چیکار کنم ازم سرد نشه؟دوست دارم بیشتر عاشقش کنم.

سلام دوستام

من و خواستگارم قراره نامزد بشیم.دوماه از خواستگاری اولیه گذشته.

اون خیلی ویژگیهای مثبت داره.از هر لحاظ.من الان میدونم که میخوامش.

مساله من الان اینه که ما هنوز رسمی با هم حرف میزنیم.خیلی محترمانه و حتی اسم کوچیک

هم رو هم صدا نمیزنیم و به هم تو نمیگیم.

اون با وجود مودبانه حرف زدنش تازگیها داره به من ابراز علاقه میکنه.و من این علاقه زیاد رو از رفتارش

هم متوجه میشم.

من نمیدونم تو این مرحله باید چطور باهاش رفتار کنم.

تلویحا بهم گفته ابراز علاقه بهتره دوطرفه باشه.ولی من واقعا روم نمیشه بهش بگم دوست دارم.

با این که واقعا دوسش دارم.

تو صحبتهام باهاش و توی بیرون رفتنام،معمولا شاد و پرانرژی هستم.تا حدی شوخی میکنم و

میخندم.

ولی تو این مرحله اینا کافی نیستن.منم که دوست پسر نداشتم که یه سری چیزها رو بلد باشم.

قبلا دیدم تو بعضی تاپیکها دوستان راه حل هایی خیلی خوبی برای رفتار زن با شوهر برای

بیشتر جذب کردنش دادن.مخصوصا پستهای خانوم آویژه عالی بودن.

ولی تا حالا راهکاری برای دوران نامزدی ندیدم.ما هنوز عقد نکردیم و قرار نیست رابطه فیزیکی

داشته باشیم.حتی دست هم به هم نمیدیم.

لطفا بهم بگین چه کارهایی میتونم انجام بدم که بیشتر جذبم بشه و آیا مستقیما بهش بگم

دوستش دارم؟تو این مرحله دختر درسته همچین حرفی به نامزدش بزنه؟

ممنون میشم بهم کمک کنین.

سلام

مبارک باشه

شما هنوز در آغاز شروع یه گرما هستید نگران سرما نباشید . همین که به فکر هستید کفایت میکنه . کم کم یختون باز میشه .
در طول دوری بهش اس بده و بذار حس کنه به فکرشی ولی کنترلی نباشه . مثلا نپرسی کجایی . کی میایی کی میری .

اسمسها عاشقانه باشه و محبت آور و سنگین . خب ابراز علاقه زبانی بد نیست ولی در جای خودش :18:

نگران نباش انقدر کمک سازنده به دوستان داشتیکه امروز بهت کمک کنن . . ممنون :72:

عزيزم خيلى مباركه :43: خب من مى دونستم از قبل كه قضيه شما دوتا بالاخره به ازدواج و خوشبختى ختم به خير ميشه:72: يه جورايى تابلو بود
الان هم همينجورى كه دارين پيش ميرين يواش يواش يختون باز ميشه نگران نباش، حالا اگه يه كم صبر كنى اون عزيزانى كه تجربه زندگى مشترك دارن ميان بيشتر راهنمايى مى كنند، من تنها چيزى كه تو اين مرحله به ذهنم مى رسه بگم اينه كه خودت باش، فقط و فقط خودت، چون هر جورى كه بخواى رفتار كنى كه اون بيشتر دوستت داشته باشه اگه تو ذاتت نباشه ميشه نقش بازى كردن و بعد از يه مدت به جاى نزديكى و عشق بيشتر جدايى مياره، الان كه نميتونى بهش ابراز علاقه مستقيم كنى ارتباط چشمى رو فراموش نكن، باور نمى كنى اگه بهت بگم ارتباط درست چشمى از هزار تا دوستت دارم و عاشقتم بيشتر رو پسرها تاثير ميذاره، مثلا وقتى داره باهات صحبت مى كنه به جاى اين كه اينور اونورو نگاه كنى حتما حتما تو چشماش مستقيم نگاه كن، و يه جورايى انرژى دوست داشتنتو از اين طريق منتقل كن، وقتى هم كه ميخواى نگاهتو ازش بگيرى يواش يواش اين كارو بكن، يعنى يه چند لحظه مكث كن بعد آروم آروم نگاهتو ازش بگير، (اينها درس دلبريه كه هرجايى ياد دخترها نميدن عزيزم ):305:

اگر الآن به شما خبر بدن فردا باید عقد کنید،آیا حاضری پای سفره بشینی؟

این زمانی که تا عقد مونده به چه علته؟مسایلی هست که باید در موردشون

صحبت کنید؟اگر حاضر نیستی همین فردا عقد کنید،بهتره کماکان فاصله

رعایت بشه.

