم از این به بعد میگم دیروز یه دعوای حسابی با شوهرم کردم سر اینکه از این خونه بریم احساس میکنم به ته خط رسیدم تحملم تموم شده تو خونه ای که آدم اختیار حتی چهار دیواری خودش هم نداشته باشه تو اون خونه زندگی کردن به چه دردی میخوره
-
سلام
دوستان عزیز بنظرتون چطور شوهرم رو راضی کنم که از اون خونه بریم مادر شوهرم برا خودش حکومت تشکیل داده با انتظارات آن چنانی شوهرم هم تو همه چی دوس داشتن رو میکشه وسط که چون دوستش دارم قبول کنم ازتون خواهش میکنم اگه پیشنهادی دارین بگین ممنون میشم
-
زندگی در کنار خانواده همسر زمینه ساز مشکلاتی هست که برای جلوگیری از اون، تنها راهکارش جدا کردن محل زندگی هست، اما برای اجرای این جدا کردن هم سیاست لازم هست،
بد گویی از خانواده همسر بویژه مادر شوهر در کنار همسر، نتیجه خوبی در پیش نداره،
با توجه به نوع نگاه مردان و زنان به مسائل پیرامونی خود، تفکراتشون هم در همون راستاست،
من در مجموعه ای که کار می کنم به عینه مشاهده کردم که زنان از یه موضوع کوچیک ناراحت میشن و تا چند روز خودشون رو می گیرن و اما در مقابل مردان به هیچ وجه این گونه نیستند و موضوعات و مسائل پیش امده (کوچیک)رو همون لحظه حل و فصل می کنن. و اصلاً بهش فکر نمی کنن. اگه خود مرد متوجه مشکلاتی که امکان داره به واسطه زندگی عروس و مادر شوهر پیش بیاد،( از بین رفتن حرمت ها) واقف باشه، تمام سعیش رو می کنه که زندگی رو مستقل کنه، پس ماموریت شما راضی کردن همسرتون نباید باشه، بلکه
ماموریت شما در این هست که این موضوع رو (بودن اونجا در مدت زمان زیاد باعث از بین رفتن حرمت ها میشه) را به همسرتون تفهیم کنید، و برای این کار کمی صبر و سیاست نیز باید چاشنی کارتون باشه.
اگه شما از مادر همسرتون بد بگید، فراموش نکنید قبل از این که شما وارد زندگی همسرتون بشید تنها زنی که همسرتون عاشقانه دوستشون داشتن، مادرش بوده و با ورود شما این دوست داشتن به صفر نرسیده، و وقتی شما از تنفرتون در مورد عشق بچگی تا بزرگی همسرتون صحبت کنید، یعنی تیشه به ریشه عشق بین خود و همسرتون زدید. پس با صبر و سیاست در صدد تفهیم این که بودن زیاد شما اونجا باعث خواهد شد که خدایی نکرده، حرمت هایی که بین طرفین هست از بین بره، و این از بین رفتن حرمت ها دیگه شیرینی زندگی رو تلخ می کنه و به سادگی قابل برگشت نیست. و بیشتر از این که نشان بدید برای آزادی خود از اونجا دارید تلاش می کنید باید نشان بدید که بریا حفظ حرمت خانواده همسر خواستار این موضوع هستید.
فراموش نکنید، بعد هر سیاهی شب، سپیدی صبح است پس باید صبر کرد.
