سلام رفقا
من چند وقتیه حالم یک جوریه, نمی دونم مشکلم چیه یا این چه حالیه ولی به فکر خودکشی افتادم دیگه از زندگی کردن خسته شدم به دنبال یک سناریو خوب برای مرگمم.
یکم از خودم بگم, یک پسر 20 ساله ام دانشگاه میرم ولی چند سالیه منزوی شدم خیلی احساس تنهایی میکنم تمام رفیقامو از دست دادم, حال حوصله خانواده هم ندارم. زبونم تبدیل شده به کم کار ترین عضو بدنم شاید در طول روز 4-5 جمله هم ازش بیرون نیاد, حتی رفیق های اینترنتی ام رو هم از دست دادم مطلقا تنهام.
در کل زندگیم 2 بار سعی کردم با 2 تا دختری که ازشون خوشم میاد ارتباط برقرار کنم ولی موفق نشدمو شکست خوردم. یکی ماله پارسال بود اون یکیم ماله 3 ساله پیش.( کلا تا به این سن با هیچ دختری هیچ ارتباطی نداشتم)
به هر حال اعتماد به نفسی برام باقی نمونده از تمام افرادی که دورو برمن متنفرم بیشتر از خودم از صدام بیزارم دارم کچل میشم موهام داره میریزه بی ریخت شدم.
چند روز پیش حالم خوب بود ولی 2-3 روزه اساسی حالم گرفته شده انگار تمامی بدبختیام این چند روزه اومده جلو چشمام بعد 3 ماه هرروز رو یک پروژه کار کردم هم که تموم شد, بدبختیام اومد جلو چشمام!
تو این 2-3 روز پیش چند تا سریال نگاه میکردم میدیم زندگی اونا کجا زندگی من بدبخت کجا؟ رفیقام کجان من کجام؟ همونا که قبلا پایین تر از من بودن, بدون هیچ زحمتی الان همه چی دارن من 8 ام گرو 9 امه. تو کل این زندگی نکبت بار همش سر بالایی بوده بدون هیچ دست آوردی که لازمش داشته باشم.
این بود کلا ولی الان چند تا سناریو خوب برای خودکشی پیدا کردم که بعد مرگم نگن طرف خود کشی کرده. نظرتون چیه؟
1- برم جنگ تو سوریه یا عراق اونجا کشته بشم ( یک آشنا خیلی خوبی تو سپاه دارم میتونه راحتی کاره مارو ردیف کنه به نظرتون اگه کشته بشم به خانوادم از بنیاد شهید ماهانه پولی میرسه؟)
2- اعضای بدنمو بفروشم پولشو بدم به نیازمندا یک بخشیشم خانوادم بعدش برم گور به گور شم.
3-برم تو خیابون یک ماشینی از روم رد شه اگه شانسم بگیره مرگه مغزی بشم و وصیت کنم که اعضامو اهدا کنن.
یا دیگه نمیدونم پیشنهادی بهتری هم سراغ دارین؟
(خواهشن با دینو مذهب و اینکه بمیری میری جهنمو این حرفا راهنماییم نکنین که پشیزی برام اهمیت نداره )
بابت غلط های املایی هم پیشاپیش عذر میخوام چشمام اشک باره و درست نمیبینم.
شرمنده که سرتونو در آوردم.