بی علاقگی همسرم به من و قطع ارتباط ما
سلام دوستان
من و همسرم 7 ماهه عقد کردیم و در این مدت مشکلات ریز و درشت زیادی داشتیم. الان هم دو هفته است که همو ندیدیم، خانواده هامون هم از این موضوع اطلاعی ندارن چون اونا شهرستان هستن و ما تهرانیم. آخرین بحثمون برمیگرده به 10 روز پیش که من یه شارژ 1000 تومنی براش فرستادم و اون ناراحت شد از اینکه چقد کم فرستادم و فک میکنه خسیسم. بعد از اون چند بار بهش زنگ زدم و راضیش و بهش ثابت کردم که خسیس نیستم و خیلی دوسش دارم و براش هر کاری میکنم. تازه اوضاع داشت خوب میشد که من پستی تو یه شبکه اجتماعی گذاشتم که"زنانی که همش گله و شکایت میکنند حرافی بیش نیستند". اون ک این پستو دید سریع به من زنگ میزنه میگه حرکتت خیلی زشت بود و میگه پیش من که دیگه ارزشی نداری لااقل پیش دوستات ارزشتو حفظ کن و میگه چطور میخوای من بهت اظهار علاقه کنم. با این تفاسیر من دیگه نه ارزشی براش دارم و نه بهم علاقه داره. چون همش گله و شکایت میکنه و کارایی که من براش میکنم اصلا ارزشی نداره (مثلا رستوران میریم. گل و کادو میخرم براش-لباس میخرم- گردش میریم و....) باز نمیدونم باید چیکار کنم در حالی که من فعلا سرباز و بیکارم و درآمدی ندارم. من انتظار داشتم لااقل صبر میکرد ما همو ببینیم تا مشکل قبلیمون حل بشه بعد یواش یواش راجع به اون پست میگفت "من ناراحت شدم بهتر بود اونو نمیذاشتی" نه که یهو زنگ بزنه همه چیو خراب کنه.
البته همونطوری که گفتم ما چندین بار قهر شدیم و همش من بودم که زنگ میزدم و کلی نازشو میکشیدم تا بیاد با هم صحبت کنیم و مشکلمونو حل کنیم. عذرخواهی های منو به راحتی قبول نمیکنه ولی اگه اون اشتباهی کنه من سریع عذرشو میپذیرم و همه چیو فراموش میکنم و خیلی بهش اظهار علاقه میکنم تا مبادا ناراحت و دلگیر نشه. ولی پدرم در میاد تا اون عذرخواهی منو قبول کنه.
الان هم قصد کردم دیگه بهش زنگ نزنم چون واقعا مغروره و احساس میکنم دیگه دوسم ندارهو ادامه زندگی با اون به سرانجام نخواهد رسید و اگه یه روز زنگ زد میخوام همه چیو تمام کنم.
دوستان لطفا کمک کنید و نظرتونو بگید.
کمکم کنید زندگیم داره ازهم میپاشه توروسیدوشهدا
سلام من حدود2سال ازدواج کردم شوهرم یک نظامی پاسداره اون بدل وبدبین وشکاک میکه به داماداتون سلام نکن آرایشگاه حق نداری بری بیش خونه خواهر وبرادرات حق نداری بری حق نداری با فامیل سلام واحوال پرسی بکنی توخیابونم که با هم بریم برمیکرده ببینه کسی که رد میشه نگاهش میکنم یانه الان 8ماه من روازخونه بیرون کرده ودرخونه پدرم به سرمیبرم وتواین 8 ماه 1 بار دنبال من اومده اما باهاش نرفتم تا اخلاق ورفتارش درست کنه اما عوض نشد ومن رفتم دادگستری شکایت کردم مهرم رواجرا گذاشتن وبرای نفقه هم شکایت کردم که بترسونمش اما بازم بیخیاله دارخواست تمکینم اون داد اما همش دروغ بود همش بخاطر نفقه بود ،مادرش خیلی توزندگیم دخالت میکرداون ودایش که میشه عموی من نمیذارنش زندگی کنه حتی دنبالمم نیمدن ما درمحیطی کوچک زندگی میکنیم ودنبال من حرف های زیادی دراوردن که بی حجابه آرایش میکنه نماز نمیخونه اما من یه محجبه ام نمازوروزه ام سروقت حرف های زیادی دراوردن درست شوهرم بامن اینکارا روکرد وهمه حرفی دراوردن دنبالم اما بازم دلم به جدایی راضی نمیشه نمیدونم چکار کنم بخدا خانواده خودمم میگن حق نداری بری باید طلاق بگیری اما اون طلاق نمیده چکار کنم به نظرتون
- - - Updated - - -
سلام من حدود2سال ازدواج کردم شوهرم یک نظامی پاسداره اون بدل وبدبین وشکاک میکه به داماداتون سلام نکن آرایشگاه حق نداری بری بیش خونه خواهر وبرادرات حق نداری بری حق نداری با فامیل سلام واحوال پرسی بکنی توخیابونم که با هم بریم برمیکرده ببینه کسی که رد میشه نگاهش میکنم یانه الان 8ماه من روازخونه بیرون کرده ودرخونه پدرم به سرمیبرم وتواین 8 ماه 1 بار دنبال من اومده اما باهاش نرفتم تا اخلاق ورفتارش درست کنه اما عوض نشد ومن رفتم دادگستری شکایت کردم مهرم رواجرا گذاشتن وبرای نفقه هم شکایت کردم که بترسونمش اما بازم بیخیاله دارخواست تمکینم اون داد اما همش دروغ بود همش بخاطر نفقه بود ،مادرش خیلی توزندگیم دخالت میکرداون ودایش که میشه عموی من نمیذارنش زندگی کنه حتی دنبالمم نیمدن ما درمحیطی کوچک زندگی میکنیم ودنبال من حرف های زیادی دراوردن که بی حجابه آرایش میکنه نماز نمیخونه اما من یه محجبه ام نمازوروزه ام سروقت حرف های زیادی دراوردن درست شوهرم بامن اینکارا روکرد وهمه حرفی دراوردن دنبالم اما بازم دلم به جدایی راضی نمیشه نمیدونم چکار کنم بخدا خانواده خودمم میگن حق نداری بری باید طلاق بگیری اما اون طلاق نمیده چکار کنم به نظرتون:203: