توروخدا منو راهنمایی کنید، من اصلا همسرمو دوست ندارم و واقعا نمیتونم باهاش زندگی کنم، اون بسیار مرد خوبی هست ولی من دوستش ندارم از طرفی هم نمیتونم با توجه به شرایط خانوادگی هر دومون اسم طلاق بیارم، آیا سوختن و ساختن همینه،کمکم کنید
نمایش نسخه قابل چاپ
توروخدا منو راهنمایی کنید، من اصلا همسرمو دوست ندارم و واقعا نمیتونم باهاش زندگی کنم، اون بسیار مرد خوبی هست ولی من دوستش ندارم از طرفی هم نمیتونم با توجه به شرایط خانوادگی هر دومون اسم طلاق بیارم، آیا سوختن و ساختن همینه،کمکم کنید
سلام دوست عزیز:72:
درسته که میگن مختصر و مفید حرف زدن خوبه ولی دیگه نه تا این حد. من که چیز خاصی نفهمیدم از مشکل شما:18:
برای اینکه دوستان بهتر بتونن راهنمایی بکنن در مورد سن خودتون و همسرتون،تحصیلاتتون،نحوه آشنایی،چند ساله ازدواج کردین،معیارهاتون برای ازدواج چی بود و همسرتون تا چه حد اونارو دارن،به خاطر چه مسایلی همسرتون رو دوست ندارید و...توضیح بدید.ممنون
موفق باشی و یکم مفصل تر توضیح بدی:227::72:
شما مشکلتون رو درست توضیح ندادین
همسرم هروقت عصبانی میشه بهم میگه که دوستم نداره ولی در حالت عادی که کم پیش میاد همش قربون صدقم میره
هنوز بعدا از 5 سال زندگی مشترک تکلیفش با خودش معلوم نیست
نکنه شما هم اینجوری باشید؟
چی از این واضح تر که میگم دوستش ندارم،اما باشه توضیح میدم اون نه سال از من بزرگترهست و ادبیات خونده،من کامپیوتر،اون بسیار کم حرف و من پر حرف و شیطون، اون نسبتا بد تیپ و من خوش تیب، اون آروم و من عصبی،اون بی دقت و من فوق العاده دقیق،اون عاشق و من.......ولی با این حال اگه هر ویژگی رو پایین حدشو داشت ولی دوستش داشتم خیلی خوب بود......،حیف
عزیزم حواست باشه که مرد مثل شوهر تو زیاد نیست
خیلی ها دوس دارن جای تو باشن و موقعیت تو رو داشته باشن. سعی کن خوبی های زندگی خودت رو ببینی
حواست باشه بعدا پشیمون نشی
سلام.
عزیزم فکر کنم بهتره توضیحات واضح تری از احساستون و آنچه که آزارتون میده و اون خصوصیاتی که دوست داشتید داشته باشه و فکر میکنید اگر داشت خیلی خوب میشد ارائه بدین.
شما میفرمایید چی از این واضح تر که دوستش ندارم.
آنوقت به نظرتون این پاسخ ما قانع کننده و کافی هست که بگیم: خب دوستش داشته باش! ؟
شرایط رو باز تر کنید. به عنوان مثال:
ایشون خیلی احساساتی هستند و من حس میکنم بی اراده، آویزون و ضعیفه. من دوست دارم مردم قدرت داشته باشه، وقتی واسش آرایش میکنم سرش تو کتاب شعره! واسش تفاوتی نمیکنه موهام رو رنگ زدم. هرچی واسش تعریف کنم هیچ هیجانی نداره و تو ذوقی میزنه. شلخته است و اصلاح نمیکنه، خجالت میکشم وقتی با کفش خاکی و لباس چروک تو خیابون کنارم قدم میزنه. تا به حال چندین نفر بهم گفتن تو ازش خیلی سر هستی و .....
به هر حال شما انتخابی داشتید که فکر نمیکنم مانند قرن های پیش اول عقدتون کردن بعد همو دیدین.
آیا ابتدا دوستش داشتید و کم کم این علاقه رنگ باخته یا از همون ابتدا علاقه ای نداشتید؟ پس چگونه ازدواج کردین؟
باید مسئولیت انتخابتون رو بپذیرید و در پی حلش باشید. این مسئله غیر قابل حل نیست. حداقل اندک تلاشی و بعد حرف از طلاق!
باید بگم که شوهرم خیلی منو دوست داره،خیلی هم به من اهمیت میده،خیلی ذوق منو میکنه ولی خوب همه این کاراش به خاطر اینه که دوستم داره،منم هشت سال پیش که اومده بود خواستگاری من، من به همین موارد که شنیده بودم دوستم داره و پسر صاف و ساده و.....قبول کردم در واقع منطق رو الویت دادم به احساسم و من اون موقع نوزده ساله بودم، ولی تقریبا الان وقتی با هم بحث میکنیم خودش هم میگه بهم که مشکل تو اینه که منو دوست نداری اینا همه بهونست،چی کار کنم بخدا شبا دیگه خوابم نمیبره،اگر بازم بخوام به خصوصیات مثبتش فکر کنم که بازم میشه منطق!