سلام وقتتون بخیر.
به امید خدا در آینده ای خیلی نزدیک شاهد باشیم شما یه تاپیک جدید باز کردید و با خبر خوش عقدتون ، دوستان تالار رو در شادیتون شریک کردید.
من والا نظر قابل عرضی که به کار شما بیاد ندارم، فقط دوست داشتم به رسم ادب و جبران پستای مفیدی که برام گذاشته بودید تشکری کرده باشم.
به نظرم سعی کنید هر صبح زود، براش یه پیغام صبح بخیر زیبا و البته سنگین بفرستید و همین طور شب بخیر،
مردا عاشق اینن که ازشون قدردانی بشه، در قبال هدیه ای که میدن از ایشون نهایت قدردانی را داشته باشید.
آقایون دوست دارن تایید بشن، سعی کنید وقتی صحبتی میکنن ایشون رو تایید کنید، حتی اگه به شنیدن اون صحبتا علاقه ای نداشته باشید.
مثلا من خودم به صحبتای اقتصادی و سیاسی خیلی علاقه دارم، ( اون مورد دوم رو که در تاپیک خودم عرض کردم که پرسه آشنایی سه ماهه داشتیم) هر وقت با ایشون بیرون میرفتیم خیلی وقتا براشون از سیاست واقتصاد... صحبت میکردم. و با این که خودش از این موضوعات زیاد سر در نمیاورد و علاقه نداشت، چنان با دقت گوش میکرد من خودم لذت میبردم، بعد آخرشم میگفت ماشاالله چقدر اطلاعات دارید، فکر نکنم حتی بابای منم اندازه شما از این موضوعات سر در بیاره،
نمیدونید با اون صحبتای انتهاییش که با منو با پدرشون قیاس میکردن چه حس خوبی پیدا میکردم.
مورد آخری که میخام بگم نمیدونم چه عنوانی میشه روش گذاشت، من فقط میتونم با مثال اون رو بیان کنم.
توی اون پرسه آشنایی که با اون دختر خانم داشتم، یه روز بهم گفت که مادرم میگه تو اگه بری خونه شوهر آبروی منو میبری.( آخه ماشاالله از هر انگشتش یه هنری می‌بارید، در این حد بگم که یه نیمرو بلد نبود درست کنه).
بعد من گفتم مادرتون راست میگن واقعا شما با این همه هنری که دارید تعجب میکنم که هنوز شوهر نکردید.
بعد واقعا از جواب من جا خورد( نمیدونم راجب من چی فکر کرده بود، انتظار داشت بگم تو این دوره زمونه کدوم دختری وقتشو میزاره سر آشپزی و کار خونه).
بعد اول با ناراحتی گفت پس اینا برای شما مهمن،
به چند ثانیه نکشید با کلی ذوق برگشت گفت خب به منم فرصت بدید همه رو یاد میگرم،
همه حرفایی که به هم زده بودیم، همه اون پیامایی که به هم داده بودیم، چت کردنا، هدیه دادنا، بیرون رفتنا...اگه حتی با هم جمع کنیم، قابل قیاس با اون حرفی که با ذوق زد و گفت که به منم فرصت بدی همه رو یاد میگیرم نبود،
من هنوز که هنوز احساس دین میکنم نسبت به اون حرف.
منظور این که ببینید به چی علاقه داره و سعی کنید نشون بدید که چه قدر به خواستشون اهمیت و احترام میزارید.
ببخشید که طولانی شد،
موفق باشید.

درود و صبح به خیر به همه دوستای مهربونم

ممنونم آقا پارسا،چشم،نکاتی رو که گفتین حتما رعایت میکنم.مرسی از انرژی مثبتتون:72:

ممنونم ساشای عزیزم:43: دقیقا.منم سعی می کنم از چیزهایی که تو وجود خودم هست استفاده کنم و خودم باشم.مثلا با انرژی باهاش حرف بزنم و حالت شوخ طبعی

همیشگیمم داشته باشم.

در مورد نگاه هم دارم سعیمو می کنم و فکر کنم جواب داده.فقط اون آروم نگاه رو گرفتن،باید روش کار کنم.:311:دقیقا نمیدونم چطوریه.ممنون عزیزدلم.بازم ممنون میشم

کمکم کنی.

ممنون آقا فرهنگ

ما به شناخت و تصمیم اولیه رسیدیم.زمان باقیمونده تا عقد برای شناخت موارد جزئی تر و ایجاد صمیمیت بیشتره.البته منظور شما رو کاملا درک میکنم.فکر کنم باید

تو این مدت احساساتم رو مدیریت کنم.ولی میدونین،فکر می کنم ابراز احساسات و چگونگی اون هم جزئی از شناخته.اون آقا هم حق داره بدونه دختری که قراره

باهاش ازدواج کنه چقدر بلده احساساتش رو بروز بده.موافقین؟

ممنونم آقای امیرمسعود

راهنماییاتون خیلی مفید بود.برام مهمه نظر آقایون رو هم در این موارد بدونم.حتما حتما چیزهایی رو که گفتین انجام میدم.خیلی برام مفید بودن.مرسی

بازم ممنون میشم نظر بقیه دوستانم بدونم.

من میخوام یه تعادل توی بروز احساساتم به وجود بیارم.که نه زیادی رسمی باشم و نه ابراز احساساتم خیلی براش عادی و تکراری باشه.

بازم منتظر نظرات بقیه دوستان هستم.ممنون:72:

سلام بچه ها

میشه راهنماییم کنید؟؟؟؟؟

طرف دیگه داره صداش درمیاد.

همه دخترا اینجورین؟یا فقط من؟حتی روم نمیشه اسمشو صدا بزنم:302:

درود بانو

دوران نامزدی قبل عقد فوقش نهایت یک هفته بیشتر نیستش برای ما که اینجوری بودش.لازم نیست دستشو بگیری یا قربون صدقش بری اسمشو کوچیک صدا کن و پیامک عاشقانه بهش بده پسرها اینجور مواقع خیلی داغ هستند خیلی جدی نگیر :58: نامزد شما هم اینجوریه یعنی این قائده برای اکثر مردها همینجوریه پس خیلی هم ترس به دلت راه نده همینجوری خیلی خوبه ولی بعضی وقتها یکم شیطون بازی در بیار.

در مورد عقدت و دوران عقد اینو از من بشنو تا وقتی به این نتیجه نرسیدی که دوست داره یا دوسش داری و میتواند مرد زندگیت باشه و خوشبختت کنه باهاش رابطه کامل برقرار نکن اینو از الان دارم بهت میگم چه دوران نامزدی کوتاه و چه دوران عقد هنوز توی مرحله شناخت هستی اسیر هیجانات نشو لطفا عاقلانه رفتار کن هروقت به این نتیجه رسیدی همانی است که میخواستی و میتواند خوشبختت بکنه اونوقت دیگه هرچی ترفند عاشقانه و ناز و عشوه بلدی رو کن براش ولی تا اونموقع لطفا عجله نکن :81:

مطلب بالا را جدی بگیر.خیلی خوبه امثال فرهنگ27 توی سایت همدردی هستند و با دید کاملا منطقی به موضوعات نگاه میکنن الان موقع عاشقانه صد درصد برخورد کردن نیست آرام آرام قدم بردار

درود

ممنون آقای خاله قزی.مرسی که همیشه هوای منو دارین.

میدونین،مشکل من اینه که زیادی منطقی هستم.نمیدونم چطوری بگم.بعضی وقتها بعضی احساسات رو باید تلقین کنم به خودم.

مثلا طرف تو اوج احساساته و این رو هم بروز میده،یه دفعه من تو رفتاراش به یه مساله ای شک می کنم و دقیق میشم.

با این که شاید در ظاهر منم به نظر هیجان زده و عاشق بیام.

من خیلی دیر نسبت به پسرها احساساتی میشم.بعضی وقتها فکر می کنم کاش اینقدر منطقی نبودم و مثل دخترهای دیگه عشقولانه تر بودم.

کلا نسبت به بقیه دخترها من زیادی منطقی و محافظه کارم.آخه همیشه تصمیمهای زندگیمو خودم گرفتم.حتی تو مراحل خواستگاری و بقیه

چیزها من به پدر و مادرم میگم که چیکار کنن و چی بگن.به خاطر همین یاد نگرفتم مثل بقیه دخترها خودمو بسپارم به یکی دیگه و راحت حس هامو

بروز بدم.نمیتونم خودم رو رها کنم.

ولی نمیخوام اون فکر کنه من خیلی خشک هستم چون تو اعماق وجودم اینجوری نیستم.

صدا زدن اسم کوچیکش خیییلیییی سخته برام.هر چی سعی میکنم نمیشه.

بعدم شیطونی یعنی تا چه حد؟البته من خیلی میخندونمش با شوخی هام.شیطونی میشه همین؟:18:

خدایی اول صبحی ملت رو سر کار گذاشتی دختر تو خودت که همه چیز را بلدی :72:

مردها اینکه با اسم صداشون بزنی خیلی خوششان میاد و یا اینکه کاری بهشان بگی تا انجام بدن اونوقت ازشون تشکر بکنی احساس غرور میکنن که توانستند برای کسی که بهش علاقه دارند کاری انجام بدهند .
آقا اصلا یک سوال این مودت نامزدی قبل عقد برای شما مگه چند وقت طول میکشه؟اگه کوتاهه که همینجوری کجدار و مریض برو جلو ولی اگه زیاد میخواد باشه عقد کنید خیلی بهتره اینجوری رسمی و قانونی هستش

نه بابا،من چیزی بلد نیستم که....از نظر منطقی آره.خوبم نسبتا.ولی تو ابراز علاقه و ناز کردن و عشوه گری و این چیزا زیاد وارد نیستم.اسمشو که هنوز صدا نزدم.باید تمرین کنم.

ولی تشکر می کنم ازش.وقتی با هم هستیمم زیاد ادای دختر مستقل ها رو در نمیارم.با این که ذاتا مستقلم.میذارم تصمیم این رو که کجا بریم و کی بریم رو خودش بگیره،

من رو هم ببره و بیاره خودش.تشکرم زیاد می کنم.

عقد دو سه ماه دیگه هست.

راستی این که میگین الان خیلی داغه،یعنی ابراز علاقه های زیادشم عادیه آیا؟

یعنی چی دو یا سه ماه دیگه؟!!!!
کل دوران عقد بهتره بیشتر از شیش ماه نشه پس یکجورایی هنوز توی دوران شناخت از همدیگه هستید لطفا خیلی احساساتی نشید خیلی راحت باهاش صحبت کن بگو اجازه بده کم کم پیش بریم بهش بگو من دخترم و بخاطر حجب و حیایی که دارم و اینکه تا حالا اصلا با کسی نبودم هم خجالت میکشم و هم ترجیح میدم تا دوران عقد صبر کنیم
ابراز علاقه و دوست دارم از طرف پسرها توی اینجور وقتها عادیه ابراز کلامی بکنید و در کنارش سعی کن منطقی به موضوع نگاه کنی یعنی خیلی احساساتی نشو و اینکه رابطه را بزار برای بعد دوران عقد چون رسمی باشه خیلی بهتره پدرت و یا مادرت را بهانه کن در اینجور مواقع بگو خیلی دوست ندارن خلاصه رابطه را در همین حد و اندازه حفظ کن.چون شما نامزد هستید و بصورت قانونی و عرف جامعه زن و شوهر محسوب نمیشید اینم بدون تا زمانی که عروسی نکردی بهتره سعی کنید نسبت بخودش و خانوادش شناختت را بالاتر ببری(این حرفمو کاملا جدی بگیر)

نقل قول:

---

ولی تشکر می کنم ازش.وقتی با هم هستیمم زیاد ادای دختر مستقل ها رو در نمیارم.با این که ذاتا مستقلم.میذارم تصمیم این رو که کجا بریم و کی بریم رو خودش بگیره،

من رو هم ببره و بیاره خودش.تشکرم زیاد می کنم.

---

واقعا آفرین :72::104:
به استاد سنگتراشان تبریک میگم بخاطر داشتن چنین شاگرد زرنگ و باهوشی خیلی عالی رفتار میکنی دقیقا مثل بانوان متاهلی که چندین سال از زندگی مشترکشان سپری شده سعی کن اطلاعات خودت را نسبت به شخصیت آقایون بالا ببری مقالات سایت را مطالعه کن.

درسته نمیتوانید رابطه داشته باشید و بهتره تا زمان عقد مراعات کنید ولی بجاش میتوانی با بالا بردن مهارت های دیگت این مورد را پوشش بدهی:72:

شاد و سربلند و پیروز باشید بانو

ممنونم،مرسی از تشویقتون.

حق با شماست.واقعا فکر می کنم مدتی که توی سایت بودم روم تاثیر گذاشته به طور نامحسوس.ولی الان که شما گفتین برای خودمم مشخص شد.مرسی.:72:

البته اون توقع رابطه نداره.ما حتی دست هم به هم نمیدیم و اون حتی تو نگاه کردنشم به من هنوز ماخوذ به حیاست.

این یکی از نقاط مثبتشه.

فقط انتظار ابراز محبت بیشتری داره.

نمیدونم چرا این روزا زیادی ریلکسم.انگار نه انگار که دارم نامزد میشم.

همش دارم به خودم میگم خیلیم روش حساب نکن.می دونین خیلی انتظار ندارم به ازدواج ختم بشه.می خوام اگه نشد دپرس نشم.

به خاطر همین زدم به بی خیالی.نمیدونم آخر و عاقبت این ماجرا چی میشه.