-
دوست عزیز سلام از شما خیلی ممنونم که راهی جلو پام گذاشتین سعی میکنم طبق گفته شما عمل کنم دعام کنید از این شرایط خسته شدم
-
بعنوان یه مرد میگم شما بانوان متاهل دیگه خیلی حساس هستید خوب مادرشوهرت گفته خوب گفته باشه مگه مهمه!!!! تعجب میکنم بخاطر چه مسائل کوچیکی داری خودتو ناراحت میکنی اینکه مستقل بشید خیلی بهتره حرف شما را قبول دارم دوری و دوستی بهترین روش هستش اینجوری احترام ها هم بهتر و بیشتر حفظ میشه
پشت سر خانواده شوهرت پیش شوهرت حرفی نزن به هیچ عنوان حرفی نزن :81: این جمله را روزی چندین بار تکرار کن چون خیلی مهمه و تاثیر بسیار مخربی بعدها در زندگی مشترکتان داره
دوست داری مستقل بشی خوب این خیلی هم عالیه پس تلاشت را بکن توقعات خودت را کم کن حرف شما درسته ولی مسئله اینه تا وقتی وابسته هستی پس منتظر باش طرف مقابلت هم بخودش اجازه انجام اینجور کارها را بده این مسئله فقط مربوط به شما نمیشه یا باید تحملت و صبور بودنت را بیشتر کنی و بعضی اوقات یاد بگیری همانند مجسمه باشی
و اینم مد نظر قرار بده شما در منزل ایشون ساکن هستید هرچند مستقل هم هستید :72:
سعی کن این دوران را مدیریت بکنید تا وقتی کامل مستقل بشید.
روی حساس بودن خودت هم کار کن انسان هرچقدر قویتر باشه این موضوعات روش تاثیر کمتر یداره سعی کن خودت را مشغول کارهای متفرقه کنی و زیاد به این موضوعات توجهی نشان ندهی
پ.ن:خودم بخوام بگم اینایی که واسه شما مشکله واسه من یکی خاطرست :58: بازم خدایی نسبت به خیلی از مادرشوهرها بهتره مخصوصا اونایی که خودم میشناسم و توی اطرافیان میبینم وضعیت شما خیلی بهتر از اونهاست
-
اینطور که شما فکر میکنید نیست من شاغلم صبح میرم ساعت 5 بعد از ظهر برمیگردم ازم انتظار داره برم کار خونشو بکنم تو هر مناسبتی یه چیزی برا ناراحت شدن داره اعصاب منم خورد میکنه خودشم انتظار داره بدون اجازش کاری انجام ندم مثلا میگم حتی به لباسی که میخرم نظر میده به وسایل خونه به همه چی با این وجود میگه همه چی رو خودت انجام میدی و اگر خونه باشه بدون اون نمیتونیم بریم خونه راجب خونه هم که بهتون گفتم چه شکلیه من بیشتر از این ناراحتم که کسی اینهمه راحت از خونه من میره میاد خودش هم میگه برام مهم نیست درو که میزنم تو صدای درو میشنوی یا نه چطور بخاطر پارکینگ ناراحت میشه که چرا هماهنگ نکردی ببینید من خیلی بیشتر از آینده میترسم چون واقعا داره رومون به هم باز میشه
-
دل ارای عزیز سلام . من هم یک خانمم . و احساس شما رو کاملا درک میکنم . زندگی با مادر شوهر اون هم در اول ازدواج کار مشکلیه . و من بهتون حق میدم . استقلال اولین چیزیه که زوجین بعد از ازدواج دوست دارند به اون برسند .
ولی اگر شما امکان جدا شدن و رفتن از خونه مادر شوهرتون رو ندارید . تنها کاری که میتونید بکنید اینه که بتونید با سیاست اوضاع رو مدیریت کنید . وگرنه به مشکل بر میخورید . و کدورتی که ممکنه بین شما پیش بیاد تا اخر زندگیتون رو تحت تاثیر قرار خواهد داد.
به نظر میرسه که مادر شوهر شما هم مهارتهای ارتباطی لازم رو نداره . وگرنه اجازه نمی داد این مشکل پیش بیاد . انتظار زیادی هم از ایشون نمیره . ما نمیتونیم ایشون رو عوض کنیم . ولی شما میتونید با تغییر افکار و متعاقب اون رفتارتون تغییرات خیلی محسوسی هم حتی در ایشون ایجاد بکنید .و خودتون هم زندگی شاد تری را تجربه کنید .
وبرای اینکه به این مهم برسید قبل از هر کاری باید نوع تفکرتون رو عوض کنید . به مادر شوهرتون به عنوان یک رقیب یا بیگانه نگاه نکنید . اون کسیه که همسر شما رو به دنیا اورده و با یک دنیا عشق و محبت ایشون رو پرورش داده و بزرگش کرده .
اون کسیه که خونه خودش رو در اختیار شما قرار داده تا بتونید در اونجا زندگی کنید و در اول زندگی مستاجر نباشید . یعنی ایشون هم به خاطر شما از استقلال خودش گذشته .
