سلام پسر خوبم،
احساس من اینه که شما یک آقای دوست داشتنی، خانواده دوست ، متعهد ، مهربون و البته حساس هستید و اینکه دنبال گرفتن مشورت برای حل این پیشامد هستید نشون میده که عاقل هم هستید.
ببینید من از نوشته های شما اینطور متوجه شدم که از بین افراد خانواده ،شما با زن داداشتون روابط دوستانه تر و صمیمانه تری نسبت به بقیه داشتید و الان که به دلایلی این ارتباط محدود و کمرنگ شده احساس می کنید کسی شما رو دوست نداره و به شما توجه نمی کنه . در صورتیکه در واقع اینطور نیست چون طبق گفته ی خودتون ، هیچ کس از جمله پدر و مادر و برادر شما از چیزی که بین شما و زن برادرتون پیش اومده خبر ندارن و تبعا دلیلی هم نداره که در مورد شما فکر بدی داشته باشند یا احیانا از سوی اونها مورد بی محبتی و بی توجهی قرار بگیرید..
نکته ی اصلی بزرگ شدن شماست ..
شکوه عزیز راست گفتن. شما الان دیگه نه یک پسربچه ی 10-12 ساله ، بلکه یک نوجوان 15 ساله هستید یعنی یه جورایی از مرز بچگی گذشتین .. و این یعنی باید مثل یک مرد جوان فکر کنید و عمل کنید..
رفتار همسر برادرتون در واقع صحه گذاشته بر این امر . یعنی بزرگ شدن شما .. پس شما به جای اینکه زانوی غم به بغل بگیرید و فکر کنید که به شما بی اعتنایی میشه و هی ناله کنین که منظور من این نبود و اون نبود و سوء تفاهمه و .. بهتره مسئولیت اشتباهتونو بپذیرید..
در واقع براساس این بزرگ شدن اولین چیزی که باید بپذیرید مسئولیت کاری هست که کردید ..
یعنی بهتره با خودتون صادق باشید و واقع بینانه بپذیرید که حرکتی که در قبال زن برادرتون انجام دادید (اعم از حرف زدن یا هر چیز دیگری) اشتباه بوده .. و رفتار ایشون پاسخی به اشتباه شماست.. پس باید سنجیده و عاقلانه رفتار کنید.
نه حبس کردن خودتون توی اتاقتون کمکتون خواهد کرد و نه اصرار بر اینکه منظور شما بد فهمیده شده .. مثل یک مرد اشتباهتون رو بپذیرید ، از این موضوع عبور کنید و با رفتارهای درست و عاقلانه به خودتون ، همسر برادرتون و همه ی اعضای خانواده ثابت کنید که دیگه کوچولو نیستید.
و بعد هم نگران نباشید .. شما دارید گامهای بزرگ شدن رو طی می کنید و خیلی وقتها پیش میاد که اشتباه هم بکنید اما باید عاقل باشید و از اشتباهاتتون به خوبی درس بگیرید./