سلام دوست عزیز.به نظرم اصلا عجله نکنید و خودتون باشید و در عین حال همه چی رو به زمان بسپارید.این خجالتها و فاصله و حفظ حریمها تو این مرحله راحتی و صمیمیت بعدش رو شیرین تر میکنه و انگار دو طرف رو مشتاق تر.طوریکه گاهی از اولین باری که اسم کوچک همو تونستید صدا کنید به عنوان یه خاطره خوب یاد میکنید یا ا ولین بار که دست هم رو گرفتید و همه چی زود عادی نمیشه و حتی موندگار میشه.
مثلا من خودم یادمه با نامزدم همکار بودم و همیشه برای من آقای دکتر فلانی بودن!!!حتی در دوران بعد از خواستگاری رسمی.اما یه بار سر موضوع کوچیکی کاری با هم بگو مگو داشتیم که خداحافظی کردیم و داشت میرفت که ناخوداگاه برای اولین بار به اسم کوچیک صداش کردم.به قول خودش دلش لرزید و هیچوقت یادش نمیره!!!!میدونی یه سری چیزا رو باید به زمان بسپاری و این حفظ حرمتها و فاصله ها در دوران اشنایی صمیمیت بعدش رو خیلی موندگارتر میکنه

- - - Updated - - -

در مورد ناز و کرشمه هم بگم.خب معلومه دختری که تا حالا دوست پسر نداشته خوشبختانه و سرشار از حجب و حیاست نمیدونه ناز و کرشمه بلده یا نه!اما من با اطمینان بهتون بگم.اگر همسرتون اهل ابراز محبت کلامی باشن که گویا هستن بعد از دوران عقد یا حتی بعد از عروسی انقدر به شما محبت میکنند و به قولی قربون صدقتون میرن که شما حس میکنی نازت خریدار داره!!!اینجاست که نا خوداگاه ناز و کرشمت شکوووووفا میشه و اون نازی که میخوای تو رفتارات با شوهرت ایجاد میشه.وقتی ببینی اون نیازه و شما ناز.قرار نیست که الان روابط در مرحله اشناییه خدایی نکرده ناز کردن و ناز بودن رو با اغوا گری قاطی کنیم که.
در مورد بیرون رفتنها و کارهای دیگه خوب نیست همیشه تسلیم باشین و همیشه همه چی رو به ایشون بسپری.این خیلی خوبه و خودش یه طور لوس کردنه!اما هر از گاهی نظری داشته باشید راجع به جایی که قراره برید مثلا بگید فلان جا رو تحقیق کردم خوبه نظرت چیه امروز بریم و بعد هم که رفتید از اینکه اونجا رو پیشنهاد دادید کلی به وجد بیاید.تا با این کارای کوچک نشون بدید که قرار نیست منفعل باشید و میشه روتون حساب کرد.کلا آقایون اینکه بتونن غیر از اشپزی و روابط توی همه مسایل روی همسرشون حساب کنن و بهترین دوست هم باشن هم لذت میبرن
البته تعادل اصله
نه از این ور بوم نه از اون وره بوم افتادنه
الانم اگر میخواید نانحسوس ناز کنید به رفتارهاتون دقت کنید.ببینید مثلا نسبت به چه مدل خندتون بیشتر عکس العمل نشون میده یا چه نوع نگاهتون.سعی کنید حین شوخیهاتون با همون ناز بخندید.خدا رو شکر که شوخ طبع و طناز هم هستید.
مثلا یادمه خودم توی جمعهای همکاریمون زیاد میخندیدم و به قول نامزدم خنده هام خاص بودن!!!!!!طوریکه یه بار غیر مستقیم به من گفتن از اینکه این خنده رو نامحرم بشنوه ناراضیه!البته من خودم متوجه نشده بودم اما دیگه منم شصتم خبردار شد و دیگه اونطور تو جمع نمیخندیدم اما فقط توی گفت و گوهای دونفرمون گاهی که مساله خنده داری مطرح میشد.... !!!یعنی باید عکس العملهاشم بشناسی و طوریکه جنبه اغواگری نگیره فعلا ،نامحسوس و ریز دل ببری!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط fkh4466

سلام دوست عزیز.به نظرم اصلا عجله نکنید و خودتون باشید و در عین حال همه چی رو به زمان بسپارید.این خجالتها و فاصله و حفظ حریمها تو این مرحله راحتی و صمیمیت بعدش رو شیرین تر میکنه و انگار دو طرف رو مشتاق تر.طوریکه گاهی از اولین باری که اسم کوچک همو تونستید صدا کنید به عنوان یه خاطره خوب یاد میکنید یا ا ولین بار که دست هم رو گرفتید و همه چی زود عادی نمیشه و حتی موندگار میشه.
مثلا من خودم یادمه با نامزدم همکار بودم و همیشه برای من آقای دکتر فلانی بودن!!!حتی در دوران بعد از خواستگاری رسمی.اما یه بار سر موضوع کوچیکی کاری با هم بگو مگو داشتیم که خداحافظی کردیم و داشت میرفت که ناخوداگاه برای اولین بار به اسم کوچیک صداش کردم.به قول خودش دلش لرزید و هیچوقت یادش نمیره!!!!میدونی یه سری چیزا رو باید به زمان بسپاری و این حفظ حرمتها و فاصله ها در دوران اشنایی صمیمیت بعدش رو خیلی موندگارتر میکنه

