مشکل من با خوش بینی!!! چه جوری از شرش خلاص شم؟؟؟
سلام.
من نگاهم خیلی مثبته. به دنیا، به زندگی، به آینده.
منم آدمم،استرس دارم ،نگرانی دارم، ناراحتی دارم اما ته ته دلم بد جوری قرصه. یعنی هیچ چیزی رو درنهایت بد نمیبینم.
مثلا اگه اتفاق بدی برای من بیوفته و من رو خیلی ناراحت کنه نهایت بعد چند روز میخوام به نتایج خوبش فکر کنم و هر جوری شده اون رو خیر و خوب خواهم دید.
بیش از حد به خودم اعتماد دارم و به خاطرش خیلی ضربه خوردم و دیگه واقعا خسته ام. میخوام عوض
شم خیلی هم سعی میکنم اما واقعا نمیشه.
من نمیدونم چرا موقع نماز خوندن نماز نمیخونم و برام مهم نیست اما اعتقاد قلبی دارم که اگه کسی به پدر و مادرش خدمت کنه در نهایت خداوند دست اون رو خواهد گرفت.
همین اعتقاد کوچیک علت بخش عمده ی اعتماد به نفس کاذب منه. همیشه برام اتفاقاتی میوفته که به خاطر نگاه مثبتم به جای درس گرفتن ازش با فکرای خوب فرار میکنم.
تحلیل خودم از خودم خودم ترسه. یعنی من ترسوام و برای فرار از مشکلات دارم این واکنش خوش بینی و تحلیل مثبت رو انجام میدم.وگرنه چه دلیلی داره که این جوری باشم؟
واقعیت های زندگیم همه داره بهم میگه که خوش بین نباش و باید بلند شی و برای خودت کاری انجام بدی ولی ته ته وجودم بیخیالم.
در ظاهر استرس دارم و علایمش رو میبینم چون خودم واقعا میدونم تو دردسر افتادم اما باز هم به دلیل اعتماد به نفس بیجا و خوش بینی زیاد انگار نه انگار اما علایم جسمی مثل بیخوابی و مشکلات
گوارشی رو کاملا میبینم . انگاری از ترس روبه رو شدن با مشکل این علایم درونم به وجود میاد اما سعی میکنم ذهنم رو منحرف کنم و نمیدونم چه جوری از شرش خلاص بشم. من به خاطر سطح
آگاهیم از خودم میدونم قضیه چیه ولی باز توانایی کنترل ذهنم رو ندارم.
مثل کسی که فردا امتحان داره اما تا لحظه ی آخر درس نمیخونه. استرسشم میکشه اما درس نمیخونه.
مشکل من سطح انرژی نیست من واقعا با انرژی هستم مشکل من اینه که اونو بیخودی هدر میدم با خوش بینی بیجا مدام کارهام رو به تعویق میندازم.
چند وقت پیش بابت حضوردوباره ام تو تالار و خوندن تایپیک دوستان متوجه بی توجهی خودم به خودم شدم.
واقعا خوبه که این اتفاق برام افتاد و امیدوارم این تایپیک من هم با نظرات خوب شما دوستان به نتیجه برسه.
کلا اگه میشه بهم بگید شما در مقابله با چنین احساساتی چیکار میکنید؟