سعی کنید اینگونه و همیشه مثبت در مورد ایشون فکر کنید .(مثلا : شما داشتید توی حیاطتتون برای خودتون و مادر شوهرتون و به کمک مادر شوهرتون رب درست میکردید . نوش جونتون . این دیگه منت گذاشتن داره ؟ ) اگه بتونید ایشون رو مثل مادر خودتون حساب کنید . مطمئن باشید که ایشون هم شما رو به چشم دخترش خواهد دید .
راستی از اینکه مادرتون اومده ودر شستن پتو ها کمکتون کرده بهتره بدونید که این کارتون اشتباه بوده . شما به عنوان یک عروس خانم مستقل باید بتونید خودتون کارهاتون رو انجام بدهید . علاوه بر اون اینکار از ارزش مادر شما هم کم میکنه .
از حرفهای من ناراحت نشید مجبورم اشتباهات شما رو بگم تا بتونید اصلاح کنید .
با سیاست و با محبت مادر شوهرتون رو جوری به طرف خودتون بکشید که ایشون شما رو رقیب خودش ندونه بلکه خدا رو شکر کنه که عروسی مثل شما نصیبش شده .
با اطمینان بهتون میگم شما هر چقدر به مادرشوهرتون نزدیکترو صمیمی تر بشید . میزان عشق همسرتون به شما بیشتر خواهد شد .
این یک هشدار برای همه عروسهای جوان است اگر وارد مبارزه با مادر شوهر بشید . بدون شک مغلوب بیرون خواهید امد . و همسرتان بدون شک طرف مادرش خواهد بود .
حتی اگر در ظاهر اینطور نباشد ولی عشق و باور قلبی او را از دست خواهید داد . پس چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی ؟
-
سلام دل آرام جان...ببخشید میدونم اینجا جاش نیس ولی اگه اشکال نداره میخام از تجربیاتتون استفاده کنم...
راستشو بخوای منم تا سال دیگه قراره ازدواج کنم(الان تو مرحله نامزدیم) پدر همسرم این اختیارو بهم داده که برای زندگی هرکجا رو که دوس دارم انتخاب کنم...ولی اصرار همسرم و البته مادر خودم اینه که تو آپارتمان مادر شوهرم اینا زندگی کنم...و احتمالا من مجبور به اینکار بشم.
میخاستم ازتون بپرسم که اگه من همسایه ایشان شدم چه حد و حدودی رو برای روابطمون قایل بشم؟(مادر شوهر من معلم هستند و صبحها خانه نیستند و من در حال حاضر شغل خاصی ندارم)
سپاسگزارم
-
بانو cheshmakk گرامی لطفا برای این موضوع تایپیک جداگانه ای بزنید.
ولی بصورت کلی بهتره خانه مستقلی تهیه نمائید.با توجه به شغل مادر شوهرتان که معلم هستند این توصیه میشه به شما
بانو دل آرا با عذر معذرت :72:
-
سلام دوستان گلم
خواهش میکنم آقای khalegezey چشمک جان توصیه من به اینه سعیتون بر این باشه که خونه مسقل داشته باشین من الان به این نتیجه رسیدم که مادر شوهر آدم اگه از جنس ملائکه هم باشه باز هم دوری و دوستی:311: مهم اینه که همسرتون
چقدر به مادرش وابسته هست یا بهتره بگم حرف شنوی داره این خیلی مهمه مثلا همسرم مجبورم میکنه هر روز برم خونه
مادرشوهرم از الان میتونید رو این چیزا دقت کنید و یه تصمیم درست بگیرید مثل من هر چه پیش آید خوش آید نکنید که
پشیمون میشید ولی بازززززززززززززززززم میگم اگر امکان مستقل شدن دارین بهترین انتخابه براتون ولی نه اگه مجبور شدین با
مادرشوهرتون همسایه شین سعی کنین با ایشون رابطه رسمی با احترام داشته باشین هیچ وقت از مشکلات بین خودتون و
همسرتون باهاش حرف نزنین که ناخداگاه پای دخالت تو زندگیتون باز میشه
موفق باشین