- - - Updated - - -

در مورد ناز و کرشمه هم بگم.خب معلومه دختری که تا حالا دوست پسر نداشته خوشبختانه و سرشار از حجب و حیاست نمیدونه ناز و کرشمه بلده یا نه!اما من با اطمینان بهتون بگم.اگر همسرتون اهل ابراز محبت کلامی باشن که گویا هستن بعد از دوران عقد یا حتی بعد از عروسی انقدر به شما محبت میکنند و به قولی قربون صدقتون میرن که شما حس میکنی نازت خریدار داره!!!اینجاست که نا خوداگاه ناز و کرشمت شکوووووفا میشه و اون نازی که میخوای تو رفتارات با شوهرت ایجاد میشه.وقتی ببینی اون نیازه و شما ناز.قرار نیست که الان روابط در مرحله اشناییه خدایی نکرده ناز کردن و ناز بودن رو با اغوا گری قاطی کنیم که.
در مورد بیرون رفتنها و کارهای دیگه خوب نیست همیشه تسلیم باشین و همیشه همه چی رو به ایشون بسپری.این خیلی خوبه و خودش یه طور لوس کردنه!اما هر از گاهی نظری داشته باشید راجع به جایی که قراره برید مثلا بگید فلان جا رو تحقیق کردم خوبه نظرت چیه امروز بریم و بعد هم که رفتید از اینکه اونجا رو پیشنهاد دادید کلی به وجد بیاید.تا با این کارای کوچک نشون بدید که قرار نیست منفعل باشید و میشه روتون حساب کرد.کلا آقایون اینکه بتونن غیر از اشپزی و روابط توی همه مسایل روی همسرشون حساب کنن و بهترین دوست هم باشن هم لذت میبرن
البته تعادل اصله
نه از این ور بوم نه از اون وره بوم افتادنه
الانم اگر میخواید نانحسوس ناز کنید به رفتارهاتون دقت کنید.ببینید مثلا نسبت به چه مدل خندتون بیشتر عکس العمل نشون میده یا چه نوع نگاهتون.سعی کنید حین شوخیهاتون با همون ناز بخندید.خدا رو شکر که شوخ طبع و طناز هم هستید.
مثلا یادمه خودم توی جمعهای همکاریمون زیاد میخندیدم و به قول نامزدم خنده هام خاص بودن!!!!!!طوریکه یه بار غیر مستقیم به من گفتن از اینکه این خنده رو نامحرم بشنوه ناراضیه!البته من خودم متوجه نشده بودم اما دیگه منم شصتم خبردار شد و دیگه اونطور تو جمع نمیخندیدم اما فقط توی گفت و گوهای دونفرمون گاهی که مساله خنده داری مطرح میشد.... !!!یعنی باید عکس العملهاشم بشناسی و طوریکه جنبه اغواگری نگیره فعلا ،نامحسوس و ریز دل ببری!!

---

چه روابط جالبی رید شما با نامزدتون.الان که همه دوستن با هم د هزار جور مسایل.اما شما نامزدیو صدا کردن اسمشون دلشو لرزونده...:43:

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط fkh4466

سلام دوست عزیز.به نظرم اصلا عجله نکنید و خودتون باشید و در عین حال همه چی رو به زمان بسپارید.این خجالتها و فاصله و حفظ حریمها تو این مرحله راحتی و صمیمیت بعدش رو شیرین تر میکنه و انگار دو طرف رو مشتاق تر.طوریکه گاهی از اولین باری که اسم کوچک همو تونستید صدا کنید به عنوان یه خاطره خوب یاد میکنید یا ا ولین بار که دست هم رو گرفتید و همه چی زود عادی نمیشه و حتی موندگار میشه.
مثلا من خودم یادمه با نامزدم همکار بودم و همیشه برای من آقای دکتر فلانی بودن!!!حتی در دوران بعد از خواستگاری رسمی.اما یه بار سر موضوع کوچیکی کاری با هم بگو مگو داشتیم که خداحافظی کردیم و داشت میرفت که ناخوداگاه برای اولین بار به اسم کوچیک صداش کردم.به قول خودش دلش لرزید و هیچوقت یادش نمیره!!!!میدونی یه سری چیزا رو باید به زمان بسپاری و این حفظ حرمتها و فاصله ها در دوران اشنایی صمیمیت بعدش رو خیلی موندگارتر میکنه

- - - Updated - - -

در مورد ناز و کرشمه هم بگم.خب معلومه دختری که تا حالا دوست پسر نداشته خوشبختانه و سرشار از حجب و حیاست نمیدونه ناز و کرشمه بلده یا نه!اما من با اطمینان بهتون بگم.اگر همسرتون اهل ابراز محبت کلامی باشن که گویا هستن بعد از دوران عقد یا حتی بعد از عروسی انقدر به شما محبت میکنند و به قولی قربون صدقتون میرن که شما حس میکنی نازت خریدار داره!!!اینجاست که نا خوداگاه ناز و کرشمت شکوووووفا میشه و اون نازی که میخوای تو رفتارات با شوهرت ایجاد میشه.وقتی ببینی اون نیازه و شما ناز.قرار نیست که الان روابط در مرحله اشناییه خدایی نکرده ناز کردن و ناز بودن رو با اغوا گری قاطی کنیم که.
در مورد بیرون رفتنها و کارهای دیگه خوب نیست همیشه تسلیم باشین و همیشه همه چی رو به ایشون بسپری.این خیلی خوبه و خودش یه طور لوس کردنه!اما هر از گاهی نظری داشته باشید راجع به جایی که قراره برید مثلا بگید فلان جا رو تحقیق کردم خوبه نظرت چیه امروز بریم و بعد هم که رفتید از اینکه اونجا رو پیشنهاد دادید کلی به وجد بیاید.تا با این کارای کوچک نشون بدید که قرار نیست منفعل باشید و میشه روتون حساب کرد.کلا آقایون اینکه بتونن غیر از اشپزی و روابط توی همه مسایل روی همسرشون حساب کنن و بهترین دوست هم باشن هم لذت میبرن
البته تعادل اصله
نه از این ور بوم نه از اون وره بوم افتادنه
الانم اگر میخواید نانحسوس ناز کنید به رفتارهاتون دقت کنید.ببینید مثلا نسبت به چه مدل خندتون بیشتر عکس العمل نشون میده یا چه نوع نگاهتون.سعی کنید حین شوخیهاتون با همون ناز بخندید.خدا رو شکر که شوخ طبع و طناز هم هستید.
مثلا یادمه خودم توی جمعهای همکاریمون زیاد میخندیدم و به قول نامزدم خنده هام خاص بودن!!!!!!طوریکه یه بار غیر مستقیم به من گفتن از اینکه این خنده رو نامحرم بشنوه ناراضیه!البته من خودم متوجه نشده بودم اما دیگه منم شصتم خبردار شد و دیگه اونطور تو جمع نمیخندیدم اما فقط توی گفت و گوهای دونفرمون گاهی که مساله خنده داری مطرح میشد.... !!!یعنی باید عکس العملهاشم بشناسی و طوریکه جنبه اغواگری نگیره فعلا ،نامحسوس و ریز دل ببری!!

---

چه روابط جالبی رید شما با نامزدتون.الان که همه دوستن با هم د هزار جور مسایل.اما شما نامزدیو صدا کردن اسمشون دلشو لرزونده...:43:

ما نامزد کردیم.یه کم گیجم.انگار درک نکردم هنوز چه اتفاقی افتاده.

