با سلام و سپاس از توجهات شما
مساله من مربوط به دوران قبل از ازدواج هست. خواستم خلاصه ای از شرایطم رو بگم و از شما راهنمایی بخوام.ما همکار بودیم و در محیط کار چیزهای جالبی دیدم در شخصیتش. مثلا اهل مطالعه دگرخواه، بسیار باهوش و عمیق بود. بعد فهمیدم با دختری در ارتباط هست به مدت حدود پنج سال به قصد ازدواج اما اون دختر به شدت شکاک بود بهش و در نهایت میفهمه که قبلا یک بار ازدواج کرده بوده اما به نامزدم نگفته بود.نامزدم با اون به بن بست خورده بود تنها دلیل ادامه ترحم بود به دلیل شرایط واقعا بد دختر به گفته نامزدم. اما بعد از دروغ ازدواج نامزدم دیگه نمیخواست ادامه بده. اما اون دختر مدام به سراغش میامد و فحاشی میکرد و تهدیدش میکرد که میاد توی محیط کار ابروریزی میکنه. در نهایت نامزدم ناامید از رابطه قبلی و درست شدنش از من خواستگاری کرد من مدتی مخالفت کردم چون هم دلم برای دختر میسوخت هم درست نبود تا قبل از مشخص شدن تکلیف اون خانم وارد زندگی س بشم. اما در نهایت با اصرار س پذیرفتم و اون رسما خواستگاری کرد.
در طول مدت ارتباط که الان حدود یک سال و چند ماه میگذره ما تجربیات مختلفی داشتیم. از یک طرف اون یک چهره بسیار عالی داره که من خیلی خیلی دوست دارم. وقتی توی اون حالت هست بهترین مرد دنیاست و همه جوره همه کارهاش موجه و به جاست. اما یک روی بد هم داره که فاجعه هست. سرد و بی عاطفه عصبی، بد دهن، بی منطق، شکاک و بهانه گیر،کینه ای، قهر طولانی. توی این مدت من به تناوب این دو چهره را دیدم و واقعا گیج شدم که چرا. حتی گاهی کاملا بی دلیل خیلی بی دلیل نسبت به من بی انگیزه میشه و سرد و سر سنگین صحبت میکنه. بعد که سعی کردم با محبت حتی عذرخواهی( از چیزی که نمیدونم چی هست!!!) برم جلو و بفهمم چی شده، میدیدم یک سری افکار نابجا به سرش زده. مثلا با پرخاش میگه تو هم شبیه به رابطه قبلی هستی. بعد که سر فرصت وقتی حالش خوب هست صحبت میکنیم عذرخواهی میکنه و میگه عصبی هست ومیگه من انقدر براش خوب هستم که باورش نمیشه و بارها گفته که واقعا در من ایرادی نیست.
کمی میخوام از مسائلی بگم که باهاش روبرو شدم و نمیدونم چقدر جدی و تاثیرگذار هست.اون آقا با اینکه خیلی باهوش بود به دلیل فشار اقتصادی روی خانواده مجبور شد دانشگاه نره و کار کنه و خانواده رو هم حمایت کنه. در عوض وارد صنعت شد و تجربه عالی داره. با اینکه نداشتن مدرک دانشگاهی هم در محیط کاری و هم در خانواده من که همه تحصیل کرده اند، آزارش میده، اصلا حاضر نیست بره دانشگاه و این یکی از نگرانی های من هست که چرا واقعا برای ساختن اینده انگیزه ای نداره. با توجه به اینکه به وضوح دیده داشتن مدرک جقدر برای وضعیت شغلی تاثیرگذار هست و بارها از طرف کارفرماهای مختلف این رو شنیده.
از طرفی چند وقت قبل متوجه مواردی شدم که نمیدانستم و ادامه رابطه بر این اساس بود که شاید دست بکشه. اول اینکه دوستان معتاد داره و اصرار به ادامه ارتباط. خودش هم قبلا میگفت گاهی با دوستاش همراه میشده ولی الان دو سال هست که اصلا نرفته سراغش. اما میگه توی خونه نگه میداره مواد و یکبار سر این موضوع که چرا کنار نمیگذاری قهر کرد با من.
بعد متوجه شدم که مشکوک به ایدز بوده و آزمایش داده. آزمایش منفی بود ولی من نفهمیدم واقعا چه کار کرده که به ایدز مشکوک بوده. در حالیکه اون گفته بود فقط همون رابطه ای که خبر داشتم بوده و هیچ چیز نبوده. هر بار کنکاش بیشتر من منجر به دعوا و قهر میشد. اون این حق رو به من نمیداد.درست هست که گذشته اون مربوط به خودش هست اما وقتی به زندگی جدید کشیده میشه دیگه نمیشه نادیده گرفت. تجسس من هیچوقت با تندی و بی احترامی همراه نبود چون واقعا شخصیت خوددار و صبوری دارم و متاسفانه همیشه به ادمها حق میدم.
