مادر شوهرم توهین را از حد گذرانده
سلام دوستان همدرد...من 1 سال ونیم هست که ازدواج کردم قبل ازون 2 سال عقد کرده بودم...مادر شوهرم با ازدواج ما مخالف بود ولی در هر حال موافقت کرد بعد از اون هم با من خوب بود هم زود اخلاقش عوض میشد و بد میشد با من...کلا نمیتونم بفهمم از من چی میخواد. منو به چشم یک کلفت نگاه میکنه و همش توقع کار داره.راحت به خونوادم توهین میکنه و فقط کافیه یه کوچولو جوابشو بدی هم شوهرم هم خودش غوغا میکنن ولی خودشون هر طور بخوان با همه رفتار میکنن.الان چند روزه انقدر از سمت مادرش تحقیر شدم که روحیمو از دست دادم و توان کنار اومدن با رفتارای شوهرمم نداشتم..هر وقت من و شوهرم دعوا کردیم مادرش جلوی خودش از اون طرفداری کرد و همین باعث شده که شوهرم هیچ وقت خودشو مقصر ندونه...الانم بعد از یک دعوای بزرگ که همسرم رفت و دادخواست طلاق داد مادرش هیچ پا درمیونی نکرد تازه به من فحش هم داد...مادر خودم به شوهرم زنگ زد و خیلی محترمانه ازش خواست عجولانه تصمیم نگیره ولی اون خیلی وقیحانه میگفت من تصمیممو گرفتم دیگه نمیخوامش.مادر من هم گفت باشه پس خودت اقدام کن.بعد 2و3 روز بازم مادرم باهاش تماس گرفت و گفت بیاید به هم تعهد بدید و فرصت بدید و برید سر زندگیتون...شوهرم قبول کرد حالا که اومدیم میگه من و تو دیگه فقط همو داریم نه تو خونه ما میای نه من خونه شما !! حالا من موندم مادر من که ما رو اشتی داده چرا این تصمیمو گرفته...خیلی خستم راهنماییم کنیین دوستان