مرسی از راهنماییتfkh4466جان،باهات موافقم.باید یه تعادلی رو حفظ کنم.در مورد خنده اونم همین رو به من میگه که خنده هامو دوست داره:43:

کلا اون فهمیده من خیلی مستقلم.خوب من قبلا تنهایی میرفتم مسافرت های خارجی.اونم اینها رو میدونه.یا مثلا فهمیده که تصمیمات اصلی برای ازدواج و

برنامه ریزی هاشو رو من خودم میگیرم نه پدر و مادرم.فکر کردم با گوش کردن به حرفهاش یه کم تعادل ایجاد کنم.

من تو صحبت با موردهای قبلیم خیلی استدلالی صحبت می کردم.الان تصمیم گرفتم یه کم دخترونه تر باشم.در عین حال تو مواردی که برام واقعا مهم هستن حرفم

رو قاطع میزنم.

با توجه به اینکه نامزد شدیم ممنون میشم بازم راهنماییم کنید.

یه سوال دیگه،من هرازگاهی از بعضی نشونه ها دچار بدبینی میشم.خودمم میدونم این بدبینی ها حالت وسواسی داره.البته اصلا به اون بروز نمیدم.

میخوام بدونم همه کسایی که تجربه نامزدی داشتن دچار این حالات میشن؟

وااااااااااااااااای آنیتا جون بهت تبریک میگم عزیزم:104::310::72::72:
ایشالله که خیره به سلامتی خانومی ...خیلی خوشحالم ....
تو خوشبخت میشی اینو من مطمئنم چون تا به الان هم خوشبخت بودی عزیزم ....
همه چیز داره روال عادیش رو طی میکنه و این خیلی خوبه ...همینطور اروم و مهربون بمون ....مردا عاشق زنای اروم و مهربونن که ازشون ارامش بگیرن

ممنونم مائده عزیزم:43:

مائده جون،منم تو زندگیم خیلی سختی کشیدم.اونقدر که وقتی همه چیز خوب پیش میره،نگرانم که یه دفعه همه چیز خراب بشه.

برام دعا کنین.

ایشالا تو هم روز به روز شادی و آرامش تو زندگیت بیشتر بشه مائده جون:72:

سلام.منظورت چه حالتها و چه حس بدبینی هستش؟
اینکه تو زندگی سختی کشیده باشی خودش یه امتیازه مثبته.اصلا عقیده من اینه که خوب نیست بچه ها تو یه محیط اروم که همیشه همه چی اوکی هستشبزرگ بشن.خوبی من و شما اینه که مستقل بار اومدیم و همیشه گلیم خودمونو از آب بیرون کشیدیم.به تنهایی.تو چالشها پیروز شدیم و این زمینه ساز موفقیتهاست.اما حالا مرحله ای هست که زندگی رو میخواید با کسی شریک بشید.تمام تواناییها محبتها و عشقتون رو با همسرتون شریک بشید و در عوض از خصوصیات مثبت همسرتون هم در زمینه های مختلف برای تکمیل خودتون استفاده کنید.این سختی ها و استقلال اتفاقا امتیاز مثبت شماست و با تواناییهاتون و کمی چاشنی زنانگی بهترین زندگی رو خواهید داشت.
در مورد شک و دودلیتون باید بیشتر توضیح بدید.راستش برای من هم پیش اومده بود اوایل نامزدی.مثلا توی محیط کار ما خانمهای دیگه ای هم بودن که به نظرم روابط یکیشون قبل از خواستگاری از من با نامزدم خوب بود و کلا اهل شوخی بودن.یه سری جریاناتی پیش اومد و یه حرفهایی زده شد توی صحبتهای خصوصی من و همسرم که به قول شما من حساس شده بودم.خیلی.یعنی فکرای بیربط به سرم میزد.و بدون اینکه چیزی با نامزدم بروز بدم از مشکلم فقط میخواستم اون لحظه ها پیشش نباشم یا یه موری قضیه کلا کنسل بشه!!!!!و در کنار یه سری علتهای اساسی تر دیگه کلا دو دل بودم.خیلی.اما مرور زمان این رو هم حل کرد.طوریکه پیش خودم گفتم چه حساسیتهای بی موردی.چرا اصلا از یه حرف دیگه من انقدر برداشتهای عجیب میکردم آخه!!!!!وقتی به تعریف واقعی خودم و نامزدم از زندگی مشترک پی بردم،وقتی میزان علاقشو دیدم، دیدم وقتی دو نفر همدیگه رو واسه ازدواج انتخاب کردن خیلی چیزا اگه سطحی و بی اهمیت باشه واقعا با مدیریت خوب و حتی مرور زمان کامل رفع میشه و...

- - - Updated - - -

سلام.منظورت چه حالتها و چه حس بدبینی هستش؟
اینکه تو زندگی سختی کشیده باشی خودش یه امتیازه مثبته.اصلا عقیده من اینه که خوب نیست بچه ها تو یه محیط اروم که همیشه همه چی اوکی هستشبزرگ بشن.خوبی من و شما اینه که مستقل بار اومدیم و همیشه گلیم خودمونو از آب بیرون کشیدیم.به تنهایی.تو چالشها پیروز شدیم و این زمینه ساز موفقیتهاست.اما حالا مرحله ای هست که زندگی رو میخواید با کسی شریک بشید.تمام تواناییها محبتها و عشقتون رو با همسرتون شریک بشید و در عوض از خصوصیات مثبت همسرتون هم در زمینه های مختلف برای تکمیل خودتون استفاده کنید.این سختی ها و استقلال اتفاقا امتیاز مثبت شماست و با تواناییهاتون و کمی چاشنی زنانگی بهترین زندگی رو خواهید داشت.
در مورد شک و دودلیتون باید بیشتر توضیح بدید.راستش برای من هم پیش اومده بود اوایل نامزدی.مثلا توی محیط کار ما خانمهای دیگه ای هم بودن که به نظرم روابط یکیشون قبل از خواستگاری از من با نامزدم خوب بود و کلا اهل شوخی بودن.یه سری جریاناتی پیش اومد و یه حرفهایی زده شد توی صحبتهای خصوصی من و همسرم که به قول شما من حساس شده بودم.خیلی.یعنی فکرای بیربط به سرم میزد.و بدون اینکه چیزی با نامزدم بروز بدم از مشکلم فقط میخواستم اون لحظه ها پیشش نباشم یا یه موری قضیه کلا کنسل بشه!!!!!و در کنار یه سری علتهای اساسی تر دیگه کلا دو دل بودم.خیلی.اما مرور زمان این رو هم حل کرد.طوریکه پیش خودم گفتم چه حساسیتهای بی موردی.چرا اصلا از یه حرف دیگه من انقدر برداشتهای عجیب میکردم آخه!!!!!وقتی به تعریف واقعی خودم و نامزدم از زندگی مشترک پی بردم،وقتی میزان علاقشو دیدم، دیدم وقتی دو نفر همدیگه رو واسه ازدواج انتخاب کردن خیلی چیزا اگه سطحی و بی اهمیت باشه واقعا با مدیریت خوب و حتی مرور زمان کامل رفع میشه و...