بعد خیلی خیلی اتفاقی متوجه شدم در تلفنش مخاطب دختر هست و پیام میده. دلیل تعجب من حساسیت بالای اون بود روی خودم. اون به تلفنها و پیامهای شبکه های اجتماعی که برام میاد خیلی حساس بود و همیشه عکس العمل نشان میداد. بخاطر همین تعجب کردم که اون چطور با دختر در ارتباط هست. به سختی ازش پرسیدم چون ناراحت میشه و قهر میکنه. اون هم گفت اون دخترها بهش علاقه مند بودند ولی خودش هیچ حسی نداشته و اصلا موضوع مهمی نبوده و هیچ چیز نیست!!! اون هم شد داستان یک قهر دیگه از طرف خودش. خیلی راحت تعریف کرد که یکی از اونها ازش پول خواسته و این اقا هم داده!!بدی ماجرا این هست که این موضوعات خیلی عادی هست براش و قبح و زشتی نداره و به من میگه دختری که به خانه نیاوردم!!!در همین حد هست روابطم که اصلا مهم نیست. حتی در مورد شبکه های اجتماعی و اینکه مدام دتبال دخترهایی هست با سر وضع انچنانی میگه دلیلش مجردی و بی سروسامانی هست.یکبار باهاش بحث کردم که چرا با دخترهای دیگه خوش و بش میکنی در حالیکه ما قرار ازدواج داریم و پاییندیم. اما اون گفت مردها همینند و دنبال مرد چشم و گوش پاک نباش.
از طرفی اون اهل سیگار و مشروب هست که اخیرا حس میکنم خیلی زیاده روی میکنه. هر شب میخوره و گاهی حس میکنم شاید دلیل تغییر رفتار بی دلیلش همین هست.آخرین قهر ما بر سر این بود که خیلی محترمانه و با احتیاط ازش خواستم که سروسامانی به زندگیش بده و بزاره کنار مشروب رو ووقتی که همه در خانه ما روزه هستند و اون میاد با بوی مشروب بی احترامی هست. و این شد دلیل قهرکردنش.
دلیل مشورت من اون عمق و ریشه ای هست که واقعا داره. خانواده اون انسانهای بسیار شریف و با خدا و فهمیده اند. و اینکه من میدونم اصل و اساس اون واقعا خوب و درست هست. اما به دلایلی به اینجا کشیده شده که نقطه خیلی بدی هست. با اینکه من تمام تلاشم رو کردم از محبت و درک و تشویق به ورزش و مدارا وتمام چیزهایی که به فکرم رسید و جواب نداد واقعا، میخوام بدونم شما پیشنهادی دارید؟
این رو هم اضافه کنم که حس میکردم شاید بخاطر بی سر و سامانی باشه و شرایط کاری که دور از خانواده داره و سختیهای این نوع زندگی. فکر کردم شاید اگر ازدواج کنه و سروسامان بگیره زندگیش درست بشه. خیلی اتفاقی یک سفر کاری پیش آمد و زمان بیشتری باهم بودیم. با اینکه اون سفر کاملا کاری بود و واقعا فشار کار زیاد بود ولی فوق العاده عالی بود و واقعا لذت بخش. حتی به طور ناخودآگاه و بدون هیچ اشاره ای از سمت من سیگار هم خیلی خیلی کمتر از قبل کشید. من واقعا به این موضوع امید داشتم. اما یک اتفاق بد افتاد. پدرم یک ماه در بیمارستان بستری بود و دوماه پیش فوت کرد. در طول این مدت نامزدم اصلا همراه نبود. یا بی دلیل بی دلیل دعوا میکرد یا قهر بود. در طول این مدت به شدت حس کردم عوض شده و سرد و بی عاطفه هست خیلی زیاد.خیلی خیلی بیشتر از تغییرات قبلی که دیده بودم. البته شاید حساسیت من ناشی از فوت پدرم هم من رو حساستر کرده. من هم واقعا حس کردم ادمها رو باید در سختیها شناخت و واقعا دلگیر شدم که در این شرایط سخت کنارم نبود. من حتی خیلی مراقب بودم که با ناراحتیم آزارش ندم و حواسم بهش بود اما اون واقعا دلم رو شکست با کارهاش.
ببخشید که طولانی شد ولی واقعا برام مهم هست بدونم رابطه ای که تمام تلاشم رو کردم و اون هم معترف بود به خوب بودن و مناسب بودن من چه ایرادی داشت؟گره کار کجا بود واقعا؟
با سپاس