سلام خانم در انتظار عشق:72:
امیدوارم از لحن صریح من دلخور نشی:72:
درسته شما اون موقع سنت کم بوده ولی به هر حال مجبورت نکرده بودن که. خودت تصمیم گرفتی با ایشون ازدواج بکنی.اگرچه خیلی از دخترا تو سنین 18-19 فقط به هوای پوشیدن لباس عروس و رقصیدن تو روز عروسیشون و ددر دودور با نومزدشون ازدواج میکنن(منظورم به شما نیست.منظورم درصد خیلی زیادی از دخترای کم سن و سال هستش).بعدش که یکم بزرگتر میشه تازه یادش میفته ای دل غافل من معیارام عوض شده یا دوستام چرا میرن دانشگاه ولی من تو این سن وسال دارم شوهرداری میکنم و افکاری از این قبیل.
ولی این جور افکار هیچ دردی رو دوا نمیکنه.دو راه بیشتر نداری یا تلاش برای بهتر کردن زندگیت و علاقمند شدن به همسرت یا جدایی.
نمیدونم شما از نظر تحصیلی و ظاهر و وضعیت اقتصادی و اجتماعی خونوادتون در چه سطحی هستین ولی این رو باید قبول کنیم که این معیارهای ظاهری خیلی وقت ها حرف اصلی رو تو انتخاب شدن یه دختر به عنوان کیس ازدواج میزنن.پس اگه شرایط شما از این جهات معمولی هست نباید انتظار میداشتید که همسری بهتر از شوهرتون بهتون پیشنهاد ازدواج میداد(اگر چه این قانون،کلیت نداره و موارد استثنا هم توش وجود داره).
در ضمن فرضا خدای نکرده شما از همسرت جدا بشی مطمئن باش شانس ازدواجت به مراتب خیلی پایین تر از زمان مجردیت خواهد بود.
به نظرم یکم فانتزی و رویایی داری فکر میکنی.دوس داشتی قبل از ازدواج دیوونه وار عاشق همسرت بودی و بعد از کلی هجران و فراق به هم می رسیدید ولی چون ازدواجت منطقی بوده فکر میکنی چیز خاصی رو از دست دادی.من خودم هم دوس دارم قبل از ازدواج به همسرم یه علاقه ای داشته باشم و بعد باهاش ازدواج کنم ولی دیگه اینو واسه خودم بولد نکردم. ممکنه خیلی منطقی و از طریق یه معرف با همسر آیندم آشنا بشمو ازدواج بکنم و اتفاقا کیس خوبی هم باشه( بگین ایشالا:311:البته فکر کنم مرد رویاهای منو کشتن باهاش سوسیس درست کردن وگرنه بعید بود انقد دیر کنه:58:)
شما هم بشین با خودت فکر کن که با چه کارهایی میتونی به همسرت علاقمند بشی.ببخشید اینو میگم ولی احساس میکنم عقده یه سری کارها تو دلت مونده.مثلا کارهایی که دوستات ممکنه با دوس پسراشون انجام داده باشن و واست تعریف کرده باشن.خب اینم راه حل داره میتونی همونارو با همسرت انجام بدی مثلا:
هر از گاهی تو کافی شاپ یا رستوارن با هم قرار بذارید.
گاهی برای بعضی مناسبت ها واسه خودتون یه جشن دو نفره بگیرید.
با هم برید سینما.
ایده های جالب واسه سورپرایز کردن همسرت پیدا کن. مثلا یه شعر جالب رو با دست خط خودت بنویس بهش تقدیم کن(تعریف از خود نشه ها ولی من یه دست خطی دارم عالی. ولی چه فایده آقامون نمیاد که واسش شعرای عشقولانه لطف کنم بنویسم :58:) مخصوصا تو این زمونه که دیگه نامه نگاری از مد افتاده و همه چی تلگرامی و وایبری شده.
تو روزای برفی با هم آدم برفی بسازید.
با هم آشپزی کنید.
با هم فوتبال ببینید(حتی اگه چیزی از فوتبال سر درنمیاری)،منچ،شطرنج،فوتبا دستی،اسم فامیل و... بازی کنید.
موقع سلام و خداحافظی همدیگه رو بغل کنید و ببوسید(حتی اگه همه اینا نمایشی باشه ولی مطمئن باش به مرور باعث ایجاد محبت بینتون میشه) .
و هزاران کار دیگه تا زندگیتون همیشه پر هیجان و عشقولانه باشه.
