شوهرم بهم اعتماد نداره ، کلافه ام کرده ...
سلام بچه ها
این سومین تاپیکیه که میزنم اما هیچکس به حرفهای من توجه نمیکنه و راهنمایی ام نمیکنه . من واقعا کلافه ام از دست شوهرم.
حدود یکسالی میشه که عقد کردیم اون تهران زندگی میکنه من مشهد .مشکلات زیاد داشتیم چه با همدیگه چه با خانواده اش . اما مشکل اصلی من با خودشه انگار نمیتونیم همو درک کنیم .
هرچند وقت یه بار گیر میده و چند تا چرت بهم میگه و تحقیرم میکنه در آخرم عذرخواهی میکنه و مثل کارگاه ها ازم بازجویی میکنه و منو متهم میکنه که دارم میپیچونمش و بهش دارم دروغ میگم .اخه چه دروغی دارم بگم .
الان دو روزه خون منو کرده تو شیشه چون بهش گفتم ممکنه نمره امتحاناتم رو خوب نگیرم . حالا قاطی کرده و یه بار میگه تو نسبت به منو زندگی با من بی تفاوتی چون دل به درست نمیدی خوب بخونی تا زود تموم بشه بریم خونه خودمون و یه بارم میگه تو به پولی که من میدم برای شهریه دانشگاهت بی تفاوتی و کار کردن من برات مهم نیست یه بارم میگه تو مدیریت بلد نیستی و حرفهاتو به من نمیزنی .
دیگه خسته شدم ازین رفتارهاش دو روزه کارم شده گریه کردن و غصه خوردن همش زنگ میزنه گیر میده ایراد میگیره از اخرم مسخره ام میکنه و حرف خودشو باز میزنه ، وقتی هم میگم مشکلت با من چیه میگه تو با من مشکل داری ! و میگه میدونم خودم مشکل دارم ایراد دارم باب میل تو نیستم و هزار تا کنایه دیگه که مثل یه تیری میمونه رو قلبم .
واقعا نمیدونم چرا دو روزه اینجوری شده خیلی بی اعصابه ...
این ادم که انقدر لجبازه یعنی به درد زندگی میخوره ؟؟؟؟؟
میگه دیگه بهت محبت نمیکنم بهت نمیگم دوستت دارم چون تو ناراحت میشی !!!!! خدایا من دردمو به کی بگم !! کی از محبت ناراحت میشه که این واسه خودش تصمیم میگیره و منو زجر میده ...
دیگه دارم خسته میشم ، یه حسی میگه پنج تیر که سالگرد ازدواجته مصادف میشه با جدایی ات ....
کاش عاشقش نبودم کاش دوستش نداشتم کاش میتونستم به راحتی ازش بگذرم نمیگم مرد بدیه اتفاقا خوبه اما وقتهایی که پیشش هستم خیلی خوبه و مهربونه ولی وقتی نیستم بداخلاق ترین مرد دنیاست و از راه دور همش اذیتم میکنه .نه اینا نمیتونه از دوری من باشه مگه میشه منو بخواد و دوست داشته باشه و باهام بدرفتار بکنه و هزارجور عیب روم بذاره ... نه دیگه طاقت ندارم دارم ازش سیر میشم . عشق تا جایی جا داره که به جسمم به روحم صدمه نزنه ... اما من الان اضظراب گرفتم دستم یکم لرزش پیدا کرده و از نظر روحی گوشه گیر شدم ...
لطفا کمکم کنید بگید چکار کنم ؟
موندن تو این زندگی درسته یا نه ؟؟؟؟
با لجبازی هاش بچه بازی هاش چکار کنم ؟
با بداخلاقی هاش؟
به دنبال ریشه اصلی بهانه جویی ها بگردید
من به عنوان یک مرد که تقریبا همین شکل بهانه جویی ها رو بعضی اوقات شروع میکنم و از کاه کوه میسازم و نامزدم رو آزار میدم!
باید بهتون بگم که دلیل ناراحتی و گیر دادن مرد اصلا اون حرفها و بهانه هایی که عنوان میکنه نیست
یه مسئله دیگه تو ذهنشه که میاد به این شکل مطرح میکنه
شما باید با صبر و مهربونی بتونی بفهمی اون مسئله اصلی که اونو آزرده کرده و فکرشو مشغول کرده چیه
مثلا خدایی نکرده وقتی یه مرد سر و گوشش بجنبه و یه دختر دیگه ای پاش به زندگیش باز بشه که یه کم براش جذابیت داشته باشه ممکنه باعث این گیر دادنا بشه
یا اینکه شما رو با کس دیگه ای مقایسه کنه و از یه چیزی ناراحت باشه و اینجوری ناراحتی شو ابراز کنه
اما بنظر من اینکه میگه چرا من پول میدم شما درستو زود تموم نمیکنی و درس نمیخونی 100 درصد بهانه ست
بالاخره لیسانس 8-9 ترم هست که چه درس بخونی چه نخونی باید بگذره و آدم فارغ التحصیل میشه
حالا کمتر درس بخونی با معدل کمتر!
و این مورد که میگین وقتی دور هستیم رفتارهای آزار دهنده ش بیشتر میشه، خود من هم دقیقا همینطوری هستم و دلیلش اینه که تا وقتی پیش هم هستیم اصلا فکرم نمیره سمت اون ریشه اصلی که من میخام بخاطرش دعوا راه بندازم و گیر بدم
اما وقتی از هم دور هستیم دیگه اون با هم خوش بودن نیست و فقط محدود میشه به حرف زدن تلفنی پس اون ریشه ناراحتی خودشو نشون میده
و این خیلی خطرناکه
یعنی برخلاف حرف بعضی دوستان که میگن شما زودتر درستو تموم کن و برو سر زندگیت
من نظرم مخالف اینه که اگه کسی شما رو بی قید و شرط دوست داشته باشه اتفاقا وقتی ازش دور بشید علاقش بیشتر میشه
و اگه اون ریشه اصلی بهانه گیری ایشون حل نشه، سر زندگی هم که برید باز به بهانه های دیگه آزار دادن رو شروع میکنه
حالا به هرحال این حرفهای من هم یه احتمال هست که بررسی کردنش ضرر نداره.
ان شالله که مشکل این چنینی که من گفتم وجود نداشته باشه
اما اگر وجود داشته باشه باید هرچه زودتر حلش کنید.
من تاپیک چندوقت پیش شما رو خوندم که نوشته بودید همسرتون متحول شده و مذهبی شده و ریش میذاره و ...
ببینید اون کارهایی که توی اون پست نوشته بودید اسمش مذهبی شدن! نیست!
ببخشید معذرت میخام شاید یه حالت دمدمی مزاج بودن و عدم ثبات شخصیت و ... باشه
خب اون مذهبی بودنشون چه مدت طول کشید؟
در مجموع به نظر من توی این رابطه اصلا مشکل و کمبود و کم کاری از طرف شما وجود نداره و همسرتون که گفتید از نظر تحصیلات هم باهم تفاوت دارید، مشکلات ایجاد شده از سمت ایشون هست.
شاید از اینکه شما تو محیط دانشگاه خدایی نکرده خطایی کنید و دور از چشم اون با همکلاسی حرف بزنید مثلا! فکرشو مشغول کرده باشه
شاید بهتر باشه به مشاور مراجعه کنید که ریشه رفتار ایشون رو استخراج کنه و ان شالله مشکلتون حل بشه.