سلام عزیزم

شک های من فوق العاده غیر و منطقی و خنده داره.مثلا وقتی سرکاره همش به من اس ام اس میده.بعد من فکر میکنم پس این چطوری کار میکنه.

نکنه در مورد کارش دروغ گفته.در حالی که تحقیقات کاملی در موردش انجام دادیم.

یا مثلا یه بار داشت اس ام اس میداد.خیلی پیاماش قشنگ بود و از کلمات رمانتیکی استفاده کرده بود.در حالی که توی حرفهای رو در رومون اصلا از این کلمه ها بلد نیست.

بعد من شک میکنم نکنه یکی دیگه داره به جاش پیام میده.

یا مثلا فکر میکنم نکنه اینها همشون کلاه بردار باشن.و همه این چیزها فیلمشون باشه.

میبینین؟

تردیدهای من بیمارگونه هست.البته اصلا بروز پیدا نمیکنه و همش توی ذهن خودمه ولی بعد از این افکار دچار اضطراب شدیدی میشم.

در دو مورد از خواستگارهای قبلیم من دچار شوک شدیدی شدم.بعد از اینکه یه سری مسائل رو

در موردشون متوجه شدم.

عزیزم.اینکه در اس ام اس ها رمانتیک میشن و رودر رو نمیتونن فعلا طبیعیه.شما خودتونو ببینید.حتی توی صدا کردن اسمشون حجب و حیا دارید هنوز و راحت نیستید.اما قطعا توی این مراحل اولیه نوشتار از گفتار برای هردوتون راحت تره.این طبیعیه.خودت بشین بهش وایبر بزن یا اس ام اس.ببین حرفات ممکنه چه قدر راحت تر زده بشه.گفتن کلمه ی عزیزم توی گفتار براتون شاید سخت باشه در این مرحله اما به راحتی تایپش میکنید.بهتون قبلا گفتم اگه احساساتتون رو در هر مرحله اجازه بدید سیر طبیعی خودش رو طی کنه و با سرعت مناسب خودش پیشرفت کنه یه روز چشماتون رو باز میکنید و میبینید عاشق همسرتون هستید با کلی خاطرات خوب.مخصوصا شما که توی دلتون انقدر دوستشون دارید و به قول خودتون مشکل فقط فعلا در ابرازش هست که اون هم درست میشه با طی مراحل مربوط به خودش
در مورد تجارب بدی که قبلا داشتید تا حدودی طبیعیه که دچار این افکار تکرار شونده و وسواس گونه باشید.
اما اگر نقطه ای هست که از نظر شما به تحقیق بیشتری احتیاج داره با خانوادتون در میون بزارید.چون به قولی فعلا نه خانی رفته نه اومده!!! تا هیچ چیز مبهمی براتون باقی نمونه.
نمیدونم حدس میزنم شاید شما رابطه عاطفی حتی جزیی یا یکی از خواستگارانتون داشتید که دچار این افکار هستید.سعی کنید اگر چنین چیزی بوده در خودتون حل کنید.قرار نیست که همه خواستگارا عالی باشن و ادم با اولیش ازدواج کنه.همیشه خواستگارایی که تو زرد از اب در میان دور همه دخترا با شرایط خوب هستن و این هم متاسفانه کم نیست.اما نباید روی شما تاثیر بزاره مگر اینکه اون فرد کلا تصورات شما رو با توجه به نظری که راجع بهش پیدا کرده بودین تغییر داده باشه.البته این نظرمه.
پس
سعی کن اگه تحقیق و بررسی بیشتری لازمه تو همین مرحله با خاتواده در میون بزاری
اگه خواستگاری به شما ضربه ای زده و این افکار رو در شما به وجوداورده اونها رو پیش خودت حلاجی و رفع کنی
و سوم اگه با کنترل افکارت و سعی برای ریشه یابی این نوع افکار در درون خودت با مشکل برخوردی با روانشناس یا مشاور در میون بزاری
من دوستی داشتم که بعد از یه خواستگاری ناموفق از جانب پسری که بهم علاقه مند شده یودن دچار افکار وسواسی خاصی شده بود.مثلا فکر میکرد که هر لحظه ممکنه اتفاق شومی بیفته.مثلا الان پنکه سقفی کنده میشه و به سر بقیه میخوره!!!!این نشخوارهای فکری بعد از اون تجربه ولش نمیکرد.که با مرور زمان و تجربه کردن یه ازدواج موفق و البته چند جلسه مشاوره به حالت عادی خودش برگشت

:72:ممنون fkh4466 عزیز.

قبلا خواستگارهایی داشتم که دیدم اولش مثبت بود بهشون.ولی بعد متوجه شدم مشکلات شدید شخصیتی دارن.این تاثیر بدی روم داشت.

دوستام میگن حق داری دچار تردید بشی.

خاطرات بد گذشته و مشکلات با پدر و این مسائل هم که هست.

در مورد تحقیقات،خانوادم خیلی به تحقیق اعتقاد ندارن.تا الان هم تحقیقاتی که انجام شده با برنامه ریزی خودم بوده.ولی فکر میکنم کافی بوده.

کلا هر چند یه بار یه فکر نگران کننده میاد تو ذهنم.بعدش برطرف میشه.

البته چون میبینم اکثر نگرانیهام محقق نشده،خیلی خودمو درگیر این افکار نمیکنم و خیلی وقتها حالم خوبه.

ممنون از کمکهات عزیزم.حرفهات واقعا آرومم میکنه.

درود دگربار

تا حدودی نگرانی شما قابل قبول هستش ولی وقتی از حد اعتدالش خارج میشه یکم نگران کننده میشه.