موفق باشی و عشقولانه:72:
یعنی کسی که خصوصیات مثبت خوبی داره
دوستتون داره
صاف و سادست
مرد زندگیه
لایق دوست داشته شدن نیست؟
به نظرم خیلی این فکر بچه گانه و نا پخته ایه که بگید یه نفر رو همینطور یهویی و بی دلیل و منطق دوست داشت
اونوقت مطمءن هستید در صورت جدایی با همچین مردی بر خورد میکنید و به ازدواج منجر میشه و اون هم همینطوری بی دلیل دوستتون داره یا اینکه اصلا خصوصیات مثبت شوهرتونو داره؟والا همچین شوهری مثل مال شما آرزوی خیلی هاست که حتی به افسردگی و رویا برای بعضیا تبدیل شده چون واقعا چه بخوایم چه نخوایم همچین مردهایی کم پیدا میشن
قدر زندگیتونو بدونید و به حرفای آی تک بیشتر فکر کنید
خوشبختی و عشق و آرامش ساختنیه نه خلق الساعه
سلام
واقعا این شرایط واسه تو اسمش ساختن و سوختن هست?
میدونی تو نقصیر نداری. چون از اول شانس باهات یار بود و یک شوهر سالم و نجیب و عاشق گیرت اومد فکر میکنی همه مردها همینن و تازه علاوه بر اون حتما جذابیتهای بیشتر هم دارند.
اگر مثل خیلی ها این شانس را نداشتی و بارها و بارها عشقت را نادیده میگرفتن یا خیانت و نامهربانی میدیدی , شاید اونوقت متوجه میشدی مردی با خصوصیات شوهرت را باید رو سر بزاری.
اینم یکی ازنکات منفی شانس زیاد داشتنه که ادم قدر داشته هاشو نمیدونه.
در انتظار عشق......والا دخترای جوانی که یکبار شوهر نکردن هم به ندرت این ارزوشون براورده میشه چه برسه به خانوم های که یک بار هم ازدواج کردن و نتونستن عشق را حس و درک کنن.
در انتظار چیزی هستی که خیلی بی زحمت سالهاس داریش????
خانم در انتظار عشق
به نظرم حسي كه در شما بوجود آمده اتفاق عجيبي نيست و كاملا طبيعي هست.
من بارها گفتم كه مردهايي با ويژگيهاي همسر شما، شوهرهاي دوست داشتني نيستن.
مردهاي يكنواخت، آرام و هميشه با محبت، بي دردسر كه هرگز دل زن را نميلرزانند مردهاي دوست داشتني نيستن.
مردهايي كه تمام وقت خودشون را وقف خانواده كرده اند و بجاي رفيق بازي و خانم بازي، به آينده همسرشون و خانواده مي انديشند خيلي جذاب نيستن.
همين خانمهايي كه الان به شما ايراد ميگيرن كسايي هستن كه شوهراشون مثل همسر شما نيستن كه اگه بودن همين مشكل شما را داشتن.
همه اينها را گفتم تا بدوني درد كجاست و سپس درمانش كني
يه سوال هم ميپرسم اگر دوست داشتيد جواب بديد. جسارتا كسي توي زندگيتون نيست؟ البته نه بصورت بالفعل، اما بالقوه به يك مرد دلخواه فكر نميكنيد؟! اين مساله خيلي مهمه
ای کاش منطق من هم به من همین چیزی رو میگفت که به شما گفته !
هر چند موافق برخی از صحبت های همسرتون نیستم ،اینکه نباید به شما بگه دوستتون نداره ...
فکر کنید همسرتون بهتون گفته دوستتون نداره ،نه یک بار که بارها و در هر بگومگویی اولین چیزی که نشونه میگیره شخصیت شما و مهمترین نقطه عطف ارتباط شما یعنی دوست داشتنتون باشه .چیکار میکنید ؟ مستاصل نمیشید ؟ همه قوای روحی و همه منطقتون رو یکجا جمع میکنید تا فکر و ذهنتون به راهی که نمیخواهید نره ! توجیه های پشت سر هم ،مثلا من که میدونم دوستم داره ،الان عصبانی بود .شما تا میخواهید تکه های شکسته شده رابطتون رو از دور و اطرافتون جمع کنید ،یک ضربه سهمگین تر میخوره و تکه ها ریز تر و ریز تر میشن و این چرخه معیوب همینطور ادامه پیدا میکنه .
این میشه حال من ! که ابدا حال خوشی نیست ....
ممنون از راهنمایی همه شما عزیزان،سعی میکنم که سنجیده تر عمل کنم، شما هم برای دوستتون دعا کنید.
همه ما وقتی چیزی رو از دست دادیم تازه قدرشو میدونیم افسوس و صد افسوس بر ما ................
دوستان عزیز لطفا تایپیک را به انحراف نکشید فردی که تایپیک زده برای اینه تا از راهنمایی های دوستان به بهترین نحو استفاده کنه لطفا تایپیک ایشون را محفلی برای گفتمان خودتان هرچند مفید باشه نکنید چون تایپیک منحرف میشه.:72:
با سپاس از همکاری دوستان
با سلام
مراجع گرامی لطفاً تاپیکتان را مدیریت کنید و پستهای حاشیه ساز را برای حذف گزارش کنید تا هم ظرفیت تاپیکتان زود تکمیل نشود هم از انحراف آن جلوگیری شود .... در غیر اینصورت مجبوریم تاپیک را قفل کنیم
با تشکر