این موضوعاتی که شما بیان کردید به هیچ عنوان دلیلی برای اینکه بهش شک کنید نیست.بنظرم بشخصه اگه عضویت انجمن آزاد بگیری خیلی خوبه

نقل قول:

---

http://www.hamdardi.net/payments.php

حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
چنتا حسن داره.
1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.
2.قيمت مناسب نسبت به بيرون
3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هست

---

در دوزان حساسی قرار داری دقت داشته باش احتیاط هم بکن تحقیقاتت را بیشتر کن هرجا اگه شکی داری خوب باهاش در میان بزار البته اینکه پیامک زیاد میده بخاطر اینه که احساساتی هستش و بقول معروف فعلا داغه :58: یا مثلا پیامک های عاشقانه ای که ایشون میفرستن یه کار متداول هستش توی دوران نامزدی خیلی از آقایون چنین کاری انجام می دهند دخترها تو دوران نامزدی و عقد بیشتر مراعات میکنن با احتیاط جلو میرن برعکس پسرها که بی پروا هستند.


در مورد خواستگارهایی که از قبل داشتید هر فردی شخصیت مخصوص بخودش را داره با همه خصیصات و رفتار های خاص خودش نقاط مثبت و منفی دلیلی نداره چون دو نفر از خواستگاران شما رفتار اشتباه را داشتند بخواهیم مقایسه کنیم

لطفا مقاله زیر را با دقت مطالعه کنید:

نقل قول:

---

خطاهای شناختی و مشکلات ما
ریشه افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در :

خطاهای شناختی

امروزه بسیاری از افرادا در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین می داند. شاید بسیاری از گرفتاری های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطا ها باشد. به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند.آلبرت الیس روان شناس معروف این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است. انسانهایی که تفکر غیر منطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند. شاید عدم اطلاع، باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر آن است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثال های روشن و واضح بیان شوند. امید است بسیاری از نگرانی ها، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند، با اطلاع رسانی از بین بروند.
● خطای اول : تفکر همه یا هیچ
در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت ، ، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را از مزایای آن امر محروم می کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد. در مثال دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

● خطای دوم : تعمیم مبالغه آمیز
افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. فروشنده دوره گرد افسرده ای که فروش خوبی نداشته و در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند. شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فروشنده دوره گرد ازخیلی مواهب که دارد غافل است و این که او ماشینی دارد که خیلی از فروشندگان دیگر ندارند .

● خطای سوم : فیلتر ذهنی
افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رئیس اداره تشویق می شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد به شما می گوید. روزهای طولانی در حالی که همه گفته های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش می کنید، تحت تاثیر این انتقاد بسیار جزئی یک همکار، رنج می برید.

● خطای چهارم : بی توجهی به امر مثبت
افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاری با تیز هوشی موفق به شناسایی یکی از سه سارقی شده بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی از نگهبان که بعد از چند روز موفق به کشف این گره شده بود از نگهبان خواست که یکی از روزهای هفته زمانی را مشخص کند که در جلسه ای با حضور افراد و مالکین ساختمان از زحمات وی قدردانی شود. نگهبان امروز و فردا کرده و یکسره میگفت کار مهمی نکرده ام و از تعیین وقت سرباز می زد.

● خطای پنجم : نتیجه گیری شتابزده
بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می کند. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید« آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد». و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید «هرگز بهبود نخواهم یافت».

● خطای ششم: درشت نمایی
از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کند و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا ، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بیند. به طور مثال شخصی دوست قدیمی خود را می بیند و به او سلام می گوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی دهد. او از این مسئله ناراحت می شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می کند. این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.

● خطای هفتم : استدلال احساسی
افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می دارد . به طور مثال : «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است».« یا احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم». یا «خشمگین هستم، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است.» یا «چون احساس حقارت می کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم». یا «احساس نومیدی می کنم، پس حتما باید نومید باشم».

● خطای هشتم : باید ها
انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند،به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد«نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. «نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تاثیر است زیرا«باید» ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق میشوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

● خطای نهم : برچسب زدن
برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می زنید:«من بازنده هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما «بازنده» و «احمق» به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمی عزت نفس می شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سر«شخصیت» یا «جوهر و ذات» او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.

● خطای دهم : شخصی سازی و سرزنش
در این خطا، فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. وقتی زنی از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمی خواند با خود گفت « این نشان می دهد که من مادر بدی هستم» و چه بهتر که این مادر علل واقعی درس نخواندن فرزندش را می جست تا او را کمک کند. شخصی سازی منجر به احساس گناه ، خجالت و نا شایسته بودن می شود . بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند « علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست». سرزنش به خاطر ایجاد رنجش اغلب موثر واقع نمی شود.

http://www.hamdardi.net/thread-154.html

---

یه سوالی ذهنمو بخودش مشغول کرده اینکه خانواده شما به تحقیقات اعتقادی ندارن یعنی چی میشه توضیح بیشتری بدید؟

درود آقای خاله قزی

ممنون از راهنماییها و مقاله مفیدتون.

خوشبختانه من به این آگاهی رسیدم که قسمتی از افکارم بدبینانه هستن.به خاطر همین خیلی به این افکارم پرو بال نمیدم و به هیچ وجه به طرف مقابلم منتقلشون نمیکنم.

ولی خوب گاهی وقتها آزار دهنده میشه برام.

در مورد تحقیقات بابام میگن که اگه کسی با طرف دوست باشه که فقط خوبیشو میگه.اگرم کدورتی باشه شاید غیرمنصفانه حرف بزنه.

در کل من خیلی نمیتونم روی پدرم برای هیچ چیزی حساب کنم.همیشه خودش رو کنار میکشه.منم عادت کردم روی کسی حساب نکنم و همه کارهامو خودم انجام بدم.

عزیزم این مشئله خیلی طبیعیه که الان خیلی باهم رودرواسی دارید .نگران نباش طول میکشه که رابطتون صمیمی تر بشه الان نیازی نیست کاری کنی بذار تا عقد شدین یخاتون آب میشه:43:

ممنونم رویا جون:43:
راستش من کارمو شروع کردم،باورم نمیشد اینهمه مهارت داشته باشم،خودمم تعجب کردم از خودم:227:

البته فقط پیامی و کلامی،فکر کنم خوب دارم پیش میرم،ممنون میشم بازم بهم راهکار بدین.